طلایهداران دانشگاه/ دکتر دهپور: معلمی در دانشگاه مسئولیت بسیار سنگین و خطیری است
روابط عمومي دانشگاه علوم پزشكي تهران: دكتر احمدرضا دهپور، استاد ممتاز دانشگاه، از دانشمندان يك درصد برتر دنيا و چهرهي ماندگار پزشكي كشور مهمان اين هفته گفتگوي طلايهداران دانشگاه هستند.
شاید دکتر دهپور را با افتخارات پژوهشیاش بشناسیم درحالیکه سابقه علمی استاد در هر دو حوزه آموزش و پژوهش قابل بررسی است. مرد کم حرفی که بیشتر اوقات خود را صرف مطالعه میکند. به گفته استاد کیفیت آموزش نسبت به حدود دو دهه پیش کمتر شده و دانشجویان انگیزه کمتری برای حضور در کلاس دارند. ایشان با وجود همه فعالیتهای علمی خود، دغدغه صیانت از طبیعت، رعایت حقوق انسانها و سایر جانداران را هم دارد. در این مصاحبه از حضور دکتر اجتماعی مهر از شاگردان و همکاران دکتر دهپور بهره بردیم تا بتوانیم به کاوش دستاوردهای علمی استاد بپردازیم هرچند که ایشان به نوعی از بیان آن امتناع میکنند.
آقای دکتر لطفاً خودتان را معرفی بفرمایید.
احمدرضا دهپور هستم، معلم حال حاضر دانشکدهی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران. در سال 1327 در روستای دیلمان سیاهکل به دنیا آمدم. تحصیلات ابتدایی را در همان سیاهکل گذراندم و دورهی متوسطه را در دبیرستان فردوسی انزلی سپری کردم و دیپلم گرفتم. در سال 1346 وارد دانشگاه شدم. پس از طی دوره آموزشی در دانشکدهی داروسازی دانشگاه تهران و گذراندن دوران خدمت، در سال 1354 به عنوان دستیار وارد گروه فارماکولوژی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شده و پس از 4 سال یعنی در سال 1357 فارغالتحصیل شدم و در حال حاضر به عنوان معلم در این گروه مشغول تدریس هستم.
چطور وارد دانشگاه شدید؟
دورهی عمومی را با کنکور سراسری وارد شدم، البته آن زمان زیاد سراسری نبود، خود دانشگاهها آزمون برگزار میکردند. من هم در کنکور دانشگاه تهران و هم دانشگاههای تبریز و مشهد پذیرفته شدم که به خاطر امکانات بیشتر دانشگاه تهران را انتخاب کردم.
برای دورهی تخصص در سال 1354، ابتدا در امتحان کتبی و سپس در امتحان شفاهی پذیرفتهشده و از همان سال و فردای روز قبولی مشغول به کار شدم.
آگاهانه این رشته را انتخاب کردید؟
بله، آگاهانه انتخاب کردم. میخواستم این رشته را خارج از کشور طی کنم که به مناسباتی نشد. بنابراین تنها جایی که آن موقع میتوانستم به صورت تخصصی فارماکولوژی بخوانم دانشکدهی پزشکی دانشگاه تهران بود؛ که بالاجبار ماندم و این یک فرصت و شانسی برای من بود. به فارماکولوژی علاقمند بودم و انتخاب این رشته برایم کاملاً آگاهانه بود.
چرا از بین این همه رشته، فارماکولوژی را انتخاب کردید؟
در دانشکدهی داروسازی یکی از پایههای مهم، بدون شک فارماکولوژی است.
چه شد سراغ پزشکی نرفتید؟
شاید اتفاق بوده است. اگر در کنکور دانشگاه تهران پزشکی قبول میشدم، احتمالاً پزشکی میخواندم. هنگام آزمون، اشتباههایی در انتقال جوابها رخ داد. شاید هم قسمت همین بود که من وارد این رشته شوم. در سالهای اولی که وارد دانشکدهی داروسازی شدم کمکم به این رشته علاقه پیدا کردم. جذابیت رشتهی فارماکولوژی در این است که یک بخش از آن با موجودات زنده ارتباط دارد. جذابیت ارتباط بین دارو و موجود زنده باعث میشد که به سمت این رشته کشیده شوم. اگر عمیق تر به این موضوع نگاه کنیم به غیر از دارو عوامل دیگری مانند فیزیولوژی، بیوشیمی، پاتوفیزیولوژی و... نیز تأثیرگذار هستند. لذا فارماکولوژی، رشته مختلطی است که از هر رشته بخشی را وام گرفته و تبدیل به یک موضوع خوشایند شده است. این رشته هنوز هم برای من جالب است چون مطالب جدیدی را در آن میآموزم.
به تبعیض بین رشتههای علوم پایه و بالینی اعتقاد دارید؟
نه چنین نیست. من این دو را جدای همدیگر نمیبینم. بسیاری از اساتید بزرگی که در این رشته کار می-کنند، پزشکانی هستند که در علوم پایه خدمات بزرگ و مفیدی انجام دادهاند. به نظرم این دو، یک واحد هستند. ولی ممکن است برخی نگرشها تفاوت داشته باشد. اگر فقط با نگرش علوم پایه به قضایا نگاه کنیم، خیلی چیزها را از دست خواهیم داد و اگر دید بالینی داشته باشیم دوباره همین ضرر را خواهیم کرد. من فکر میکنم توازنی از این دو میتواند نگرش مناسبی باشد.
اسم شما جزو یک درصد دانشمندان برتر دنیاست، بفرمایید که رسیدن به این جایگاه جزو اهداف از پیش تعیین شدهی شما بود یا اینکه پژوهش را برای پژوهش انجام میدهید؟
واقعیت این است که وقتی به عنوان معلم وارد دانشگاه میشوید، مسئولیت سنگینی بر عهده دارید. اصل اول برایم همیشه آموزش بود. آموزش دیدن و آموزش دادن، در کنار آن پژوهش به عنوان کار تکمیلی مد نظرم قرار دارد. البته به پژوهش علاقمند هم بودم و از دورهی دکترای عمومی این علاقه در من ایجاد شده بود، چون قسمتی از کارهایی که در آن دوره انجام میدادم به فارماکولوژی ارتباط داشت. به عنوان مثال مادهی مؤثرهی ماهی کش را جدا کرده و اثرات بیولوژیک آن را روی ماهی ارزیابی میکردیم. البته قبل از آن هم به تحقیق در زمینه فارماکولوژی علاقمند بودم.
تحقیقات شما بیش تر در چه زمینهای است؟
کار من جنبههای متفاوتی دارد و از اول هم نتوانستم روی جنبهی خاصی تمرکز کنم. دورهی تخصص در زمینه سلولهای خونی و روی گلبولهای قرمز و پلاکتها کار میکردم. در سال1357 امکانات دچار مشکلاتی شد و نتوانستم تحقیقاتم را ادامه دهم. کاری که به محض ورودم به گروه فارماکولوژی از سر گرفتم، تحقیق در زمینه سیستم خودمختار یا اتونوم و به خصوص عضلات صاف بود که زیر نظر و سرپرستی استاد دکتر محمد عباس علی وند خویی صورت میگرفت. از آن زمان علاقهی این کار در من وجود داشت و چون از قبل تجربیاتی در این زمینه داشتم خیلی زود به نتیجه رسیدم و نتیجه تحقیقاتم را منتشر کردم و این اعتماد به نفسی در من ایجاد کرد که کارهای تازه راهاندازی کنم. اکنون که به گذشته نگاه میکنم میبینم تحقیقات جدیدی را در گروه راهاندازی کردهام. یکی از این کارها دیدن وابستگی در عضلات صاف، یا میزان تحمل نسبت به مواد افیونی در خارج بدن یا در حیوانات و مطالعه سارکوپلاسم رتیکولوم در عضلات اسکلتال و عملکرد عضلات صاف بود. این آثار نشان میدهد که تنوع تحقیقاتم در چه جهتی است.
در زمینهی کبد هم تحقیقاتی داشتید؟ فکر می کنم عمق تحقیقاتتان در این زمینه به حدی بوده که تیم تحقیقاتی شما به عنوان مرجع در جهان شناخته شده است؟
بله، من از سال 1992 بیش تر کارهایم را روی مدلی متمرکز کردم که آن مدل با بستن مجرای مشترک صفراوی ایجاد میشد و عوارض کبدی ناشی از این مسئله در تمام سیستم ها انعکاس پیدا میکرد، مثل قلب، مغز، عروق و عضلات صاف در دستگاه گوارش. در این حیطه بیش از 60 مقاله در گروه ما یعنی با همکاری دانشجویان جوانی که با من کار میکردند، چاپ شد. همچنین تیم ما طرح های کشورهای مختلف را در این زمینه داوری می کند.
آقای دکتر اجتماعی مهر اگر شما سؤالی در این زمینه دارید، بفرمایید.
دکتر اجتماعی مهر: استاد بعدها برای شما فرصتهایی برای رفتن فراهم شد ولی به علت علاقهای که به دانشگاه تهران داشتید، نرفتید. میخواهم کمی از علاقمندیتان به دانشگاه بفرمایید؟
من از سال 1346 که وارد دانشکدهی داروسازی شدم، این تعهد را نسبت به دانشگاه تهران احساس کردم. هیچوقت نتوانستم آن طور که میخواهم دینم را ادا کنم. همیشه خودم را مدیون آن محیط و انسانهای برجستهای دیدم که در ارتقای شخصیت علمیام نقش داشتند. هیچوقت افرادی که زمینه رشد دانشکدهی داروسازی را فراهم کردند، فراموش نمیکنم. مرحوم دکتر شرقی، دکتر لاله زاری، دکتر شفیعی، دکتر آینه چی و دکتر فرسام. برای من و امثال من که به عنوان دانشجو وارد شده بودیم و میخواستیم کار پژوهشی انجام دهیم زحمات بسیاری متقبل شدند. اولین مقالهام را در دورهی دانشجویی منتشر کردم که این باعث ذوق و افزایش اعتماد به نفسم شد. کسی که در آن دوره چنین کاری انجام میدهد حتماً کارهای بزرگ تری را در آینده انجام خواهد داد. من این دین را با بسترسازی برای دانشجویان توانستم ادا کنم. وقتی دانشجویی به من مراجعه میکند بدون تعصب خاص میگویم اگر علاقه داشته باشی میتوانم کمکت کنم که خدا را شکر به نتیجه هم رسیدهام. الآن که فکر میکنم، این تعاملات را با این همه وسعت در کجای دنیا میتوانستم انجام دهم و این یکی از انگیزههایی است که هنوز هم مرا پایبند کرده است. اینجا امکانات بسیاری دارم که یک روزه و یک شبه به دست نیامده است. همه لطف کردند و من هم گوشهای از کار را گرفتم. در این عرصه خیلیها بالنده شدند و این انگیزهای بود که نگذاشت من از اینجا دور شوم. فقط یک دورهی یک ساله، برای فرصت مطالعاتی در کشور سوئیس بودم.
از زمانی که وارد این دانشگاه شدید تا کنون چه تحولاتی در آن ایجاد شده؟
تحولی که در دورهی دانشجویی من رخ داد، ورود پرفسور رضا به عنوان رئیس دانشگاه تهران بود که توانست تعدادی از جوانان تحصیل کردهی آن دوره را جلب کند. اولین ساعات تدریس دکتر شفیعی و دکتر آینه چی در همین دوره صورت گرفت که هر دو به عنوان دانشیار وارد دانشکدهی داروسازی شدند. این اتفاق باعث شد دانشکدهها از حالت غیر پویا درآیند و دانشجویان الگوهای خوبی پیدا کنند. ما تشویق شدیم که با این بزرگواران کار کنیم. قبلاً اینگونه افراد در دانشکدهها کم بودند، که این اتفاق با ورود پرفسور رضا به عنوان رئیس دانشگاه شکل گرفت.
وقتی به گذشته نگاه میکنم در برخی گروهها، افرادی فعالیت داشتند که بعدها تأثیرگذار شدند، مانند مرحوم دکتر ناصر گیتی، بنیانگذار گروه فارماکولوژی. ایشان با آیندهنگری که داشتند این گروه را تشکیل دادند، به طوری که در حال حاضر با وجود گذشت سالیان زیاد هنوز هم کمبودی، حداقل از لحاظ مکان فیزیکی، حیوان خانه، امکانات و... احساس نمیشود. در حقیقت حضور چنین اشخاصی باعث شد که زمینه مناسبی برای رشد و بالندگی دانشجویان فراهم گردد. مرحوم دکتر صادقی میبدی، دکتر خویی، دکتر جهانگیری و دکتر پوستی در همین بستر توانستند رشد کنند و بالنده شوند. جالب اینجاست که پزشک-های آن دوره دانشکده پزشکی خودشان را وقف علوم پایه کردند و نتیجهاش را هم دیدند.
اتفاق دیگری که افتاد پس از سال 1357 بود که اعتماد به نفسی در اساتید ایجاد شد و افرادی که مانده بودند سعی کردند کمبودها را جبران کنند. مثلاً همکاران بالینی کارهایی را در کلینیک انجام میدادند که یا قبل از آن انجامپذیر نبود و یا مورد تشویق قرار نمیگرفت. البته در علوم پایه هم همین گونه بود. ما شروع به تربیت متخصصان جوان کردیم و بقیهی گروهها هم احساس کردند که میتوانند چنین کاری را انجام دهند. هرچند که در ابتدا کمبود و نقصهایی وجود داشت اما با مرور زمان جبران شد و اکنون به جایی رسیدهایم که میتوانیم به خودمان ببالیم که از دیگر کشورهای جهان عقب نیستیم. نمونه آن دکتر اجتماعی مهر و همکاران دیگر هستند که وقتی به خارج از کشور می روند، مورد تشویق و تأیید آنها قرار میگیرند. همهی اینها نشاندهندهی این است که قالیای که این جا بافتهشده، جنس خوبی دارد. همهی اینها مدیون سلسله مراتبی است که در دانشگاه طی شده است.
از حال و هوای دانشگاه در سال 1357 بگویید.
آن موقع نه آموزش بود و نه پژوهش که این هم طبیعی بود. دانشگاه محل حضور همهی گروهها برای تغییری بود که آن موقع اتفاق افتاد. بیش تر تظاهرات به دانشگاه تهران ختم میشد که نشان دهندهی تأثیرگذاری این دانشگاه بود. بالطبع در آن شرایط نمیتوانستیم به کارهای آموزشی و پژوهشی بپردازیم که مقداری هم سخت بود چون عادت کرده بودیم صبح که وارد دانشکده میشدیم به آزمایشگاه برویم و آزمایشها و کارهای پژوهشی انجام دهیم. به تدریج اوضاع به روال سابق برگشت و فعالیتها پا گرفت.
بفرمایید که چه تفاوتی بین حرف داروسازی و پزشکی و سایر رشتهها وجود دارد؟ مسئولیت اجتماعی تا چه اندازه در این رشته اهمیت دارد؟
من فکر میکنم هر کدام از حرف مسئولیتهای اجتماعی خودشان را دارند. در این رشته چون با دارو و انسان سروکار داریم، حساسیتها بیش تر است. ما اینجا گاه با عواملی (حیوانات) سروکار داریم که زبان ندارند دردشان را بگویند. در این حالت حقوق حیوانات چه میشود؟ من فکر میکنم کسی که به حقوق حیوانات احترام بگذارد، در ارتباط با حقوق انسانها نیز عمیق تر رفتار خواهد کرد. نباید فکر کنیم که حساسیت کار با انسانها خاص تر از موجودات دیگر است. این توجه را میتوان به تمام موجودات تعمیم داد و این در طبیعت یک امر مشخص و مسلم است.
شما در تحقیقاتی که روی نمونههای حیوانی آزمایش میکنید چه نکاتی را مد نظر قرار میدهید؟
در گذشته وقتی آزمایش میکردیم در گزارشمان مینوشتیم که این حیوان را کشتیم. ولی اکنون باید قید کنیم کاری کردیم که حیوان بیدرد مرد، و قبل از قربانی شدن کمترین درد را تحمل کرد. کاری که در بعضی کشورها مجوز آن را در مورد انسانها هم دادهاند به طوری که اگر بیمار و یا خانوادهاش در برخی از بیماریها درخواستی داشته باشند، میتوانند کاری کنند که بیمار عذاب بیشتری را تحمل نکند.
ویژگی یک استاد خوب را در چه میدانید؟
به نظر من اولین ویژگی، تعهد به حضورش است. اگر استاد دانشگاه باشید ولی از دور حواستان به دانشجو باشد نتیجه خوبی نخواهید گرفت. در دسترس بودن یک معلم برای شاگرد اهمیت بسزایی دارد. من این را اصل بسیار مهمی میدانم. دومین اصل نیز اختصاص وقت برای حرفهی خودش است. یک استاد حداکثر اوقاتش را باید صرف کاری کند که برایش در نظر گرفته شده است. در کنار این دو انگیزه هم حائز اهمیت است. انگیزهی معلمی انگیزهی خاصی است که هر کسی نمیتواند داشته باشد. معلمی برخورداری از خصوصیات کلی است که ارزیابی آن بسیار مشکل است. به نظرم بهترین معیار فراگیران هستند. آنها میدانند که کار یک معلم تا چه اندازه درست است و معمولاً هم قضاوتهای درستی دارند. افتخار من این است که در خدمت دانشجویانی هستم که در این مملکت دستچین شدهاند. این افتخار نصیب همه نمیشود و نباید آن را دست کم گرفت. با رعایت این اصول به حرفهی خود بیش تر احترام گذاشتهایم.
کدام یک از استادان شما چنین ویژگی داشتند؟
اساتید زیادی هستند که از چند نفر از آنها اسم بردم. در دانشکده پزشکی دکتر شادان، مرحوم ناصر ملک نیا و در بخش خودمان دکتر جهانگیری، مرحوم دکتر صادقی میبدی، دکتر خویی، دکتر پوستی و دکتر ناصر گیتی که عمرشان را در معلمی گذاشتند و الگوهای خوبی بودند.
برای جذابیت بیشتر کلاسها به چه نکاتی باید توجه کرد؟
به عنوان یک معلم باید بهروز باشید. من هنوز هم بعید است که قبل از کلاس درس، به کتاب مراجعه نکنم. دومین نکته نظم است. وقتی برنامهای به فرد داده میشود، آن برنامه مهم تر از هر چیز دیگری است. باید رعایت وقت را داشت و کم فروشی نکرد. کلاس را زود تعطیل نکرد و به موقع در کلاس حاضر شد. مورد بعدی تعامل با فراگیران است این باعث میشود کلاس از حالت یکنواختی خارج شود. دانشجویان باید بتوانند جواب برخی از سؤالاتشان را پیدا کنند. این ها اصولی است که هر معلمی باید رعایت کند.
در مورد فرایند انتخاب دانشمندان یک درصد دنیا توضیح دهید.
توضیح خاصی ندارم، توضیحات داده شده است. به نظرم یک معلم نباید برای رسیدن به این جایگاه تلاش کند. باید کارش را انجام دهد، اگر هم رسید لطف خدا بوده است. به نظرم اساتید دیگری مانند دکتر شادان هم هستند که بیش تر از من میدانند و مطالب بهتری برای گفتن دارند ولی جزو یک درصدها نیستند و این باعث نمیشود که خودم را از ایشان بالاتر ببینم چون به این نکات اعتقادی ندارم.
دانشجویان پژوهش را از کجا آغاز کنند تا به چنین جایگاهی برسند؟ چه توصیهای برای آنها دارید؟
من همیشه به دانشجویان توصیه میکنم انگیزه داشته باشند و این انگیزه باید حقیقی و درونی باشد. از سوی دیگر باید وقتشان را به این کار اختصاص دهند، اگر این دو باهم باشند و در کنار آن در انجام کارهایشان صداقت هم داشته باشند، به نظرم به نتیجه خواهند رسید.
بین آموزش و پژوهش کدامیک را انتخاب میکنید؟
من آموزش را در مقطع فعلی ترجیح می دهم و معتقدم که نتیجه پژوهش باید در آموزش تجلی پیدا کند. کسی که به خوبی قادر به انجام پژوهش نباشد و یا وقت کافی به آن اختصاص ندهد کمکم راوی می شود. هر چند که اگر در سلسله مراتب معلمی راوی خوبی باشد باز هم ارزشمند است.
دکتر اجتماعی مهر: من در دورهی عمومی و تخصص در خدمت استاد بودم و این یکی از افتخارات من است. اولین کلاسی که بعد از قبولی کنکور با دکتر داشتیم کلاس فارموکودینامی بود. ما فقط اسم استاد را شنیده بودیم و با شوق و علاقه سر کلاس رفتیم. تا قبل از آن خیلی مردد بودم که در رشتهی داروسازی بمانم یا نه! که پس از آن تصمیم گرفتم وارد گروه فارماکولوژی دانشگاه شوم و از محضر دکتر دهپور استفاده کنم. این یکی از آرزوهایم بود که برآورده شد. این انگیزه را آقای دکتر بدون کلام به دانشجویان منتقل میکنند. من فکر میکنم که دکتر دهپور به آموزش بیشتر از پژوهش توجه میکنند، هرچند که در پژوهش هم سرآمد هستند. در مورد علاقه و دغدغهای که برای آموزش دارید بفرمایید.
من فکر میکنم این دغدغه را از پدرم به ارث بردم. پدرم بانی اولین دبیرستان در محل ما در سال 1320 یا 1321 بود. ایشان بدون اینکه این دوره را طی کرده باشند، ذاتاً معلم بودند. پدرم منطق خوبی داشتند و به خوبی استدلال میکردند همچنین مورد تأیید دیگران بودند. من نمیتوانم مثل ایشان باشم ولی دغدغهی ایشان را دارم. پدرم همیشه میگفتند «کار باید شسته و رفته باشد. آدم نباید وارد یک وادی شود و اگر هم شد باید خیلی مایه بگذارد و اگر نگذاشت به نتیجه ی معقول نمی رسد.» اکنون خیلیها وارد این حیطه شدند و قدر این جایگاه را نمیدادند. بنابراین بخشی از این ویژگی را از پدرم به ارث بردم. دکتر خویی هم با وجود سابقه زیاد وقتی میخواستند سر کلاس بروند، دل شوره داشتند و به من که دانشجویشان بودم، میگفتند «هنوز هم بعد از 30 یا 40 سال سابقه تدریس، مثل روز اولی هستم که می خواهم وارد دانشگاه شوم.» اینها انسانهای متعهدی هستند. من اگر متد جدیدی یاد بگیرم ضمن انجام آن، به دانشجویانم توصیه میکنم که روش قبلی را تغییر دهند تا نتیجهی دیگری بگیرند. یک کار تکراری خسته-کننده است و دیگر انگیزهای درون آن وجود ندارد. در انجام هر کاری انسان باید به گونهای فکر کند که انگار برای اولین بار است که میخواهد چنین کاری را انجام دهد. چند وقت پیش که میخواستم در کلاس تدریس کنم، بخشی از آن را تغییر دادم، خودم لذت بردم از اینکه هنوز هم این ظرفیت را دارم که یک سری تغییرات ایجاد کنم. البته همهی اینها یک فراغ بال و آسودگی میخواهد که در این حالت نتیجهی بهتری میدهد. اگر هر معلمی بتواند این تغییرات را حداقل دو ترم یک بار اعمال کند به نتیجهی بهتری میرسد.
کیفیت آموزشی امروز را چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظرم کیفیت آموزش نسبت به حدود 15 سال پیش هم از سوی دانشجویان و هم از سوی آموزش-دهندگان کاهش پیدا کرده است. نمیدانم چه اتفاقاتی افتاده است که در مجموع دانشجویان علاقهی 15 سال پیش برای حضور در کلاسها را ندارند که به نظرم باید پای صحبتهایشان نشست. البته مجموعه دلایلی هم باعث شده که آموزشدهندگان مثل قبل نباشند. نباید به هر کسی اجازه داد که سر کلاس برود! اینکه دانشجویان اعتراض نمیکنند، نمیتوان نتیجه گرفت که آموزشدهندگان مطلوب هستند. باید پای صحبت دانشجویان نشست و نظرشان را دربارهی کسانی که به عنوان معلم برایشان تدریس میکنند جویا شد. در سالهای اخیر با توجه به تأکیدی که بر کیفیت آموزش میشود باید منتظر بود تا وضعیت از این بهتر شود.
دکتر اجتماعی مهر: مسلماً کسانی که اسم دکتر را میشنوند، ذهنشان به سمت فارماکولوژی و پزشکی می رود. شخصیتهای اینچنینی معمولاً چندوجهیاند و یک بعدی عمل نمیکنند. تا به حال از استاد نپرسیدم ولی میدانم که در ذهنشان بین فارماکولوژی و رشتههای غیر مرتبط مانند تاریخ ارتباطات برقرار میکنند؛ این را به من دانشجو بدون کلام در پژوهش و جاهای دیگر منتقل کردهاند. استاد شما بفرمایند که برداشتم درست است یا نه؟!
من مبتکر این قضیه نبودم ولی به این موضوع اعتقاد دارم. فرمایشات شما صحیح است و هر علمی با تاریخچهاش شروع میشود. باید دید فارماکولوژی چه بوده و از نظر تاریخی چه سیری را طی کرده است و وقتی این سیر را نگاه میکنیم، متوجه میشویم که باید این اتفاقات در این رشته می افتاده است. به عنوان مثال این داروها در آن دوره باید کشف میشدند. کشف این داروها در آن مقطع باعث شد که ما دربارهی سیستم بیولوژیک اطلاعات بیش تری کسب کنیم. مثلاً تا قبل از دههی شصت قرن گذشته داروهای موثری برای اولسر نداشتیم. داروهای جدیدی که آمدند با وجود اینکه تحولاتی اساسی در درمان اولسر ایجاد نکردند ولی فیزیولوژی ترشح اسید معده را کمی مشخص تر کردند. نتیجهی منطقی این سیر، حضور داروهایی بود که موثرترند و اساسی تر عمل میکنند. پیوند بین زمینههای مختلف علوم بسیار زیباست. فارماکولوژی داروشناسی نیست بلکه مجموعهای از علوم است که مورد بهرهبرداری قرار می-گیرد. اگر فقط با دید داروشناسی به فارماکولوژی نگاه کنیم، جذابیت زیادی ندارد و یا اگر صرفاً نگاه درمانی داشته باشیم باز هم خوب نیست. اما اگر به عنوان ابزار شیمیایی به دارو نگاه کنیم معنایش تغییر میکند و دیگر حساسیت اینکه دارو کجا استفاده شود و کجا استفاده نشود، از بین می رود. در این حالت انسان به چیزهای مهمی که در بیولوژی است، پی میبرد، که برخی از آنها قابلیت تعمیم در جامعه را دارند. داروها باعث شدند که مانند گذشته بیماران ایزوله نشوند. در قدیم جذامخانه داشتیم که افراد بیمار را از جامعه جدا میکردند و یا افراد روانی غل و زنجیر میشدند. که الآن دیگر این موارد وجود ندارند و اینگونه بیماران با دیگران میتوانند زندگی کنند. در کنار این موارد مصرف بد دارو باعث مشکلاتی نیز شده است.
دکتر اجتماعی مهر: استاد دربارهی علاقهتان به طبیعت بگویید. شما به طبیعت خیلی علاقه دارید آیا برداشت من درست است؟
بله کاملاً. من طبیعت را بخشی از ناموس میدانم و هر نوع تخطی به طبیعت را نمیتوانم تحمل کنم. یکی از آرزوهایی که هر روز در ذهنم مرور میکنم این است که بتوانم قدمهایی برای حفظ طبیعت و محیطزیست بردارم. اگر انسان امروزی این فکر را نکند دیگر فرصتی برای نجات طبیعت نخواهد بود. وقتی از ناموس صحبت میکنم اغراق نکردهام. طبیعت باید در صدر همهی این موازین قرار بگیرد. من دقیقاً علاقمند طبیعت هستم.
برای این کار چقدر وقت صرف میکنید؟
وقت گذاشتن مهم نیست، اینکه بتوانیم آن را منتقل کنیم و در زندگی شخصی رعایت کنیم تا الگویی برای دیگران باشد بسیار مهم است.
برای احترام به طبیعت چه اصولی را باید رعایت کرد؟
احترام به طبیعت به عنوان بخش زندهای که در آن زندگی میکنیم مهم است. انسانها در کرهی زمین به تنهایی زندگی نمیکنند بلکه حیوانات، گیاهان و موجودات دیگری وجود دارند که هر کدام، شأن خودشان را دارند و حضورشان به عنوان یک ذخیره در این زیستگاه الزامی است. حتی اگر به عنوان ذخیرهی ژنتیک به آنها نگاه کنیم خیلی از اینها برای بقایشان به حمایت ما نیاز دارند. وقتی برخی جنبشهای جهانی را میبینیم خوشحال می شوم. اجداد ما کیلومترها در زیرزمین نهر میزدند تا از آب استفاده کنند و حالا وقتی استفادهی بیرویه از آب میشود بسیار آزاردهنده است.
دربارهی زندگی شخصیتان بفرمایید؟
من سه برادر و دو خواهر دارم. که هیچکدام در این رشتهها تحصیل نکردهاند. همسرم پزشک است. دخترم هم پزشک شد و با یکی از دانشجویان سابقم ازدواج کرد و اکنون در خارج از کشور زندگی میکنند. پسرم هم مهندسی پزشکی خوانده است.
در خانواده چطور هستید و اوقات فراغتتان را صرف چه اموری میکنید؟
در خانه کم حرف هستم. به تاریخ علاقهمندم و دوست دارم رخدادهای گذشته را مرور و جواب سؤالاتی که در ذهنم است را پیدا کنم. اگر وقت داشته باشم به مطالعه کتاب یا مطلبی که جنبهی تاریخی دارد میپردازم.
با همسرتان چطور آشنا شدید؟
ایشان دانشجوی پزشکی و از شاگردانم بود. بعد فرصت آشنایی پیدا کردیم و باهم ازدواج کردیم.
در انتخاب رشتهی فرزندانتان چقدر نقش داشتید؟
بدون شک تأثیرگذار بودم. در بچگی میگفتند فارماکولوژیست میشوند و بزرگتر که شدند با علاقه رشته مورد نظر خود را انتخاب کردند.
به عنوان سؤال پایانی افق آیندهی دانشگاه را چگونه ترسیم میکنید؟
به نظرم افق آیندهی دانشگاه روشن تر از حالا خواهد بود. عناصر ارزشمندی در دانشگاه داریم که وسعت دید و فکرشان از من وسیع تر است. همین الآن هم کارهایی در دانشگاه صورت میگیرد که امیدوارکننده است و برای بروز آنها باید صبور بود تا زمان بگذرد. هشتاد سال از تأسیس دانشگاه میگذرد که زمان زیادی نیست و از این هشتاد سال، چهل سال آن مربوط به پژوهش بوده است. با این چهل سال نمیشود انتظار زیادی داشت. هرچند که دیر وارد عرصهی دانشگاهی دنیا شدیم و لیکن آینده از دید من امیدوار کننده است. اگر بسترسازی شود خیلی از اساتیدی که رفتند، دوست دارند که دوباره برگردند و در خدمت دانشگاه باشند.
دکتر اجتماعی مهر: من در تمامی عمر دانشگاهیام همیشه چیزهایی را که از اساتیدم به خصوص دکتر دهپور آموختم را مرور میکنم. ما نظم، اخلاق، بهروز بودن، پیگیری در کارها، علاقمندی و جدیت در آموزش و پژوهش را از استاد یاد گرفتیم. این اصول در فضای کاری استاد رعایت و به اطرافیان هم القا میشود. علاقهی بیش از حد ایشان به دانشگاه و مجلهای که سردبیری آن را بر عهدهدارند، قابل وصف نیست.
ارسال به دوستان