دل نوشته مسئول روابط عمومی معاونت درمان در جلسه نشست فعالان روابط عمومی واحدهای تابعه با رئیس دانشگاه
نجمه باهو در جلسه فعالان حوزه روابط عمومی با رئیس دانشگاه، گفت: افتخار می کنم در مجموعه ای هستم که در آن شما پزشکان، پرستاران، استادان و همه شما همکاران عزیزم نفس می کشید و عاشقاته در تمامی شرایط با همدلی و وفاقی پرستیدنی به مردم سرزمین مادری ام خدمت می کنید.
گالری عکس
نجمه باهو مسئول روابط عمومی معاونت درمان و یکی از رابطین برگزیده روابط عمومیهای واحدهای تابعه در سال 97، در جلسه فعالان این حوزه با حضور دکتر کریمی رئیس دانشگاه، در روز چهارشنبه 22 خرداد 98، دل نوشتهای را خواند که متن کامل آن در زیر آمده است:
سوگند به قلم و آنچه مینگارد
و به نام او که خوشتر مینگارد
به نام تصویرگر زیبایی خداوند جان و جهان
در سلسله خاطراتم در این چند سال اخیر خوب که نگاه میکنم، یکی از فصلهای زیبا و بینظیرش را در همین لباس روابط عمومی گذراندهام آن هم در معاونت درمان و فراتر از آن در خانواده خوب دانشگاه علوم پزشکی تهران و خوب یادم هست که وقتی برای نخستین بار قرار شد کارشناس روابط عمومی باشم باور کنید که نه دوربینی بود و نه من بلد کار بودم.
من مدیریت خوانده بودم و مسئول دفتر معاون درمان وقت بودم، در بدو ورودم به این خانه که برمیگردد به خرداد 89، ازقضا میبایست آن زمان چراغ خاموش روابط عمومی معاونت درمان را هم روشن میکردم.
خلاصه این شد که سروکارم افتاد با سردبیر جناب استاد بزرگوار و معلم عزیز آقای گلپایگانی، بهحق سردبیری زیبنده ایشان است، صبور، متین، دلسوز و بیراه نیست اگر بگویم این حرف دل همه بچههای خبر دانشگاه هست و البته یادم نرود که چقدر برای خرید دوربین عکاسی مزاحم جناب آقای ربیعی شدم و بازبگویم تا بشود چند خبر و عکس از اینجانب برود روی سایت چقدر خانم قراییان، خانم مهندس نعیمی و آقای کیهان تلفن هاشان زنگ خورد.
خدا از بزرگی کمشان نکند دوستان خوبی هستند در تمامی لحظات یک فصل از روابط عمومی بودن من گذشت و علیرغم علاقهام به این حوزه به دلیل تعدد وظائف محوله کار روابط عمومی را به دیگر دوستان سپردم.
اما آغاز حرف من بهعنوان مسئول روابط عمومی معاونت درمان، عزیزان دل، برمیگردد به دیماه 93 و دورانی که آقای دکتر پارساپور بزرگوار مدیریت روابط عمومی دانشگاه را عهدهدار شده بودند، در کنار نکتهسنجیهای ریزبینانه و رهنمودهای بهنگامشان که کمک بزرگی به رشد آگاهی و بالندگی مهارتهای ما رابطین بوده و هست، اما به جهت منش اخلاق مدارانه ایشان هرسال به روز روابط عمومی که میرسیم میفرماید:
خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران
به هر حسن، بسی مایه افتخار و شعف؛ که دوباره به دوستان پیشین روابط عمومی وصل شدم و این سرآغاز همه زیباییهای زندگی من ازاینپس در پوشش روابط عمومی بوده و هست. خدا را شکر که همنشینی با چنین بزرگانی را نصیبم کرده است و اما اینکه در این سالهایی که گذشت، از پشت لنز دوربین عکاسی در بازدیدهای شبانه، تحریر خبر از جلسات محرمانه و جشنها و مراسم گوناگون و ... چه آموختهام، تنها خدا میداند که چه شهود و ادراک زیبایی در این فاصله ژرف میان من امروز تا من آن روزهاست.
گر چه باید بگویم که بهرغم گذشت همه این سالها هنوز در عرصه خبر و عکس همان کارآموز دیروزم کمی شاید کلاس بالاتر که در هر خبر که مینویسم درس پس میدهم به استاد، لیکن امروز میتوانم بهطورقطع بگویم بهعنوان یک عضو کوچک روابط عمومی دانشگاه، محرم اسرار این خانوادهام و همه شنیدهها و دیدهها را در صندوقچهی دل حفظ کردهام.
اعتراف میکنم هم در جلسات هیئترئیسه، به دانش، بزرگی و دلسوزی بزرگان این خانواده افتخار کردهام و هم در جمع همکاران از قدردانی و همراهیهای صادقانه ایشان لذت بردهام.
نمیگویم گاه شکایاتی نیست یا خطایی از کسی سر نمیزند یا دلگیری و کدورتی میان مدیر و کارمندی پیش نمیآید و یا حتی میان دو مدیر اختلافنظری نیست ولی انگار همهمان یاد گرفتهایم در سختیها همدلی کنیم و این زیباست.
انگار محدودیتها ما را به هم نزدیک کرده است. فاصلههای صنفی کمتر شده، نگاهمان به هم کمی زیباتر شده، من هم مثل دیگران از محدودیت جنگ اقتصادی و سختی میترسم ولی اگر از دل همه اینها مهربانی و عشق هویدا میشود کمی سختی شاید تلنگری است برای بیداری دلهای کوچک ما شاید خدا خواسته مردم ما دوباره یادشان بیاید عشق، صداقت، همدلی، مهربانی و لبخند عین زندگی است و صلح زاییده عشق است به دیگری، اگر جنگ نمیخواهیم باید عشق بورزیم، همین و بس.
باور کنید من در روابط عمومی معاونت درمان در کنار همکاران عزیزتر از جانم زندگی میکنم در کنار کار و همه همکارانم را در تمامی ردههای خدمتی در جایجای این دانشگاه دوست میدارم.
شاید ندانید که چه بسیار زمانهایی در پشت لنز دوربین عکاسی D 70میخواستم در برابر پزشکان و پرستارانی که از جانمایه میگذاشتند برای تسکین درد یک بیمار سجده کنم.
آنجا که برای نجات جان آدمی از من کاری جز اشک نمیآمد، دانش، تجربه و مهارت بزرگانی از این خانواده یاس را به امید بدل میکرد.
آنجا که دم مسیحایی تو همکار پزشکم و دست مادرانه تو همکار پرستارم دردی از پیکر بیجان هموطنی میزدود من جز نماز در برابر این همه شکوه انسانی چه باید میکردم.
تو بزرگی و از تو جز بزرگی نمی باید و نمی شاید.
ما عکاسها خوب میدانیم، خدا همین نزدیکی است. گاه خدا را در زمین دیدهایم، درست پشت لنز دوربین عکاسیمان، دوربین عکاسی ما گاه محراب ماست و ما با چشمهایمان بسیار سجده میکنیم در برابر خداوندگران خوبی و عشق.
آنچه امروز بیش از هر زمان دیگری مرا مشتاق جایگاه روابط عمومی میکند شمایید و اشتیاق به اینکه نام نامیتان را به دنیا فریاد بزنم و ایکاش میتوانستم نقش لبخند زیبایتان را جاودانه کنم.
در جایگاه مقدس روابط عمومی معاونت درمان دانشگاه علوم پزشکی تهران، مفتخرم که میتوانم به این خانواده بزرگ خدمت کنم و آرزویم کمک به وفاق و همدلی بیشتر و ساختن رابطههایی پویاتر و متعالیتر البته با کمک سایر یاران این حوزه و زیر پرچم مدیر محترم روابط عمومی دانشگاه به امید خدای بزرگ.
در پایان، بهعنوان عضو کوچکی از روابط عمومی حوزه درمان دانشگاه به جرات میگویم افتخار میکنم در مجموعهای هستم که در آن شما پزشکان، پرستاران، استادان و همه شما همکاران عزیزم نفس میکشید و عاشقانه در تمامی شرایط با همدلی و وفاقی پرستیدنی به مردم سرزمین مادریام خدمت میکنید دستمریزاد به همت بلند و درود بر جان پاکتان، بدرود.
نشست فعالان حوزه روابط عمومی واحدهای زیرمجموعه دانشگاه
متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید: