گفت و گو با دکتر سید مهدی رضایت، رزمنده دفاع مقدس و استاد تمام گروه فارماکولوژی دانشگاه
دکتر سید مهدی رضایت گفت: یکزمانی ما امپراتور دنیا بودیم و حرف اول را در خیلی از حوزهها میزدیم؛ بنابراین اگر شرایط مهیا و فراهم شود که خودمان باید آن را ایجاد کنیم کماکان جز بزرگان دنیا هستیم.
به گزارش روابط عمومی دفتر ایثارگران علوم پزشکی دانشگاه تهران در ادامه گفتگو با رزمندگان غیور هشت سال دفاع مقدس این بار به سراغ دکتر سید مهدی رضایت رزمنده دوران دفاع مقدس و استاد تمام گروه فارماکولوژی رفتیم تا با شنیدن خاطراتشان به حال و هوای آن دوران بازگردیم. اکنون به یاد همه ایثارگریها و جانفشانیها پای خاطرات این رزمنده بزرگوار مینشینیم
دکتر رضایت در زمان جنگ هرکس در جبهه حضورداشته کار عادی و وظیفهی عادی خودش را انجام میداده و اگر کسی نرفته و شرایط حضور نداشته از او باید سؤال شود
یکزمانی ما امپراتور دنیا بودیم و حرف اول را در خیلی از حوزهها میزدیم؛ بنابراین اگر شرایط مهیا و فراهم شود که خودمان باید آن را ایجاد کنیم کماکان جز بزرگان دنیا هستیم.
برخی مسائل مظلومیت شامل حالشان شده و بهجز این مظلومیت گردوغباری از جنس اینکه کسی پرداختن به آن را کار جدی نمیپندارد ازجمله بحث ایثارگران، اما کسی بیاید در میدان برای اینها باجان و دل کار کند، کم است. وقت گذاشتن برای این افراد، تلاش برای فراموشنشدن آنها و از همه مهمتر بکار گیری این افراد متناسب با توان و تجربهای که دارند، از کارهای است که هر کس انجام دهد باید دستش را بوسید. دکتر باستان حق و دکتر منصوری در همان دوره کوتاهی که بودند برای بچههای ایثارگر وقت گذاشته و دغدغه مند بودند که باید این حمیت را ارزش گذاشت، در دانشگاه آدمهای تأثیرگذار علمی و مدیریتی زیاد است ولی توصیه میکنم در مسئولیتها واگذاری کارهای مهم یکی از شاخصها سوابق تربیتی و مدیریتی در بخشهای ارزشی باشد که کموبیش این اتفاق میافتد.
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
سید مهدی رضایت متولد خراسان رضوی و شهرستان تربتحیدریه در سال هزار و سیصد و چهلوسه هستم. چهار برادر و دو خواهر هستیم. فرزند اول خانواده هستم. من در دوران تحصیل دوره دکتری عمومی داروسازی، در سال هزار و سیصد و شصتوپنج ازدواج کردم طوری که اواخر تحصیل در مقطع دکتری عمومی فرزند اولمان نسرین سادات متولدشده بود؛ و به همه هم توصیه میکنم با حمایت پدر و مادرها زود ازدواج کنند. هماکنون استاد تمام گروه فارماکولوژی هستم.
از دوران تحصیل خود بفرمایید.
در دوران طفولیت ما را قبل از تحصیلات رسمی به مکتبخانه میفرستادند. من اگر میتوانستم حتماً با تغییراتی سیستم مکتب قبل از دبستان را راهاندازی میکردم زیرا که خیر بسیار دیدم.
در مکتب روخوانی قرآن را به طرق مختلف، کتاب صد کلمه واجبات و دیوان حافظ را تدریس میکردند. زمانی که بعد مکتب به مدرسه رفتم تمام کتابها را میتوانستم بخوانم و این باعث تعجب همگان بود. مدتی به علت شغل پدرم که نظامی بود، در مناطق روستایی زندگی میکردیم.
در مدارس آنجا گاه شش مقطع باهم دریک کلاس درس میخواندند. معلم از من میخواست کتاب ششم را بخوانم خاطرم هست، هفتخان رستم را قشنگ میخواندم اما معنی بعضی قسمتها را متوجه نمیشدم، ولی روخوانی را خیلی خوب بلد بودم. فکر میکنم حداقل دو سال را جهشی خواندم که همه از برکت قرآن و مکتبخانه بود.
در دوران انقلاب دانشآموز دبیرستان بودم و در تربتحیدریه درس میخواندم، همیشه در درس انشا نمرات خیلی بالا و در نقاشی نمرات خیلی پایین میگرفتم. در آن دوران دستبهقلم بودم و متن نثر و شعر مینوشتم در تظاهرات شرکت میکردم که گاه باعث نگرانی مادربزرگ ما که نزد ایشان زندگی میکردم میشد و بارها در جستجوی من از خانه بیرون آمده بود؛ خدایش بیامرزد.
در دوران دبیرستان سنت بود تابستان کارکنیم. تقریباً از سال دوم دبیرستان تمام سه ماه تعطیلی را با اصرار مادرم که نقش پررنگی در تربیت ما داشت کار میکردم، به یادگیری کارهای هنری علاقه داشتم و سراغ عکاسی رفتم و عکاسی حرفهای را خیلی خوب یاد گرفته بودم. مادرها نقش مهمتری از پدرها در تربیت و شکلگیری شخصیت فرزندان دارند. گاهی پدرم مأموریت بود مادرم دست ما را میگذاشت در دست همکار پدرم که اهل مسجد بود که ما را به مسجد ببرد تا مبادا از دین و مذهب غافل شویم.
در سال ۱۳۶۱ وارد دانشگاه علوم پزشکی مشهد در رشته داروسازی شدم. ما اولین ورودی بعد از انقلاب فرهنگی بودیم و سال ۱۳۶۸ این دوره را به اتمام رساندم. سال ۱۳۶۸ مستقیم تخصص شرکت کردم و در دانشکده داروسازی تهران رشته فارماکولوژی سمشناسی قبول شدم. در امتحان بورد باوجود تأهل و داشتن فرزند نفر اول شدم.
چرا رشته داروسازی را انتخاب کردید؟
در بچگی واقعاً به پزشکی علاقهمند بودم، زمان انتخاب رشته من رشتههای پزشکی، داروسازی، دندانپزشکی و دامپزشکی را انتخاب کردم. به دلیل نداشتن اطلاع از نحوه تقدم و تأخر انتخاب رشته، بااینکه نمرات رشته محلهای بالاتری را آورده بودم، اولین انتخاب من دامپزشکی بود که قبول شدم. حدود یک سال و نیم دامپزشکی خواندم، درنهایت به داروسازی در دانشگاه تغییر رشته دادم.
درباره فعالیتها و سمتهای اجرایی و پژوهشی خود بفرمایید.
در دوره دانشجویی خیلی دانشجوی فعالی بودم. در دانشگاه ارومیه از فعالین اصلی انجمن اسلامی و جهاد دانشگاهی بودم، در دانشگاه مشهد آن زمان هنوز علوم پزشکی و رشتههای غیرپزشکی از هم جدا نشده بود؛ بنابراین بنده بهصورت انتخابات دانشجویی در مقطعی هم عضو شورای انجمن اسلامی دانشکده داروسازی مشهد و بعد عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه مشهدم شدم و خاطرات و تجارب ارزشمندی دارم.
در مقطعی مسئول دانشجویی ستاد جنگ دانشگاه بودم و بالاخره فعالیتهای فوقبرنامه زیاد بودند. درسم هم بد نبود بااینکه زمان زیادی از وقت ماها صرف کارهای غیردرسی میشد، بچههایی که کارهای فرهنگی میکردند، بخشی از وقت درسی را صرف امور فرهنگی میکردند اما همیشه به خودمان یادآوری میکردیم که اگر درسمان خوب نباشد تأثیرگذاریمان هم آنچنان نخواهد بود.
با دکتر مقیمی که زمانی در ستاد شاهد باهم همکاری داشتیم، هم ما به بچههای شاهد و ایثارگر مرتب این مطلب را متذکر میشویم که اگر وضع درسی و علمی شما خوب باشد تأثیرگذاری شما خیلی زیاد خواهد بود و برعکس آنهم وجود دارد. ما هر کمکی که بچههای شاهد و ایثارگر نیاز داشتند، انجام میدادیم و به بچهها میگفتیم ولی بهجای شما نمیتوانیم درس بخوانیم، بنابراین درس خواندن خط قرمز ما است.
ازجمله اقدامات نوآورانه در دانشگاه علوم پزشکی تهران در قسمت شاهد و ایثارگر در سالهای ۱۳۷۲ تا ۱۳۸۶ که مسئول ستاد شاهد بودم، اتفاق افتاد، ایجاد شبکهی خدمت گذاری به این بچهها بود. وقتی شروع به کارکردیم یک کارمند مأمور از واحد دیگر و فضای کوچک که برای معاونت دانشجویی بود، داشتیم. ولی با کمک خدا و بهتدریج در تمام دانشکدهها دفتر ستاد شاهد و ایثارگر با مسئول این کار راهاندازیم کردیم. دکتر کدخدایی در دانشکده دندانپزشکی، دکتر خسروانی و دکتر حیدری در دانشکده پزشکی که اکنون در دانشکده فنآوریهای نوین هستند و دکتر ورعی در دانشکده پرستاری و مامایی ازجمله این افراد بودند و دوستان دیگری که هماکنون هم فعال هستند.
بنده هیئتعلمی برای دانشگاه علوم پزشکی مشهد بودم و بعد که در امتحان جامع تخصصی داروشناسی- سمشناسی نفر اول شدم به معرفی یکی از دوستان به دکتر باستان حق که خدایش بیامرزد و مرد بزرگی بود، موردتوجه ایشان واقع شدم. ایشان درخواست انتقال من را به دانشگاه علوم پزشکی تهران ارسال و پیگیری کردند. بعد از انتقال به دانشگاه تهران مرحوم دکتر باستان حق من را صدا زد و گفت گروه فارموکولوژی مشکلاتی دارد، به من گفتند شما از عهده مدیریت گروه فارموکولوژی برمیآیید؛ من هنوز یک سال هم نشده بود فارغالتحصیل شدم و در گروه بودم و پذیرفتم. به مدت بیش از دوازده سال مدیر گروه فارماکولوژی بودم.
من سابقه مدیریتی از قبل داشتم تمام دوران دانشجویی فعالیتهای اجرایی انجام داده بودم و کار سختی نبود. من بهشدت با جوانگرایی موافقم ولی جوانی که تجربه هم داشته باشد. در دورانی که مدیر گروه فارموکولوژی بودم، گروه خیلی پیشرفت کرد هم ازلحاظ ساختمان و فضای فیزیکی و هم ازنظر هیئتعلمی پیشرفت خوبی کرد. همان زمان نماینده رئیس دانشگاه در شورای آموزشی دانشگاه علوم پزشکی تهران به مدت سیزده سال شدم، یعنی از زمان دکتر نعمتی پور تا زمان دکتر کشاورز ادامه داشت.
همچنین سال ۱۳۷۵ دکتر باستان حق من را در حکمی بهعنوان مشاور رئیس دانشگاه در امور دانشجویان شاهد و ایثارگر با عنوان نماینده تامالاختیار منصوب کرد. برای دفتر شاهد و ایثارگر تلاش کردیم و ردیف گرفتیم، اداره کل شاهد و ایثارگر وزارت خانه هم کمکم رشد کرد. بعد از دوازده سال که ستاد شاهد و ایثارگر را تحویل دادم پنج کارمند و بخش مشاوره در دانشکدهها داشتیم، هزار دانشجوی شاهد و ایثارگر که بیشتر در ابتدا از جمعیت ایثارگری بودند بعداً عمدهی دانشجویان فرزندان شهید، آزاده و جانبازان بودند. اوایل کار خیلی سخت بود کلاس تقویتی و مشاوره برایشان میگذاشتیم. در این مدت کارهای خوبی صورت گرفت بهگونهای که از من برای برگزاری کارگاه برای دبیرها و کارشناسهای شاهد و ایثارگر کل کشور دعوت میکردند تا الگوی دانشگاه علوم پزشکی تهران را بیان کنیم.
درراه اندازی دانشکده فناوریهای نوین نقش کوچکی داشتم. کریکولوم رشتههای نانو فناوری پزشکی در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری تخصصی را در گروه فارموکولوژی نوشتیم و در وزارت بهداشت تصویب کردیم. حدود چهار سالی از سال ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۴ مدیر گروه نانو فناوری پزشکی دانشکده فناوریهای نوین بودم که تجارب خوبی به همراه داشت والان بزرگترین گروه این دانشکده ازنظر کمی و کیفی همین گروه است.
یکی از نقاط عطف کاری من این بود که سال ۱۳۸۷ یا ۱۳۸۶ زمانی که دکتر لاریجانی رئیس دانشگاه بود به من در ملاقات حضوری گفتند، دکتر جاسبی خواسته به دانشگاه آزاد بروی، من هم بدم نمیآمد کمی از دانشگاه بیرون بروم. گاهی آدم به یک سطحی میرسد که دنبال کارهای ماندگار است، کارهایی که خودت ایجاد بکنی.
دو جلسه با دکتر جاسبی صحبت کردم، واحدی به نام علوم دارویی در دانشگاه وجود داشت. مرحوم دکتر شایورد از سال ۱۳۶۵ واحد علوم دارویی را با زحمت زیاد ایجاد و راهاندازی کرده بود. در آن زمان فضایی محدود داشتند و در یکرشته دکتری داروسازی دانشجو پذیرش میکردند. اگر ایشان آنجا را درست نکرده و تحویل من نداده بود، من نمیتوانستم توسعه بدهم. من در آن حدود ده سالی که آنجا بودم همه تلاش خود را برای توسعه آن انجام دادم و در سال ۱۳۹۶ که آن واحد را تحویل دادم، نزدیک 10 هزار دانشجو، چهلوپنج رشته در قالب چهار دانشکده، شامل دانشکده داروسازی دانشکده فناوریهای نوین، دانشکده شیمی دارویی و دانشکدهای تغذیه و صنایع غذایی و پنج داروخانه ایجاد کردیم.
به لحاظ مالی جزو سوددهترین واحدهای دانشگاه آزاد به نسبت جمعیت دانشجویی بود. درآنواحد هرسال حدود سی درصد افزایش دانشجو و درآمد داشتیم؛ که البته باکیفیت قابل قبولی هم بود. وقتی من از دانشگاه آزاد بیرون آمدم، کوله باری از تجربه همراه خود آوردم و فهمیدم شما میتوانی واقعاً از فرصتهایی که هست چقدر خوب استفاده کنی؛ در آنجا هم توجه ویژهای به بچههای شاهد و ایثارگر داشتم طوری که مشابه مدلی که در دانشگاه تهران داشتم، پیاده کردم.
در آن دوران بههیچوجه نیرو از خارج از دانشگاه آزاد به آن واحد نبردم ولی از ارتباطات خودم حداکثر استفاده را کردم. در سال ۱۳۹۶ تصمیم گرفتند سه حوزهی دندانپزشکی، داروسازی و پزشکی را ادغام کنند و من به شوخی گفتم سه پادشاه در یک اقلیم نگنجد و از مجموعه خارج شدم البته همچنان همکاری و تدریس دارم و دلم میخواهد شاهد پیشرفت کیفی آن مجموعه کماکان باشم.
در زمان دکتر لاریجانی در دانشگاه علوم پزشکی تهران مجوز راهاندازی دانشکدهای میانرشتهای از شورای گسترش گرفته شد و مدت کوتاهی من سرپرست آن بودم که با تغییرات مدیریتی احساس کردم نمیتوانم آنچه در ذهن دارم به سرانجام برسانم و استعفا دادم.
هماکنون با ستاد فناوری نانو ریاست جمهوری همکاری دارم. دانشگاه علوم پزشکی تهران و همکاران آن نقش پررنگی در بحث نانو فناوری کشور داشته و دارند. در سالهای ۱۳۷۹، ۱۳۸۰ در کشور شاید کمتر از ده مقاله درزمینهٔ نانو فناوری حاصل اساتید وجود داشت، اما هماکنون در کشور نزدیک 30 هزار دانشآموخته و فنآور حوزه نانو وجود دارد. ما در تولید علم و مقاله سال ۲۰۱۷ با نزدیک ده هزار مقاله بلاشک رتبه چهارم دنیا راداریم و در جهان اسلام کسی به گردپای ما نمیرسد.
در حال حاضر حدود پانصد محصول شناسنامهدار در حوزه فناوری نانو داریم. در سال ۱۳۹۶ با بیش از سیزده هزار میلیارد ریال گردش مالی که نزدیک به سی درصد آن صادرات فناورانه بوده، داشتیم؛ یعنی محصولات ما به کره جنوبی و چین صادر میشود؛ برعکس اتفاقی که در سایر بخشها میافتد. در دانشکده فناوری نوین دکتر فریدی علاوه بر اینکه هیئتعلمی است، شرکتی دارد که هم کارآفرینی کرده و هم محصولاتش را به کره جنوبی، چین، مالزی و کشورهای مختلف میفرستد.
من نمیگویم همهی هیئتعلمیها میتوانند آدمهایی باشند که وارد حوزهی کسبوکار شوند. هیئتعلمی وظیفهاش مشخص است ولی آنهایی که میتوانند وارد فنآوری و اقتصاد دانشبنیان شوند کشور را تکان میدهند. چرا صنایع دفاعی ما پیشرفت کرده چون توانستهایم آنجا را خوب مدیریت کنیم. قسمتهای دیگر کشور را هم میتوانیم مدیریت کنیم؛ ما نیروی انسانی بسیار توانمندی داریم.
من از اینکه افراد به خارج از کشور بروند، نگرانی ندارم چون ایرانی اگر درست تربیتشده باشد، خارج از کشور هم برود، رد پای ایران اسلامی را پررنگ میکند و خیرش به کشور خودش میرسد؛ چیزی که من را نگران میکند افراد داخل کشور هستند که ممکن است در مدیریت کمتوجهی کنند و خدا را شکر بهترینها در داخل کشور میمانند، باید کار را به دست اینها بسپاریم و حمایتشان کنیم.
اصطلاح انگلیسی هست که من به آن در مدیریت اعتقاددارم، اگر شبکه نداشته باشی کار انجام نمیشود without networking,not working مدیر توانا و قوی کسی است که توانایی استفاده از ارتباطات سیاسی، اجتماعی مثبت به نفع مجموعهاش را داشته باشد و بتواند شبکه ایجاد و از آن بهرهبرداری کند و در غیر این صورت اثرگذارش کم است.
بین مدیر و رهبر Leadership تفاوت وجود دارد. اگر رهبر یک سازمان خودش را درگیر کارهای جزئی کرد که متأسفانه در بخشهای مختلف دستگاههای کشور ما اتفاق میافتد، از انجام کارهای اصلی خود بازمیماند. خوشبختانه در ستاد شاهد و ایثارگر اتفاق خوبی افتاد. در آن زمان همکاران خوبی مانند دکتر مشکینی، دکتر حسین نژاد، دکتر مقیمی در وزارتخانه بودند که با همکاران دانشگاه هماهنگی مؤثری ایجاد شد تا الآن به فارغالتحصیلان شاهد و ایثارگر خود افتخار کنیم.
در حوزه نانو فناوری، بورد این رشته را در دانشگاه علوم پزشکی تهران و هم در وزارت بهداشت ایجاد کردیم. مسئولیت کمیته نانو فناوری در وزارت بهداشت و علوم و دبیری هیئت ممتحنه رشته نانو فناوری با اینجانب و همکاران گرامی من است که نتایج نشان میدهد بدعمل نکردهایم.
همکاران سازمان غذا دارو خیلی علاقهمند بودند در حوزه نانو فناوری پیشرفت داشته باشند، من چون دکتری داروسازی داشتم، به توافقی بین ستاد نانو و سازمان غذا و دارو رسیدیم و کمیتهای به اسم کمیته نانو فناوری که بازوی تخصصی سازمان غذا و دارو است را تشکیل دادیم.
در حال حاضر هفتاد محصول شناسنامهدار در حوزه نانو فناوری پزشکی وجود دارد که مورد تائید سازمان غذا و دارو است، ازجمله دو داروی ضد سرطان نانو که قبلاً باقیمتهای 700 و 1200 دلار وارد کشور میشد و الآن باقیمتهای هفتاد و صد هزار تومان با دفترچه بیمه به دست بیمار میرسد. این نکته مهم است که در این اتفاقات اغلب دانشگاه علوم پزشکی تهران نقشآفرینی پررنگی دارد، چنانکه در تولید این داروها هم همکارانی مثل دکتر دینارند، دکتر سرکار که دبیر ستاد فناوری نانو کشور هستند، نقش حمایتی داشته و دکتر جعفری از دانشگاه علوم پزشکی مشهد همدست اندر کار بودند.
چگونه به دانشگاه علوم پزشکی تهران آمدید؟
سال ۱۳۷۳ بعد از اتمام درسم من نیروی دانشگاه علوم پزشکی مشهد بودم و باید به مشهد برمیگشتم. دوستی داشتم که در دانشگاه فرد مطرحی بود، واسطه شد و من را پیش دکتر باستان حق رئیس وقت دانشگاه برد و گفت که من باید به دانشگاه مشهد بازگردم و شما مکاتبه کنید که از مشهد به تهران منتقل شوند. دکتر باستان حق موافقت کردند، یادم هست نزد دکتر عرب که آن زمان مدیر کارگزینی دانشگاه بودند، رفتم و با دستور دکتر باستان حق واقعاً برخوردهای تعاملی مثبتی داشتند و بهشدت برای دانشگاه دل میسوزاندند، رفتم. درنهایت با پیگیریهایی که انجام شد به دانشگاه علوم پزشکی تهران منتقل شدم.
اولین بار چه سالی به جبهه رفتید؟
سال سوم یا چهارم دبیرستان بودم که اولین بار توفیق حضور در جبهه را پیدا کردم. ابتدا دوره آموزشی را در نیشابور در پادگان آموزشی که سپاه داشت، گذراندم. زمستان بود و خیلی سخت گذشت، البته چون من علاقه زیادی به ورزش داشتم و ورزش حرفهای انجام میدادم بدن آمادهای داشتم.
ورزش اصلی موردعلاقه کشتی بود. بااینوجود بسیار اذیت شدم. بعد از آموزشی به منطقه تنگه ابوغریب اعزام شدم. یادم هست جایی به نام تپهی سبز که خیلی آنجا شهید دادهایم و بارها برای زیارت میرفتیم، در اعزامهای بعدی مدتی را در مناطق نزدیک شوش بودیم و آنجا مستقر شدیم.
در عملیاتی والفجر مقدماتی حضور داشتم. حدوداً هفده، هجدهساله بودم. مدتی هم در بخش آمار لشکر نصر بودم و سردار قالیباف فرمانده لشکر بودند.
روزی نوجوانی را آوردند که حداکثر دوازده، سیزدهساله بود، گفتند مدعی است رزمنده است اسمش هم در آمار است شما چک کنید. گفتیم پلاک و زنجیرت کجاست؟ گفت گم کردم، گفتیم اسمت چیست؟ دیدم انتهای دفتر با یک خط بدی اسمش را خودش اضافه کرده تا بتواند کارت و پلاک رزمنده بگیرد.
خیلی علاقه داشتم در عملیات رزمی حضورداشته باشم. شب عملیات والفجر مقدماتی هم درزمانی که در لشکر نصر بودم جزء واحدهای پشتیبان شرکت کردم، ولی از اینکه مستقیم در عملیات نبودیم همه غمگین بودیم. در عملیات کربلای چهار و پنج بهصورت رزمی حضور داشتم. در کل حدود شش مرتبه به جبهه رفتم، مدتی غرب و مدتی جنوب بودم. دو بار خیلی طولانی حدود چهار ماه در جبهه ماندم. سه، چهار مرتبه بهعنوان تیم امداد در دوران دانشجویی به جبهه رفتم.
اوایل که جبهه رفتم بهعنوان دژبان در سر پل کرخه بودم. بیشتر از یک ماه آنجا نماندم، آنقدر با فرمانده صحبت کردم و نق زدم که قبول کرد جزو نیروهای رزمی باشم. یک دوره از دانشگاه مشهد برای آموزش آشنایی با عوامل شیمیایی و درمانش به تهران آمدم. دوره یکماهه امدادگری را در بیمارستان امام رضا (ع) مشهد گذرانده بودم و کارهایی مثل بخیه زدن و تزریقات را خیلی خوب یاد گرفته بودم بنابراین در دفعات بیشتر در پستهای امداد و بهداری از امثال من استفاده میکردند.
در اعزامهای قبل دانشگاه در لشکر نصر، تیپ ۲۱ امام رضا بودم. آن زمان آقای قالیباف فرمانده لشکر نصر بود چون من دیپلم داشتم در بخش آمار بودم. آقای قالیباف جزو فرماندههایی بود که بهدقت آمار را مطالعه و با جدیت آن را مطالبه میکرد و معلوم بود از آن بهرهبرداری میکنیم.
خانواده با جبهه رفتن شما مخالفتی نداشتند؟
مادرم اصلاً با جبهه رفتن ما مخالفت نمیکرد. برخی مادران از اقوام و خویشان که از جنبهی دلسوزی مانع جبهه رفتن بچههای خود میشدند. ولی ایشان ممانعتی نمیکرد حتی در یک مقطع زمانی من و دو برادرم به همراه پدرم همه در جبهه بودیم. البته مقطع کوتاهی بود ولی شک ندارم بر مادرم سخت گذشت. دو برادر من هر دو جانباز هستند و آقا هادی که اخیراً بازنشسته شدهاند، از مسئولین بخشهایی از سپاه بودند که به ایشان همه افتخار میکردیم و میکنیم.
از خاطرات خود بفرمایید:
اینکه در کلاسهای درس به علت برخی مباحث مانند سلاحهای شیمیایی و ... خاطراتی از جبهه بیان میکنم از موارد موردتوجه من است، همیشه به بچهها تذکر میدهم که این خاطرات حمل بر خودستایی نشود، در زمان جنگ هرکس در جبهه حضورداشته کار عادی و وظیفهی عادی خودش را انجام میدادم و اگر کسی نرفته و شرایط حضور نداشته از او باید سؤال شود وگرنه اگر کسی بگوید ما زمان جنگ در جبهه بودیم اصلاً بنا بر اتفاق غیرعادی نگذاریم و فقط انجاموظیفه بوده است.
یادم هست روزی مجروحی را در پست امدادی با آمبولانس آوردند که سروصورتش خونی و خاکآلود و در وضعیت وخیمی بود، ابتدا سریع شستوشو و وصل سرم را انجام دادیم و ساک شن دردهانش گذاشتیم تا تخلیه آلودگیها صورت گیرد و چیزی در داخل نمانده باشد یکی، دو ساک شن که بهیار زد، من را صدا زد دیدیم ترکش به داخل دهان و زبان خورده و بنابراین ساک شن دیگر معنا نداشت و کار نمیکرد.
مورد دیگر یک نوجوان اصفهانی را که مجروح بود آوردند، دیدم که گریه میکنم دستش را هم باندی پیچیده بودند، یک آمپول پپتی دین برای تسکین دردش تزریق کردیم، تنها چیزی که میگفت این بود، کاری کنید برای دستم مشکلی پیش نیاید، مادرم دعوایم میکنم. رو مین رفته بود، دستش را نگاه کردم اما از دستش جز تکههای استخوان چیزی باقی نمانده بود؛ بنابراین سعی کردم آرامش کنم و برای ادامه درمان اعزامش کردیم.
دریکی از اعزامها ما به نقاهتگاهی در بخشی از اهواز رفتیم. عراق از سلاح شیمیایی مثل خردل استفاده میکرد در آن زمانها چند اتوبوس از رزمندههایی که در معرض گاز خردل قرارگرفته بودند را یکجا میآوردند. آلودگی خردل هم اینگونه است که اول کمی آبریزش از بینی و چشم دارد، کمکم چشم و پوست قرمز شده و تحریک میشود؛ بهتدریج تاولها بیرون میریزد و فرد را به سمت عوارض سیستمی که اغلب منجر به مرگ میشود، سوق میدهد.
این مجروحین را با عوارض چشمی که ظاهرشده بود، میآوردند؛ ابتدا لباسهایشان را عوض میکردند، سپس رفع آلودگی و شستوشو و دوش انجام میشد. در نقاهتگاه بیش از هزار تخت برای این امر تعبیهشده بود. شبها من دوست داشتم که کشیک بدهم، برای کاهش درد مجروحین چند مسکن را ترکیب میکردیم تا مسکن قوی آماده کرده و در نوبت کشیک به آنها میدادیم و آن را در ویال های پنجاه سیسی به هر فرد پنج سیسی تزریق میکردیم بااینحال بهقدری درد شدید بود که از ناله آنها یاد روز قیامت میافتادیم.
بین افراد کسانی بودند که از روستاها آمده بودند و باید خیلی مواظب آنها میبودیم. در این بیماری اولین تاولها قسمتهایی مثل زیر بغل و کشالههای ران میزد و بعد ترکیده و زخم میشود، رزمندگان شهرستان و مخصوصاً روستاییها خجالت میکشیدند به ما بگویند که مثل کشاله ران تاول دارد و ما باید خودمان سؤال میکردیم و با بررسی معلوم میشد چه اتفاق وحشتناکی افتاده و این رزمنده تحمل کرده است.
اواخر دوره دانشجویی در هر دانشگاهی معاونت جبهه و جنگ ایجادشده بود. من رابط دانشجویی این معاونت در دانشگاه مشهد بودم. معاون جبهه و جنگ دانشگاه علوم پزشکی مشهد دکتر رجبی بود؛ که بعدها رئیس دانشگاه مشهد شد.
زمان عملیات کربلای ۴ در نقاهتگاهی در اطراف اهواز مستقر شدیم، عملیات که شروع شد، مجروحین زیادی آوردند، اخبار بعدی خیلی نگرانکننده بود. تعداد مجروحین زیاد بود. عراق در سطح وسیعی از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد. بعد زمان کوتاهی عملیات کربلای ۵ شروع شد. بازهم تعداد مجروحین زیاد بود ولی اخبار خوبی میآمد. این عملیات از عملیات بزرگ بود، تعدادی از هواپیماهای عراقی را زدیم، تعدادی اسیر عراقی هم گرفتیم و مقداری هم پیشروی کردیم. در این عملیات عراق به حدی از نزدیک سلاح شیمیایی استفاده کرده بود که نیروهای خودش همشیمیایی شده بودند و چند افسر و سرباز عراقی در بخشی از نقاهتگاه شیمیایی بودند و کارهایی که برای نیروهای خودمان کردیم را برای آنها هم انجام دادیم؛ بنابراین توفیق حضور و انجام کارهای کوچکی در حد خودم در عملیات کربلای ۴ و ۵ داشتم.
در ارتباط با راهاندازی دانشکده فناوریهای نوین توضیح بدهید؟
با استاد دکتر سرکار به شورای آموزشی دانشگاه پیشنهاد ایجاد رشته نانو فناوری پزشکی را دادیم. دکتر لاریجانی که رئیس دانشگاه بودند، برای ایجاد این رشته کمیته راهبردی تشکیل دادند. من، دکتر سرکار و دکتر سراج عضو این کمیته بودیم. بهتدریج دوستان دیگری مثل دکتر احمدیان و دکتر اجتماعی مهر به ما اضافه شدند.
نقشه راهبردی توسعه فناوری نانو در دانشگاه را نوشتیم و در حوزه فناوریهای نوین به این نتیجه رسیدیم که ما به دانشکده با چند گروه شامل گروه نانو فناوری پزشکی، گروه بیوتکنولوژی و گروه مهندسی بافت نیاز داریم. مسئول راهاندازی این دانشکده هم دکتر سرکار شدند که بعد از مدتی خودمان به این نتیجه رسیدیم که دکتر کشاورز که معاون آموزشی دانشگاه هستند قبول کنند، کار سرعت بیشتری میگیرد و با اصرار ایشان را راضی کردیم.
خاطرات دوران جنگ را تابهحال مکتوب کردهاید؟
خیر، آنچنان چیز قابل داری نبوده. ما در همین دانشگاه خودمان بسیار آدمهای بزرگی در حوزه جبهه و جنگ داریم، کسانی که خیلی اسم نمیبرند ولی واقعاً آدمهای بزرگیاند. بعضیهایشان الآن جزو مسئولین در سطح دانشگاه هستند، مانند دکتر کریمی، دکتر ربانی، دکتر زیا ری، دکتر ظفر قندی، دکتر زاکانی، دکتر حریرچی، دکتر ضیائی و دکتر قاضیزاده هاشمی و یا در دانشکده داروسازی دوستانی مثل دکتر کبریایی، دکتر دیناروند، دکتر روحالامین و خیلیهای دیگر که به همه آنها افتخار میکنم.
در دانشگاه علوم پزشکی تهران حدود صد و سی هیئتعلمی ایثارگر داریم تا آنجا که من اطلاع دارم و بزرگترین مجموعه دارای هیئتعلمی ایثارگر هستیم.
از دوستان دوران دفاع مقدستان نام ببرید:
من وقتی به دانشگاه علوم پزشکی تهران آمدم جنگ تمامشده بود، بنابراین خیلی از دوستان ما در مشهد ماندند. دکتر رخشنده عضو هیئتعلمی دانشگاه مشهد، دکتر آخوندیان، دکتر رجبی، دکتر موفق، دکتر حسین زاده که جزو دانشمندان یک درصد ASA کشور است، دکتر جعفری، شهید فخاری فر، شهید هاشمی، شهید مهدی مهران جانی و تعدادی شهدایی که با ما در جبهه بودند و به خیل شهدا پیوستند.
حس شما از پذیرش قطعنامه چه بود؟
آن زمان عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه مشهد بودم، وقتی خبر را شنیدم، باورش سخت بود. دو حس متضاد داشتم؛ یکی حس ناراحتی به چند دلیل ناراحت بودم، یکی اینکه میدانستم الآن در جبهه چه خبر است کسانی که سالها عمر و جان وزندگیشان را گذاشتند، همچنین از فشاری که بر امام خمینی (ره) در این قضیه وارد شد، اما در مقابل این احساس که غلبه داشت، حس مثبت هم داشتم ازاینجهت که میدانستم بالاخره این جنگ را کسی باید تمام کند و میدانستم که شرایط خوبی نیست. عملیات مرصاد شده و دشمن تا ایلام آمده بود؛ بنابراین به تصمیمات امام ایمان داشتیم و بیچونوچرا پذیرفتیم در عین غمی که شدیداً مرا فراگرفته بود.
زمان جنگ به بعدش فکر میکردید که چه اتفاقی میافتد؟
طبیعتاً بله. من از وقتی خودم را شناختم خیلی به مملکت و ایرانی بودنم و نیروی انسانی و توانمندی کشور خیلی اعتقاد داشتم، یکزمانی ما امپراتور دنیا بودیم و حرف اول را در خیلی از حوزهها میزدیم؛ بنابراین اگر شرایط مهیا و فراهم شود که خودمان باید آن را ایجاد کنیم کماکان جز بزرگان دنیا هستیم.
ورزش میکنید؟
من عضو تیم دانشآموزی کشتی شهرستانمان بودم. با فوتبال و والیبال آشنا هستم و مسابقات ورزشی را تعقیب میکنم. الآن متأسفانه ورزش نمیکنم. به دلیل همین علاقه مدتی عضو هیئترئیسه فدراسیون پزشکی ورزشی کشور بودم.
بهترین دوره زندگیتان کدام دوره است؟
چند مقطع است. در دوران دانشجویی بعد از خاطرات بهیادماندنی جبهه و جنگ، ازدواجم بهترین خاطرهام هست. اوایل هیئتعلمی شدنم، کار برای بچههای شاهد و ایثارگر نقطه عطف در زندگیام است. راهاندازی دانشکده فناوری نوین، بخصوص گروه نانو فناوری پزشکی و سالهایی که در دانشگاه آزاد بودم که این آخری خیلی برایم مهم بود و به نسبت از عمری که گذاشت، راضی هستم.
تأثیرگذارترین فرد زندگیتان چه کسی است؟
در مقاطع مختلف آدمهای مختلف بودند، مثلاً در دوران کودکی، دبیرستان و دانشگاه مادر و بعد همسر بودند. در دوران هیئتعلمی استادم دکتر جهانگیری، دکتر سرکار و دکتر سراج از دوستان خوب و تأثیرگذار من هستند. مهندس سجادی که استاد من در مدیریت و رئیس مرکز همکاری فناوری ریاست جمهوری و بعد مدتی هم سفیر ایران در روسیه بودند. دکتر جاسبی آدم مؤثر و تأثیرگذاری هستند؛ و افتخارم بود کار کردن با ایشان.
به افرادی مثل مرحوم دکتر باستان حق، دکتر ظفر قندی، دکتر منصوری، دکتر استقامتی، دکتر بهادرانی، دکتر کشاورز، دکتر لاریجانی، دکتر دیناروند و تعداد دیگری، از هر یکچیزهایی یاد گرفتم. دوستان جوانتری مثل دکتر جزایری، دکتر اجتماعی مهر، مهندس میرزایی، دکتر احمدیان، دکتر جمشیدی که مدتی رئیس دانشگاه اصفهان بودند و همکارانی که هماکنون در گروه فارماکولوژی و نانو فناوری و یا ستاد نانو هستند، از هریک نکات ارزشمندی یاد گرفتم.
من در دانشگاه با دو روحانی آشنا شدم حاجآقا محمدیان و حاجآقا دکتر عیسی زاده که هر دو به علم و اخلاق مثالزدنی هستند. تأثیر حضور حاجآقا عیسی زاده در دانشگاه مثالزدنی است. خداوند توفیق بیشتری به ایشان بدهد.
صحبت پایانی
من باید تشکر کنم که در دانشگاه افراد نهچندان بزرگی مثل من دیده میشوند و اصولاً جای استادان دانشگاه علوم پزشکی تهران جای بزرگان است. برخی مسائل مظلومیت شامل حالشان شده و بهجز این مظلومیت گردوغباری از جنس اینکه کسی پرداختن به آن کار را جدی نمیپندارد؛ ازجمله بحث ایثارگران.
کاری که دکتر محقق و همکاران دیگرشان انجام میدهند بسیار ارزشمند است، صحبت در این مسائل بسیار است، اما کسی بیاید در میدان برای اینها باجان و دل کار کند، کم است. وقت گذاشتن برای این افراد، تلاش برای فراموشنشدن آنها و از همه مهمتر بکار گیری این افراد متناسب با توان و تجربهای که دارند، از کارهایی است که هر کس انجام دهد باید دستش را بوسید.
مرحوم دکتر باستان حق و دکتر منصوری در همان دوره کوتاهی که بودند برای بچههای ایثارگر وقت گذاشته و دغدغه مند بودند که باید این حمیت را ارزش گذاشت، در دانشگاه آدمهای تأثیرگذار علمی و مدیریتی زیاد است ولی توصیه میکنم در مسئولیتها واگذاری کارهای مهم یکی از شاخصها سوابق تربیتی و مدیریتی در بخشهای ارزشی باشد که کموبیش این اتفاق میافتد.
خبر: اسماعیلی
عکاس: گلمحمدی
ارسال به دوستان