دکتر کبریایی زاده: خسران است که در تصمیمات خود، غیر از خدا و مردم را در نظر بگیریم
دکتر عباس کبریایی زاده استاد داروسازی، میهمان روابط عمومی دانشگاه بود تا از خاطرات و تجربیات خود در جنگ و دانشکده داروسازی بگوید.
دکتر عباس کبریایی زاده استاد داروسازی خرداد ماه 1345 در کویر اردستان متولد شده و در خانوادهای متدین که اهمیت ویژهای به تحصیل فرزندان میدادند رشد نموده است.
او به شیمی که تجربه خلق کردن را به انسان میدهد علاقهمند و در دورههای مختلف تحصیل جزو افراد درسخوان بود. وی در سال 63 بعد از عملیات خیبر در کنکور شرکت کرد و در رشته داروسازی دانشگاه تهران قبول شد.
این استاد داروسازی از دکتر شفیعی بهعنوان مؤثرترین فرد در زندگی خود نامبرد و معتقد است ایشان ازنظر اخلاقی و علمی فرد برجستهای بودند که هرگز در کار و زندگیاش ناامیدی جایی نداشت.
دکتر کبریایی زاده علاوه بر استادی دانشگاه، سمتهای اجرایی مختلفی ازجمله معاونت تحقیقات جهاد دانشگاهی دانشکده داروسازی در دوران دانشجویی، معاونت آموزشی و پژوهشی دانشکده داروسازی تهران، مدیرکل نظارت بر داروی وزارت بهداشت، مشاورت وزیر بهداشت در حوزه بیوتکنولوژی و داروهای بیولوژیک، مدیریت داروسازی اسوه، تأسیس مرکز رشد واحدهای فنآوری دارویی دانشگاه، تأسیس گروه و مرکز تحقیقات اقتصاد و مدیریت دارو و تأسیس چند شرکت دارویی تولیدکننده مواد اولیه و داروی آماده مصرف را در کارنامه خود دارد و به عرصه تحقیقات و صنعت دارو بیش از جایگاههای اجرایی علاقه دارد.
او معتقد است آنچه را که ما در صنعت داروسازی کشور به دست آوردهایم واقعاً کمتر از صنایع موشکی و یا صنایع دیگرمان نبوده است چراکه ما توانستم بیش از 96 درصد از نیاز کشور را بهصورت داخلی تأمین کنیم.
در این گفتگو دکتر سرکندی از همکاران و دکتر سیدی فر از شاگردان استاد ما را همراهی کردند.
با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، لطفاً بفرمائید کجا متولدشده و دوران کودکی را چگونه گذراندهاید؟
عباس کبریایی زاده هستم و اول خرداد سال 1345 در روستای کچورستاق واقع در کویر اردستان متولد شدهام، فرزند دوم خانوادهای هفتنفره هستم. سه برادر و دو خواهر هستیم. یکی از برادرانم پزشک و دیگری دبیر و هر دو خواهرم خانهدار هستند. دوران دبستان را در روستا و راهنمایی و دبیرستان را در شهرستان اردستان گذراندم. معلمی داشتم به نام آقای یزدانی که در تشویق من به درس خواندن و مطالعه نقش بسیار کلیدی داشت و همچنین مادرم بااینکه خود تحصیلکرده نبود اما در تشویق ما به تحصیل نقش بسزایی داشت. محیط شهرهای کوچک فرصت های دیگری بهجز درس خواندن، ورزش و مطالعه برای کودکان نداشت و خاطرم هست که اولین آموزش پیشدبستانی ما با قرآن بود که جا دارد یاد کنم از افرادی که در تربیت دینی و علمی ما نقش داشتند ازجمله شیخ عزیز که به ما قرآن درس می داد بهطوری که من قبل از رفتن به دبستان بسیاری از سورهها را بهصورت روخوانی یا حفظ بلد بودم. عمده وقت ما به بازیهای آن دوران و درس خواندن می گذشت ولی من زیاد اهل بازی نبودم، گاهگاهی فوتبال بازی می کردم اما چندان دنبال این کار هم نبودم و بیشتر وقتم را به مطالعه می گذراندم. 8 – 9 ساله بودم که به همراه دو نفر از دوستانم کتابخانه مسجد محل را راهاندازی کردیم و یک کتابخانه فلزی را به یک جوشکاری سفارش داده و مجهز کردیم که سالهای سال این کتابخانه کوچک در مسجد استفاده می شد. در آن دوره خانواده ها و روحانیون محل، بچهها را به مطالعه تشویق می کردند و از کلاس چهارم به بعد که خواندن و نوشتن را بهتر آموخته بودیم کتابهای مختلفی بهصورت مرتب در اختیار ما قرار می گرفت، بهطوری که بعد از انقلاب که من دوران راهنمایی بودم، نسل ما نسلی بود که کتاب های زیادی را مطالعه کرده بودند درحالیکه نسل حاضر بیشتر وقتشان را با ابزارهای یادگیری کمعمق می گذرانند و با توجه به اینکه در منطقه زندگی ما تعدادی از بهائیان زندگی میکردند، روحانیت در آموزش دینی نوجوانان بسیار فعال بود. ما از 9 – 10 سالگی در کلاسهای آشنایی با بهائیت شرکت میکردیم، به همین دلیل در بحثهای اجتماعی زیادی مشارکت میکردم و خودم نیز استعداد اجتماعی شدن را داشتم. در دبیرستان، یکی از عوامل فعال ایجاد انجمن اسلامی بودم و بهطورکلی هر چه که از کودکی به خاطر دارم این است که تلاش میکردم جامعهگرا باشم و سال 57 که انقلاب به پیروزی رسید ما با همان سن و سال نوجوانی درگیر راهپیمایی و این برنامهها بودیم و بهنوعی من زود اجتماعی شدم.
از روزهای اول مدرسه و اینکه دوست داشتید چهکاره شوید برایمان بگوئید؟
دقیقاً یادم نیست که روز اول بود یا روزهای اول که از مدرسه فرار کردم و آقای یزدانی که همیشه در مدرسه خشن بود با یک مهربانی خاصی آمد و مرا از خانه به مدرسه برد، ولی به شغل آینده زیاد فکر نمیکردم و به یاد دارم که وقتی 12 ساله بودم به دلیل برخورداری از اطلاعات مذهبی خوب و نیز حفظ جزء 30قرآن، فکر میکردم که به حوزه بروم ولی وقتی مطالعاتم بیشتر شد و سطوح بالاتر را طی کردم بهشدت به علوم تجربی علاقهمند شدم و از سال دوم دبیرستان که سر کلاس در مورد شغل با معلمها بحث میکردیم گفتم که میخواهم شیمیدان شوم.
دلیل علاقه اتان به شیمی چه بود؟
چون در این علم، تجربه خلق کردن به دست می آورید و می توانید چیزی را ایجاد کنید، شاید این اغراق باشد اما وقتی خداوند می فرماید خلیفه الله، پس انسان می تواند نمونههایی از ساختههای خدا را بسازد. این یک نوع انگیزش درونی بود و خیلی ذوق می کردم که با فرمولها ترکیب جدیدی را به دست آورم.
ورود به دبیرستان چگونه بود؟
سال 59 وارد دبیرستان شدم و جزو شاگردان درسخوان بودم. سال دوم دبیرستان با یک هفته آموزش نظامی به جبهه رفتم و در عملیات فتح المبین شرکت کردم، البته چون آموزش کافی ندیده بودم، اجازه حضور در عملیات ندادند و بعد از طی دورههای آموزشی کافی در اردیبهشت سال 61 در عملیات بیتالمقدس که آزادسازی خرمشهر بود شرکت کردم. روی دژ مرزی از ناحیه دست مجروح شدم ولی با همان دست گچ گرفته در امتحانات پایان سال شرکت کردم و با نمرات خوب آن سال را هم گذراندم.
نگاه خانواده به حضور شما در جبهه چه بود؟
من از مهر60 وارد بسیج شدم و فعال بودم و نگاه خانواده یک نگاه عاطفی اعتقادی باهم بود. پدر و مادر و بخصوص مادر مخالف بودند و می گفتند که من هنوز نوجوان هستم و بهتر است که بیشتر درس بخوانم ولی از طرفی رفتن به جبهه و کمک به رزمندگان را یک وظیفه ی دینی و ملی می دانستند و به طورکلی مخالفت جدی نداشتند. به جز اولین بار که فرار کردم و به جبهه رفتم، دفعات بعدی با اجازه پدر و مادر در جبهه حضور داشتم.
خاطرهای از ایام جبهه به خاطر دارید؟
مجروحیت سال 61 من مربوط به ترکش دست چپم میشد و من که چپ دست بودم نمیتوانستم به سؤالات امتحانی پاسخ دهم، ولی چون درسخوان و شاگرد ممتازی بودم یکی از دبیران گفت که پاسخ سؤالها را من بگویم و او بنویسد. برای ادامه امتحانها با تکنیکی انگشتانم را از گچ خارج کردم و خودم توانستم بنویسم ولی آهسته. در ادامه به دفعات به جبهه رفتم و در عملیات خیبر که در تیپ زرهی بودم، چون به عنوان نیروی پشتیبانی اعزام شدم، زمان آزاد بسیاری داشتم. از این رو همه درسهای کنکور را در جبهه به ویژه منطقه جفیر نرسیده به جزایر مجنون خواندم. اواسط اردیبهشت 63 که برگشتم، آقای قاسم زاده که رئیس آموزش و پرورش اردستان و همچنین معلم قرآن ما و فردی ارزشمند بود راهنماییم کرد که امتحانات دیپلم را ندهم و همه وقتم را برای کنکور بگذارم و من همین کار را انجام دادم. درصدهای دروس تخصصی من در آزمون کنکور خوب و بالا بود.
چه سالی در کنکور شرکت کردید و چه رشتهای انتخاب کردید؟
بعد از عملیات خیبر در سال 63 امتحان کنکور دادم و در رشته ی داروسازی دانشگاه تهران پذیرفته شدم. از همان ابتدا به داروسازی علاقه داشتم و یادم هست که سال دوم راهنمایی فرمهایی را در اختیار ما قرار می دادند و علایق شغلی ما را می پرسیدند، من از همان زمان مینوشتم که دوست دارم شیمیدان شوم و البته علاقه و استعداد خاصی در شیمی داشتم بهطوری که از سال دوم دبیرستان شیمی را درس می دادم و در کنکور انتخاب سوم به بعدم بیشتر داروسازی و شیمی بود.
خاطرهای از روز کنکور و روز اعلام نتایج به یاد دارید؟
بله، چون اردستان دیپلمههای زیادی نداشت که آزمون مستقل برگزار کنند، کنکور من اصفهان بود و به یاد دارم که صندلی من در جلوی درب گروه آناتومی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان بود. آن موقع کنکورهای آزمایشی نبود و تنها کتاب کمکدرسی که من استفاده کردم شیمی توفیقیان بود، آن را هم برادرم که دانشجوی تهران بود برایم تهیهکرده بود، ولی دبیران ما خیلی با ما کار می کردند و چون مادرم خیلی دوست داشت که من معلم شوم و اصرار داشت که امتحان تربیتمعلم را بدهم به همین دلیل من قبل از کنکور یکبار تجربه ی شرکت در آزمون جامع که تربیتمعلم بود، را داشتم. خاطرهای که از روز اعلام نتایج کنکور به خاطر دارم این است که با دوستانم به استخر رفته بودم که یکی از دوستان با خوشحالی آمد و خبر قبولی مرا داد و من رفتم و روزنامه خریدم. دیدم که جلوی اسم من نوشته "سه صفر " که چون دیپلم نداشتم باید امتحانات دیپلم را شهریور میدادم. این کار را انجام دادم و با معدل بالای 18 دیپلم گرفتم و به همراه پسرعمویم با زحمت بسیار به سازمان سنجش تهران رفته و مدارک را تحویل دادیم که گفتند داروسازی تهران قبولشدهام. اگر اشتباه نکنم داروسازی انتخاب سومم بود.
چطور خودتان مشتاق نتایج کنکور نبودید؟
چون می دانستم که رشته خوبی قبول می شوم زیاد هم ذوقزده و مشتاق نبودم.
شروع دانشگاه چطور بود و آیا در خوابگاه بودید؟
با توجه به اینکه عموهایم در تهران بودند مشکل زیادی برای رفتوآمد نداشتم و تقریباً اواخر مهر و اوایل آبان 63 بود که برای ثبت نام به تهران آمدم. خاطرم هست که ثبت نام ما در طبقه منهای یک کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران بود و تقریباً 12 روز بعد به ما گفتند که کلاسها شروع می شود. چون برایم مهم بود که مزاحم فامیل نشوم به دنبال گرفتن خوابگاه بودم. خوشبختانه خوابگاه امیرآباد بعد از دو ماه فراهم شد و من به آنجا رفتم. وارد شدن به دانشگاه تهران برای هر داوطلب کنکوری یک خواسته باارزش و عمیق بود. برای من هم همینطور بود. دکتر روحالامینی یکی از اولین دانشجویان سال بالایی بود که اطلاعات خیلی خوبی به من دادند و تقریباً همان روزهای اول دوستان خود را پیدا کردم که تا امروز نیز باهم هستیم. ازجمله این دوستان، دکتر اکبری که استاد دانشکده خودمان است و دکتر سنجری عضو هیئتعلمی دانشگاه کرمانشاه هستند. اولین کاری که در دانشگاه انجام دادم، به کتابخانه دانشکده رفتم و کتابها را نگاه کردم و چون زبان انگلیسی ما در شهرستانها در حد آموزشهای مدرسهای بود، خیلی ذوق داشتم که کتابهای انگلیسی را بخوانم؛ کمکم عضو گروه انجمن اسلامی و جهاد شدم و از ترم دوم دوباره حضور من در جبهه شروع شد. در عملیات آزادسازی مهران و کربلای 4 و 5 و عملیات دیگری شرکت کردم و همزمان از ترم دوم وارد جهاد دانشگاهی شده و موضوع انتشار کتابهای داروسازی را آغاز کردیم. با دکتر خیرآبادی کتابهای زیادی را چاپ کردیم ازجمله فارماکولوژی گودمن، فیزیکال فارماسی مارتین، داروسازی صنعتی لاکمن، مارتیندیل و .... را چاپ کردیم به طوری که بعد از دانشکده پزشکی، دانشکده داروسازی بیشترین چاپ کتاب را داشت. مرحوم آقای سلیمی که راننده دانشکده بود به طور مرتب مرا به چاپخانه برده و برمیگرداند. من هم دانشجو بودم و هم کارهای انتشاراتی جهاد را در داروسازی انجام میدادم که اولین کارآفرینی من، همین کارهای انتشارات دانشگاه بود. کتابهای چاپ شده را در سراسر کشور پخش میکردیم و از این راه درآمدزایی هم ایجاد کرده بودم.
علاقه به شیمی کجای این فعالیتها قرار داشت؟
اتفاقاً چون علاقه زیادی به شیمی داشتم تقریباً ترم 4 بود که برای شروع کار و ورود به عرصه عملی با مرحوم دکتر شفیعی صحبت کردم و خاطرم هست که ایشان گفتند "بچه حالا زود است". سنتر کلیدینیوم بروماید اولین کاری بود که با دکتر شروع کردم و چون بعدها معاون طرح تحقیقات جهاد شدم، یک سری قراردادهایی را با شرکت شهید مدرس داشتیم که این شرکت روی تولید مواد اولیه دارویی سرمایهگذاری می کرد و ما یک سری مولکولهای مواد اولیه را برایشان تولید می کردیم. در این عرصه اساتیدی ازجمله مرحوم دکتر شفیعی و دکتر قنبرپور واقعاً پشتوانه اصلی ما بودند به طوری که به خاطر دارم وقتی سنتز کلیدینیوم بروماید را انتخاب کردم دکتر شفیعی گفتند که سنتر آن فشار بالا لازم دارد و نمیتوانم آن را بسازم و من که آن موقع معنی فشار بالا را در محیط آزمایشگاه نمی دانستم گفتم اجازه بدهید مطالعه کنم و بعد از مطالعه متوجه شدم که ایشان درست می گویند و کار روی این پروژه را کنار گذاشتم. تقریباً اواخر سال 65 بود که بحث استفاده ی عراق از صلاح های شیمیایی اوج گرفته بود و دکتر چراغعلی که دانشجوی سال بالایی بود کار تحقیقاتی بر روی شناسایی گاز خردل را آغاز کرده بود و من تقریباً از اواخر65 به آزمایشگاه رفتم و شروع به همکاری در این پروژه کردم؛ در آن زمان اثبات اینکه عراقی ها از گاز خردل استفاده می کنند یکی از مشکلات بود و علتش هم این بود که خردل وقتی در یک محیط آبی قرار می گیرد تبدیل می شود به الکل که اصطلاحاً گلایکول می گویند. ما مجبور بودیم برای شناسی خردل، گلایکول را شناسایی کنیم درحالیکه امکانات ما فقط یک دستگاه GCقدیمی بود ولی به دلیل اعتمادی که کل سیستم به دکتر شفیعی داشتند، یک دستگاه GCجدید خریداری شد و من حتی تز دکترای عمومی خودم را روی شناسایی خردل انجام دادم. با روش هایGC وHPLC کارکردیم و همین گزارشها منجر شد که بهعنوان یک سند که عراقی ها از گاز خردل استفاده می کنند در سازمان ملل توسط دکتر شفیعی و دکتر بلالی مورد استفاده قرار بگیرد و این دو استاد دفاع غیرتمندانهای از مظلومیت رزمندگان ما داشتند.
چگونه استفاده عراق از گاز خردل را به اثبات رساندید؟
برای اینکه مطمئن شویم گاز خردل تغییر نیافته نیز در بدن مجروحین وجود دارد، تلاش کردیم که نمونه های خون و ادرار از مجروحین درصحنهی جنگ بگیرم و چندین بار با تجهیزات به اورژانس-های خط دوم برای نمونهبرداری رفتیم ولی موفق نشدیم. آخرین نمونهای که موفق شدیم گاز خردل تغییرنیافته را در بدن آن شناسایی کنیم، مربوط به مصدومی به نام شهید چمنی بود که در بیمارستان لقمان شهید شد. بحث تحریم ها در زمان جنگ خیلی جدیتر بود و غربی ها حاضر نبودند آنتی دوت های سلاح های شیمیایی را به ما بفروشند یعنی خودشان به عراق خردل و تابون و سارین و ... می دادند اما آنتی دوت را به ما نمی دادند و همین باعث شده بود که مأموریت ساخت را به دانشکده داروسازی بدهند. در این عرصه، مرحوم دکتر شفیعی پشتوانهای بزرگ برای همه ما بود و با کمک بسیار مؤثر دکتر رفیعی تهرانی که آرزوی سلامتی برایشان دارم، این آنتی دوت ها در دانشکده داروسازی ساخته شد که البته اجرا بر عهده جهاد دانشگاهی بود و دکتر چراغعلی، دکتر خیرآبادی، دکتر خوشخو و دوستان دیگر از فعالان این پروژهها بودند. حضور من در جبهه نیز بیشتر بهعنوان امدادگر و پزشکیار بود. در عملیات آزادسازی مهران، اورژانس نزدیک ترین نقطه به خط بودیم و دوستانی ازجمله دکتر همتی، شکوری، ایرج حریرچی و وحید ضیایی نیز حضور داشتند. تولید این انتی دوتها در امیرآباد در بخش دارویی دانشکده انجام می گرفت که بعدها من آنجا را تبدیل به مرکز رشد کردم که چون امکانات آنجا کم بود برای ادامه تولید به پاستور منتقل شد. در آن موقع آقای دکتر نقدی معاون تولید پاستور بود که نقش ایشان در تولید صنعتی بسیار مهم بود.
سال 1367 جنگ تمام شد ولی در عملیات مرصاد که حمله مجدد عراق اتفاق افتاد ما دوباره برگشتیم و به بیمارستان حضرت زهرا در آبادان رفتیم که اطلاع دادند عراقیها بیمارستان امام حسین را در پاسگاه حسینیه گرفتهاند. از دکتر اصغری که در حال حاضر رئیس دانشگاه اصفهان هستند پرسیدم که چه خبر شده و ایشان گفتند که اگر 10 دقیقه زودتر رسیده بودیم اسیر میشدیم و البته دکتر اصغری ازجمله کسانی بود که موفق به فرار از دست عراقیها شده بود؛ به ما گفتند که امکان استفاده عراق از سلاح شیمیایی وجود دارد و من به همراه دکتر چراغعلی و دکتر فروتن که دانشجو بودیم آنجا اورژانس شیمیایی راهاندازی کردیم. تقریباً 4 – 5 ساعت بعد عراقیها شروع به بمب باران شیمیایی کردند.
بعد از جنگ، من تماموقت روی تز خودم که شناسایی خردل بود کار می کردم و به سمت مطالعات پایه رفتیم تا کینتیک خردل در بدن را مطالعه کنیم که این موضوع، منجر به مقالاتی در کنفرانس ها شد و ما نشان دادیم که خردل قابلیت ذخیره شدن در بافت های چربی را دارد. در این پروژه نمونه ما خرگوش بود؛ البته آن موقع دانش ما به اندازه کافی نبود و همچنین، آن زمان دانشجویان دیگر از اینکه کسی در آزمایشگاه روی خردل کار کند میترسیدند، چراکه ما آموزش کافی ندیده بودیم و خیلی خطرناک بود. من معمولاً مصدوم میشدم و دستانم تاول میزد که در مراجعه به خانم دکتر تاجرزاده، ایشان گفتند که قرار است به خارج از کشور بروند و کلید آزمایشگاه خود را به من دادند و گفتند که فقط خودم کارکنم که بعدها دکتر شفیعی کمک کردند و ما آزمایشگاهی در زیرزمین دانشکده ایجاد کردیم و دستگاه ها را به آنجا منتقل کردیم. اکثر دستگاههایی که آن زمان خریداری شدند توسط من راه اندازی شدند و دکتر شفیعی هزینه را از وزارت بهداشت گرفت.
شرایط اساتید در دوره دانشجویی شما چگونه بود؟
آن زمان که ما وارد دانشگاه شدیم شرایط بهگونهای بود که به خاطر انقلاب و جنگ تعدادی از اساتید از کشور رفته بودند و تعدادی هم به خاطر روابطشان با رژیم سابق حذفشده بودند، اما در بسیاری از دروس اساتید خوبی داشتیم مثلاً در درس شیمی اولین برخوردمان با مرحوم دکتر فرسام بود که درس شیمی یک به ما تدریس میکرد. واقعاً استاد بینظیر و پدری مهربان برای همه ما دانشجویان بود و با درک درست از دانشجویان، خارج از اینکه شما چه اعتقادات و دین و تفکر سیاسی داری رفتار می کرد و از اصول زندگی، درسهای بی شماری به ما یاد دادند. به همین دلیل بااینکه دچار فقر استاد بودیم ولی تعداد اساتید باقیمانده بینظیر بودند. دکتر شفیعی از دیگر اساتید تأثیرگذار بودند که از ترم سه که با ایشان کلاس داشتیم با وی آشنا شدیم ولی من به دلیل حضور در انجمن اسلامی و جهاد، زودتر با ایشان که فقط کارهای علمی انجام میدادند، آشنا شده بودم. زمانی که ما پروژه سنتز را کار میکردیم، دکتر شفیعی پروژه صنعتی کردن آسپرین را کار میکرد و الگویی از یک فرد باهوش، افتاده، باسواد و خداباور برای ما بود که به دنبال پست و مقام نبود. وقتی از سر کلاس ایشان خارج میشدیم بیش از 70 درصد مطالب را سر کلاس یاد گرفته بودیم چراکه با حضور در کلاس، غرق آموزش میشد. به یاد دارم که در امتحان میانترم نمره 37.75 از 40 کسب نمودم که گرفتن چنین نمرهای از دکتر خیلی باارزش و نمره بالایی بود ولی زمان امتحانات پایان ترم که در جبهه بودم و هنگامی که برگشتم به استاد شفیعی گفتم که میخواهم امتحان بدهم و ایشان گفتند که به همان سختی آزمون خواهد گرفت. من قبول کردم و فرصتی برای مطالعه خواستم که درنهایت نمره 17.5 را کسب کردم.
در بخش فارماکولوژی دکتر دهپور را داشتیم که خدا حفظشان کند. در ایجاد انگیزه برای ما بسیار نقش اساسی داشتند. همچنین دکتر شادان در فیزیولوژی و دکتر فرزامی و دکتر ملک نیا و دکتر دوستی در بیوشیمی و خانم دکتر زهرایی در ایجاد انگیزش آموزشی در ما بسیار نقش داشتند. همچنین دکتر جهانگیری، دکتر زرین دست و دکتر پوستی در فارماکولوژی و دکتر امامی در انگل شناسی نیز چنین شرایطی داشتند.
تأثیرگذارترین اساتید شما چه کسانی بودند؟
دکتر شفیعی و دکتر فرسام تأثیرگذارترین اساتید من بودند و البته دکتر شفیعی بیشتر، چون من بیشتر با ایشان بودم. از اواسط سال 65 کارم را با دکتر شفیعی شروع کردم و 30سال شاگرد ایشان بودم. بااینکه واحدهای درسی من سال 68 تمامشده بود اما تحقیقاتم را ادامه دادم و با دکتر در ارتباط بودم، در ادامه که بحث تخصص پیش آمد و چون آن زمان، دورههای تخصصی مانند امروز نداشتیم وقتی دکتر شفیعی از من سؤال کرد که میخواهی چهکار کنی، پاسخ دادم که میخواهم مدیریت بخوانم که ایشان گفت "این چرتوپرتها چیست، تو باید فارماکولوژی بخوانی" آن زمان رشته فارماکولوژی در دانشکده نداشتیم به همین دلیل من از یکی از دانشگاههای کانادا پذیرش گرفتم ولی دکتر احمدیانی که معاون دانشجویی وزارت علوم بود پیغام داد که میخواهند گروه فارماکولوژی را در دانشگاه شهید بهشتی ایجاد کنند. من به آنجا رفته و بهعنوان سهمیه آزاد پذیرفته شدم و بهعنوان اولین گروه فارماکولوژی دانشگاه شهید بهشتی تحصیل کردم که تجربه بسیار خوبی بود.
دوره تخصص چطور بود؟
دوره ی تخصصی برای من تجربه خوبی بود چون به دانشگاه دیگری رفته بودم. به موازات کارهای آموزشی که در دانشگاه تهران انجام می دادم (یعنی از نیمه ی 68 به بعد) من دانشجوی سال آخر بودم و هنوز دوره تخصص را شروع نکرده بودم؛ کار آموزش را هم شروع کردم و به بهیاران سپاه دوره های فارماکولوژی را آموزش می دادم. در دانشگاه شهید بهشتی با اساتیدی مانند دکتر روشنضمیر آشنایی نزدیک تر پیدا کردم، دکتر استادی دستبهقلم بود و در تمامی نشریات داخلی مطالب علمی می نوشت و من از قبل با ایشان آشنا بودم. خودم هم در دوران دانشجویی چند مقاله نوشته بودم. همچنین دکتر پور غلامی که از اساتید برجسته دانشگاه بودند و من تز تخصصی خودم را با ایشان گذراندم. دکتر علی حائری از دیگر اساتید برجسته این دانشگاه بودند و من فنون معلمی را از ایشان یاد گرفتم که بسیار معلم توانایی بود و تمام کلاس هایشان به زبان انگلیسی بود؛ دوره تخصصی من تا سال 1374 ادامه داشت و بیشترین تجربه من در این دوره آنالیز و شناسایی مولکولها در محیطهای بیولوژیک بود. فرصتی برای دانشگاه شهید بهشتی هم بود چرا که تا آن زمان کسی در این حوزه کار نکرده بود و همین موضوع باعث شده بود که دکتر احمدیانی که همزمان همکلاس من هم بود و همچنین دکتر پور غلامی به من خیلی میدان دادند. روشهای آنالیز و HPLCرا راه اندازی کردم و در دوره تخصص به دلیل حضور دکتر پور غلامی که محقق کامل و برجستهای هستند وارد حوزه نوروفارماکولوژی شدم و قرار شد که روی مدلسازی صرع کارکنم. پایاننامه من به سمتی رفت که هم باید بایولوژی و هم بایوالکترونیک کار می کردم و به دنبال ایجاد مدل بایوالکتریکال صرع بنام کیندلینگ بودم که قبلاً در غرب ایجادشده بود ولی در ایران کسی در این حوزه کارنکرده بود. دکتر پور غلامی چند نفر از دانشجویانش را از دوره های کارشناسی ارشد و PhD که من بودم، انتخاب کرد تا این مدل را طراحی کنیم و به همین دلایل من در دوره ی تخصص وقت نداشتم که در حوزه های دیگر مثل جهاد و انجمن اسلامی فعالیت کنم. البته جنگ هم تمام شده بود و کار خاصی نداشتیم که در این حیطه ها ورود کنیم، بنابراین روی الکتریکال کیندلینگ کارکردم که یک نوع مدل مزمن صرع است که برای مطالعات داروهای ضد صرع استفاده می شود.
فعالیت اجرایی در دانشگاه را چه زمانی و چگونه آغاز کردید؟
سال 1374 بود که مرحوم دکتر شفیعی به من گفتند که میخواهند معاونت آموزشی دانشکده را تغییر دهند و از من خواستند این مسئولیت را بپذیریم. بهمنماه سال 74 بود که وارد این پست شدم. از دوره انقلاب فرهنگی که برنامههای آموزشی یک دوره بازنگری شده بود، آموزش مابعد از آن هیچ تغییری نداشت و من لازم دیدم که حوزه آموزشی نیاز به بازنگری اساسی دارد. موضوع را با دکتر شفیعی مطرح کردم و دکتر هم استقبال کرد. همین اختیارات باعث شد که من در دوره معاونت آموزشی چند کار را پیگیری نمایم که یکی نظم و انضباط به دروس دانشکده و کارآمد کردن درسها از جمله مهمترین کارهایی بود که در این مقطع انجام دادم. بهعنوان مثال به دانشکده ریاضی نامه مینویسیم که نیاز به استاد ریاضی برای تدریس به دانشجویان داروسازی داریم ولی مشخص نمیکنیم که چه چیزی باید تدریس نماید و استاد هم همان انتگرال و ... را درس میدهد که برای دانشجوی داروسازی مفید نیست به همین دلیل من جلساتی را با دانشکدههای بینرشتهای برگزار کردم یا مثلاً بیوشیمی داروسازی با پزشکی تفاوت زیادی دارند که آن زمان آموزش نزدیک به هم داشتند را تفکیک کردم و سمشناسی داروشناسی اولین گروهی بود که ایجاد کردم ( البته این گروه در سالهای 1330 – 1340 وجود داشت که از بین رفته بود)؛ آموزش فارماکولوژی به دانشجوی پزشکی یک سوم چیزی بود که باید به داروسازی آموزش داده میشد بنابراین ما گروه آموزش فارماکولوژی را هم جدا کردیم و با توجه به اینکه 95 درصد فارغالتحصیلان ما در داروخانه و بیمارستان ها مشغول به فعالیت میشوند و آموزشی که در دوران دانشجویی کسب کرده اند مخلوطی از صنعت داروسازی و سنتز مواد و داروخانه است، گروه داروسازی بالینی را ایجاد و به دکتر غلامی که تازه از آمریکا به کشور بازگشته بود سپردیم. گروه سوم، بیوتکنولوژی دارویی بود که به دکتر طباطبایی که بورسیه اهواز بود و بیوتکنولوژی خوانده و تازه از خارج برگشته بود سپرده شد و به همراه دکتر شفیعی رفتیم و صحبت کردیم که بیوتکنولوژی دارویی به درد تهران میخورد و اگر به اهواز بفرستند به هرز می رود و این گروه هم به انجام رسید. اواخر دوره معاونت من در سال 1377 دکتر خلج بحث داروسازی هستهای را مطرح کرد و این گروه نیز شکل گرفت که دکتر اولیا و دکتر نجفی از انرژی اتمی برای تدریس میآمدند. در اینجا لازم می دانم یاد خیر کنم از دکتر باستان حق که نقش بسیار کلیدی در توسعه دانشگاه علوم پزشکی تهران داشتند و همچنین از دکتر کابلی که آن زمان معاون پشتیبانی دانشگاه بود و باعث شد بخش دارویی ما در حوزه تکنولوژیهای نوین شروع به تحقیق نماید. ما که علاوه بر تحقیق و مقاله به کارآفرینی نیز فکر میکردیم وقتی دکتر طباطبایی برای اولین بار گفتند که قصد جداسازی گلوکز اکسیداز از تربسیاه را دارند یکسری امکانات به ایشان دادیم که تجربه خوب دانشکده در ورود به خالصسازی آنزیمها بود. در ادامه بر روی تولید کیتهای الایزا و رادیو ایمونو اسی کار کردند. همچنین تغییرات اساسی در آموزش داروخانه برای دانشجویان داروسازی از دیگر کارهای مهمی بود که من در مدت مسئولیت معاونت انجام دادم و در این دوره که از فضای داروخانههای دانشکده بهدرستی استفاده نمیشد، برنامه آموزشی داروخانه را گسترش داده و تعداد واحدهای آن را بیشتر کردیم و گروهها را تقسیم و برای دانشجوها مربی قرار دادیم. دستیاران دانشکده را نیز درگیر کردیم که در ارتقاء آموزش دانشجویان نقش بسزایی داشت. من تا شهریور 1377 معاون آموزشی و پژوهشی بودم بعد از ان به وزارت بهداشت رفتم و مدیرکل داروی وزارت بهداشت شدم.
برخورد اساتید در دوره معاونت آموزشی با شما چطور بود؟
در آن دوره معاونت آموزشی -پژوهشی یکی بود و مسئولیت این معاونت برای من سخت بود. چون به هرحال من یک استادیار جوان بودم و روزی شاگرد تمام این اساتید بودم و حالا باید حوزه آموزشی را که اساتیدم مدیر گروه های آن بودند اداره می کردم، یعنی باید هم کارهای لازمالاجرا در عرصه مدیریت را انجام میدادم و در عین حال شان و شئون اساتیدم را رعایت می کردم. این دوره برای من یک آموزش خوب بود که چگونگی برخورد با شاگردان را از اساتید خودم آموختم چون دیدم خانم دکتر تاجرزاده با اینکه می بینند من به عنوان معاون آموزشی در بسیاری موارد تند می روم ولی مثل یک استاد به من یاد دادند که هر چند شاید موافق تصمیمات من نباشند ولی مطیع بوده و از دستورات معاونت آموزشی پیروی میکردند.
ورود به عرصه اجرایی وزارت بهداشت چه سالی بود؟
من تا سال 1377 معاون آموزشی بودم و همزمان با معاونت آموزشی دانشکده، مشاور دارویی وزارت بهداشت نیز بودم. شهریور 77 با اصرار دکتر احمدیانی و دکتر فرهادی به عنوان مدیرکل دارویی وزارت بهداشت شروع به کار کردم البته قبل از آن واحد تحقیق و توسعه معاونت غذا و دارو را ایجاد کرده بودیم و من علاوه بر مشاورت دکتر احمدیانی مدیریت تحقیق و توسعه معاونت غذا و دارو را هم داشتم. مدیریت دارویی اولین تجربه من بود که در یک ستاد کشوری میخواستم مدیریت نمایم. مانند کسی که از بالا به پایین پرت شده باشد در ابتدا عمق فعالیت را نمیدانستم ولی در ادامه متوجه شدم که حوزه دارو بسیار وسیع بوده و عمده اختیارات اجرایی و سیاستگذاری دارو در اداره کل دارو متمرکز است. جلسهای با مدیرکلهای دارویی قبل و بعد از انقلاب گذاشته و برای کسب مشورت و راهنمایی به سراغ آنها رفتم که دکتر حاج سید جوادی ازجمله این افراد و ساکن آمریکا بود. تلفنی با ایشان صحبت کردم و با دکتر نادری که مؤسس آزمایشگاههای کنترل غذا و دارو و مدیرکل دارو و نیز معاون غذا و داروی وزارت بهداشت بود ملاقات کردم که یکی از پاکترین مدیران کشور بوده و هست و چیزهای بسیاری در روش مدیریت و تصمیمگیری درست برای کشور از دکتر نادری آموختم. به من گفتند "جوان هر تصمیمی می خواهی بگیری ببین برای مردم مفید است یا نه و مردم خط قرمز تو باشند"، در جلسه ای که با دکتر احمدیانی و دکتر فرهادی داشتیم گزارشی ارائه کرده و گفتم که به معنای واقعی باید بخش نظارتی دارو "شخم " زده شود که بعدها فهمیدم فقط این دو نفر معنی شخم زدن را متوجه شدهاند چرا که مخالفتهای بسیاری از جاهای دیگر بود که میگفتند ما در حال خرابکاری هستیم؛ در کل ما یک بازسازی ساختاری در بخشهای مختلف نظیر امور داروخانهها، فنی و نظارت، ثبت و بررسی داروها، ورود دارو به فهرست دارویی کشور، صدور پروانه ها، کمیسیونهای قانونی، گیاهان دارویی و مکملهای دارویی – غذایی، فراوردههای تشخیصی و نظام برنامهریزی تولید و واردات انجام دادیم.
چهکارهایی در این عرصه انجام دادید؟
یکی از کارها، گرفتن مجوز استخدام برای حدود 70 نفر جهت جایگزینی با افراد قدیمی که چندان تغییر روش پذیر نبودند بود. نیروهای جدید اکثراً از دانشجویان و فارغالتحصیلان خودمان بودند و دکتر عبداللهی که درحال حاضر مدیرکل دارو هستند ازجمله این افراد بود که در آن زمان دانشجو بود و باید به سربازی میرفت. با تلاش بسیار، دوره سربازی وی را به تهران انتقال دادیم و دکتر تقی پور، دکتر فراهانی، دکتر ساجدی از دیگر افراد این طرح بودند. بعد از چند ماه شروع به اصلاح ساختارهای وظیفهای و اجرایی کردیم که در آن دوره، دولت به ما برای تأمین دارو و مواد اولیه داروها سهمیه ارزی میداد و ما آن را بین شرکتهای مختلف بر اساس برنامه تولید یا واردات تقسیم میکردیم. این سیستم میتوانست رانتی و فاسد باشد به همین دلیل با کمک افرادی از جمله دکتر امین لو که در آن دوره مدیرکل بهداشت و درمان سازمان مدیریت بود ارز دارو را از دولتی به سمت آزاد بردیم. در این عرصه دکتر فرهادی خیلی کمک کردند ولی خارج از وزارت بهداشت مقاومتها بسیار زیاد بود و دولت بهشدت گارد میگرفت که شما قصد دارید دارو را گران کنید. من توضیحاتی به دکتر امین لو دادم که اگر کمک کنید تا از دولت مجوز بگیریم من متعهد میشوم سقف افزایش قیمت دارو بیش از 15 درصد نشود، با این قول در مرحله اول ارز مواد بستهبندی و جانبی دارو که با سایر صنایع مشترک بود آزاد کردیم با این کار حدود 70 میلیون دلار ارز آزاد شد که توانستیم با آن سهم مواد مؤثر را بیشتر کرده و کمبودها را جبران کنیم. این تجربه آزادسازی را در سال 1378 انجام دادیم که مربوط به مواد بستهبندی دارویی بود و باعث شد از سال 79 وضعیت دارویی ما بهتر شده و روی روال بیفتد. در ادامه تصمیم گرفتیم که ارز مواد مؤثر را نیز آزاد کنیم که در این رابطه با دکتر نوربخش رئیس بانک مرکزی وقت صحبت کرده و سال 1380 ارز مواد مؤثره را نیز آزاد کردیم و صنعت به سمت ارز تکنرخی و آزاد حرکت کرد.
از دیگر کارهایی که در دوره مدیریت من انجام شد راه اندازی شورای بیوتک بود که برای توسعه و تولید این نوع محصولات برنامهریزی کردیم. دکتر احمدیانی مبالغی را از دولت برای کمک به فعالیت حوزه بیوتک دانشگاهها و جاهایی مانند پاستور و پژوهشگاه مهندسی ژنتیک گرفت. در این عرصه پژوهشگاه ژنتیک مأمور به ساختن هورمون رشد و دانشگاه تهران مأمور به ساخت کیت الایزا و رادیو ایمونو اسی، اینترفرون آلفا شد. انستیتو پاستور نیز مأمور شد روی پروژه کوبا که قبلاً امضاشده بود کار و بخشهای آنکوباتوری روی کیت های ایدز، هپاتیت و اینترفرون بتا کار کنند که دکتر طباطبایی در دانشگاه تهران اینترفرون آلفا و بعدازآن فیلگراستیم و اریتروپوئتین را تولید کردند و ایران جزو اولین کشورهایی بود که توانسته بود با تنظیم مقررات تولید محصولات بیوژنریک را تولید نماید. دکتر مهبودی و همکارانش اینترفرون بتا را تولید کردند و گروههای دیگری مثل دکتر مقصودی روی اینترفرون گاما و دکتر شهبازی روی فیلگراستیم و... تمرکز کردند که نتیجه آن امروز آن است که ایران یکی از بزرگترین تولیدکنندگان محصولات بیوژنریک در آسیا است.
یعنی همه طرحهایی که برنامهریزی شده بود با موفقیت انجام شد؟
بله تقریباً، طرحهای دانشگاه تهران به دلیل اینکه سابقه تولید داشت، موفقتر بود چون تقریباً از سال 1320 در دانشگاه تهران دارو تولید می شد و سپس پاستور بود که با توجه به اینکه نتوانستند مستندات کیفیت را آماده نمایند موفق به گرفتن مجوز نشدند، اما تیم دکتر مهبودی که در بخش خصوصی فعالیت میکرد موفق به گرفتن مجوز کیت HIV و HCVو اینترفرون بتا شدند و پژوهشگاه مهندسی ژنتیک نیز موفق به دریافت مجوز نشد ولی در تولید ماده اولیه موفق بودند هرچند نتوانستند از آن فرمول، دارویی تولید نمایند .
تا چه سالی در سمت اداره کل دارو بودید و سپس مشغول چه فعالیتی شدید؟
شهریور 82 بود که از مسئولیت اداره کل دارو استعفا کردم ولی چون همزمان مدیر پروژه ارتقاء کیفیت واکسن ایران در سازمان بهداشت جهانی بودم، دکتر پزشکیان وزیر بهداشت وقت تقاضا کردند که بهعنوان مشاور وزیر باقی بمانم و خواستند که مسئولیت ارتقاء واکسن همچنان با من باشد. در حکم خود عضویت در شورای عالی بیوتکنولوژی و نماینده وزارت بهداشت را داشتم که چون شورا با پیگیریهای ما در وزارت بهداشت به ریاست، رئیسجمهور وقت، راهاندازی شده بود من تا پایان دولت آقای خاتمی عضو شورای عالی بیوتکنولوژی و مشاور وزیر بودم ولی مسئولیت اجرایی نداشتم. از شهریور 1382 به دانشکده برگشتم، اگرچه طی سالهایی که مدیرکل دارو بودم رابطه خود با دانشکده را حفظ کرده و کلاسهایم را قطع نکرده بودم. اواخر سال 82 تصمیم گرفتم به دورانی که اواسط جنگ روی پروژههای سنتز کار میکردیم بازگردم و لذا تصمیم گرفتیم که یکی از مولکولهایی که محققین دنیا برای کاهش آهن خون و یا افزایش دفع آهن بیماران تالاسمی که بیماری منطقه شرق مدیترانه است و جمعیت زیادی از افراد مبتلابه این بیماری را در ایران داشتیم، کارکنیم. کشورهایی مانند آمریکا با روش تشخیص قبل از تولد موفق به ریشهکنی تالاسمی شده بودند ولی در کشور ما تولد قابلتوجهی از موارد مبتلا به تالاسمی داشته و داریم و علیرغم حکم مراجع تقلید برای پیشگیری قبل از تولد ولی متأسفانه به دلیل فقر فرهنگی در کشور بهویژه مناطق مرزی شاهد تولد تعداد بالایی از مبتلایان به تالاسمی بودیم و هستیم. تنها دارویی که در آن مقطع برای افزایش دفع آهن خون بیماران تالاسمی در دسترس بود داروی دفروکسامین یا دسفرال بود که امروزه همان داروها بهعنوان داروی تزریقی مصرف میشود که بسیار داروی زجرآوری است. به یاد دارم وقتی برای بازدید به درمانگاه تالاسمی رفته بودم از یکی از بچههای بیمار سؤال کردم که «چرا داروی خود را مصرف نمیکنی»؟ گفت «مصرف نمیکنم تا بمیرم» و این دردناکترین جملهای بود که من از یک کودک بیمار شنیدم و شاید با همین سابقه ذهنی، به این جمعبندی رسیدیم که روی سنتز مشتقات خوراکی آن کار کنیم و با یک ارزیابی که در سال 82 انجام دادیم، مشاهده کردیم که شرکت نوارتیس بر روی مولکولی بنام ایسیال 670 که کد اختصاصی این مولکول بود کار میکند. مطالعات پیشبالینی نشان داده بود که این ترکیب یک آیرون چیلیتور و یا یک دفعکننده آهن خیلی خوبی است و من با مشاهده مطالعات فارموکولوژی و توکسیکولوژی مطمئن شدم که میتواند مولکول آیندهداری باشد یعنی سلامت و کارایی آن قابلقبول باشد. لذا یک تیمی را تشکیل دادیم با مرحوم دکتر شفیعی، و به یاد دارم که اوایل آذر 83 بود که به دکتر شفیعی گفتم «برای سنتز این ماده میخواهیم یک تیم تشکیل دهیم » و دکتر با مشاهده مولکول گفت « صنعتی کردن آن، کار سختی است و از نظر صنعتی این کار خیلی راحت نیست» ولی با اطمینان خاطری گفتم «چون تیم آن را در اختیار دارم خیلی نگران نیستم». دکتر رضایی فر از جمله این افراد بود. ایشان را که خارج از مجموعه بود دعوت کرده و کار سنتز را شروع کردیم و دیماه بود که به شواهدی رسیدیم که متوجه شدیم میتوانیم کار سنتز را در کشور انجام دهیم. تقریباً همزمان شد با تأسیس مرکز رشد دارویی دانشگاه که طرح تأسیس مرکز رشد دارویی دانشگاه را من با دکتر ظفرقندی مرور کرده و نهایتاً به این نتیجه و جمعبندی رسیده بودیم که مرکز رشد دارویی دانشگاه را باهدف توسعه پروژههای نوآورانه در دانشگاه راهاندازی کنیم. من بهعنوان مؤسس و رئیس مرکز رشد به امیرآباد رفتم و اواخر سال 83 مرکز رشد دارویی دانشگاه را با مجوز وزارت بهداشت و وزارت علوم راهاندازی کردیم. به عنوان دومین مرکز رشد دانشگاه فراخوان داده و تعدادی پروژه به مرکز رشد آمد که پروژه خالصسازی عصارههای گیاهی با استفاده از تکنولوژی نقطهجوش بحرانی ازجمله این موارد بود. طراحی دستگاه آن در مرکز انجام شد و همچنین برای اینترفرون بتا که همکارانی ازجمله دکتر ایلکا و دکتر فاضلی مستقر شدند و پروژه دفراسیروکس پروژه مشترک من و دکتر رضایی فر بود که تا 5 کیلو هم تولید کردیم ولی سال 84 بود که متوجه شدیم امکان ایجاد شرایط لازم برای ادامه سنتز این ماده در مرکز رشد وجود ندارد چراکه واکنش با کلر باید انجام میشد و مرکز رشد نزدیک خوابگاه بود که هر انفجار و نشت گازی میتوانست حادثهساز باشد. این بود که پروژه را از مرکز رشد خارج و به بیرون انتقال دادیم که در سمنان اجرایی شد.
حضور شما در داروسازی اسوه مربوط به چه سالی بود؟
خرداد سال 1384 بود که من به داروسازی اسوه رفتم و یکی از دلایل رفتن من به اسوه این بود که همیشه از سنتی بودن و درجا زدن صنعت داروسازی کشور حرص میخوردم. از اینکه در صنعت داروسازی ما بهجز چند پروژه نوآورانه و جدید که در دانشگاهها شکلگرفته بود، در این عرصه حرکت نوآورانه همراه با جسارت حرف جدیدی نداشتیم ولی وقتی به داروسازی اسوه وارد شدم با صحنه دلخراشی مواجه شدم و آنهم اینکه من پنج سال مدیرکل دارو بودم ولی در بازدیدها که با برنامهریزی و همراه با آب و جارو بود و ما طبیعتاً عمقی ورود نداشتیم ولی روزهای سوم و چهارم حضورم بهعنوان مدیرعامل اسوه مدیران را جمع کرده و گفتم «بهعنوان یک داروساز مسلمان، اگر آلمانیهایی که این کارخانه را قبل از انقلاب بانام ایران مرک ساختهاند برگردند و به ما بگویند بیانصافها ما کارخانهای ساختیم و با شرایطی خوب به شما تحویل دادیم این چیه که شما درست کردید؟»من بهعنوان یک ایرانی و یک مسلمان، بهعنوان کسی که بهروز قیامت معتقد است، در مقابل آلمانیها خجالت میکشم که کارخانه ساختهشده را در شرایط بسیار نامطلوبی نگاه داشتهایم. وارد جزئیات آن نمیشوم و ما بحث بازسازی اسوه را در چند محور شروع کردیم که تقویت نیروی انسانی و علمی کردن ساختار نیروی انسانی شرکت ازجمله این محورها بود که در کنار واردکردن مولکولهای جدید به سبد شرکت و ورود به رقابت با شرکتهای بزرگ و حضور در بازارهای جهانی و انجام شد.
مهمترین کاری که در داروسازی اسوه انجام دادید چه بود؟
من به تعبیر امام خمینی که فرمودند " اگر بخواهیم، میتوانیم " واقعاً اعتقاد داشتم و معتقد بودم و هستم که اگر به همین نیروهایی که باکیفیت پایین کار میکنند و کارآمدی پائینی دارند اعتماد کنیم میتوانند بسیار مؤثرتر و کارآمدتر ازآنچه هستند باشند؛ چراکه هشت سال جنگ تحمیلی را باکسانی پشت سر گذاشتیم که بسیاری از آنها هیچ تجربهای نداشتند. پس در صنعت هم اگر میخواستیم، میتوانستیم و با توجه به بحث اقتصاد مقاومتی که مقام معظم رهبری تأکیددارند باید دستمان را به کمر خود بگیریم بنابراین در همان سال برنامهریزی کرده و با تقویت اعتمادبهنفس مبنی بر اینکه ما خودمان میتوانیم کارهای بزرگ انجام دهیم و نیز بها دادن به آموزش سطوح پائینی و کارگری، کار را پیگیری کردیم. اولین محصولی که بعد از ورود من وارد بازار کردیم کلوپیدوگرل بود که بعداً نام اسویکس را گرفت که تقریباً پاییز سال 85 بود. ما مجوز تولید اسویکس را گرفتیم که باید با پلاویکس سانوفی فرانسه رقابت میکرد و این اولین شروع تولید محصولی بود. در کنار برند اروپایی مشهور و معتبر جهانی باید رقابت میکرد که ما ابتدا فرمولاسیون آن را انجام و سپس ماده اولیه را از شرکت هندی گرفتیم (بعداً ماده اولیه در ایران هم تولید شد توسط گروهی در فرایند شیمی حکیم که اسوه هم سهامداران بود)، روی کیفیت آن کارکردیم تا از کیفیت آن اطمینان داشته باشیم و سپس فرمولاسیون آن را در اندازه صنعتی انجام دادیم. دارو را تولید کردیم و به یکی از اساتید گروه قلب گفتم که ما میخواهیم این دارو را مطالعه بالینی کنیم. گفت «من جرئت نمیکنم مریضی که در قلب او استنت گذاشتیم به او داروی ایرانی بدهم» ولی درنهایت دکتر پورمقدس، اولین طبیب امام خمینی که خداوند به او عمر باعزت عنایت کند بابیان اینکه به توانایی بچههای کشورمان اعتماد دارند و اگر بخواهند کار باکیفیت ارائه میدهند، پذیرفتند که این مطالعه را در ایران انجام دهند. این جزو اولین داروهای شیمیایی ایران بود که روی بیمار مطالعه بالینی با استانداردهای سازمان جهانی بهداشت انجام شد، بهطوریکه برروی پانصد بیمار این مطالعه زیر نظر گروه ناظر بیرونی WHO انجام شد و نتیجه تلاشهای ما این شد که از سال 1387،توانستیم بیش از 65 درصد بازار دارویی کشور را بدون اینکه وزارت بهداشت واردات داروهای خارجی را کاهش یا قطع نماید از دست شرکتهای خارجی بگیریم. هرچند آن زمان وزارت بهداشت کمی با ترس و واهمه نسبت به این دارو برخورد کرده و جرئت قطع واردات دارو را نداشت ولی این موضوع باعث شد یک اعتمادی در جامعه پزشکی و نیز عموم مردم و همچنین جامعه داروسازی نسبت به داروسازی اسوه شکل بگیرد که موفق به تولید دارویی شده که توانسته با شرکتهای خارجی رقابت نماید و خود را در معرض نقد جهانی قرار دهد که واقعاً حرکت روبهجلو بود. در این سالها بخش تحقیقات خود را تقویت کردیم و روی مولکولهای بسیاری کارکردیم و همه را به سمت تولید برندهای ملی بردیم. البته پروژه ICL 670 را متوقف نکرده و کار سنتز آن تا سال 86 ادامه یافت. ما توانستیم فرمولاسیون آن را انجام دهیم که اولین فرمولاسیون dispersible در ایران بود. قرص باز شوندهای بود و باید در آب باز و قابل استفاده میشد، چراکه قرصهای 500 میلیگرم بزرگ بود و قابل بلعیدن نبود. اینها بهصورت دیسپرسیبل طراحی شده بود که مانند قرص جوشان است درحالیکه شما اجازه استفاده از اسید یا باز در فرمولاسیون آن را ندارید چون مولکول را تخریب میکند به همین دلیل باید مثل قرص جوشان بدون اینکه در واکنش اسید یا باز و تولید CO2 استفاده کرده باشید مصرف میشد. اولین تجربه ما در بحث تولید قرصهای دیسپرسیبل کاملاً موفقیتآمیز بود و میدانستیم که زیر ذرهبین شرکت نووارتیس که کاشف این مولکول بود، هستیم و مواد اولیه و هم داروی ما را تست خواهند کرد. تجربه بسیار شیرینی بود که وارد رقابت با یک شرکت بینالمللی شده بودیم. به یاد دارم که در این زمان دکتر شفیعی به من گفتند که " دکتر کبریایی خیلی مراقب باش! شما دارید با یک مولکولی کار میکنید که اطلاعات کاشف اصلی از اطلاعات شما خیلی بیشتر است" زمانی که ما پروانه تولید این دارو را در سال 1386 از وزارت بهداشت کسب کردیم، شرکت نوآرتیس تائیدیه خود را از FDAآمریکا گرفته بود. فاصله تولید ما با شرکت نوآرتیس دو ماه بود و آنها دوماه جلوتر از ما وارد بازار شدند. البته این طبیعی بود که ما صبر کنیم ابتدا آنها وارد بازار شوند و سپس ما وارد بازار شویم، لذا اولین ژنریک ساز این مولکول در دنیا، گروه ما شد. مسلما شرکت نوارتیس اینها را تست میکرد و این موضوع به ما کمک میکرد که از کیفیت محصولمان مطمئن باشیم و اگر نقصی وجود دارد برطرف نماییم. به یاد دارم با وزارت بهداشت در مورد ناخالصی داروی تولیدی ما مکاتبهای کردند که در ادامه به آنها ثابت کردیم که ناخالصیهای ما کمتر از ناخالصی محصولات آنها بوده و در ادامه ناخالصی را نزدیک به صفر کردیم و با یافتن تکنیکی ناخالصی را از حد قابلقبول و استاندارد شرکت نوارتیس که ثبت کرده بود نیز کاهش دادیم .
اواخر سال 86 دکتر دیناروند طی تماسی گفتند که نیتیزینون که دارویی برای بیماران تایروزینمیا است که در کشور کلاً 88 بیمار مبتلا داریم را به ما ندادهاند و دچار کمبود هستیم که با تلاش همکاران توانستیم این دارو را سنتز و تولید نماییم. از همان سال تاکنون این دارو در کشور تولید و مصرف میشود.همینطور سال 88 دکتر عبده زاده در تماسی گفت که در تامینبوسنتان دچار مشکل هستیم که من و دکتر شفیعی و دکتر رضایی فر بدون نگاه تجاری و فقط بر پایه نیاز وزارت بهداشت در آزمایشگاه تحقیقاتی واقع در جاده مخصوص کرج کارکردیم و موفق شدیم قرص آن را تولید نماییم. البته قبل از ما خیلیها ازجمله هند و چین و ... در این حوزه کارکرده بودند ولی تا آن زمان کسی روی قرص آن کارنکرده بود. ما موفق به این کار شدیم و از سال 1390 به بعد ایران نیاز به واردات این داروی هزینهبر که هر قرص آن 64 دلار هزینه به وزارت بهداشت تحمیل میکرد نداشت و ما با یکدهم قیمت موفق به تولید آن شدیم .
از دیگر پروژههای مطالعاتی برایمان بگوئید؟
پروژه دیگر مربوط به مطالعاتی بود که روی MS انجام داده و متوجه شدم که مولکول ایمونومدلاتور FTY720 بالقوه میتواند اولین داروی خوراکی MS باشد. در نگاهی به مطالعات فارماکولوژی و سمشناسی آن دیدم که میتواند هدف خوبی برای آینده باشد. لذا در پاییز سال 84 دومین گروه را برای سنتز همین فینگولیمود تشکیل و در دیماه سال 84 سنتز آن را انجام دادیم. البته سنتز آن به پیچیدگی سنتز دفراسیروکس نبوده و کار سادهتری بود و به یاد دارم که دکتر صحرائیان که در آن زمان جزو تیم تحقیقات نوآرتیس بود تعریف میکرد که مجری پروژه شرکت نوآرتیس در سمینار سوئیس گفته که " ما اطلاع داریم که یک تیم ایرانی روی سنتز آن کارکرده و در حال حاضر روی فرمولاسیون کار میکنند به همین دلیل ما نمیتوانیم به بازار ایران برای این دارو فکر کنیم". شرکت نوارتیس در سال 2012 موفق به کسب تائیدیه FDA آمریکا برای مصرف این ماده شد که بعداً اسم آن را فینگولیمود گذاشتند. ما که سنتز و کار فرمولاسیون آن را انجام داده بودیم وارد بازار شدیم که البته در این زمان من در داروسازی اسوه نبودم ولی به همت دوستانی ازجمله دکتر عبده زاده و دکتر ابوفاضلی این دارو وارد بازار شد. ایران جزو کشورهای پیشرو در تولید ژنریک این دارو بود که اختلاف قیمت زیادی با داروی مشابه خارجی داشت.
از دیگر کارهایی که در داروسازی اسوه انجام دادیم پروژه تولید سرنگهای آماده تزریق بود که ازجمله محصولات گرانقیمت و عموماً فراورده های های تک و بااهمیت بالا هستند. ما اولین شرکتی بودیم که سایت آن را در کشور آماده و داروهای آن را تولید کردیم. اولین دارویی که آن موقع موفق به تولید آن شدیم " انوکساپارین" بود که واردات خیلی زیادی داشت و هزینههای بسیار سنگینی به وزارت بهداشت تحمیل میکرد، به طوری که شرکت سانوفی پیشنهاد همکاری داد که در ادامه به تفاهم نرسیدیم و بعدها شرکت اسوه با همان نام ژنریک خودش وارد بازار شد. پسازآن اریتروپویتین را با روش پرفیلد تولید کردیم. کوپاکسون یا همان گلاتیرامر که از داروهای بیماری ام اس بود که فقط توسط شرکت TEVA اسرائیل تولید میشد، با مشارکت و همکاری یک شرکت هندی آن را تولید کردیم و بعد از اسرائیل و هند، شرکت داروسازی اسوه به عنوان سومین شرکت تولیدکننده این دارو بود.
در ادامه به سمت تولید داروهای ضد سرطان حرکت کردیم که در این عرصه نیز اگزمستان و کپسیتابین، ایماتینیب و ... را تولید کردیم و با تربیت یک گروه مهندسی تلاش کردیم که داروهای ضد سرطان را در کشور تولید نماییم. بعدها موفق شدیم خط تولید مواد اولیه داروی ضد سرطان را در شرکت شیمیایی دارویی باران ایجاد نماییم. ایران اولین کشور اسلامی است که به دانش تولید مواد اولیه دارویی ضد سرطان دستیافته است. درنهایت شرایطی را مهیا کردیم که صادرات داشته باشیم و در این عرصه صادرات به پاکستان و آذربایجان و در ادامه با سوریه و تونس وارد مذاکره شدیم. البته صادرات خوبی به سوریه داشتیم. پس از سال1391 که من از اسوه بیرون آمدم ولی به یاد دارم که ازجمله برنامههای بازدید مهمانان خارجی برای وزرا و مسئولین کشورهای دیگر که به ایران میآمدند، بازدید از داروسازی اسوه بود که برای معرفی پیشرفتهای ایجادشده در حوزه تولید دارو این کار انجام میشود .
بعد از داروسازی اسوه نیز در این عرصه فعالیت کردید؟
یک مقطع حدود یکساله به داروسازی الحادی رفتم که درصدد تولید واکسنها در کشور بودیم و در نظر داشتیم تولید واکسن را درجایی غیردولتی رقم بزنیم ولی شرایط فراهم نبود. با دوستان و همکاران بخش خصوصی به این جمعبندی رسیدیم که به سمت تولید واکسنها در داخل کشور حرکت کنیم که البته برای اینکه در جریان باشید باید بگویم که انستیتو رازی که روزگاری جزو هفت انستیتو برتر دنیا در تولید واکسن بوده والان جزو صد رتبه اول هم نیست و متأسفانه انستیتو رازی و پاستور در طی این سالها آسیبهای زیادی دیدهاند. ما گروهی را برای تولید واکسن تشکیل دادیم ولی وزیر بهداشت وقت موافق ورود بخش خصوصی به تولید واکسن نبود به همین دلیل این تلاشها موفقیتی نداشت. ما از سال 1390 سعی کردیم استراتژی خود را پیش برده و با همکاری دکتر شفیعی، دکتر رضایی فر و بعدها که مهندس مرادی و همکاران دیگری اضافه شدند به سمت تولید مواد اولیه ضد سرطان در کشور رفتیم. چون سرمایه اندکی برای شروع کار داشتیم سایتی را در شهرک صنعتی اشتهارد خریداری کردیم و با توجه به تجربهای که طی این سالها کسب کرده بودیم با جسارت، آنجا را نوسازی و بازسازی کرده و تولید آزمایشگاهی را در همین سایت و در آزمایشگاهی حدود 400 متری شروع کردیم. روی سنتز کپسیتابین، ایماتینیب و ... کار کرده و موفق شدیم تولید صنعتی آنها را داشته باشیم. بعد مشتقات جدید که سورافینیب، سونیتینیب و... بود را سنتز کردیم، صنعتی کردن این محصولات با توجه به اینکه داروی ضد سرطان باید در محیط کار ایزوله تولید شود و فرد تولیدکننده نباید تماسی با دارو داشته باشد با برخورداری از تجربیات گذشته و تیم باتجربه و کمکهای جاهای مختلف، سایت را بازسازی کردیم. اولین ماده ضد سرطان را در بهمنماه سال 1393 تولید کردیم که کپستابین را با مقادیر زیاد و ظرفیت تولید سالانه بیش از دو تن تولید کردیم .
چه حمایتهایی از تلاشهای شما در عرصه تولید داروی داخلی صورت گرفته است؟
من خیلی دنبال حمایتها نبودهام، اعتقاد دارم اگر آدم بخواهد کاری را انجام دهد همه به او کمک خواهند کرد حالا یک عدهای هم سنگ میاندازند، ولی اعتقاد من بر این است که اگر آدم مسئولیتپذیر باشد و به راه خود اعتقاد و اعتماد داشته باشد موفق خواهد شد. شکست و سنگاندازیها در همه عرصهها ادامه دارد ولی قطعاً درکی که در ادوار گذشته در وزارت بهداشت وجود داشته منجر به رشد صنعت داروسازی کشور شده. من در مصاحبههای مختلف خود گفتهام که آنچه را که ما در صنعت داروسازی کشور به دست آوردهایم واقعاً کمتر از صنایع موشکی و یا صنایع دیگرمان نبوده چراکه ما توانستیم 97 – 98 درصد از نیاز کشور را بهصورت داخلی تأمین کرده و این دستاورد به راحتی ایجاد نشده است. بهانهها و هجمههای واهی که کیفیت و فقر و... را مطرح میکنند درست نیست و من نمیخواهم ادعا کنم که داروهای کم کیفیت نداشتهایم. وزارت بهداشت در این عرصه باید کنترل و مراقبت نماید تا این اتفاق نیفتد ولی نباید فراموش کنیم که آنچه سلامت مردم را تأمین و تضمین کرده سه درصد داروی وارداتی نبوده بلکه 97 درصد تولید داخل بوده است. در مواردی گفته میشود که داروی ایرانی اثر ندارد، درحالیکه 99.8 درصد از مردم ایران داروی ضد دیابت تولید ایران مصرف میکنند که قند خونشان کنترل میشود و دو درصد از مردم متمول بالا شهری که داروی خارجی مصرف میکنند و صدایشان بلندتر است چون تریبون دارند، صدایشان به گوش دیگران میرسد. لذا اگر ما در حوزه صنعت داروسازی توانستهایم به موفقیتهایی برسیم به همت تیم فعال و مسئولیتپذیر بود که سرشان را پایین انداخته و کار خود را بدون هیچ حاشیهای انجام دادهاند. بهطور کلی روال ما این نیست که " ابروباد و مه و خورشید و فلک در کار باشند تا ما کاری انجام دهیم " و ما با ابر و باد شروع میکنیم که انشا الله مه و خورشید هم میآیند و اینها توصیههای الهی است که شما حرکت کنید ما برکت میدهیم. به لطف خدا مجموعه ما که ابتدا با رویکرد صنعتی شروع نشده بود امروزه کمکم به مجموعه صنعتی تبدیل میشود به طوری که سال گذشته با روسها به توافقاتی برای انتقال دانش فنی چهار قلم ماده اولیه دارو را داشتهایم که سنتز آن در سنپترزبورگ در سایت اجارهای انجام شد و پیشبینی ما این است که تا نیمه سال 2017 فینگولیمودی که در روسیه مصرف میشود تولید ما باشد و نیتیزینون و دفراسیروکس هم جزو پروژههای بعدی ما هستند که در روسیه دنبال میشود.
آیا در حال حاضر روی مولکول یا داروی خاصی کار میکنید؟
در حال حاضر بر روی سری دیگر مولکولها کار میکنیم که تولیدایواکافتور برای سیستیک فیبروزیس تمام شده است، داروی هپاسبوویر که ترکیب سوفوسبوویر و لدیپاسویر است را برای هپاتیت سی تولید کردیم و بهزودی یک دارویی را برای بیماران سیستیک فیبروزیس به بازار ارائه میکنیم که داروی فوقالعاده گرانی است که 110 دلار قیمت دارد و ما با قیمت 3 تا 3.5 دلار آن را تولید کرده و وارد بازار میکنیم .
دکتر سیدی فر: در مورد حمایتهای صورت گرفته که از دکتر پرسیدید باید بگویم که به نظر من تجربه دوران جنگ، دوران دانشگاه و مباحث علمی و سپس تجربیات اجرایی وزارت خانه و بعد هم ورود به صنعت که مجموعه اینها آشنایی با همه حوزه را در برداشته، شاید بزرگترین حمایت بوده باشد که باعث شده دکتر و مدیران امروز با تجربیاتی خیلی خاص و نگاههای باز فعالیت نمایند .
دکتر کبریایی زاده: خب نسل ما نسلی بود که همه جوانی خود را در جنگ گذرانده و در عرصه علمی هم، رقابت جدی در دانشگاهها داشتیم بهطوری که درس خواندن ما قابل قیاس با درس خواندن نسل امروز نبود و به یاد دارم که ما به دنبال مطالعه کتابهای جامع به انگلیسی بودیم در حالی که امروزه کمتر دانشجویی را میتوان پیدا کرد که به دنبال مطالعه انگلیسی شیمی آلی باشد. به طور کلی در جامعه کنونی، نسل حاضر خیلی بهتر و موفقتر میتواند پیشرفت نماید که در این عرصه نیز کارهایی که در شیمیایی دارویی باران با دکتر آقابیگی در حال انجام هستیم شگفت انگیز هستند. باید جوانهای امروزی را باور کرده و به آنها اعتماد کنیم که یکی از نقاط مثبت من این است که خیلی خوب به جوانها اعتماد میکنم. وقتی به من می گویند که "دکتر نشد یا نمیشود" به آنها می گویم که نشد، نداریم بیشتر تفکر کن و راهحلش را پیدا کن و میخواهم به شما بگویم که اگر به نسل حاضر اعتماد کنیم، مطمئن هستم که موفقتر از ما خواهند بود. در این عرصه مرحوم دکتر شفیعی میگفتند که "من شفیعی با امکانات خاص و در شرایط خاص به این جایگاه رسیدهام بنابراین شما باید بهتر از من باشید" در این حوزه همکاران توانمند دیگری داشتیم مثل دکتر پرنگ، دکتر تاج خورشید و دکتر عبدالعلیزاده بودند که متأسفانه از ایران رفتند. ما باید بتوانیم آنها را جذب کنیم. من فکرهایی برای جذب دکتر پرنگ دارم که کمکم به کشور آورده و درگیرش کنیم تا در بعضی از پروژهها از وسعت نظر دیگران نیز استفاده کنیم و با هماهنگی و جمع بودن شاهد گسترش این عرصه در کشور باشیم .
همانطور که اشاره کردید جذب نخبهها یکی از موضوعات روز جامعه است که باید موردتوجه قرار گیرد، به نظر شما چه کارهایی برای جذب این افراد میتوان انجام داد؟
این موضوع را باید جدی گرفت، من رفتن دانشجوهایمان را ایراد نمیدانم و اتفاقاً از این موضوع استقبال هم میکنم که بروند و دنیا را ببینند و تجربه کسب نمایند و ما هم در این راستا باید سیاست جذب داشته باشیم، مانند کشور چین که وقتی نتوانست جلوی رفتن نخبهها را بگیرد سیاست جذب رفتهها را دنبال کرد. باید دنبال آن باشیم که محققان خود را به کشور بازگردانیم و حتی به نظر من ایرادی ندارد که آنجا باشند و دانش و مهارت خود را بیاورند. در حال حاضر خانم دهقانی دانشجوی من ایرانیهای مؤثری که در صنایع داروسازی دنیا هستند را شناسایی میکند که ارزشافزودههای فراوانی داشتهاند که میتواند اقتصاد ما را گسترش دهد. مهندس حمیدی ازجمله افراد کلیدی بود که با من کار میکرد که پذیرش گرفت و از ایران رفت و الان در فایزر کار میکند، حال وقت آن است که من سیاست جذب او را داشته باشم و کشور باید به سمت جذب ظرفیتها حرکت نماید چرا که اگر بخواهد مانع خروج آنها شود، حتی به صورت قاچاق خواهند رفت. بنابراین باید اجازه داد تا به راحتی رفت و آمد داشته باشند .
دکتر سرکندی: دکتر کبریایی زاده در سال 84 که به شرکت اسوه رفتند شرکت اسوه بهعنوان یک شرکت ویتامینسازی بوده و اصلاً بین داروسازان به عنوان شرکت داروسازی مطرح نبود و من که در دوره گذشته، شرایط را دیده بودم و بعد از حضور دکتر کبریایی زاده هم شرایط و برنامهها را دیدم، شاهد بودم که تفاوت بسیاری داشت بهطوری که در سال 1391 هیچ داروخانهای و هیچ داروخانه بیمارستانی نبود که اقلام تولیدی شرکت اسوه را نداشته باشد و طی 6 – 7 سال از یک شرکت نهچندان مطرح که نبود آن قابل مشاهده نبود به شرکتی تبدیل شده بود که از رتبه 34 به رتبه 5 رسیده و داروهای تخصصی تولید میکرد .
دکتر سرکندی: ولی آقای دکتر این برای من یک سؤال است که بهعنوان یک مدیر اجرایی شما باید جوابگوی سهامداران آن شرکت در مرحله اول بودید یعنی علاوه بر تیم فعال، چگونه سهامداران آن شرکت جرئت کرده و اجازه طی این مسیر را میدادند؟
دکتر کبریایی زاده: دو مطلب برای سهامدار اهمیت دارد، یکی اینکه سود آنی کار چگونه است که ما بهطور متوسط کپتالگینی یا سود سرمایهای که سهامداران به دست میآوردند سالی حدود 100 الی 120 درصد بود یعنی در سال 84 اگر کسی سهم اسوه را داشته و در سال 91 فروخته است ارزش سهم آنها 26 برابر شده است، یعنی سرمایهدار دنبال ارزش سهم خود است بعلاوه اینکه ما سعی کرده بودیم که سود نقدی نیز رشد خودش را داشته باشد بهطوریکه من در سال 84 که به اسوه رفتم سود اسوه در سال 1384 دقیقاً دو برابر سود اسوه در سال 1383 شد دلیل آنهم این است که من فقط از استراتژیهای نوآوری استفاده نکردم بلکه استراتژی فروش و استراتژی توسعه محصول زود بازده، استراتژی سودآور کردن خطوط تولید را نیز داشتیم و استراتژیهایی در قالب استراتژیهای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت داشتیم و یکی از چیزهایی که من فراموش کردم از اسوه بگویم این است که در سال 1389 ما تعریف کردیم که وارد حوزه بیوتکنولوژی شویم و سایت بیوتکنولوژی اسوه را تعریف کرده و بهمن ماه همان سال خاکبرداری از سایت را شروع و هدفگذاری کردیم و به سمت قرارداد با ریلاینس هند برای تولید مشترک رتپلیز و پویش دارو( با دکتر طباطبایی ) برای اریتروپویتین و جیسیاساف قرارداد بستیم. من تقریباً از اواخر سال 90 که از مجموعه جدا میشدم انجام این کارها کند شد و متأسفانه تاکنون آن سایت راهاندازی نشده است. درحالیکه برنامه ما این بود که در سال 93 اولین محصول بیوتک ما وارد بازار شده باشد و با توافقاتی که با طرفهای قراردادمان داشتیم این اهداف دور از دسترس هم نبود که متأسفانه به انجام نرسید .
چرا بسیاری از پزشکان ما تأکید به مصرف داروی خارجی دارند؟
عرض کنم که بخشی از آن فرهنگ ما ایرانیها است که فکر میکنیم اگر چیزی بنام خارجی ارائه شود بهتر است. در این حیطه میتوان به صنعت شکلات کشورمان اشاره کرد که شکلاتهای ایرانی از نظر کیفیت بسیار خوب و خوشمزه هستند ولی اکثر ایرانیها در سفر به دبی و دیگر کشورها شکلات میخرند، چرا که فکر میکنند شکلات خارجی، سوغات خوبی است. دلیل آن هم باورهای اجتماعی است. در حوزه دارویی بخشی از آن هم بازمیگردد به اینکه سهم بزرگی از صنعت داروسازی ما دولتی و وابسته به دولت است و اینها برای معرفی صنعت داروسازی و محصولات خودشان با پزشکان ارتباط علمی و مستمر ندارند. کاری که ما برای اسویکس انجام دادیم نشان داد که پزشکان ما تمایل دارند داروهای تولید داخل را حمایت کنند مشروط به آنکه صنعت ما کیفیت محصول تولیدی خود را به آنها نشان دهد و برای آشنا کردن پزشکان با صنعت داروسازی برنامه و اقدام داشته باشد. به یاد دارم که وقتی سیتوگان و مایکوفنولات را در اسوه تولید کردیم از انجمن نفرولوژی برای بازدید دعوت کردیم که دکتر عبدی و دکتر نفر و همکارانشان آمده و خط تولید ما را دیدند. دکتر عبدی در جلسه بعد به من گفتند "من واقعاً از دست این صنعت داروسازی عصبانی هستم" و وقتی من جویای دلیل این عصبانیت شدم گفت " آنچه که من در خط تولید دیدم تاکنون هیچ کس به من نشان نداده بود" و اینکه چرا صنعت داروسازی ما تلاشی برای آشنایی پزشکان با صنعت داروسازی کشور نمیکند. من اعتقاددارم، این ضعف در صنعت داروسازی ما وجود دارد و البته اینکه سیاست گذاران ما به شرکتهای خارجی خیلی بها و میدان دادهاند. متأسفم شاهد این هستیم که شرکتهای داروسازی خارجی در کشور ما هر کاری که دلشان میخواهد انجام میدهند و بهعنوان مثال تورهای خانوادگی راهاندازی میکنند و از انواع روشهای غیرحرفهای و غیراخلاقی و غیرقابل قبول استفاده میکنند که وزارت بهداشت باید اینها را کنترل نماید. درحالیکه هیچ کارخانه داروسازی در کشورمان امکان پرداخت 50 میلیون تومان برای گرفتن غرفهای از نمایشگاه کنگرهای را ندارد، یک شرکت خارجی در کنگره تخصصی 200 – 400 میلیون تومان برای گرفتن غرفه پرداخت کرده و رشته را وامدار خود میسازد. چراکه سیاستهای وزارت بهداشت دست شرکتهای وارداتی در ایران را در جهت تبلیغات، سرمایهگذاری در حیطههای بازاریابی و خرجهای کلان فوقالعاده باز گذاشته و این کم توجهیها به صنعت داروسازی داخلی باعث شده که شرایط مناسبی نداشته باشیم درحالیکه ما در اسوه شاهد بودیم که نماینده شرکت سانوفی در دفتر من گفت که "اعتقاد داریم امروز اسویکس یک برند رقیب ماست" و اگر به خودمان اعتماد کنیم این حرف خیلی بزرگی است.
دکتر سرکندی: دکتر محلاتی به من هم گفت که ما رسیدیم به اینجا که شکست خوردیم و این خیلی حرف بزرگی است که شرکت برند و بزرگی مانند سانوفی این حرف را بزند .
دکتر کبریایی زاده: واقعاً حرف خیلی بزرگی است چرا که آنها در کشور ما پول زیادی خرج کردهاند و ما موفق شدهایم بیش از 60 درصد بازار آنها را به دست بگیریم .
رابطه شما با دانشگاه در این دوره فعالیت چطور بود؟
من استاد دانشگاه بودم و هیچ وقت کارهای دانشکده ام را رها نکرده ام و تلاش کردم که رابطه ام را با دانشجوها حفظ کنم به ویژه کلاسهایم را حتماً حفظ کردم . تقریباً سال 87 بود که گروه اقتصاد مدیریت را در دانشکده پایه گذاری کردیم که دلیل آن هم ارتباط تنگاتنگ و نزدیک رشته داروسازی با اقتصاد و مدیریت بود که وزارت بهداشت نیز به دوره تخصصی اقتصاد مدیریت یا PhD اقتصاد و مدیریت مجوز داد. شروع به پذیرش دستیار کردیم که چون مؤسس گروه هم خودم بودم مسئولیت و مدیریت گروه بر عهده خود من قرار گرفت. تاکنون سه دوره فارغالتحصیل داشتیم و دوره چهارم نیز در شرف فارغالتحصیلی هستند و هم اکنون هفتمین دوره دستیاری را پذیرش کردهایم و حدوداً تاکنون 30 – 33 دستیار در این رشته گرفتهایم .
سال 1392 اقدام به ایجاد مرکز تحقیقات اقتصاد مدیریت دارو کردیم که مسئولیت آن با من است و همچنین موضوعی که فراموش کردم بگویم این است که در سال 1384 با تدبیر و مدیریت دکتر ملک افضلی شبکههای تحقیقات در کشور شکل گرفت و با توجه به اینکه ما بخشی از تحقیقات را در کشور هماهنگ کرده بودیم شبکه علوم دارویی در سال 1384 به ثبت رسید. مسئولیت آن با من بود که بیشتر یک شبکه نرم افزاری است که جلسات کاری زیادی ندارد و با توجه به اینکه وزارت بهداشت در دورههایی بهای زیادی به این شبکهها داده، باعث شده که تحقیقات در صنعت داروسازی حتی در دانشگاهها هدفدار و هماهنگ باشد و از تحقیقات تکراری و همپوشانیهای بی مورد پرهیز شود .
دکتر سرکندی: من از همان اول شاهد بودم که دکتر کبریایی زاده هیچوقت ارتباط آکادمیک خود را با دانشگاه قطع نکرد و در هر پست و مقامی هم که بود سر کلاس و تدریس خود حاضر میشد و نکته جالب اینکه من سمت اجرایی کوچکی دارم که باعث شده مطالعهام کمتر شود ولی دکتر همیشه اهل مطالعه بوده و حتی زمانی که کارهای اجرایی زیادی هم داشت، ساعتی را برای مطالعه اختصاص میداد و این برای من سؤال بود که چگونه دکتر اینهمه کار را مرتب انجام میدهد؟
دکتر کبریایی زاده: من واقعاً نمیگذارم وقتم تلف شود؛ یعنی حتی وقت تلف کردنم هم با اراده خودم است و اگر در جلسهای مینشینیم و میبینیم حرف حاشیه زده میشود، واقعاً با برنامه مینشینم که آنوقت را جزو وقت استراحت در نظر بگیرم.
از زمان ازدواج و نحوه آشنایی و رابطه خود با خانواده بگوئید؟
من خیلی سختدل هستم، این خصوصیت را یک ضعف برای خودم می دانم؛ جبهه هم که میرفتم تماس نمی گرفتم و فقط گاهی نامه می نوشتم و یا در دوران دانشجویی مشغول کار که می شدم فراموش می کردم با خانواده تماس بگیرم، به همین دلیل مادرم وقتی به جبهه می رفتم متوجه نمی شد چون شب عملیات می رفتم و فردای بعد از عملیات برمیگشتم و از بچههای خوابگاه هم نمی پرسیدند که کجا هستیم و من از این بابت مادرم را اذیت کردم و البته هنوز هم سفر که می روم به مادرم نمی گویم چون مضطرب می شود.
سال 1372 اواسط رزیدنتی و بیپولی ازدواج کردم. همسرم دخترخالهام است و بر اساس معیارهایی که داشتم ازدواج در فامیل برایم معقولتر بود، همسرم که نه سال از من کوچکتر بود و دیپلم گرفته بود بااینکه درسش خوب بود ولی خود را وقف زندگی و بچهها کرد. من دو سال بود که حقوقبگیر شده بودم ولی پساندازی نداشتم. اولین خانهای که اجاره کردیم حدود 60 متر بود که ماهیانه یازده هزار تومان اجاره میدادیم. از حقوق رزیدنتی من 10 هزار تومان برای زندگی باقی میماند و بااینکه برای گذران امور کم بود ولی زندگی خیلی شیرینی داشتیم، سال 1374 اولین فرزند من "محمدرضا" به دنیا آمد که الآن دانشجوی شیمی است. او علاقهای به داروسازی نداشت و میگفت که دوست ندارد مانند من زندگی کند. چون متأسفانه من وقت زیادی را با خانواده نمیگذرانم ( ولی تلاش کردهام که هر وقت خانواده به من احتیاج دارد تمام وقت در اختیارشان باشم) ولی الآن میگوید لیسانس که بگیرد میخواهد داروسازی شرکت نماید. فرزند دوم من سال 1376 به دنیا آمد، نام وی را علیرضا انتخاب کردیم و امسال کنکور داد و در رشته مهندسی شیمی دانشگاه تهران پذیرفته شد.
من واقعاً مدیون همسرم هستم چرا که خود را فدای من و زندگی مان کرده است، من همیشه از خانه و بچهها خیالم راحت بوده و به واسطه کارم، ساعت شش و نیم تا هفت صبح از خانه خارج و اگر خیلی زود برگردم 9 شب است. بنابراین همه ساعات من به کار میگذرد و شب هم که به خانه می رسم همسرم با اشاره به کامپیوتر میگوید "برو هووی من را روشن کن" حتی زمانی که در خانه هستم کمتر میتوانم با خانواده باشم که البته این ایراد است و آدم باید وقت بیشتری با خانواده خود بگذراند. خانم من در همه سالها این ایرادهای من را پوشش داده است .
یکی از مشکلات کنونی جامعه ما کمرنگ شدن نقش خانواده است آیا شما این را قبول دارید؟
البته من شخصاً سعی کردم که کانون خانوادگی را حفظ کرده و همیشه باهم در ارتباط باشیم به طوری که بهندرت در مراسم شام و اینگونه برنامهها در خارج از منزل شرکت میکنم. تلاش میکنم که با دوری از این قضایا، دو وعده را با خانواده بگذرانم که صبحانه و شام را حتماً باهم میخوریم ولی بالاخره در مواردی کار و مشغلهها زیاد است و در بجا آوردن صلهرحم کم میآورم بهعنوان مثال من شرمنده پدر و مادرم هستم و کمتر فرصت سر زدن به ایشان و اقوام را دارم. هر چند باهم تماس تلفنی داریم ولی این اشکال بزرگی است که به نظر من از ایرادهای امروز جامعه بشری است. به طول زندگی بیش از عرض زندگی بها داده میشود و با اینکه امید به زندگی از 64 به 74 سال رسیده ولی عرض زندگی را کم کرده و لذت بردن از زندگیها کاهش یافته که در این عرصه واقعاً نیازمند اصلاح الگوی زندگی هستیم .
علاوه بر فعالیت داروسازی، آیا در عرصههای دیگری هم فعالیت دارید؟
دوره نوجوانی دکلمههای خوبی مینوشتم البته حوادث انقلاب افراد را برای نوشتن سر ذوق میآورد ولی بعد از اینکه به جبهه رفتم به یاد ندارم که چیزی جز خاطرات نوشته باشم، دورهای تکواندو کارکردهام که دنبالهدار نبود ولی علاقه بسیاری به پیادهروی دارم بهطوری که چند روز در هفته را صبحها پیاده روی میکنم.
به طور کلی اخلاق را چگونه به فرزندان و دانشجویان خود آموزش میدهید؟
اخلاق حوزه ی کردار است و نه حوزه ی گفتار، به همین دلیل است که شما می بینید شاگردان دکتر غریب همه مسیر خوبی می روند و با اخلاق هستند و همچنین شاگردان دکتر فرسام و دکتر شفیعی که علاوه بر گفتار، از رفتار و کردار خوب و آموزنده ای برخوردار بودند، من 30سال شاگرد دکتر شفیعی بودم و بسیار کم توانستم به ایشان سلام کنم چرا که همیشه پیشقدم بوده اند و هرگز ندیدم ایشان برای کسی بد بخواهد و یا غیبت کند و در عرصه آموزش اخلاق، نگاه من نیز، نگاه کرداری است.
مؤثرترین فرد در زندگی شما چه کسی بود؟
دکتر شفیعی؛ ایشان هم ازنظر اخلاقی و هم از نظر علمی فرد برجستهای بودند، از نظر دکتر شفیعی " نه " در زندگی وجود نداشت و ناامیدی نبود، برای من جالب بود که وقتی مشاهده میکرد در کاری جدیت داریم با تمام وجود پشتیبانی میکرد .
توصیه شما به دانشجویان برای زندگی بهتر چیست؟
همیشه به آن ها می گویم طول زندگی زیاد نیست و اگر عمر خود را 100سال در نظر بگیریم و به عمر کره زمین که 4 میلیارد است تقسیم کنیم در حد صفر است که از نظر مادی و ماندن روی کره زمین هیچ ارزشی ندارد و عرض زندگی ما بسیار بااهمیت است و باید خیر ما به محیط اطرافمان اعم از مردم و دیگر مخلوقات خداوند هم برسد؛ یک نفر در خدمت هنر و دیگری در خدمت بیماران و یکی در خدمت محیط زیست قرار می گیرد. ولی آنچه اهمیت دارد این موضوع است که باید بیشتر به کیفیت زندگی توجه کرده و در این عمر کوتاهی که داریم سعی کنیم آثار ماندگاری از خود بجا بگذاریم تا دیگران بتوانند از ما بهره ببرند.
شما استاد خوبی هستید یا دانشجوی خوبی بودید؟
این موضوع را دیگران باید قضاوت کنند اما من معتقدم هر کس در هر پستی که هست باید مسئولیتپذیر باشد و آن کار را خوب انجام دهد و این را همیشه به بچههایم هم می گویم و سعی می کنم اوقاتی را که در خدمت آنها هستم تأثیرگذار باشم. اما ناخودآگاه به دلیل اینکه جنبه جامعه نگری و اجتماعی من بیشتر بود بهعنوان استادی که بیشتر به توسعه ی حرفه توجه می کرد، عمل می کردم و میزان وقتیکه در اختیار دانشجویان بودم کمتر بوده و بیشتر به توسعه ی صنعت داروسازی فکر می-کنم؛ من با قبول جایگاه مدیرکل داروی وزارت بهداشت وقتم را تقسیم کرده و مقداری از خانواده کم کردم لذا بااینکه من استاد پایه ی 27 هستم میزان تدریسی که می کنم تقریباً در حد یک استادیار است و سعی کردم علاوه بر مسئولیتپذیری در دسترس دانشجو باشم .
چه نمرهای به خودتان می دهید؟
نمره تلاش خودم را 20 می دهم چون سعی کردهام کمفروشی نکنم اما چقدر این تلاش مفید بوده است را دیگران باید نمره بدهند.
آقای دکتر سیدی فر شما چه نمره ای به دکتر کبریایی زاده می دهید؟
در مورد سؤالی که پرسیدید ایشان بهعنوان استاد و دانشجو چطور بودند باید بگویم، درسی که ما از ایشان و اساتید مشابه ایشان آموختهایم بسیار فراتر و بیشتر از نقش استادی است که فقط فعالیت پژوهشی انجام می دهند و تماموقت در دانشگاه هستند، در رشته ی ما که در عرصههای مختلف از جمله صنعت، غذا و دارو و ... از اهمیت بالایی برخوردار است وجود افرادی مانند دکتر کبریایی زاده بسیار مهم و غنیمت است و در مورد اخلاق دکتر باید اشاره کنم که من به عنوان شاگرد دکتر، سخت کوشی و نظم و همچنین سلامت نفس و اهمیت به منافع مردم و نظام در تصمیم گیریها را از ایشان یاد گرفتهام.
دکتر کبریایی زاده: به نظرم خسران است که در تصمیمات خود غیر از خدا و مردم را در نظر بگیریم و من همیشه می گویم خدایا اگر غیر خالص کارکردم برکت آن کار را از من بگیر، چراکه اعتقادم بر این است که کردار برخاسته از پندار است و در همین راستا سعی کردهام که تصمیماتم اینگونه باشد؛ در بسیاری از موارد منافع بلندمدت مردم را با نگرش خودمان میبینیم که در رشته ما که با بیمار مواجه هستیم در مواجهه با موضوعاتی مانند پوشش بیمهای یک دارو باید بر اساس منافع عامه تصمیمگیری شود و همانطور که گفتم زمانی منابع در اختیار ما 400 میلیون دلار بود که برای تأمین کل نیاز دارویی کشور در نظر گرفته شده بود و ما باید با این مقدار ارز کل نیاز جامعه را تأمین میکردیم بنابراین ما باید قادر باشیم در تصمیمگیریها بر اساس اولویتها تصمیمگیری و تخصیص منابع کنیم.
شما خودتان را فرد موفقی می دانید؟
همه تلاشم این بوده و تا اینجای عمرم سعی کردهام فرد مثمر در جامعه باشم و امیدوارم بقیه عمرمان را هم خداوند با خیر و برکت رقم بزند، من در دوران دبیرستان یک همدورهای و همکلاسی بنام سیدجواد تولاییان داشتم که در جبهه هم زیاد با هم بودیم و به شهادت رسید که البته مفقودالاثر بود در سه راه جفیر مفقودشده بود که بعداً پیکرشان را به کشور آوردند و من همیشه سرخاک ایشان که میروم می گویم "جواد امیدوارم جوری رفتار کرده باشیم که وقتی به شما ملحق شدیم شرمنده شما نباشیم" در همه مراحل سعی ما واقعاً این بوده که شرمنده نسلی که خون و جان دادند تا این کشور سرپا باقی بماند نباشیم. کارها را باعقل و تدبیر و به دور از احساسات مدیریت کنیم. کشور عراق که بیشترین توان را در تولید و استفاده از سلاحهای شیمیایی داشت هنگامی که داعشی ها برعلیه عراق در موصل سلاح شیمیایی استفاده کردند، داروهای خود را از ایران گرفتند. البته این اتفاقات جای تأسف دارد ولی جای افتخار است که امروز در کشور توان بالایی داریم که حاصل ایثار و خودباوری جوانان کشورمان است .
عامل موفقیت شما چه چیز بوده است؟
مهمترین دلیل این است که من سعی کردم مسئولیتپذیر باشم و معتقد هستم که آدم هر جا که هست اگر مسئولیتپذیر باشد و کار را درست انجام دهد موفق خواهد شد. من هیچوقت ابتدای کار، مسئولیت بزرگی را به کسی واگذار نمیکنم بلکه ابتدا یک کار خیلی کوچک به وی می سپارم و در صورت موفقیت کار بعدی را به او میدهم و همینطور مرحله به مرحله رشد میکنیم. همیشه به دانشجویان میگویم که وقتی ما وارد دانشکده شدیم، دیدیم که به دلیل تحریمها نمیتوانیم کتابهای خارجی را خریداری کنیم و برخی از کتابها هم هزینه بالایی داشتند که توانایی خرید آنها را نداشتیم به همین دلیل کانون چاپ را در جهاد دانشگاهی راهاندازی کرده و شروع به چاپ کتابها کردیم. از این راه درآمدزایی هم داشتیم و بهطور کلی به نظر من هر کاری حتی مرتب کردن آشپزخانه وقتی به درستی صورت پذیرد، کار خوب پیش رفته و نتایج بهتری خواهد داشت.
دکتر سرکندی: آقای دکتر ولی ذهنتان خیلی منظم است و هر وقت که شما را دیدم ذهن مرتبی داشتید.
دکتر کبریایی زاده: نمیتوانم آشفته باشم، آشفته که میشوم کاراییام خیلی کاهش مییابد.
آقای دکتر سرکندی شما از خصوصیات دکتر کبریایی زاده برای ما بفرمایید؟
من با دکتر کبریایی زاده در دانشگاه تهران هم دانشکده ای بودیم و دکتر 2 – 3 سال از من بالاتر بودند ولی دکتر همیشه برخورد جذبی داشت و رابطه خوبی با همه داشت. در ادامه که فارغ التحصیل شدم و در معاونت پژوهشی دانشگاه شهید بهشتی کار می کردم، دکتر کبریایی زاده رزیدنت بودند. وقتی من وارد پخش دارو شدم ایشان وارد شرکت داروسازی اسوه شده بودند که این رابطه همچنان ادامه داشت، دکتر کبریایی زاده چند خصوصیات خیلی عالی دارد که یکی از این خصوصیات نظم است. دکتر وارد هر جا که می شود آنجا را نظم میدهد و به یاد دارم زمانی که دکتر وارد حوزه غذا و دارو شد بینظمی عجیبی بر آنجا حاکم بود که به قول خودشان آنجا را شخم زده و مرتب کردند. این خصوصیت را در شرکت اسوه نیز دیدم و شروع این نظم را در آموزش دانشکده مشاهده کرده بودیم .
دکتر کبریایی زاده شما در عرصه تحقیقات از دانشجوها هم بهره میبرید؟
حتماً، به نظر من دانشجو پایه اصلی کار است و بار اصلی فعالیت بر روی دوش دانشجوهاست و من تلاش کردهام که بعد از فارغالتحصیلی هم با دانشجوهایم ارتباط داشته باشم. البته تعدادی به داروخانه رفتهاند که ارتباط با این افراد به دلیل ماهیت کارشان وابسته به سمینارها و بازآموزیهاست ولی با بخش آکادمیک ارتباط مستمری دارم. بهویژه الآن در شرکت باران که فرصتی ایجاد شده و افراد را جذب کرده و علاوه بر کارهای علمی، تربیت محقق و مدیر را در کنار هم انجام میدهیم. در حال گسترش واحد تحقیقات هستیم به طوری که پیشبینی میکنم در آینده، هیچ دانشجویی از ما جدا نشود و همه در آزمایشگاه خودمان مشغول فعالیت شوند .
آینده داروسازی را در کشور چطور میبینید؟
ما نمیتوانیم آینده داروسازی را از آینده کشور جدا بکنیم، صنعت داروسازی ما یک صنعت بالغ شده است و در بازار داخل قطعاً باید به صادرات و برونگرا شدن فکر بکند چراکه اگر این صنعت در داخل بماند خودش، خودش را نابود میکند چون به رقابتهای ناسالم افتاده و رقابتهای کشنده رخ میدهد و اصطلاحاً بازاریابها میگویند: «اقیانوسش اقیانوس قرمزی است» اقیانوس خونآلودی است که اینها از جنگ ناشی میشود. تصور کنید که تعداد زیادی کوسه و نهنگ را در استخری بی اندازید چه اتفاق خواهد افتاد، اینها راهی ندارند جز اینکه از همدیگر تغذیه نمایند و بازار دارویی ما در کشور نیز ازنظر توان تولید بالغ شده و شرکتهای ایجادشده باید به سمت بازار سازی منطقهای حرکت نماید و مانند کشور هند و چین که سعی کردند در داخل کشورشان، صنعت را بالغ نموده و برونگرا نمایند عمل کنیم تا صنعت ما به کشورهای منطقه وارد شود، صنعت داروسازی کشور ما درحال حاضر با جمعیت 500 میلیون نفری شامل عراق ، روسیه ، تاجیکستان و افغانستان مواجه است که اگر به این بازارها توجه نکنیم، بخشی از سرمایههایمان سوخت خواهد شد و اینکه برای ورود به این بازارها باید ریسکپذیر باشیم و احتمال سوخت شدن بخشی از سرمایهگذاری را نیز در نظر بگیریم تا صنعت ما برونگرا شود .
سؤال آخر در مورد دلیل ورود شما به حوزه تأمین اجتماعی است؟
من از دوره دولت قبل ( 1383) تقریباً از حوزه اجرا فاصله گرفته بودم ولی آبان و مهر سال92 بود که دکتر نوربخش و دکتر ربیعی اصرار کردند که به هیئتمدیره تأمین اجتماعی بروم، از آنجا که اعتقاد داشتم باید به دولت آقای روحانی کمک کنم پذیرفتم، من که تصور میکردم وقت کمی از من خواهد گرفت قبول کردم ولی بعد از ورود به این عرصه متوجه شدم که اینطور نیست و وقت زیادی از من میگرید به طوری که تقریباً میتوانم بگویم تماموقت مرا میگیرد. به همین دلیل می گویم اشتباه زندگیام بود، با توجه به اینکه من از فعالیت گذشتهام که تحقیق و تولید بود لذت میبردم، بهویژه تأمین اجتماعی که سازمانی پرحاشیه و سیاسی است و وقت زیادی از آدم میگیرد ولی واقعاً من آدمی نیستم که کمفروشی کنم و تمام تلاش خود را به کار گرفتهام که به این حوزه نیز وقت بهاندازه کافی اختصاص دهم، تأمین اجتماعی برای من حوزه جدیدی بود ولی چون من اقتصاد و مدیریت درس میدادم و با زیرساختهای آن آشنایی داشتم که اطلاعات من بهصورت تئوریک بوده و ورود عملی به سازمان تأمین اجتماعی برای من تجربه جالبی بود .
من در این برهه نیز سعی کردم همان نظام دهی فکری را دنبال کنم و به نظر من تأمین اجتماعی یک گسستگی برنامهای داشت که موجب آسیبدیدگیهای سیاسی اجتماعی شده بود. در اولین قدم دیدم که سازمان برای عملکرد سالانه خود ، بودجه مدون و ساختار بودجهریزی مدونی ندارد که به همین دلیل به سمت بودجهریزی عملیاتی حرکت کردیم که امروز ، سازمان تأمین اجتماعی در قالب برنامهوبودجه اداره میشود که تلاش شده این موضوع بهصورت هوشمند باشد و با برنامه راهبری سازمان که تهیه شد حرکت کردهایم و اهدافی ازجمله حرکت به سمت پاسخگویی و شفافیت، کارآمدی و اثربخشی و نیز بهرهوری را دنبال میکنیم .
لطفاً نظرتان را در مورد دانشگاه علوم پزشکی تهران بفرمایید.
دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران نماد آموزش عالی در کشور هستند. دانشجو یا استاد و حتی کارمند این دانشگاه بودن، مسئولیتپذیری و مراقبت بیشتر را طلب میکند. اگر می گوییم استقلال یک کشور مدیون جانفشانی سربازان آن است، توسعه یک کشور در تمام ابعاد فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و رفاهی مدیون دانشگاه و محصولات آن است. دانشگاه تهران بیشترین نقشآفرینی را در 80 سال گذشته در توسعه همهجانبه کشور داشته و باید همه ما که بهنوعی وابسته به این دانشگاه هستیم توجه داشته باشیم میراث دار بزرگان علم و ادب کشور هستم./ق
خبرنگار: سمیه ذکایی
عکس: مهدی کیهان
متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید: