دکتر محمد حسین ماندگار: شروع یک کار مهم نیست، ادامه آن مهم است
برای رسیدن به هدفش و برای یادگیری، سوییس، فرانسه، انگلیس و امریکا را درنوردید و سالها در کنار جراحان نامی قلب جهان کار کرد تا توانست نخستین موفقیت در پیوند قلب در ایران را نام خود ثبت کند. وقتیکه قلب یک مرد 48 ساله مرگ مغزی را در سینه یک پسر 12 ساله قرار میداد در درونش تردیدی رخنه کرده بود اما با توکل به خدا و با تکیه بر تجربیاتی که کسب کرده بود این کار را به سرانجام میرساند وزندگی را در نوجوانی که به امیدی به زنده ماندن نداشت به جریان میاندازد و با دیدنش در پوست خود نمیگنجد گویی در کره ماه فرود آمده است.
دریافت خلاصه فیلم مصاحبه
دکتر محمدحسین ماندگار فوق تخصص جراحی قلب و عروق و دانش آموخته دانشگاه علوم پزشکی تهران از ابتدای تأسیس بخش جراحی قلب بیمارستان دکتر شریعتی بهعنوان رئیس بخش به خدمت بیماران پرداخته است او هماکنون عضو ثابت و رسمی جراحان قفسه سینه امریکا و همچنین جامعه جراحان قلب و قفسه سینه اروپا و عضو دائمی انجمن جراحان قلب و قفسه سینه حوزه مدیترانه است.
دکتر ماندگار از مرحوم دکتر باستان حق به نیکی یاد میکند و خواستهاش این است که مراکز پراکنده و متعدد جراحی قلب در کشور به مراکز متمرکز و بزرگ تبدیل شوند. دلش میخواهد همهچیزهایی که در طی سالهای طولانی اندوخته را به نسل بعدی منتقل کند و البته گلایههایی دارد که در ادامه میخوانید.
لطفا در ابتداي گفتوگو خودتان را معرفي برای خوانندگان معرفی بفرماييد؟
من، محمدحسین ماندگار 16 شهريور 1333 در تهران متولد شدم. بيشتر دوران تحصيل دبستان و دبيرستان را در تهران گذراندم پدرم کارمند وزارت آبوخاک سابق بود و به مناسبت مأموریتهای کاري ايشان مجبور بوديم سالهایی را در کرمانشاه و همینطور در سيستان بلوچستان زندگي کنيم ولي عمدتاً دوره دبيرستان را در تهران گذراندم. دو خواهر و يک برادر دارم. برادرم دانشجوي دانشگاه آريامهر بود که در اوايل جنگ داوطلبانه به جبهه رفت و شهيد شد. خواهرانم هم تحصیلکرده هستند.
خواهرانتان به رشته پزشکي، وارد نشدند؟
نه پزشکي نخواندهاند. توصيه هم نکردم حتي به بچههای خودم هم اجبار نکردم که حتماً وارد رشته پزشکي شوند اين رشته يک التزام شخصي خاص و خانوادگي خاص میخواهد.
چه سالي ازدواج کرديد و چند فرزند داريد؟
سال 1361 ازدواج کردم و دو فرزند دارم همسرم بسيار با من همراه بود وگرنه امکان نداشت بتوانم به موفقیتهایی که ازنظر خودم موفقيت هستند دست پيدا کنم.
پسرم الآن در امريکاست و PhD ژنتيک دارد و POST DOCTدر رشته ژنتيک میخواند. محقق خيلي خوبي هم هست و مقالات زيادي در ژورنالهای درجهیک منتشر کرده و از دانشگاهش هم جايزه گرفته است. در آنجا خيلي تشويق میشود البته اگر امکانات در ايران باشد که متأسفانه تا اين زمان وجود ندارد خيلي علاقه دارد به ايران برگردد. جايي که کار میکند از مراکز معتبر ازنظر تحقيقات ژنتيکي است الآن روي سلولهای بنيادي قلب کار میکنند جدیداً هم يک مقالهاش منتشر شد که خيلي معتبر بود و ايسنا هم آن را منتشر کرد. البته من مطلع نبودم اما میدانستم که در کارش خيلي موفق است. دخترم در کانادا Fine art و interior Designخوانده در همانجا ازدواج کرده و زندگي میکند و بچهدار هم شده است. کارهاي هنري خيلي خوب و تابلوهاي خيلي ارزشمندي دارد و چند نمايشگاه نيز در نيويورک برگزار کرده است. به آنچه دوست داشته رسيده و الآن با خانوادهاش زندگي ميکند.
فرزندانتان هم مثل خودتان موفق هستند؟
حالا. خدا را شکر درسشان را خواندهاند و آنچه دوست داشتهاند را دنبال کردهاند.
چه سالي وارد رشته پزشکي شديد؟
سال 1351 در کنکور دانشگاه تهران شرکت و رشته پزشکي را انتخاب کردم. پزشکي عمومي را سال 1358 به پايان رساندم. دوره باليني خودم را در بيمارستان امام خميني يا همان هزار تخت خوابي سابق انتخاب کردم که يکي از بیمارستانهای معتبر آموزشي در آن زمان بود. بخشهای باليني را بهطور عمده در اين بيمارستان طي کردم البته دوره اينترني را که شامل چند دوره دو يا سهماهه بود در بيمارستان روزبه و حمايت نوزادان که در آن زمان بيمارستاني فوقالعاده و تحت نظر دانشگاه تهران بود گذراندم. بيمارستان زنان و زايمان، بيمارستاني با حجم کاري فوقالعاده زياد بود. دوره جراحي عمومي را در بيمارستان سينا انتخاب کردم که آن زمان ازنظر تروما و سوانح يکي از بيمارستان های درجه يک اين مملکت بوده و هست. دوره بسيار شلوغ و خوبي را ازنظر آموزشي در دوران اينترنتي که سال هفتم پزشکي من بود طي کردم. سال هفتم مصادف با انقلاب اسلامي بود. تظاهرات مردمي از دوره اينترني من شروع شد تا پيروزي انقلاب ولي خب قسمتي از دوره اينترني من در اوايل انقلاب بود.
در دوره رزيدنتي اگر مجموع نمره کسب شده در طي هفت سال پزشکي از يک حدنصاب بيشتر بود اجازه داشتيم بدون رفتن خدمت سربازي ادامه تحصيل دهيم بنابراين دوره جراحي عمومي را در بيمارستان امام خميني که ازنظر جراحي يکي از بیمارستانهای خوب آن زمان بود انتخاب کردم البته من دو رشته ديگر قبول شدم مثل رشته جراحي شهيد بهشتي يا دانشگاه ملي سابق که حتي چندهفتهای هم آنجا شروع به کار کرده بودم اما درنهایت دانشگاه تهران را ترجيح دادم.
چرا؟
بهاینعلت که دانشآموخته اين دانشگاه بودم من در بيمارستان امام بزرگ شده و آموزش ديده بودم. بنابراين اولويتم اين بود که به اين بيمارستان برگردم.
از دوره رزيدنتي خودتان بفرماييد؟
دوره رزيدنتي من تقریباً با جنگ تحميلي همزمان شد در انتهاي سال اول رزيدنتي، جنگ شروع شد از يک نظر باعث تأسف بود چون تلفات جاني و مالي بسياري به کشورمان وارد شد و از طرف ديگر در جراحي تجربيات جديدي را به دست آورديم زيرا حجم زيادي از مجروحاني که براي درمان وجود داشت در همه رشتههای جراحي و تروماتولوژي کمسابقه بود و ما نهایتاً در دوره چهارساله جراحي خود میتوانستیم چند مورد تروماي نافذ عروقي و يا گوارشي ببينيم. همه جراحان و از جمله من با حجم زيادي از بيماراني که احتياج به درمان جراحي پيچيده داشتند روبرو شديم.
از حال و هواي جنگ و حضورتان در جبهه تعريف کنيد؟
از ابتداي دوره جراحي، من هم مثل همه جراحان به جبهه اعزام شدم و در بيمارستان صحرايي تا جايي که شرايط اجازه میداد کمکهایی را به مجروحان کرديم که بسيار تجربيات تلخ ازنظر شخصي اما ازنظر علمي تجربه خوبي بود چون روبرو شدن با انواع و اقسام تروماها براي ما يک کلاس آموزشي بود.
من دوره جراحي عمومي را میگذراندم که به جبهه رفتم در آن زمان چند مورد تروماي قلبي بود که ترکش به قلبشان اصابت کرده بود به علت نبود امکانات تشخيصي ما فقط با کلينيک میتوانستیم تشخيص بدهيم. در يک مورد شريان Thoracic داخلي که يک شريان مهم است با يک ترکش کوچک قطع شده بود و مريض در شوک بود در گروهي که ما توانستيم با کمک هم تشخيص بدهيم و جراحي کنيم يا موارد ديگر که پارگیهای قلب در اثر ترکش ايجاد شده بود که گروه ما تشخيص داد و درمان کرد.
تروماي جنگي يک تجربه خيلي تلخ براي من بود ازنظر اينکه من جواناني را میدیدم که صدمه زيادي خورده بودند اما ازنظر تجربهي جراحي و آموزش بعد از مراجعه به کتاب و يا در حضور اساتيد بزرگواري مثل دکتر فاضل و دکتر کلانتر که دائماً در جبهه بودند علاوه بر اينکه درمان مجروحان را انجام میدادیم اين سعادت را هم داشتيم که از آنان آموزش بگيريم.
من سال دوم جراحي بودم که به جبهه اعزام شدم خيلي جوان بودم ولي خب، خيلي خوب توانستم زیر نظر اين اساتيد بزرگ به مجروحان کمک کنم. کل دوران جراحي من در دوران جنگ سپري شد بعد از دوره جراحي عمومي، باز اين امکان فراهم شد که به يکي از رشتههای فوق تخصصي بروم. از بين رشتههای جراحي پلاستيک، جراحي قفسه سينه و جراحي قلب، من رشته جراحي قلب را انتخاب کردم. يکي از همکاران عزيزمان که به رحمت خدا رفته، مرحوم دکتر ميرخاني، جراحي توراکس را انتخاب کردند که بعداً ايشان دوره جراحي قلب را ديدند ويکي از جراحان برجسته قلب ايران در آن زمان شدند من دوره جراحي قلب خود را هم در بيمارستان امام خميني ديدم چون مراکز آموزش جراحي قلب در ايران محدود بود و جراحان قلب زيادي هم وجود نداشتند فقط تعداد کمي جراحان قلب که تازه آموزش ديده بودند در بيمارستان شهيد رجايي کار میکردند و حدود سه نفر در بيمارستان امام خميني بودند و شايد در اصفهان هم بهصورت محدود کار جراحي میکردند ولي برنامه آموزش رزيدنت نداشتند زيرا کلاً برنامه آموزش جراحي قلب در بيمارستان شهيد رجايي و بيمارستان امام خميني (ره) وجود داشت.
دوره سهساله خودم را در آنجا گذراندم که بسيار دوره آموزشي خوبي بود اساتيد عالیقدر مثل دکتر مبرهن، پروفسور عاملي و جناب دکتر رهبر از اساتيد من بودند. باوجودی که تعداد جراحي قلب کم و امکانات تشخيصي و درماني و حتي امکانات جراحي، فوقالعاده محدود بود ما شايد بيش از دو عمل در هفته نمیتوانستیم انجام دهيم، خدا را شکر همين تعداد کم آموزش تئوريک و عملي براي من کافي بود بعد از انتهاي اين دوره که در دوره جنگ سپري شد هنوز جنگ تحميلي ادامه داشت. در اين دوران با بيشتر شدن تجربهام با همکاران ديگر به خط مقدم جبهه میرفتیم و در بيمارستان صحرايي خدمت میکردیم. در سال 1366 از جراحي قلب فارغالتحصیل و در امتحانات بورد شرکت کردم و فارغالتحصیل شدم. یک سال استاديار بيمارستان امام بودم تا اينکه مرحوم دکتر باستان حق که حق بزرگي به گردن آموزش دانشگاه دارند و الآن اين چيزي که در دانشگاه علوم پزشکي تهران شاهد هستيم مديون بينش و زحمات اوست، عدهای را براي بورس به خارج انتخاب کردند بازهم به علت اينکه دوران جنگ بود و ايران در تحريم قرار داشت انتخاب يک کشور و حتي گرفتن رواديد، فوقالعاده مشکل بود و با ارتباطاتي که در آن زمان بود بايد نامهای را مینوشتیم و میبردیم جلوي دانشگاه تهران تايپ و بعد پست میکردیم، 15 روز طول میکشید به دست استاد مربوطه در خارج برسد براي هر نامهنگاری حداقل يک ماه طول میکشید که به جواب برسد امکانات ايميل و فاکس مثل امروز وجود نداشت به هر صورت من توانستم از بيمارستان گايز که وابسته به دانشگاه لندن و بسيار هم در زمينه جراحي قلب معتبر بود با اساتيدي چون پروفسور دورال و پروفسور yates پذيرش بگيرم و در سال 1367 براي بورس به انگليس اعزام شدم در آن زمان سفارت انگليس در تهران بسته بود و کار براي همه دانشجويان و افرادي که احتياج به رواديد داشتند بسيار مشکل بود مدت سه ماه مجبور شدم در سوييس اقامت داشته باشم تا بتوانم رواديد بگيرم ولي خوشبختانه به خواست خدا در آنجا با پروفسور صادقي که يکي از جراحان به نام و مشهور ايران است در لوزان آشنا شدم و ايشان خيلي با روي باز من و دکتر بلوريان را پذيرفتند تا در بخش خودشان بهعنوان ناظر اعمال جراحي در کنارشان باشيم ازنظر زبان مشکل داشتم چون زبان آنها فرانسه بود البته تا حدي با انگليسي آشنايي داشتم اما اصلاً زبان فرانسه را نمیدانستم ولي ايشان بسيار کمک کردند. من تکنیکهای بسيار ارزشمند ايشان را يادداشت کردم و هنوز یادداشتها و کتابچههای آن زمان را دارم بالاخره بعد از سه ماه که در ياس و نااميدي بودم توانستم رواديد بگيرم و عازم لندن شوم.
بيمارستان گايز بيمارستاني بود که ازنظر تعداد اعمال جراحي، بيمارستاني رفرال در جنوب لندن بود و عمده بيمارانش از جنوب و شرق لندن و از بیمارستانهای محلي ارجاع میشدند يک دپارتمان اطفال معروفي داشت که دو کارديولوژيست بسيار صاحبنام اطفال در آن زمان، دکتر شکيل قريشي و پروفسور مارک Taynan که از پزشکان بسيار شهير بودند و اختراعات و اکتشافات زيادي داشتند و خودشان صاحب تئوري بودند در این بیمارستان حضور داشتند و خیلیها براي آموزش به آنجا میآمدند بنابراين آنجا هم جراحي قلب اطفال را تمرين کردم و با جراحي قلب بزرگسالان هم آشنا شدم برايم خيلي خوب بود من همچنين با بیماریهای قلبي عروقي بخصوص از نوع کرونري باي پاس که نقص ما در ایران بود آشنا شدم. ما در خصوص بیماریهای دريچه قلب خيلي کار کرده بوديم و با بیماریهای مادرزادي تا حدی آشنايي داشتيم اما با بیماریهای اکتسابي و سکتههای قلبي با درمان پيچيده، آشنايي نداشتيم بنابراين براي من خيلي قابلاستفاده بود به همين دليل باوجوداینکه دوره بورس من دوساله بود با نامهنگاری با مرحوم دکتر باستان حق خواهش کردم اجازه دهند یک سال ديگر بورس خودم را تمديد کنم ايشان هم لطف کردند و موافقت کردند. من همه بیمارستانهای لندن را براي ديدن دست جراحان برجسته آن زمان رفتم بيمارستان sick children و يا گري تورموناستريت و همه بیمارستانهای خصوصي که آن اساتيد در آن عمل جراحي میکردند از جمله توانستم به مرکز پيوند قلب و ريه انگليس که در آن زمان در اروپا حرف اول را میزد و استادانی مثل پروفسور ياکوپ و دکتر خاقاني در آن کار میکردند بروم و توانستم اجازه بگيرم در زمان پيوند حضور داشته باشم.
بيمارستان هرفيلد در خارج شهر بود و در ساعاتي پيوند قلب انجام میشد که سرویس حملونقل عمومي در آن ساعات کار نمیکرد بنابراین براي من بسيار مشکل بود. با همه مشکلات دانشجويي، يک خودرو تهيه کردم و در زمانهایی که پيوند قلب و ريه انجام میشد در بيمارستان حضور پيدا میکردم با اين کار اين شانس به من داده میشد که پس از برگشت به ايران بتوانم پيوند قلب را با ياري خدا راهاندازی کنم. پسازآن احساس کردم بهتر است براي گذراندن دوره آموزشي کوتاهمدت به امريکا بروم. يکي از جاهايي که هميشه آرزوی من بود بروم مرکز قلب Texas heart center بود که جراحان زيادي از ايران به آنجا رفته و آموزش ديده و برگشته بودند. بهطور مثال پروفسور شفیعزاده در همين بيمارستان امام خميني پيش از انقلاب به آنجا رفته بودند.
خلاصه با نامهنگاریهایی که انجام دادم توانستم از اين مرکز پذيرش بگيرم. همه اين پروسه حداقل هشت ماه طول میکشید و بعد هم مرحله رواديد بود که آن را هم گرفتم و در اين دپارتمان، بهعنوان فلوشيپ جراحي قلب مشغول شدم. امريکا ابعادي فراتر از تصورات من در همه جهات داشت باوجودی که من دو سال بود در لندن زندگي و کار کرده بودم اما نوع کار در آنجا ازنظر تعداد اعمال جراحي بسيار متفاوت بود و گاه تا 25 عمل در يک روز انجام میدادند. روز اول که ساعت 7 رفتم و به خيال خودم خيلي صبح زود هم بود وارد که شدم يک عمل تمام شده بود. علاوه بر آن ويزيت بخش و راند هم انجام داده بودند و عمل هم تمام شده بود. اين نشاندهنده نظم و کار بسيار شديد و دقيقي بود که در امريکا حاکم بود ازنظر علمي خلاف آن چيزي بود که تبليغ شده بود و ما تصور میکردیم که ممکن است جماعتي باشند که مدام فکر استراحت و تفريح باشند اما ديدم که افرادي علاقهمند به کار هستند. تا پاسي از شب هم اعمال جراحیشان ادامه داشت بعد از اعمال جراحي روتين، جراحیهای اورژانس و پيوند قلب و چيزهاي ديگر شروع میشد و اين الگوي خوبي براي من بود.
دکتر کولي، رييس وقت دپارتمان و يکي از جراحان افسانهای زمانه خودش بود الآن هم در قيد حيات است اما ناتوان شده و کار نمیکند ولي تا سن هشتاد و خوردهای جراحي میکرد و در جراحیهای بسيار طولاني سر عمل بودند.
ما به علت اينکه فلو بوديم میتوانستیم در جراحیها شرکت کنيم 25 عمل در يک روز شوخي نيست تازه آنها عنوان میکردند که تعداد اعمال جراحیشان کم شده ولي خب الگوي فوقالعاده خوبي بود و همه میتوانستند ياد بگيرند که میتوان تا اين اندازه کار کرد. به هر صورت، چند ماهي در آنجا بودم و احساس کردم که همهچیز را آموزش دیدهام و چيزي بيشتر از اين نمیتوانم ياد بگيرم از طرفي اجازه کار در آنجا را نداشتم ولی در انگليس خوشبختانه از روز اولي که وارد شده بودم جزو تيم جراحي بودم بنابراین تصميم گرفتم برگردم و تجربياتم را در انگليس که اجازه کار در آن را هم داشتم پياده کنم با اساتيدم تماس گرفتم و گفتم میخواهم برگردم خيلي استقبال کردند و من باز به انگليس برگشتم و از فرداي روزي که رسيدم مشغول کار شدم. اين را هم بگويم که الآن دنياي پزشکي خيلي تغيير پيدا کرده و چنين اجازهای را به پزشکان خارجي نمیدهند که بتوانند مريض انگليسي را عمل کنند. با کمک پروفسور دورال و پروفسور yates اين بيمارستان پايگاهي شد براي آموزش کارديوگرافي و جراحي قلب ايران که خوشبختانه من اولين نفر بودم که به آنجا رفتم و باعث شدم تا براي همه همکاران خودم مثل دکتر ميرخاني، دکتر احمدي، دکتر رادمهر و همکاران ديگر کارديولوژيست پذيرش بگيريم چون ديگر احتياجي بهواسطه نبود آنها توانستند به آنجا بيايند و به علت آشنايي که پيدا کرده بودم از امکانات اقامتي داخل بيمارستان برایشان اتاق گرفتم و اين دوستان توانستند دوره آموزشي را طي کنند زیرا مسکن از نظر اجاره بسيار گران و رفتن در فهرست انتظار هم فوقالعاده طولاني بود و ممکن بود دوره فرد تمام بشود و نتواند يکي از اين اتاقها را بگيرد خوشبختانه من هم بهعنوان جزء کوچکي از اين سيستم آموزشي و درماني توانستم اين کمک را به همکاران جوانتر بکنم. بعد از سه سال که در انگليس بودم دانشگاه، نامه داد که برگرديد چون میخواهیم بخش جديدي را راهاندازی کنيم و من هم برگشتم.
چه سالي؟
در آبان ماه 1369 به ايران برگشتم در آن زمان جنگ تمام شده بود و مملکت خيلي خيلي، جو خوبي داشت همه احساس بهتري داشتند اميدواري در کشور زياد بود محیطهای، آموزشي به اعتقاد من خيلي بهتر از اين که الآن هستيم بود احساس خوبي بر جامعه حاکم بود اين احساس که شرايط اجتماعي و وضع مردم بهتر میشود زياد و اميدواري در جوامع علمي هم خوب بود وقتي وارد ايران شدم قرار بر اين بود به بيمارستان شريعتي، همینجایی که الآن خدمت میکنم بروم آنجا بههیچوجه امکانات جراحي قلب وجود نداشت فقط يک اتاق بود که خاک گرفته بود و يکسري وسايل که رویهم انباشته شده بود اما به دليل اينکه استاديار بيمارستان امام خميني بودم به آنجا برگشتم. بخش جراحي قلب را که از قبل راه اندازی شده بود فعال کردم ما تعداد عملهای جراحي را از دو عمل در هفته بهروزی يک عمل و بعد روزي دو و بعدها بهروزی سه عمل افزايش داديم البته پروفسور عاملي که رييس بخش وقت بودند بسيار کمک کردند خدا سلامتشان بدارد جراح بسيار ارزشمندي بودند ولي خب آرامآرام بيمارستان متوجه شد که بايد امکانات بيشتري به بخش جراحي بدهد بنابراين دو اتاق عمل به ما دادند و بعد به 3 اتاق افزايش پيدا کرد همزمان بخش جراحي قلب بيمارستان شريعتي را هم راهاندازی کرديم پرسنل آورديم و تجهيزاتي را هم که از طریق هیئتامنای ذخيره ارزي توسط دکتر شيباني که خدا به ايشان هم سلامتي بدهد تهيه کرديم و آنجا را راه انداختيم. کمکم بخش شروع به پا گرفتن کرد و من همزمان در بيمارستان امام خميني جراحي میکردم و بهمحض اينکه عملم تمام میشد به بيمارستان شريعتي میرفتم و آنجا هم عمل میکردم. آن زمان جراحي قلب فقط شامل يک اتاق بود که تختهای آي سي يو را در آن قرار داده بوديم در اين بخش با همکاران کاردیولوژیست تختهای مشترک داشتيم بااینوجود جراحیها افزايش پيدا کرد و به هفتهای يک تا دو عمل افزايش پيدا کرد و از ابتداي 1370 بخش پروپاقرصي شد. با دکتر مافي و دکتر کديور که از امریکا تشريف آورده بودند و دکتر افرند اين بخش را راه اندازی کرديم. دکتر ملکزاده که وزير وقت بهداشت بودند بخش ما را آماده کردند براي اينکه جراح قلب تربيت کنيم من و همه همکارانمان همه انرژي خودمان را گذاشتيم و رزيدنت گرفتيم. از اولين رزیدنتهای ما میتوان از دکتر کريمي که الآن خودشان جراح بنام قلب و رييس مرکز قلب تهران و دکتر صدرخانلو که رييس بخش جراحي قلب 502 ارتش و از جراحان بنام هستند نام برد بخش ما از بخشهای نمونهای شده بود که حتي بيمارستان شهيد رجايي هم به بخش ما نگاه میکرد و الگو میگرفت برنامه آموزشي خيلي خوب و دقيقي را براي بچهها گذاشتيم جلسات ژورنال کلاب و تکنيکال و جلسات کتابخواني Text Book داشتيم. بخش خيلي خوبي شده بود و توانستيم متجاوز از 35 جراح قلب را در طي اين سالها تربيت کنيم که اغلب اين رزیدنتها جراحان بسيار خوب و قابلي در مراکز شهرستانها شدند ازجمله دکتر ميرمحمد صادقي در اصفهان و دکتر امير غفران و دکتر نعمتي در شيراز و بعدها خودشان توانستند جراحي قلب را در شهرهاي بزرگ گسترش دهند و اين خيلي ارزشمند بود تا الآن که در بيمارستان شريعتي مشغول آموزش هستم اما از رزيدنت خبري نيست.
چرا؟
بهاینعلت که ما و بخشهای آموزشي ديگر، تعداد زيادي رزيدنت تربيت کرديم بدون اينکه حساب کنيم که چقدر گنجايش اين رشته را داريم و الآن جراح قلب مازاد داريم و جراح بيکار زياد شده است الآن که در سال 94 هستيم ديگر کسي تمايلي به اين رشته نشان نمیدهد و رغبتي براي آمدن به اين رشته وجود ندارد زيرا رشته بسيار مشکلي است و بايد حتماً از سن پايين به اين رشته بيايند و بازار کارش هم کم است.
در مورد تألیفات، مقالات و افتخاراتي که در حوزه کاري داشتهاید بفرماييد؟
در سالهای اولي که من در ايران شروع به کار کردم کشور ما با حجم زيادي از مريض مواجه بود و بايد کار بسيار شديدي میکردیم من بايد ابتدا به بيمارستان امام میرفتم و بعد به بيمارستان شريعتي و بعد هم در بخش خصوصي مجبور بودم بهشدت کار کنم و بعد هم تا ساعات يک تا دو بعد از نصف شب مريض میدیدم و جراحي میکردم. فرصت تحقيق و پژوهش خيلي کم بود بنابراين به اين فکر افتادم که بياييم اين همه بيمار را سروسامان بدهيم و بتوانيم از اطلاعاتشان استفاده کنيم. آمديم و Data baseرا در بيمارستان شريعتي طراحي کرديم که بعد در بیمارستانهای ديگري که کار میکردم آن را گسترش دادم تا اطلاعات اوليه را بتوانيم کسب کنيم در دانشگاه متأسفانه هميشه کمبود بودجه و امکانات دست و پاي ما را بسته است و به پژوهش کمتر اهميت داده میشود الآن اگرچه توجه بيشتر شده اما کافي نيست و ما نمیتوانیم آن چيزهايي را که کار کرديم اکسپوز کنيم ولي در چند سال اخير توجه من و گروهم به مسائل پژوهشی بيشتر شد و توانستيم 73 مقاله بینالمللی چاپ کنيم که هیچکدام در ژورنالهای داخلي نيست همه مقالاتي است که در pubmed ايندکس هستند و مقالاتي هستند که فاکتور بالايي ازنظر رفرانس و ارجاع دارند که باعث شد ايران در زمينه جراحي قلب شناخته شود. 5 سال است که پشت سر هم در کنگره اروپايي که من عضو آن هستم مقاله ارائه میدهیم و خوشبختانه براي اسم ايران خوب بوده است.
از چند سال پيش يک مرکز تحقيقات پيوند قلب در بيمارستان شريعتي درست کرديم و يکي از افتخارات من و همکارانم در بيمارستان شريعتي انجام پيوند قلب است که براي اولين بار 18 تير 1372 و در 22 سال پيش با يک انسجامي پيوند قلب را با موفقیت انجام داديم فتواي مذهبي و مجوزهاي قانوني کسب شد و توانستيم خدا را شکر تا الآن بيش از 200 پيوند قلب انجام دهيم البته امکان انجام بيشتر پيوند را داريم اما شرايط و امکانات ما ناکافي است. بخش جراحي قلبي که در بيمارستان شريعتي داريم بسيار کوچک است البته قرار هم نبود بزرگتر شود قرار بود کل بخش جراحي قلب شريعتي پایهگذار مرکز قلب تهران باشد که الآن ما دو مرکز هستيم يکي در بيمارستان شريعتي و ديگري مرکز قلب تهران که يک مجموعه بسيار خوب آموزشي و علمي در کنار هم است.
من تعداد زيادي کتاب هم که عمدتاً جنبه علمي داشته براي دانشجويان و تعدادي هم براي آموزش بيماران تألیف و تدوين کردهام سعي کردم آموزشهای اوليه بعد از عمل جراحي را آموزش دهم و آشنايي با بیماریهای قلبي و پيشگيري از آن و همینطور کتابهایی در زمينه علمي براي دانشجويان و پزشکان عمومي و متخصص تألیف کردم.
چه تعداد پایاننامه دانشجويي را هدايت کرديد؟
فکر کنم بيش از 60 پایاننامه از رشتههای طب عمومي، کارديولوژي و جراحي قلب با شخص من گرفتند و در مقاطعي با من بودهاند اين پایاننامهها براي زماني که رشته قلب خيلي موردتوجه و اصطلاحاً تو بورس بود با من گرفته شده و تعداد به حدي بود که ما موضوع براي پایاننامه نداشتيم به آنها بدهيم.
اولين کسي را که پيوند قلب کرديد فردي به نام مجيد بالغ تيغ بود توضيح میدهید پس از موفقيت در عمل چه احساسي داشتيد؟
يکي از آرزوهاي من اين بود که پيوند قلب که يک نقيصه در ايران بود را انجام دهم البته دو پيوند قلب توسط اساتيدي چون دکتر دانشور و دکتر نوابي انجام شده بود که نتيجه مثبت نداشت خيلي پيشترها هم پيوند کليه در کشور ما انجام شده بود ولي پيوند قلب يک نقيصه و يک آرزو براي همه ما بود که بتوانيم در داخل آن را انجام دهيم خب من دوره آن را ديده بودم و همه چيزهايي را هم که لازم بود فراهم کرده بوديم تيم خوبي درست کرده بوديم و همهچیز آماده بود مثل يک مانور جنگي که همهچیز براي زمان درگيري بايد آماده باشد انجام شده بود من حتي چند دوره حتي پس از برگشت به ايران پيش پروفسور گنج بخش در پاريس رفته بودم و دوره پيوند قلب را ديده بودم و مجدداً از سال 69 تا 72 هرسال به بيمارستان هرفيلد میرفتم تا به روز باشم.
به کمک همکارانم در آن زمان تبليغ براي بخش خودمان را آغاز و اعلام کرديم که اگر مرگ مغزي داريد به ما اطلاع دهيد يک همکار جوان به نام دکتر عالي نژاد داشتيم که نام همه آي سي يوها را يادداشت کرده بود تا اگر مرگ مغزي وجود داشت به ما اطلاع بدهند خب اين کار که از يک مرگ مغزي بخواهيم عضو بگيريم کار جدیدی بود و راضي کردن خانواده بيمار مرگ مغزي سخت بود در چند مورد سعي کرديم اين کار را انجام دهيم و حتي کار به تعقيب و گريز دکتر عالي نژاد و گفتن و بدوبيراه به ايشان هم رسيده بود و ترس داشتيم که به او حمله کنند چون قبول مسئله براي مردم سخت بود. خانوادهای بود که از کرمانشاه براي گردش به تهران آمده بودند و متأسفانه آخر شب سوار بر وانت تصادف میکنند و مرحوم بیشهای پدر خانواده که 48 سال داشت دچار مرگ مغزي شد. ما رفتيم و با خانوادهاش صحبت کرديم و آنها محبت کردند و موافقت کردند تا قلب او را به يک بيمار ديگر پيوند بزنيم. او را به بخش خودمان آورديم و چون در آن زمان تشکيلاتي که الآن فراهم است را نداشتيم فهرست کساني که در صف گيرنده قلب هستند را مرور کرديم و بيماري را از روستاي شبستر با نام مجيد بالغ تيغ را که 12 ساله بود پيدا کرديم اما با توجه به شرايط آن زمان که تلفن کمتر در دسترس بود، خانه به خانه رفتنند و بيمار را پيدا کردند و به تهران آوردند البته براي خود من هم سؤال بود که بخواهيم يک قلب آدم بزرگ را در سينه يک بچه 12 ساله بگذاريم. درهرصورت به علت اينکه مجيد شانس ديگري نداشت به خدا توکل کرديم و با کمک همکاران تيم خود در فضايي پراسترس از 11 شب شروع کرديم و تا نزديک صبح قلب را پيوند کرديم. دهنده عضو در يک اتاق و گيرنده در يک اتاق ديگر بودند و ما فقط از قلب آن مرحوم استفاده کرديم. مريض ما خيلي خوب جواب داد و قلب شروع به کار کرد براي من مثل اين بود که روي کره ماه فرود آمده باشم قبل از آن من ناظر پيوند قلب بودم اما تجربه شخصي نداشتم بنابراين برايم بسيار جالب بود بدون اينکه کسي کمک کند خودم بهعنوان مسئول تيم بخواهم کار را پيش ببرم. مسئوليت کار را برايم حساس میکرد البته ازنظر تکنيکي کار خارقالعاده نبود ولي چون انجام نداده بوديم نمیدانستیم چه اتفاقي میافتد عمل خيلي خوب انجام شد و روز پسازآن از اين پيوند خيلي استقبال شد و چون آخر هفته عمل انجام شده بود روز شنبه دکتر باستان حق به بخش تشريف آوردند. انعکاس خوبي براي دانشگاه علوم پزشکي تهران داشت و روزنامهها و تلويزيون استقبال کردند. ما همه ی بخش را ايزوله کرديم و عمل جراحی ديگري انجام نداديم و فقط همين يک مريض را بهشدت مراقبت کرديم. تجربه بسيار جالبي بود پشت سر آن هم دو مريض ديگر هم که بسيار بدحال بودند پيوند کرديم که خدا را شکر آنها هم به خیر گذشت و پسازآن به کمک دکتر پورمند استاد عالیقدر کليه شروع کرديم به اينکه همزمان از قلب و کليه استفاده کنيم و کار را گسترش داديم. بعد هم استفاده از ساير ارگانهای بدن مثل کبد با کمک پروفسور ملک حسيني انجام شد و به همين ترتيب بود که پيوند قلب پا گرفت و تا چند سال ما تنها بخشي بوديم که پيوند قلب انجام میدادیم ولي بعدها مرحوم دکتر ميرخاني پيوند قلب را در بيمارستان امام راه انداختند و الآن در تهران 6 مرکز پيوند قلب داريم و در شهرهاي بزرگ هم پيوند قلب انجام میشود.
در حال حاضر چند پزشک داريم که میتوانند پيوند قلب انجام دهد؟
الآن بسياري از همکاراني که در بيمارستان شريعتي آموزش ديدند با پيوند قلب آشنايي دارند و بهتنهایی میتوانند اين کار را انجام دهند. شايد پيوند قلب فقط 30 درصد، ازنظر تکنيکي مهم باشد، 70 درصد آن نگهداري بيمار و مراقبت بعد از پيوند است البته در مرحله نخست براي ما مهم اين بود که ازنظر تکنيکي اين کار را کليد بزنيم.
مجيد الآن کجاست؟ خبري از او داريد؟
آقا مجيد يک جوان برومندي شد که 21 سال بعد از پيوند هم زندگي کرد متأسفانه در دهات زندگي میکرد و دسترسي به ما نداشت و ازنظر رفتوآمد بايد یکشب تا صبح در راه میبود و ما کمتر میتوانستیم از مجيد مراقبت کنيم بهقدری خوب بود که میخواست ازدواج کند، کار میکرد و تحصيلاتش را هم تا يک جايي رسانده بود ولي متأسفانه بدون اينکه ما متوجه بشويم چه اتفاقي برايش افتاد دچار مرگ ناگهاني شد. براي ما دردناک بود چون متجاوز از 20 سال با اين بچه انس گرفته بوديم در بين کساني که پيوند قلب انجام دادهاند حتي دانشجوي پزشکي بوده که الآن طب را تمام کرده است. پيوند قلب درصورتیکه امکانات و دسترسي ما به مريض و مريض به ما زياد باشد میتوانیم تا حد زيادي بالاي 10 سال به عمر بيمار اضافه کنيم.
قلب عسل بديعي هنرپيشه سينما را هم شما پيوند داديد؟
بله يک بيماري داشتيم که قبلاً هم عمل شده بود. خانم دکتر نجفي زاده با من تماس گرفتند و گفتند هنرمند ارزشمندي بوده که خودش وصيت کرده بود اين کار را انجام دهيم. دهنده عضو در يک مرکز ديگر بود که ما قلب را منتقل کرديم عمل بسيار سختي بود الآن مريض حالش خوب و تحت کنترل است.
آقاي دکتر همه اعضا و جوارح انسان پیچیدگیهای خاص دارد بهعنوان کسي که قلب را جراحي میکنید کدام کارکرد کدام بخش قلب براي شما شگفتانگیز است؟
کارکرد قلب چيزي شبيه معجزه است. قلب عضوي است که هیچوقت استراحت ندارد. همه اعضاي بدن ما استراحت دارند حتي مغز وقتیکه میخوابیم استراحت میکند تمام عضلات ما وقتي که در خواب هستيم استراحت دارند حرکات دستگاه گوارش ما مثل روده و کبد در ساعاتي که با آن کاري نداريم و غذا نمیخوریم در حال نيمه استراحت درمیآیند اما قلب ارگاني است که بدون توقف از زمان تولد تا مرگ کار میکند و جالب است که درحالیکه استراحت میکند کارش را هم انجام میدهد. در زمان سيستول که انقباض قلب صورت میگیرد و در زمان دياستول که زمان انرژي و تغذيه قلب است اين عضو توقف ندارد و در همان چند صدم ثانيه که قلب حالت دياستول را تجربه میکند در همان زمان تغذیهاش برقرار میشود و هم استراحت نسبي پيدا میکند و سلولهایش میتوانند خودشان را براي مرحله سيستول آماده میکنند و اين ازنظر فيزيولوژي قلب جالب است و ازنظر اينکه ما روزانه با قلب در تماس هستيم. اینطور نيست که بگوييم که کار قسمتي از قلب کماهمیت است. قلب ساختمان دقيقي دارد که خلقت خدا را نشان میدهد و اينکه چقدر اين دستگاه حساس است. اگر احترام آن را داشته باشيم و به آن اهميت دهيم با ما همراه است ولي اگر با آن بدرفتار کنيم و کارهايي نبايد بکنيم گرفتار بیماریهای بدي میشویم.
سختترین و طولانیترین عمل قلب شما چند ساعت بوده و چه عملي بوده؟
يادم میآید معلم جواني از بندرعباس آمده بود و میخواستیم عمل پیچیدهای را به نام عمل «راس» انجام دهيم در طي اين عمل ما دريچه شريان ريوي را برمیداریم و بهجای دريچه آئورت میگذاریم و يک دريچه کاداو را در پوزيشن پول مونر قرار میدهیم که عمل بسيار حساسي است و اگر يک بخيه اشتباه بشود مريض از دست میرود. خود عمل در شرايط عادي چهار تا پنج ساعت طول میکشد و بدون توقف بايد بدوزي. هيچ عملي بهاندازه اين عمل دوخت و دوز ندارد عمل جراحی اين معلم را که به پايان رساندم و مريض را که از دستگاه جدا کردیم دیديم که از پشت قلب، خون بيرون میزند. هر کاری کرديم تا اين ناحيه خون دهنده را پيدا کنيم نشد دو ساعت طول کشيد و ما نتوانستيم خون را بند بیاوریم و از طرفي نمیتوانستیم مريض را رها کنيم ساعت دو بعدازظهر شده بود تصميم گرفتيم از اول اين عمل را انجام دهيم و ببينيم که اشکال در کجاست ما نمیدانستم که از کجاي دريچه آئورت خونريزي وجود دارد خون وحشتناک نبود اما بند نمیآمد مجدداً دريچه فلزي آورديم داخل لوله داکروني قرار داديم و عمل کلاسيک بنتال را براي بيمار انجام داديم اين عمل 3 ساعت ديگر طول کشيد او را از دستگاه جدا کرديم اما ديديم خونريزي ادامه دارد بالاخره مجبور شديم براي بار سوم اين عمل را تکرار کنيم و خدا را شکر عمل با موفقيت تمام شد و الآن مريض زنده است
وقتي عمل تمام شد ساعت 12 شب بود و ديگر رمق و جاني براي من و تيم من نمانده بود اين شايد طولانیترین عملي بود که انجام داديم و مجبور شديم از ساعت 8 صبح تا 12 شب سه مرتبه عمل را تکرار کنيم بدون اينکه فرصت استراحت داشته باشيم مريض خونريزي داشت و بايد حتماً تکليفش مشخص میشد. الآن مريض خوب شده و البته در جراحي قلب طبيعي است که دو يا سه دفعه عمل کنيم ولي اين مورد طولانیترین عمل بود
جايگاه ايران در رشته جراحي قلب و پيوند قلب در جهان کجاست؟
در مورد جراحي قلب بايد بگويم در سال حدود 26 هزار عمل جراحي در ايران انجام میشود در همه جاي کشورمان جراح قلب داريم اين مسئله از يک نظر خوب است و از يک نظر انتقاد به آن وارد است ما بايد مراکزمان را بزرگ کنيم و همه جراحان بيايند و در اين مراکز کار کنند تا هم به تجربيات آنها اضافه شود و هم مريض نتيجه بهتري بگيرد وقتي بخشهای متعدد و پراکنده درست میکنیم يک جراح ممکن است در هفته يک تا دو عمل جراحي انجام دهد بنابراين اين جراح هرگز نمیتواند تجربه خوبي پيدا کند چيزي که الآن من خودم بهشدت انتقاد دارم اين است که ما حتي در شهرهاي 200 هزارنفری هم مرکز جراحي قلب داريم که به اعتقاد من غلط است شايد براي مردم ازاینجهت که دسترسي به پزشک دارند خوب باشد اما نتیجهای که مردم خواهند گرفت خوب نخواهد بود به خاطر اينکه تجربه کافي نه در پرستار و نه در دکتر بيهوشي و نه در جراح نيست. خود من هميشه در جلسه با مسئولان به اين مسئله انتقاد میکنم زيرا معمولاً در همه جاي دنيا میآیند مراکز را بزرگ و بزرگتر میکنند و مراکز کوچک را در دل مراکز بزرگ جا میدهند. ما ازنظر اعمال جراحي روتين خوب هستيم اما جراحیهاي پيچيده مثل آندووسکولار و جراحي ميني... جراحیهايي است که نياز به تکنولوژي دارد و بسيار گرانقیمت هستند و ما تحت تأثیر شرايط نمیتوانیم مثل کشورهاي غربي پيشرفت کنيم در مورد پيوند قلب وضع ما نسبتاً خوب است البته باز بايد خيلي کار کنيم اما ازنظر مراقبتهای ويژه به مریضها نقص داريم. ازنظر جايگاه در بين کشورهاي فقير و جنگزده اطراف منطقه با توجه به شرايط سکون و آرامشي که در مملکت حکمفرماست و ازنظر اقتصادي که از کشورهاي همسايه بهتر هستيم بيماران از خارج کشور بخصوص عراق براي دريافت خدمات درماني به ايران میآیند.
در جراحي قلب خيلي مريض داريم و هفتهای دو تا سه تا مريض از خارج میآیند که البته الآن محدود به عراق و کردستان شده اما درگذشته بيماران زيادي از جمهوري آذربایجان و کشورهاي کويت و امارات داشتيم که البته آنها مراکزشان را تجهيز کردند و آموزش دادند و الآن از اين کشورها کمتر مريض داريم.
در رشته خودتان چه جوايزي گرفتيد؟
دانشگاه محبت داشته است جوايز و الواح تقديري به من داده است که مهمترین آن نشان درجه 2 آموزش در جشنواره ابنسینا بود بهاینعلت که بخش ما ازنظر آموزشي بدون اغراق در بخشهای جراحي قلب در آن سالها اول بود تعداد زيادي رزيدنت داشتيم و وقت زيادي میگذاشتیم.
دکتر باستان حق هم يک لوح تقدير به خاطر پيوند قلب از طرف دکتر لاريجاني که آن زمان در وزارت بهداشت مسئوليت داشتند به من دادند همچنين جايزه کنگره پروفسور يلدا را گرفتهام درهرصورت تشکر میکنم.
راضي هستيد؟
بله البته به اعتقاد من جامعه علمي ما دچار يک سرخوردگي و افسردگي شديد است وقتیکه من وارد دانشگاه شدم دانشگاه یکشکل ديگري داشت به اعتقاد من دانشگاه به معناي واقعي دانشگاه بود همه شور و هيجان کسب علم داشتند اما الآن من با دانشجويان که برخورد دارم احساس میکنم دانشگاه ما دچار افسردگي است اين برداشت شخصي من است. دانشجويان و فارغالتحصیلان و اطبايي که فارغالتحصیل شدهاند بسيار سردرگم و بلاتکليف هستند و هيچ دليلي نمیبینند که تلاش زيادي بکنند و علم بيشتري کسب کنند.
علت چيست؟
شرايط حاکم بر جامعه ازنظر سياسي و اقتصادي تأثیرگذار بوده خود شما هم در جامعه علمي هستيد و شاهد هستيد که هیچکسی امروزه براي علم
تلاش نمیکند این بچههایی که شاگرداول کنکور هستند، میآیند پزشکي میخوانند و با هزار اميد و آرزو فارغالتحصیل میشوند اما وقتي وارد جامعه میشوند اولاً کار برايشان نيست زيرا ما پزشک بیشازحد لازم تربيت میکنیم که البته اين يک ايراد کلي در همه جاي جهان است الآن در همه دنيا طب و پزشکي خريدار ندارد و اين لود زياد پزشکاني که وارد جامعه میشوند اگر بخواهند تخصص بگيرند میبینید که چه راه دشواري دارند دوم اين طرح نيروي انساني در زماني که پزشک کم بوده طراحي شده اما الآن باعث گرفتاري فارغالتحصیلان جوان بهویژه بانوان و حتي پسران است برايشان بسيار مشکل است. ما الآن بهاندازه کافي پزشک داريم اگر شرايط فراهم شود در نقاط محروم هم کار میکنند اول بايد حقوق خوب بدهند و امکانات مدرسه براي فرزندانشان درست کنند تا آنها بتوانند بروند زیرا همه را بهزور نمیتوان فرستاد. اجبار تا حدي کارايي دارد نتيجه آن سرخوردگي و واخوردگي است. اگر فرد 35 سالهای بخواهد در رشته جراحي قلب وارد شود اصلاً برايش فايده ندارد اگر يک فرد 45 ساله بخواهد جراح قلب بشود 50 سالگي فارغالتحصیل میشود، اين فرد چگونه میتواند جراحي میکند؟
من در جامعه علمي و بخصوص طب شاهد هستم که يک سرخوردگي وجود دارد و کسي مثل گذشته درس نمیخواند من با دانشجويان پزشکي کلاس دارم از بين 100 نفر میبینم که هفت هشت نفر سر کلاس حاضر میشوند خب اين خيلي بد است در زماني که ما دانشجو بوديم در چهل سال پيش چنين جوي نبود اگر کلاس ما 200 نفر داشت 170 نفر سرکلاس حاضر میشدیم چون میخواستیم که علم کسب کنيم میدانستیم اگر علم خوب داشته باشيم کار خوب گيرمان میآید و در رشته خوبي میتوانیم ادامه تحصيل دهيم من خودم همه دوره های تحصیلی را بدون توقف گذراندم اگر غیرازاین بود هرگز نمیتوانستم پشت سر هم با اين انرژي کار کنم. زماني که من فارغالتحصیل شدم و توانستم کار کنم 35 سال داشتم ولي الآن اگر کسي بخواهد 45 سالگي شروع کند مسلماً بازدهي ندارد.
من شب تا صبح کار کردم چون جوان بودم الآن نمیتوانم اينجوري کار کنم ما بايد يک بازنگري در آموزش انجام دهيم و شرايطي که جامعه علمي را گرفتار کرده بررسي کنيم.
يکي از مباحث مهم در پزشکي بحث اخلاق حرفهای است نظر شما در اين خصوص چيست؟
کلمهای بنام Dedication وجود دارد به معني پشتکار، شايد اگر کسي از يک خانواده پزشک بيرون بيايد بتواند آن را درک کند اما در خانواده خودم کسي پزشک نبود ولي من عاشق اين بودم که وارد پزشکي شوم نمیتوانم الآن بگويم پزشک خوبي هستم جامعه بايد قضاوت کند درهرصورت کسي نبايد براي کسب درآمد به رشته پزشکي بيايد. يک پزشک وقتي پزشکي میخواند توقع دارد به همين دليل است که دوره بسيار طولاني از زندگیاش را براي گرفتن طب عمومي و تخصص و فوق تخصص میگذارد. توقعش بسيار بجا هم هست زيرا بايد زندگیاش تأمین باشد هرکسی هم در هر رشتهای انقدر وقت بگذارد چنين توقعي دارد منتهي يک اشکالي که الآن شاهد آن هستيم اين است که بیشازحد پزشک تربيت میکنیم پس خدايي نکرده ممکن است خطاي پزشکي صورت بگيرد وقتي من تربيت میشوم که جراحي کنم اگر دو ماه بدون کار بمانم ماه سوم ممکن است من به سمتي کشيده شوم که بخواهم کاري را خارج از ضوابط انجام دهم و به مواردي که انديکاسيون ندارد دست بزنم اين يک پديده اجتماعي است که از ريشه بايد درست شود البته امروزه با شرايطي که در جامعه حاکم است در همين سال 94 پزشک هيچ آبرو و حيثيتي ندارد متأسفانه با برخوردهايي که در وزارتخانه با پزشکي شده هيچ آبرويي وجود ندارد الآن با پزشک بهعنوان يک جنايتکار جنگي برخورد میشود و اين اثرات عميق اجتماعي در آينده خواهد داشت کساني که اين تبليغات منفي را عليه پزشکان شروع کردند بايد بدانند در همه رشتهها در جامعه متخلف وجود دارد مگر در روحانيت خدايي نکرده خلافکار نيست مگر در سیاستمداران ما خدايي ناکرده خلافکار نيست مگر در پليس و نيروي انتظامي نيست؟ به خاطر چند نفر انگشتشمار در جامعه پزشکي همه را نبايد به يک چوب برانيم، پزشکي که هميشه محرم خانوادهها بود و جايگاه ویژهای داشته است متأسفانه جايگاهش از بين رفته است. من در آخر دوران حرفهای خودم هستم ولي افسوس میخورم براي جامعه پزشکي خودمان زيرا در منطقه سرآمد بودهاند و در دنيا هميشه جامعه پزشکي ايران را قبول داشتهاند ولي ما خودمان از داخل تهمتهای ناروا و سرکوفت میزنیم و اهانت میکنیم. جامعه پزشکي بسيار از اين قضيه ناراحت است احترام و حيثيت و آبرو اگر ريخته شود جمعوجور کردنش مشکل است در سال 94 پزشکي در اين مملکت يک جرم است و پزشک يک مجرم است.
با توجه به اين پدیدههایی که گفتيد اگر برگرديد به عقب بازهم اين مسير را انتخاب میکنید؟
بله البته من نمیدانم اگر امروز بخواهم شروع کنم طب را انتخاب خواهم کرد يا نه اما اگر من را باز هم به روز اول در همان سال 1351 برگردانيد مسلماً طب را دوباره انتخاب خواهم کرد امروز موانع و مشکلاتي که سر راه يک پزشک است بینهایت است و متأسفانه اهانتهایی که به جامعه پزشکي قابلتحمل نيست.
علاقهمندیهای شما بيشتر در چه حوزههایی است؟ تفريحات و سرگرمي شما چه چيزهايي است؟
من در سالهای اخير خيلي کار کردم به علت اينکه کمبود جراح قلب در جامعه بود با الگوهايي که براي خودم انتخاب کردم افرادي افسانهای بودند هميشه دلم میخواست کارکنم الآن شرايط طوري شده که نبايد کارکرد اين انتقاد من است که هر کس کار کند متهم و مجرم است به همين سبب من نتوانستم زياد مسافرت بروم، نتوانستم به خانوادهام برسم، نتوانستم مطالعات زيادي خارج از حوزه کاریام داشته باشم الآن، هم کارم کم شده و هم خودم کارم را کم کردهام. شروع کرده ام به ایرانگردی اولين جايي که امسال رفتم و ديدم کرمانشاه بود من دو سال از مقطع تحصيلي ابتدايي را در اين شهر بودم شهر زيبا با آثار تاريخي فراوان است وقتي بافرهنگ و تاريخ اين مملکت آشنا بشوي لذت میبری. جاهاي ديگري را در برنامه دارم که هم مراکز تاريخي و هم جاذبههای طبیعتگردی دارد ازنظر ورزش علاقهمند به کوهنوردي هستم چهار بار به دماوند رفتم اغلب کوههای بلند مثل سبلان، آرارات ترکيه و علمکوه را رفتهام البته نه بهصورت حرفهای فقط در حدي که به کمک دوستانم که تجربه بيشتري داشتند همراه شدم. به ورزش علاقه دارم اما کمتر میرسم و تنبلي میکنم مطالعه تا حدي دارم بيشتر کتابهای تاريخي را مي خوانم و اخبار تلويزيون را میبین و و گهگاه سينما میروم اما نه بهصورت دائم بهاینعلت که وقت کم میآورم.
چه احساسي داريد که اولين پيوند موفق قلب در ايران را انجام دادهاید؟
ازنظر شخصي خوشحال میشوم که من اين کار را شروع کردهام ولي شروع يک کار مهم نيست ادامه آن مهم است و مهمتر اين است که اگر کار خوبي است ادامه دهيم.
چه آرزوي داريد؟ چهکار ناتمامي داريد؟ چه اتفاقي اگر بيفتد احساس میکنید کارتان به سرانجام رسيده؟
والله من خيلي دلم میخواست بخش ما بيشتر جنبه آموزشي داشته باشد دلم میخواهد در مراکز بزرگتر کارکنیم زيرا بخشي که من در آن هستم به علت اينکه رزيدنت نمیآید و دستيار آموزشي نداريم یواشیواش فقط به يک بخش درماني تبديل شده ما فقط کار درماني میکنیم و آموزشي وجود ندارد اینهمه تجربياتي که من در سالهای سال کسب کردم که تجربه کمي هم نيست را نمیتوانم انتقال دهم و اين عيب بزرگي است بالاخره من 25 سال بهصورت حرفهای در اين رشته کار کردهام و هزاران بيمار را عمل کردم اینها هرکدامشان يک کتاب هستند حيف است که من فقط اين دانش را بهصورت درماني پيش خودم نگه دارم اين علم بايد به نسل جديد ما منتقل شود اگر ما نسل قديمي کنار برويم چه کسي میخواهد جاي ما را بگيرد هیچکس اهميت نمیدهد الآن کساني که در نسل من هستند کمکم خودشان را بازنشسته میکنند.
شما چند سال ديگر کار خواهيد کرد.
من تا زماني که دستم کار کند و مغزم کار کند کار میکنم.
هیچوقت نخواستيد زندگینامه خود را کتاب کنيد و تجربيات خود را به اشتراک بگذاريد؟
زندگینامه چيز جالبي نمیتواند باشد اما کار حرفهای من میتواند جالب باشد و تجربه خوبي به جوانترها بدهد.
دوستان نزديک شما در دانشگاه چه کساني هستند؟
خوشبختانه از مسئولان با کسي رفيق نيستم ولي در بخش با همه همکاران خيلي رفتار دوستانه و منصفانه داريم در رشته جراحي قلب همکاراني که از بخش ما فارغالتحصیل شدند يک واحد هستيم اگرچه گروه نيستم اما صميمي هستيم و گهگاه همديگر را میبینم و ایدههای مشترک و عقايد مشترک داريم.
رفت و آمد خانوادگي با همکارانتان داريد؟
خيلي کم
اهل مهماني دادن و مهماني رفتن هستيد؟
نه اصلاً! ولي با همين دوستان جمع میشویم و خوش میگذرد.
آيا اتفاقي در زندگي شما افتاده که از آن تعبير به معجزه کرده باشيد؟ به معجزه اعتقاد داريد؟
ممکن است معجزه اتفاق بيفتد ولي خیلی کم است من فکر میکنم هرروزی که از خانه بيرون میآییم و سالم به خانه برمیگردیم هرکدام يک معجزه میتواند باشد خطرات زيادي ما را تهديد کند و آسیبهای اجتماعي روزمره ممکن است باعث شود تا انسان يک مرتبه سلامتیاش را از دست بدهد.
سخن پاياني؟
اين پيام را به مسئولان دانشگاه میدهم که بايد ارتباطشان با هیئتعلمی بيشتر باشد مسئولان دانشگاه ما اصلاً با هیئتعلمی ارتباط ندارند اصلاً نمیدانند چه اتفاقي در بخشهایشان در حال وقوع است مسئولان به حدي درگير مسائل سياسي و حاشیهای هستند که ما و بخشهای آموزشي و بخشهایي که باليني هستند را فراموش کردهاند براي بهبود کار بايد با ما ارتباطات بيشتري داشته باشند نه اينکه بیایند احوال ما بپرسند فقط ببينند مشکلات ما در راه آموزش و درمان چيست چه کمبودها و مشکلاتی هست تا آن را حل کنند. تنها کسي که من از مسئولان سراغ دارم مرحوم دکتر باستان حق بودند که همه اعضاي هیئتعلمی را تکتک به اسم کوچک و بزرگ و محل خدمت میشناخت و میدانست که دارند چهکار میکنند، مرتب به آنان سر میزد.
درخواست من از دانشگاه اين است من البته در انتهاي خط کار علمي و دانشگاهیام هستم ازنظر قانوني نزديک 30 سال است کارکردهام ولی تا وقتي توان و شرايط اجازه دهد دلم میخواهد در دانشگاه کار کنم
ممنون از وقتی که به ما اختصاص دادید.
من البته از طلایهداران دانشگاه نيستم و پس از چند بار تماس و پيگيري اطاعت امر کردم./ق
خبرنگار: مهدی گلپایگانی
عکس: مهدی کیهان
متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید: