• تاریخ انتشار : 1398/05/01 - 09:23
  • تعداد بازدید کنندگان خبر : 5883
  • زمان مطالعه : 25 دقیقه

بانوان نامی دانشگاه

دکتر نسرین عباسی: مسئولیت‌های شغلی و زندگی شخصی بر هم تأثیرگذارند؛ حق نداریم هیچ‌یک از این دو را فدای دیگری کنیم

دفتر مشاور امور زنان و خانواده با همکاری روابط عمومی دانشگاه در سلسله گفت‌وگوهایی، بانوان موفق دانشگاه را به خوانندگان سایت معرفی می‌کند. مصاحبه دکتر نسرین عباسی، مدیر نظارت و اعتباربخشی معاونت درمان را در ادامه بخوانید.

لطفاً خودتان را برای خوانندگان سایت بیشتر معرفی کنید؟
من نسرین عباسی، متولد سال 1353، فرزند اول خانواده هستم. خانواده من فرهنگی هستند. پدرم دبیر بازنشسته آموزش‌وپرورش و مادرم خانه‌دار است. یک خواهر و یک برادر دارم که هم رشته من نیستند و در رشته‌های فنی مهندسی تحصیل و فعالیت دارند.

در مورد دوران کودکی و نوجوانی خودتان مختصری توضیح بفرمایید.
در دوران کودکی و نوجوانی و بعداً در دوره دبیرستان چارچوب فکری و تصور من از آینده در همین فضای خانواده شکل گرفت. مطالعه جزو لاینفک روزها و هفته‌های من بود و این محدود به کتب درسی نمی‌شد. ادبیات کهن و شعر و تاریخ از انتخاب‌های اول من بودند و در هر دوره سنی به شکلی متناسب با همان سن و البته باراهنمایی و تشویق والدینم بامطالعه انس می‌گرفتم. شاید علاقه به مطالعه یا فضای مملو از این نوع تفکر در خانواده باعث شد که کمی زودتر از هم‌سن‌وسالانم خواندن را یاد بگیرم و در هیچ دوره‌ای از زندگی این علاقه و اشتیاق از من دور نشد.
همزمان با سال‌های کودکی و نوجوانی من تمام مسائل جامعه تحت تأثیر جنگ و دفاع مقدس 8 ساله بود و طبعاً زندگی من و خانواده هم از این امر مستثنا نمی‌شد.

از چه زمانی به‌عنوان دانشجو وارد دانشگاه علوم پزشکی شدید و دلیل انتخاب و علاقه‌تان به رشته پزشکی را بفرمایید.
 در مهرماه سال 1373 وارد دانشگاه علوم پزشکی اراک شدم و تحصیل 7 ساله را مانند همه دانشجویان پزشکی گذراندم و تجربه جدیدی از زندگی اجتماعی را به‌عنوان فراگیر رشته پزشکی کسب کردم. من همیشه به آن دوران به‌عنوان یک تجربه اجتماعی نگاه کردم جدا شدن از خانواده مرحله نویی بود ولی برایم بستر بسیار مناسبی برای زندگی اجتماعی و آموختن از متن جامعه شد. در دوره دبیرستان فضای خاصی داشتیم که موقعیت‌های فوق‌برنامه و شکل‌های جدیدی از الگوبرداری مطرح بود و برحسب علاقه‌ای که داشتم فکر کردم رشته پزشکی بستر مناسبی باشد برای فعالیتم. به نظرمن یکی از لذت‌بخش‌ترین احساس‌هایی که یک فرد می‌تواند تجربه کند دیدن و لمس صحنه زیبایی است که فردی ناتوان یا بیماری ناامید سر از بالین بلند می‌کند و دوباره بر مسند زندگی تکیه می‌زند و چه شور و شعفی دلپذیرتر از این‌که یک موج درونی شمارا اقناع کند که ولو به‌اندازه ذره‌ای در این زیبایی و امید دخیل بوده‌اید. من وقتی در ذهنم به گذشته و حتی دوران کودکی خودم برمی‌گردم حس می‌کنم این صحنه و شوق رسیدن به این حس مقدس همیشه با من بوده و خدا را شاکرم که این فرصت را به من داد که آن را تجربه کنم.
شاید بیان یک خاطره خالی از لطف نباشد. در کودکی من – سن قبل از دبستان- من به همراه خانواده برای ویزیت به مطب یکی از متخصصان اطفال بسیار محترم و کاردان می‌رفتیم. ایشان جدا از مهارت و تجربه و علم، مهارت بسیار خوبی در برقراری ارتباط با بیمارانشان که طبیعتاً کودکان بودند داشتند- هرکجا هست خدایا به‌سلامت دارش- دریکی از این جلسات ایشان وقتی کنجکاوی من را دیدند از من پرسیدند می‌خواهی این را امتحان کنی؟! و اشاره به گوشی پزشکی کردند. بعد گوشی را در گوش من گذاشتند و سر آن را سمت چپ قفسه سینه خودم! به عبارتی من در یک موقعیت هیجان‌انگیز دکتر خودم شدم و صدای قلب خودم را شنیدم. هنوز هم با یادآوری این خاطره حس می‌کنم آن صدا یکی از دل‌نشین‌ترین موسیقی‌هایی بود که شنیده‌ام.

چه کسانی در زندگی شما تأثیرگذار و الگو بودند؟
در گام نخست بی‌تردید الگوهای تأثیرگذار زندگی من پدر و مادرم هستند. پدرم در جایگاه یک معلم با کوله باری از صبر و تلاش و مادرم به بلندای مهر و امید در هرلحظه و هر جا و به هر وسیله ممکن این نقش را در زندگی‌ام ایفا کرده و می‌کنند. در گام بعد تک‌تک اساتید و دوستان و همراهانم چه در دوره تحصیل و چه در تک‌تک روزهای کاری – که خودروزهای فراگیری من محسوب می‌شوند- این مهم را به من هدیه کرده‌اند. همیشه قدردان و شکرگزار همه این عزیزانم.

بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه در کجا مشغول به کار شدید؟
به‌هرحال دوران تحصیل پزشکی را طی کردم و دوستان و همراهان خوبی از آن دوره دارم که در حال حاضر بعضی از آن‌ها از فعالان عرصه پزشکی بوده و هرکدام به نحوی در این جامعه مشغول خدمت‌رسانی هستند. در تابستان سال 1380 که فارغ‌التحصیل شدم، بلافاصله طرح نیروی انسانی را در یک منطقه روستایی (چهارچشمه) بسیار محروم شروع کردم. روستایی که با اولین منطقه شهری حدود 60 کیلومتر فاصله داشت، با مردمی بسیار نجیب و البته نیازمند که آموزش‌های بسیار زیادی را از مردمان آن روستا گرفتم، دوره کوتاهی را به‌عنوان پزشک روستا و باانگیزه زیاد در آنجا گذراندم به‌طوری‌که خارج از تکالیفی که در آنجا داشتم هر آنچه در توانم بود و البته موقعیت قانونی داشتم در آنجا اجرا می‌کردم. اداره یک درمانگاه روستایی در آن سال‌ها را شاید بتوان به‌عنوان اولین تجربه مدیریتی تلقی کرد.
در دوران زندگی همیشه به این موضوع معتقد بودم که زمانی که در روستا خدمت کردم اگرچه دوره کوتاهی بود اما موهبتی بود که خداوند برای یادگرفتن‌ها و کسب تجربه به من داد، تجربه‌ای نه‌تنها ازنظر مدیکال، پزشکی و دارویی که مجبور بودم با همه بیماری‌ها مواجهه جدیدی داشته باشم، بلکه تجربه‌ای از واقعیت جامعه و آنچه را که نیازهای مردم است. از توقعات و نجابت مردم گرفته تا تلاشی که مسئولان برای رفع مشکلات انجام می‌دادند مطلع شدم و از فضای چارچوب دار و علمی به فضایی رسیدم که باید تصمیم می‌گرفتم و عمل می‌کردم. موقعیت‌هایی هم اتفاق می‌افتاد که این پزشک تازه‌کار امکاناتی برای ارائه به مردم محروم نداشت ولی پای صحبت آن‌ها می‌نشست و مشق همدلی می‌کرد. بعدها که در موقعیت‌های شغلی جدید قرار گرفتم آن روزها، آن توقعات و آن نیازها را هرگز فراموش نکردم و بعضاً منشأ بسیاری از ایده‌های شغلی من شدند.
از این منظر، بخش بزرگی از زندگی من متأثر از دوره کوتاهی است که من با مردم روستا نشست‌وبرخاست کردم. اطلاعاتی که تا قبل از آن هیچ‌وقت فرصت تجربه آن را نداشتم و از این نگاه آن دوره برایم یک دوره طلایی شمرده می‌شود.
بعدازآن در اورژانس بیمارستان فعالیت کردم و همزمان با دانشگاه آزاد اسلامی به‌عنوان مربی و پژوهشگر همکاری داشتم و در بخش خصوصی هم فعال بودم و آن روزها از سر علاقه و شاید کنجکاوی تقریباً به هر آنچه یک پزشک عمومی می‌توانست تجربه کند دست می‌زدم و ازقضا در اکثر قریب به‌اتفاق آن‌ها ناموفق هم نبودم.
در شروع سال 1384 در دانشگاه علوم پزشکی اراک استخدام شدم. ابتدا به‌عنوان کارشناس حوزه پژوهش و بعدازآن به‌عنوان مدیر روابط عمومی و حوزه ریاست دانشگاه شروع به فعالیت کردم. در دوره‌ای هم در معاونت بهداشتی به‌عنوان کارشناس بهداشت خانواده مشغول بودم. نمای ذهنی من درزمانی که بعدها فرصت خدمت در حوزه ستاد معاونت درمان دانشگاه را پیدا کردم، از این دوره تأثیر گرفت و اگرچه در عنوان شغلی مطابقت نداشت ولی افق فکری من در حوزه درمان قبلاً در حوزه پیشگیری و بهداشت ریشه گرفته و جدایی‌ناپذیر بودن این دو حوزه در ذهنم نهادینه شد.

از نحوۀ ورودتان به دانشگاه علوم پزشکی تهران بفرمایید.
از سال 1387 زمانی که تشکیلات دانشگاه علوم پزشکی تهران معاونت سلامت داشت من به این مجموعه ملحق شدم و اینجا در پایتخت، در بزرگ‌ترین دانشگاه علوم پزشکی و دانشگاه مادر کشور بازهم فرصت برای اتفاقات و آموختن‌های جدید و جدیدتر فراهم شد.
آشنایی با افرادی که بزرگان مجموعه بودند؛ فرصت برای محک زدن خودم، توانایی تطبیقم با اتمسفر جدید شغلی و این مهم که: آنچه را که وظیفه‌ام بود باید به شکل مطلوب به اجرا درآورم.
من با تلاش خانواده، لطف معلمانم، همراهی دوستانم و با سرمایه این مردم تحصیل‌کرده و پزشک شده بودم و حالا فرصتی بود که ادای دین کنم و دانشگاه علوم پزشکی تهران فرصت جدیدی برای من بود. بعدها – فکر می‌کنم در سال 89 – تشکیلات معاونت سلامت به دو حوزه معاونت بهداشت و معاونت درمان تفکیک شد.
در شروع خدمتم در تهران و از سال 1387 در حوزه بیماران خاص، صعب‌العلاج و پیوند اعضا مشغول شدم همراهی با بیمارانی که ازنظر مالی نیازمند بودند یا در سیر بیماری به دلیل خاص بودن بیماری یک پیگیری ویژه را می‌خواستند و البته استادان و مسئولانی که انصافاً برای این کار وقت و انرژی می‌گذاشتند. این فرصت هم با همه سختی‌هایی که عموماً غیرقابل‌اجتناب بودند، تجربه جدید و دل‌نشینی بود.
به یاد دارم آن سال‌ها در دانشگاه بحران کمبود بخش دیالیز داشتیم البته این بحران در کل کشور وجود داشت. یا در حوزه بیماران مبتلابه MS پتانسیل خوبی برای خدمت‌دهی در دانشگاه وجود داشت اما نیازمند پیگیری و ساماندهی بیشتر بود. بیماران سرطانی و صعب‌العلاج دیگر نیز همچنان به تسهیلات حمایتی نیاز داشتند و دانشگاه باید از هر شکلی که می‌توانست برای مدیریت این برنامه استفاده می‌کرد. البته به همت مسئولان وقت و تسهیلاتی که تأمین شد، سال‌های بعد_حدود شش سال و اندی بعدازآن که آن حوزه را ترک می کردم-فضا بسیار بهتر بود. هرچند که من معتقدم حوزه بیماران صعب‌العلاج با هر میزان توجه و توسعه بازهم لازم است همیشه از اولویت‌ها تلقی شود.
در نیمه‌راه بحث ادغام و بعدازآن تفکیک مجدد دانشگاه علوم پزشکی ایران و مجموعه دانشگاه علوم پزشکی تهران را داشتیم و ضرورت یکپارچه‌سازی یا توسعه در این محورها رنگ و بوی دیگری به خود گرفت. در کل دوره 6 ساله‌ای که من در کسوت مسئولیت واحد بیماری‌های خاص و پیوند اعضا دانشگاه علوم پزشکی تهران در حوزه معاونت درمان خدمت کردم به فرصتی برای فعالیت‌های مناسب با دغدغه‌های فردی و ارتقای مهارت‌های شغلی‌ام بدل شد.
آذرماه سال 1393 با نظر معاونت درمان وقت دانشگاه به مدیریت حوزه نظارت و اعتباربخشی امور درمان معاون درمان منصوب شدم و در یک دوره کوتاه چندماهه حتی همزمان امور حوزه بیماری‌های خاص را هم انجام می‌دادم.
در این بخش از راه نیز فعالیت‌های نظارتی با ویژگی‌های خودش وجود دارد و برنامه‌های اعتباربخشی که ساری و جاری است در بیمارستان‌ها به‌عنوان الگو و چهارچوبی که امیدوارم برای دوستان ارتقای کیفیت را به همراه داشته باشد و... این‌همه رویکرد خدمت را به قالب جدیدی منتقل کرده است.
آنچه اتفاق افتاده این است که برای من مسند دانشجویی و دانش‌آموزی همچنان ادامه دارد و خدا را شاکرم که در این فصل از زندگی شغلی نیز همراهان و همکاران خیلی خوبی داشتم و دوستانی که از آنان یاد می‌گیرم. موهبت الهی این بوده که من همیشه موقعیت‌های خوبی را به همراهی و همدلی اساتید، مدیران و دوستانم در اختیار داشتم. امیدوارم شرمنده مردم نباشم و بالاتر از آن خداوند در این راه راضی باشد.


از تجربیات دوران مدیریت خود بفرمایید و چه توصیه‌ای برای مدیران هم‌سطح خوددارید؟
من در این مجموعه خودم را فراگیر می‌بینم و قاعدتاً جایگاه توصیه برای خودم قائل نیستم، آنچه از گذشتگان به من منتقل‌شده و ارزشمند هم هست هر جا که لازم باشد با میل و رغبت برای دیگران ارائه خواهم داد.
ما در حوزه نظارت و اعتباربخشی که فعلاً موضع مسئولیت بنده است، با جاهایی مواجه می‌شویم که به ارتقا چه ازنظر کمی و چه کیفی احتیاج دارد، منابعی داریم که در بالاترین سطح هم ناگزیر محدودیت‌هایی دارند و ما مسئول هستیم. مسئولیت تمام مدیران حتی مدیران میانی این است که بین امکانات موجود و آنچه اولویت‌های جامعه ما و نیاز مردم است برنامه‌ریزی‌های درستی داشته باشند و در این جایگاه خاص در حوزه درمان ما وظیفه‌داریم از حقوق‌گیرندگان خدمت یعنی مردم و مراجعانمان و از حقوق ارائه‌دهندگان خدمت یعنی کارکنان، پزشکان، کادر درمان، پشتیبان و کادر اداری به نحوه شایسته و به‌جا حمایت کرده باشیم این اتفاق وظیفه مدیران میانی ما است اگرچه در مقام مدیران ارشد هم وظایفی بر این محور مترتب است اما من فکر می‌کنم این نظریه کارشناسی درست و مسئولانه است که می‌تواند در تصمیم سازی مدیران ارشد سازمان مؤثر باشد و این کارشناسی درست و مسئولانه، وظیفه من و رده من و امثال ماست. از طرفی انتقال درست و با کمترین عیب و نقص به هرکدام از طرفین موضوع چه گیرنده و چه دهنده خدمت می‌تواند به‌شدت متأثر از این جایگاه باشد بنابراین اول به خودم و شاید روزی به هرکسی که اجازه داشته باشم به‌عنوان خواهر کوچک‌تر توصیه کنم: اولین چیزی که بسیار به آن معتقدم این است که ما موظفیم اطلاعات به‌روز داشته باشیم موظفیم که علاوه بر زمینه علمی که نباید کهنه باشد با نیازهای جامعه و نیازهای مردم و اولویت‌های روز جامعه که موقعیت‌های مختلف اجتماعی در آن تأثیر می‌گذارد، مطابقت پیدا کنیم و درنهایت این باشد که خدمتی که می‌خواهیم ارائه دهیم با توجه به منابع موجود کمی و کیفی قابل‌قبول باشد. برای این امر احتیاج داریم که بازخوردی از خدمت ما به ما داده شود. برنامه نظارتی دادن بازخورد به کسی است که طراحی می‌کند یا خدمتی را ارائه می‌دهد.
به کسانی که خدمت می‌گیرند این اجازه را بدهیم که در تصمیمات و بهینه‌سازی فرآیندهای آتی دخیل باشند از طرفی عوامل ارائه‌دهنده خدمت افراد صاحب حقی هستند که این دوستان هم باید در برنامه‌ریزی‌ها دخیل باشند هماهنگی این دو گروه و ارائه نظریه کارآمد به شکلی که مدیر ارشد سازمان در همه رده‌ها بتواند بهترین تصمیم را بگیرد وظیفه رده هم‌سطح من است. ما موظفیم به‌عنوان کارشناس فنی و باصلاحیتی که خودمان تأمین می‌کنیم و از سازمان هم به رسمیت شناخته می‌شود، اطلاعات درست و پیشنهاد‌هایی داشته باشیم. در بهترین شکل مدیریت در سطح بالاتر از ما هم رخ خواهد داد. این وظیفه‌ای است که به من و هم‌رده من مترتب است و امیدوارم اتفاق بیفتد.

از دستاوردهای دوران مدیریت خود بفرمایید.
اجازه بفرمایید در ابتدا اشاره‌کنم که نتایج فعالیت‌ها یا به عبارتی دستاوردهای حوزه کاری ما نتیجه کار تیمی و تلاش تک‌تک افرادی ست که مستقیم یا غیرمستقیم در راندن این لوکوموتیو خدمت به جلو تلاش کرده‌اند و من فقط به‌عنوان نماینده گروه حاصل این فعالیت‌ها را به عبارتی گزارش می‌دهم: در سال‌های خدمت در حوزه بیماری‌های خاص شاخص‌های معینی از برنامه به لطف خدا و تلاش بی‌شائبه دوستان و اساتید ارتقا پیدا کرد به‌عنوان‌مثال در شروع دوره نسبت بیمار همودیالیز به تخت در دانشگاه ۵.۲ بود به این معنا که درازای هر تخت فعال دیالیز به‌طور میانگین ۵.۲ نفر بیمار داشتیم و این یعنی کمبود شدید دستگاه دیالیز و اقبال ناکافی به روش‌های پیشگیری و سایر درمان‌های کنترل‌کننده. درحالی‌که در سال 93 (زمان تحویل واحد) این شاخص به 4 یعنی استاندارد جهانی نزدیک شد. توسعه و به‌کارگیری پتانسیل خیرین در حوزه بیماران خاص و برگزاری آموزش‌های کیفی این خدمات هم حائز توجه بود. در آن روزها برنامه‌ای توانمندسازی رشته‌های بالینی به شکل متمرکز و برنامه‌ریزی‌شده فعلی مطرح نبود بااین‌حال برگزاری دوازده دوره آموزشی پرستاران همودیالیز با کمک حوزه همیشه همراه پرستاری و تربیت منتورهای آموزشی نقشی زیرساختی در این حوزه داشت. این مثال را این منظر به‌عنوان نمونه طرح کردم که در بخش قبلی اشاره‌کرده بودم کمبود تخت دیالیز آن روزها از مشکلات عمده دانشگاه بود. تجربیات مشابهی در حوزه بیماران سرطانی، احیای فعالیت مددکاری در ستاد معاونت درمان وقت با جذب فعالین و دانش‌آموختگان این رشته، آموزش‌های برنامه تالاسمی در سطح قطب و کشوری، همراهی با دانشگاه‌هایی که در شروع برنامه‌ها بودند و... در حوزه نظارت و اعتباربخشی نیز به همت همکاران من به‌عنوان قطب و رفرنس بسیاری از برنامه‌های کشوری برگزیده‌شده و فعالیت داریم. گروه ما در تمامی دوره‌های اعتباربخشی از ابتدایی‌ترین مراحل و مطالعات تا تدوین سنجه‌ها، اجرا، ارزیابی، بازنگری و... در سطح کشوری در حوزه مرتبط در وزارت بهداشت به‌عنوان خبرگان و مطلع برنامه‌ها قدم‌به‌قدم همراهی داشته است. در برنامه‌های نظارتی با اجرای اولین برنامه تجمیعی بازدیدها به‌صورت متمرکز و با هدفمندی از پیش تعیین‌شده و البته مدیریت زمان و منابع مالی و انسانی جریان بازدیدهای روتین موجود را به مسیری توأم با آموزش تبدیل کرده‌ایم و درواقع به‌جای مچ‌گیری از واحدهای تابعه سعی بر ارائه نظریه مشورتی و دست‌گیری از این واحدها داشته‌ایم. این الگو در سطح کشوری معرفی و مورد استقبال قرارگرفته و نتایج بررسی علمی این بازدیدها هم اثربخش بودن آن را تائید کرده است.
تدوین کتابچه فرایندهای جاری معاونت درمان از رئوس برنامه‌ای اجراشده بود به‌نحوی‌که مجموعه فرایندهای در دست اجرای معاونت درمان در یک پروژه وسیع بازنگری و با ادغام یا حذف فرایندهای زائد یا تعریف فرایندهای جدید از پرت منابع و موازی کاری جلوگیری شد که این موضوع هم در سطح کشوری با استقبال سایر دانشگاه و دعوت برای معرفی به‌عنوان الگوی کاری مواجه شد.
در پروژه یکسان‌سازی چک‌لیست‌های کشوری که مورد تأکید مراجع نظارتی و قضایی و از موارد مدنظر وزیر محترم بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نیز هست بر پایه تجربه موفق دانشگاه علوم پزشکی تهران در طراحی و اجرای این پروژه ملی نقش اصلی به این مدیریت سپرده شد. همچنین در بحث الکترونیکی کردن برنامه‌های نظارتی همچون بسیاری از برنامه‌های ملی حوزه نظارت و اعتباربخشی، دانشگاه علوم پزشکی تهران نقشی تعیین‌کننده برعهده‌گرفته است.
همکاری موفق با نهادهای نظارتی در سطح کشوری و استانی، کاهش و در کنترل بودن گلوگاه‌های تخلفی حوزه درمان در منطقه تحت پوشش که به اذعان مراجع بالادستی در سایر دانشگاه‌ها کم‌نظیر تلقی می‌شود، فعالیت علمی در کنار فعالیت اجرایی نظیر چاپ کتاب، مقاله در نشریات داخلی و خارجی، شرکت در کنگره‌های مختلف علمی و ارتقا چشمگیر سطح توانمندی و تحصیلات دانشگاهی کارشناسان حوزه نظارت و... خود مؤید این امر است که ما ارتقا کمی و کیفی را با استفاده بهینه از منابع موجود هرگز فراموش نکرده‌ایم و اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت را در جهت رفع نیازها و ارتقا آتی طراحی کرده‌ایم. مواردی که گفته شد بخش کوچکی از تلاش چشمگیری دوستان و همراهان این حوزه است که با کمترین چشمداشت و البته حسب وظیفه انجام‌شده است. من نیز به‌عنوان عضو کوچکی از این گروه در راستای برنامه‌های پیش گفت فعالیت‌هایی داشته‌ام که به سبب ارجحیت معرفی کار تیمی شاید ضرورتی برای معرفی جزییات آن در این مجال نباشد.

چه روندی را طی کردید تا به این جایگاه رسیدید؟
برای من هم سایر افراد از آموختن شروع شد و ادامه پیدا کرد و همچنان ادامه دارد. غیر از ورود به دانشگاه و تحصیلات دانشگاهی از هر فرصتی برای یادگرفتن آنچه دیگران تجربه کرده بودند و در اختیارم می‌گذاشتند استفاده کرده و می‌کنم. معتقدم فردی که تجربه‌های خودش را در اختیارم می‌گذارد در حقیقت سرمایه‏ای را که به قیمت عمر و آزمون‌وخطاهای آن به دست آورده به من هدیه می‌کند. این امر در هر جا و هر موضوعی چه شغلی و چه اجتماعی و... برایم اثبات‌شده است. به‌عنوان‌مثال همان‌طور که عرض کردم در بدو ورود به حوزه معاونت سلامت دانشگاه علوم پزشکی تهران در حوزه بیماری‌های خاص و پیوند اعضا مشغول شدم. من فارغ‌التحصیل پزشکی عمومی بودم و دانسته‌های من در این محورها عموماً تئوریک و اندک بود. به یاد دارم که قبل از قبول مسئولیت سه روز مرخصی گرفتم به شهرستان محل طرحم رفتم. در آن بیمارستان همکار عزیزی را می‌شناختم که بهیار بودند اما به‌واسطه کار طولانی‌مدت و تجربه چندین سال خدمت در بخش‌های همودیالیز اشراف مناسبی به انواع دستگاه‌ها و برندهای مواد مصرفی همودیالیز و کیفیت آن‌ها داشتند. من خدمت این بزرگوار سه روز شاگردی کردم و در کنار مطالعه مطالب از دانسته‌های عملی ایشان بهره گرفتم. صدالبته بعدازآن فرصت‌های مناسبی هم برای کسب آگاهی بیشتر از محضر اساتید دانشگاه و مجربین این حوزه پیدا کردم؛ بنابراین با برنامه و البته با هدایت مدیران وقت کاری را که سبقه ای در آن نداشتم شروع کردم و به لطف خدا ادامه دادم. این فرایند یعنی کسب اطلاعات و داشتن برنامه و هدف در راستای اهداف سازمان همیشه با من بوده و هست؛ بنابراین هرگاه پیشنهادی در خصوص یک برنامه جدید داشتم ابتدا از همین سیر شروع به بررسی می‌کردم، مشورت می‌گرفتم و تا آخرین قدم هم از تکمیل اطلاعات و کمک گرفتن از پیشکسوتان غافل نمی‌شدم و درنهایت با توکل به خدا شروع می‌کردم و ادامه می‌دادم. با همین اصول در شروع هر پیشنهاد مسئولیتی بررسی کرده‌ام و اگر احساس کرده‌ام که آمادگی اولیه برای ورود به آن حیطه خاص را هنوز ندارم؛ ورود به آن حوزه نکرده‌ام چون معتقدم پذیرش و گام نهادن در مسیری که هنوز آمادگی‌های اولیه آن را کسب نکرده‌ام خلاف تعهد و اخلاق حرفه‌ای ست و به‌شدت از آن اجتناب می‌کنم. در مسیری که تاکنون طی شده به لطف خدا و رعایت نکاتی که عرض کردم ادامه داده‌ام و ان‌شاءالله که مرضی رضای حق بوده باشد.

با توجه به مسئولیت متعدد شغلی آیا مسئولیت‌ها در زندگی شخصی شما تأثیر منفی داشته است؟
واقعیت این است که مسئولیت‌های شغلی و زندگی شخصی هر دو بر هم تأثیرگذارند و گاهاً برای مدیریت این دو لازم است از برخی جزییات بگذریم یا حساسیت بیشتری در تنظیم وقت و تعیین اولویت‌ها به خرج دهیم. ولی با برنامه‌ریزی صحیح می‌توان این مدیریت را انجام داد و حتی به یک هم‌افزایی مؤثر رسید. ما حق نداریم هیچ‌یک از این دو را فدای دیگری کنیم. البته نقش همراهی و همفکری اعضای خانواده در این مهم بسیار تعیین‌کننده است که خوشبختانه خانواده من در این موضع هم بالاترین میزان همراهی را داشته‌اند و برای همه‌چیز و برای همیشه از آن‌ها سپاسگزار هستم.

از خاطرات دوران دانشگاه علوم پزشکی تهران بفرمایید.
به‌روزهای ابتدایی ورودم به دانشگاه تهران اشاره می‌کنم روزهایی که یک پزشک کم‌سابقه به اسم نسرین عباسی در دانشگاه حضور پیدا کرد و معرف نداشت و کسی را نمی‌شناخت؛ و به‌عنوان کارمند تازه‌کار – شاید صفر- وارد مجموعه معاونت سلامت شده بود.
شاید در حوزه و شهر خودم و موقعیت قبلی خودم سابقه داشتم اما در اینجا به قولی روز اول مدرسه را می‌گذراندم.
خاطرات من به بزرگانی که در این جمع بودند برمی‌گردد که با روی باز پذیرای من شدند و حمایتم کردند کار با بیماران خاص و صعب‌العلاج و بیماران نیازمندی که حتی اگر نیاز مالی نداشتند به خاطر مزمن شدن بیماری‌شان نیازهای عاطفی و روانی بسیار زیادی داشتند و بعضی از آن‌ها مشکل حمایتی داشتند، کار راحتی نبود اما یک بدنه قوی در دانشگاه وجود داشت که برای یک تازه‌وارد، آغوشی را باز کرد و اجازه داد که من از بزرگان آن مجموعه بیاموزم. من حمایت شدم در مسیر هدفی که برایم تبیین شده بود و فکر می‌کنم دوران ارزشمندی از یادگرفتن‌هایم را آنجا از خدا هدیه گرفتم.
بعدازآن من تجربیات دیگری داشتم من قبل از اینکه مدیر اعتباربخشی بشوم ارزیاب کشوری اعتباربخشی شدم و این تجربه‌ای را برای من فراهم کرد که از بیمارستان‌های مختلف، آدم‌ها و قومیت‌های مختلف در همه کشور بتوانم اطلاعات داشته باشم. این هم تجربه علمی و هم تجربه فنی و اجتماعی به من می‌داد چیزی که باعث می‌شود من همیشه خودم را مدیون این فضا بدانم همان حمایت‌هایی است باعث شد من این فرصت را داشته باشم. امیدوارم بتوانم پاسخگوی لطفی باشم که در این مسیر همیشه شامل حال من شده است.

نقش زنان در جامعه چیست؟
همه ما اعم از زن و مرد در جایگاه یک عضو از جامعه نقشی به عهده‌داریم. یک وظیفه دیگری هم بر خانم‌ها محول شده و آن‌هم وظیفه ایست که نقش حمایتگر خانم‌ها در خانواده را گوشزد می‌کند. این خانم می‌تواند در مقام خواهر، مادر، فرزند نقشی را ایفا بکند که سرمایه‌اش را خداوند در وجودش به ودیعه گذاشته و این سرمایه خیلی مقدس است.
 خانم‌ها علاوه بر جایگاه اجتماعی که این روزها برای به دست آوردنش خیلی تلاش می‌کنند و به‌حق هم است علاوه بر جایگاه پژوهشی و علمی و اجرایی و... هم که این روزها خیلی پیشرفت داشته‌اند؛ وظایفی را که در خانواده‌دارند و نقش حمایت گر و اثربخشی را که نشأت‌گرفته از ظرفیت‌های آن‌هاست، نباید فراموش بکنند. همه ما فارغ از اینکه چه مسئولیت یا نقش شغلی داریم، نقشی را در خانواده ‌داریم که آن نقش بسیار مهمی است و به هیچ شکل نباید فراموش بشود وظیفه‌ای که در قبال پدر و مادر خود داریم جایگاهی که به‌عنوان یک عضو خانواده در قبال سایر اعضا ایفا می‌کنیم.
ازآنجاکه عنصر نیروی انسانی توانمند از مهم‌ترین مؤلفه‌های پیشرفت جامعه است این نقش خانم‌ها را بایستی به‌صورت غیرمستقیم عاملی مؤثر و تعیین‌کننده در حمایت و پشتیبانی سرمایه انسانی جامعه محسوب کرد. از سوی دیگر آنچه در بیان نقش یک بانو در خانواده می‌گوییم و می‌شنویم به‌هیچ‌وجه ناقض فعالیت اجتماعی مؤثر ایشان نیست. بلکه این دو نقش لازم و ملزوم را هم می‌توانند داشته باشند. مأموریت ما در جامعه‌ای که هرلحظه و در قدم‌به‌قدم نیازمند بالندگی و رشد است جز این نیست که با افزایش توانمندی، به‌روز شدن در عین حفظ ارزش‌ها، توجه به موقعیت‌های ارتقا فردی و سازمانی و نیز تعهد به آنچه در قبال جامعه بر عهده‌داریم هیچ فرصتی را از دست فرونگذاریم.

سخن پایانی؟
 عزیز پیشکسوتی در شروع خدمت، من را نصیحت کردند. ایشان به من گفتند که در هر سیستمی هر فردی کار می‌کند ممکن است در هر رده سازمانی باشد، مثلاً یک روزی مدیر نظارت و اعتباربخشی دانشگاه باشد و روز دیگر نباشد- در هر موقعیتی کار بکند این موقعیت‌ها نه ثابت‌اند نه فی‌نفسه مورد ارزشمندی هستند آنچه ارزشمند است این است که درجایی که هستی اثربخش باشی و این اثربخشی بزرگ‌ترین چیزی است که می‌تواند رضایتمندی فردی و ان‌شاءالله رضایت حق‌تعالی را تأمین بکند.
 امروز که تقریباً نیمی از خدمتم را گذراندم و اتفاقاً بخشی از آن‌هم در پست‌های اداری و مدیریتی بوده به این نتیجه رسیدم که حضور یک نفر مثل من فقط باید جایی اتفاق بیفتد که آن احساس اثربخشی رخ دهد. اینکه به من فرصتی داده شود که به‌عنوان‌مثال مدیر حوزه‌ای باشم برایم به معنای واقعی کلمه «مسئولیت» و «مورد سؤال بودن» است. نصیحت آن بزرگوار که آن روزها در شرف بازنشستگی بودند برای منی که در ابتدای مسیر خدمت بودم آویزه گوش شد و هرروز و هرروز در ضمیر من تکرار می‌شود.
 من همیشه برای خودم و برای کسانی که دوستشان دارم آرزو می‌کنم که مؤثر باشیم.
خبرنگار: نسیم اخگر
عکاس: مهدی کیهان

  • گروه خبری : گروه های مطالب,ستاد مرکزی روابط عمومی,گروه خبری RSS,زنان نامی دانشگاه
  • کد خبر : 90105
نسیم اخگر
تهیه کننده:

نسیم اخگر

4 نظر برای این مقاله وجود دارد

علیزاده

علیزاده

78/10/11 - 00:00

خانم دکتر عباسی همیشه پرانرژی و پر انگیزه در حال انجام کار تخصصی و خدمت در دانشگاه هستند و اخلاق و منش والای ایشون میتونه برای بسیاری از همکاران الگو باشه. برای این فرهیخته دانشگاهی و همکار معاونت درمان آرزوی توفیق روزافزون دارم. علیزاده

پاسخ

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *
دکتر مهرناز اسدی

دکتر مهرناز اسدی

78/10/11 - 00:00

برای سلامتی خانم دکتر عباسی ارزومندم و نکته فراموش نشدنی که به عنوان ارباب رجوع از ایشان بخاطر دارم گشاده رویی و تلاش حداکثر برای راهنمایی و کمک به ارباب رجوع است.سایه ایشان مستدام.دکتر مهرناز اسدی

پاسخ

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *

78/10/11 - 00:00

خانم دکتر همیشه الهام بخش بودند.مطمئن هستم به خاطر حسن خلق و صداقت در کردار محبوب مخلوق و خالق هستند

پاسخ

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *
مجتبی خسروی

مجتبی خسروی

78/10/11 - 00:00

دکتر عباسی منو دوستانم به حضرتعالی افتخار میکنیم باعث سرافرازی شهرمون هستید خداوند شمارا توفیق روز افزون عنایت کند

پاسخ

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *

نظر دهید

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *