تاریخ شفاهی به روایت دکتر محمدعلی محققی
40 خاطره، 40 استاد
به بهانه آغاز سال تحصیلی و آشنایی دانشجویان جدیدالورود با پیشکسوتان و اساتید دانشگاه علوم پزشکی تهران؛ 40 خاطره دکتر محمدعلی محققی، استاد جراحی سرطان دانشگاه علوم پزشکی تهران، از 40 استاد پیشکسوت دانشگاه را مجددا منتشر می کنیم.
محمدعلی محققی، متولد 1335، دانشجوی ورودی سال 1354 دانشکده پزشکی دانشگاه تهران، دانش آموخته پزشکی عمومی (1360)، دستیار رشته جراحی عمومی (65-1361) و هیئت علمی همین دانشگاه (از 1366 تا کنون) است.
دکتر محققی اکنون بیش از 40 سال است که در دانشگاه علوم پزشکی تهران مشغول تحصیل، تدریس و طبابت است و به همین مناسبت، در این گفت و گو که حدود هشت ساعت طول کشید، 40 خاطره از 40 استاد فرزانه را به جامعه فرهیخته دانشگاهی و سایر دوستداران علم و فضیلت تقدیم نمود. شرط این گفت و گوی متفاوت که در دو جلسه چهارساعته انجام شد، بیان تاریخ شفاهی دانشگاه با برگیری از مشاهدات و خاطرات یک شاهد زنده این تاریخ عبرت آموز با محور استوانه های علم و فضیلت، یعنی اساتید عظام بود.
به اعتقاد این استاد جراحی، تاریخ شفاهی، بیوگرافی شخص نیست، بلکه بیان و روایت تاریخ به صورت صادقانه و شفاهی است. او در این گفت و گو با بیان خاطرانی از 40 استاد پزشکی، تاریخ 40 سال حضور خود را در عالم پزشکی که به نوعی تاریخ دانشگاه هم هست، روایت می کند:
آقای دکتر محققی به برنامه ثبت تاریخ شفاهی دانشگاه علوم پزشکی تهران خوشآمدید. اگر بخواهید در ابتدا خودتان را معرفی کنید، این معرفی چگونه است؟
همانطور که قبل از شروع مصاحبه به شما گفتم، عهدم این است که راجع به تاریخ شفاهی دانشگاه صحبت کنم و مطالب شخصی زندگیام خیلی نکتهای ندارد که روی آن تأکید کنم. محمدعلی محققی دانشجوی ورودی سال 1354 دانشکده پزشکی دانشگاه تهران هستم. با حفظ ذیّ دانشجوئی، در این مصاحبه از منظر یک دانشجوی قدیمی دانشگاه سخن میگویم، و شاگردی در مکتب این دانشگاه پرفضیلت را والاترین افتخار زندگی خود میدانم. این دانشگاه حدود 82 سال قدمت دارد و بنده 41 سال اخیرش را بهعنوان یک دانشجو و خدمتگزار حضور داشتم و در این گفتوگو بعضی از نکاتی را که فکر میکنم برای دیگران مفید و درسآموز باشد بیان خواهم نمود. خاطرهها از آفت فراموشی در امان نیستند و بازسازی آنها بعضاً با وقایع ثبتشده در مراجع تفاوتهایی دارد. چون محور بحث سیره و منش اساتیدی است که هرکدام از استوانههای فضیلت و معنویت هستند، ممکن است حقیر، حق مطلب را در مورد ایشان نتوانم بجای آورم، و واجب میدانم با تعظیم به ساحت بزرگان، عذر تقصیر بجای آورم. تذکار دیگری نیز لازم است که به مناسبت عرض خواهم نمود.
چه نکاتی؟
چند مقدمه. سعی خواهد شد مطالب به ترتیب تاریخ از شهریور 1354 تا شهریور 1395 تقدیم گردد.
مقدمه اول در قدمت دانشگاه:
در ابتدا میخواهم به جلسهای که چند سال پیش در تالار ابنسینای دانشگاه علوم پزشکی تهران به مناسبت هفتادمین سال تأسیس دانشگاه تهران برگزار شد اشارهکنم، در آن جلسه مرحوم دکتر حسن حبیبی، سخنران مدعو بودند. آن بزرگوار با تحلیلی شیوا و دلنشین با مضامینی ادیبانه مطالبی قریب این جملات ایراد نمودند: اشکالی ندارد که شما بخواهید هفتادمین سال دانشگاه را بزرگ بدارید و جشن بگیرید، اما باید بدانید که ریشه دانشگاه شما بسیار بسیار قدیمی تر از این 70 سال اخیر است. این دانشگاه هزاران سال ریشه در تاریخ علم و فرهنگ و تمدن دارد. شما میراثدار یک فرهنگ و تمدن اصیل و ریشهدار هستید.
حسن حبیبی و میراث تمدنی دانشگاه
آنچه بهعنوان طب سنتی ایرانی و اسلامی در طول تاریخ تسری داشته، بخشی از میراث بشری و ثمره تلاش و سیره حکما و دانشمندان تاریخ و فرهنگ کشور ما بوده است. امروز در قالب این دانشگاه، شما میراث داران این فرهنگ هستید. ویژگی مهم طب در تمدن اسلامی، جامعنگری و توجه به همه ساحات بشری است، و یکسونگری و تمرکز بر تنها جسم و یا نتایج آزمایشگاهی، آفتی است که طبیب و دانشجو را از دقت در امور بازداشته، به بیراهه حیرت و توقف میکشاند. دانشگاه تهران در امتداد تاریخ به دانشگاه جندیشاپور میرسد. این طب و این دانشگاه ریشه در یک تمدن کهن و بزرگ دارد که در بخش طب و طبابت و حکمت بسیار عمیق و با ارزش است و در واقع پایهگذار فرهنگ و تمدن پزشکی عالم هست. شما «قدمت دارید» و "قدیم" از اسامی جلاله خداوند تبارک و تعالی است. ای اهل دانشگاه، که امروز پابرجا و برپا هستید و دارید تلاش میکنید و به نیازهای زمان خودتان پاسخ میدهید و علم را در مفاهیم زمان خودتان توسعه میدهید، شما «زنده» هستید و "حی" از اسامی جلاله باریتعالی است. و شما به حول و قوه الهی، در طول زمان ساری و جاری و باقی خواهید بود و حدی برای توقف شما ترسیم نشده است و «باقی» هم از اسامی جلاله پروردگاری است. دکتر حبیبی یک فضای معنوی متین و عمیقی را برای دانشگاه مطرح کرد که در خاطر مانده است. امروز هم اگر درباره دانشگاه صحبت میکنیم، باید از یک تمدن و فرهنگ و نظام علمی ریشهدار، یک فرهنگ اخلاقی اصیل و طولانی و در خدمت بشریت و انسانیت صحبت کنیم. بایستی در مناسبتها با یادآوری از اشخاص و خاطرهها و حادثهها این تاریخ را زنده نگه داشت و تحلیل کرد و به نسل بعدی به امانت سپرد.
دکتر شمس شریعت تربقان، خورشید دانشگاه
مقدمه بعدی در تعریف دانشگاه است. دانشگاه چیست؟ در حدود 12، 13 سال پیش در انستیتو سرطان، مرحوم مغفور، زندهیاد استاد دکتر شمس شریعت تربقان، این خورشید درخشان دانشگاه، اسوه اخلاق و فضیلت و انسانیت، در بعدازظهر یک روز پنجشنبه، بیمقدمه و سرزده به آزمایشگاه تومورهای تجربی در زیرزمین انستیتو تشریف آوردند. آن بزرگوار با حقیر کاری داشتند. در آن روز یک استاد بزرگوار از مرکز طبی کودکان، با دانشجویشان در انستیتو در حال کار تحقیقاتی تجربی روی خرگوش بودند. یک دانشجوی جوان هم روی یک میکروسکوپ ساده داشت آموزش میدید. یک دانشجوی ارشد هم برای پایان نامهاش آمده بود. ایشان(دکتر شمس شریعت) گفتند: که از من پرسیدهاند که دانشگاه را تعریف بکنم، از طرف من این پیغام را به همه برسانید که هر وقت در هر کجا، چنین اجتماعی تشکیل شد، اسم آنجا دانشگاه است، جایی که من پیرمرد با عصا، برای کار دانشگاه و کار علمی، از پلهها پایین میآیم و توی جوان که اگر در چنین روزی به خانه بروی هیچ اشکالی ندارد ولی با اشتیاق اینجا پای کامپیوتر نشستهای و آن استاد جوان با شور و حرارت تحقیق میکند و دانشجویان جوان هم بهحکم عشق و علاقه آمدهاند...
استاد شمس شریعت تربقان فرمودند: این استاد از مرکز طبی در این ساعت میتواند هر کاری که به نفع اوست انجام دهد و در خدمت خود و خانوادهاش باشد اما با اشتیاق و میل خودش آمده و کار تحقیقی تجربی انجام میدهد. این دانشجوها هم خودشان آمدهاند و همه با عشق و شور و حرارت دارند کار میکنند، درزمانی که اگر استراحت کنند، ازنظر عقلی و قانونی هیچ اشکالی ندارد. من دانشگاه را محفل اجتماع انسانهای علاقهمند و عاشق، پرشور و بااستعداد، تلاشگر و خدمتگزار، مستعد و حاضر در صحنه و مطلع میدانم.
هنوز دانشجو هستم
دانشجوی ورودی سال 54 دانشگاه تهران هستم و تلاش کردم همچنان در دانشگاه، دانشجو بمانم. اگر کسی در دانشگاه احساس کند که بهکفایت رسیده است و به درس آموختن از محضر اساتید و بزرگان و جوانان و همه کسانی که در فعالیتهای دانشگاهی اجتماع میکنند، نیازی ندارد، به نقطه خطرناک سقوط و پایان حرکت رسیده است. باید همه ضمن اینکه به وظایف و مسئولیتهایشان عمل میکنند، روحیه دانشجو بودن و علم آموختن و تجربه آموختن را حفظ کنند، در عین حال اندوختههای علمی و تجربی خود را با سخاوت در اختیار دیگران قرار دهند.
نظر شما درباره دانشگاه هم همین است و آیا تصور شما از دانشگاه بهمرور زمان تغییر نکرد؟
تجسمی که قبل از سال 54 از دانشگاه و دانشکده پزشکی در اذهان وجود داشت، با آنچه در عالم واقع شاهدش بودیم، تفاوت داشت. اولین تفاوت این بود که انتظار تشریفات کاذب را نداشتیم. ما ورودیهای 1354، روز اول که آمدیم با یک جلسه صوری به بهانه مراسم آغاز سال تحصیلی مواجه شدیم. از این جلسات بعضاً با یک اغراضی در آن زمان تشکیل میشد. جلساتی که محتوایی نداشت. بعداً سر کلاس رفتیم. اولین کلاس گروه ج از ورودیهای آن سال در تالار ابنسینای دانشکده پزشکی برگزار شد.
ریاضی، اولین کلاس پزشکی
اولین درس ما ریاضی بود! مربی این درس یک استاد جوان پرحرارت و پرتلاش بود و خیلی با اشتیاق از ریاضی صحبت میکرد. ایشان میگفت من میدانم که برای همه شما این سؤال مطرح است که چرا ریاضی؟ و بعد در قالب چند مثال رابطه بین طب و ریاضی را تشریح کرد. در مثالهای بعدی موضوعهای بالاتر و مهمتر را بیان کرد و در یکجا به فیزیک و شیمی هم اشاره و فرمود اینگونه نیست که طب فقط یک محدوده خاص و انحصاری داشته باشد، بلکه به بقیه علوم هم نیاز دارد و نهایتاً در محصول کار کسی موفق است که از این علوم سررشته داشته و به وظایف خودش هم عمل کند. اولین درسی که ما گرفتیم این بود که طب یکرشته بین بخشی است و یکرشته انحصاری نیست و سایر رشتههای علمی در آن موضوعیت و اشتراک منافع دارند. الآن در تمام فعل و انفعالات روزمرهمان محاسبات، حسابگری و استفاده از قواعد ریاضی موضوعیت دارد سادهترین آن هزینه- اثربخش بودن اقدامات پزشکی است شما این مبلغ را در رابطه با این موضوع هزینه میکنید و این مقدار تأثیر و نتیجه میگیرید.
اتفاقاً اگر بخواهیم یکی نقطهضعف عظیم برای دانشگاه خودمان و فراتر از آن علوم پزشکی کشورمان، اسم ببریم این است که در حیطهها و موضوعات بین بخشی نهتنها روزآمد نیستیم و پیشرفت نکردیم، بلکه عقبمانده هستیم. دانشگاه در خیلی از حیطهها پیشرفت کرده است، رشتههای جدید پایهگذاری شده است و همطراز با پیشرفت علمی دنیا این دانشگاه هم پیشرفت کرده است ولی در حیطههای بین بخشی غفلت کردهایم و باید این غفلت را جبران کنیم.
بیتوجهی به عرصههای بینرشتهای چه آسیبهایی به دانشگاه زده است؟
عقبماندگی آسیب و پیشرفته بودن فضیلت است. نفس پیشرفت رسالت دانشگاه است. بنابراین از دانشگاه علوم پزشکی تهران بهعنوان دانشگاه مادر و پیشرو انتظارات بیشتری میرود. زیرا آنچه در اینجا تجربه میشود یا تجربه نمیشود بر روی سایر دانشگاهها نیز تأثیر دارد. این دانشگاه، بهعنوان نماد علم پزشکی در کشور، از ظرفیتهای علمی عظیم در دانشگاههای بزرگ دیگر کشور که به وزارت علوم، تحقیقات و فنآوری وابسته هستند غفلتی تاریخی نموده است که امیدواریم جبران گردد. این ایراد به سایر دانشگاهها از جهت بهرهوری از ظرفیت عظیم دانشگاه علوم پزشکی تهران هم وارد است.
من فکر میکنم این نکته که شما درباره علوم بینرشتهای میفرمایید، فراتر از ریاضی و فیزیک است و بهخصوص بحث علوم انسانی موضوعیت بیشتری دارد.
در گستره علوم، دریافتن و غنیمت دانستن فضای میان بخشی، یعنی اینکه با همه رشتهها ارتباط داشته باشیم. در عرصه علوم انسانی، این ارتباط با علوم پزشکی تنگاتنگ است و بیشتر موضوعیت دارد. ادامه بحث هم به این اصل اشاراتی دارد.
دومین کلاسی که در روز اول تشکیل شد، کلاس جامعهشناسی پزشکی توسط استاد دکتر محسنی بود که تألیفات باارزشی هم در حیطه جامعهشناسی پزشکی دارند. ایشان در آن کلاس یک خاطره تکاندهنده را تعریف فرمودند. استاد از انگیزهها و تغییر انگیزهها صحبت کردند. خودشان 8 سال پیش از آن زمان مطالعهای را درباره انگیزههای دانشجویان پزشکی در روز اولی که وارد دانشگاه میشوند، انجام داده بودند.
دکتر محسنی فرمود: پرسشنامهای را تهیه کردم، با این سؤال که انگیزههای خود را از انتخاب رشته پزشکی بنویسید و دانشجویان پرسیدم، چون شما دانشجوی مستعدی هستید و در کنکور بهترین نتایج را آوردید و میتوانستید همه رشتههای دیگر را انتخاب کنید چرا رشته پزشکی را انتخاب کردید؟ آیا بعد از طبیب شدن حاضر به خدمت در روستاهای دورافتاده هستید؟ و سؤالاتی از این قبیل. جوابها را جمعبندی و تحلیل کردم. نزدیک بهاتفاق (100درصد) و بدون حتی یک مورد استثناء، در ورود انگیزه خود را ارائه خدمات انسان دوستانه و معنوی و الهی معرفی کردند.
دکتر محسنی و تغییر انگیزه دانشجویان پزشکی
بعدها در طول زمان این استاد دو بار دیگر هم این سؤالات را از همان دانشجویان در شرایطی متفاوت از روز اول پرسید، منتها به شکل نامحسوس که خیلی جلبتوجه نکند و یافتهها امکان مقایسه و دگرگونیهای انگیزهها را فراهم سازد. دکتر محسنی فرمود: قبل از ورود به دوره بالینی ،تدریجاً بحث عالم شدن، متخصص شدن، استاد شدن، مشهور شدن و زندگی بهتر داشتن بین دانشجویان مطرح میشود و فهمیدم 20، 30 درصد انگیزهها رنگ عوض کرد. تحلیل این بود که در شروع خیلی احساسی و هیجانزده هستند ولی بعدها با واقعیتها مواجه و چیزهای دیگری برایشان مهم شده است. در مرحله بعد قبل از خروج از دانشگاه سؤالات را پرسیدم و متأسفانه در زمان خروج نزدیک به 80درصد انگیزهها رنگ و لعاب مادی پیداکرده بود و بعضاً مستقیم یا غیرمستقیم در قالب تمایل به پیشرفت علمی و دانشمند شدن و بعضی در بهطور صریح انگیزه خود را نیازهای مادی و رفاهیات مطرح میکردند. دکتر محسنی میگفت: یک سؤالی که در ذهنم بود، و در همه مراحل مطالعه من از این دانشجویان پرسیدم، این بود که آیا حاضر هستید در روستاها خدمت کنید؟ بازهم نزدیک بهاتفاق و 100درصد در ابتدا میگفتند که حاضر هستند و این کار را افتخار میدانیم. اما در موقع خروج فقط 20درصد اعلان آمادگی خدمت در روستا نمودند و بقیه جوابهای صریح یا مبهم دیگری دادند که تحلیل همه این جوابها مخالفت با خدمت در روستاها بود.
خوب شاید طبیعی باشد چون کسانی که در این دانشگاه هستند، جزو نخبهترینها بوده و هستند.
بله، مسئولیت نخبهها بیشتر است.دکتر محسنی هشدار داد که مواظب باشید، انگیزههای خوب انسان دوستانه اولیهتان را از دست ندهید. رسالت معلم انتقال تجربه است و در تحلیل حوادث و پدیدههای اجتماعی ایشان صاحبنظر بودند.
خود شما این سیر تکامل انگیزه را طبیعی نمیدانید؟ چون کسی که سنش بالاتر میرود از احساسات فاصله میگیرد.
تغییر انگیزهها را به این شکل طبیعی نمیدانم ولی اینکه انگیزهها متحول میشود یک امر معقول و قابلانتظاری است. اینکه چگونه و چرا انگیزههای انسان متحول شود، موضوعی است که در روانشناسی، جامعهشناسی و انسانشناسی قابل بررسی و پیگیری است. باید این نکته را در نظر داشته باشیم که جهتگیری انگیزهها مهم است. مطالعات نشان میدهد، دانشگاه بهعنوان یک کلیت، یک جایگاه فرهنگی و یک نظام آموزشی، با جایگاه والایی که در جامعه دارد، روی پدیدههای اجتماعی تأثیر میگذارد. این کانون، انگیزههای فرزندان خود را به سمتوسوی صحیحی هدایت نکرده است. اگر راه صحیح در سابق اتخاذ میشد یا در آینده اتخاذ بشود، باید انگیزههای بعدی کمالات، ارزشها، مراتب انسان دوستانه و خداپسندانه بودنش، نسبت به زمان شروع بیشتر باشد. سقوط وزن ارزشی انگیزهها، شاید بتوانیم با تأسف بگوییم این مسئله در دانشگاه اتفاق افتاده، در جایگاه مقدسی که برخلاف این مسیر، انتظار میرفته است. دانشگاه مکتبی است که باید انسان پرورش دهد و فضایل در آن ظهور و نمود پیدا کند. چرا اینطور نشده است؟ این سؤال بزرگی است البته اگر امروز به آن نگاه کنیم، انگیزههای زمان ورود هم متفاوت شده است. چرا داوطلبان رشته تجربی نسبت به رشتههای دیگر بیشتر است؟ چرا بیشترین گرایش و استقبال از رشته پزشکی میشود؟ آیا انگیزهها انسان دوستانه است؟ چرا برنامه ریزان نظام آموزش از اینکه بعضی از صندلیهای بسیار خوب در رشتههای بسیار مفید و موردنیاز جامعه خالی میماند و داوطلب ندارد، غافلگیر میشوند؟ درحالیکه بعضی از صندلیهای رشتههای دیگر اشباعشده است و بسیار بیشتر از حد نیاز داوطلب دارد. یک بعد این مسئله به انگیزهها و هدایت نشدن انگیزهها در نظام آموزشوپرورش و در کلیت جامعه مربوط میشود و نشان میدهد که مدیران فرهنگی جامعه در این بعد به مسئولیت خودشان عملنکردهاند.
فکر میکنید مدیران آموزشوپرورش و نظام آموزشی غفلت کردهاند که این اتفاق افتاده یا خارج از دانشگاه این فرهنگ تغییرات خودش را القا کرده است؟
پدیدههای اجتماعی فقط معلول عملکرد مدیران نیست. بهطورمعمول و معقول کسانی که داوطلب ورود به دانشگاه هستند، ابتدا در خانوادهها پرورش پیداکردهاند و بعداً وارد اجتماع شدهاند. بخش مهمی از زندگیشان را در سیستم آموزشوپرورش بودهاند، در خانه و مدرسه و سایر محیطهای زندگی، تحت تأثیر رسانههای عمومی و حوادث اجتماعی بودهاند، همه اینها رویهم تأثیر گذاشته و محصول آن، این شده کهموجی ایجاد میشود که در تحلیل آن، به پدیده علل و عوامل تغییر انگیزههای جوانان و خانوادهها باید پرداخته شود.
برداشت خود شما چیست، اگر بخواهید امروز را ببینید و ورودیهای رشته پزشکی را با گذشته مقایسه کنید، آیا مادی نگر تر نشدهاند؟
نه، اینطور استنباط نمیکنم زیرا کمال در انگیزهها فقط در بعد انسان دوستانه آنها نیست یا فقط نیت معنوی و الهی داشتن نیست. انگیزههای جوانها برای انتخاب رشته طب، آگاهانهتر و منطقیتر شده است. عواملی نظیر راهنمایی تحصیلی، دوراندیشی، کمال طلبی و حسابگری، در نسل امروزی بیش از داوطلبان دیروز نمود دارد. ما در کشوری زندگی میکنیم که از یک آهنگ پرشتاب در امر توسعه برخوردار است و جوانهایی که در این جامعه رشد میکنند، آگاهیها و تجربههای بیشتری نسبت به دورههای قبل پیدا کرده و الگوهای بهتری را داشتهاند، خوب مسائل جدید در انگیزههایشان تأثیر گذاشته است. نیازهای جدیدی مطرحشده است، پدیدههایی در بعد رسانهها و بحث فرهنگی و تهاجم فرهنگی مطرح است که خواهناخواه روی انگیزه و انتخاب افراد تأثیر گذاشته است. اینها موضوعهایی برای آینده است و دانشگاه هم بهعنوان مخاطب و مرجعی که موردعلاقه بسیاری از جوانان کشور است، باید به این مقوله بپردازد. برای یک نظام دانشگاهی اینکه مسائل انسانی بیشتر موردتوجه قرار میگیرد، بهتنهایی خوب است و فضیلت بهحساب میآید، اما پیشرفت و تعالی علمی و مهارتآموزی حرفهای و رقابت سالم و موقعیتهای بهتر شغلی و امثال آنهم از امور مفید است. در کل در یک طراز بالاتر در جامعه و نظام آموزشی باید به انگیزهها و تغییر انگیزهها توجه داشته باشیم.
از خاطرات دانشگاه میگفتید.
همه آن چیزی که در دانشگاه تجربه میشود، خاطرههای خوب نیست. یک خاطره تلخ دارم که به یادم مانده است و اهمیت آن بهواسطه غفلت از اصولی است، که امروز در دانشگاه و جامعه رایج شده است. خاطرهای از یک کلاس و درسی که اسم استاد را نمیبرم.
استاد تاریخ تمدن
این استاد محترم درس تاریخ فرهنگ و تمدن ایران را ارائه میفرمودند. در سالهای اولیه تحصیلی همدورهای های ما، سال تحصیلی شامل سه ترم بود و این نوع مطالب بین بخشی زیاد و متراکم ارائه میشد. بیوفیزیک، بیوشیمی، ریاضی، جامعهشناسی، روانشناسی، آمار حیاتی، تاریخ تمدن، زبان خارجی و درسهای مستقیم مرتبط با رشته پزشکی بعداً در دوره علوم پایه پررنگتر میشد. درواقع دروس بین بخشی در سال اول تجلی داشت و خیلی هم برای ما جالب بود و یک شناخت منطقی و تقریباً جامعتری از پزشکی برای دانشجویان آن دورهها ایجاد میشد.
این استاد محترم درس تاریخ فرهنگ و تمدن ایران، به طرز عجیبی میراث و دانش گذشته ملت ما را تحقیر میکرد و علم طب گذشته را به استهزاء میگرفت. شوخطبع هم بودند، مثلاً عضلهای هست به اسم عضله استرنو –کلئیدو-ماستوئید، یک عضله بزرگ در گردن که یکطرفش به زائده پستانی جمجمه، یکطرف به جناغ سینه و یک سطح هم به استخوان چمبره میچسبد. در منابع آناتومی غربیها به اسم sterno-cleido-mastoid مشهور است. استاد تکیه کلامشان این بود که "میگویند عضله جناقی، چمبری، پستانی"، و با استهزاء از لفظ پارسی عضله یاد مینمود و به دانشجویان سفارش میکرد که از اصطلاح لاتین یا مخفف آن (SCM) استفاده نمایند و در سایر موارد نیز کاربرد لغات فارسی را به سخره میگرفت و از آن بهمنزله عقبماندگی یاد مینمود. گروهی از دانشجویان از ایشان توضیح میخواستیم و او هم با استهزاء جواب میداد و توضیح منطقی ارائه نمیداد. تحلیلهای تاریخی او هم خیلی سطحی و بیپایه بود، دانشجویان هم خیلی مطالعات عمیق نداشتند و نمیتوانستند با ایشان مباحثه کنند و او در کلاس متکلم وحده بود. این مطلب برای حقیر سنگین تمام شد و هرچه با خود کلنجار رفتم تا به احترام استاد از کنار آن بگذرم، نتوانستم. این اسم یک عضله است و دنبال این بودم ریشه نامگذاری آن را در ترجمه به زبان فارسی پیگیری کنم. در آن زمان در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران کتاب قانون به زبان فارسی موجود نبود، ترجمه فارسی کتاب قانون را استاد شرفکندی بهتازگی نوشته بودند و اتفاقاً انتشارات دانشگاه تهران آن را چاپ کرده بود ولی این موضوع را نمیدانستم. در کتابخانه مرکزی دانشگاه یک جلد ترجمه لاتین کتاب قانون که آنهم چاپ دانشگاه تهران بود، وجود داشت ولی در آن زمان تسلطی روی زبان انگلیسی نداشتم و نمیتوانستم از آن کتاب استفاده کنم. در همان ایام یک سفر زیارتی مرقد مقدس امام رضا علیهالسلام بین دو ترم تحصیلی به مشهد نصیب شد. چند بار که تا آن موقع به مشهد مشرف شده بودم و در این سفرها یکی از جاهایی که با اشتیاق میرفتم، کتابخانه آستان قدس رضوی بود. این بار کتاب قانون را از کتابدار کتابخانه درخواست کردم، کتابدار که مرد مهربان و علاقهمندی بود، این کتاب را برایم آورد و چون خودش هم به طب سنتی علاقه داشت، توضیح داد که کتاب اول قانون، کتاب آناتومی است و یک تصاویری هم دارد. کتاب به زباناصلی خود یعنی عربی بود. گشتم و این عضله را پیدا کردم. این کتاب مربوط به هزار سال قبل بود، متوجه شدم درباره همه عضلات بدن و ازجمله این عضله در این کتاب(قانون) بهتفصیل شرح نوشته شده است. کتاب آناتومی گری که بزرگترین کتاب مرجع آکادمیک آناتومی آن زمان بود، چند بار بیشتر تجدید چاپ نشده بود و قدمت آن به 20 تا 30 سال بیشتر نمیرسید.یقین پیدا کردم که این نامگذاری و بسیاری از نام گذاریهای دیگر تشریح، از طریق آثار ابنسینا به غرب رفته است و مجدداً ترجمه غربی آن به ما برگشته است. این اطلاعات از فرهنگ و تمدن گذشته طب کشورمان بسیار جذاب بود. قبل از شروع ترم جدید این موضوع را با استاد محترم تاریخ تمدن در میان گذاشتم و گفتم که نامگذاری خیلی از موارد تشریح مربوط به ابنسینا است و در کتابش موجود است.
عجیب اینکه قانون ابنسینا کتابی است که به زبانهای مختلف چاپ و نشر شده و ازنظر تیراژ در ردیف پرتیراژترین آثار منتشرشده در طول تاریخ نشر و در ردیف کتب مقدس قرآن، انجیل و تورات در دنیا چاپ و تجدید چاپشده است. علتش این است که محور تدریس و گفتوگوهای علمی پزشکی در دانشکدههای پزشکی غرب به مدت بیش از 500 سال بوده است. جای تأسف است، استاد ما که انتظار میرفت مدافع فرهنگ و میراث علمی ملتمان باشد، در کلاس درس برخلاف وظیفهاش عمل میکرد. خیلی غربزده، سطحی و بدون محتوا. بعدها در فرصتی موضوع را استدلال و در کریدور دانشکده پزشکی حدود یک ساعت با ایشان بحث کردم، انتهای حرف این بود که شما راست میگویید، بروید از مربیان مذهبیتان سؤال کنید! و از خودشان سلب مسئولیت کرد. درمجموع، محیط علمی و فکری خوبی رواج داشت و دانشگاه زنده بود، دانشجویان مطالعه و بحث میکردند و محیط خوبی بود.
مانند این روحیه شما که اینطور دنبال مطالب را بگیرد، چند نفر بود؟
برای حقیر این مسئله خیلی مهم بود ولی برای بعضی هم مهم نبود، خیلیها اصلاً سر این کلاسها نمیآمدند،کسانی که علاقه داشتند میآمدند.
بحث دیگری که میخواهم مطرح کنم، پویایی شیوه تدریس در اساتید قدیم بود. هرکدام از اساتید دوره تحصیلم را در دانشگاه بخواهم مثال بزنم و به شیوه تدریس شان اشارهکنم، باید از یک شیوه پویا، جذاب، مفید و ابتکاری صحبت و میتوانم برایتان شرح دهم. یکی از اساتید را انتخاب کردم، کسی که سالها و تا روز فوتشان در خدمت این استاد بودم. ایشان شخصیت والایی بودند و در دوره ما از پیشکسوتترین اساتید بودند؛ مرحوم استاد دکتر نظامالدین غفاری. ایشان درس تشریح مقایسهای را میگفتند، خیلی خوشرو، خندهرو، شاداب و بذلهگو و در درس بسیار جدی و بانزاکت.
شیوه تدریس و آزمون استاد نظامالدین غفاری
روز اول که به کلاس آمدند، در جلسه اول فرمودند که من حضوروغیاب نمیکنم و برای امتحان پایانترم هم 100 سؤال تشریحی به شما میدهم و 50 تایش را میپرسم. اما اگر به کلاس آمدید من میخواهم حرفهایی را که شما در ارتباط با تشریح مقایسهای باید بدانید به شما درس بدهم و این مطالب اضافه بر 100 سؤال را در امتحان نمیپرسم. باور کنید کلاسی بود که یک نفر غایب نداشت، همه با اشتیاق میآمدند و ایشان هم با شور و هیجان درس میداد. درس مقایسه تشریحی در جانوران مختلف؛ مثلاً مقایسه قلب در دوزیستان نسبت به سایر گروهها تا به پستانداران میرسید که چه تفاوتها و شباهتهایی دارد. اغلب پزشکانی که از این دانشکده تا آن زمان فارغالتحصیل شده بودند در این کلاس نشستهاند. دانشجویان 100 سؤال را با دقت میخواندند و همه نمرههای خوب میآوردند.
سالها بعد، از 1365 به بعد ایشان در بیمارستان شرف حضور داشتند و مسئولیت روابط بینالمللی انستیتو کانسر را عهدهدار بودند. اینجانب نیز باافتخار در خدمتشان بودم و بسیار صمیمی و با محبت بودند و به فعالیتهای آن زمان در بیمارستان خیلی کمک کردند. روزی رمز آن شیوه آزمونی را از استاد پرسیدم. ایشان گفتند، من یک کتاب تشریح مقایسهای به زبان فرانسه که به دانشجویان اروپا تدریس میشود، را دقیق مطالعه کردم، تمام نکات تشریح مقایسهای را از این کتاب استخراج و در قالب 100 سؤال طرح کردم. اگر دانشجویی این 100 سؤال را خوب بخواند، همه تشریح مقایسهای را که باید بداند، به نحو اتمّ و اکمل خوانده است، دهها بار بهتر از زمانی که من این کتاب را معرفی کنم و دانشجو با اکراه آن را بخواند، یا کتاب را ترجمه کنم که بازهم جاذبه آن برای دانشجو کمتر میشود. این روش پویایی بود که این استاد داشت. همه اساتید بزرگ مثل استاد آرمین، استاد بهادری،استاد شمس شریعت تربقان... روشهای تدریس بسیار زیبا و جذابی داشتند.
چطور بود که کلاس این استاد بااینکه سؤالات مشخص بود و حضور و غیاب هم نداشت باز شلوغ بود؟
جواب این سؤال را در ادامه و حین صحبت از استاد شمسا ذکر میکنم.
مرحوم استاد دکتر سید عبدالمحمود ضیاء شمسا از اساتید مبرز دانشگاه بودند، و البته استاد شمسا هم از شاگردان استاد نظامالدین غفاری بوده است! استاد شمسا میفرمود که کلاس استاد غفاری زمزمه محبت است، کلاس جذاب و ابتکاری است و چون این ویژگی را دارد دانشجو از آن استقبال میکند.
استاد دکتر ملک افضلی
یک اشاره هم به شیوه امتحان کنم چون یکی از دغدغههای همیشگی طول تاریخ دانشگاه بحث امتحان، آزمون و ارزیابی بوده است و الآن هم هست و در آینده هم خواهد بود. بعضاً هم عامل بازدارنده بوده است و حوادث تلخ و غمانگیز در آن مطرح شده است. اساتید به شیوههای مختلفی آزمون میگرفتند. شیوه آزمون استاد دکتر ملک افضلی را عرض میکنم ایشان خیلی به دانشگاه و مملکت خدمت کردند و شخصیت والایی در دانشگاه ما و از افتخارات علمی مملکت هستند. افتخار داشتم که روزهایی را در خدمت ایشان شاگردی نمایم. ایشان درس آمار حیاتی را ارائه میدادند، درس ثقیلی بود، در آن زمان دانشجویان ورودی دانشکده پزشکی، حدود 40درصد از رشته ریاضی و 60درصد از رشته طبیعی میآمدند. برای دانشجویانی که ریاضی بودند، این درس جذاب و شیرین بود و خیلی خوب استفاده میکردند و برای دانشجویانی که از رشته تجربی آمده بودند، درس سنگین و خسته کنندهای بود، اما استاد با یک ابتکاراتی این درس را جالب و جذاب میکرد. مثلاً نمونههای بسیار سادهای ذکر میکرد که دو گروه دانشجو یکی در این کلاس و یکی در آن کلاس هستند، میخواهید میانگین قدشان را بگیرید و باهم مقایسه بکنید، حالا شما عدد بسازید و گروه بسازید و توضیح میداد که چگونه میانه و میانگین به دست میآید و با یک شیوه خیلی ملموس و یک مثال خیلی جالب کلاس را از حالت یکنواخت و خسته کننده درمیآوردند، چون درس نامأنوسی برای این گروه تحصیلی که بیشتر موضوعات تجربی را داشتند، بهحساب میآمد. شیوه امتحان این درس هم اوپن بوک بود و در امتحان میتوانستیم کتاب و ماشین حساب بیاوریم، حتی مشورت هم میتوانستیم بکنیم!
درواقع جلسه امتحان هم جزئی از کلاس و آموزش بود.
بله، دقیقاً جلسه امتحان ادامه آموزش بود، آنهم کمال آموزش، آموزشی پندآموز و بهیادماندنی. در همان دوره دانشجوئی از استاد رمز این کار را پرسیدم. ذکر این نکته هم ضروری است که نوع اساتید آن ایام با دانشجویان بسیار صمیمی بودند. استاد فرمود: بهترین امتحان همین است. هدف ما از درس آمار این است که اگر شما لازم شد، در موضوعی، تحقیقی یا حل مشکلی، از این علم استفاده بکنید، توانمندی انجام آن را داشته باشید ولو با مراجعه به کتاب. چه عیبی دارد که شما مسئله آماری را با رجوع به کتاب حل کنید؟ مگر بعداً که خواستید نسخه بنویسید از محفوظاتتان استفاده میکنید؟ به کتاب مراجعه نمیکنید؟ هدف این است که شما آمار و اهمیت آمار را بدانید و تفکر آماری داشته باشید و برحسب منطق آمار و ادله صحبت کنید و حرف بیحساب نزنید.
ابتکار دکتر ملک افضلی، آزمونی متفاوت
یکی از بهترین جلسات امتحانی که در دانشکده طب برگزار میشد، جلسه امتحان آمار بود. دانشگاه جای ابتکار است استاد خوب کسی است که از بهترین سطح ابتکارش برای پیشرفت دانشجو استفاده میکند و نوآور و خلاق است. دانشگاه مبدأ همه نوآوریها در جامعه است نوآوریهای جدی، اصولی و تأثیرگذار، علمی، منطقی و مبتنی بر شواهد و ریشه این درس یاد دادن شیوه تحقیق به دانشجو بود که در طب بر اساس تحقیق و مطالعه و آزمون مسائل روشن و میشود تجربه را اندازهگیری کرد و به اثبات رساند، فرضیه را میشود مطرح کرد اما نیاز به اثبات علمی دارد. اثبات علمی روش دارد و آن روش تحقیق نام دارد. درواقع این استاد داشت شیوه تحقیق را به دانشجویان یاد میداد و همینطور این اصل را که تحقیق یک امر شیرین، جذاب و مطلوبی هست. پیغام این تجربه میتواند این باشد که درسهایی که سخت است و در مورد موضوعاتی که موردتوجه دانشجو قرار نمیگیرد، اساتید ابتکاراتی به خرج بدهند تا دانشجو را علاقهمند کنند.
از اساتید شاخص دیگری که از آنها خاطره دارید، بفرمایید.
مثالهایم در قالب 40 استاد بزرگوار است. برای این دانشجوی قدیم دانشگاه همه اسطوره و الگو هستند. محور هر خاطره یک استاد است. در این فراز از یک استاد که برایم خیلی بزرگوار و باارزش است و با این شخصیت تأثیرگذار، سالهای طولانی مأنوس و محشور بودم، یاد کنم.
زندهیاد استاد شمس شریعت تربقان که از ایشان دو خاطره میگویم. یکی در بالا در تعریف دانشگاه اشاره رفت و یک خاطره هم مربوط به سال 1356 است،که بخشی از درس آسیبشناسی را میگذراندیم. آسیبشناسی در چند قسمت ارائه میشد،یک بخش مرحله آسیبشناسی عملی (آزمایشگاهی) بود. در گروه آسیبشناسی چند شخصیت طراز اول پاتولوژی دانشگاه تدریس میفرمودند. استاد آرمین، استاد بهادری و استاد شمسا، استاد شریعتمداری، استاد کمالیان و ... این بزرگواران هر کدام در یک دانشکده و بیمارستانی مشغول خدمت بودند، دکتر شمس شریعت تربقان بهاتفاق دکتر شمسا، دکتر رحمتیان، دکتر شریعتمداری، خانم دکتر میربد در انستیتو کانسر مستقر بودند. دکتر شمس شریعت تربقان مقید بودند که در کلاسهای درس عملی دانشجویان پزشکی، شخصاً دانشجویان را راهنمایی فرمایند، درحالیکه مرسوم این بود که مربیان جوان میآمدند و کارهای عملی را با میکروسکوپ به دانشجویان یاد میدادند. ایشان شخصاً از ابتدا تا انتها به سؤالات دانشجویان جواب میدادند. با دوستان همگروه خیلی تحت تأثیر حضور متواضعانه استاد قرار گرفتیم ایشان باحوصله به سؤالات ما جواب میداد و وقتیکه دایره سؤال فراتر از درس آن روز بود میگفت شما صبر کن و بعد از کلاس من برای شما بیشتر توضیح میدهم و بعضاً یک یا دو ساعت باحوصله و دقت به ما یاد میداد. چند تا دانشجو بودیم که علاقه داشتیم و میماندیم و ایشان هم یاد میداد. چند نفر از دانشجویان از امتحان این درس عملی نمره خوبی نگرفتیم و استاد شمس گفت که حیف است شما نمره دال بگیرید. ایشان پیشنهاد دادند که هر کس دلش خواست در بیمارستان امام خمینی(ره) ( بیمارستان هزار تختخوابی آن زمان) در تابستان، یک کلاس درس پاتولوژی عملی بعدازظهرها دایر و دوباره باهم پاتولوژی را مرور میکنیم و به این شرط دوباره امتحان میگیرم تا در کارنامه شما نمره بهتری وارد شود. باور کنید ایشان یک ماه تمام بعدازظهرها در زیرزمین بیمارستان ولیعصر " عج" چند تا میکروسکوپ فراهم کرده و شخصاً از ابتدا مبانی تئوری را بحث و زیر میکروسکوپ توضیح میدادند. در پایان دوره نیز امتحان گرفتند. استاد در انتهای کار هم امتحان گرفت و همهکسانی که باعلاقه آمده بودند نمره بالاتری گرفتند و این خاطره نهایت دلسوزی و مسئولیت شناسی یک استاد را نشان میدهد. بدون اینکه این مسئولیت در گروه آسیبشناسی تعریفشده باشد یا ایشان حقوحقوقی برای این کار بگیرد، صرفاً برای احترام به دانشجو و مسئولیت شناسی این کار را انجام دادند.
استاد خدایاری و توجه به حقوق حیوانات
استادی بزرگوار به نام دکتر خدایاری داشتیم، خداوند ایشان را رحمت فرماید. آن بزرگوار درس جانورشناسی پزشکی را ارائه میداد و آزمایشگاه این درس را هم خود ایشان طراحی کرده و تدریس میکرد. مهربانی و خوشروئی و آداب و احترام از سیمای نورانیاش میبارید. کلاس و شیوه درسی بسیار دلنشین داشتند. در آزمایشگاه بایستی مثلاً یک وزغ تشریح میشد تا دانشجو با احشا داخلی این حیوان آشنا شود. اولاً ایشان علیرغم اینکه سن بالایی داشت و بعدها متوجه شدیم که بیمار هم بودند و از ضعف جسمانی، قدشان خمیده شده بود، ولی بااینحال به آزمایشگاه میآمدند و به تکتک دانشجویان درس تشریح حیوان آزمایشگاهی را یاد میدادند. یک نکته از ایشان یادم هست که در کلاس فرمودند، که حیوان، هم حقوق دارد و هم احترام دارد و بایستی مورد ترحم قرار بگیرد. درست است که برای پیشبرد علم لازم است که در آزمایشگاه از حیوان استفاده کنیم اما حیوان را نوازش کنید بعد که به حد آرامش رسید با واردکردن یک سوزن بسیار ظریف از یک منفذی در جمجمه و واردکردن یک ضربه به ناحیه بصل النخاع حیوان را بیهوش کنید و بعد عملیات تشریح را انجام دهید. خیلی از نکات اخلاقی را ایشان در کلاس درس به ما یاد میدادند. خداوند ایشان را قرین رحمت بیکران قرار فرماید.
استاد مصطفوی کاشانی، پدر معنوی دانشگاه
یک خاطره از یک استاد معنوی دانشگاه به نام دکتر مصطفوی کاشانی دارم. ایشان در همان سن بالا و در یکی، دو سال قبل از انقلاب تا چند سال بعد از انقلاب هنوز در دانشکده پزشکی تدریس میکردند. ایشان تاریخ و اخلاق پزشکی را تدریس میکردند. این استاد که خود مجسمه اخلاق و معنویت بودند، آن قدر مهربان و درسش جذاب و گفتههایش آرامشبخش ،منطقی و مستدل بود که قابل وصف نیست. افسوس که در آن زمان وسایل سمعی و بصری مرسوم نبود که بتوان این کلاسهای درس محبتآمیز و کمنظیر را ضبط و به نسلهای بعدی منتقل نمود. ایشان راجع به سیره اخلاقی حکمای دوران تمدن طب در ایران و اسلام در این کلاس صحبت میکرد، مثلاً شیوه طبابت رازی یا ابنسینا تا حکمای مؤخر که ایشان بعضی از آنها را میشناخت و در زمان حیاتشان آنها را درک کرده بود. استاد مثال میزد و به دانشجویان اشاره میکرد که وقتی معتبر و طبیب شدید و بیماران به شما مراجعه کردند، مهربان باشید، با آنها ملاطفت کنید و از رنجوران نگران و بیپناه رفع نگرانی و آنها را به زندگی و سلامت امیدوار کنید. استاد میگفت که به آراء و عقاید، سنن و آداب مردم احترام بگذارید. اگر مردم در فرهنگ و خانواده خودشان یک روشی را استفاده میکنند که با شیوهای که شما در دانشگاه یاد گرفتهاید، منافات دارد و متفاوت است، توی ذوق اینها نزنید و بیاحترامی نکنید، حتی اگر فکر میکنید که شیوه آنها اشتباه است با ملاطفت کار صحیح را به آنها یاد دهید، شما خدمتگزار مردم هستید. با تفاخر با مردم رفتار نکنید. دریغم آمد که به این استاد اخلاق اشاره نکنم، گرچه فقط یک ساعت درس و زمزمه محبت این استاد را درک نمودم. اینقدر این کلاس پربار بود که هر وقت مشکلی پیش میآید و دلخوری و گلایهای در رابطه بین پزشکان و مردم پیش میآید، یاد فرمایشات این استاد بزرگ میافتم که چقدر روی مدارا کردن با مردم تأکید داشت.
این نکات الآن در آموزش پزشکی ما به صورت مدون یا غیر مدون ارائه نمیشود؟
کموبیش هست اما در اخلاق و رفتار حرفهای نافذترین شیوه، منش و عملکرد افرادی است که نقش الگوها رادارند، بهویژه اساتید. حالا شاید نسبت به گذشته کمتر این نکات را ببینیم. انگیزهها فقط در دانشجویان عوض نشده است در اساتید هم عوضشده است. الگوها هم کموبیش تغییر کرده، اینها پدیدههایی است که باید به بحث گذاشته شود و مواردی که انحراف از اصل است و باعث بدآموزی در محیط دانشگاه و باعث گلایه در محیط اجتماع است، زدوده شود.
چرا با استفاده از مولتیمدیا و تکنولوژیهای جدید رسانهای و ابزارهای نوین سمعی و بصری که تأثیرگذارتر است، این ارزشها را منتقل نمیکنیم؟
انتشار فضیلتها و ترویج ارزشها یک رسالت دانشگاهی است. در فرصتی دیگر، اگر توفیقی باشد راجع به دانشگاه مطلوب و دغدغه سرآمدی و مرجعیت صحبت میکنم، میراث ازدسترفته و آرمان دستیافتنی. دغدغه این است که دانشگاه تهران با این پیشینه و موقعیت و اقبال عمومی که جوانها همیشه به آن داشتهاند، و با خدماتی که در طول تاریخ انجام داده است، باید از موقعیتی ممتاز در طراز بینالمللی برخوردار باشد، در سطح ملی ممتاز هست ولی کافی نیست، در طراز بالاتر باید بدرخشد. این دانشگاه مردمیترین نهاد اجتماعی ملت شریف ایران است. آیا حق مردم هست که دانشگاهشان، برتر باشد؟ دانشگاه ممتاز باشد؟ در بین دانشگاههای منطقه بدرخشد؟ در رتبههای بینالمللی رتبههای بالا را کسب کند؟ آیا ملت ما این استحقاق را دارد یا ندارد؟ مگر موقعیت پرافتخار دانشگاهی، آنهم دانشگاه طب، با تلاشی که ورزشکار بافضیلت ما در صحنه المپیک انجام داد، و افتخار آفرید، تفاوت دارد؟ فرزند قهرمان ملت ما، طلا بگیرد یا نگیرد پهلوان است و انسانیت را به نمایش گذاشته است و تلاش خودش را کرده است، همه مردم هم قدردان این پهلوان خودشان هستند. این پهلوانی درصحنه دانشگاه هم میتواند برای دانشگاه تهران مطرح شود، نمیتواند؟ اگر میتواند و ما تردید نداریم و اگر حق مردم هست که یک دانشگاه برتر بزرگ بینالمللی داشته باشند و درصحنههای علمی رتبه کسب کنند، این کار چگونه ممکن است؟
برداشت اولیه من از فرمایش شما این است که، حق این است که دانشگاه علوم پزشکی تهران در جایگاهی خیلی رفیعتر از آنچه الآن هست قرار داشته باشد ولی ظاهراً نتوانسته به این حق برسد.
نتوانستن یک فعل منفی است و در مورد مثبتترین نهاد اجتماعی نباید بهراحتی ابراز شود، آنچه انجامشده، و آن مرتبهای که حاصلشده است را باید قدردان باشیم که در مورد این دانشگاه، بسیار بزرگ و تأثیرگذار بوده و در شرایطی سخت و پرفرازونشیب حاصلشده است. وقتی یک استاد یا یک مجموعه آموزشی دانشگاه میخواستند کاری را راهاندازی بکنند با کمبودها و امکانات کم و مخالفتهای فراوان، بسیار دشوار بوده است. مداومت و مقاومت و تلاشهای جانسوز بوده، تا اینکه مسیرهای تعالی در دانشگاه، یکی پس از دیگری بازشده .یک چراغی روشنشده، دانشجویانی تربیتشده و نسلی پرورشیافته است. به این فعالیتهای سختکوشانه پایمردانه در فرهنگ علمی ما خیلی کم اعتنایی میشود. مثلاً استاد شمس شریعت با آن کارهای بزرگی که انجام داده، چهار تا عکس از ایشان در موزه دانشگاه گذاشتیم در ویترینی که غبار فراموشی برآن لایه غم انگیزی فرونشانده، آیا حق این استاد را ادا کردیم؟ دانشگاه رشد نموده و موقعیت ممتاز دارد، مراتب بالاتر مرهون فرهنگی متعالی و تلاشهایی بزرگتر و جامعتر است. ظرفیت فرهنگسازی و تمدن سازی در دانشگاه وجود دارد باید این امور بالقوه به فعلیت درآید.
حق ایشان چه بود و باید چه کار میکردیم؟
دانشگاه کانون فیاض علم و فضیلت و خدمت است. استادان نمونه دانشگاه، فرزندان خلف ملت و سرمایههای بیبدیل ملی هستند، چرا مردم نباید آنها را بشناسند و چرا برای تحقق آرمانهایشان با مشکل و مانع مواجه باشند؟ بزرگداشت بزرگان احترام به وصایای معنوی و علمی تأسی و ترویج سیره زندگی آنها است. در اینجا هم به نمونهها اشارتی میشود:
شمس تابان دانشگاه ما، تا آخرین رمقهای حیاتش را وقف دانشگاه نمود. در روزهای پنجشنبه بااینکه بازنشسته بودند و دیگر وظیفهای نداشتند که به دانشگاه بیایند،به بیمارستان میآمدند و مشکلترین مسائل علمی آسیبشناسی مملکت که به ایشان ارجاع میشد، را حل میکردند. همه اساتید و دستیاران به ایشان مراجعه میکردند و با خوشروئی و احترام پذیرفته میشدند. از این شخصیتها در دانشگاه کم نداریم. این استاد و امثال ایشان که بحمدالله در دانشگاه فراوان هستند، باید خیلی بیشتر از بعضی شخصیتهایی که در جامعه ما تجلیل و تکریم میشوند و برای نسل جدید بهعنوان الگو مطرح میشوند، معرفی شوند و شاخصهای الگو بودن آنها تشریح شود. بهعنوان شاگرد قدیم، به سهم خود در اینجا یاد این استاد بزرگ را گرامی و به تمام کسانی که میتوانند، نصیحت میکنم که ایشان برای دانشگاه و مملکت و نظام آموزشی و جامعه پزشکی و اساتید ما شمس پرفروغی است، این شخصیت و امثال ایشان را بهراحتی از دست ندهیم و نگذاریم به بوته فراموشی سپرده شوند. در دنیای حاضر کشورهایی هستند که اگر تمام تاریخ آنها را بررسی کنید و بگردید، یک نفر شبیه این شخصیت در نظام آموزشی آنها نخواهید یافت و ما از این اساتید و شخصیتهای خدوم علمی در دانشگاه فراوان داریم. باید با این گفتوشنودها این جایگاهها تحکیم شود و این شخصیتها بزرگ داشته شوند و یادآوری شوند تا این فضایل فراموش نشوند.
از بقیه خاطرات بگویید.
یادی از مرحوم استاد دکتر مسعود داشته باشم ایشان ایمونولوژیست پیشکسوت دانشگاه بودند و در دهه 1350 یکی از دو، سه استادی بودند که درس ایمونولوژی را ارائه میدادند. معمولاً هم رئیس گروه ایمونولوژی دانشگاه بودند و کلاس جذابی داشتند. دکتر مسعود روحیه جوانی داشت و دقیق درس میداد و با مثال دروس را تفهیم میفرمود. اما خاطرهای از اخلاق عملی این استاد در حمایت از دانشجو: روزی که امام خمینی "ره" رهبر کبیر انقلاب اسلامی ملت ایران، از عراق به سمت کویت حرکت و تصمیم گرفتند از این کشور خارج و پیغام انقلاب را به گوش مردم دنیا برسانند، دولت آن زمان کویت رفتاری بسیار زننده و دور از شئون انسانی و آداب دیپلماتیک با این رهبر بزرگ اسلام و شخصیت والای عالم انسانیت، انجام داد و موجب اعتراض همه آزادههای عالم را فراهم ساخت. تمام دنیا اخبار ایران را پیگیری میکردند و کانون انقلاب هم امام راحل بودند.
حمایت دکتر مسعود از دانشجویان افسری
این خبر به دانشگاه ما هم رسید، دانشجویانی که در دانشکده پزشکی فعالیت سیاسی و انقلابی داشتند، به پرچمداری دانشجوی رشیده ای، به نام عزت الملوک کاووسی که بعداً در روز 22 بهمن شهید شد، علم اعتراض به هتک حریم ساحت مقدس رهبری انقلاب را در دانشگاه برافراشتند. شهید کاووسی که سال 56 وارد دانشکده شده بود، بهاتفاق بقیه دانشجویان سر کلاسهایی که در آن روز تشکیل میشد، میرفتیم و اطلاع رسانی میکردیم که در اعتراض به این حرکت دولت کویت، کلاسها را تعطیل و در صحن دانشگاه اجتماع میکنیم، خبرنگاران هم آنجا حضور پیدا میکنند و ما صدای اعتراض خود را به گوش دنیا میرسانیم.
اساتید کلاسها را تعطیل کردند و به دانشجویان پیوستند و کل دانشکده پزشکی، یکپارچه، به صحن دانشگاه رفتند و همین حرکت در دانشکدههای دیگر هم انجام و یک اجتماع بزرگ دانشگاهی در حمایت از امام راحل شکل گرفت. در آن زمان خبرنگاران خارجی زیاد بودند و به دانشگاه هم میآمدند. وقتی به کلاس درس این استاد عالیقدر (دکتر مسعود) رسیدیم یک عده از دانشجویان قبلاً از کلاس خارج شده بودند. دانشجویان افسری بورسیه دانشکده، که آن روز بالباس فرم به دانشگاه آمده و تحت نظر ساواک بودند، دستور داشتند در کلاسها شرکت کنند. شهید کاووسی سخنگو بود، به کلاس آمد و این مطلب را با یک احساسی وصفناپذیر، تعریف میکرد که این رفتار را با امام (ره) داشتند و ما معترض هستیم. استاد مسعود با نهایت احترام به صحبتهای او گوش داد و به دانشجویان تکلیف کرد که بیرون بروید و با دوستانتان همراه شوید. اما آن زمان دانشجویانی که بورسیه دانشکده افسری بودند به تهدید و ارعاب دانشکدهشان مجبور بودند که بالباس فرم در دانشگاه حضور و دستورشان هم این بود که کلاسها را هرگز ترک نکنند. استاد دید که اگر کلاس را ترک کند، این دانشجویان ممکن است مورد آسیب و پیگیری قرار بگیرند، اخراج یا تهدیدشان کنند لذا با درایت بهصورت نمادین یکی، دو جمله درس را ادامه داد و بعداً گفتند که درس امروز ما تمام شد. یعنی همکلاس را تعطیل کرد و هم از دانشجویانی که در آن زمان آسیبپذیر بودند، حمایت کرد و هم بهاتفاق دیگر اساتید به جمع دانشگاهیان مدافع امام "ره" پیوست.
سالها بعد، توفیق داشتم و با ایشان(دکتر مسعود) همسفر حج و کربلای معلّی باشم، و شخصیت معنوی آن بزرگوار را بیشتر درک نمایم. بهحق زنده یاد دکتر مسعود شخصیت معنوی و علمی بزرگی در دانشگاه بودند. روزی در سفر علمی به دانشگاه علوم پزشکی شیراز، از ایشان موضوع این خاطره را پرسیدم. فرمودند استنباط تو درست بوده است، من دیدم که اگر با شما به بیرون کلاس بیایم نقل این ماجرا برای دانشکده افسری این خواهد بود که بورسیههای شما هم در اعتصاب شرکت کردهاند. گذاشتیم که شما بیرون بروید و درسی هم ندادم و به دانشجویان گفتیم که به دانشکده خودشان گزارش دهند که درس ما تعطیل نشد و تمام شد. بعد هم که ایشان به حیاط دانشگاه آمدند. در تمام دوران خدمات دانشگاهی هم مدافع انقلاب و دانشگاه بودند.
شهید کاووسی چطور در 22 بهمن شهید شد؟
در مورد شهید کاووسی در خاطرات قبلی مواردی را نوشتهام. مقبره ایشان در بیمارستان امام خمینی(ره) و در محلی که در روز 12 بهمن هلیکوپتر امام (ره) در آنجا فرود آمد قرار دارد. این دانشجوی شهیده مظلومه انقلاب، در روز 22 بهمن در حال امدادرسانی به مجروحین درگیریهای اطراف بیمارستان جرجانی، مورد اصابت گلولههای کین رژیم ستمشاهی قرار گرفت. در حال انتقال به بیمارستان امام خمینی، در آمبولانس به دوستانش وصیت کرده بود که در محل فرود امام در روز 12 بهمن به خاک سپرده شود. اینک مقبرهای پرافتخار و نورانی، در جلوی ساختمان تصویربرداری، در مجتمع بیمارستانی امام خمینی بر تارک دانشگاه باعزت و افتخار میدرخشد وگواه همیشه شاهد حضور ارزشی دانشگاهیان در انفجار نور خواهد بود کدام دانشگاه دنیا چنین دانشجویانی دارد؟ اینیکی از دانشجویان شهید دانشگاه است و از این کبوتران سبکبال در آسمان دانشگاه، چه از دوران انقلاب و چه از دوران دفاع مقدس فراوان میدرخشند. آنان والاترین فضیلتهای متعالی و زندهترین گواهان حقانیت رسالت و آرمانها در دانشگاه ما هستند. یادشان گرامی و راهشان مستدام.
چند شهید دیگر دانشگاه را میتوانید نام ببرید؟
اسامی را آماده نکردم، نمیتوانم همه را نام ببرم، به بعضی از پیشکسوتان جهاد و شهادت اشاره مینمایم و تجلیل از شهیدان سرفراز دانشگاه را در همه مناسبتها و فرصتها، فریضه میدانم. یکی از دوستان دوران دانشجوئی، دوست رشیدمان، شهید نورالله میرزایی بود. آن بزرگوار همدوره ما بود و در اوایل جنگ شهید شد. دوست صمیمی و همدورهای دیگرمان شهید دکتر سید عبدالرضا موسوی بود که فرمانده دلاور سپاه خرمشهر بعد از شهید جهانآرا بود. فرزند رشید خرمشهر، در اوج عملیات بیتالمقدس در زمانی که فرمانده لشکر خرمشهر بود به شرف شهادت نائل شد. این سردار پرافتخار دفاع مقدس پیشبینی کرده بود خرمشهر بهزودی آزاد میشود، ولی من آزادی خرمشهر را نمیبینم. جنازه ایشان را در آخرین لحظات حیاتشان به اورژانسی که دکتر سادات و دکتر ربانی و دکتر فاطمی در آنجا بودند، منتقل کردند. همه این برادران از دوستان و یا همدورهای این شهید بودند و ظاهراً دکتر سادات ایشان را شناسایی کرده بود. شهید موسوی در حال سرکشی به رزمندگان تحت فرماندهیاش در خطوط مقدم با هلیکوپتر دشمن مورد اصابت قرار گرفته و شهید میشود. شهید دکتر علیرضا کاظمیان که افتخار همسنگری با آن شهید مظلوم دانشگاه را تا لحظه شهادت داشتهام، از اسوههای علم، خدمتگزاری، تلاش و معنویت در دانشگاه هستند و در حال امدادرسانی به مجروحان در سنگر امدادی و اورژانس صحرائی در عملیات والفجر 2 در منطقه دربندیخان و پیرانشهر، به شرف شهادت نائل آمدند. شهید محمدجواد عزلت (شهادت 1360)، شهید سید محمد شکری (شهادت 1365)، شهید حسینعلی ذاکری (شهادت 1361)، شهید علیاکبر پیرویان (شهادت 1369 در سوسنگرد)، شهید حبیب برادران توکلی (شهادت 1369 در سوسنگرد)، شهید حسین الماسی (شهادت 1360 نوسود)، شهید سیداحمد رحیمی (شهادت 1361-ارتفاعات شرهانی)، اسامی بعضی دیگر از دانشجویان شهید دانشکده پزشکی هستند.
دانشجو و استاد این دانشگاه چنین افرادی بودهاند، اینجا حقیقتاً مهد فضیلت و اخلاق و انسانیت است و سرچشمه زلال ارزشهای انسانی است و بایستی قدرش را بسیار بدانیم.
به ادامه خاطرات دانشگاه برگردیم.
سال اولی که وارد بیمارستان شریعتی که تازه تأسیس شده بود، شدیم. رئیس وقت بیمارستان پروفسور عاملی جراح اعصاب بود. استاد در آن زمان در جهان در زمره سرشناسترین جراحان اعصاب و صاحب سبک و ابداع شیوه در جراحی اعصاب بودند. کرسی جراحی اعصاب را در دانشگاه کانادا داشت و اینقدر در خارج از کشور شهرت داشت که بعضی از مشکلترین بیماران جراحی اعصاب را از کانادا و کشورهای دیگر به ایشان در بیمارستان شریعتی ارجاع میدادند.
دکتر عاملی، پدر جراحی نوین اعصاب در ایران
پروفسور دکتر عاملی در بیمارستان شریعتی عمل و تدریس میکرد و میشود از او بهعنوان پایهگذار جراحی اعصاب نوین در مملکت یادکرد. این استاد علاوه بر ریاست بخش جراحی اعصاب، اولین رئیس بیمارستان تازه تأسیس دکتر شریعتی هم بود. با یکی از دوستان دانشجوی آن دوره به نام دکتر رحمانی، به بخش جراحی اعصاب رفته بودیم، ما خیلی خوشحال بودیم و این محیط (بیمارستان شریعتی) برای ما خیلی جذاب بود و اولین دستگاه سیتیاسکن را به بیمارستان شریعتی آورده بودند. عکس سیتیاسکن مغز یک بیمار را داشتیم میخواندیم. اولین باری بود که کلیشه اینچنینی دیده بودیم و آن را سر و ته گرفته بودیم! و با همدیگر مرور میکردیم. در همین حال یک نفر دست روی شانهام گذاشت و گفت پسر عزیزم این عکس را سر و ته گرفتی و ببین اینجا نوشته دارد و تاریخ را روی کلیشه بخوان اگر ترتیب نوشتن تاریخ را رعایت بکنی، کلیشه را درست گذاشتهای، و ربع ساعت راجع به این کلیشه برای ما دو نفر شرح داد. ما هم ایشان را نمیشناختیم و فقط فهمیدیم که استاد است، خیلی خوشحال شدیم و باید اقرار کنم که آداب احترام به استاد بزرگوار را بهجا نیاوردیم. از آنطرف پرستاران و رزیدنتهای بخش یکجوری ما را نگاه میکردند و ما هم با جسارت سؤالات ابتدائی را از این استاد بزرگ میپرسیدیم. استاد باحوصله مطالب را برای ما توضیح میداد و گفت من دانشجوی علاقهمند را دوست دارم، هر وقت سؤالی داشتید از خود من بپرسید و بعداً رفتند. بعد از رفتن استاد پرسنلی که شاهد این ماجرا بودند آمدند و گفتند ایشان پروفسور عاملی بود و ما شرمنده شدیم. میخواهم به تواضع استاد اشارهکنم. استاد یک دانشجوی علاقهمند را پیدا کرد، بقیه ملاحظات را کنار گذاشت و حتماً با خود گفت چون این علاقه دارد چرا من به او یاد ندهم؟ دکتر رحمانی بعداً تخصص بیهوشی گرفت و متأسفانه در حین کار دچار عارضه قلبی و مرحوم شد. یادشان گرامی.
دکتر شمسا، پیگیر ثبت سرطان تا روز وفات
یک خاطره از استاد دکتر سید عبدالمحمود ضیاء شمسا استاد گرانقدر پاتولوژی مملکت میگویم. از زمره ویژگیهای شخصیتی ایشان علاقه عجیب به کلاس بود، به جرأت میگویم، در کلاسهایی که در انستیتو کانسر تشکیل میشد، اولین کسی که وارد میشد، استاد شمسا بود و تا 11 روز قبل از فوتش به این کلاسها آمدند و در کنفرانسهای آسیبشناسی که روزهای یکشنبه در انستیتو برگزار میشد، و جلسات تومور بورد روزهای 5 شنبه حضور داشتند. در کنفرانس هفتگی پاتولوژی، اسلایدها و تمام موارد پیچیده پاتولوژی که از سراسر کشور ارجاع میشد، بحث میشد و هر جلسه سه ساعت طول میکشید، معمولاً تمام شخصیتهای پاتولوژی به این کلاسها میآمدند. محور این کلاسها استاد شمسا بود. او پیگیر موضوع کانسر رجیستری (ثبت سرطان در کشور) بود. خیلی دلسوزانه پیگیر بودند که این کار انجام شود. متن قانون ثبت سرطان را هم ایشان انشاء کرده بود و همان انشای ایشان، در مجلس در سال 52 تصویبشده است. بعد از تصویب، استاد این قانون را با دلسوزی پیگیری کرد تا اجرا شود. وقتی حقیر با الهام از زندگی شرافتمندانه این اساتید، گرایشی به رشته سرطان پیدا کردم، ایشان مرا تشویق و راهنمایی فرمود. در سال 76 به پیشنهاد استاد، جلسهای در معاونت پژوهشی وقت وزارت بهداشت، در دوره معاونت مرحوم خانم دکتر اشرف السادات صانعی، تشکیل شد. یک روز جمعه کارگاهی با عنوان ثبت سرطان با حضور مقام محترم وزارت وقت، دکتر سیدعلیرضا مرندی و معاونین ایشان (سرکار خانم دکتر صانعی- جناب آقایان دکتر باقر لاریجانی-دکتر اسماعیل اکبری و دکتر سیاری). استاد شمسا، استاد شمس شریعت، استاد نظامالدین غفاری، و جمع دیگری از شخصیتهای علمی و سرطانشناسی کشور. تمام معاونان پژوهشی دانشگاههای علوم پزشکی سراسر کشور هم آمده بودند. استاد شمسا با این جمله افتتاح کننده محفل بود که:
درس معلم ار بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریزپا را
همه آمدیم تا راجع به یک موضوع مهم و ضروری، مفید و جذاب بحث کنیم. استاد توصیه کرد که طوری رفتار کنید که اگر این آدمهای گریزپا را دوباره در روز جمعه دعوت کردید، بیایند و اگر آمدند این درس مفید باشد و از اینجا استدلال کرد که ثبت سرطان مفید است و باید انجام شود.
ایشان بارها به شخص بنده اصرار میفرمود و در انتها از لفظ وصیت استفاده فرود که این کار را (ثبت سرطان) انجام دهید. آخرین جملهای که ایشان در مورد ثبت سرطان فرمود این بود که من به شما وصیت میکنم که این کار را پیگیری کنید و نگذارید که روی زمین بماند و من تلاش کردم تا بهجایی رسیده است.
در مورد پایه گذاران رشته ها و خدمات جدید خاطراتی دارید؟
پایهگذاری خدمات جدید، رشتههای جدید، نوآوریها، مسائل ضروری جدید در دانشگاه از سختترین کارهای دانشگاه است. خاطره دیگر مربوط به یک گروه جوان دانشگاه است تا همهچیز منتسب به افراد پیشکسوت نشود. این خاطره مربوط به یک استادی در استرالیا به نام خانم دکتر لیکیس که از پایهگذاران طب تسکینی در دنیا است. او مسافرتی هم به ایران داشت.
تولد طب تسکینی در ایران با اهتمام خانم دکتر مامک طهماسبی و حضور خانم دکتر لیکیس از استرالیا
این کارگاه که میخواهم از آن خاطره تعریف کنم مربوط به یک روز پنجشنبه است. این بانوی استاد به ایران مسافرت کرده بود و یک همکار جوان به نام خانم دکتر طهماسبی که الآن نام این خانم بزرگوار در طب تسکینی کشور میدرخشد، نیز حضور داشتند. ایشان بنا به علاقهای که داشت و ضرورتی که احساس کرده بود، برای خدمت به بیمارانی که میدید درد و رنج میکشند و در خدمات طبی آن زمان برایشان جواب قانعکنندهای وجود نداشت، باانگیزههای انسان دوستانه یک دوره در استرالیا خدمت خانم دکتر لیکیس گذراند و در همان دوره، خانم لیکیس را به ایران دعوت نمود. او نیز باکمال میل قبول کرده بود، میخواهم اشتیاق این شخصیت را به خدمت ترسیم کنم.
کارگاه طب تسکینی در بیمارستان میرزا کوچک خان تشکیل شد. ما در انستیتو خدمت میکردیم و شاهد آلام جانکاه بیماران سرطانی بودیم. خانم دکتر طهماسبی گفتند که چنین کارگاهی هست و برای احترام به این استاد در آن شرکت کنید. آن زمان بخشی بنام سانترال بود که از طرف یک سازمان خیریه (بنیاد خیریه مرحوم کامرانی) به سازمان مبارزه با سرطان، بهعنوان نقاهتگاه بیماران سرطانی واگذار شده بود. با انحلال سازمان مبارزه با سرطان، این بخش بر اساس تفاهمنامهای با امضای ریاست وقت دانشگاه مرحوم دکتر محمدحسن باستان حق و مرحوم کامرانی به دانشگاه منتقل شده بود. در دوره ریاست دکتر ابوالقاسم اباسهل در انستیتو، این مجموعه که مشتمل بر دو ساختمان بود، به بخش شیمیدرمانی (سولید تومورها) تبدیل شد. بخش بسیار فعالی بود و تا آخرین روزی هم که دایر بود با ظرفیت 80 تخت بیماران سرطانی را شیمیدرمانی میکرد. در این کارگاه آموزش، دکتر لیکیس با چند مثال عینی بحث را شروع نمود. مثالها بسیار ملموس بود و شرایط مشابه را روزمره شاهد بودیم. دیدیم کسی دارد صحبت میکند که گویی سالها در شرایط ما بوده است و با درد و رنج بیماران ما کاملاً آشنا است و دقیقاً چیزی که ما با تمام وجود احساس میکنیم، همان را با زبان بیان میکند. بعد از کارگاه که تا ساعت 2 طول کشید، دکتر لیکیز گفت که من خیلی دلم میخواهد که بعدازظهر برویم و بخش سانترال شما را ببینیم. مستقیماً با همان جمع به سانترال آمدیم.
در سانترال یک راند اجمالی انجام شد و یک کودک شیرخوار جلب توجه کرد. کودکی بود که تومور بزرگی داشت و باعث شکستگی استخوان فمور راستش شده بود، مادرش بالای سرش بود، شرایط رقتباری بود و کودک داشت شیمی درمانی میشد. یک آتل چوبی به پایش وصل بود و یک آتل هم در دستش برای نگهداشت آنژیوکت. مادر به آرامی اشک میریخت و کودک از گریه بیطاقت شده بود. دکتر لیکیز همین بیمار را برای شاهد مثالهایش در کارگاه انتخاب کرد. ایشان فرمود که بهعنوان یک مورد آموزشی طب تسکینی روش کنترل این کودک عزیز را با شما مرور میکنم. اینجایی که شما این طفل را درمان میکنید، جای درستی نیست، این طفل است. اگر با همین امکانات او را به دفتر پرستاری ببرید تا پرستاران مثل مادر به این طفل نگاه کنند، رنجش کمتر میشود. این آتل چوبی که گذاشتید آتل درستی نیست، میتوانید یک آتل که با هوا پر میشود و نرمش دارد و سختی چوب را ندارد، بهاندازه این طفل تهیه و استفاده کنید و اگر ندارید این دستکشهای لاتکس را از هوا پرکنید و زیر پای کودک بگذارید و بعد پانسمان کنید، این روش تزریق نیز میتواند بهتر انجام شود، مثلاً با یک پمپ و راه وریدی مرکزی، که خرج زیادی هم ندارد، میشود رنج تزریق را در طول دوره درمان از دوش طفل معصوم برداشت. میشود از داروهای سادهای استفاده کرد که درد وحشتناک شکستگی و جابجایی استخوان کمتر احساس شود. و رسالت طب تسکینی این است که به این مادر و کودک رنجورش خدمات انسان دوستانه ارائه دهد و به همه بیماران دیگر در همه شرایط دیگر. در همان جلسه با انجام این پیشنهادها، آرامش این مادر و بچه را که در شرایط رقت باری بودند، فراهم شد. این تجربه باعث شد که به فکر افتادیم و باور کردیم که طب تسکینی هم لازم است و نداشتن آن نقص بزرگی در دانشگاه بهحساب میرود و متوجه شدیم چقدر در این زمینه غفلت شده است. هرروز در بخشمان شاهد این صحنههای غمانگیز بودیم و کمبودی در سیستم ما به اسم طب تسکینی وجود داشت. این شخصیت انساندوست خارج از کشور اینقدر با دلسوزی و مسئولانه مطالب را بیان میکرد که شعلههای احساس مسئولیت را در وجود همه مسئولین وقت انستیتو بر میافروخت. الآن طب تسکینی، فلوشیپ آن و بخش و درمانگاه طب تسکینی دایر شده است و در خدمت دردمندان است. البته کافی نیست و این نیز از جمله عرصههایی است که دانشگاه باید مسئولانه برخورد کند و مشکل را حل کند. همه مسائل که جاذبه علمی و تخصصی ندارد. مبدأ این بحث یک خاطره در دانشگاه است که در حدود سال 82، 83 بود. بعدها از طریق وزارت بهداشت هم در سطح آموزشی پیگیری شد. میخواهم بگویم که پایهگذاری در دانشگاه خیلی سخت است و پایهگذاران انسانهای شریف و از خود گذشتهای هستند.
دکتر ابوالقاسم اباسهل، بنیانگذار تحقیقات سرطان شناسی نوین
یک خاطره دیگر از پایهگذاری مسئولانه در دانشگاه عرض کنم. انستیتوی سرطان در همه جای دنیا یک انستیتوی تحقیقاتی است و عنصرهای تحقیقاتی شاکله اصلی انستیتو است. کارهای بالینی و تشخیصی و درمان کمک به تحقیق است. در دوره جنگ ، با شرایطی مواجه شدیم که جبراً و از روی اکراه مجبور شدیم تحقیقات را کنار بگذاریم، چون امکانات بسیار محدود، مراجعات بسیار زیاد، بودجه فوقالعاده ناچیز بود. کمبود شدید نیروی انسانی و محدودیت و فرسودگی فضاهای تشخیص و درمان و آموزش هم مزید برعلت بود. از جمله مظالمی که تحمیل شد این بود که این انستیتو در طول جنگ دو بار مورد اصابت مستقیم حملات موشکی دشمن قرارگرفته است.
در بخش رادیوتراپی دستگاههای کوبالت که تنها دستگاههایی بود که این خدمت با آنها انجام میشد، وابسته به وارد نمودن منبع یا چشمه کبالت بودند (سورس کبالت). چند سالی میشد که سورس دستگاهها نرسیده بود و در حالت تحریم و شرایط جنگی و ناامن مسیر دریایی پیشبینی میشد به این زودیها هم نرسد. طبیعتاً یک موسسه که تحت این همه فشار قرار داشت و علاوه بر بیماران داخل کشور، مجبور بود، بیماران افغانی و اتباع خارجی را هم، رایگان درمان کند، باید تدابیری ویژهای اتخاذ مینمود. هیچ نهاد دیگری مسئولیت حمایت از بیماران سرطانی را نمیپذیرفت. بودجههای معمولی هم به حداقل ممکن تقلیل یافته بود. در این شرایط جایی برای تحقیق باقی نمیماند. استاد دکتر اباسهل در یک روز برفی زمستانی در تالار شهید میرزایی، انستیتو به اساتید و بزرگان انستیتو گزارش میداند. ( استاد شمسا، استاد دکتر شمس شریعت، استاد دهشیری، دکتر رأفت، دکتر عطری، مرحوم دکتر ولی زاده، دکتر کیهانی، دکتر سجادی، دکتر پروین میربد، دکتر غفاری ...). ایشان(دکتراباسهل) مسئول انستیتو بودند و میخواستند، گزارش سالیانهای را مطرح کنند. استاد گزارش واقعبینانه خود را صادقانه ارائه دادند. و در ادامه گفتند که در همه جای دنیا انستیتوی سرطان یک انستیتوی تحقیقاتی است و من اقرار میکنم که ما امروز در نقطه صفر تحقیقات قرار داریم و هیچ فعل تحقیقاتی انجام نمیدهیم. دلیلش هم شرایطی است که همه شاهد هستید. این جوانها که در این جلسه هستند بروند و تحقیقات را دریابند. این جلسه در دل سرد زمستان دوران غمانگیز جنگ تحمیلی و دفاع مقدس، مبدأ تشکیل مرکز تحقیقات در انستیتو سرطان بود. در سال 1376 با حمایت مرحوم دکتر اشرف السادات صانعی، این مرکز تحقیقاتی سرطانشناسی با پروژه ثبت سرطان در جمعیت شهر تهران شروع بکار نمود. الآن مرکز تحقیقات خوبی در دانشگاه شکلگرفته است و دیگر تحقیقات مهجور نیست و در نقطه خوب تحقیقاتی قرار داریم. البته آنچه به آن رسیدهایم، کفایت نمیکند و باید جایگاه شایستهتری داشته باشیم. استاد اباسهل استاد مستقیم بنده هستند و راهنمایی پایاننامه دوره تخصصی جراحی عمومی با عنوان ترومای جنگی را بر عهده داشتند. ایشان از جراحان سرشناس سرطان کشور هستند و این پایهگذاری با گزارش و دستور و دلسوزی ایشان و حمایتهای بعدی و حمایت سایر مسئولان انجام شد. خدمات پیدا و پنهان حضرت استاد همچنان ادامه دارد...
از بقیه اساتید بفرمایید.
استاد بزرگی در جامعه پزشکی به نام دکتر انوشیروان هدایت، بر تارک افتخارات دانشگاه ما میدرخشند. بیمارستان شریعتی سالهای اول فعالیتش بود و اکثر استادانی که در آن زمان در بیمارستان شریعتی فعالیت داشتند و تدریس میکردند از خارج از کشور آمده بودند. دکتر عاملی، دکتر هدایت، دکتر شاملو، دکتر شکیبی، استاد قوامزاده، استاد شفیعزاده، دکتر میرمجلسی، دکتر معصومی، دکتر سجادی و شخصیتهای نوعاً جوان و از خارج برگشته بودند که به این تیم پیوسته بودند.
دکتر انوشیروان هدایت،دکتر انوشیروان هدایت، نماد استاد دانای مهربان و مروج معاینه و رفتار صحیح بالینی
درس جراحی در آن زمان 10 واحد نظری داشت و یک ترم بالینی هم به طور کامل در خدمت بخش جراحی بودیم( در حدود 4.5 تا 5 ماه ) که در محضر دکتر هدایت و سایر اساتید عظام جراحی بودیم. شب و روز در این آموزش که بسیار پویا بود، فعال بودیم. استاد دکتر هدایت درس نظری را در کلاس ارائه میفرمود. اینقدر درس پرمحتوا بود که دانشجویان نوت برمیداشتند و ثبت کلام استاد بهمنزله همه منبع درسی بود. حقیر به تندنویسی و درعینحال خوشخط نویسی مقید بودم و بعضی دانشجویان دیگر از جزوهام استفاده میکردند. وقتی شب مطالب ایشان را میخواندم، میدیدم بسیاری از این مطالب از مطالب کتاب پرمحتواتر و قابلفهمتر است. استاد هر درسی که میداد میفرمود این مطالب نظری درست است و باید فراگرفته شود، اما هیچکدام از اینها جای معاینه درست و کامل بالینی را نمیگیرد. معاینه بالینی یعنی شرح حال کامل از بیمار و معاینه بیمار با نوک انگشتان بدون واسطه. معاینه معتبرترین و حساسترین ابزار طبیب برای هدایت درمان و درک آن چیزی است که در بدن بیمار میگذرد. استاد وقتی بر بالین بیمار معاینه انجام میداد، بسیار مهربان بود، تبسم دائمی بر لبانش بود، آرامش فوقالعادهای داشتند و به دانشجویان یاد میدادند که این گونه بر بالین بیمار حاضر شوند. آرامش استاد و تبسم شیوایش، بیمار را آرام و مطمئن میساخت. از جمله مواردی که همیشه به یادم مانده است، معاینه کودکی بیماری بود که استاد مانند یک پدر او را معاینه کرد و تشخیص داد. وجود این استاد از برکات دانشگاه ما است. در گروه جراحی اساتید بزرگی داریم و یکی از شخصیتهای بزرگ دانشگاه در جراحی استاد هدایت هستند.
دوره آموزش در بیمارستان شریعتی، دوره پرمحتوایی بود؟
در این 40 سال دورهای پرشورتر، پرمحتواتر، آموزشیتر، زندهتر و مفیدتر از دورهای که در بیمارستان شریعتی بهعنوان کارآموز و کارورز گذراندم به یاد ندارم. این وضعیت تا پایان دوره انترنی ما وجود داشت و بعداً متأسفانه افول پیدا کرد. کار در این بیمارستان با گزارش صبحگاهی شروع میشد. ویژگی ممتاز برنامه این بود که استاد قبل از دانشجو وارد کلاس میشد، ردیف اول آمفیتئاتر بیمارستان شریعتی اساتید مینشستند، نظم این کلاس بینظیر بود و اهم مطالبی که در 24 ساعت قبل در بیمارستان گذشته بود، در اینجا مطرح میشد. همه دستیارها، کارورزها و دانشجویان بودند و چون آموزش حول مشکلات بیماران بود و با معرفی موارد واقعی شروع و مطالب و مشکلات تشخیص و درمان بیماران بحث میشد، بسیار آموزنده و جذاب بود. نظم و حضور بهموقع اساتید باعث میشد که دانشجویان خجالت بکشند که دیر بیایند و اگر دانشجویی میآمد و میدید که جلسه شروع شده است یا وارد کلاس نمیشد یا یک در کوچک خروجی در انتها بود که در را یواش باز میکرد و داخل میشد!. کسانی که به این کلاس میآمدند با نهایت علاقه میآمدند و جدیدترین مطالب آن زمان را یاد میگرفتند. تجربه همه اساتید دانشگاه در آنجا و حول مشکل بیمار مطرح و بهترین تصمیم گرفته میشد.
خاطره بعدی مربوط به استادی است که از مشاهیر آسیبشناسی کشور از آن زمان تا حال حاضر هستند و در یک مقطعی رئیس بیمارستان شریعتی بودند جناب استاد دکتر ناصر کمالیان.
مسئولیت پذیری بی بدیل استاد کمالیان
یک روز بعدازظهر، تنگ غروب رفته بودم از یک بیمار در بخش گوارش شرححال بگیرم، باکمال تعجب دیدم استاد کمالیان روپوش تنش کرده و در بخش و بر بالین بیماری پرونده را با دقت مطالعه میکند( امیدوارم که این خاطره به دستیاران پاتولوژیست زمان حاضر و نسلهای بعد منتقل شود). استاد با دقت پرونده بیمار را خواندند و بعد مریض خود را به مریض معرفی و با اخذ اجازه با دقت معاینه کردند. بعد از معاینه و مطالعه پرونده عکسهای مریض را دید روی نگاتوسکوپ بخش با دقت تمام مشاهده فرموده، بعداً از بخش رفتند. ایشان شخصاً اتوپسی بیماران متوفای بیمارستان را انجام میداد. حقیر به دانش تشریح و آسیبشناسی بسیار علاقهمند بودم. وقتی بلندگوی بیمارستان اعلام میکرد که در سالن تشریح اتوپسی دایر است، و از دانشجویان درخواست میشود شرکت کنند، هر جا بودم خودم را میرساندم، به همین علت استاد با این دانشجوی سمج آشنا بود. بعد از یک جلسه اتوپسی از استاد پرسیدم که برای چه به بخش میروند و پرونده بیماران را مطالعه و آنها را معاینه میفرمایند؟ استاد فرمود وقتی نمونههای برداشته شده از بیمار را زیر میکروسکوپ بررسی میکنم، بعضاً با ابهامات و مغایرتهایی برخورد میکنم. تشخیص اگر ذرهای اشتباه داشته باشد، سرنوشت بیمار عوض میشود، بعضاً تشخیص نادرست موجب میشود دستور بالینی ناصحیح صادر شود و مثلاً بیماری که باید با حرکت و فیزیوتراپی بهبود یابد، برایش دستور استراحت و بیحرکتی میدهند و مریض آمبولی میکند و پایش را قطع میکنند. من همه چیز را می ببینم و وقتی بهیقین رسیدم گزارش را مینویسم، اگر این امور را رعایت نکنم و گزارشی بنویسم، شب خوابم نمیبرد و وجدانم آسوده نیست.
دکتر علی رادمهر، استادی تمام عیار
اولین دستگاههای سونوگرافی و رادیولوژی آن زمان در بیمارستان شریعتی بکار گرفته شد. استاد رادیولوژی وقت بیمارستان شریعتی، دکتر علی رادمهر، قبل از سیتیاسکن، پرونده و گرافیهای دیگر مریض را میخواست و مرور میکرد، بعداً به کتاب مرجع آن زمان در مورد سیتیاسکن مراجعه و نکتههای تکنیکی و تشخیصی را مرور میفرمود. بعد از این مراحل با نهایت دقت و حوصله کلیشههای تهیهشده را بررسی و وارسی و بعد گزارش میفرمود. وقتی همکار یا دانشجوئی به بخش رادیولوژی میآمد با نهایت خوشروئی و خوشحالی استقبال میکرد و احترام میگذاشت و با دقت توضیحات آموزشی میفرمود. استاد تسلط بسیار بالائی به تشریح بدن داشت و تفسیر رادیولوژی را با ظرایف آناتومی تلفیق و بسیار دقیق نتیجهگیری مینمودند. حضور استاد در جلسات و کنفرانسهای متعدد بیمارستان شور و نشاط علمی عجیبی ایجاد میکرد. رابطه کلینیک و پاراکلینیک بسیار حسنه و تنگاتنگ بود و به بهترین نتایج منتهی میشد. استاد بزرگوار دیگری که نامشان را فراموش کردهام (دکتر حدادی؟) مسئول سونوگرافی بودند. اولین گزارشهای سونوگرافی توسط ایشان صادر میشد. یک مورد بود که در سونوگرافی تشخیص کولوسیستیت و سنگ کیسه صفرا دادهشده بود. با این تشخیص و بر اساس تابلوی بالینی بیمار عمل شده بود. در زمان عمل تورم کیسه صفرا وجود داشت ولی سنگ در کیسه صفرا موجود نبود. استاد محترم خودشان در زمان عمل به اتاق عمل آمدند تا نسبت به یافتههای سونوگرافی که در آن شرایط تجربه زیادی موجود نبود، پیگیری کنند. وقتی مغایرت دیدند، مدتی کار را تعطیل و از پذیرفتن درخواستهای سونوگرافی عذرخواهی کردند. ایشان میفرمود، ما باید نقص کار خودمان را بدانیم و ببینیم که چرا این گزارش اشتباه شده است تا دیگر تکرار نشود. بارها این رادیولوژیست بزرگوار به اتاق عمل میآمد و مشاهدات زمان سونوگرافی خود را در زمان عمل ، روی نسوج واقعی بدن پیگیری و مشاهده مینمود. ارتباط تنگاتنگی بین کلینیک و پاراکلینیک وجود داشت، این گروهها با هم کار میکردند و به هم کمک میکردند و محور کمک هم خدمت به بیمار بود. اگر یک تشخیص اشتباه یا به درجات نادرست داده میشد، همه کارهای ممکن برای علتیابی انجام میشد که دیگر تکرار نشود. زیرا کمال حرکت علمی به این بود که نقص کار به هر دلیل چه دانش و تجربه مشخص شود و نقص دستگاه، کمبود اطلاعات بالینی و ... شناخته شود.
این تجربه باز هم تکرار شد؟
این تعاملات در محیطهای آموزش بالینی اصل است. در شرایط جاری هم به درجات وجود دارد. ولی تأکید بنده بر سیره حسنه علمی و آموزشی و حرفهای اساتید پیشکسوت است. کاری که در رفتار دکتر کمالیان، دکتر رادمهر و سایر اساتید عظام آن دوران تجلی داشت و عینی شده بود. ایشان تا مطمئن نمیشد، گزارش نمیداد. استاد شمس شریعت هم همین طور بود. سختترین تشخیصها مربوط به استخوان است استاد تا زمانی که عکسها را نمیدید و بعضاً خود مریض را نمیدید، گزارش نمیداد. یکبار مسئول بیمار جوانی بودم که مشخصات استئوسارکوم فمور داشت. بیوپسی شد. اگر تشخیص تأیید میشد، طبق استانداردهای آن زمان باید حتماً قطع عضو میشد. استاد شریعت یک هفته همه چیز را بررسی و نهایتاً گزارش استئوسارکوم را تأیید فرمود. یک روز ایشان بنده را احضار و فرمود، من دیشب تا صبح نخوابیدم و یک درصد به تشخیصم شک دارم، و آمدم و گزارشم را پس گرفتم. شما بیمار را عمل نکنید و پنجشنبه در تومور بورد گزارش کنیم تا دستهجمعی به تشخیص برسیم. در هرزمانی ما انسانهای مسئولیت شناس و وظیفهشناس داریم که افراد پرتلاش و باتجربهای هستند. الگوها همیشه هستند. الآن از شیوه جدید پاتولوژی راضی نیستیم و در یک جلسه عمومی وزارتی اعتراض و انتقاد کردم. انتقادم یک مقدار تند بود، رعایت خدمات جانسوز پیشکسوتان و خدمات و زحمات طاقتفرسای همکاران فعلی را نکردم و همینجا عذرخواهی میکنم. بسیار به ساحت پاتولوژی احترام میگذاریم. چون مادر تشخیصهای طبی است و اگر نباشد بسیاری از کارها متوقف میشود.
انتقاد بیشتر از فرایند کاری است که انجام میشود و انتظارمان این هست که نسل جدید هم با همان مسئولیت شناسی استادان قدیم رفتار کنند. البته زحمت میکشند و بار کاری زیاد و حجم مراجعات خیلی بیشتر شده است. دستگاهها بهتر و دقت تشخیصها بیشتر شده است و ابعاد و دایره مطالب تشخیصی خیلی گستره شده است. وقتی ابعاد یک تشخیص اینقدر زیاد است متقابلاً استاد و دانشجو باید خیلی دقیق و حساس باشند. اینها آداب دانشگاهی است. استاد شریعت به مزاح یک خاطره تعریف میکرد که کسی به طوطی فروشی رفته بود و برای یک طوطی که حرف نمیزد قیمت بالایی را دادند. خریدار گفت، چرا؟ طوطی فروش گفت که این استاد است، به این راحتی حرف نمیزند!. مسئولیت شناسی در قبال سرنوشت بیمار در استاد تجلی پیدا کند، این یکی از معانی استاد بودن است. تعریف این دانشجوی قدیمی از دانشگاه، جایی است که استادش شبیه دکتر شمس شریعت تربقان باشد.
با این تعریف دانشگاه یک مقدار فرد محور میشود.
استاد یعنی همه استادان، دانشجو یعنی همه دانشجویان، بیمار یعنی همه مردم. الآن هم ملاحظه میکنید که هر شخصیتی که اسم میبرم نکتهها و درسها و پندها و عبرتهای فراوان دارد و این درسها باید در کنار هم جمع شود و محصولش رفتار دانشگاهی، و مجموعش دانشگاه شود.
نکته بعد، نظارت بر کار دانشجویان و دستیاران توسط اساتید است. دانشجو در دوره بالینی مسئولیت مستقیم درمان بیمار را بر عهده ندارد. مسئولیتپذیری مستقیم البته با نظارت، شروعش از دوره کارورزی است که با نظارت دستیاران و اساتید انجام میشود و در دوره دستیاری تعمیم و تعمیق پیدا میکند و در سالهای آخر دستیاری بهصورت مستقل انجام میشود اما همیشه نظارت استاد موضوعیت دارد و الزامی است.
دکتر میرمجلسی، استاد نکته دان، منظم، و مبادی به آداب جامع آموزش بالینی
خاطره بعدی از استاد دکتر سید حسین میر مجلسی است ایشان استاد گوارش بودند و بخش ایشان به این مشهور بود که با دانشجو دقیق و جدی و به تعبیری (از بنده) سختگیرانه رفتار میشود. اما این نظم سختگیرانه منطق داشت. یک حدی از کارهای تجربی و عملی مثل آندوسکوپی قسمت تحتانی گوارش، تعبیه لوله معده و شست و شوی معده برای بیمارانی که خونریزی داشتند و ارائه یک مقاله، گزارش یک مبحث یا موضوع علمی توسط هر دانشجو یا کارورزی که در این بخش آموزش میدید، از قواعد حتمی و مسلمّات این بخش بود و باید در دفاتر بخش ثبت میشد و به تأیید مسئول مربوطه، حسب مورد، هم میرسید و اگر این تکالیف دانشجو/کارورز احراز نمیشد، هرگز از این بخش گواهی نمیگرفت. اشکالات را هم باید دستیاران میگفتند. یک روز بیماری از اورژانس در بخش بستری شد که خونریزی شدید گوارشی فوقانی داشت. بنده بهاتفاق یکی از دوستان همدورهای، به نام دکتر مجتبی رحمانی انترنهای مسئول این بیمار بودیم و از اورژانس بیمار را تحویل گرفتیم. خونریزی خیلی شدید بود و استاد یک روش درمانی ابتکاری خودشان را در این موارد را انجام میدادند. در این روش دو لوله معده گذاشته میشد، یکی بزرگتر و از سمت راستبینی و دیگری کوچکتر و از سمت چپ. به سرم فیزیولوژی که درجهاش در یخچال پایین آمده بود، با نسبت مشخصی آدرنالین اضافه و یک شست و شوی مستمر برقرار میشد. سرم از یک طرف میرفت و پس از گردش در معده و عبور از مناطق خونریزی دهنده، از طرف دیگر خارج میشد. وجود سرما و آدرنالین باعث انقباض مویرگهایی که خونریزی کرده بودند، میشد و خونریزی به سرعت بند میآمد. این کار تحقیقاتی ابتکاری خود استاد میرمجلسی بود.
مریض در بخش مستقر شد، استاد دستور دادند تا نیم ساعت پس از زمانی که محلول برگشتی کاملاً روشن و فاقد خون شود، حق ندارید مراقبت از مریض را ترک کنید و نظارت بر ما دو نفر را هم به دستیار مربوطه سپرد. ما هرچه تلاش کردیم خونریزی بند نیامد و بعد از چهار، پنج ساعت و در حدود ساعت یک نیمه شب، در حالی که شستشو را ادامه میدادیم، یک مرتبه با تعجب دیدیم استاد سرزده وارد شد. در آن زمان خونریزی کاهش یافته بود. استاد پس از ارائه گزارش توسط دکتر رحمانی، ما را تحسین کرد و سراغ رزیدنت را گرفت و ما گفتیم یک ساعت است که ایشان را ندیدیم. استاد دستوراتی دادند و از بخش بیرون رفتند. گویا به حسب احتمال به پاویون رفته و رزیدنت را در پاویون در حال استراحت پیدا کرده بودند! صبح زود در جلسه گزارش صبحگاهی، این قضیه را ایشان بابیانی جدی مطرح ساختند. استاد بیان کرد که دیشب یک فاجعه در این بیمارستان رخداده است! دستیار قبل از اینکه خونریزی بیمارش کنترل شود، خوابیده است. به نظر من این دستیار صلاحیت طبیب شدن ندارد. بعد از اظهارنظر سایر اساتید و با وساطت دیگران، قرار شد که دوره این دستیار سه ماه تمدید شود.
استاد شفیع زاده و احترام به کلاس
ایشان مقید بودند، هر روز بعد از گزارش صبحگاهی، بیماران بخش را ویزیت و راند کلی بخش با حضور دانشجویان، کارورزان و دستیاران بخش انجام میشد. بعد از راند آموزشی که تا ساعت ده و نیم صبح طول میکشید، نیم ساعت استراحت و رأس ساعت 11 (به غیر از روزهایی که کنفرانس سراسری برگزار میشد) در آمفیتئاتر بیمارستان شریعتی کلاس روماتولوژی را برگزار میکردند. ایشان تمام مباحث روماتولوژی را به ترتیب تدریس میکردند. در دوره کارورزی داخلی، بهاتفاق یکی از دوستان در خدمت بخش روماتولوژی و استاد بودیم. مقید بودم در کلاس استاد شرکت کنم و پس از پیگیری پرونده و امور بیماران، چند دقیقه بعد از ساعت 11به سالن آمفیتئاتر رفتم و در نهایت تعجب دیدم که استاد، قبل از دیگران آنجا حاضر و منتظر است! در آن زمان استفاده از گچ و تخته سیاه برای تدریس مرسوم بود. ایشان تخته را پاک کرده بود، جدول را کشیده و یکسری از اطلاعات موضوعی که باید بحث میشد را یادداشت فرموده بود. بنده بودم و ایشان، بعد از مدتی همکار کارورز دیگرمان وارد شد. ایشان هم مثل زمانی که سالن پر از جمعیت باشد، درس شروع نمود و مباحث را مطرح کرد. چند دقیقه گذشت چند نفر دیگر و بعد از نیم ساعت چند نفر دیگر آمدند ولی ایشان با همان روحیهای که برای یک سالن مملو از جمعیت درس میدهد، با همین روحیه درس را شروع و ادامه داد. ایشان در مناسبتهای مختلف میفرمود که کلاس احترام دارد و جایی که استاد و دانشجو با هم جمع شدند، بحث علمی آغاز میشود و تعداد مطرح نیست. حرمت و ارزش کلاس، ارزش درس دادن و پای درس نشستن مهم است و ایشان حقیقتاً آیینه احترام به کلاس درس بودند، روانش شاد.
استاد باستان حق، مصداق طبیب دوار
دریغم میآید از خاطرات انقلاب و رئیس با ارزش انقلابی و دلسوز و دلسوخته دانشگاه در 11 سال و در سختترین سالهای انقلاب و جنگ تحمیلی مرحوم استاد باستان حق خاطرهای را تعریف نکنم. طلیعه محرم در سال 1357 یکی از نقطههای انفجار انقلاب مردم بود. بعد از قتل عام مردم در میدان شهدا در یومالله 17 شهریور، حکومتنظامی اعلام و اختناق بسیار شدیدی در کل جامعه حاکم بود. شبها تردد در کل شهر تهران ممنوع میشد و احدی رفتوآمد نمیکرد. حتی آمبولانسها اجازه تردد نداشتند. در چنین جو اختناقی، شب اول محرم مردم از پشتبامها غریو ستم شکن اللهاکبر را بر بام تهران فریاد کشیدند. جمع زیادی نیز به خیابانها ریختند و بر ظلم و سیاهی رژیم غدار طاغوت حمله ور شدند. در چهار راه سرچشمه تهران عوامل رژیم ستمشاهی مردم مظلوم و بیپناه را به رگبار بستند. عدهای شهید و جمع کثیری مجروح شدند. مردم با این اقدام حکومتنظامی را در هم شکستند. فردای آن شب در بیمارستان شریعتی کنفرانس صبحگاهی طبق روال هر روز تشکیل شد. دکتر باستان حق، دستیار ارشد بیمارستان و فعالترین نیروی آن زمان در بیمارستان شریعتی بودند. ایشان اطلاعات حوادث شب قبل سطح شهر را جمعبندی کرده بود. با لحنی محزون و دیدگانی اشکبار به حاضرین گزارش داد که دیشب در میدان سرچشمه این تعداد شهید شدند، این تعداد مجروح شدند و الآن در جا به جای شهر مردم بیرون ریختهاند و مأموران نظامی هم رحم نمیکنند و تیراندازی میکنند و در این شرایط که مردم زیر چکمه دژخیمان بیرحمانه قتلعام میشوند، کمال ناجوانمردی است که اینجا بنشینم و کنفرانس و گزارش صبحگاهی برقرار کنیم. تمام جمع با ارزشی که در آن زمان در بیمارستان شریعتی بودند یکصدا آمادگی خود را برای خدمت تمام عیار به مردم اعلام نمودند. مرحوم دکتر باستان حق مسئول شد که با استفاده از آمبولانسهای بیمارستان شریعتی، برنامه گردش دائمی را در خیابانها در روزهای پرالتهاب و پرحادثه تنظیم نماید و با راهنمایی مردم به اماکن درگیری رفته و هر جایی که تیراندازی میشود، مجروحان را به بیمارستان منتقل نمایند. خود ایشان اولین نفری بود که روپوش سفید پوشید و با آمبولانس به سطح شهر رفت. بهعنوان دانشجو دکتر حسن رادمهر که الآن استاد جراحی قلب اطفال دانشگاه است و حقیر، بهاتفاق ایشان با آمبولانس اعزام شدیم. مردم قیام کرده، از خانهها بیرون ریخته بودند و حکومتنظامی را لغو کرده بودند و شعارهای کوبنده انقلابی سر میدادند. قرار اعلام ناشده مردمی این بود که هرجایی تیراندازی میشد، بهسرعت به یکدیگر اطلاع میدادند و آمبولانس را به محل حادثه راهنمایی میکردند. بعدازظهر در حوالی خیابان هاشمی تیراندازی شد و مردم نشانی محل درگیری را دادند. ما دیدیم که کرکره مغازهها پایین آمده است و خیابان خلوت شده است و فقط مأموران حکومتنظامی رفتوآمد میکنند. جلوی یک مغازه که کرکره آن پایین بود، وقتی صدای آمبولانس را شنیدند، کرکره را بالا دادند، دیدیم که جوانی در قاعده گردنش گلوله خورده است، بیهوش است و به سختی نفس میکشد. بلافاصله او را به کمک مردم محلی به آمبولانس منتقل کردیم. چندان به ادامه حیات مجروح امید نداشتیم. دکتر باستان حق که تجربه بیشتری داشت اول راه هوائی را برقرار و با فشار بر قاعده گردن خونریزی شدید را کنترل کرد. فوری با امکاناتی که در آمبولانس داشتیم، درمانهای اولیه را شروع کردیم. راننده آمبولانس هم آژیرش را روشن کرد و از راه میانبری خودش میشناخت در چند دقیقه به بیمارستان رسید. برانکارد را آوردند و مجروح را مستقیم به اتاق عمل بردند. استادی به نام دکتر حکمی که بعد از 17 شهریور که دکتر جبل عاملی از ایران رفته بود، جانشین رئیس بیمارستان بودند، ایشان که جراح قفسه صدری و بسیار ورزیده بود، فوری به اتاق عمل رفته و عمل جراحی سنگینی را انجام دادند. شریان تحت ترقوهای راست و قله ریه راست پارگی شدی داشت و الحمدالله این جوان مجروح با جراحی تحسین برانگیز دکتر حکمی نجات پیدا کرد. استاد باستان حق، در همه صحنههای خدمترسانی آماده و حاضر و پیشتاز بود. آن طبیب بزرگوار مردمی، مصداق کریمه شریفه در توصیف پیامبر بزرگوار اسلام حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله در زمان ما هستند: "طبیب دوّار بطبه" طبیب همیشه بر اریکهای نمینشیند تا دردمندان به او مراجعه کند. یک جاهایی هم هست که باید او به کمک دردمندان و درماندگان و ناتوانان و محرومان بشتابد. ایشان حقیقتاً این روحیه را داشت. در دوره دانشجویی یک بار بیماری حادی عارض شد و به اورژانس بیمارستان شریعتی رفتم. ایشان هم دستیار ارشد بیمارستان بود. چند دقیقه بعد از اینکه در اورژانس بستری شدم، دیدم، دکتر باستان حق با چهرهای خندان، بر بالینم آمده است. با ملاطفت پس از شرح حال و معاینه، دستوراتی صادر نمود که خیلی هم مؤثر بود و نزدیک غروب هم مرخص شدم.
استاد محمود فرزان، معلم علم و اخلاق
اگر بخواهم تمام فضیلتها را جمع نموده و سیمای آن را ترسیم نماییم، چشممان به سیمای نورانی و چهره خدوم شمع فروزان محفل دانشگاه، استاد دکتر محمود فرزان روشن میشود. معلم متواضعی که هر کلامش سنجیده و مشحون از علم و فضیلت و تجربه و معنویت است. ایکاش از سیره علمی و اخلاقی این طبیب والا و استاد عالیقدر زندگینامه تهیه و در کلاسهای اخلاق به دانشجویان و شیفتگان علم و فضیلت تدریس میشد. استاد فرزان کمتر سخن میگوید، بیشتر عمل میکند، دلسوزتر از همه طبابت میکند، جدیتر از همه درس میگوید و منظمتر از همه حاضر میشود. گرچه این چهرههای نورانی نیاز به معرفی ندارند، اما وظیفه شاگردی اقتضاء میکند که از این نماد معلمی در دانشگاه با عباراتی از جنس نور ستایش گردد. خداوند سایه گرانبار این استاد ناب شایسته را بر دانشگاه مستدام فرماید.
چهل نماد کمال!، بیست نماد تعالی!
اینکه 40 نکته را از دانشگاه در گستره زمانی طولانی، عرض میکنم، یک انتخاب نمادین است. یک خاطره به ازای هرسال تلاش دانشگاهی! چهل عدد کمال است، و بیست نماد نمره برتر! و خاطره بیستم را دوبار بکار میبرم! یعنی نمره تعالی اساتیدی که ذکر خیرشان بمیان آمد و اساتید دیگری که مطرح خواهند شد و بسا اساتیدی که مجال بیان خاطره از ایشان فراهم نشد، بیست و احسن و شایسته تجلیل و تکریم و سزاوار ستایش و تقدیر است. بیش از 40 سال افتخار حضور در دانشگاهی را داشتهام که بیش از 80 سال از تاریخ دوران معاصرش را گذرانده است. این انتخاب را از استاد و رئیس ارزشمند دانشگاه، مرحوم زندهیاد دکتر محمدحسن باستان حق الهام گرفتهام. در مراسم تودیع ایشان و معرفی استاد دکتر محمدرضا ظفرقندی، ایشان یک جمله معنیداری فرمودند: من 11 سال در این دانشگاه، بهعنوان رئیس خدمت کردم، و الآن 11 دقیقه میخواهم گزارش دهم، یک دقیقه به ازای هرسال مدیریت صحبت میکنم. چون فضا بهگونهای بود که خیلی به صحبتهای استاد گوش نمیدادند. بعد حرفهای بسیار دلسوزانه و یک گزارش مسئولانهای ارائه دادند که در آرشیو دانشگاه ثبت است. ایشان در اوج جنگ و کمبودها حقیقتاً خدمت کردند. در انقلاب فرهنگی و شرایط دشواری که در دانشگاه وجود داشت سکان هدایت دانشگاه پرتلاطم را بر عهده داشتند.
تا اینجا از 20 استاد نام بردید.
بله، 20 استاد، بیست ستاره درخشان و بیست ستون از بنیادهای استوار ماندگار دانشگاه. 20 شخصیت فرهیخته و باکمال دیگر، از دوران دستیاری و بعدازآن، در این قسمت مطرح و انشاءالله یک فضیلت محوری از فضایل هر بزرگوار معرفی خواهد شد.
امثال ما بر اساس سنن آفرینش به اواخر عمر خود نزدیک میشویم و میبینم اساتیدی مثل استاد دکتر عباس شفیعزاده و سایر اساتیدی که کیمیا و در نایاب بودند، اکنون در بین ما نیستند و افسوس میخورم که چرا از محفل نورانی و باارزش و گرانبهای آنها کم استفاده کردیم و به سجایای والای شخصیتشان کمتوجه نمودیم.
چرا 40 استاد دانشگاه را محور روایت تاریخ شفاهی دانشگاه قرار دادید؟
در ادبیات و معارف اسلامی، عدد 40 نشان کمال است. 40 سال خدمت در دانشگاه که حدود 70درصد عمر بنده را تشکیل میدهد، نیمی از تاریخ معاصر دانشگاه تهران را شامل میشود،نیمه پیشرفت و تعالی، نیمه تاریخی پرتلاطم و بحرانی، و بخش سرنوشتساز این نهاد مفید و اصیل ملی.
حضور شما در دانشگاه متوالی بوده، یا انقطاع داشته؟
بدون انقطاع افتخار حضور در مسئولیتهای دانشگاهی را داشتهام. اگر جای دیگری هم بودم به خاطر شأن دانشگاهی، و با حکم و موافقت دانشگاه بوده است. با حفظ مسئولیتهای آموزشی و دانشگاهی، حدود 20 سال در وزارت بهداشت مسئولیت مدیریتی داشتهام. در این 20 سال فشار کارهای اجرایی باعث میشد که از محیط درس و آموزش به درجات فاصله، به سختی خود را این وسط نگاه داشته، رابطه با بحث و درس و خدمت را ترک ننمایم. هیچ فضایی بهتر و باارزشتر و جذابتر و مفیدتر از محیط درس و گفتوگو و خدمت توأم علمی و حرفهای نیست. مأموریتهای مدیریتی در دانشگاه ماهیت آموزشی، پژوهشی دارد ولی خارج از دانشگاه لزوماً اینطور نیست و نوعاً برای تعالی علمی شخص مأمور بازدارنده است.
چرا؟
چون دانشگاه معدن فضیلت است و به تعبیر استاد شمس شریعت تربقان یک عبادتکده خداوند تبارک و تعالی است. جای مهم و بزرگی است و بایستی بسیار مورد توجه قرار بگیرد. آنهایی که افتخار پیدا میکنند که در دانشگاه خدمت کنند این افتخار را قدر بدانند و سعی کنند به شکرانه آن کاری کارستان و خدماتی ماندگار در عالیترین حدی که میتوانند انجام دهند.
دوره دستیاری شما چطور شروع شد؟
آموزش دانشگاه مراتب دارد و دستیاری یک مرحله کاملتر آموزش است. دوره دستیاری هم دوره ای های ما مقارن سال دوم از شروع انقلاب فرهنگی بود. در شروع انقلاب فرهنگی دانشگاهها موقتاً تعطیل شد. رئیس بزرگوار و پرتلاش وقت دانشکده پزشکی، استاد دکتر مهدی بیگدلی، با تدابیری این بحران را طی دوره دو ساله اولیه جنگ تحمیلی با درایت کنترل فرمود. شرایطی فراهم شد که علاوه بر خدمات و اورژانسهای جاری، بهطور گسترده پذیرای مجروحین عزیز جنگ و دفاع مقدس شد. ترسیم فضای پرتلاش و مشحون از خدمت و معنویت آن روزها بسیار دشوار است.
ورودیهای سال 1354،در دوره ششساله، که همه واحدهای خود را بهنگام گذرانده بودند، چهار واحد باقیمانده تا شروع کارورزی داشتند (دوره کارآموزی رادیولوژی-روانشناسی-پوست و گوش و حلق و بینی، هرکدام یک ماه و معادل یک واحد بالینی). اگر ما این چهار واحد را متوالی و بدون وقفه میگذراندیم، در آبان ماه 1359 تمام میشد. ورودیهای 1353 در دوره هفتساله پذیرفتهشده بودند و این دو گروه در دوره بالینی به هم رسیدند و در عمل ورودیهای 53 و 54 دانشکده پزشکی تهران، دوره بالینیشان باهم شروع و باهم تمام شد. اگر انترنهای جدید وارد نمیشدند بیمارستانهای آموزشی خیلی مشکل پیدا میکردند. مسئولان وقت اجازه دادند که این دو گروه، چهار واحد را بگذراند و در صورت موفقیت بلافاصله از آبان ماه دوره کارورزی را شروع نمایند. حقیر بهاتفاق اکثر ورودیهای سالهای 53 و 54 ، واحد حذفشده و افتاده نداشتیم و بدون وقفه وارد دوره کارورزی شده و تنها گروهی بودیم که مشمول تعطیلی موقت انقلاب فرهنگی نشدیم. جنگ هم در همین روزها شروع شد (31 شهریور 1359). دوره انترنی ما 13 ماه بود و روز اول آذر 1360 تمام میشد. طبق اعلام سازمان نظاموظیفه، باید دفترچه آمادهبهخدمت میگرفتیم که سربازی را شروع کنیم. تاریخ اعزام اول آبان 1361 تعیین گردید. در دوره کارورزی وظایف دستیاران سال اول هم به عهده ما بود، چون پذیرش دستیار انجامنشده بود. با خروج کارورزان و عدم ورود گروه بعدی و عدم پذیرش دستیار برای دومین سال متوالی بیمارستانهای آموزشی دچار افت شدید میشد. به همین علت به درخواست ریاست محترم وقت دانشکده پزشکی، استاد دکتر بیگدلی، این مدت 11 ماه را در دانشکده ماندیم و به خدمت ادامه دادیم. شرایط کاری بسیار فشرده و سخت بود. خلاء کارورزان و دستیاران سال اول و دوم باید پوشش داده میشد. اینجانب در بیمارستانهای مرکز طبی کودکان، امیرکبیر و بهرامی تقریباً بهطور متوالی در خدمت بودم. سختترین شرایط در روزهای جمعه و تعطیلات پیش میآمد و واقعاً طاقتفرسا بود، ولی خدمت در محضر اساتید و دستیاران ارشد بسیار آموزنده بود.
تیم های اضطراری دانشگاه در این یک سال تشکیل گردید و اولین حضور در جبههها برای امدادرسانی به مجروحین از سال پرتلاطم انترنی شروع و در سال دوم جنگ توسعه یافت. روزهای آخر مهر 1361، با جمعی از دوستان (دکتر ربانی-دکتر سادات-دکتر رادمهر...) در یک عملیات، بهعنوان تیم اضطراری در یک منطقهای از جبهه خدمت میکردیم. عملیات که تمام شد سریعاً به تهران برگشتیم و روز اول آبان به پادگان برای اعزام به خدمت نظام وظیفه مراجعه کردیم. استاد دکتر بیگدلی که رئیس وقت دانشکده بودند، یک لایحه از هیئت دولت برای تعویق خدمت نظام وظیفه برای 120نفر (در همه دانشگاهها – سی نفر برای دانشکده پزشکی تهران) گرفتند که در روز اول آبان در مجلس تصویب شد. باید یک سال تا امتحان دستیاری بعدی صبر میکردیم. بر اساس این مصوبه، دانشکده پزشکی آزمون کتبی و مصاحبه برگزار نمود. هنگام مصاحبه گرایشم به رشته اطفال بود. استاد بزرگوار دکتر یحیی عقیقی که استاد راهنمای پایاننامه دوره پزشکی عمومیم بودند، الگو و الهامبخش و مشوق بنده برای رشته اطفال بودند. آن بزرگوار خیلی برای بنده زحمت کشیدند و به شدت به طب اطفال علاقه داشتم. به دلیل نیاز مبرم جبههها به تخصص جراحی، دکتر ربانی، دکتر میرشریفی، دکتر کریمی، دکتر رادمهر و اینجانب در دوره دستیاری جراحی عمومی پذیرفته شدیم. دکتر سادات، دکتر کاسب در رشته ارتوپدی وارد شدند. در تقسیمبندی اینجانب و دکتر میرشریفی به بیمارستان سینا رفتیم. بزرگترین مؤلفه دوره شروع دستیاری در آذرماه 1361، ازدحام انبوه مجروحین جنگی در بیمارستانهای آموزشی بود و عمده وظایف مراقبتی به عهده دستیاران بود. کشیک ما نامحدود بود و تا توان داشتیم، کار میکردیم. به دلیل شرایط جنگی و ضرورتهای علمی و تجربی خدمت به مجروحین، وظیفه خودم دانستم که رشته جراحی را انتخاب کنم. وقتی به جبهه میرفتیم، میدانستیم که چقدر جراحی برای کنترل جراحتهای جنگی مورد نیاز است. دوره خیلی خاصی بود اما به دلیل اینکه ما سال اول دستیاری بودیم، دستیار سال دوم نداشتیم و عملاً بار کاری ما در محیط بیمارستان بیشتر بود. مجروحان جنگی را هم فراوان میآوردند و اصلاً در بیمارستان سینا چند بخش مجروحین جنگی درست شده بود. روز اول که به بیمارستان سینا رفتیم، خود را به استاد دکتر غلامرضا پورمند که رئیس وقت بیمارستان بودند معرفی نمودیم. استاد با خوشروئی خوشامد گفت و شرایط بیمارستان را توضیح و فرمود که اینجا مرکز ترومای تمام کشور است و شب و روز بیمار وارد و خارج میشود. حدود 120 تخت برای مجروحان جنگی دارد و بسیار سخت و پرکار و دشوار است و ما از شما انتظار یک دستیار عادی را نداریم و بقیهاش به عهده خودتان است. استاد انتظارش را از ما اینطور درخواست فرمود که آئینه تمام نمای دستیار خوب باشیم.
ما رفتیم، روپوش پوشیدیم و تقسیم شدیم. محل خدمت بنده بخش جراحی یک بیمارستان سینا تعیین شد. بخش جراحی یک، سه نفر استاد و دو نفر دستیار داشت.استاد دکتر عبدالحمید حسابی، رئیس بخش بودند و استاد دکتر باقر نصیرپور که مسن بودند در این بخش حضور داشتند. در اولین ورود به درمانگاه در اولین روز دستیاری جمعیت بیماران و همراهان موج میزد، فضای درمانگاهی هم فضای کوچکی بود. یک استاد نورانی روپوش پوشیده و باحوصله بیماران را ویزیت میفرمود. این اولین درمانگاه تا ساعت سه بعد از ظهر طول کشید و استاد خیلی با خوشرویی مرا پذیرفت. خیلی تحت تأثیر منش و روش طبابت استاد قرار گرفتم. اسم این استاد را از قبل شنیده بودم. استاد حسابی بودند.
دکتر حسابی، اولین استاد جراحی و معلم اول اخلاق و انسانیت
استاد حسابی بستگی نزدیکی با پروفسور حسابی فیزیکدان عالیقدر دارند و پزشک حاذقی بودند که آرامش را به بیمار و خانواده و همینطور دانشجویان و همکاران هدیه میکردند. آن بزرگوار واقعاً طبیب دردآشنا و حکیم بودند و هستند، خداوند ایشان را حفظ کند. هر وقت عرصه تنگ میشد و کار گره میخورد و برای بیمار مشکل و عارضه و در محیط کار بحرانی پیش میآمد، استاد گرهگشا و حلال مشکلات بودند، هم مشکلات علمی و هم مشکلات حرفهای و رفتاری. هنوز هم در مشکلات یادآوری خاطرات طبابت معنوی استاد حسابی، برایم الهامبخش است. استاد بسیار منظم و وقتشناس و اولین نفر از پزشکانی بودند که رأس ساعت به اتاق عمل میآمدند. قبلاً هم بخش را ویزیت کرده بودند. هر وقت در کشیکها و اورژانسهای شب، یا تعطیلات با ایشان مشورت میکردیم، یا درخواست راهنمایی و کمک مینمودیم، فوراً میآمدند. روحیه خستگیناپذیری، جزو صفاتی است که در این استاد بزرگ متجلی شده بود و ناخودآگاه به دستیاران منتقل میشد. اساتید جراحی آن زمان، وظایفی که سایر اساتید بالینی دارند، از کلاس درس، ویزیت بخش، حضور در اورژانس، و .... همه را مقید بودند و رعایت میکردند، علاوه بر اینها، مسئولیتهای اتاق عمل را هم داشتند و بخش عمده از عمر کاری آنان در اتاق عمل صرف میشد و حقیقتاً کارهای سنگین و طاقتفرسایی انجام میدادند. این بزرگواران مقید به مطالعه علمی هم بودند. کنفرانسها را هم میآمدند و از اول تا آخر شرکت میکردند و خارج از بیمارستان در انجمنها و محافل علمی شرکت فعال داشتند و الآن هم دارند. وقتی تربیت بر این اساس باشد، این تبدیل به صفت میشود و این بزرگوار استاد مستقیم و اولین استاد در دوره دستیاری بنده بودند.
اجازه فرمایید به بعضی از پیشکسوتان و پدران علمی امروز دانشگاه اشارهکنم. استاد یلدا، دکتر بهادری، دکتر اعلمی هرندی، استاد عقیقی، استاد شفیعی که دریغا از دستش دادیم، این بزرگواران تکمضرابهای آسمان علم و ادب و فرهنگ و بشریت و دانش و دانشگاه و در ملت ما شخصیتهایی کمنظیر هستند. اینها اسطورههای فضیلت و معنویت و علم و تلاش هستند. حق این است که هم این نسل و همنسلهای بعدی از این اسوههای معنوی و تلاشگران علم و خدمتگزاری، تبعیت و به آنها اقتدا کنند. باید سیره آنان را زنده نگهداریم. سیره زندگی وقتیکه خوب و نافذ باشد، باقی میماند. سوگندنامه سقراط بعد از چند هزار سال در همه محافل علمی و همه دانشگاهها موضوعیت دارد زیرا یک جوهره از ایمان و یک باب از خدمت به انسانیت دارد که نمیشود انکار کرد. این اساتیدی که برای این روایتگری از تاریخ معاصر دانشگاه انتخاب شدند، اینچنین هستند. یک صفت مشترک همه بزرگواران این است که همه عاشق علم و خدمت و مفهومی به اسم دانشگاه هستند. با جوهره عشق و با همه هستی و تا آخرین رمق اینجا زندگی میکنند. در دانشگاه سالهای طولانی محضر استاد دکتر عباس شفیعی را درک و در سفر حج و عتبات عالیات با آن طائر قدسی به ملاء اعلی رفته، همسفر بودم. ایشان در حال نماز و در حال خدمت به دانشگاه، آخرین حادثه عمرش اتفاق افتاد و از دنیا رفتند. در کجای عالم، صحنه آفرینان دانشگاهشان این گونه هستند. همه این اساتیدی که ذکر خیرشان بمیان آمد، این گونه بودند و هستند. این عاشقان علم و اسوههای خدمت، همیشه و با اشتیاق در دانشگاه حاضر بوده و هستند و عمر و سلامت خود را وقف تعالی آن کردند.
آیا دانشگاه و محیط دانشگاه چنین افرادی را پرورش میدهد یا این افراد هستند که این روحیه را در دانشگاه ایجاد میکنند؟
هر دو و بلکه هر سه. شما دو عنصر را گفتید و بنده یکی به آن اضافه میکنم. آنچه مسلم است این محفل انس باید برقرار باشد، استاد شمع نورانیاش، دانشجو پروانه مشتاقش و درس و بحث، تحقیق و تلاش، خدمت و پیشرفت، اکسیر اعظمش. هرجایی که این اجتماع حاصل شد، آنجا دانشگاه است. منظور فضای فیزیکی نیست چون یک زیرزمین نمور که در آن حیوان تشریح میشود و کارگاه آزمایشگاهی مشحون از بخارات شیمیایی در فضایش و کورسوی نور و حرارت نامعتدلش، در ظاهر مطلوبیت و مزیتی ندارد. چه چیزی باعث میشود که این شخصیتها با همه وجود و اشتیاق در اینجا حاضر شوند؟ یک نسخه از کلید آزمایشگاه در اختیار استاد دکتر کجباف زاده بود که هر وقت خواستند بیایند. یک روز صبح نوروز، کاری در آزمایشگاه داشتم و با نهایت تعجب دیدم که دکتر کجباف زاده در آزمایشگاه است و خرگوشی را بیهوش کرده و روی مثانه خرگوش عمل جراحی انجام میدهد. یکی از دوستان تعریف میکرد که در ایام عید به دانشکده داروسازی رفته و میبیند استاد دکتر شفیعی در اتاق کارش با سرگرم تنظیم مقالهای است و برای ادای سنت عید،یک فلاسک چای و بیسکوئیت هم کنارش است و در آن نوروز تنها این استاد در دانشگاه حاضر است. در مقابل این ضربالمثلهای ماندگار دانشگاه، بعضاً صحنههای بسیار غمانگیزی مشاهدهشده است، که امیدواریم در ساحت دانشگاه هرگز تکرار نشود. مثال دانشجویی که در شیفت موظفش حاضر نمیشود، یا استاد و دانشجوئی که قدرناشناس و مسئولیتناپذیر است. چرایی این بحث باید در دانشگاه ریشهیابی و راهش هم پیدا شود. مثلاً مسئولین باید مترصد باشند که چه کسانی وارد دانشگاه میشوند، انگیزههای ورود به دانشگاه را رصد کنند، مبادا جاذبههای مادی، معنویات طول تاریخ دانشگاه را تحتالشعاع قرار دهد، اگر مراقبت نکنیم آفتها و تهدیدها در کمین هستند و انگیزههای معنوی رنگ میبازند. وقتی انگیزههای نادرست جایگزین شد، بهسختی میشود آنها را اصلاح کرد. یک روز از خواب غفلت بیدار میشویم و میبینیم دانشگاه در تصرف افرادی است که انگیزههای مادی و غیر معنوی دارند. البته دانشگاه ما هنوز هم کانون فضیلت و خدمت است و دانشجویان بسیار با اشتیاق و بهترین و کوشاترین فرزندان ملت به آن راه مییابند و اگر یک موارد خلافی هست باید برای هشداردهنده باشد.
از آینده دانشگاه نگران هستید؟
دانشگاه میراث گرانبهای تاریخی و عصاره فضیلتهای ملت است و بهآسانی به دست نیامده است، دستاوردهای آن آسان نبوده،رنجها برده شده، خوندلها خورده شده، عمرهای گرانباری صرف شده است. شهدای والامقامی تقدیم شده است. همه دانشگاهیانی که مسئولیت دارند، در زمان و بهاندازه توان خود باید مترصد حفظ و تعالی دستاوردها باشند. باید نگران باشیم، کیمیا همیشه در معرض آسیب و آفت است.
به سرمایه های دانشگاه اشاره کردید. لطفا توضیح بیشتری بفرمایید.
در دورهای که دکتر علیرضا کاظمیان، شهید شد، کارمندان شریف بیمارستان شریعتی هم شهید شدند. دانشگاه محیطی است با طیفی نورانی. در یک طرف طیف خدمت گذاری خالصانه و صادقانه پرسنل شریف تا مرز ایثار و شهادت و جانبازی و در طرف دیگر مراجعان و مردم پرفضیلت و صبور و مقاومی هستند که با کمبودها میسازند و نهایتاً هم وقتی به آنها خدمتی ارائه میشود، آنقدر قدردان هستند که گاهی انسان شرمنده سپاسگزاری آنها میشود. این سرمایههای انسانی گرانبارترین سرمایه دانشگاه هستند. مجموعههای انسانی روی همدیگر اثر میگذارند. اگر همهچیز داشته باشیم ولی مردم حضور نداشته باشند و یا به بیمارستانهای دانشگاه اقبال نداشته باشند، نمیتوانیم کاری انجام دهیم، پس والاترین سرمایه دانشگاه مردم هستند.
مدیرانی که زحمت میکشند و فداکاری میکنند و از وقت و سلامت خودشان میگذرند و با همه کمبودها میسازند و محیطهای دانشگاهی را اداره میکنند را باید قدر بدانیم. اساتید بزرگوار و گروههای آموزشی هم هستند، اینها روی همدیگر تأثیر و تأثر دارند. با هم تعامل دارند و محصول مجموعه این تعاملات برای دانشگاه سرمایه محسوب میشود. البته باید تلاش مضاعف کرد، چون به دلیل همه این تلاشها و پیشینه درخشانی که این دانشگاه داشته است و قابلیتهایی که امروز دارد و از همه مهمتر اقبال خوبی که مردم به این دانشگاه دارند، داوطلبین واجد استعدادهای درخشان، این دانشگاه را برای تحصیل و تعالی خود انتخاب میکنند. اقبال شگرف دانشجویان نیز از سرمایههای بیبدیل دانشگاه علوم پزشکی تهران است. زیرا یکی از انتخابهای نزدیک به نیم میلیون نفر از داوطلبان تحصیل در دانشگاه که در کنکور شرکت میکنند، ورود به این دانشگاه است. اینها را باید قدر دانست و هدایت کرد و خوب استفاده کرد.
بیمارستانهای دانشگاهی محل حضور میلیونی مردم در هرسال هستند. مردمی که میآیند و درمان میشوند، و در پرتو درمانشان آموزش در سطوح مختلف ارائه میشود و تجارب درمانی و تشخیصی حاصله دستمایه پژوهشها و انتشارات علمی میشود. در پرتو شکوفایی استعدادها و تداوم و مراقبت بر اصل شاگرد پروری دانشگاه، اساتید و دانشمندان بزرگ کشور در این مهد تمدن ساز ظهور و بروز میکنند. بزرگان و دانشمندانی که به بعضی از آن منظومههای معرفت در این گفتگو اشاره شد و یا میشود. مسائل اخلاقی، مسائل معنوی، تلاشگری در تحصیل و کسب علم و معرفت، دلسوزی و مسئولیتپذیری همه ارزشها و سرمایههای گرانبهای دانشگاه هستند. همه دانشگاهیان بزرگوار باید بپذیرند که مسئول هستند و باید در برابر پاسخ دادن به این مسئولیت خاضع باشند.
نظرتان درباره اخباری که میشنویم که مثلاً پزشکی، بیمارش را رها میکند یا وقت کمی برایش میگذارد، چیست؟
این مسائل در دانشگاه کم اتفاق میافتد ولی اگر اتفاق بیفتد باید بسیار نگران بود که تسری پیدا نکند و رویه و معمول نشود. اصل در دانشگاه خدمت و شرافت خدمتگزاری خالصانه به مردم و حفظ فضیلت علم و اخلاق و خدمتگزاری است و همه اینها در دانشگاه محور است، اما در معرض تهدید هم هست.
شما استاد پیشکسوت دانشگاه هستید و این صحبتهایی که میکنید، ادبیات شماست اما با دانشجویان جدید که برخورد میکنیم، گاهی ادبیاتشان با شما فرق میکند و به نوعی زرنگ بودن و به روز بودن را در کسب منافع مادی میبینند.
دانشجو یک مجموعه معرفتی است که قابلیت و ظرفیت بالقوهاش بارها و بارها بیشتر از قابلیتهایی است که ظهور و بروز پیداکرده است. چون جوان است و فرصت تجربه اندک داشته است، تحت تأثیر مطالبی قرار دارد که در نسل قبلی دانشجویان موضوعیت نداشته. بنابراین نباید دانشجو را مقصر پدیدههای غیرمتعارف قلمداد کنیم. دانشجویان ما بسیار شریف و نجیب و خوب هستند. اعتراضشان هم در قالب مواردی که شما میگویید ریشهدار است و جای تأمل دارد، اما همه اینها نفیکننده مسئولیت بقیه عناصر دانشگاه بهخصوص اساتید نیست. در مطالعاتی که انجام شده است و در همین دانشگاه منتشر شده است، هنوز نافذترین الگو برای دانشجو، استاد است. پس اگر ایرادی در دانشگاه میبینیم بایستی یک مقدار نگاه را به سمت مدیران و استادان و نظام آموزشی بچرخانیم. شاید استاد وظیفهاش را انجام نداده است، شاید مدیر اهمال نموده، شاید تناقض رفتارها و عملکردها باعث شده که بعضاً دانشجو مطابق انتظار رفتار نمیکند. این رفتارهای مورد انتقاد، اصل نیست، اصل هنوز بر فضیلت و معنویت و انسانیت است. هنر دانشگاه این میتواند باشد که یک دانشجوی ورودی را با همه قابلیتها و ظرفیتها، و بنمایههای معرفتی و ارزشی و اخلاقی و اجتماعی تحویل بگیرد و در این محیط انس، به منظومههای علم و کمال و معرفت و دستپروردههای توانمند و مشتاق خدمت و دوست دار مردم تبدیل نماید.
یکی از مواردی که این تغییر نگرش را میتوان دید، تغییر انتخاب رشته دانشجوها برای دوره دستیاری است که نسبت به گذشته تغییر کرده است.
در ابتدای این مصاحبه در مورد انگیزهها و تغییر انگیزهها در دانشگاه سخنی به میان آمد. به مطالعه استاد دکتر محسنی در سال 46 اشاره شد. به هشداری که در سال 54 توسط یک محقق جوان آن روزگار دانشگاه دادهشده بود اشاره شد. این زمان اقتضائات و مصادیقش با گذشته متفاوت شده است. نباید ظاهربین بود. ممکن است یک دانشجو در مور ظاهری نظیر پوشش یک موضوعی را رعایت نکند یا در کنشهای روزمره یک رفتار قابل دفاعی را انجام ندهد. این امور همه مطلب نیست. دیدن مشکلات و تأمل و تفکر در باب آنها شایسته است، اما باید نافذ نگاه بکنیم و یکطرفه به قاضی نرویم. دانشجو، جنبش دانشجوئی و پرورش نیروی انسانی، یک واقعیت در جامعه امروز و یک حقیقت محض در دانشگاه است. اصلیترین جوهره حرکت دهنده دانشگاه، همین عنصر دانشجوئی است. پدیدههای امروزی ریشه در بسیاری تحولات و سیاستها و دست آوردهای قبلی دارد، که اهمیت آنها به حدی است که نباید از صورت قضایا حکم کلی صادر کرد. تغییر در انتخاب رشته ریشههای مختلف دارد، همه آنها قابل انتقاد نیستند، امور مثبت و انگیزههای درست هم وجود دارد.
شما در ابتدای صحبتهایتان فرمودید که انتقادهایی به دانشگاه دارید، ممکن است توضیح بیشتری بدهید؟
هر عنصر دانشگاهی از دانشگاه یک انتظاراتی دارد. تفکر و نگاه کلی حقیر به دانشگاه آرمانگرا، تعالی خواه، و تجسم جایگاهی الهامبخش برای سایر سازمانهای اجتماعی و نهادهای فرهنگی است. بعضی از دوستان معتقد هستند که این نوع نگاه، انتزاعی است و واقعبینانه و عینی نیست. ولی با اصرار از انتظارات معنوی خود از دانشگاه دفاع میکنم. معتقدم که جایگاه دانشگاه ما بهمراتب از آنچه هست باید بالاتر باشد. اعتقاد راسخ دارم به اینکه با همین عواملی که الآن در دانشگاه هستند و عوامل بالقوهای که آرزو دارند وارد این دانشگاه شوند، از هیئت علمی تا استاد و کارمند و تا مردمی که با علاقه و اشتیاق به دانشگاه مراجعه و خدمت میگیرند؛ میتوانیم و باید در مراتب بالاتر قرار بگیریم. از مصداقهای مراتب بالاتر، 40 نکته و شاخص از ویژگیهای ممتاز 40 دانشگاه برتر دنیا یادداشت کردهام، که معتقدم تحقق آنها در دانشگاه ما ممکن است. شاید در این مجال میسر نباشد، امیدوارم روزی در محافل دانشگاهیان به بحث گذاشته شود. برای اینکه دانشگاه برتر شویم، باید چه ویژگیهایی داشته باشیم. ویژگیهای خوب و ممتازی را که واجد هستیم تقویت، نارسائیها و ناشایستهها را زدوده و شاخصهایی را که واجد نیستیم کسب نماییم. جهتگیری کلی در دانشگاه در جهت مرجعیت در علوم و فنآوریهای سلامت نیست، منظور مرجعیت در منطقه رقابتی آسیا در کوتاه مدت و در دنیا در بازه طولانی مدت. دست آوردهای علمی دانشگاه خوب و قابل تحسین است، رتبه ملی دانشگاه همیشه برتر بوده، در سطوح بینالمللی و منطقهای هم درخشش هائی را شاهد بوده و هستیم، اما همه اینها کافی نیست، و نگاه دانشگاه در کلان باید به قلهها معطوف باشد و شکستن رکورد مرزهای دانش و فنآوری را هدفگیری نماید. در سطح اجزاء دانشگاه و حتی افراد دانشگاهی هم کمال طلبی و آرمانگرائی باید مرسوم باشد. روز و روزگار دانشگاه هرروز همین طور باشد و این ماهیت کار دانشگاهی است و اگر انسان احساس کفایت بکند که مثلاً دیگر لازم نیست تکنیک بیشتری در جراحی یاد بگیرم یا مطالعات بیشتری کنم، این نقطه سقوط است که باید جلویش را بگیریم و این رفتار در فرهنگ دانشگاهی و قاموس تعالی جائی ندارد. استاد دکتر یلدا را ببینید، در درس امروزش بنشینید و شاهد باشید که این شخصیت پویا در کسب علم و اشاعه علم هنوز هم مانند همیشه تلاشگر است، آیا اینطور نیست؟ اگر نسل دانشجوی امروز این روحیه رقابت و تعالی و آرمانگرائی را ندارد یا کمتر دارد، باید به دانشگاه انتقاد شود. و اگر استاد و دانشجو و مدیر دانشگاهی این روحیه را دارند، حبّذا به این دانشگاه و سرمایههای گرانبهای و آینده درخشان آن. سنن و آداب تعالی و آرمانگرایانه باید به نسلهای بعدی منتقل شود. عنصر دانشگاهی در هیچ شرایطی بینیاز از کسب علم و معرفت از دیگران نمیشود. این دیگران ممکن است دانشجویان، مردم، اساتید جوانتر، اساتید پیشکسوت، اساتید دیگر دانشگاهها یا شخصیتهای علمی خارج از کشور باشند.
قبول دارید که مراودات بینالمللی دانشگاه خیلی پررنگ نیست.
بله، ولی باید باشد و یکی از عناصر و شاخصهای دانشگاه خوب همین است. دیپلماسی علمی یکی از وجوهی است که در والاترین دانشگاههای دنیا بیشتر از سایر مراکز تجلی پیدا میکند. دانشجوی خارجی و بینالمللی، مبادله اساتید و دانشجویان، قراردادهای همکاریهای علمی، همایش های بینالمللی، پژوهشهای چند مرکزی بینالمللی و همه نمادهای دیپلماتیک علم و فنآوری، باید در دانشگاه برتر و مقتدر علمی، با حفظ مصالح کشور و عزت و افتخار و رعایت ارزشها و شئون برقرار باشد. در این عرصه ظرفیت بالقوه دانشگاه بسیار زیاد است، ولی مقدار محدودی از آن به فعلیت درآمده است و بقیه نیز باید به تحقق پذیرد. ارتباطات علمی بینالمللی بایستی به ارزش و علم تبدیل شود و حرکت آفرین باشد.
شما به این معتقدید که دانشگاه تهران و دانشگاه علوم پزشکی تهران دوباره با هم ادغام شوند؟
خیر این اعتقاد را ندارم ولی اعتقاد هم ندارم که این دو بنیاد بزرگ علمی و دانشگاهی از هم جدا هستند. اینها یک مجموعه هستند و به دلایل اداری ساختار اداری مجزایی برای آنها تعریف شده است ولی فرقی ندارد و اینها از دیدگاه ملت ما یکی هستند. توسعه روزافزون همکاریها، که مرهون تدابیر و تعاملات حسنه مدیران ارشد میباشد، به توانمندی این مجموعه بزرگ و پیش کسوت دانشگاهی کشور کمک خواهد نمود.
برای اینکه این دانشگاه را در دنیا با یک نام بشناسند و تعداد مقالات با یک نام باشد و...
این موضوعی جدا است و بحث دانشگاه جامع مطرح میشود. تلاشی هم در این جهت شده است اما بحث ادغام دانشگاه و آموزش پزشکی در وزارت بهداشت ریشههای دیگری دارد که باید در جای خودش بحث شود اما اینجا در بین مردم و در فرهنگ عمومی به عنوان یک دانشگاه شناخته میشود. از مردم که سراغ بگیرید همه آن چیزی که در دانشگاه علوم پزشکی است را به عنوان دانشگاه تهران میشناسند و از هم جدا نمیدانند و خود مسئولان هم جدا نمیدانند منتها غفلتهایی انجام شده است و از این ظرفیتها خوب استفاده نشده است. ذکر مثالی از یک همکاری علمی بین سه نهاد، که سالهای قبل شکل گرفته است و هنوز ادامه دارد، خالی از لطف نیست. برکات فراوانی از این همکاری به وجود آمده است. این مثال قرارداد همکاری بین انستیتو کانسر، مرکز تحقیقات پلیمر ایران و انستیتو سرم و واکسنسازی رازی بوده که بیش از بیست سال دوام یافته. این نوع همکاریهای علمی و تحقیقاتی در تمام سطوح و شئون علمی کشور میتواند تسری داشته باشد و سرعت حرکت علمی و دستاوردهای پژوهشی را به اضعاف مضاعف نماید. روح قانون این است که این دو وزارتخانه متولی آموزش عالی باهم همکاری کنند و هر دو با سایر مراکز و نهادهایی که مستقیم یا غیرمستقیم در آموزش و تحقیقات دخیل هستند همکاری و معاضدت داشته باشند. همه این مراکز متعلق به ملت و سرمایههای بیتالمال اسلامی ملت هستند. در همه قوانین و اسناد بر اصل همکاری بین بخشی، میان بخشی و بینرشتهای صحه گذاشته شده است و حتی یک عبارت برخلافش نیست. جداییها و اختلافات یکسری تعبیر و تفسیر و عملکرد قابل انتقاد رایج بین مدیران و مسئولین است اما در ذات و روح قانون هیچ اختلاف و جدایی وجود ندارد. اینها همه قطعاتی از مجموعههای ارزشی متعلق به بیتالمال هستند و باید تمام عیار در خدمت مردم باشند. یکی از شاخصهای پیشرفت ملی، عدالت آموزشی یا ارائه عادلانه خدمات آموزشی است. از تجلیات عدالت، که از برکاتش عموم مردم منتفع میشوند، همکاریهای بین بخشی و علیالخصوص بین دانشگاهی است. چون اگر خلاف آن عمل شود و به دلیل تلقی نادرست از قانون یا اجرا کردن نادرست قانون، دو سیستم بزرگ آموزشی و دانشگاههای متبوع از همکاری با یکدیگر محروم شوند و بخشهایی از دستاوردهایی که ظهور و بروز قابلیتهای دانشگاهی است، شکل نگیرد، مثل عرصههای میانرشتهای، خسارت آن مستقیم و تمام عیار به جامعه و مردم برمیگردد.
شایسته نیست سرنوشت این همکاریها سلیقهای باشد. چگونه است بین دانشگاهی از این دیار با یک دانشگاه یا مرکز علمی در هزاران کیلومتر دورتر و در خاک بیگانه، همکاری علمی برقرار میشود و این فعل یک فضیلت تلقی میشود، اما در اینجا که مرزی بین این دو دانشگاه نیست و در یک مجموعه قرار دارند، همکاری مرسوم نیست و ارزش محسوب نمیشود؟ این رفتار درست نیست و باید از ظرفیتها و قابلیتها بهتر استفاده شود. باید سلایق و علایق را کنار گذاشت و مصلحت غایی نظام جمهوری اسلامی و آحاد مردم شریف کشور را در نظر گرفت. همه این مراکز و دانشگاهها به مردم تعلق دارد.
آیا حق این است که این دانشگاه با این اساتید و دانشجویان و سابقه فرهنگی و تمدنی و این مردم فرهنگپرور و تمدن ساز، در جایگاه نازلی در دنیا قرار داشته باشد؟ حتماً این بیعدالتی و ظلم است. آیهای در قرآن است که اصالت دستاوردهای بشری مرهون تلاش است و سعی انسان به زودی دیده میشود: "و أن لیس للانسان الّا ما سعی و انّ سعیها سوف یری " اعتقاد راسخ دارد که باید تلاشها را روزافزون کنیم تا دانشگاه را به جایگاه صحیح و شایسته خودش برسانیم.
جلسه دوم
خوشحالیم که برای دومین بار برای بیان تاریخ شفاهی دانشگاه در خدمت شما هستیم در جلسه اول از 20 نفر از اساتید دانشگاه تهران و پیشکسوتان این دانشگاه نام بردید و اکنون برای ادامه این بحث در خدمت شما هستیم.
همانطور که در جلسه اول عرض شد، ترجیح میدهم در کسوت یک دانشجوی قدیمی در این مصاحبه شرکت کنم تا معلم دانشگاه و از این فرصت برای تجلیل و تکریم از بعضی از اساتید بزرگوار و اسوههای علم و تقوی و معنویت در دانشگاه استفاده کنیم. به نام و ذکر خیر از برخی از بزرگواران که به تعابیری میشود گفت در این دانشگاه (دانشگاه علوم پزشکی تهران) تاریخساز بودهاند اشاره شد. امروز، بحث را با ذکر خیر و تجلیل از دو شخصیت گرانبار عالم پزشکی و داروسازی کشور که از اساتید بنام و بزرگوار دانشگاه علوم پزشکی تهران هم هستند، شروع میکنم.
استاد یلدا، نماد و پدر علم پزشکی ایران
این شروع مزین به نام بلند و شخصیت والای دانشگاه استاد دکتر یلدا است، همه دکتر یلدا را میشناسند و هرکسی از ایشان خاطره و شناختی دارد و بهنوعی از خوبیها و تأثیرگذاریها و محفل درس و بحث و تلاشهای این شخصیت بلندآوازه علم و اخلاق و ایمان خاطراتی دارد. بنده میخواهم عرض کنم اگر در این زمان بخواهیم کسی را بهعنوان پدر علم طب امروز کشور معرفی کنیم، استاد یلدا آیینه تمامنما و شایستهترین نمونه والای آن خواهد بود. گرچه مشهورتر از این عنوان به نام پدر علم عفونی و بنیانگذار علم بیماریهای عفونی و مناطق گرمسیری در کشور مشهور هستند. ایشان انسان والا و طبیب دردآشنا و استاد عالیمقامی هستند که همه زندگیشان در دانشگاه خلاصه میشود. اگر یک ستاره درخشان در آسمان علم و معرفت و یک شخصیت معنوی و تأثیرگذار و الگوی اخلاق و فضیلت را بخواهیم در دانشگاه معرفی کنیم، دکتر یلدا مصداق بارز و کامل آن است. اگر یک معلم دانشگاه را بخواهیم نام ببریم که تمام صفاتی که بزرگان برای معلم گفتهاند و در ادبیات و تاریخ علم ثبتشده است، در او جمع باشد، آن فرد استاد معنوی دکتر یلدا است. همه صفات بلند و حسنات و ملکات انسانی و اخلاقی در وجود ذیقیمت استاد یلدا مجسم است. کلاس درس او محفل انس است، کلاس درسی که هرکسی در آن بنشیند از آن بهرهای میبرد. از حرکات، رفتار و منش این طبیب دردآشنا، تا شیوه درس و معلمی دلسوزانه آن بزرگوار، تا اشارات طبی و تجربیات گرانباری که مخصوصاً در بیماریهای عفونی و بومی و گرمسیری کشور دارند. آثار متعددی که از تجربیات ایشان به رشته طبع درآمده است، مجموعاً از این بزرگوار یک شخصیت والایی را میسازد که به وجود و به شاگرد بودن در محفل این استاد، بهحق افتخار میکنیم.
اگر خاطره مشخصی از ایشان دارید، بفرمایید.
هرزمانی که ما توفیق پیدا کردیم یا هرکسی توفیق پیدا میکند در محضر استاد بنشیند، مصداق یک خاطره ارزشمند است. حال از خاطرات تلخ و شیرین و کلاس درس و محفلهای انس یا حضور در یک مراسم و جلسات کارشناسی و ... در زمانی که استاد بیمار هم بودند و کسالت داشتند، و حق این بود که استراحت میکردند، ولی عشق والای ایشان به دانشگاه باعث میشد که در دانشگاه حضور پیدا کنند، به یک مناسبتی از ایشان دعوت شد، در جمعی که همکاران دیگر و پرستاران شریف هم جمع بودند، راجع به یک موضوعی درباره طب جایگزین و طب مکمل بحث شود. وقتی از استاد سؤال شد که نظرتان در مورد اینکه طب مکمل را وارد دانشگاه کنیم و این شعبه طبی را دایر کنیم و در چه سطحی دایر کنیم چیست؟ ایشان توضیحاتی عبرتآموز فرمودند.
دکتر یلدا و طب مکمل؛ کورسوی امید بیماران را روشن نگهدارید
فرمودند وقتی بیماری به پزشکی مراجعه میکند و پزشک پاسخ قانعکنندهای به او نمیدهد بر آن بیمار حرجی نیست که به غیرپزشک، مثل رمال و جادوگر و دعانویس مراجعه کند، به کسی مراجعه کند که به درد و رنج او پاسخ میدهد و جواب نه نمیدهد. طب مکمل و طب جایگزین از نقطهای شروع شد که طب کلاسیک و رایج عقبنشینی میکند و به اصلاح مردم ناخوش را جواب میکند و تلاش خود را برای تسکین آلام، حل مشکلات، راه پیدا کردن برای گرفتاریهایی که پیچیده است و راه صریحی برای آنها وجود ندارد ادامه نمیدهد. وقتی این عقبنشینی از سوی طب کلاسیک اتفاق میافتد، آنوقت باید جایگزینی برای آن باشد. در مرام انسانی و سنت پزشکی نمیشود به انسان دردمند جواب نداد، باید تا آخر به او متعهد و پاسخگو بود. بعد استاد توصیه فرمودند که شما این روحیه را نداشته باشید که به بیمار جواب منفی بدهید و در هر شرایطی او را ناامید کنید، همیشه آن «کورسوی امید» را برای بیمارتان زنده نگهدارید و تلاش علمی برای پیدا کردن راهحل را هم از دست ندهید، هیچوقت علم، دانش و دانشگاه محل عقب نشستن و شکست خوردن نیست. دانشگاه محل به جلو رفتن و تلاش کردن و غلبه بر مشکلات است و شما به دنبال راهیابی باشید.
خطاب ایشان به جوانان بودند و بعد مخصوصاً به پرستاران عزیز که بیشتر از پزشکان با درد و رنج بیماران مأنوس و همراه هستند و وظایف سنگینی بر عهدهدارند، ایشان نصیحت فرمود که مثل مادری دلسوز و خواهری مهربان نسبت به بیماران باشید و همیشه تلاش خود را برای حل مشکلات و تسکین رنجهای آنها به کار ببندید.
خاطرات از این بزرگوار بسیار زیاد است و وقت محدود. این الگوی بزرگ بهعنوان نماد طب در این روزگار، پدر علم پزشکی و اسوه اخلاق در علم و حرفه پزشکی شناختهشدهاند و امیدواریم نسل جوان دانشگاهی از این استاد بیش از همیشه بهره ببرند.
ممکن است اشاره ای به وجه تسمیه روز پزشک و روز داروساز بفرمایید
در تاریخ پزشکی ایران شخصیتهای بزرگ و تأثیرگذار بسیاری وجود دارند. هرکدام از اعضای سلسله دانشمندان در دوره تمدن اسلام و ایران، به وسع خود و در مفاهیم علمی دوران خود، خدمات شایانی انجام دادهاند. دو ستاره درخشان از این سلاله عالمان و دانشمندان، ویژگیهای ممتازی دارند، که همواره در آسمان علم و خدمات بشری خواهند درخشید. دو شخصیت بزرگ، مرجع، دارای مکتب، خالق آثار بی بدیل علمی، پایه گذار و تمدن ساز، یکی ابنسینا و دیگری محمد بن زکریای رازی. البته ابعاد علمی و خدمات ابنسینا و زکریای رازی بسیار گستردهتر از علوم طب و داروسازی است، اما ابعاد طبی در آثار ابنسینا و داروسازی در آثار زکریای رازی برجستهتر است. کتب شاخص این دانشمندان، نظیر قانون و الحاوی قرنها در تمام دنیا مرجع بلامنازع و منبع تدریس و فراگیری علم طب بوده است. گیاهان دارویی که توسط این دانشمندان شناسایی و برای تولید داروهای مفرد یا مرکب بکار برده شدهاند، بسیار وسیع و اعجاببرانگیز است. عظمت این آثار به حدی است که علیرغم پیشرفتهای شگرف علمی زمان حاضر، هنوز این آثار ارزش مطالعه، مداقه، و برگردان به زبان علمی روز را در خود دارند. در اقدامات فاخر اخیر، نظیر انتشار کتاب الحاوی توسط فرهنگستان علوم پزشکی، مشخص میشود که ابعاد علمی و تسلط این دانشمندان در حوزههای طب و داروسازی چقدر عمیق و جامع بوده است. اشراف علمی، ابتنای نوشتجات بر تجربیات عینی، و حد تلاش این بزرگواران بسیار عظیم بوده است. با آثار متعددی که نگاشتهاند و خدمات گستردهای که انجام دادهاند، از شخصیتهای تمدن ساز دوران اسلامی و در زمره دانشمندان تأثیرگذار بر نهضتهای علمی دوران خود و قرنها بعد از خود بودهاند. بهپاس خدمات انسان دوستانه و شخصیت فاخر و آثار ارزنده این دو ستاره همیشه درخشان آسمان علم و ایمان، سالروز تولدشان بهعنوان روز پزشک و داروساز در تقویم علمی و تاریخی کشورمان انتخابشده است.
الآن میخواهید از یک شخصیت بزرگ داروساز در دانشگاه نام ببرید.
بله، در این روز داروساز شایسته است رازی دوران خودمان را معرفی کنیم، استاد عالیمقامی که اعتقاددارم که شخصیت علمی و اخلاقی و ماهیت خدمات وی، والاتر از محمد بن زکریای رازی است، این بزرگوار مرحوم دکتر عباس شفیعی، استاد زندهیاد و نماد علم و ایمان، الگوی فضیلت و انساندوستی در دانشگاه و جامعه معاصر هستند.
امسال از بین ما رفتند.
بله ایشان در ماه مبارک رمضان گذشته به جوار رحمت الهی سفر کردند.
سالها مسئول کرسی داروسازی و رئیس دانشکده داروسازی بودند.
بنیانگذاران را ملاحظه فرمایید. دکتر یلدا بنیانگذار طب عفونی در کشور هستند، دکتر شفیعی بنیانگذار داروسازی نوین است. این شخصیتهایی که اینجا نامبرده میشوند، همه پایهگذار و بنیانگذار هستند. چیزی را به این دانشگاه و جامعه اضافه کردهاند و خدماتی شایسته برای عالم بشریت انجام دادهاند. درخشانترین تلاش و فاخرترین خدماتی که از معلم دانشگاه انتظار میرود در این اساتید متجلی شده است. دکتر شفیعی آنقدر بزرگ و بزرگوار هستند که به هر زاویه از زندگی ایشان نگاه شود، میبینید در بیان آن عاجز و نمیتوان آنطور که شایسته است او را توصیف کرد.
شما چگونه مرحوم دکتر عباس شفیعی را توصیف میکنید؟
اگر استاد دانشگاه باید شخصیتی الگو و الهامبخش برای دیگران باشد، نمونه تام و تمام آن زندهیاد مرحوم دکتر عباس شفیعی است. مجموعهای از فضائل علمی و اخلاقی و معنوی، منظومهای از تلاش، خدمت و انسانیت. خیلی از افراد به سیره زندگی و خدمات دکتر شفیعی اشارهکردهاند، در مراسمی که در زمان حیات ایشان برگزار شده و نیز در مراسم اخیر که بعد از رحلت ایشان بوده است. خاطراتی از ایشان که در محافل مختلف گفتهشده است.
مقام دکتر عباس شفیعی والاتر از زکریای رازی
بنده توفیق داشتم که در چند سفر در محضر ایشان باشم. چه سفرهای حرفهای و چه سفرهای معنوی و زیارتی، در دانشگاه نیز مدتی مدید در محضر ایشان توفیق کسب فیض داشتهام. در حوزه علم و تلاش علمی، ایشان تلاشگری بود که تلاش علمی را تا آخرین نفسی که در اختیار داشت، ادامه داد. از کلاس درس و دانشگاه به مسجد رفت چون ایشان مقید به نماز اول وقت بود و به همه توصیه میکرد نماز را اول وقت ادا کنند و خود الگوی این فریضه الهی بود. از محفل علمی به مسجد رفتند، آداب را بهجا آوردند و در سجده نماز دچار آن حادثه مغزی شدند و بعد از مدت کوتاهی دار دنیا را وداع نمودند. کمتر شخصیتی را میتوان یافت که تلاشش تا آخریننفس زندگی در راستای آرمانهای والا و ارزشمند باشد.
پدر معنوی دانشگاه
در خدمات ایشان(مرحوم دکتر عباس شفیعی) هیچ شبههای وجود ندارد. تمام نفسهای دکتر شفیعی مشحون از خدمت بود، تمام زندگی ایشان تلاش و تعالی و خدمت بود. هم از نظر علمی و هم از نظر معنوی الگو بودند. نماد معنویت در دانشگاه و جامعه داروسازی کشور بودند. استاد راحل بنیانگذار داروسازی نوین ایران، استاد نمونه کشوری، محقق برجسته برگزیده دانشگاه، مدیر لایق مدبر و خدمتگزار، نگارنده مقالات علمی متعدد، و در زمره دانشمندان برتر دنیا بودند. متأسفانه این شخصیت عظمی از بین ما رحلت فرمودند، یادشان همیشه گرامی باد. تلاشی که ایشان در بحث داروسازی نوین برای گیاهان دارویی و داروسازی سنتی انجام دادند، بینظیر است. آثار علمی ایشان در هر مسئولیتی که قرار داشتند، مثال زدنی است. مسئول دانشکده داروسازی تهران، سالهای متمادی مسئول دبیرخانه شورای داروسازی کشور، رئیس بورد داروسازی کشور، عضو هیأت ممیزه مرکزی و دانشگاه و سمتهای متعدد دیگر. سبک مدیریت خلاق، دلسوزانه و مدبرانه، سیره علمی و تحقیقاتی، شیوه تدریس، شیوه زندگی در محیط علمی و اداری، پایهگذاریهایی که ایشان انجام دادهاند حقیقتاً بینظیر است.
ایکاش هنرمندان که رسالتهای مهمی بر عهده دارند، در زندگی این بزرگوار کنکاش میکردند و با شیوه هنری این الگوی تلاش و اخلاق را به جامعه بیشتر معرفی میکردند. بههرحال یاد ایشان گرامی و خاطرهشان زندهباد.
از بقیه اساتید بفرمایید.
بهعنوان شاهد نیمی از تاریخ معاصر دانشگاه باید شخصیتهای دیگری را معرفی کنم، بسیاری از شخصیتها هستند که به دلیل ضیق وقت نمیتوانم از آنها یاد کنم ولی بههرحال همه آنها بزرگوار و باارزش هستند.
استاد دکتر عقیقی طبیب و معلم دانای مهربان
اجازه فرمایید به فخر اساتید دانشگاه اشاره نمایم. به استاد مستقیم خودم که افتخار شاگردی در محضرشان از بزرگترین نعمتهای الهی همه عمرم بوده است. ایشان هم الگوی اخلاق و انسانیت، هم اسوه تلاش و خدمت در دانشگاه هستند. این استاد بزرگوار جناب آقای دکتر یحیی عقیقی هستند. استاد دکتر عقیقی و اطبای اطفال همدوره ایشان، از شاگردان بلافصل مرحوم زندهیاد استاد دکتر محمد قریب میباشند. شاید نزدیکی و قرابت استاد عقیقی به مرحوم دکتر قریب بیش از دیگران باشد. وقتی ما وارد دانشکده پزشکی شدیم، در همان حوالی استاد قریب دار دنیا را وداع کرده بودند و دریغا که از محضر ایشان بیبهره بودیم. در آن زمان (دهه 1350) جسته و گریخته با شخصیت دکتر قریب آشنا شده و به دنبال این بودیم که از خاطرات ایشان بیشتر بهرهمند شویم. موضوع پایاننامه پزشکی عمومی را با الهام از شخصیت خدوم دکتر قریب، سوءتغذیه در کودکان انتخاب کردم و افتخار یافتم که استاد دکتر عقیقی، استاد راهنمایم باشند. در این فرصت طلائی، زوایایی از زندگی عالمانه و عارفانه دکتر عقیقی برایم روشن و برای همیشه چراغ راهم شد. حقیقتاً یک طبیب دلسوز و نمونه و یک معلم اخلاق بااستعداد و پرتلاش و معلم الگویی در دانشگاه بودند. در دوره انقلاب فرهنگی، توفیق داشتم، چند ماهی بیشتر از معمول در دوره طب کودکان، در محضر استاد دکتر عقیقی بمانم و دلیل آن شرایط انقلاب فرهنگی بود. یک سالی که دانشگاه دانشجو نگرفت، در آن یک سال برای ادامه امور بیمارستانها، جمعی از دانش آموختگان آخرین دوره دانشگاه که از دوستان همدورهای (ورودیهای 53 و 54) بودند در دانشگاه ماندند و بخشها را اداره کردند. در آن یک سال بنده در بیمارستانهای کودکان تلاش میکردم و عمدتاً هم در محضر استاد دکتر عقیقی بودم و پایاننامه را هم در خدمت ایشان تمام کردم.
دوره اطفال را در مرکز طبی کودکان گذراندید؟
موضوع پایاننامه درباره کودکان مبتلا به سوءتغذیه بود، روایت فقر در جامعه آن زمان و حکایت بیداد برعلیه کودکان محروم آن روزگار ... فقر غذائی در اقشار ضعیف جامعه در آن زمان بیشتر بود و مرکز طبی کودکان، مرجع درمان بسیاری از این کودکان بود. بررسی یکصد پرونده از این مرکز و نیز جنبههای اجتماعی و اقتصادی فقر، موضوع این مطالعه بود. سعی شد یک پایاننامه علمی و اجتماعی و اقتصادی نوشته شود و تحلیلی بر وضعیت سوءتغذیه در آن دوران که هنوز تخت تأثیر نظام طبقاتی دوران قبل از انقلاب بود نگاشته شود. در آن روزگار شرایط اجتماعی ایران نامناسب بود و فقر در مناطق دوردست و تبعیض در جامعه بسیار فراوانتر از امروز بود. یکی از نمادهای فقر سوءتغذیه بود که عمدتاً در اطفال معصوم متجلی میشد. مرکز طبی کودکان هممحلی بود که سختترین موارد سوءتغذیه کودکان را میپذیرفت و نسبت به درمان آنها اهتمام مینمود. این پایاننامه هم جنبههای انسانی و هم علمی را پیگیری میکرد. استاد عقیقی راهنمای مستقیم بودند. این بهانهای بود که محفل این استاد را که یک شخصیت والایی هستند و مظهر ادب، اخلاق، ایمان، تقوی و دلسوزی برای بیماران و الگوی انسانی والا و معنوی برای دانشجویان و جامعه پزشکی و علمی کشور هستند را بیشتر درک کنم. استاد عقیقی در بسیاری از موارد از پدر و مادر نسبت به کودکان بیمار دلسوزتر هستند، آنقدر دقت و تبحر در معاینه کودکان بیمار و ملاطفت نسبت به آنها و ایجاد آرامش برای بیمار و والدین آنها دارند، که مثالزدنی است. توانایی که ایشان در بحث طبابت کودکان دارند، بینظیر است.
دکتر عقیقی هنوز اول است
بیمارستانی به نام مرکز امیرکبیر در امیرآباد شمالی بود که بعداً تغییر کاربری دارد و الآن خوابگاه دانشجویی شده است، در آن زمان بیمارستان اطفال دانشگاه بود، استاد عقیقی هم آنجا طبابت میکردند. بیماری را به بیمارستان آوردند که پسربچه 6-7 سالهای بود که درد شکمی و تب داشت، به چندین بیمارستان مراجعه کرده بود و سرانجام در درمانگاه استاد عقیقی پذیرفته شد. استاد شرححال دقیقی از بیمار (به کمک والدین)گرفتند و بعداً معاینات دقیقتری انجام دادند و تشخیص آپاندیست حاد را مطرح ساختند. استاد دکتر ولیالله محرابی که بعداً از ایشان هم ذکر خیری خواهم داشت، این کودک را عمل کردند. آپاندیست حاد بسیار پیشرفتهای بود که در آستانه پارگی و تشکیل پریتونیت قرار داشت. تشخیص دقیق استاد عقیقی که بر پایه رعایت و التزام به اصول سمیولوژی در طب اطفال بود، باعث نجات قطعی آن کودک از یک تراژدی غمانگیز شد. در بحثها و کنفرانسها و نشستهای علمی هم ایشان ویژگیهای خاصی دارند. یکی از آنها این است که بسیار اهل مطالعه و نسبت به مسائل جدید طب اطفال روزآمد هستند. دکتر عقیقی جدیدترین بحثهای طب اطفال را تعقیب و مطالعه میکنند. یک دفترچه جیبی داشتند که همه نکتههای برجسته و تازههای علمی را در آن یادداشت میکردند و همیشه همراه داشتند. در کنفرانسها و در گزارشهای صبحگاهی و سایر محافل وقتی بحثی مطرح میشود ایشان با جدیدترین مطالب علمی با استناد دقیق محفل را نورانی و پربار میفرمایند.
دکتر عقیقی استاد بازنشسته دانشگاه است اما هنوز اولین استادی هستند هر روز صبح زود به دانشگاه میآیند. شاید روزی نباشد که استاد بعد از ساعت شش بامداد وارد دانشگاه شود و قبل از ایشان کسی دیگر وارد شده باشد. در همه مسئولیتها و مأموریتها در تلاشهایی که انجام میدهند ایشان نفر اول است، باذوق و اشتیاق و جدیت شرکت میکنند. برای اساتید جوان و برای دانشجویان راهنمای دلسوز و خوش برخورد و پذیرا و مهربان و در عین حال جدی هستند. بحث ارتقا اساتید دانشگاه با اشارات و راهنماییهای این استاد شکوفا شده است. این استاد بزرگ ویژگیهای متعددی دارند، خداوند ایشان را حفظ کند و سایه ایشان را بر دانشگاه مستدام فرماید و امیدوارم جوانان از این الگوی عاشق بزرگ و بیبدیل دانشگاه درس بگیرند و استفاده کنند.
دکتر یوسف ولی زاده، مظهر دلسوزی برای بیماران
استاد بزرگوار دیگری که سالها استاد مستقیم بنده در بحث جراحی بودند، مرحوم استاد دکتر یوسف ولی زاده هستند. ایشان یک شخصیت دلسوز و غمخوار بینظیر برای بیماران بود. باورنکردنی است که ایشان چقدر نسبت به بیماران غمخوار و همدرد بودند و چقدر پیگیری و دلسوزی میکردند. بیمارانی که بینوا بودند و مشکل داشتند، این استاد دلسوز به هر شکل مشکل آنها را حل میکرد. هرگز اجازه نمیداد محروم برگردند. آنهایی که دردهای سنگین داشتند، در بیماری سرطان در انستیتو سرطان، سختترین سرطانهایی که اتفاق میافتاد به آنجا آورده میشدند، دردمندانی که سختتر از بیماری آنها قابل تصور نبود. بعضیها زخمهای عمیقی داشتند و بعضیها هم آنقدر بیماریشان پیشرفت کرده بود که جوانها توان اداره زخمهایشان را نداشتند و بسیاری حتی توان نگاه کردن به آن زخمها را نداشتند. گاهی شرایط زخمهای بیمار طوری بود که انتظار نمیرفت حتی پرستاران بتوانند آن را پانسمان کنند. اما استاد این بیماران را با مهربانی میپذیرفت و زخمهایشان را شخصاً یا به کمک دستیاران و پرستاران دبرید و پانسمان میفرمود تا بعداً قابل اداره توسط دیگر همکاران باشند. استاد ولی زاده با دلسوزی همه این بیماران را میپذیرفت.
در اعمال جراحی بسیار سخت و پرالتهاب، ایشان ساعتها میایستاد و از همه تجربیاتش استفاده میکرد، و مهارتهای کمنظیرشان موجب میشد سختترین تومورها با موفقیت درمان شوند. استاد نسبت به همه دلسوز بود، در ورای لبخند همیشگی این مظهر عطوفت، غم پنهانی نهفته بود. استاد نسبت به همکاران و دانشجویان مثل یک پدر دلسوز رفتار میکرد. از ویژگیهای این استاد تلاش خستگیناپذیر بود. به دلایلی تقریباً دو سال از دوره چهارساله دستیاری جراحی عمومی را در انستیتو کانسر، بخش جراحی 3 برسیاست استاد دکتر ولی زاده گذراندم. این مدت مقارن با دوران جنگ بود. گاهی با تیمهای اضطراری به جبهه میرفتیم. استاد بزرگوار دیگر بخش دکتر ابوالقاسم اباسهل هم عضو تیمهای اضطراری بودند. زمانی هم میشد که بنده و دکتر اباسهل هر دو به جبهه میرفتیم و تنها استاد ولی زاده باقی میماند.در این فواصل که ما نبودیم بخش که 42 تخت داشت و اغلب بیماران صعبالعلاج روی آنها بستری میشدند، تمام مسئولیتها را شخصاً انجام میدادند. همه کارهای بخش که پرکارترین بخش جراحی هم ازنظر تعداد تخت و هم ازنظر تنوع بیمار بود را اداره میکردند تا ما برگردیم.
وقتی دوره دستیاری تمام شد و برای امتحان بورد آماده میشدیم، در پاویون بودیم که همکاران پرستار درمانگاه تماس گرفتند که استاد ولی زاده از صبح بیمار میبیند و حال مساعدی ندارد، حدود ساعت 1 بعدازظهر بود. بهسرعت به درمانگاه آمدم و دیدم که استاد حال مساعدی ندارد و تا آن ساعت نزدیک به 60 بیمار را ویزیت فرموده بودند. از ایشان خواهش کردیم که استراحت کنند. متأسفانه بعدازآن جلسه کار سنگین، ایشان دچار یک انفارکتوس قلبی شدند. بعد از درمان و نقاهت هم مجدد به کار برگشتند و تا پایان عمر به بیماران و مردم خدمت و تلاش علمی را ادامه دادند.
یکی از ویژگیهای ایشان(دکتر ولی زاده) توصیه به پیشرفت علمی بود. ایشان با لهجه بسیار شیرین گیلانی که داشتند به بنده و دکتر اباسهل و دکتر ربانی و سایر دوستان که در بخش در محضر ایشان بودیم، توصیه به تلاش علمی و پیشرفت علمی میفرمودند. یکبار بحث پیوند کبد در یک جلسه علمی مطرح شد، ایشان اطلاعات بیشتری را سؤال و درخواست نمودند. بعد با یک تحکم معلمانه و یک درخواست پدرانه به اینجانب دستور فرمودند که حتماً در این حیطه تحصیل کن و سعی کن که بسیار زود ما هم در این بیمارستان پیوند کبد داشته باشیم.
شما رفتید؟
بله به توصیه ایشان یک دوره ششماهه را در دانشگاه پیتسبورگ از ایالت پنسیلوانیا و دوره ششماهه دیگری را در همان سفر در مرکز سرطان MD Andeson، از ایالت تگزاس گذراندم.
و بعد در ایران مشغول پیوند کبد شدید؟
بهاتفاق دکتر ربانی، دکتر ملک حسینی، گروههای آسیب شاسی، گوارش، بیهوشی، نفرولوژی، رادیولوژی، پرستاری، آزمایشگاه و رادیولوژی،بانک خون و بسیاری همکاران دیگر شروع پیوند کبد را در دانشگاه علوم پزشکی تهران برنامهریزی کردیم. مقدمات کار که بسیار دشوار بود، نزدیک یک سال طول کشید. قبل از اولین تجربه در دفتر ریاست محترم وقت مجتمع جلسهای با حضور بزرگان مجتمع در دفتر مرحوم زندهیاد دکتر سید حمید میرخانی برگزار شد. استاد دکتر شمس شریعت تربقان-استاد دکتر یلدا- استاد دکتر اباسهل – استاد دکتر ربانی- استاد دکتر جعفر فره وش و جمع دیگری حضور داشتند. از تیم شیراز نیز به سرپرستی استاد دکتر سیدعلی ملک حسینی دعوت شده بود و در جلسه حضور داشتند. پس از معرفی بیمار و ارزیابی امکانات عموم بزرگان مجتمع از نظر علمی و اخلاقی شرایط را برای شروع این تجربه مهم علمی در دانشگاه کافی دانستند. در اولین تجربیات بیش از یکصد نفر همزمان در تلاش بودند. نقش پیشکسوتان در این مورد زمینهسازی و سدشکنی و عبور از موانع و ناهمواریها بوده است.
همکاران جوان، بهویژه دکتر علی جعفریان، دکتر سیدحسن امامی رضوی، دکتر نجفی و دکتر امامی (متخصصین بیهوشی)، دکتر سلیمی ..... این عرصه را پیگیری نمودند و پایهگذار یک مرکز جامع پیوند در دانشگاه شدند. این مرکز در پرتو تلاش همکاران جدید به یکی از موفقترین مراکز پیوند کبد در دنیا تبدیل شده است. خداوند توفیقات دوستان جوان پرتلاش و خستگیناپذیر و ماهر و عالم دانشگاه در این حیطه و همه زمینههای دیگر را قرین موفقیت و برکت و سرشار از خدمت و نعمت فرماید. این مرکز، دومین مرکز بزرگ پیوند کبد در کشور است و هماکنون با ظرفیت بیش از 200 مورد پیوند در سال در مجتمع بیمارستانی امام خمینی "ره" فعال است. در پرتو این فعالیت درخشان خدمات گسترده آموزشی و تحقیقاتی نیز انجام میشود و بدون تردید در زمره مراکز فاخر دانشگاه و افتخارات نوین آن میباشد.
بعد از بیمارستان نمازی شیراز؟
بله، مرکز پیوند دانشگاه علوم پزشکی شیراز، به لحاظ قدمت و سابقه و گستره فعالیت، مرکز نخست پیوند کبد در کشور است. سرپرست این مرکز استاد دکتر سیدعلی ملک حسینی و اعضای تیم پیوند شیراز که همکاری تنگاتنگ با این مرکز نیز دارند، در زمره شخصیتهای علمی فاخر و خدوم کشور هستند.
تاریخچه کوتاه تأسیس و فعالسازی این مرکز مهم آکادمیک بالینی، گواه صادق این است که دانشگاه با اقتدار میتواند در هر عرصه مهم علمی که لازم بداند، ورود پیدا کرده و در مدت کوتاهی به جایگاه رفیع بینالمللی در آن زمینه نائل آید. این درسی است برای آیندگان که از ظرفیتهای شگرف بالقوه دانشگاه غفلت ننمایند.
در مورد دکتر ولی زاده می گفتید.
یکی از وجوه بارز استاد دکتر ولی زاده حمایت از دانشجو بود. به تمام معنی ایشان از دانشجو،کارورز و دستیار حمایت میکرد. حمایت تمامعیار مادی، معنوی، سیاسی و علمی و حقیقتاً یک معلم دلسوز نسبت به دانشجو هم بود، خداوند روح ایشان را شاد کند. امیدواریم تلاشهای الگوی این شخصیت بزرگوار در عرصه سرطان، تداوم و تسری پیدا کند. کما اینکه تسری هم پیدا کرده و الآن این بخش سرطان، بخش بسیار مفیدی به حال جامعه است.
انستیتو کانسر الان چند تخت دارد. تعداد مراجعان آن چقدر است؟ و چه خدماتی ارائه میدهد؟
انستیتو کانسر یکی از بخشهای بیمارستانی آموزشی بزرگ دانشگاه است. حدود 220 تخت دارد. بخشهای مختلفی دارد و در همه حیطههای سرطانشناسی فعال است. فعالترین مرکز کشور در زمینه سرطان است و خدمات بسیار جامعی انجام میدهد. حجم مراجعات بسیار بالاست. در درمانگاه سرپایی این بیمارستان روزانه بیش از 400 بیمار مراجعه میکنند. تقریباً جامعترین خدمات شیمیدرمانی تومورهای سولید در این مرکز انجام میشود. بخش رادیوتراپی در این مرکز اولین بخش رادیوتراپی کشور است و پایهگذاری بخش رادیوتراپی و رشته رادیوتراپی در کشور، از اینجا بوده است. بخش آسیبشناسی انستیتو کانسر بخش بسیار بزرگی است و شخصیتهای والای آسیبشناسی دانشگاه آن را پایهگذاری کردهاند. جراحی سرطان بهصورت بسیار گسترده انجام میشود. فلوشیپ های مختلف تربیت میشود و طب تسکینی در این بیمارستان برای نخستین بار پایهگذاری شده است.
آیا این بیمارستان، مستقل از مجتمع امام خمینی(ره) محسوب میشود؟
خیر انستیتو کانسر جزئی از مجتمع بیمارستانی امام خمینی (ره) است.
و در واقع خودش یک بیمارستان است.
در حد یک بیمارستان آموزشی تخصصی و فوق تخصصی است، مرکز تحقیقات جامعی دارد و شبکه تحقیقات سرطان در آنجا مستقر است. پروژه جامع توسعه انستیتو سرطان، با عنوان بیمارستان 600 تختخوابی حضرت سیدالشهداء علیهالسلام در ضلع غربی بیمارستان فعلی طراحی و انشاءالله با تکمیل و بهرهبرداری، همه ظرفیتهای آموزشی-درمانی و تحقیقاتی جاری به حداقل سه برابر افزایش خواهد یافت. این پروژه از برنامههای مصوب وزارت مسکن و شهرسازی است و با اهتمام یک هیأت امنای مردمی که تشکیل شده است، روند احداث و تجهیز آن تسریع خواهد شد. شایسته است از نیات خیرخواهانه خیرین بزرگوار و تلاشهای مسئولین در این پروژه مهم ملی خالصانه تقدیر نماید.
چند اتاق عمل دارد؟
مجموعه اتاقهای عمل جراحی شامل 5 اتاق عمل است که صبح و بعدازظهر دایر هستند و پیچیدهترین و پیشرفتهترین جراحیهای سرطان در اینجا انجام میشود. یک مجموعه اتاق عمل جدید با ظرفیت 4 اتاق عمل جراحی در محل سابق درمانگاهها دایر شده و بهزودی به بهرهبرداری میرسد و انشاءالله ظرفیت اعمال جراحی از سال آینده به دو برابر افزایش مییابد. در پروژه جامع نیز 12 اتاق عمل تخصصی پیشبینی شده است.
چند جراحی در سال در این مرکز انجام میشود؟
آمار دقیقی ندارم، البته ماهیانه به دانشگاه گزارش میشود. هر هفته حدود 40 عمل بزرگ و تعداد بیشتری اعمال جراحی متوسط انجام میشود. 5 اتاق عمل دائماً صبح و عصر فعالیت میکنند ولی تکاپوی مراجعات روزافزون را نمینماید.
چقدر مراجعهکننده از شهرهای دیگر دارد؟
علیرغم تغییر در سیمای ارجاع بیماران سرطانی از سایر مراکز، هنوز اکثر مراجعات از شهرستانهاست. نوع مراجعات در طی سالها و دهههای گذشته دگرگون شده است. مثلاً در دهه 1360 مقارن با سالهایی که ما دستیار بودیم، تقریباً همه بیماران از خیلی از استانها حتی برای درمانهای ساده مراجعه میکردند. در این مدت سی ساله با تربیت طیف وسیعی از نیروی انسانی تخصصی در حوزه سرطانشناسی، بهویژه رادیوتراپی، جراحی سرطان و شیمیدرمانی، اغلب درمانهای روتین بهصورت صحیح و منطبق بر شواهد علمی روز در همه استانهای کشور، در بیمارستانهای تابعه دانشگاه و سایر مراکز موجود انجام میشود. این سطح گسترده ارائه خدمات در کشور موجب شده، عمدتاً موارد خیلی پیچیده و بیماران دشوار و راجعه (عود کرده) از مراکز دیگر ارجاع و به این مرکز میآیند. یک مرکز ارجاع محسوب میشود و سنگینترین و پیچیدهترین کارها در آن انجام میشود. جلسات تومور برد تقریباً همه روزهای هفته برگزار است، موضوع بحث تومور برد جلسات چند تخصصی علمی است که جدیدترین و مهمترین تصمیمات راجع به بیمارانی که پیچیدگی دارد و مشکلات درمانی دارند، منطبق بر شواهد علمی روز اتخاذ میشود.
آیا این مرکز موقعیت بینالمللی هم دارد؟
از اولین دهه تأسیس (سالهای 1335 به بعد)، انستیتو سرطان با مجامع بینالمللی ارتباط داشته. در شرایط فعلی این مرکز ارتباطات گستردهای با مراکز معتبر علمی دنیا دارد. بیش از دو دهه عضو رسمی UICC (آژانس بینالمللی مبارزه با سرطان) و نیز همکار IARC (آژانس بینالمللی تحقیقات سرطان) است. از قدیم و در حال حاضر هم در طرحهای تحقیقاتی و هم در مراوده دانشمندان و دانشجویان و همینطور تبادلات دیگر علمی، یکی از مراکز نمونه در بحث «دیپلماسی علمی و ارتباطات بینالمللی» است. طرح مهم مشترکی در زمینه کنترل سرطان در کشور، با عنوان طرح پکت (PACT)، از مثالهای همکاریهای تحقیقاتی بینالمللی انستیتو است. این طرح یک برنامه جامعی برای کنترل سرطان در کشورها است که بر اساس الگوها و استانداردهای بینالمللی سازمان بینالمللی انرژی اتمی (IAAE) تنظیم و با شرایط کشور تطبیق و پیگیری میشود؛ و تا کنون دستاوردها و انتشارات مهم علمی هم داشته است. در سال جاری یک همایش بین المللی با موضوع پیشگیری و تشخیص زودرس سرطان برنامهریزی شده و در بهمن ماه برگزار میشود.
یکی از سننی که در انستیتو کانسر رعایت میشود و هم بین دانشجویان و بین اساتید وجود دارد، این است که اگر مطلع شوند درمانی یا روش تشخیصی معتبری در مراکز مهم دنیا وجود دارد و آن روش در حال حاضر در کشور ما فراهم نیست، بر خود واجب میدانیم اطلاعات علمی و تجربی پیرامون آن موضوع را کسب، امکانات و زیرساختهای لازم را فراهم و در کشور پیاده کنیم. در طول زمان از تاریخ تأسیس تا به امروز، اکثریت نزدیک بهاتفاق موضوعات سرطانشناسی به این شرح در این انستیتو راهاندازی و سپس به سایر مراکز واجد شرایط تسری پیداکرده است. بهعنوانمثال هر آنچه در دنیای رادیوتراپی و رادیو درمانی انجام میشود، از نقطه صفر تا نقطه امروزی، معادل تکنیکهای برتر دنیا در این انستیتو شروع و پایهگذاری شده، آموزشهای فنی و تخصصی به دستیاران وقت منتقل شده، ارتباطات علمی ادامه پیداکرده و نهایتاً، استانداردسازی شده و در خدمت بیماران کشور بهکار گرفته شده است.
انستیتو کانسر دستگاه PET ندارد؟
دستگاه PET یک دستگاه تشخیصی با استفاده از مکانیسمهای طب هستهای است. یک دستگاه سرمایهای است که در انستیتو موجود نیست ولی در کشور وجود دارد و بیماران انستیتو هم از خدمات آن استفاده میکنند. سایر امکانات مثل پروسیجرهای رایج طب هستهای که برای تشخیص و درمان لازم است، بسیاری از آنها در مجتمع بیمارستانی امام خمینی(ره) وجود دارد. ویژگی این مجتمع این است که از همه امکانات جهت توسعه علمی و خدمت به بیماران بهرهبرداری میشود.
ذکر نکتهای در زمینه ارتباطات علمی بینالمللی ضروری است. تعامل در حالت عادلانه و مفید خود باید از موضع عزت، با رعایت مصالح کشور، و با تضمین منافع بیماران و مراکز علمی داخلی صورت پذیرد. این اصل در تعاملات بینالمللی در انستیتو کانسر رعایت میشود. بسیاری از این تکنیکهای معتبر و استاندارد تشخیصی و درمانی، مرهون تلاش علمی شخصیتهایی بوده است که در زمان خودشان اهتمام نمودهاند. بعضاً با مراجعه به مراکز معتبر دنیا،اطلاعات و تجربیات و دانش ضروری را به دست آوردهاند و ورزیدگیهای لازم را کسب کردهاند و نهایتاً با ابتکارات و درایت خود دقیقترین روشهای استاندارد علمی را اینجا پیادهسازی کردهاند. انستیتو کانسر همواره یک مرکز استاندارد بینالمللی بوده است و اقدامات تشخیصی، آموزشها و درمانهایی که انجام میشود در تراز استاندارد بالای علمی در دنیا قرار دارد.
انستیتو کانسر در منطقه رقیب و مشابه ای دارد؟
انستیتو در یک مدت متوالی مرکز استاندارد و دوزیمتری در منطقه خاورمیانه بوده است. به دلایلی این موضوع دیگر انجام نمیشود و دوزیمتری در حد نیازهای داخلی انجام میشود. در سایر حیطهها هم همه مراکزی که در منطقه ما وجود دارند، چه در خاورمیانه و چه در آسیای جنوب غربی تلاشهای گستردهای را انجام دادهاند و رقابتهای فشردهای وجود دارد. مراکز خوب سرطانشناسی در کره جنوبی، سنگاپور، ترکیه، عربستان، کویت، پاکستان و مصر وجود دارد. بالاخره رقابت علمی یک موضوع زنده در همه زمانها است. مبنا باید این باشد که تلاشهای رقابت سالم باید درخشانتر از همیشه تسری داشته باشد و جهتگیری رقابت علمی باید کسب مرجعیت در منطقه رقابتی تعیینشده در سند چشمانداز جمهوری اسلامی و سایر اسناد توسعه باشد. در بعضی از جاها تجارب و مزایای ما بینظیر است و در بعضی جاها عقبماندگی هائی داریم و بایستی تلاش بیشتر و جبران کنیم.
از چه جهاتی باید عقبماندگی را جبران کنیم؟
از جهات مختلف علمی. مثلاً در ابزار تشخیصی باید خیلی سرمایهگذاریهای بیشتری انجام دهیم. در بحث آسیبشناسی سرطانها که بسیار علم و بحث حساس و گستردهای است باید سرمایهگذاری بهمراتب بیشتری ،هم در توسعه منابع انسانی و هم در توسعه ابزار تشخیصی و دستگاههای سرمایهای و هم توسعه فضاهای فیزیکی و سایر امکانات داشته باشیم. در بحثهای تحقیقاتی مخصوصاً تحقیقات پایه سرطانشناسی، باید سرمایهگذاری و اهتمام بیشتری انجام دهیم. بالاخره دنیای علم دنیای بسیار گستردهای است و سرطانشناسی یکی از حیطههای زنده و پرشتاب علمی در همه ابعاد است. باید در کشور ما هم بیشتر موردتوجه قرار گیرد. دانشگاهیان باید رسالت خود را و مسئولان باید حمایت خود را انجام دهند. دانشجویان بر تلاشهای خود بیفزایند و نهایتاً دستاوردها در خدمت جامعه قرارگرفته شود. شایسته است در این زمینه و بسیاری زمینههای دیگر الگو و الهامبخش برای بسیاری از مراکز دنیا باشیم.
از خاطرات اساتید فاصله گرفتیم، استاد بعدی چه کسی است؟
اجازه فرمایید به دو شخصیت برجسته در رشته رادیولوژی اشاره کنم؛ که یکی از آنها استاد دکتر علی رادمهر شخصیت پیشکسوت رادیولوژی کشور هستند. ایشان الان بازنشسته دانشگاه هستند. استاد رادمهر، معلم عاشق آموزش و تدریس بودند و هستند و آنقدر به موضوع تشخیص رادیولوژی مسلط هستند که وصفناپذیر است.
یکی از ویژگیهای ایشان این است که جاذبه زیادی برای همه مشتاقان علم و پیشرفت دارند. از سال 56، در دوره کارآموزی بالینی، در بیمارستان دکتر شریعتی در محضر ایشان را درک و استاد پرتلاش و پذیرای همه دانشجویان و همکاران بودند. در آن زمان اولین دستگاه سیتیاسکن ایران در بیمارستان شریعتی نصب و راهاندازی شده بود و ایشان آن اداره میفرمود. جمعی از دانشجویان به اعتبار کنجکاوی دانشجویی و خوشروئی و استقبال استاد، به خدمت ایشان میرفتیم. باوجود اینکه دانشجویان مبتدی بودیم و اطلاعات رادیولوژی ضعیفی داشتیم، ایشان با اشتیاق مینشستند و مسائل رادیولوژی را با دقت و حوصله درس میدادند، این آموزش کاملاً اختیاری بود و درس موظف نبود.
هر زمان میرفتیم به ما درس میدادند. همین که ایشان میدیدند که دانشجویی مشتاق برای یادگیری آمده است ایشان هم با اشتیاق مضاعف و خوشرویی درس و توضیح میدادند و به طور مؤثری دانشجویان را تشویق میکردند. اگر سؤالی را دانشجو جواب میداد، با الفاظ والایی تحسین میکردند. در این ویژگی حقیقتاً نمونه بودند. ایشان سالها، براساس اشتیاق خود داوطلبانه، در انستیتو کانسر بهعنوان استاد رادیولوژی در جلسات تومور بورد شرکت میکردند و بسیاری از تشخیصها را با درایت و ظرافت در رادیولوژی انجام و به متخصصین بالینی را در حل مشکلات بیماران و اتخاذ درست ترین تصمیمات یاری می فرمودند. تمام توضیحات ایشان برای کسانی که توضیحات را می شنیدند یا می دیدند مشحون از آموزش بود. ایشان یک معلم مشتاق برای آموزش بودند.
استاد رادمهر و استاد افتخاری، دو رادیولوژیست برجسته
استاد والای دیگر رادیولوژی، در دورهای که کارآموزی و کارورزی طب کودکان را میگذرانم استاد دکتر افتخاری در مرکز طبی کودکان فعال و رئیس بخش رادیولوژی کودکان بودند. ذکر خیر از ایشان را با یک خاطرهای شروع کنم. یک روز گزارش صبحگاهی تمام شد، چون در مرکز طبی کودکان در جلسات گزارش صبحگاهی، همه اساتید میآمدند و بسیاری از این اساتید از شاگردان مرحوم استاد دکتر قریب بودند و استاد دکتر سیادتی محور این جلسات بودند. استاد دکتر عقیقی هم شمع این محفل بودند. اساتید جدید و جوانتر هم میآمدند. استاد دکتر رضی متخصص نوزادان بودند که همیشه حضور فعالی داشتند. استاد دکتر افتخاری رادیولوژیست این جلسات بودند. ایشان کلیشهها را تفسیر و توضیح میدادند. جلسات عجیبی بود و بار آموزشی فوقالعادهای داشت. یک روز که این جلسه تمام شد بهاتفاق یکی از دوستان (مرحوم دکتر رحمانی) در راهرو طبقه دوم مرکز طبی قدم میزدیم، روپوش پوشیده بودیم و باهم صحبت میکردیم. صحبتها عادی و در مورد درس نبود. دیدم یک شخصیت بزرگواری دست به شانه من زد و فرمود پسرم چرا اینجا سرگردان هستی!؟ بیا یک عکس جالب نشان دهم، دیدم استاد افتخاری است. به اتاق ایشان رفتیم و یک کلیشهای را روی نگاتوسکوپ گذاشتند که رادیولوژی ساده قفسه سینه بود خاطرم هست که یک پنوموتراکس که بعضاً خودبهخودی اتفاق میافتد، بود. این کلیشه را شاید حدود نیم ساعت توضیح دادند. بعداً فرمودند هر وقت بیکار شدی اینجا پیش من بیا تا تصویرهای جالب و آموزشی را نشان دهم. بعدها این استاد بزرگوار از ایران رفتند. یکبار در دوره آموزشی در دانشگاه ام دی اندرسون در هوستون تگزاس آمریکا مرکز بزرگ سرطانشناسی آمریکا در کنفرانسی نشسته بودم که بهطور غیر منتظره استاد را در آنجا دیدم، بعداً متوجه شدم که ایشان رئیس دپارتمان رادیولوژیام دی اندرسون هستند. خودم را به ایشان معرفی کردم و در مدتی که آنجا بودم از محفل ایشان بهره زیادی بردم.
از نکاتی که در بعضی از شخصیتهای دانشگاه بسیار خوب تجلی کرده است، مسئله علمآموزی تا پایان عمر است. اشارهای به استاد شفیعی کردم. استاد شفیعی بیشتر در جامعه علمی داروسازی معلم مادامالعمر بود، حالا میخواهم شخصیت دیگری را در حوزه علمآموزی و کسب مادامالعمر دانش معرفی کنم.
چه کسی هستند؟
مرحوم دکتر پرویز جبل عاملی که مدتی رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه تهران بودند و خدمات زیادی انجام دادند. در دوره جنگ و حصر اقتصادی و مشکلات گسترده بیمارستانها هم ایشان این مسئولیت را بر عهده داشتند. ما هم خدمت ایشان ارادت داشتیم و بعضاً در مسئولیتهایی که بر عهده داشتم در جلسات مشاوره در خدمت ایشان بودم. تا اینکه سفر علمی به دانشگاه پیتسبورگ پیش آمد. برای خداحافظی خدمت ایشان رفتم. ایشان قبلاً دوره هائی را در دانشگاه پنسیلوانیا گذرانده بودند. در آن جلسه ایشان تجارب خود را مطرح و گفتند که پس از استقرار در مرکز و انستیتوی پیوند با دکتر John Fung رئیس انستیتو ملاقات و سلام مرا به ایشان برسانید (قبلاً با ایشان آشنا بودند). نامهای نوشته بودند که در بخش اورولوژی (ایشان متخصص اورولوژی بودند) و بخش پیوند آن انستیتو پذیرش برای یک دوره فرصت مطالعاتی دریافت نمایند. ایشان فرمودند که علاقه دارند، پس از فراغت از مسئولیت به آنجا برای تحصیل بروند. برای من خیلی تعجبآور بود که ایشان با آن مراتب علمی بالا چقدر مشتاق علمآموزی هستند و کماکان میخواهند ادامه تحصیل بدهند. اتفاقاً به آن دپارتمان رفتم و دکتر جان فانگ شخصیتی بودند که مسئولیت بحثهای آموزشی و فلوشیپ های خارج از آمریکا را بر عهده داشتند. این بزرگوار بعداً به ایران هم آمدهاند و از شخصیتهای بینظیر پیوند کبد در دنیا هستند.
دکتر جبل عاملی و ادامه تحصیل در 60 سالگی
یک روز از دفتر دکتر John Fung وقت گرفتم و این موضوع را هم مطرح و نامه استاد دکتر جبل عاملی را به ایشان دادم. چون دکتر فونگ از قبل دکتر جبل عاملی را میشناختند، باکمال اشتیاق در همان جلسه یک پذیرش آزاد، برای هر زمان و هر مدت، برای دکتر جبل عاملی صادر و در همان جلسه تحویل دادند. اتفاقاً دکتر جبل عاملی هم به فاصله چند ماه به این سفر علمی رفتند و مدتی در آن دپارتمان بهعنوان فلوشیپ دوره گذراندند.
در چه سنی بودند؟
حدود 60 سال بودند. درست سن ایشان را به یاد ندارم. ولی نکته آن در اینجاست که منصب، سوابق، سن و بیماری هیچکدام از اینها مانع از اشتیاق برای ادامه تحصیل و علمآموزی در این شخصیت والا نبود.
و آیا از این علمآموزی استفادهای هم کردند؟
کاملاً. استاد دکتر جبل عاملی یکی از چند شخصیتی هستند که در توسعه مسائل مربوط به پیوند اعضاء و مخصوصاً پیوند کلیه در کشور تأثیرگذار بودند و در دانشگاه بهعنوان یکی از افرادی که این حیطه را توسعه دادهاند، محسوب میشوند. حیطه دیگری که دکتر جبل عاملی از پایهگذاران آن میباشند، اورولوژی-انکولوژی است. این بخش نیز در زمان حیات آن بزرگوار در مجتمع بیمارستانی امام خمینی "ره" با اهتمام ایشان و سایر همکاران دایر و هماکنون نیز فعال میباشد. یکی دیگر از ویژگیهای ایشان در دانشگاه این بود که برای راهاندازی بخشهای تعطیل دانشگاه بسیار دلسوز و پرتلاش بودند. در آن دوران در اغلب اتاقهای عمل دانشگاه، بعدازظهرها اعمال جراحی انجام نمیشد و ایشان از این امر بسیار ناراحت بودند. این زمان مقارن با دوره ریاست ایشان در دانشکده پزشکی بود باوجود اینکه نیاز بسیار فراوان بود، به دلیل کمبود امکانات و نیروی انسانی از این فضاها استفاده بهینه نمیشد. یک روز در دفتر استاد دکتر سید حمید میرخانی، رئیس وقت مجتمع بیمارستانی امام خمینی "ره" به ایشان گفتم که در انستیتو کانسر، عملهای جراحی در بعدازظهر را راهاندازی کردهایم. ایشان بسیار خوشحال شدند، خوشحالی ایشان وصفناپذیر بود، از اینکه یک اتاق عمل در بعد از ظهر در بیمارستان راهاندازی شده است، چون در ریاست دانشکده بودند بهقدری خوشحال شدند که باورنکردنی بود. بعد تلاش کردند در زمان حیاتشان چندین اتاق عمل در بعدازظهرها در دانشگاه راهاندازی شد.
دکتر کابلی، مظهر امانتداری
از مسئولین صادق دانشگاه روایت شد. چقدر بجاست از یک مظهر امانتداری در امور بیتالمال و امور اداری دانشگاه هم ذکر خیری به میان آید. این شخصیت والامقام راحل، مرحوم استاد دکتر سید پرویز کابلی هستند. ایشان مدتی معاونت اداری و مالی (پشتیبانی) وزارت بهداشت را بر عهده داشتند و معاون دکتر مرندی بودند. مدت مدیدی نیز در دوره ریاست استاد مرحوم دکتر باستان حق و استاد دکتر ظفرقندی، بهعنوان معاون پشتیبانی دانشگاه خدمت نمودند. دوران معاونت پشتیبانی دکتر کابلی در دانشگاه، جزو سختترین دوران دانشگاه از نظر منابع و نیازهای اداره دانشگاه بود. دوران جنگ و بعد از آن، که بودجهها بسیار محدود و نیازها بسیار گسترده بود. وقتی از بیمارستانها و دانشکدهها برای اداره امور، و پرداخت مطالبات از ایشان درخواست مساعدت میشد، هرگز ابراز نمیکرد که کمبود داریم! بلکه با خنده و مزاح حق مطلب را ادا و قول حداکثر مساعده ممکن را میدادند. درعینحال در توزیع بیتالمال و آنچه در اختیار بود و در انجام امور بسیار امانتدار بوده، موازین عدالت را رعایت میکردند.
اگر بخشی، در گوشهای از دانشگاه بهطور معمول خیلی مورد توجه نبود، ایشان بهطور خاص آن بخش را مورد توجه و رسیدگی قرار میدادند. توجه خاص استاد دکتر کابلی به بخشهای سانترال که بسیار مهجور بودند، فراموش نشدنی است. یا بخشهای دیگر دانشگاه، بخشهای دانشجویی، خوابگاههای دانشجویی، بیمارستانها که دچار کمبودهای بسیاری بودند. گمان نمیکنم که در تاریخ دانشگاه هیچ مسئول پشتیبانی دورانی سختتر از دوران مرحوم دکتر کابلی داشته باشد. این را از این جهت عرض میکنم که مسئولان بعدی از فراوانی نعمتها شکرگزار و در تنگناها گذشتههای بسیار دشوار را به یاد داشته باشند و با اتخاذ سیره عادلانه و دلسوزانه امور را مدیریت نمایند. مرحوم دکتر کابلی هیچوقت مأیوس نشد و هیچوقت از موازین عدالت خارج نشد. باید منابع بیتالمال را حراست کرد و بهطور عادلانه در خدمت نیازهای دانشگاه به کار گرفت. یاد ایشان هم گرامی باد. در امانتداری، تقوی و دینداری و در عینحال خدمات علمی که به دانشگاه داشتند، کم نظیر بودند.
استاد مسلم بهادری، پیر دیر دانشگاه
اما استاد بزرگوار آقای دکتر مسلم بهادری که شهره خاص و عام در دانشگاه هستند. ایشان هم مظهر علم، معلمی، طبیب دلسوز، و اسوه تلاش و خدمت علمی دانشگاه هستند. از ویژگیهای بزرگ ایشان این است که برای معرفی تاریخ و خدمات دانشگاه تلاشهای ارزشمندی را انجام دادهاند. تأسیس دفتر دانش آموختگان دانشگاه با همت این بزرگوار بوده است. جلسات و محفل انس هم اندیشی و گردهم آیی دانشآموختگان ادوار مختلف دانشگاه برکات فراوانی را در برداشته است. تلاش ایشان آنقدر زیبا و جذاب است که انسان فکر میکند، مدبر این امور یک مسئول بسیار جوان و شاداب است، در واقع هم استاد دکتر مسلم بهادری با روحیهای جوان و شاداب است که این امور را اداره میفرمایند.
یکی از ویژگیهای استاد بهادری احترام عجیب ایشان به همکاران جوان است، نمیتوان این ویژگی را توصیف نمود. این رفتار اخلاقی نورانی، ریشه در تواضع بینهایت و فضائل سرشار این استاد گرانبار دارد. در طول سالیان ممتد، هر وقت از ایشان درخواست هر نوع همکاری علمی یا شرکت در محافل مختلف دانشگاهی را داشتهایم، استاد باکمال میل درخواست را پذیرفتند. آخرین آن، وقتی بود که برای شرکت در جلسهای با موضوع اخلاق پزشکی در سرطانشناسی، در مرکز تحقیقات سرطان از ایشان دعوت به عمل آمد. زمان جلسه صبح زود و آدرس جلسه سرراست نبود. ایشان قبل از ساعت مقرر تشریف آورده بودند، نیم ساعتی در بیمارستان برای پیدا کردن محل جلسه معطل شدند ولی با خوشروئی و اشتیاق آمدند و تا آخر نشستند. بهترین اظهارنظرها و رهنمودها را فرمودند، که هرکدام مثل دری گرانبها است و یادداشت شده و انشاءالله در مستند مربوطه منتشر خواهد شد و در اختیار همگان قرار خواهد گرفت. اشارات اخلاقی استاد بهادری که در اخلاق دانشگاهی و آموزشی و اخلاق علمی و حرفهای رشته آسیبشناسی و سرطانشناسی بینظیر است، چون خود استاد یکعمر به آنها پایبند بودهاند و آیینه تمام نمای صفات حسنه و فضائل علمی و اخلاقی هستند. استاد دکتر بهادری از بنیان گذران پاتولوژی در کشور هستند. از شخصیتهای عالم پاتوبیولوژی دانشگاه هستند و مانند همیشه صاحبنظر و فعال هستند. خداوند وجود ایشان را حفظ کند. جزو چهرههای ماندگار هم هستند ولی بههرحال این عناوین، عناوینی نیستند که بتواند این شخصیتها را ترسیم کند و پاسخگو باشد. شخصیت این بزرگواران بسیار والاتر از این حرفهاست و از افتخارات ابدی دانشگاه هستند. دانشگاه بر آسمان میبالد که پرورنده اینچنین شخصیتهایی است.
ارباب دکتر نصیرپور و رفتار کریمانه با بیماران فقیر
از خاطرات دوره دستیاری جراحی عمومی، در جلسه قبل اشارهای به شخصیت بزرگوار استاد دکتر عبدالحمید حسابی بمیان آمد. استاد بزرگوار دیگری که حضرت ایشان نیز استاد مستقیم بنده در بخش جراحی دستیاری بودند، مرحوم استاد دکتر باقر نصیرپور هستند. استاد بزرگوار از شاگردان مکتب عدل بودند. ایشان علیرغم کهولت و بیماری، اولاً حضور فعالی در بیمارستان داشتند، بسیار زود تشریف میآوردند و در گزارشهای و راند بخش شرکت میفرمودند. دستیاران بیمارستان سینا در آن زمان به ایشان لقب خاصی بهعنوان «ارباب» داده بودند. هر مشکلی که دستیاران داشتند به دفتر ارباب دکتر نصیرپور میرفتند و ایشان با اشتیاق پدرانه دستیاران را میپذیرفت و راهنمایی و حل مسئله میکردند. رفتار کریمانهای هم با بیماران داشتند.
نقل است که ایشان در مطب بهطور مستقیم از بیماران ویزیت نمیگرفتند، و منشی هم نداشتند و بیماران خودشان نظم و ترتیب را رعایت میکردند. صندوقچهای داشتن که در ملاءعام نبود، بعد از ویزیت و هنگام خروج از مطب، اگر بیماری میخواست و هر مقدار در توانش بود به آن صندوقچه میانداخت. تقریباً خودشان از لحاظ مادی بینیاز بودند و هر آنچه از این صندوق جمع میشد، صرف بیماران بیبضاعت میکردند. بنده خودم بارها شاهد بودم که بیمارانی که در بیمارستان سینا میآمدند و فقر مالی داشتند یا زمانی که مرخص میشدند یا برای همراهان بیمار که بعضاً در حاشیه بیمارستان میخوابیدند، کمک میفرمودند که به مسافرخانه بروند. یک رفتار بسیار کریمانه با بیماران داشتند. استاد بزرگ رفتار بسیار پدرانه و دلسوزانه با دستیاران داشتند و بین دستیاران انصاف را رعایت میکردند. مثلاً یادم هست آخرین روزی که میخواستم از بیمارستان سینا بروم، ایشان آمدند،یک عمل جراحی بود که خودشان دست شستند و تا آخر عمل ایستادند و تکلیف فرمودند عمل را انجام دهم و ایشان همه نکتههای ناگفته تا آن روز را از تجربیاتشان آموزش دادند. روح ایشان شاد باشد.
دکتر محرابی، روح بلندنظری
اکنون یکی از اساتید بلندنظر دانشگاه معرفی میشوند. البته همه اساتید بلندنظر هستند اما بلندنظری در این شخصیت متجلی است. ایشان استاد دکتر ولیالله محرابی هستند. با این استاد بزرگوار در بیمارستان امیرکبیر آشنا شدم. در سال 1364 ایشان در بیمارستان امیرکبیر میزبان بورد رشته جراحی عمومی بودند. ریاست بیمارستان نیز به عهده ایشان بود. جلسه امتحان بورد که برگزار شد، به مجرد اینکه از جلسه بیرون آمدم و هنوز در هول و هراس امتحان بودم، ایشان دستم را گرفت و فرمود از فردا صبح به اینجا بیا و جراحی اطفال را شروع کن. گفتم این کار قواعدی دارد، در جواب گفتند که قواعد بهجای خود ولی اگر عاشق طب اطفال هستی، این گوی و این میدان، میتوانید از فردا بیایید و جراحی اطفال را شروع کنید. به احترام فرموده استاد، در دوره بعدی گاهی توفیق درک محفل استاد در بیمارستانهای امیرکبیر و مرکز طبی کودکان فراهم میشد.
در بحث جراحی اطفال ایشان معتقد بودند که باید پیشرفتهترین سیستم جراحی اطفال را در کشور داشته باشیم. این بزرگوار از بنیانگذران جراحی اطفال کشور هستند و خدمات بزرگی فرمودهاند. علیرغم کمبودهای فراوانی که وجود داشت، بخش جراحی اطفال را ایشان اداره و دستیاران زیادی را تربیت فرمودند. در زمان حاضر جراحی اطفال کشور به موقعیت والایی دست یافته است که عمده آن در دانشگاه (علوم پزشکی تهران) حاصلشده است.
یکی از ویژگیهای استاد خلق آثار و ترجمههای بزرگ علمی و تمدنی است. مجموعهای ایشان ترجمه کرده است که اطلس مصور تاریخ تمدن طب در دنیاست. یک مجموعه بسیار غنی و باارزش که سالهای سال است ایشان تلاش کرده است آن را ترجمه کند، باکیفیت خوب، علیرغم اینکه حمایت خوبی از آن نشد و با هزینه شخصی این کار را انجام دادند. در آن سالها مکرر در محضر ایشان کسب فیض میکردم و خیلی علاقهمند به این حیطه از کار ایشان بودم. ایشان همچون این علاقهمندی را شاهد بودند و میدانستند، یک مجموعه از این اطلس نفیس مصور 12 جلدی را شخصاً برایم آورده و هدیه فرمودند که بهعنوان نماد یک تلاش بزرگ علمی همواره از آن استفاده میکنم. هنوز هم ایشان همان روحیه را دارد و بسیار پرتلاش و مشوق دانشجویان و دستیاران است؛ و به امور علمی و کارهای طبی اطفال هم سرگرم هستند. خداوند ایشان را حفظ و بر توفیقاتشان بیفزاید.
استاد قوام زاده، مظهر نوآوری و اخلاق
استاد دیگری را میخواهم معرفی کنم و بنده افتخار شاگردی مستقیم ایشان را در همان سالهای 56 و 57 و اوایل 58 داشتهام. در بیمارستان دکتر شریعتی هستند و شما هم ایشان را بهخوبی میشناسید، خدمتگزاران صدیق را همه میشناسند. استاد دکتر اردشیر قوام زاده. ایشان هم، مظهر تلاش هستند، هم نمونه تام و تمام اخلاق و معنویت و هم مظهر پایهگذاریهای جدید و کارهای نوآور و بدیع علمی. بهحق استاد دکتر قوام زاده، الگو و مظهر نوآوری در دوره معاصر دانشگاه هستند. اگر در آثاری که منتشرشده و عملکرد و تاریخچه خدمات مرکزی که استاد بنا نهادند بررسی و کنکاش شود، بدون تردید مرکز پیوند مغز استخوان و پیوند سلولهای بنیادی بیمارستان دکتر شریعتی ازنظر کمیت و کیفیت یکی از مراکز نمونه و شاید هم برترین مرکز دنیا است.
از نزدیک و دور شاهد بودهایم که با چه سختیها و فراز و نشیب هائی این مرکز دایر شده است. از ساختمان و فضای فیزیکی آن گرفته تا تجهیزات و مواد مصرفی و در رأس همه آنها تأمین و نگهداشت نیروی انسانی، آنهم در زمانهایی که کمبود وجود داشت و هیچ حمایتی نمیشد و هیچ بودجهای وجود نداشت. ایشان با دلسوزی و تمام توانی که داشت موفق شدند این مجموعه را در دانشگاه بنیاد و پایهگذاری کنند، دانشجو، دستیار و فلو تربیت کنند و یک نیاز بزرگ طراز اول علمی کشور را تا مرز خودکفایی و همطراز بینالمللی پاسخگو باشند. ما دیگر هرگز نیاز نخواهیم داشت که بیماری را برای این نوع خدمت به خارج از کشور اعزام کنیم، و حتی ظرفیت پذیرش بیماران از کشورهای همطراز هم فراهمشده است.
البته از نظر نمونه های سلول های بنیادی کمبود داریم.
کمبود، بهویژه در مواد بیولوژیک و مواد مصرفی یک امر نسبی است. همیشه وجود داشته و بعضاً در آینده هم وجود خواهد داشت. ازنظر پاسخگو بودن به بیماران خودکفا هستیم. یکی از منابع تأمین مواد بیولوژیک خود بیماران هستند. اطلاع دقیق دارم که بسیاری از بیماران در بسیاری از کشورهای دنیا، حتی کشورهای پیشرفته به مرکز ایشان مراجعه میکنند. این مرهون روح نوآورانهای است که در این استاد تجلی داشته است.
در کنار خدمات علمی والایی که ایشان انجام داده است، یک طبیب به معنای تمام و دلسوز برای بیماران هستند. بسیاری از آنها که افتخار شاگردی ایشان را داشتهاند حتماً خاطرهای از خاطرات رفتار دلسوزانه و طبیبانه استاد با بیماران را داشتهاند چون بیماران سرطانی صعبالعلاج و بعضاً بیماریشان عود پیدا میکنند و شرایط دشواری دارند، خودشان و خانواده آنها به طبیب دلسوز و مراقبین غمخوار نیاز مبرم دارند. استاد دکتر قوام زاده طبیب دلسوز به تمام معانی است ازجمله مصادیقی که دیگران نمیدانند و بعضی از خواص میدانند، کمکهای مادی و معنوی است که ایشان مستقیم به بیماران ارائه میفرمایند. این فضائل را باید گفت و تصریح نمود و ترویج نمود بهویژه درزمانی که گلایه از بعضی همکاران است که ممکن است رفتار نامناسبی با بیماران داشته باشند. در مراودات درمانی و سایر امور، استاد اگر احساس کند بیمارش بینوا است و نیاز دارد به هر صورت ممکن مشکل او را حل میکند و هرگز نمیگذارد بیمارش مأیوس برگردد. یکی از این وجوه نسخهنویسی است. اینکه چه دارویی برای بیمار بنویسیم، که هم علمی و صحیح و مؤثر باشد و هم از عهده جیب تهی بیمار برآید، از اصول مدارا کردن با مردم و بیماران است. مخصوصاً نسخ شیمیدرمانی که گران هستند و بعضاً هم داروهایی که بسیار گرانبها هستند،. مثلاً یک نوع داروی شیمیدرمانی برای سرطان سینه در خانمها است که هزینه بسیار بالایی دارد، یک روز ایشان به من خطاب کرد که در یک جلسه خصوصی راجع به این موضوع بحث بود. استاد فرمود که من در تمام عمرم این دارو را برای چهار نفر هم ننوشتهام و برای تأکید بر مطلبش سوگند یاد نمودند. گفتند بررسی کنید بیماران من نسبت به سایر بیماران که این دارو را استفاده کردهاند نه کیفیت زندگی بدتری دارند و نه طول عمر کمتری دارند. چرا ما بیهوده یک دارو را بنویسیم که تبلیغات آن را گران کرده است و منافعش به جیب شرکتهای غدار چندملیتی و تراستهای ظالم داروئی میرود و بیماران ما را فقیر و فقیرتر میکند.
طبیبی که برایش مهم است که اقتصاد بیمار براثر بیماری متزلزل نشود و بضاعت بیمار چقدر است، چه دارویی برای او مفیدتر است و کدام دارو موردحمایت است و در عینحال، ملتزم به موازین علمی هم باشد. در شرایطی که در مقام علمی و مراتب تخصصی استاد دکتر قوام زاده کوچکترین شبهه و شائبهای اتفاقنظر موجود است، دلسوزانهترین رفتار را نسبت به بیماران از ایشان شاهد هستیم. ایکاش همکاران جوان به زوایای شخصیت انسان دوستانه این استاد والا گوشه چشمی داشته باشند تا از آفاتی که تهدیدکننده شرافت حرفهای است مبرا بمانند. ما بیمار به ایشان ارجاع میکنیم، رشته ما انکولوژی است و میدانیم که بهترین نتایج در دست توانمند این استاد بوده است؛ در عین حال مقید به این اصل هستند که بیهوده برای بیمار دارو و آزمایش ننویسند، هزینه را زیاد نکرده و این اصول را جز علم و طبابت میدانند. دلسوز بودن برای بیمار تا آنجایی که هیچ بیماری محروم نماند. مقام معظم رهبری میفرمایند طوری رفتار نمایید که بیمار در بیمارستان دغدغهای بهجز رنج و درد بیماری نداشته باشد. استادانی هستند که اینگونه رفتار میکنند و در تمام عمر اینگونه رفتار کردهاند و با مردم و بیماران مدارا کردهاند و این سیره را به شاگردانشان هم منتقل کردهاند. مردم هم قدردان این استوانههای باارزش در جامعه خود هستند. خداوند سایه این استاد بزرگ را بر دانشگاه ما مستدام بدارد و به امثال ما هم توفیق فرماید تا بیشتر از این روح نوآورانه و انسان دوستانه استاد دکتر قوام زاده استفاده کنیم.
دکتر سیادتی، مظهر مهربانی با کودکان بیمار
مرحوم زندهیاد دکتر احمد سیادتی ستاره درخشان دیگری در آسمان دانشگاه هستند. استاد دکتر سیادتی به دلیل شخصیت والای اجتماعی، چه برای مردم و چه برای جامعه پزشکی بسیار شناختهشده است. میتوان از آن بزرگوار بهعنوان تالی تلو و آیینه تمام نمای مرحوم زنده یاد استاد دکتر قریب یادکرد. چند سالی است که ایشان رحلت فرمودهاند. این استاد بزرگ مظهر مهربانی با بیماران و عطوفت با بستگان کودکان بیمار بودند. ما که محفل استاد دکتر قریب را درک نکردیم ولی همانطور که گفتهاند صفات و ملکات دکتر قریب، در شاگردان استاد ازجمله دکتر سیادتی حلول کرده است.
چه صفاتی؟
مهربانی و ملاطفت با بیماران، رفتار پدرانه با کودکان بیمار، رفتار آرامشبخش با والدین و بستگان بیماران، رفتار متواضعانه با همکاران، رفتار کریمانه با بینوایان، رفتار دلسوزانه، احترامآمیز و پدرانه با دانشجویان... بیماری در همه سنین دردآور و رنج آفرین است و در اطفال بیشتر. اطفال بیمار به مهربانی و ملاطفت و نوازش بیشتری نیاز دارند. این استاد الگوی این صفت بودند. بسیار مهربان و خندهرو بودند بهطوریکه بیماران مسحور این رفتار استاد میشدند. در جلسهای که برای بزرگداشت استاد سیادتی در زمان حیات استاد در مجتمع بیمارستان امام خمینی(ره) برگزار شد، یک کودک بیمار متن دکلمهای را خواند و از رفتار پدرانه دکتر سیادتی ستایش نمود. در همان مراسم استاد دکتر یلدا در ستایش از جایگاه انسان دوستانه و خدمات والای دکتر سیادتی در حضور جمع حاضر زانوی ادب زد و بینظیرترین و متواضعانهترین صحنه قدردانی از استاد را در تاریخ دانشگاه رقم فرمود.
استاد دکتر سیادتی در تشویق دانشجویان هم ید طولانی داشتند. بسیاری از دانشجویان را نمیشناختند و برای اولین بار میدیدند، اولاً با خندهرویی میپذیرفتند و آنها را تشویق و راهنمایی میکردند. ویژگی دیگر ایشان احترام به همکاران است در هر سطحی که بودند، مخصوصاً همکارانی که از خودشان جوانتر بودند. میخواهم عرض کنم که زندگی دکتر سیادتی در دانشگاه مترادف با نشر اخلاق و معنویت در دانشگاه است. هر موضوعی که مثل تدریس علمی، بحث و جدال علمی، همکاری و معاینه و خدمت به بیمار، جلسات حرفهای و جلساتی که در سازمان نظام پزشکی و وزارت بهداشت برگزار میشد، ایشان شمع فروزان آن محفل بودند.
یکبار شاهد بحث اختلافی یک مجموعه حرفهای در گروه کودکان بودیم. میانجیگری پدرانه استاد اعجاببرانگیز بود، لحظاتی که تماماً درسآموز بود. اختلاف علمی یا موضوعی پیشآمده بود که مقارن بازمان شدت بیماری ایشان هم بود. این مطلبی که میخواهم بگویم مربوط به جلسه بورد در سال آخر عمر آقای دکتر سیادتی است. ایشان از بیمارستان به آن جلسه بورد آمد. در بیمارستان به ایشان خون تزریقشده بود تا بتوانند به این جلسه تشریف بیاورند. ولی خیلی خندهرو و شاد به جلسه آمدند. اولین کارشان هم این بود که یک مشکل بزرگ که در مجموعه پیشآمده بود را با دوستی و لبخند و احترام حل کردند و طرفین اختلاف هردو راضی شدند و هر دو به استاد ادای احترام کردند. خداوند این سید استادان دانشگاه را رحمت و بر علو درجاتشان بیفزاید.
استاد مینو محرز،بانوی دانشمند
از اساتید والایی اسم بردم. شایسته است از بعضی از شخصیتهای بزرگوار از بانوان دانشگاه هم اشارهای داشته باشیم. شخصیت والای استاد خانم دکتر مینو محرز، نهتنها موجب افتخار برای دانشگاه است بلکه نماد تلاش و خدمت برای جامعه بانوان کشور عزیزمان میباشد. ایشان بانوی دانشمند، پرتلاش، دلسوز، بااخلاق و عالم برجسته در طب عفونی کشور هستند. ایشان از شاگردان بلافصل استاد دکتر یلدا میباشند و درس طب و انسانیت را در محضر این ستاره درخشان تاریخ علم و خدمتگزاری کشورمان کسب نمودهاند. طب عفونی عرصهای است که طبابت در آن بسیار سخت است. آنهایی که با بیماران عفونی مختلفی مواجهه هستند، اولین نگرانی این است که خودشان در معرض تهدید آن بیماریها قرار میگیرند و باید روحیه بلند و فداکار داشته باشند. درزمینهٔ ترویج رفتارهای سالم و اجتناب از رفتارهای مخاطرهآمیز و پیشگیری از بیماریها و آموزش به جامعه خدمات ایشان بیبدیل است. در جامه معلمی برای طیف مختلف دانشجویان، دستیاران و دانشآموختگان تلاش گسترده و درمجموع خدمات شایستهای به جامعه، دانشگاهیان، جامعه پزشکی و طب عفونی انجام دادهاند. مسئولیتهای سنگینی در کنترل بیماریهای عفونی ازجمله در کنترل HIV در کشور بر عهده داشتند. شاهد بودهایم سختترین بیمارانی که به این بخش ارجاع داده میشود، با خوشرویی و باعلاقه و با علمیترین روش روزآمد مداوا میکنند و به دیگران هم این شیوه طبابت را یاد میدهند. در بورد رشته عفونی شخصیت پرتلاشی هستند. در کلاسهای درس الگو هستند. در محفلها و بحثهای علمی با جسارت صحبت میکنند و باید افتخار کنیم به بانوی ایرانی که یکی از الگوهای او این بانوی شریف و بزرگوار است.
مدیریت آموزشی و خدمتگزاران عرصههای آن
یکی از مسائلی که در دانشگاه موضوعیت دارد، بحث مدیریت آموزشی است. در نظام سلامت هم مدیریت در نظام سلامت راهبردی است. منطقاً مسئولیتهای مدیریتی سلامت را بایستی اعضائی از سرمایه انسانی سلامت جامعه بر عهده داشته باشند. در مسئولیتهای دانشگاهی و در مسئولیتهای وزارت بهداشت طیف وسیعی از اساتید دانشگاه این تجربه را داشتهاند. بههرحال مدیریت آموزشی یکی از مسئولیتهای دانشگاهی است که باید انجام شود و عدهای متصدی آن باشند. مدیریت علاوه بر قابلیتهای علمی به روحیه خاصی نیز نیاز دارد. مدیران آموزشی که از اساتید انتخاب میشوند، دوران مدیریتشان نوعاً غمانگیز است، چون باید به درجات از محیط آموزش و قیلوقال علمی منفک شوند. باید استاد مدیر را به کبوتر نامهرسان تشبیه کرد که هرجای عالم تبعیدش کنید، وقتی رها شد پروازکنان و شتابان به لانه خودش که دانشگاه است برمیگردد! یا بایستی به ماهی تشبیه کرد، وقتیکه از دانشگاه خارج میشود و از موضع و مکان خودش فاصله میگیرد به تلاطم میافتد و وقتی برمیگردد حیات دوباره میگیرد.
استاد عارفی، بنیانگذار بی ادعا
استاد دکتر عارفی شخصیتی است که زمانی ریاست دانشگاه و مسئولیتهای کلان دیگری نیز بر عهده داشتند. درزمانی که ایشان رئیس دانشگاه تهران بود، طبق روال روزی این منصب تمام شد. اینکه رفتار مدیر دانشگاهی و آموزشی در پایان مأموریتش چگونه باشد خیلی مهم است، از موضوعات و از ارکان مسائل اخلاقی است. از معلم دانشگاه انتظار میرود بهترین رفتار را داشته باشد. بهترین رفتار یکی در انجاموظیفه مدیریتی در دورهای که مسئولیت دارد، و یکی هم حفظ روحیه معلمی، و بازگشت به خانه اصلی، وقتی این مسئولیت تمام میشود. وقتی مسئولیت مدیریت بزرگترین دانشگاه کشور برای دکتر عارفی تمام شد هم در جریان قرار گرفتند. فردا صبح که به بیمارستان شریعتی آمدیم، دیدیم که دکتر عارفی با روپوش سفید به سمت کتابخانه میرود. طب داخلی کتابی به نام هاریسون دارد که کتاب پایه است و رشته قلب هم کتابهای پایه خودش را دارد. ایشان استاد متخصص بیماریهای قلب و عروق در بیمارستان شریعتی بودند. برای بنده خیلی جالب بود که ببینم استاد دنبال چهکاری است. قبل از ریاستشان در فراغتها ایشان به کتابخانه میرفتند. آن روز مثل همیشه ایشان به کتابخانه رفتند و کتابخانه هم یک ساختمان فرعی داشت و در بیرون از آن ساختمان اصلی بود. استاد در کتابخانه نشست و شروع به مطالعه کرد. حوالی ساعت 5-6 بعدازظهر دیدیم که ایشان از کتابخانه بیرون آمدند. قریب یک ماه کار هر روز استاد همین بود. استاد در این مدت به بخش هم نمیآمد بالاخره جسارت کردم و در لفافه پرسیدم که دلیل این کار چیست، صادقانه توضیح دادند، شاید ایشان یادشان نباشد، گفتند مدتی که من مسئولیت داشتم از فرصت مطالعه کردن محروم بودم، من خواستم وقتی به کلاس و بخش برمیگردم روزآمد باشم.
ایشان یک ماه صبح تا غروب مطالعه کرد و اطلاعات علمی خود را به طراز استاد روز دانشگاه رساند و بعد وارد بخش و خدمات شد، خدماتی که هنوز هم ادامه دارد. این روحیه را بایستی تحسین کرد روحیات استاد بزرگی که هم مظهر خدمت و هم مظهر تلاش و علم و هم مظهر مسئولیت شناسی در انتقال مطالب علمی است. مطلبی که استاد به دانشجو یاد میدهد باید مطلب مسئولانهای باشد. باید جدیدترین مطلب باشد. ایشان مطالعه مستمر در کتابخانه را که شبیه آن را تنها دستیاران در زمان امتحانات انجام میدادند، کسر شأن خود ندانست. چون رئیس دانشگاه بوده و ریاستش تمامشده است بخواهد به شکل دیگری رفتار نماید. مثل یک معلم معمولی که هیچ سمتی نداشت، اول اطلاعات علمی خود را روزآمد کرد و بعد به وادی مقدس علم و جایگاه رفیع استادی که هیچ مسئولیتی در دانشگاه عظیمتر از آن نیست، برگشت. یک زیّ دانشجویی و ساده زیستی علمی و تواضع بینهایت در این استاد متجلی بود. استاد عارفی بسیار بزرگ و تأثیرگذار در دانشگاه است و خدماتی که ایشان انجام دادهاند و بیمارستان جامعی که پایهگذاری فرمودند (بیمارستان قلب تهران) در نوع خود بینظیر است. بیمارستان قلب تهران در طراز بینالمللی است و از بزرگترین مراکز قلب دنیاست. پایهگذار خدوم این مرکز هیچگونه ادعایی نسبت به آنجا نداشته و ندارند و فقط خوشحال شدند از اینکه آنجا راهاندازی شده است. بههرحال امیدواریم خدمات ایشان مستدام باشد. طبیب والای امام راحل هم هستند و همه ما قدردان خدمات ایشان به بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران هستیم.
دکتر وارطانی و دکتر اکرامی، دو جراح الگو
دو شخصیت والای دیگر در عالم جراحی دانشگاه، استاد دکتر وارطانی و استاد دکتر اکرامی. آنها که شرافت خدمتگزاری حرفهای را به جمیع مصالح ترجیح میدادند. وقتی خاطرات گذشته را مرور میکنیم، میبینیم، چقدر این بزرگواران خوب زندگی میکردند، چقدر خوب بودند و هستند. در دوره دستیاری جراحی عمومی در بیمارستان سینا، یک دوره چرخشی بین بیمارستان سینا و امیراعلم برقرار بود. نوبت این دوره روتیشن به بنده و استاد دکتر سید رسول میر شریفی رسید. این دوره بعد از مجروحیت در جبهه بود و ازنظر جسمانی در شرایط خوبی نبودم. از بیمارستان سینا به بیمارستان امیراعلم آمدیم که بخش جراحی داشت و در آن زمان نسبتاً فعال و آموزشی بود. یک بخش جراحی فک و صورت هم دایر بود که فعالتر از بخش راحی بود. در آن زمان بیمارستان امیراعلم اورژانس جراحی فعالی نداشت. استاد بزرگوار آقای دکتر میر شریفی روحیه خیلی خوب و فعال آموزشی داشت. اولین کشیک با اورژانس خلوتی مواجه شده و به اورژانس تهران زنگ زده بودند که ما از امشب به بعد در بیمارستان امیراعلم کشیک مقیم و فعال جراحی داریم، شما مریضهای جراحی را به اینجا بیاورید. اورژانس تهران هم ازخداخواسته سیل مریضها را به بیمارستان امیراعلم روانه ساخت. آن زمان بنده و دکتر میر شریفی دستیار سال دو بودیم، حق انجام عمل بهصورت مستقل نداشتیم، دستیار سال بالاتر هم در امیراعلم نداشتیم. بنابراین اگر مریضی را بستری میکردیم باید به استاد اطلاع میدادیم و طبق نظر استاد آنکال اقدام میکردیم. دو شخصیت والا از اساتید آن زمان، استاد اکرامی و استاد دکتر وارطانی؛ هر وقت مسئول آنکال بودند و به آنها زنگ میزدیم که بیمار اورژانسی را بستری کردیم، باکمال تعجب میدیدم بلافاصله میآمدند و خیلی با خوشرویی مریض را به اتاق عمل میبردیم و عمل میکردیم.
به اورژانس تهران سپرده بودیم برای ما بیمار بیاورد و مشهور شده بود، بیمارستان امیراعلم اورژانس جراحی دارد و به مردم هم اطلاعرسانی شده بود و کمکم اورژانس جراحی شلوغ میشد، مردم فوج فوج میآمدند! مثلاً در یکشب چند بیمار آپاندیست عمل میشدند. یکشب استاد وارطانی کشیک بودند که زنگ زدیم، ایشان آمدند و مریض عمل شد و رفتند. نصف شب مریض دیگری آمد و ما مردد بودیم دوباره به استاد زنگ بزنیم یا نه، بالاخره زنگ زدیم و ایشان فرمودند مریض را به اتاق عمل ببرید، من میآیم. ما مریض را آماده کردیم و به اتاق عمل بردیم که ایشان با همان خوشرویی همیشگی آمدند و تا آخر عمل حضور داشتند و نکات دقیق آموزشی را یادآوری میفرمودند. عمل تمام شد؛ باز در ساعت 4 صبح مریض دیگری آمد. ما ملاحظه کردیم و کمی هم به خود جسارت دادیم و به استاد زنگ نزدیم. بیمار را آماده کردیم و صبح زود، اولین بیمار به اتاق عمل بردیم، و منتظر ماندیم تا طبق روال استاد تشریف بیاورند. استاد پرسید این مریض چه وقت آمده است، گفتیم ساعت 4 صبح! استاد وارطانی برآشفت و ما را توبیخ کرد و گفت چرا به من اطلاع ندادید. ایشان فرمودند که در فوریتها، باید به هنگام مریض را عمل کرد. استاد اکرامی در این زمینه حساستر و دقیقتر بودند. ایشان هم بدون ذرهای درنگ هر وقت لازم میشد تشریف میآوردند و از اول تا آخر عمل شخصاً نکته به نکته مطالب عملی آموزشی را یاد میدادند. در طول این دوره پربار آموزشی، هر وقت و بیوقت اساتید زنگمی زدیم، بیدرنگ میآمدند و ذرهای نارضایتی در این موارد از ایشان شاهد نبودیم، بلکه تشویق هم میشدیم. به ما درس دادند که این نوع ملاحظات را در مقابل مصلحت بیمار نبایستی در نظر بگیریم و مصلحت بیمار در رأس امور قرار دارد.
استاد اکرامی ایشان دست توانایی در جراحیهای گردن دارند و در عمل جراحی تیروئید سرآمد هستند. در همه اعمال جراحی، حتی اعمالی که بارها و بارها تکرار میشد، مقید به رعایت اصول بودند و هر جایی که ما بلد نبودیم، دستمان را میگرفت و باحوصله و نهایت دقت تکنیک را آموزش میدادند. یکبار بحث بیمارستان خصوصی- دولتی پیش آمد. دکتر اکرامی فرمودند: من تعجب میکنم از بعضی از همکارانمان که رفتاری دوگانه دارند، در بیمارستان دولتی نوعی با بیمار رفتار میکنند و در بیمارستان خصوصی نوع دیگر. مگر بیمار و انسانیت فرق میکند باید رفتار با بیمار در همه شرایط انسانی باشد. حقیقتاً محفل این اساتید، اگرچه بسیار کوتاه بودی، کلاس درس اخلاق و درک حرفه جراحی و مشاهده شرافت طبابت بود.
به خاطرهای از دکتر پروفسور عدل در بیمارستان بهارلو اشاره کردم؟
نه، حالا بفرمایید.
پروفسور یحیی عدل را همه عمرم فقط یکبار دیدهام، ولی قبل از آن اوصاف ایشان را خیلی شنیده بودم. نیمی از دستیاری جراحی را در بیمارستان سینا گذراندم و همه اساتید آن زمان بیمارستان سینا از شاگردان پروفسور عدل بودند. در مناسبتهای مختلف ذکر خیر دکتر عدل به میان میآمد. شاهبیت مثالهای آموزشی و حرفهای و اخلاقی همه اساتید، ذکر خاطره و نقل مطلب از این شخصیت والا بود. بسیار علاقهمند بودم محفل این بزرگوار را از نزدیک درک کنم. بعد از اتمام دوره دستیاری فرصت کوتاه دو سه ماههای برای انتخاب مسیر بعدی زندگی علمی و حرفهای به دست آمد، که بعدازآن بهعنوان هیئتعلمی در دانشگاه به خدمت ادامه دادم. در این فرصت در بیمارستان بهارلو، در کشیک و ایام تعطیل مشغول خدمت شدم. خدمت به مردم در این بیمارستان جنوب شهر بسیار مفید و دلانگیز بود. یکشب وقتی به بیمارستان رفتم، دوستان بیمارستان اطلاع دادند که یک مریض بدحال در ICU بیمارستان بستری است. بیمار که یکی از پرسنل بیمارستان بود، مورد جراحی معده قرارگرفته بود و بعد از عمل دچار خونریزی شدید شده بود. بعد از آن دوباره عمل شده بود ولی بعد از عمل دوم هم خونریزی کنترل نشده بود. عفونت زخم هم مزید بر علت شده بود. در آن شب خونریزی ادامه داشت. شرایط وخیمی داشت و خود بیمار هم بسیار مضطرب بود، بستگان بیمار هم آشفته بودند. اول سعی کردم به بیمار و بستگانش آرامش و حتیالمقدور اضطراب شدید ایشان را کاهش دهم. برای کنترل خونریزیهای مقاوم دستگاه گوارش فوقانی، روشی را استاد دکتر سید حسین میر مجلسی، در دوره کارورزی به ما یاد داده بودند. این روش ابداع خود ایشان بود و در مورد کارایی آن تحقیق میفرمودند. محلول سرم سالین نرمال که در یخچال به درجه حرارت پایینی رسیده بود، با آدرنالین به نسبت 200000/1 رقیق و از طریق لوله معده به آهستگی گاواژ میشد. مدت ماندگاری در معده اندکی بیشتر از روش روتین بود. بعداً این محلول همراه محتویات معده خارج میشد. گاهی نیز با دو لوله معده جریان آهسته دائمی برقرار میشد. با الهام از این روش که بارها در بخش ایشان شاهد بودم، از بیمار اجازه گرفتم که یک لوله معده دوم (لوله باریک برای ورود مایعات شستشو) بگذارم و بیمار هم پذیرفت. با برقراری جریان رفتوبرگشت شستشوی معده شروع شد. اوایل مایع برگشتی کاملاً خونی بود و بیمار دچار لرز شدید شد که از ورود محلول سالین نرمال سرد حاوی آدرنالین ناشی میشد. بعداً مایع برگشتی روشنتر و با اقدامات معمولی گرم کردن بیمار، لرز هم کنترل شد. محلول مورد استفاده و سایر اجزای کار دقیقاً طبق روش فراگرفته در محضر استاد دکتر میرمجلسی تنظیم شد. بایستی علائم حیاتی مریض کنترل میشد، با جذب آدرنالین ممکن بود ضربان قلب افزایش پیدا کند. حدود سه ساعت بعد مایع برگشتی روشن و حاوی خون نبود. تزریق خون و FFP هم همزمان انجام شد و آزمایشات هموگلوبین بالای 10 گرم در صد را نشان میداد. به اتفاق همکاران پرستاری آی سی یو همچنان بالاسر مریض بودیم و داشتیم علائم حیاتی و شرایط بیمار را کنترل میکردیم. این کار توانست خونریزی را کنترل کند و کمی آرامش برقرار شد. کارهای دیگری را هم که بلد بودیم انجام دادیم و حدود نصف شب وضعیت مریض تثبیت شد.
دیدار با پروفسور عدل
نزدیک نصف شب بود که داشتم از بخش بیرون میرفتم، دیدم ماشین پیکان سفیدی جلوی بخش ایستاد و یک نفر از آن پیاده شد، یک شخصیت مسنی که قدبلندی داشت و ایشان را نمیشناختم. گمان کردم از بستگان بیمار است. همراهان بیمار ایشان را معرفی کردند، پروفسور یحیی عدل. به ایشان خوشآمد گفته، خود را معرفی کردم. استاد سراغ بیمار را پرسیدند. ایشان را به آی سی یو راهنمایی کردم. شرححال بیمار را گفتم، استاد بهدقت گوش فرا دادند. بعد ایشان پرسید که شما برای مریض چهکاری انجام دادید؟ گفتم که اصرار به عمل جراحی مجدد داشتند. دیدم عمل جراحی در این شرایط اشتباه است ولی این کار را دکتر میر مجلسی به من یاد داده بود و آن را انجام دادم. با دقت عجیبی به روش درمانی چند ساعت اخیر گوش میکردند و با تأمل طولانی گفتند عجب کار خوبی کردهاید! چقدر کار عاقلانهای کردید که عمل نکردید، اگر خونریزی تکرار شد همین کار را ادامه دهید و کار دیگری لازم نیست. به مریض هم گفتند نگران نباش حتماً خوب میشوید و نیاز به جراحی ندارید. بعد هم ، با واژههای بلندی مرا تحسین و تقدیر فرمودند و از روش درمانی متخذه حمایت کرد و تصریح کردند که این روش درمانی برای بیمار مؤثر بوده است، تشویق و تأیید استاد باعث دلگرمی عجیبی شد. مریض هم اطمینان بهتری به دست آورد. فردای آن روز مریض بهبود پیدا کرده و از تخت پایین آمده بود. اما دلیل اینکه دکتر عدل به بیمارستان آمده بودند این بود که بستگان بیمار که از روند درمانی و عوارض بشدت نگران شده بودند، با واسطه تلفن این استاد را پیدا و به ایشان متوسل شده بودند. ایشان هم به درخواست همراهان بیمار در ساعت دو نصف شب به بیمارستان آمدند و با خوشروئی و محبت با نهایت دقت و مسئولیت راهنمایی فرمودند.
چه سالی بود؟
در حدود سال 1366 بود. این درس بزرگی بود که این استاد بزرگ چقدر مردمی است و با مردم زندگی میکند و با مردم ارتباط دارد و به درخواستشان جواب میدهد و به آنها کمک میکند. ما هم افتخار میکنیم پروفسور عدل از بنیانگذاران جراحی در ایران است و از افتخارات دانشگاه هستند. ایشان در بیمارستان سینا بودند. آخرین سمت ایشان هم مدیر گروه جراحی بیمارستان شریعتی بود و بعد هم بازنشسته شدند.
شروع خدمت در دانشگاه چگونه بود؟
آن زمان دوران اوج جنگ تحمیلی و دفاع مقدس بود. بنا به امر لازم الاتباع استاد بزرگوار مرحوم دکتر ولی زاده در انستیتو کانسر و در بخش جراحی 3 این مرکز به خدمت ادامه دادم. استاد دیگرم دکتر ابوالقاسم اباسهل مسئول مجتمع بیمارستانی امام خمینی "ره" بودند. به حکم ایشان که انجام آنهم واجب بود، بهعنوان مسئول انستیتو کانسر شروع بکار کردم. بعد از چند سال، برای استاد از فرصت مطالعاتی برنامهریزی و یک سال از دوره تحصیلاتم را در آمریکا گذراندم. زمانی که خواستم بروم، رفتم خدمت استاد دکتر محمدحسن باستان حق،رئیس وقت دانشگاه رفته و ضمن خداحافظی ، استعفای خود را هم نوشتم و به ایشان تقدیم کردم. گفتم الآن بهترین موقعیت است که شما مسئولی برای انستیتو کانسر انتخاب کنید تا در یک سالی که من نیستم، کارها اداره شود. ایشان با لبخندی محزون سری تکان دادند و نامه را هم گرفتند و بامحبت بدرقه فرمودند. یک نامه هم به استاد مرحوم دکتر سید حمید میرخانی دادم که رئیس وقت مجتمع بیمارستانی امام خمینی(ره) بودند. به ایشان هم همین استدلال را ارائه و بعداً عازم سفر علمی شدم. مدیریت در آن زمان بسیار دشوار و طاقتفرسا بود. تصمیم قطعی داشتم که دیگر مسئولیت مدیریتی نپذیرم، چون آفت بزرگ پیشرفت علمی بشمار میرفت. ولی این دوستان بزرگوار استعفا را نپذیرفتند! وقتیکه برگشتم روز سهشنبهای در کنفرانس هفتگی انستیتو خاطرات سفر علمی، بهویژه تجاربی از MD Andeson Cancer Center را در محضر اساتید بزرگ آن زمان انستیتو ارائه نمودم و طبق روال معمول انستیتو درگیر فعالیتهای آموزشی شدم. یک روز استاد میرخانی حقیر را احضار و به ادامه مسئولیت در انستیتو تکلیف نمودند. پس از بحث طولانی و استدلال در مورد مفیدتر بودن در سنگر علمی و درمانی، ایشان گفتند، معمولاً کسانی که به خارج از کشور میروند و برمیگردند از این شعارها زیاد میدهند، شما مثل بچه عاقل به اتاق کارت برو و مسئولیتت را انجام بده! بالاخره مدیریت را هم باید یک سری انجام دهند اما مدیریت شرایطی است که مدیر را تا حد زیادی از محیط علمی و آموزشی منفک میکند و خیلی خسارت علمی دارد. در مدیریتهای خارج از انستیتو مشاور حقیر، استاد فاضل و دانشمند مرحوم دکتر شمس شریعت تربقان بودند. کلام اول و آخر ایشان این بود که این کار مدیریتی را بپذیر و درست انجام ده، ولی هرگز انستیتو کانسر را فراموش نکن! با ارشاد استاد راحل، در هیچ شرایطی دانشگاه و انستیتو را رها نکرده و بیشترین اوقات عمرم را در دانشگاه خدمت نمودهام.
خاطراتی از دو جراح بزرگ آمریکایی
توماس استارزل و جان فونگ دو شخصیت دیگر از شخصیتهای خارج از کشور، زینت بخش این قسمت از مصاحبه است. دانشمندان با ارزشی که احترام عمیقی، بهویژه ازنظر سیره انسانی و رفتار حرفهای نسبت به آنها دارم. اشاره شد که حدود سالهای 1373- 1374 یک دوره علمی و فرصت مطالعاتی را در بعضی از مراکز دانشگاهی آمریکا گذراندم. یکی از آنها دوره پیوند کبد در انستیتوی پیوند اعضای پیتسبورگ از ایالت پنسیلوانیا بود. بعدازآن که استاد دکتر ولی زاده تکلیف کرد که این دوره را بگذرانم، با کمک مرحوم استاد دکتر نظامالدین غفاری که در آن زمان همکاریهای بینالمللی انستیتو را اداره میفرمودند، نامهای به پروفسور استارزل، رئیس وقت انستیتو پیوند پیتسبورگ تنظیم و درخواست گذران دورهای در آن مرکز نمودم. CV را هم ضمیمه و با پست به کشور آمریکا فرستادم. مدت کوتاهی گذشت، نامه برگشتی از شخص آقای توماس استارزل بود. شخصاً جواب را داده و امضاء کرده بودند. ضمن موافقت و استقبال از این دوره، پذیرش داده بودند که برای هر زمان و هر مدتی که بخواهم به آن مرکز بروم. این پذیرش برایم که CV چندان قوی نداشتم، خیلی عجیب بود. استدلالی که در نامه درخواست نوشته بودیم، ظرفیتهای علمی انستیتو و دانشگاه و علاقه به توسعه علمی درزمینهٔ پیوند اعضاء بود. در آن شرایط لزوم توسعه پیوند اعضاء در کشور بسیار مبرم بود. ایشان هم روی مفاد نامه یک جوابیه بسیار تشویقکنندهای داده بودند. پذیرش توسط این شخصیت موجبات مسافرت را بهویژه ازنظر اداری و اخذ ویزا آسان نمود.
ایشان (دکتر توماس استارزل) از نوابغ پزشکی معاصر هستند و بنیانگذار علم پیوند کبد در دنیا و یکی از مظاهر تلاش و نوآوری در جراحی بشمار میروند. یکی از شخصیتهایی است که از همه جراحان دنیا حمایت کرده است. ایشان کتابی نوشته است که موضوع آن ثبت خاطراتی زندگی پرتلاطم علمی خودشان است. مخصوصاً خاطراتی که در زندگی حرفهای داشته و چگونگی عبور از موانع و غلبه بر مشکلات را بیان کرده است. اسم کتاب " The puzzle people" است. این کتاب را استاد دکتر ملک حسینی، که ایشان همدورهای را در خدمت دکتر استارزل بودهاند، به زبان فارسی با عنوان " آدمهای معمایی" ترجمه کرده است که خیلی کتاب باارزشی است. این کتاب خاطرات دانشمندی است که نیاز علمی را درک کرده است و تلاش علمی زیادی را انجام داده است. خدمات و تلاشهای علمی را نعل به نعل پیگیری کرده است، با سختیها مبارزه کرده است، تا سرانجام توانسته، خدمت بسیار بزرگی به علم و طب و جراحی و عالم بشریت ارائه نماید. استاد از شأن والایی در ایالت پنسیلوانیا و کشور آمریکا برخوردار و یکسری اختیارات ویژه و انحصاری داشتند. مدارک آن زمان برای طبابت در کشور آمریکا کافی نبود ولی ایشان از اختیارات خودش دستوراتی برای فلوهای پیوند صادر کرده بودند که بر اساس آنها میتوانستیم در اعمال جراحی مشارکت نماییم. از این فرصت طلائی حداکثر استفاده به عمل آمد و تقریباً در تمام جلسات پیوند در دوره اقامت در پیتسبورگ توانستم شرکت داشته باشیم.
یعنی میتوانستید در آمریکا طبابت کنید؟
طبابت مستقل نه ولی در اعمال جراحی مثل اعمال جراحی پیوند کبد شرکت میکردم و جزو تیم پیوند بودیم. به اتفاق سایر فلوهای هم دوره، مرتباً فعال بودیم و تجربیات زیادی کسب کردیم. این به علت حمایت شخصی ایشان بود. دوره بسیار باارزشی بود و مهمتر از آن شخصیت این استاد بود. اولاً آدم بسیار سادهای بودند، در شهر پیتسبورگ که زندگی میکردیم، یک روز به داروخانهای رفته بودم، دیدم اتفاقاً استاد استارزل هم به آنجا آمده و سرگرم تهیه دارو برای خودشان میباشند. زمانی که جراحی نبود ایشان به آزمایشگاه تحقیقات تجربی میرفتند. تحقیقات در آن مؤسسه بیشتر روی دو حیوان یکی خوک و یکی سگ انجام میشد. ساعتها در اتاق عمل تجربی بودند و بقیه اساتید، بهویژه جراحانی هم که در آنجا تلاش و کار میکردند، برای اینکه همدستشان ورزیده شود و هم تحقیقات را توسعه دهند در آزمایشگاه تحقیقات تجربی که در طبقه فوقانی بیمارستان قرار داشت، تلاش میکردند. تمرکز تحقیقات آن زمان تلاش برای اثبات نظریه Chimerism و xenotransplantation بود و علم پیوند را توسعه میدادند. این شخصیت والای بینالمللی، بسیار متواضع، سادهزیست و پرتلاش بودند. با دیگران بسیار با احترام رفتار میکردند و مشوق ابتکارات و نوآوریها بهویژه توسط جوانها بودند. بعدها دکتر ملک حسینی ایشان را به شیراز دعوت کرد و در کنگرههای ایران هم شرکت کردند.
شخصیت دیگر، استاد دکتر جان فانگ است. ایشان اولین فلوی توماس استارزل در پیوند کبد است و در آن زمان مسئولیت موسسه پیوند اعضاء را بر عهده داشت. وقتی خدمت ایشان رسیدم، بسیار دوستانه و صمیمانه پذیرایی کرد. اختیارات و امکانات بسیار خوبی را برایم فراهم و کاملاً در تمام دوره حمایت کردند. حتی در اعمال جراحی که خودشان انجام میدادند بهطور خاص مرا صدا میزد، به اسم کوچک ! میگفت محمدعلی بیا! ساعتها در خدمت ایشان به عمل جراحی مشغول میشدیم. ایشان هم از شخصیتهای بزرگ علمی دنیا و آن مؤسسه هستند و استاد مستقیم بنده محسوب میشوند. جا داشت بهعنوان تقدیر از این شخصیت در اینجا نامی از ایشان ببرم.
چند سال داشتید که به آمریکا رفتید؟
سال 1374 بنده حدود 38 سال سن داشتم.
به بحث اصلی و ادامه مطالب موردنظر برگردیم.
تمرکز در این خاطرات بر روی استادان دانشگاه تهران بود. طبیعتاً و منطقاً دانشگاههای بزرگ دیگری هم داریم که مهد پرورش و خدمتگزاری اساتید بزرگ کشور هستند. افتخار شاگردی در محضر بعضی از این بزرگان نصیب شده و به رسم سپاس اشارتی میشود.
دکتر فاضل، نماد جراحی نوین ایران
یکی از آن شخصیتهایی که بنده بهنوعی افتخار شاگردی ایشان را داشتم دکتر ایرج فاضل هستند، استاد عالیمقامی که بهحق نماد جراحی نوین ایران هستند. شخصیت والای علمی و اخلاقی و از مسئولان سختکوش مسئولیتهای سخت در جمهوری اسلامی در وزارت علوم و وزارت بهداشت. الآن هم مسئول جامعه جراحان ایران هستند و پایهگذاریهای زیادی در ایران انجام دادهاند. علم و تجارب پیوند اعضاء، علم و تجارب جراحی عروق توسط ایشان در کشور اشاعه پیداکرده است. بنده هم توفیق داشتم در محفل علمی این استاد افتخار حضور داشته باشم. یکی در دوران دستیاری بود و گزارش صبحگاهی که در بیمارستان طالقانی انجام میشد و به سرپرستی حضرت استاد بود.
این جلسات در دانشگاه شهید بهشتی بود؟
بله، بیمارستان طالقانی، از مراکز آموزش بالینی بزرگ و پرافتخار دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی. به اتفاق جمعی از دستیاران وقت رشته جراحی عمومی، از بیمارستان امام خمینی(ره) در جلسات گزارش صبحگاهی و سایر جلسات آموزشی میرفتیم و از محضر استاد کسب فیض میکردیم. ایشان ما را با صمیمیت میپذیرفت و خیلی هم راهنمایی میکرد.
از موارد استثنائی دیگر، دوران طلایی حضور در جبههها بود. مکرر پیش میآمد در قالب تیمهای اضطراری، تیمی که از دانشگاه تهران اعزام میشد، با تیمی که از دانشگاه شهید بهشتی میآمد، در یک بیمارستان صحرایی خدمت میکردیم. ما این توفیق را پیدا میکردیم که از محضر اساتیدی چون دکتر ایرج فاضل و دکتر محمدرضا کلانتر معتمدی که ایشان هم از شخصیتهای بزرگ جراحی هستند، استفاده کنیم. دکتر فاضل استادی است که علیرغم طراز بسیار والای علمی و اخلاقی و شخصیت نافذ و خدوم سیاسی-اجتماعی، بسیار متواضع هستند و تجارب ارزشمند علمی و حرفهای خود را به طیف وسیعی از جراحان جوان آموزش دادهاند. شاید بتوان به جرئت ادعا نمود که جراحی نبوده است که تقاضای علمآموزی در محضر ایشان را داشته باشد و ایشان رد کرده باشد. حضرت استاد از افتخارات جوامع پزشکی، جراحی و علمی و نظام جمهوری اسلامی ایران و از شخصیتهای مهم بینالمللی در رشته جراحی و جراحی عروق هستند. سایه ایشان همیشه مستدام باشد.
استاد کلانتر معتمدی، جراح خستگی ناپذیر
استاد دکتر کلانتر معتمدی، برای جراحان ایران و دستیاران جراحی قدیم و جدید، شهره و دیرآشنا هستند. معلم والایی که سالها دبیر بورد جراحی عمومی کشور بودند و در ارتقای رشته جراحی عمومی کشور از هیچ تلاشی دریغ نورزیدند. استاد چهره سرشناس مدیریت در نظام سلامت و مرد شجاع و سختکوش روزهای رزم و دفاع مقدس هستند. در جبههها مکرر توفیق داشتیم که محفل این استاد اخلاق مدار و متواضع و پرتلاش را درک کنیم. مثلاً اولین باری که ترومای نافذ عروق گردن را در مجروحی مشاهده کردم، در زمان جراحی در خدمت ایشان بودم، در آن تجربه تمام نکات آموزشی را استاد با دقت و حوصله شرح دادند.
در جبهه هم آموزش ادامه داشت؟
اتفاقاً تمام فعالیتها بار آموزشی داشت. ذکر خاطرهای از آن ایام خالی از لطف نیست. اوایل زمستان سال 1364، یک تیم اضطراری مشترک از دانشگاههای علوم پزشکی شهید بهشتی و تهران به اندیمشک اعزام شدیم. نمیدانستیم عملیات کجاست و همان زمانی بود که دشمن غدار مناطق مسکونی شهرهای دزفول و اندیمشک را با موشک آماج حملات ناجوانمردانه خود قرار میدادند. اتفاقاً در همان مدت کوتاهی که در آنجا بودیم، یک مورد حمله موشکی انجام شد. در اندیمشک در بیمارستانی مستقر بودیم. دستیارانی از هر دو دانشگاه در این تیم حضور داشتند. دوره قبل از امتحان دانشنامه تخصصی بود و برای امتحان بورد آماده میشدیم. استاد کلانتر معتمدی با همان روحیه بلند و جدی آموزشی که در بیمارستان شهدای تجریش نسبت به دستیارانشان داشتند، در دو سه روزی که فراغت قبل از عملیات بود، وارد میدان درس و بحث و مناظره شدند. کتاب جراحی شوارتز را با خودمان برده بودیم و مطالعه میکردیم. چندین روز در خدمت استاد فصول مختلف کتاب را مرور کردیم و با دیدگاههای علمی حضرت استاد آشنا شدیم. در ادامه این فرصت بینظیر مرور نظری مباحث جراحی، در زمان عملیات از تجارب عملی جراحی ایشان نیز بهرههای فراوانی بردیم.
استاد فرخ سعیدی، جراح صاحب سبک دنیا
از خاطرات جذاب تمام ادوار تحصیلی از دستیاری جراحی تا به امروز، درک محضر علم و اخلاق استاد دکتر فرخ سعیدی است. این نشست بهمنظور روایت تاریخ شفاهی دانشگاه، یک حسن ختام دارد که استاد دکتر فرخ سعیدی هستند. این استاد گرانبار تاریخ معاصر دانشگاه، حقیقتاً یک شخصیت استثنایی در عالم پزشکی و در عالم جراحی هستند. از روحیات بلندی که دارند، خدمات علمی متعددی که در طراز بینالمللی انجام دادهاند، تا خدمات جراحی انسان دوستانهای که برای مردم و رزمندگان انجام دادهاند. شخصیت بسیار پرتوان، خلاق، تشویقکننده و انسان دوستانهای دارند که با مزاح و روحیه بخشیدن به دیگران در هم آمیخته و محفل ایشان را بسیار شیوا و مفید میسازد. در نظریهپردازی علمی و اهل نظر بودن، یک شخصیت ممتاز هستند. استاد راجع به مسائل اجتماعی، علمی، دانشگاهی و بهویژه دنیای جراحی نظر دارند. حتی تکنیکهایی از جراحی را ایشان ابداع کردهاند. مثلاً در جراحی مری ایشان تکنیکی ابداع کردهاند که به نام تکنیک دکتر فرخ سعیدی در دنیا مشهور است. در مورد کیست هیداتیک که بیماری بومی دورههای قبل در ایران بوده است، ایشان صاحبنظر بلامنازع در دنیا است، و کتاب کیست هیداتیک ایشان را در کشورهای خارجی بیشتر از ایران چاپ کردهاند.
شخصیتی است که در بسیاری از دانشکدههای پزشکی دنیا شناختهشده است. در آخرین شبی که در شهر پیتسبورگ بودم، در خدمت استادی، روی بیماری که مرگ مغزی بود، هاروستینگ پانکراس را انجام دادیم. عمل پیوند پانکراس کم انجام میشود، در آن شب موقعیت استثنایی پیش آمد و این تکنیک را در دهنده و گیرنده عضو پیوندی تجربه نمودم. فردای آن روز باید به شهر هوستون میرفتم و آخرینمهلت بود. بعد از هاروستینگ در یک بیمارستان در حومه پیتسبورگ به مرکز پیوند برگشتیم و آمادهسازی عضو پیوندی را در آنجا انجام دادیم (Back-table) و عمل پیوند هم بلافاصله انجام شد. آخرین کاری بود که در پیتسبورگ انجام دادم. بعد از عمل گفتگوی کوتاهی در مورد نکات تکنیکی انجام شد. قبل از خداحافظی، استاد از من پرسید که دکتر سعیدی را میشناسم یا نه. گفتم که ایشان استاد بنده هستند. سپس خاطراتی از این استاد نقل کرد و گفت سلام من را به فرخ برسان؛ ایشان از دوستان فرخ سعیدی بودند. استاد فرخ سعیدی در جبههها هم تلاش بسیار کرده و در دانشگاه پایهگذار بسیاری از مسائل دانشگاهی بودند.
در کدام دانشگاه بودند؟
در دانشگاه شهید بهشتی بودند. البته ایشان استاد دانشگاههای تهران و شیراز هم بودهاند. یک شخصیت بسیار پرتلاش و پویای علمی با آثار و کتابهای علمی و اجتماعی فراوان. کتابهای ایشان خیلی جالب و پربار و ارزنده است و حاوی نظریات جالب در مورد نسل جدید و تحولات اجتماعی است. شخصیت بزرگواری دارند و روزهایی که در محفل ایشان افتخار شاگردی داشتهام از بهترین خاطرات عمرم محسوب میشود.
استاد پیشکسوت بزرگوار دیگری که یاد ایشان زینت بخش این مصاحبه خواهد بود، یک استاد بزرگوار و مظهر اخلاق در عالم جراحی، استاد دکتر منوچهر دوایی هستند. ایشان در مقاطعی، قبل از شروع و بعد از جنگ تحمیلی، مسئولیت دانشگاه علوم پزشکی اهواز را بر عهده داشتند و خدمات بینظیری به این دانشگاه بزرگ و مهم خطه خوزستان انجام دادند. دوران ممتدی از جنگ تحمیلی را ایشان در جبههها خدمت کردهاند.خدمات خیلی عجیبی در شرایط اضطراری سختترین روزهای جنگ انجام دادهاند که شاید هیچکدام از جراحان کشور با آن شرایط دشوار انجام نداده باشند و از بینظیرترین جراحان کشور، مخصوصاً در آن روزهای مهجوری اول جنگ میباشند. روزهای خون و آتش که همه امکانات ویران شده بود و هنوز تیمهای اضطراری شکل نگرفته بود.
دکتر منوچهر دوایی، نماد تواضع
بله، استاد مهربان همیشه خندان، دکتر منوچهر دوایی. این استاد، معلم بینظیر اخلاق، طبیب دلسوز، مدیر لایق و خدمتگزار شایسته و الهام بخش عموم جامعه پزشکی است. چهره متبسم این طبیب باایمان، تداعی حسن خلق ، الگوی خوشرویی و مهربانی است و رفتار متین و وزین ایشان ، چه در تعامل با همکاران و چه در پذیرائی از بیماران و خدمت به مردم، شاهد نجابت و اصالت طبیب حاذق باایمان در فرهنگ اسلامی کشور ما است. یک استاد نمونه و بافضیلت و باایمان و یک شخصیت علمی بسیار برجسته و متواضع که خداوند ایشان و همه اساتید را برای ملت ما محفوظ بدارد.
دکتر ربانی، یار غار
یار غار دوران دانشگاه و بیمارستان و دوران جبههها، استاد دکتر عباس ربانی. از جمعی بزرگ از بزرگان و استادان پیشکسوت روایت شد، شایسته دانستم، از چند شخصیت از نسلهای بعدی نیز، ذکر و روایتی به میان آید. دکتر عباس ربانی، مانند برادر بزرگترشان، استاد دکتر علی ربانی، از چهرههای خدوم و از شخصیتهای بزرگ دانشگاهی هستند. علیرغم اینکه ایشان مقداری زودتر از موعد بازنشسته شدند ولی همچنان یک شخصیت مبرّز علمی و یک چهره پرتلاش و خدمتگزار جامعه پزشکی میباشند. دکتر ربانی شخصیتی خندهرو و بذلهگو هستند که در سختترین شرایط به دیگران روحیه میدهند. رئیس و سرپرست تیم اضطراری دانشگاه علوم پزشکی تهران بودند و خدمات ایشان و همرزمانشان در دفاع مقدس بینظیر و بسیار گسترده است. بنده هم افتخار عضویت در آن تیم اضطراری را داشتیم. بسیاری از شخصیتهای والای جنگ و جبهه و دفاع مقدس را ایشان درمان و جراحی کرده است. خدمات شایسته دانشگاهی ایشان، بهویژه در توسعه و تعمیق جراحی عروق و پایهگذاری جراحی پیوند کبد، و مدیریت گروه جراحی دانشگاه و عضویت بورد جراحی عمومی کشور جامعتر از آن است که در این مقال بگنجد. ایشان از دوستان بزرگوار اینجانب هستند و این گزارش با تجلیل از این جراح جوانتر نسبت به اساتید بزرگواری که اسم بردم، از لطافت و تنوع برخوردار میشود.
بهتر نیست یادی هم از مدیران دانشگاهی و آموزشی پیشکسوت دوران خود بفرمائید.
صحیح میفرمایید. درست است که مهمترین و نافذترین عنصر دانشگاهی اساتید عظام هستند، اما بیانصافی است از نقشهای حساس و سرنوشتساز دانشجویان و خدمات خالصانه مدیران آموزشی غافل بود. اجازه فرمایید به علت ضیق وقت و طولانی شدن گفتگو تنها به الگوهایی که به نظر اینجانب نماد مدیر شایسته، مدبر، پویا و خلاق آموزش عالی و آموزش پزشکی هستند، اشارتی نمادین داشته باشم. گرچه یکی از ابعاد شخصیتی بسیاری از استادان در روایت حاضر، بعد مدیریتی و خدمات ایشان در تصدی مسئولیتهای متنوع آموزشی است.
قبلاً از استادان فقید و مدیران راحل دانشگاه دکتر محمدحسن باستان حق، دکتر پرویز جبل عاملی، دکتر پرویز کابلی، دکتر سید حمید میرخانی، و استادان عالیقدر دکتر ایرج فاضل، دکتر حسن عارفی، دکتر ابوالقاسم اباسهل، دکتر فرخ سعیدی و دکتر منوچهر دواچی ذکر خیر به میان آمد. اما حسن ختام این گزارش با روایتی کوتاه از 5 چهره برگزیده، پنج استاد خدوم و پنج افتخار درخشان دانشگاه باشد.
موسی زرگر، مرد میدانهای طب و سیاست
استاد دکتر موسی زرگر، وزیر صدر اول انقلاب، مدبر طرحهای خودکفایانه سلامت، منتخب مردم در مجلس شورای اسلامی، مدیر گروه جراحی دانشگاه، مدافع قربانیان تروما و حوادث، معمار توسعه بیمارستان آموزشی، شاگرد مکتب عدل و معلم ادوار طولانی دانشگاه. حضرت استاد در هر سنگری، از سنگرهای خطیر سیاسی، مدیریتی، آموزشی و پژوهشی که قرار داشتهاند، خدمات شایستهای انجام دادهاند. از منظر تعالی دانشگاه، طرح جامع توسعه بیمارستان سینا، تأسیس مرکز تحقیقات تروما، راهاندازی تروما سیستم در سطح دانشگاه و ارائه ایدههای ملی، توسعه آموزش جراحی در دانشگاه، و در رأس همه امور، سیره زندگی علمی و مدیریتی و طبابت استاد است که نمونه زنده و درخشانی از یک الگوی عملی نافذ و الهام بخش اخلاق و معنویت است و همیشه بر تارک دانشگاه و جامعه پزشکی خواهد درخشید. سلامت و مزید توفیقات حضرت استاد را از خداوند منان مسئلت داریم.
استاد دکتر رضا ملک زاده، معلم محقق
استاد دکتر رضا ملکزاده منظومه موزون آموزش، پژوهش، طبابت و مدیریت، چهره درخشان و ماندگار دانشگاه، نماد تلاش و پیشرفت و الگوی خدمات و پایهگذاریهای مفید و ماندگار در دانشگاه و نظام سلامت. تلاش همزمان در سنگرهای علم و تحقیق و مدیریت و طبابت، و توفیق و سرآمدی در همه این عرصهها، ترجمان و نماد نخبگی، تلاش و شایستگی است که در وجود و سیره زندگی درخشان این استاد عالیقدر سختکوش تلاشگر دانشگاه مجسم شده است. تواضع مدیری که تصدی مدیریت در هر نقطهای، از خرد و کلان را محترم داشته و از آن جایگاه برای احیای فرصتهای تعالی نظام سلامت با درایت بهره میبرد. اگر زندگی و تلاشهای پژوهشی همه محققین کشور را بررسی کنیم، شاید به شخصیتی بهجز دکتر ملکزاده برخورد نخواهیم نمود که برای تحکیم بنیادهای پژوهش و حمایت و انجام پژوهشهای ضروری در نقاط محروم، بیش از 200 نوبت سفر پژوهشی در راستای یک تحقیق و پایهگذاری یک نظام تحقیقاتی ضروری در کشور، خود داشته باشد. سالها سفر طولانی از تهران به گرگان با قطار مسافری و بالعکس. مسیری که در رفت و برگشت تلاش و مطالعه و نگارش در خلوت کوپه قطار ادامه داشته. دانشمند صاحب انتشارات وسیع و عالی و در طراز بینالمللی... خداوند تبارک و تعالی خدمات ایشان را پربرکت و عزت ایشان را مستدام فرماید.
دکتر مرضیه وحید دستجردی، سند حضور موفق بانوان ایرانی
استاد دکتر مرضیه وحید دستجردی، بهحق پرتلاشترین و خدمتگزارترین بانوی عرصههای سخت دوران انقلاب تا به امروز هستند. علاوه بر حضور دائمی در همه صحنههای حساس سیاسی و اجتماعی و خدمات شایسته بهعنوان نماینده برگزیده مردم در مجلس شورای اسلامی، کارنامه خدمات دانشگاهی و علمی و پژوهشی این بزرگوار مانند آفتاب درخشان است. تصدی مسئولیت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در یکی از حساسترین و دشوارترین ادوار و انجام بسیار شایسته، مدبرانه و مقتدرانه آن، بهعنوان اولین بانوی وزیر در دوران جمهوری اسلامی، گواه همیشه زنده شخصیت والای این بانوی باایمان و سند افتخار بانوان بزرگوار جامعه ایران است. رمزگشایی از حیات انقلابی و عزتمند و ارزشی بانوان کشور در متن صحنههای خطیر انقلاب، با کنکاش در زندگی علمی، سیاسی، مدیریتی و انقلابی این بانوی پرافتخار تاریخ معاصر کشور میسر است. از منظر دانشگاهی و تاریخ 40 سال اخیر آن، استاد دکتر دستجردی، گواه خدمت و افتخار و شاهد پیشرفت و معنویت و نماد خدمات عظیم دانشگاه به ملت شریف ایران هستند.
دکتر باقر لاریجانی، دانشمند برتر بینالمللی
استاد دکتر باقر لاریجانی از افتخارات بزرگ علمی کشور و از استوانههای فضیلت و خدمت در جامعه پزشکی هستند. شاید به جرئت بتوان از ایشان بهعنوان پرکارترین، پرتلاش ترین و موفق ترین استاد دانشگاه در تاریخ معاصر نام برد. شخصیت علمی بین المللی ایشان بسیار والا و در ردیف یکصد دانشمند برگزیده جهان و از افتخارات بزرگ ملی میباشند. تصدی ریاست دانشگاه در ادواری از حیات پرتلاطم و دشوار آن، گواه حاکمیت اخلاق و معنویت و شایستهسالاری در انتخاب مدیران ارشد دانشگاهی است. خدمات دانشگاهی و پایهگذاریهای جدید و تعالی و پیشرفتی که مرهون تلاشهای این چهره ماندگار تاریخ دانشگاه است، بسیار بیشمار است. چهره اخلاقی استاد و زندگی پرفضیلت و پرتلاش ایشان، الهامبخش همه نهادهای علمی و دانشگاهی و نظام سلامت کشور است. مزید توفیقات این استاد عالیقدر و مدیر خدوم را از درگاه خداوند تبارکوتعالی مسئلت مینماییم.
استاد ظفرقندی، جهادگر مخلص
استاد دکتر محمدرضا ظفرقندی، طبیب دلسوز، مدیر لایق، مظهر طراوت و شادابی، ورزشکار ورزش دوست، قهرمان پهلوان، الگوی معلم خوب و دلسوز، و نماد پیشرفت و خدمت و از افتخارات کمنظیر دوران معاصر دانشگاه میباشند. جوانترین رئیس در تاریخ دانشگاه و باتجربهترین معلم بالینی حال حاضر دانشگاه، استادی که معلمی را قبل از ورود به دانشگاه تجربه نموده است و به آن عشق میورزد. استاد با شجاعت کمنظیری در سختترین و خطرناکترین سنگرهای دفاع مقدس حضور تأثیر گزار و خدمات بینظیری داشته است. ذکر یک خاطره بسیار با ارزش از حضور آن بزرگوار (نقل از شاهد حضور در آن صحنه)، حسن ختامی است بر این روایت از نقل تاریخ شفاهی دانشگاه.
اهداء خون توسط پزشک معالج در اورژانس خط مقدم جبهه
جزیره مجنون از دشوارترین و پرحادثهترین جبهههای جنگ تحمیلی است. اولین سنگر امداد و درمان جزیره، اورژانسهای خط مقدم بوده است. عملیات احیاء اولیه در این اورژانسها که تحت شدیدترین آتشباری دشمن قرار داشتهاند، انجام میشده و برای مجروحین بدحال، حیاتی و سرنوشت ساز بوده است. در یکی از شبهای نبرد تعدادی مجروح را با یک وانت آمبولانس به اورژانسی میآورند که دکتر ظفرقندی، یک همکار دیگر و چند نفر امدادگر خدمت مینمودهاند. یکی از مجروحین در شوک عمیق قرار داشته و خونریزی بسیار شدید شرایط وی را وخیم و نزدیک به ایست قلبی ساخته بود. تنها راه نجات انتقال خون بوده که امکاناتش در اورژانس فراهم نبود. اتفاقاً گروه خونی مجروح در کارت شناسایی درج شده بود که همگروه خونی با دکتر ظفرقندی بوده. ایشان داوطلبانه مقداری از خون خودشان را به اندازه حدود 800 میلی لیتر (حداکثر مقدار ممکن)، اهداء و با تزریق آن به رزمنده مجروح، عملیات احیاء با موفقیت زیر رگبار آتش دشمن انجام و مصدوم به بیمارستان پشت خط منتقل و نجات مییابد. ایکاش گوشهای از زوایای پنهان خدمات خداپسندانه طبیبان انساندوست و سایر پرسنل خدوم جامعه پزشکی برملا میشد تا نسل جدید با حقیقت خدمت و روح طبابت بیشتر آشنا میشدند. دریغم آمد این خاطره را که اگر روایت نمیشد، شاید همیشه مکتوم میماند، تعریف نکنم. برای استاد بزرگوار در همه سنگرهای خدمتگزاری آرزوی توفیقات روزافزون دارد.
شما سابقه زیادی در جبههها و دفاع مقدس داشتهاید، در مورد تجارب خودتان هم نقلی داشته باشید. بههرحال این تاریخ شفاهی بهنوعی انتقال تجربه برای آیندگان است.
دو سری از خاطرات را به ترتیب زمانهای وقوع در طول 8 سال دفاع مقدس بیان نموده و دوستان در ستاد شاهد و ایثارگر دانشگاه ضبط و پیادهسازی و روابط عمومی محترم دانشگاه روی سایت دانشگاه گذاشته است. یکسری خاطره هم مربوط به نقش دانشگاه در دوره انقلاب است. خیلی از خاطرات دانشگاهی مربوط به قبل از انقلاب است که خیلی روشن نیست و خیلیها نمیدانند که این دانشگاه چه نقش عظیمی در انقلاب داشته است. دانشگاه تهران در بعضی از مقاطع کانون جوشان انقلاب بوده. بسیاری از اجتماعات تأثیرگذار دوران انقلاب در این دانشگاه انجام میشد. بسیاری از حوادث جنبش دانشجویی که خیلی از آنها حوادث تلخی است، در این دانشگاه رقم خورده است. اینها هم طی یک مجموعهای سال گذشته انجامشده است و روی سایت روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران موجود است.
قسمت سوم مربوط به خاطرات دوران دفاع مقدس و مربوط به سالهای آخر دفاع مقدس هست که هنوز توفیق نداشتم آنها را جمعآوری کنم. در این فرصت هم خاطرهای از یک دوست و برادر، از دانشجویان ورودی 1354 نقل میکنم. این روایت مربوط به یکی از دوستان همدورهای ماست که از شهدای گرانقدر دفاع مقدس هستند دکتر سید عبدالرضا موسوی. عبدالرضا از فرزندان رشید خرمشهر بود. پدر بزرگوارشان سوزنبان قطار در ایستگاه خرمشهر بودند. در سال 56 ایشان خود را به دانشگاه جندیشاپور اهواز منتقل ساخت. در آن دانشگاه، محور مبارزات دانشجوئی و مردمی قرار گرفت. سپس دستگیر شد و مدتی در زندان بود و با پیروزی انقلاب از زندان آزاد شد و فعالیتهای گستردهای در دانشگاه جندیشاپور اهواز و در شهرهای خرمشهر و اهواز انجام داد.
شهید جهانآرا و شهید دکتر سید عبدالرضا موسوی از بنیانگذاران سپاه خرمشهر بودند. سید عبدالرضا بعد از شهادت شهید جهانآرا بهعنوان مسئول سپاه خرمشهر منصوبشده بود. خاطراتی که با این شهید بزرگوار داشتم، مربوط به سالهای 1354 و 1355 بود. در فتح المبین در بیمارستان یا زهرای دزفول، بعد از پایان عملیات موفق بهمرور این خاطرهها در قالب نگارش نامهای به این دوست و برادر انقلابی دوران اول دانشجوئی شدم. این نامه هرگز به سید عبدالرضا نرسید ولی بخش هائی از آن دست نوشته را در مدارک قدیمی پیدا کردم و هنوز موجود است. دیدم نامه خیلی تأثیرگذاری است. در تلاش هستم این نامه و خاطراتی که با این شهید بزرگوار داشتم را، از سیره علمی و اخلاقی و زندگی عرفانی ایشان در دوره دانشجویی و همینطور بخشهای غیر مکتوبی از زندگی ایشان، از زبان یاران که را جمعآوری کنم. خاطراتی که هنوز منتشر نشده ولی دوستان و خواص نزدیکان شهید بزرگوار آن را میدانند، به خصوص دوستانی که با ایشان هماتاق بودند و ماهها در خوابگاه امیرآباد با ایشان همنشین مثل استاد دکتر محمدحسن کاسب، استاد دکتر خلیل علیزاده، استاد دکتر رزم پا، استاد دکتر جواد محمدی و دوستمان آقای علی ارشد. امیدوارم یک روز بتوانم خاطرات این شهید بزرگوار را جمعآوری و منتشر کنم. بههرحال جنگ بخشی از تاریخ این ملت است، بازسازی خاطرات تاریخی بهمنزله حفظ امانات و مواریث گرانبهای ملت است.
خیلی علاقهمند بودم،فرصتی بود و ویژگیهای دانشگاه برتر را نام ببرم، انشاءالله فرصتی دیگر.
الآن فرصتی است که دراینباره هم توضیحی ولو کوتاه بفرمایید.
اگر به نوع نگاه امام راحل به دانشگاه تأمل داشته باشیم، خیلی الهام خواهیم گرفت. در بنای یک دانشگاه که شایسته ملت ما باشد. اشارات امام به نقش دانشگاه، رسالت دانشگاهی، وظایف دانشجویان، توصیه به دانشجویان، ویژگیهای اساتید، توصیه به اساتید، علم مفید، پیشرفت علمی، وجوب تلاشهای علمی و تحقیقاتی دانشگاهیان، خودکفائی با اتکال به دست آوردهای دانشگاهیان، استعمارزدایی، استکبارستیزی، بصیرت دانشگاهیان، سیاست در دانشگاه، خدمت در دانشگاه، خیانت در دانشگاه، وظایف دانشجویان و امثال آن متعدد است. بحثهای عجیب، بدیع، پرمحتوایی درباره دانشگاه فرمودهاند که بخشی از آنها در وصیتنامه سیاسی- الهی ایشان مندرج است. به یک نکتهای که یک نکته الهامبخش برای دانشگاه برتر و شایسته ملت ایران است، اشاره میکنم.
امام راحل "ره" در خصوص دانشگاه و دانشگاهیان یک توصیفی دارند. ایشان شروع حرکت بزرگ تمدن سازی ملت را از دانشگاه میدانند. اولاً ایشان قائل به تمدن سازی هستند و معتقدند تمدن آینده را بایستی این ملت بسازد. این فرهنگ و این مرام بایستی در آینده تمدن ساز باشد. کما اینکه تمدن سازی جوامع دیگر هم باز از دانشگاهها شروع میشود، بنابراین باید به بعد تمدن سازی در دانشگاهها اشارهکنیم.
دانشگاه مبدأ همه تحولات در جامعه است درنتیجه هر تحول مثبت و مبارک در جامعه را که نیاز داریم، شروعکننده آن بایستی دانشگاه باشد و ریشه آن در دانشگاه باشد. فکر آن را باید دانشگاهیان بدهند البته سایر ابعاد جامعه هم در تحولات هم نقش خواهند داشت، هم مسئولیت. امام دانشگاه را کارخانه آدم سازی میداند. ما هر نقصی در فرهنگمان داریم و در اخلاقیات جامعه داریم و در خانوادههایمان داریم، در مصائب و بلاهایی که جامعه از آن رنج میبرد، اگر بخواهیم آنها را اصلاح کنیم بایستی به کارخانه انسانسازی، یعنی دانشگاه برگردیم.
اینها نگاههایی بلند امام(ره) به دانشگاه است که علاوه بر بحث تولید علم و دانش، کسب تخصص برای آن چیزهایی که جامعه به آنها نیاز دارد، باید در دانشگاه مورد توجه قرار گیرد. هر نیازی که جامعه دارد و هر خدمتی، شایستهترین آن را باید دانشگاه تدبیر کند و در خدمت مردم قرار دهد. این بزرگوارانی که اسم برده شد یکی از ویژگیهای آنها پایهگذاری بود، آغازگرانی که نیازهای جامعه را میشناختند، ظرفیتهای دانشگاه را هم میشناختند. مثلاً دکتر سیادتی و سایر اساتید رشته کودکان، نیاز آن زمان طب اطفال را میشناختند. در آن مقطع پیشرفت طب اطفال مرهون راهاندازی فوق تخصصها و فلوشیپ ها بود. با نهایت تلاش این بزرگواران، رشتههای فوق تخصص اطفال را در مملکت دایر شد. استاد بزرگوار دیگر به نام دکتر نصرالله سیار که از اساتید پایهگذار در رشته خون و هماتولوژی هستند. این نیاز را این استاد شناخت و با چنگ و دندان و در سختترین شرایط پایهگذاری کرد که در بحث هماتولوژی و سرطانهای خون در مملکت به بیگانگان نیاز نباشد و مستقل باشیم و بتوانیم نیازهای مردم را تأمین کنیم. امروز با فاصله زمانی کوتاهی از آن زمان به خودکفائی رسیدهایم و در موضوع پیوند مغز استخوان در دنیا سرآمد هستیم. هرنیازی در دانشگاه تشخیص داده شود، ظرفیتهای بینهایت دانشگاهی توانمندی راهاندازی مقتضیات رفع آن نیاز را خواهند داشت و استعدادها و تلاشگران بعدی توانمندی سرآمدی در آن عرصه را خواهند داشت.
سلطه علمی، سلطه فرهنگی و سلطه اقتصادی، ابزار استعمار برای غارتگری ملتها
هر نیاز تخصصی که مردم دارند باید در دانشگاه تدبیر شود، توسعه پیدا کند، ایجاد شود و در خدمت جامعه به کار گرفته شود و کسب استقلال و نهایت استقلال و اقتدار علمی رقم بخورد. اگر اقتدار علمی وجود نداشته باشد، سلطه علمی بیگانگان وجود خواهد داشت. اگر اقتدار فرهنگی در دانشگاه و سایر نهادهای فرهنگی جامعه تدبیر نشود و یک فرهنگ مقتدر نداشته باشیم، سلطه فرهنگی بر ملت ما تحمیل خواهد شد. این امری بدیهی است و ضعف فرهنگی استیلای فرهنگ بیگانه را با تهاجمی ظالمانه و بیرحمانه اضطراراً پیش خواهد آورد. اگر در تدبیر معیشت و امور اقتصادی مردم علم سرآمد اقتصاد را نداشته باشیم و تدابیر اقتصادی بر پایه تحقیق و علم نداشته باشیم، سلطه اقتصادی بیگانگان را خواهیم داشت و این سه سلطه (سلطه علمی، فرهنگی و اقتصادی) ملت و سرمایههای آن را غارت خواهد ساخت. همه اینها در دانشگاه میتواند حل شود. اینها نگاههای معمار بزرگ انقلاب برای دانشگاه است که در کنار همه اینها اخلاق اسلامی و تعهد اسلامی، اگر با علم همراه شود علم مفید و تجربه مفید برای جامعه حاصل میشود.
اقتدار علمی، اقتدار اقتصادی و اقتدار فرهنگی، راهبردهای متعالی عزتآفرین و ضامن استقلال و سعادت ملت
اشارهای هم به نگاههای بلند و دیدگاههای عمیق و پیشتاز و نمونه و نخبه رهبر انقلاب حضرت آیتالله امام خامنهای راجع به دانشگاه داشته باشم. ایشان اشارات مختلفی دارند و به یکی از آنها بسنده میکنم. ایشان فرمودند از دانشگاه همیشه و همهجا این انتظار هست که محل جوشش و اوج دو جریان حیاتی در کشور باشد، اول جریان علم و تحقیق که به اقتدار علمی منتهی شود. دوم جریان آرمانگرایی و آرمانخواهی و هدفگذاریهای سیاسی و اجتماعی، توصیه اکید ایشان این است که اولاً آرمانها را بشناسید و آرمانهای بلند را انتخاب کنید و پای آرمانها کوتاه نیایید. آرمانگرا باشید و برای تحقق آرمانها تلاش کنید.
الآن دانشگاههای ما این ویژگیها را دارند؟
دانشگاه مهد ارزشها است. هر آنچه در باب دانشگاه بزرگان گفتهاند، زمینههای آن کمابیش موضوعیت دارد، ولی بایستی خیلی بیشتر وجود داشته باشند. رهبر معظم انقلاب فرمودند که کشور و نظام علمی و تحقیقاتی آن باید به مرجعیت علمی دست یابد و در قلههای علمی عالم بایستد. آرمان این است که در قله علمی بایستیم و در علم و فنآوری مرجع عالم باشیم، جایگاهی که در ادوار گذشته قرار داشتیم. الآن در بسیاری از جهات مرجع نیستیم ولی میتوانیم باشیم. در مورد آرمانها نباید کوتاه آمد. این را از این جهت عرض میکنم که بعضی از دیدگاهها انفعالی و غربزده و خودباخته است و این افراد قائل به این موارد نیستند.
یک بحثی هم درباره واقعگرایی وجود دارد، خود شما خیلی از علوم را در سفری که به کشورهای غربی داشتید فراگرفتید و بهنوعی انتقال دانش از آنطرف است. چقدر این آرمانگرایی میتواند با واقعگرایی انطباق داشته باشد.
علم یک دنیای بههمپیوسته است، یک میراث بشری است و همه آحاد بشر در آن نقش دارند. سهم و نقشی هم از دانش و تجارب بشری متعلق به ملت است. در مورد تحصیلات شخصی، نزدیک بهاتفاق آن در همین دانشگاه و اندکی در خارج بوده است. همانطور که اشاره شد در دانشگاه پیتسبورگ، با نهایت احترام از استاد ما یادکردند. در همان زمان یکی از فعالترین متخصصین جراحی آن مرکز ایرانی بود (دکتر بیژن اقتصاد) و بعدها بهعنوان استاد در دانشگاه دیگری جذب شدند. بسیاری از اساتید بهترین دانشگاههای دنیا ایرانیها هستند، یعنی دانشمندان ایرانی در پیشرفت علمی غرب سهیم هستند. در بسیاری از رشتههای علم پزشکی مثل جراحی اعصاب در دنیا موقعیت ممتازی داریم. یکی از شخصیتهایی که در این گفتگو معرفی شدند، مرحوم پرفسور عاملی، بانی و ابداعکننده سختترین تکنیک جراحی مغز در دنیا است، یک شخصیت ایرانی است که این روش را در کانادا انجام داده است. دکتر سمیعی که شخصیت بسیار مورد احترام دانشگاهی هستند، سرشناسترین شخصیت جراحی مغز و اعصاب کنونی دنیا هستند. ایشان هم ایرانی هستند. پس ایران و ایرانی در پیشرفت علم طب در دنیا و پیشرفتهای علمی ممالک مختلف نقش دارند. طبق دستور حضرت ختمی مرتبت پیغمبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم، کسب علم از اقصی نقاط دنیا فضیلت و شرافت دارد " اطلبو العلم و لو بالسّین". این دستور و راهبرد توسعه علمی است. توسعه علمی به این شرح انجام میشود. آرمان این است که در بحث علم ضمن اینکه از میراث جهانی استفاده میکنید، از دستاوردهای دیگران استفاده میکنید، خودتان هم دستاوردهایی داشته باشید که دیگران از آنها استفاده کنند و این سنت بسیار شناختهشدهای در اسلام است که دانشگاه از آن تبعیت میکند.
اگر بخواهیم واقعگرایانه به کشور خودمان نگاه کنیم، یکسری معضلاتی میبینیم که شاید به این بحث بیارتباط نباشد. مثلاً خیلی از مقالات ما کپی هستند. در مقالات سرقت وجود دارد. محصولات ساختگی درست میکنند، گر چه کارهای علمی بسیار ارزشمند هم انجام میشود در این فضا آیا میشود انتظار داشت که ما به آن قله برسیم؟ البته در علوم پزشکی وضعیت بهتر است.
غفلتها و عقبماندگیها و ریشههای آن، موضوع مهمی است که آسیبشناسی آن به اهداف توسعه علمی کمک خواهد کرد. در دنیای امروز برای ارزیابی کیفیت مقالات متدهایی وجود دارد که بهراحتی مشکلات و تخلفات را شناسایی و کیفیت را ارزیابی میکند. توسعه در شاخص مقالات علمی مربوط به مواردی است که با محک متدهای استاندارد بینالمللی سنجیده میشوند. کم کاریها، کمفروشی علمی، سرقت علمی و هر موضوع ناشایست دیگر هرگز مقبول نیست و مقرراتی برای برخورد با آنها وجود دارد. موارد غیراخلاقی همیشه بازدارنده و مخرب هستند و خواهند بود و اگر با قاطعیت با آنها برخورد نشود، دستیابی به اهداف بلند علمی را تحتالشعاع قرار میدهند. در همه زمینههای دانشگاهی در کنار دستاوردهای ناب و خالص، ناسره و ناصواب هم وجود دارد، اما وسیع نیست. دشمنان توسعه علمی این کشور ناهنجاریها و ناراستیها را پررنگ جلوه میدهند و بهعنوان ابزار تبلیغ علیه پیشرفتهای علمی بکار میگیرند. درمجموع تلاشها و دستاوردهای نیک و خالص و ناب بهمراتب بیشتر است.
نمونههایی از پیشرفت علمی را که در طول زمان بهدستآمده میتوانید ذکر کنید؟
مثالها متعدد است. بهتر است به گزارشهای علمسنجی در دنیا مراجعه کنیم، که تا حدود زیادی بیطرفانه است.
حدود سالهای 1367 و 1368 مطالعهای برای نخستین بار در انستیتو انجام شد. عنوان مطالعه بررسی میزانهای بقا در بیماران مبتلا به سرطان مری در انستیتو کانسر، موضوع پایاننامه جناب آقای دکتر کورش هلاکویی بود. تا آن زمان ما گزارش بقا در کشور نداشتیم. با روشهای معتبر اپیدمیولوژی، بقای 2 ساله و 5 ساله بیماران مشخص شد. تحلیل نتایج برای ارزیابی کارایی روشهای مختلف درمان بسیار مفید است. دکتر هلاکویی به راهنمایی دکتر اباسهل از بیماران انستیتو کانسر رساله خودشان را انجام دادند. بعد گزارش دادند. در جلسه دفاعیه عنوان شد که از به بعد نباید گفت ما آمار و نتایج درمان بیمارانمان را نداریم، ادبیات باید عوض شود و بگوییم که بقای بیمارانمان را اندازه نگرفتیم یعنی میتوانستیم اندازه بگیریم و باید اندازه بگیریم ولی اندازه نگرفتیم، اهمال کردیم و پیام مثبت آن رساله این بود که اندازهگیری میزانهای بقاء کف پیشرفت تحقیقاتی است و مطالعات بعدی باید جامعتر و محتوای بیشتری داشته باشند. امروز در اپیدمیولوژی به دستاوردهای بزرگی دست یافتهایم و مطالعات این عرصه، هر چقدر دشوار و جامع باشند، بهراحتی قابل انجام و نتایج با استانداردهای بالای بینالمللی قابلانتشار هستند. هر آنچه پیشرفت در این عرصه حاصل شده محصول تلاشهای سختکوشانه خالصانه دانشگاهی است. اپیدمیولوژی برجسته امروز کشور مشاورین بزرگ سازمان جهانی بهداشت و سایر مراجع علمی دنیا هستند. امروز همایش بینالمللی پیشگیری از سرطان را در حالی برگزار میکنیم که تولیدات علمی بسیار و باکیفیتی در اختیار داریم و در صحنه تبادل اطلاعات علمی همراستای بسیاری مراکز پیشرفته دنیا حاضر هستیم.
به شهادت موفقیتها و پایهگذاریها و ابداعات شخصیتهایی نظیر استادان عالیقدر پروفسور عاملی، پروفسور سمیعی، دکتر عباسیون، دکتر رحمت و سایر بزرگان این رشته، در زمینه جراحی مغز و اعصاب، دیگر مسئلهای، هر چند غامض، نباید وجود داشته باشد مگر اینکه جراح مغز و اعصاب ایرانی بتواند آن را انجام دهد. سیره تلاش علمی و زندگی حرفهای این بزرگان که اسوه هستند، حجت بالغه و دلیل منطقی و گواه بر این ادعا است. این استادان تلاش کردهاند و به جایگاه قابل تحسین توسط تمام دانشمندان دنیا رسیدهاند، چرا یک دانشجوی جوان با همه خلاقیت و استعداد نتواند در آن جایگاه و الزاماً بالاتر قرار بگیرد؟ حتماً میتواند و حتماً جوانان شایسته ما در آینده علمی کشور آن قلل افتخار را کسب خواهند کرد. ما انتظار بهترینها را از نسل دانشگاهی داریم، اصلاً دانشگاه محل اجتماع بهترینهاست.
پس چرا محقق نمیشود؟
تاکنون ظهور ستارههای درخشان در آسمان علم و معرفت کم نبوده است، در آینده بیشتر خواهد بود. اما شناخت آفتها، رفع موانع، حل مشکلات، کاهش گرفتاریها و جبران عقبماندگیها، در زمره بحثهایی است که همیشه در نظام دانشگاهی باید مورد عنایت قرار گیرد و مقدمه و لازمه اعتلای علم و فنآوری و کسب مرجعیت است، آسیبشناسی نظام آموزش عالی و آموزش پزشکی، لازمه و مقدمه توسعه و پیشرفت است. اگر توسعه بخواهد انجام شود، باید موانع توسعه شناخته شود، علل عقبماندگی باید شناخته شود، باید آسیبشناسی شود. شما روایت گوشهای از ستارههای درخشان علم و خدمت و پیشرفت عزت را در این مصاحبه شاهد بودید. نسلهای فعال فعلی و نسلهای پویای بعدی سرزمین ما را به قلههای علم و معرفت بشری خواهند رساند.
علل عقبماندگیها هنوز شناختهنشده است؟
به درجات شناختهشده است. هیچچیزی را نمیتوانیم بگوییم مطلق شده یا نشده است. به درجات انجامشده است.
اما آسیبشناسی هایی که انجامشده، باید تاثیرگذار باشد.
بیتأثیر نیست، تحقیق باید درست و بروش علمی انجام شود و تحقق پیشنهادات برای حل مشکلات و آسیبها یک رسالت محتوم دانشگاهی است. دستیابی به افقهای چشمانداز، تحقق آرمانها، فتح قلههای علمی بایستی در افق دانشگاه قرار بگیرد و همه اهل دانشگاه به آن سمت حرکت کنند. هر مشکلی هست باید حل شود. اگر موانع و کمبودی هست، تلاش شود برطرف گردد، باور کنیم کمبودهای امروز با کمبودهای زمان جنگ قابلمقایسه نیست. الآن کمبود داریم مثلاً ممکن است استدلال کنیم برای پیشرفت علمی کمبود داریم، بله کمبود داریم اما کمبود در دوره جنگ بیشتر بوده یا الآن؟ در دوره جنگ از پا درنیامدیم و مقاومت کردیم و مشکلات را با صلابت و قاطعانه حل کردیم. در مقابل هیچ مشکلی اظهار عجز نکردیم. هر مشکلی که در زمان جنگ به دانشگاه ارائه شد، به احسن وجه حل گردید. چند بیمارستان دانشگاه بمباران و موشک باران شد، در همان ایام سخت حتی لحظه ای عقبنشینی نکردیم و با عزم و اراده همگانی کارها بهتر از قبل ادامه پیدا کرد.
بیمارستانی بود که مسئولان اعلام کردند بهطورکلی ناامن است. اولین موشکی که در شهر تهران فرود آمد در بیمارستان عیوض زاده بود، همه بیماران بیمارستان عیوض زاده و مجروحان بیمارستان عیوض زاده را بیمارستان امام خمینی (ره) پذیرفت و کار ادامه پیدا کرد. یکزمانی گفتند بیمارستان رازی امنیت ندارد و تعطیل شود، کل آن مرکز بهجای امنی در بیمارستان امام خمینی(ره) منتقل شد و خدمات بیمارستان رازی تعطیل نشد. به همین انستیتو کانسر دو نوبت موشک مستقیم اصابت کرد و انستیتو بشدت تخریب شد و بسیاری از ابزار از بین رفت. زمان اصابت موشک مشغول عمل جراحی بودیم، فاصله انفجار تا تحت عمل 40 متر بود، همه چیز به ویرانهای مبدل شد ولی عمل ادامه یافت و بیمار نجات پیدا کرد و فردای آن روز همان اتاق عمل مخروبه را به یک جای امن در بخش رادیولوژی منتقل کردیم، یک اتاق عمل موقت دایر کردیم و خدمت به بیماران را ادامه دادیم، حتی یک روز اتاق عمل و بخشها را تعطیل نکردیم. اتفاقات، مشکلات و موانع الآن هرچند زیاد باشند قابلمقایسه با آن زمان نیست.
چه مانعی برای رسیدن به آن دانشگاه آرمانی وجود دارد؟
سرعت و شتاب حرکت در دانشگاهها و مراکز علمی و تحقیقاتی کافی نیست. آسیبشناسی سرعت و کیفیت حرکت علمی به مطالعه و مداقه عمیق نیازمند است. درمجموع آنچه هست و آنچه انجام میشود و آنچه درگذشته انجامشده، وجوه مثبت آن، از خدمات انسان دوستانه به همه مردم در همه شرایط، تا پایهگذاریها و دستاوردهای علمی، باید تحسین و تقدیر و ترویج شود. کمبودها کاستیها و نارساییهای آن بایستی جبران شود، فرهنگسازی شود، زمینهسازی شود و مشکلات بعدی در آینده حل شود. بههرحال آرمان نقطه شروع، مایه تداوم، نشان و نقشه حرکت علمی است. داشتن آرمان و فکر بلند و طبع بلند و محدود فکر نکردن، در مسائل ابتدایی باقی نماندن، سد و مانع را شکستن، راههای میانبر را شناختن و حرکت کردن، لازمه پیشرفت است. اگر حرکت آرمانی و آرمانگرائی در حرکت دانشگاه تحقق پیدا کند، ظرفیت این دانشگاه مادر، این است که از مراتب بسیار بالاتری در صحنه علم دنیا برخوردار باشد و به سمت فتح قلههای علمی حرکت کند.
در مورد خود دانشگاه علوم پزشکی تهران هم توضیح بفرمایید. جایگاه این دانشگاه را چگونه ارزیابی میکنید. آیا این جایگاه مطلوب است یا نه و درباره جنبههایی که فکر میکنید نقدی بر آن است یا امتیازی هست، بفرمایید.
در همه گزارشات علمسنجی داخل کشور و مطالعات رتبهبندی انجامشده، این دانشگاه در بالاترین مراتب نسبت به دانشگاههای بزرگ کشور و برترین دانشگاه علوم پزشکی کشور بوده است. معتقد است اگر ویژگیها و الزاماتی تحقق پیدا کند، در جایگاه بینالمللی بهمراتب شایستهتری نسبت به جایگاه فعلی قرار خواهد گرفت. همانطور که اشاره شد، حدود 40 نکته از این الزامات را با الهام از 40 دانشگاه برتر دنیا انتخاب و یادداشت کردهام که مجال طرح آن نیست. درمجموع اگر نسبت به آنچه انجامشده ناسپاس باشیم، غیرعادلانه است. به استادانی که با دستخالی در سختترین شرایط، مهمترین پایهگذاریهای علمی را انجام دادهاند، اشاره شد. شما آنچه را که استاد دکتر قوام زاده انجام داده است تحلیل کنید. بیمارستان قلبی که دکتر عارفی پایهگذاری کرده است، را تحلیل کنید. دستاوردهای امروز آن را با بهترین بیمارستان قلب دنیا مقایسه کنید، همه اینها از نقطه صفر شروع شد، زمینهای بایری در بیمارستان شریعتی ، الآن یک بیمارستان بلندقامتی به نام بیمارستان قلب تهران است که اخیراً مصاحبه استاد دکتر عباسعلی کریمی (رئیس بیمارستان) را راجع به آن منتشر شد، یکی از بیمارستانهای قلب طراز اول دنیا است و مرکز هماتولوژی، سلولهای بنیادی و پیوند مغز استخوان هم از پرافتخارترین و جامعترین مراکز نمونه در این عرصه در دنیا است.
به یاد دارم زمانی را که بیماران ایرانی برای عمل ساده بای پس عروق کرونر با مرارت و فلاکت بهجایی مثل لندن میرفتند و عمل انجام میدادند اما الآن بیمار روستایی و شهری با شرایط و تسهیلات بیمه در بیمارستان قلب، مورد اعمال مختلف مانند بای پس عروق کرونر قرار میگیرد و چند روز بعد هم با پای خود به موطن خودش برمیگردد. نتیجه این اعمال، اگر از بهترین مراکز دنیا بهتر نباشد در همان طراز است. موضوعی در عالم جراحی قلب وجود ندارد که در این بیمارستان انجام نشود. این را باید قدر دانست و همین را باید دلیل دانست که در هر زمینهای که در این طراز بالا نیستیم، اراده و تلاش کنیم که باشیم. در هر عرصهای که از نظر علمی عقبمانده هستیم، وظیفه داریم و بر دانشگاه و دانشگاهیان واجب است تلاش نمایند، عقبماندگیها را جبران و به مراتب سرآمد در آن عرصهها نائل آییم.
یعنی میتوانیم در همه عرصهها عرض اندام کنیم.
در معرفت علمی تفاخر مذموم است. با ایمان به ظرفیتها و توانمندیهای جامعه دانشگاهی و علمی کشور و با اتکال به استعدادهای سرشار نسل جوان دانشجو و ایمان و تلاش استادان و مدیران قطعاً میتوانیم پیشرفت نموده، دستاوردها را به مردم شریفمان تقدیم نماییم. در بحث تحقیقات مرور توسعه پژوهشهای بالینی در ده سال اخیر درسآموز است. در مراکز بزرگ تحقیقات بالینی دانشگاه، نظیر مرکز تحقیقات گوارش به سرپرستی استاد دکتر ملکزاده، مرکز تحقیقات غدد درونریز و متابولیسم به سرپرستی استاد دکتر لاریجانی، مرکز تحقیقات هماتولوژی و انکولوژی به سرپرستی استاد دکتر قوام زاده و سایر مراکز، شبانه روز تلاش میشود و نخبهترین استعدادها بهویژه دانشجویان با تلاش و ابتکار به تولیدات نخبه علمی و تدوین مقالاتی که هرکدام نسبت به مقالات قبلی کیفیت و ارزش بهتری دارند، مشغول هستند. به دلیل این دستاوردها میتوانیم در دانشگاههای دیگر، عرصههای دیگر و موضوعات دیگر تحقیقات طراز اول، مراکز طراز اول، درمانهای طراز اول داشته باشیم و با همه مراکز علمی دنیا رقابت کنیم. جوانان دانشجوی ما بسیار مستعد هستند و در بسیاری از زمینهها دانشمندان، دانشجویان، استادان، محققان داخلی بهطور قاطع نسبت به همطرازانشان در بسیاری از مراکز دنیا بالاتر هستند. باید موانع را برطرف کنیم و آنچه حاصلشده است را قدر بدانیم.
چه انتظاری از دانشگاه دارید.
طیف وسیعی از مطالب گوناگون دانشگاهی در این گفتگوی طولانی مطرح شد. انتظارات چندجانبه است. انتظار مسئولین از استادان و بالعکس، مردم از دانشگاهیان، دانشجویان از استادان و .... یک انتظار هم معنوی است و بنده سؤال مینمایم امام راحل در عالم معنی از دانشگاه و دانشگاهیان چه انتظاری دارند؟ پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم و ائمه هدی علیهمالسلام و ساحت قدس حضرت بقیهالله الاعظم علیهالسلام، از دانشگاهی بزرگ و دانشگاهیانی با ایمان در مهد تمدن اسلامی چه انتظاراتی دارند؟
دستاوردهای آتی نیازمند تلاشهای بعدی است، مرهون این است که در سطوح و طرازهای مختلف از مردم بزرگوار جامعه در رأس تا متقاضیان تحصیل و ورود به دانشگاه، تا مدیران و مسئولان، تا استادان و دانشجویان همه تلاش کنند و بر سرعت و دامنه تلاشهای خود بیفزایند. انتظارات برحق باید از مطالعه تحلیل ذینفعان دانشگاه به دست آید. امسال بر طبق آمارها در کنکور تجربی 500 هزار نفر امتحاندادهاند، آیا کسی از این جمع عظیم جوانان کشور هست که آرزو نداشته باشد در این دانشگاه پذیرفته شود و تحصیل نماید. وقتی دانشگاهی در یک سال 500 هزار متقاضی دارد، وظیفه دارد بهترینها را انتخاب کند. این برگزیدگان بهترین سرمایههای مردم هستند، از این سرمایه بالاتر وجود ندارد. این سرمایهها باید به دانشگاه بیایند و طبیبان و استادان آینده و خدمتگزاران عالم بشری شوند. این دانشگاه باید این نقش را خوب ایفا کند و در این نقش غفلت نکند.
وقتی هم برترینها به این دانشگاه آمدند، بهعنوان سرمایه و امانات گرانبار ملت به استادان و گروههای آموزشی سپرده میشوند، باید با دقت و درایت و تلاش، در پرورش فرزندان شایسته ملت برنامهریزی و اقدام نمود. مهم است که این سرمایهها به چه سمتی هدایت شوند و چه امکاناتی برای آنها فراهم شود. اگر کمبودی وجود دارد مسئولان این کمبود را با مردم در میان بگذارند. مردم خیر سرمایههای نیکوی خود را در دانشگاه هزینه کنند که فرزندان برگزیده و مستعد ملت در این دانشگاه پرورشیافته و از خدمتگزاران عالم بشری شوند. این سرمایهها را باید قدر دانست و مدیریت کرد و مشکلات و موانع را برطرف کرد.اگر مسئولان خدوم دولت و نظام در اختصاص منابع و رفع نیازهای دانشگاه بلند نظرانه رفتار کنند، عادلانه عمل نمودهاند و بالعکس و اگر مردم توانمند نیات خیرخواهانه خود را کریمانه در دانشگاه سرمایه گزاری کنند، زیباترین نهالهای نیکوکاری را غرس نمودهاند، نهالهایی که در آینده تنومند و سرفراز خواهند شد. هر نهاد و شخص حقیقی و حقوقی هر انتظاری از دانشگاه دارد، متناسب با آن انتظار، مشارکت و سرمایهگذاری کنند.
شما سالها معاون آموزشی وزارت بهداشت بودید و در این زمینه تصمیم گیر و سیاستگذار بودید، آن دوره نتوانستید این کار را انجام دهید. موانع پیش روی شما چه بود؟
هر مدیر آموزشی و هر دوره مدیریتی در انتها کارنامه و عملکردی دارد. قضاوت به عهده دیگران است. داوری در باب عملکردها، دستاوردها، انتقادها، کارهای انجامشده و انجامنشده یکی از آداب و وظایف نظامهای نظارت بر آموزش است. ادوار آموزشی به هم پیوسته است، نمیشود درباره یک دوره به تنهایی قضاوت کرد. راجع به خودم بنایی ندارم صحبت کنم. کارهای انجامنشدهام در همه عمر و در دوران مدیریت، بهمراتب عظیمتر از اندک امور انجام شده است.
کلامی در باب مسئولان آتی:
هر مسئولی در شورای عالی انقلاب فرهنگی، و کمیسیونهای آموزش و تحقیقات و بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی ، هر مسئولی در نظام آموزش، هر وزیری در وزارتین بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و علوم ، تحقیقات و فنآوری هر معاون آموزشی در این وزارتین، هر مدیر و مسئول آموزشی در دانشگاهها و بیمارستانهای آموزشی، و هر مسئولی که دلسوز این مملکت است و اعتقاد دارد که بایستی آرمانها از این مجرا و مسیر تحقق پیدا کند، باید با اخلاص تلاش کند و در نقش خودش کوتاهی نکند و اگر کوتاهی کند در مقام مسئولیت بخشودنی نیست. کوتاهی یک دانشجو یا استاد عقوبت دارد ولی قابلمقایسه با کوتاهی یک مسئول نیست. مسئولان نقش زیادی در هدایت امور و حل مشکلات، درزمینهٔ سازی برای تحقق توسعه دارند.
اگر شما بار دیگر معاون آموزشی شوید، چهکاری انجام میدهید؟
مسئولیتهای آموزشی قائم به فرد نیست و سیستم تأثیرگذار است. مسئول آموزشی فعلی بسیار خوب و پرتلاش است و در انجام وظایف خطیر بسیار کوشا است. اما یک حلقه از حلقه مدیریت آموزشی اینجا قرار دارد و حلقههای دیگری در دانشگاهها وجود دارد، اینها باید به هم وصل باشند که بعضاً وصل نیستند و بعضاً بیگانه از هم عمل میکنند، ناهماهنگی و خودمحوری مانع بزرگ رشد و تعالی آموزشی است.
اما کلاً پیشرفت علمی آداب، فرهنگ، زمینهها و مقدمات، نظام رصد و حمایت و پایش و ارزشیابی مخصوص خود را دارد، که سرنوشت نهائی را تلاشهای مجموعه نظام آموزشی رقم خواهد زد. امروز در این گفتوگو سعی نمودم نیاز به تحول و توسعه و آداب آنها را ترسیم کنم، صورت مسائل را بیان کردم و به آرمانهایی که اشاره نمودم اعتقاددارم. پایبندی به این آرمانها و تعظیم به کلام نورانی مقام معظم رهبری که فرمودند آرمانها را بشناسید و آرمانگرا باشید و از آرمانها کوتاه نیایید و آرمانخواهی داشته باشید، چکیده این مصاحبه طولانی است. امیدوارم آرمانهای والای پیشرفت و تعالی را در باب دانشگاه خودمان پیاده کنیم. دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی، درمانی تهران شایسته است که دانشگاه برتر، هم در مملکت، و هم در منطقه باشد، و یک دانشگاه علوم پزشکی مطرح و الهامبخش در دنیا باشد که البته کموبیش هم هست و بهتدریج باید بهمراتب بالاتر برسد. این ظرفیت که در بالاترین مراتب نسبت به دانشگاههای علوم پزشکی در دنیا باشد در این دانشگاه بالقوه وجود دارد. تحقق آن مرهون بسیاری از امور و تلاشهای مدیریتی و حمایتی و پشتیبانی، پشتیبانیهای مردمی و قانونی و قانونگذاری، سیاستگذاریهای نافذ و کلان و در ابتدا و انتها و متن آن تلاشهای بینهایتی است که در دانشگاه باید انجام شود.
رقابت دانشگاهی با رقابت وزنهبرداری قابل تشبیه است. در انتهای کار، در میدان عمل، در روز حادثه، وزنه سنگین و وزنهبردار توانمند صحنهگردان هستند. وزنه میدان دانشگاه از آهن گرانسنگتر و از پولاد گرانبارتر است. جنس وزنه در این رقابت علم و ایمان و خدمت است. فرزند رشید سختکوش پرتلاش دانشگاهی باید بتواند آن وزنه بالای علمی را بردارد که شایسته ملت ما باشد. انشاءالله اینطور هم خواهد شد.
یکی از موانع حرکت و شتاب علمی، روحیههای شکستخورده است. در ورزش هم همینگونه است وقتی مسئولی میگوید حد ورزش ما این است، چه انتظاری میتوان داشت. مسئول بایستی مشوق باشد و بگوید حد ورزش ما این است که هر عنصری از ایران به یک صحنه بینالمللی رفت، نمره و طراز اول باشد. اعتقادم این است حد ورزش فرزندان پهلوان ملت ایران، فتح تمام میادین بینالمللی است. در هر رشتهای که در نظر بگیریم، ورزشکار ایرانی میتواند برترین در دنیا باشد، دلایل متعددی دارد؛ نباید مسئولان تلاش ورزشکاران را تحقیر کنند، بایستی تشویق کنند و ضعفها و انتقادات را بشناسند و برطرف کنند، تمام تلاش خود را بکنند که در نوبت بعدی سلحشوران سرزمین عشق و ایمان، کارنامه بهتری کسب کنند. تلاشها و رقابتهای دانشگاهی هم اینچنین است. هر جا که ضعیف هستیم، هر جا که به حد مطلوب نرسیدیم باید تلاش بیشتری کنیم تا به حد مطلوب برسیم.
بخشی از مسائل و نمونههای بارز و درخشان و الگوهای شایسته را بنده، در جامه یک دانشجو و یک خدمتگزار کهن دانشگاه گفتم و اگر پای صحبت استادان دانشگاه بنشینیم آنها اصل قضیه را خواهند فرمود، آنچه واقعیت است، از خدمات عظیمی که دانشگاه به مردم و جامعه انجام داده است و ظرفیتهای بالقوه فراوانی که وجود دارد، از استعدادهای شگرف دانشجویان تا کرامت بینهایت مردم و صبوری و رنج بیماران تا رمزهای ناگشوده و گفتههای ناگفته... امیدوارم جهتگیریها به سمت و سویی باشد که ظرفیتهای عظیم به فعلیت برسد و دانشگاه روزبهروز در جای شایستهتری قرار بگیرد. کلام را با جمله نورانی شمس همیشه فروزان دانشگاه، استاد راحل شمس شریعت تربقان به پایان میرسانم و از حضرتعالی که با درایت مصاحبه را تنظیم و باحوصله اداره نمودید، بینهایت سپاسگزارم.
.... دانشگاه را کعبهای میدانم که در آن باید به نماز ایستاد و پزشک را واعظی میدانم که بیهیچ چشمداشتی باید در خدمت مردم باشد..../ق
گفت و گو: افشین شاعری
عکس: مهدی کیهان
متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید: