• تاریخ انتشار : 1403/10/01 - 06:00
  • تعداد بازدید کنندگان خبر : 119
  • زمان مطالعه : 20 دقیقه

تاریخ شفاهی دانشگاه علوم پزشکی تهران

از مکتب‌خانه تا قله‌های علم؛ روایت شورانگیز زندگی دکتر سید جلال پورهاشمی

در دل دشت‌های پر رمز‌و‌راز یزد و میان صدای اذان پیرمردی مؤمن، داستان زندگی مردی شکل گرفت که نه‌تنها به قله‌های علم و تخصص دندانپزشکی دست یافت، بلکه چراغی روشن برای هزاران دانشجو و جامعه پزشکی ایران شد. دکتر سید جلال پورهاشمی، فرزند رضوانشهر یزد، در سایه ارزش‌های اخلاقی خانواده‌ای مذهبی و با دستانی که از کودکی به عطر قرآن معطر بود، مسیر زندگی‌اش را با عشق به انسانیت و تلاش بی‌وقفه هموار ساخت.

به گزارش سینا رسانه دانشگاه علوم پزشکی تهران، این مصاحبه، پنجره‌ای است به زندگی مردی که سختی‌های جاده خاکی و بادهای گزنده کویری را به جان خرید تا شعله‌ای از امید و دانش را روشن نگاه دارد. کسی که از مکتب‌خانه‌ای ساده آغاز کرد، از جاده‌های پرپیچ‌وخم علم و خدمت گذشت و سرانجام به جایگاهی رسید که امروز، الگوی تعهد و اخلاق برای نسل‌های آینده است.
دکتر پورهاشمی نه‌تنها یک دندانپزشک برجسته، بلکه آموزگاری بی‌همتا، مدیری موفق و پژوهشگری پیشرو است. زندگی او، شاهدی بر این حقیقت است که موفقیت، تنها از مسیر علم نمی‌گذرد؛ بلکه اخلاق و انسانیت، ستون‌هایی استوار برای رسیدن به تعالی‌اند.
این مصاحبه روایتی است از کودکی ساده و پرامید در دل یزد، از روزهای دانشجویی که با دوچرخه و کوله‌ای پر از کتاب طی شد و از سال‌هایی که او در کنار دانشجویان، به آموزش و ارتقای سطح علمی کشور مشغول بود.
او در سخت‌ترین شرایط، چه زمانی که در سرمای استخوان‌سوز شهرکرد به روستاهای محروم خدمات بهداشتی ارائه می‌داد و چه زمانی که ریاست دانشکده‌ دندانپزشکی را برعهده داشت، همواره با ایمان و تلاش، مسیر خود را ادامه داد.
دکتر پورهاشمی از دستانی سخاوتمند و قلبی سرشار از امید می‌گوید، از لحظاتی که انسانیت و عشق به مردم بر تمام سختی‌ها غلبه می‌کند.
این گفت‌وگو، سرشار از تجربه‌های ناب، خاطرات ماندگار و نکاتی ارزشمند است که هر خواننده‌ای را به تأمل و الهام‌گیری فرا می‌خواند. آماده باشید تا با زندگی و افکار مردی آشنا شوید که عشق به خدا، مردم و علم، سه‌گانه‌ای  که او را به موفقیتی بی‌بدیل رسانده است.

لطفاً خودتان را معرفی کنید و از خانواده و محل تولدتان بگویید. 
من سید جلال پورهاشمی هستم، متولد پنجم فروردین ۱۳۳۳ در رضوانشهر، بخشی از شهرستان صدوق یزد. خانواده ما مذهبی و بسیار متدین بود. پدرم بیش از ۵۰ سال اذان‌گوی محل بود و حتی صدا و سیمای یزد با او مصاحبه‌هایی به‌عنوان قدیمی‌ترین اذان‌گوی یزد انجام داد. مادرم همواره در خانه مراسم روضه‌خوانی برگزار می‌کرد. پدرم علاوه بر اذان‌گویی و کشاورزی، در کارگاه‌های ریسندگی و بافندگی یزد نیز فعالیت می‌کرد. این محیط مذهبی و اخلاق‌مدار، تأثیر زیادی بر شکل‌گیری شخصیت من داشت. 

از دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی‌تان بگویید. 
پنج‌ساله بودم که مادرم دستم را گرفت و من را به مکتب‌خانه محل برد. با خود کله‌قند یزدی و یک جلد قرآن همراه داشت. معلم مکتب‌خانه، زنی محترم و حافظ قرآن بود. در آنجا قرآن یاد گرفتم و حتی بخشی از آن را حفظ کردم. علاقه زیادی به قرآن و ادبیات داشتم و اشعار حافظ را نیز در کنار قرآن حفظ می‌کردم. دوران ابتدایی را در دبستان تربیت مجومرد  گذراندم و شاگرد اول کلاس شدم. 

مسیر تحصیلی شما در دوران نوجوانی چگونه شکل گرفت؟ 
در دوره راهنمایی، پدرم تصمیم گرفته بود من را به کارخانه‌ای در یزد بفرستد تا کار فنی یاد بگیرم. اما معلمم، محمدکاظم میرشمسی، پدرم را متقاعد کرد که استعدادم را هدر ندهد و به من اجازه دهد به تحصیل ادامه دهم. او به پدرم گفت: «پسر شما باید پزشک شود، حیف است استعدادش هدر برود.» پدرم این نظر را پذیرفت و من توانستم برای ادامه تحصیل به مدرسه ایرانشهر یزد بروم. 

آیا مشکلات خاصی در مسیر تحصیل داشتید؟ 
بله، مشکل اول وضع مالی خانواده بود که توان هزینه کردن برای ادامه تحصیل من را نداشت در آن زمان به ندرت خانواده‌ای فرزندش را برای ادامه تحصیل به شهر می‌فرستاد به‌علاوه مسیر طولانی بیست کیلومتری تا شهر یزد و جاده خاکی، رفت و آمد را دشوار می کرد. تنها اتوبوس محل هم برای من مناسب نبود لذا همراه با یکی  از دوستانم این مسیر را با دوچرخه طی می‌کردیم. هر هفته روز شنبه با مواد غذایی و کتاب‌های درسی حرکت می‌کردیم و پنج‌شنبه به خانه برمی‌گشتیم. سختی‌هایی مثل باد و خاک جاده گاهی سفر ما را تا دو ساعت طول می‌داد، اما عشق به تحصیل این سختی‌ها را آسان می‌کرد.  در شهر یزد خانه اجاره کردیم وبه اتفاق دو نفر از دوستانم در آنجا ساکن شدیم مدرسه ایرانشهر برای من بسیار خاطره‌انگیز است این مدرسه امروز به عنوان ایران شهر ماندگار هرچند سال یکبار از فارغ التصیلانش  که غالب آنها امروز از شخصیت‌های علمی وفرهنگی ایران و جهان هستند دعوت می‌کند تا در جشنی در این دبیرستان شرکت و خاطرات شیرین گذشته را زنده کنند.

چه شد که رشته دندانپزشکی را انتخاب کردید؟ 
ابتدا در کنکور سال ۱۳۵۱ در رشته ادبیات دانشگاه تهران قبول شدم اما به پیشنهاد معلمان و دوستانم دوباره کنکور دادم و با رتبه 32 وارد رشته دندانپزشکی دانشگاه تهران شدم. علاقه من به این رشته از دوران مدرسه شکل گرفت. یکی از دلایل این انتخاب، توصیه مرحوم دکترسید محمود مدنی، یک دندانپزشک باتجربه در یزد بود که همیشه من را به این رشته تشویق می‌کرد و دیگری خاطره ای بود که از یکی از معلمان دوره دبستان داشتم.

دوران دانشجویی شما چگونه گذشت؟ 
از همان ابتدای ورود به دانشگاه، در فعالیت‌های انجمن اسلامی دانشجویان شرکت می‌کردم. اساتید بزرگی مثل مرحوم دکتر کمال‌الدین آرمین نقش مهمی در زندگی من داشتند. او علاوه بر تدریس علم، درس اخلاق و انسانیت به ما می‌داد. خاطره‌ای از ایشان دارم که روزی عکسی از تمثال حضرت علی (ع) را به من نشان داد و درباره معنای عمیق آن صحبت کرد و گفت این تصویر که می بینی توسط یک نقاش مسیحی از امیر مومنان (ع) کشیده شده ومن از موزه لوور پاریس عکس گرفته‌ام. اساتید بزرگ دیگری داشتم که هر کدام الگوی بی بدیلی از علم ومعرفت و اخلاق بودند. اساتیدی چون دکتر شریعت تربقان دکتر رجحان، خانم دکتر اعتصام، دکتر ملک نیا، دکتر اسماعیل یزدی و دیگر اساتیدی که همگی از ستارگان درخشان علم واخلاق و پزشکی این کشور بودند روحشان شاد و یادشان ماندگار.
در دوران دانشجویی که سیاسی‌ترین دوران بود در دانشگاه انواع گروه‌های سیاسی فعالیت داشتند ومن به دلیل زمینه مذهبی جذب انجمن اسلامی دانشجویان شدم و به شدت فعال بودم. در تیم کوه نوردی انجمن هم بودم در جلسات و سخنرانی‌های دینی که غالبا سیاسی هم بود شرکت می‌کردم در سخنرانی‌های موسوی اردبیلی مرتضی مطهری دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد، دکتر حبیب الله پیمان در کانون توحید و بسیاری از جلسات از این قبیل شرکت می‌کردم و در عین حال به شدت درسخوان بودم.

از تجربیات و خاطراتتان در دوران انقلاب بگویید. 
در دوران انقلاب، در بسیاری از تظاهرات و فعالیت‌های سیاسی شرکت داشتم. خاطره‌ای دارم که در مسجد امیرالمؤمنین تهران، در سخنرانی شهید مطهری شرکت کردم. او در حال تفسیر آیه‌ای از سوره حدید بود و به عدالت و مبارزه با ظلم اشاره کرد. همین سخنرانی باعث شد دانشجویان شعارهای ضدحکومتی بدهند و ساواک وارد عمل شود. من با پای برهنه و از طریق کوچه‌های فرعی توانستم به خانه برسم. یکبار هم در باز گشت از کوهنوردی همراه با بقیه تیم توسط ساواک دستگیر و به کمیته مشترک ساواک برده شدیم ابتدا چند نفر آزاد شدند. من و چهار نفر دیگر به مدت سه روز در بازداشت بودیم و بازجویی شدیم و با دادن تعهد آزاد شدیم البته من در دوران دانش‌آموزی هم توسط ساواک یزد دستگیر شده بودم و پرونده داشتم.
در دوران انقلاب در قالب تظاهرات شرکت داشتم و در سال ۵۸ به عنوان نماینده دانشجویان دنشگاه تهران در قم خدمت امام خمینی(ره) رسیدم و با سفارش امام هفته بعد خدمت آیت الله خامنه ای رسیدیم و از ایشان تقاضا کردیم هفته ای یک روز به امام جماعت مسجد دانشگاه حاضر شوند.

پس از فارغ‌التحصیلی چه مسیری را دنبال کردید؟ 
پس از فارغ‌التحصیلی و در دوران سربازی که همزمان با آغاز جنگ تحمیلی بود، داوطلبانه به بندر جاسک اعزام شدم. علاوه بر خدمت در مراکز درمانی پادگان، با کمیته امداد همکاری می‌کردم و به مردم محروم منطقه خدمات ارائه می‌دادم. در سال دوم سربازی، به پایگاه پدافند هوایی سمنان منتقل شدم. در آنجا نیز با جهاد سازندگی همکاری می‌کردم و در اوقات فراغت به خدمت رسانی در روستاهای محروم استان مشغول بودم. پس از پایان سربازی، به‌عنوان معاون بهداشت استان در شهرکرد مشغول به کار شدم و در بهبود شرایط بهداشتی منطقه تلاش زیادی کردم. 
تقریبا در تمام روستاهای آن استان برای ارایه خدمات بهداشتی ودرمانی حضور یافتم و طی مدت دوسال به لطف خدا بسیار موفق بودم به گونه‌ای که پس از دوسال خدمت هنگام خداحافظی مردم شهرکرد اجازه خدا حافظی نمی‌دادند.

تأثیرات خانواده بر شخصیت و موفقیت‌های شما چگونه بود؟ 
مادرم نقش بسیار مهمی در زندگی من داشت. او همیشه به ما می‌گفت: «به خدا توکل کنید، همه کارها درست می‌شود.» این جمله ساده، تأثیر عمیقی بر ایمان و روحیه من گذاشت. پدر و مادرم همیشه به ما آزادی عمل می‌دادند و محیطی سالم برای رشد و یادگیری ما فراهم کردند.  البته همکاری و همراهی همسرم در تمام دوران خدمتم در موفقیت‌هایم بسیار موثر بوده است.

به‌عنوان یک دانشجو، فعالیت‌های جانبی خاصی هم داشتید؟ 
در کنار تحصیل، به ورزش والیبال علاقه زیادی داشتم و در تیم دانشکده نیز بازی می‌کردم. همچنین در فعالیت‌های انجمن اسلامی و کتابخانه‌های دانشجویی شرکت داشتم. جلسات قرآن و مباحث مذهبی با دوستانم نیز از دیگر فعالیت‌های مهم دوران دانشجویی من بود. 

چه نکته‌ای از دوران دانشجویی همواره با شما همراه بوده است؟ 
مهم‌ترین درسی که از استادانم آموختم، این بود که اخلاق فراتر از علم است. دکتر آرمین همیشه می‌گفت: «علم را می‌توان از کتاب یا استاد آموخت، اما اخلاق باید در عمل یاد گرفته شود.» این جمله هنوز هم برایم یک اصل است. 

چه توصیه‌ای برای دانشجویان و نسل‌های بعدی دارید؟ 
توصیه من این است که اخلاق و انسانیت را جدی بگیرند. در هر موقعیتی، توکل به خدا و تلاش برای بهبود شرایط جامعه را فراموش نکنند. همچنین از یادگیری عملی و الگوگرفتن از رفتار استادان و مربیان خود بهره ببرند.  فراموش نکنند که طبابت رشته مقدسی است هرگز این شغل مقدس را به مال و منال دنیا و کسب قدرت و ثروت وشهرت آلوده نکنند.

سال ازدواج شما چه زمانی بود؟
من در سال ۷۹ پس از پایان دوره سربازی ازدواج کردم. آن زمان ازدواج‌ها بسیار ساده و با معیارهای مشخصی انجام می‌شد. مراسم ازدواج ما نیز در مکانی دولتی به نام کانون ازدواج برگزار شد، که امروز تغییر کاربری داده است. این مراسم به دور از تجملات و بسیار صمیمی و انقلابی بود.

معیارهای شما برای ازدواج چه بود؟
دو شرط اصلی برای ازدواج داشتم: یکی اینکه همسرم یزدی باشد و دیگری اینکه از یک خانواده فرهنگی باشد. مذهبی بودن هم برایم اهمیت داشت اما این را پیش‌فرض می‌دانستم. از یکی از دوستان و همکلاسی‌هایم که یزدی بود خواستم اگر کسی را با این مشخصات می‌شناسد معرفی کند. بعد از مدتی ایشان خانواده‌ای را معرفی کرد که شرایط مدنظر من را داشتند.

نحوه آشنایی با همسرتان چگونه بود؟
یکی از دوستانم خانواده‌ای را معرفی کرد که پدرشان معلم ریاضی و مادرشان فرهنگی و مذهبی بودند. دخترشان نیز در تهران بزرگ شده بود. یک جلسه خواستگاری ساده برگزار شد. در همان جلسه هر دو طرف به این نتیجه رسیدیم که مناسب یکدیگر هستیم و خواستگاری و ازدواج انجام شد. ازدواج ما به همین سادگی بود، بدون رفت‌وآمدهای متعدد. حتی مراسم را در یک ساختمان دولتی اجاره و برگزار کردیم. به نظرم این ساده‌زیستی به برکت زندگی کمک زیادی کرد.

چطور با سختی‌های اولیه زندگی کنار آمدید؟
زندگی ما از همان ابتدا با دشواری‌هایی همراه بود.زندگی مشترک  ما از سمنان آغاز شد  محل کارم در پایگاه هوایی سمنان بود که چهل کیلومتر تا سمنان فاصله داشت با جاده‌ای خطرناک رفت‌وآمد می‌کردم. همسرم نیز صبح تا شب در خانه تنها بود. با این وجود، او همیشه صبورانه همراهی می‌کرد. شرایط برای ما آسان نبود اما همسرم این سختی‌ها را پذیرفت و زندگی‌مان به لطف خدا به خوبی پیش رفت.

چند فرزند دارید و آنها چه رشته‌ای تحصیل کرده‌اند؟
سه فرزند دارم یک دختر و دو پسر. دخترم در رشته معماری تحصیل کرده و دکترای معماری دارد. فرزند دومم در رشته مدیریت بازرگانی تحصیل کرده و اکنون در حوزه کاری خود مشغول به فعالیت است. فرزند سومم در دانشگاه تهران دندانپزشکی خوانده و اکنون مشغول کار است. هر سه فرزندم در رشته‌های مورد علاقه خودشان تحصیل کردند و ما همیشه آنها را در مسیر دلخواهشان حمایت کردیم.

چقدر در انتخاب رشته فرزندانتان تأثیر داشتید؟
هرگز فرزندانم را مجبور به انتخاب رشته خاصی نکردم. علاقه خودشان برای ما مهم بود. البته دوست داشتم فرزندانم پزشک یا دندانپزشک شوند. ول فقط کوچک‌ترین فرزندم که احساس کرد من به دندانپزشکی علاقه دارم، این رشته را انتخاب کرد. اما دو فرزند دیگر کاملاً براساس علاقه خودشان مسیرشان را تعیین کردند.

شرایط سخت کار در شهرکرد چگونه بود؟
زمانی که در شهرکرد بودم، شرایط بسیار سخت بود. زمستان‌ها دما به 25 درجه زیر صفر می‌رسید و بسیاری از روزها ماشین‌ها روشن نمی‌شدند. برای ارائه خدمات بهداشتی به روستاهای دورافتاده مجبور بودیم از هلیکوپتر یا وسایل نقلیه مخصوص برف روب  استفاده کنیم. برخی از این روستاها نه غذا داشتند و نه امکانات اولیه. از نظر امنیتی نیز خطراتی وجود داشت. حتی به ما پیشنهاد حمل سلاح دادند، اما من قبول نکردم. با این حال، ما جوان بودیم و انگیزه بالایی برای کار داشتیم. دوست وهمکار من آقای دکتر عباس منزوی به  عنوان مدیر عامل بهداری استان به من که معاون ایشان بودم انرژی می‌داد. 

چه زمانی به تهران برگشتید و تخصص خود را شروع کردید؟
در سال 62 در آزمون تخصصی شرکت کردم و در رشته ارتودنسی پذیرفته شدم. اما به دلیل مسئولیتی که در یزد به عنوان مدیر عامل بهداری استان داشتم با اجازه آقای دکتر مرندی وزیر بهداری وقت شروع تحصیل به تعویق افتاد. نهایتاً در سال 65 با خانواده به تهران نقل مکان کردیم و تحصیلات تخصصی خود را با تغییر رشته از ارتودنسی به دنداپزشکی کودکان  در رشته دندانپزشکی کودکان آغاز کردم. این تغییر رشته با توصیه آقای دکتر فاضل، رئیس وقت دانشکده، انجام شد.

چگونه به عضویت هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران درآمدید؟
در همان سالی که تخصص را شروع کردم، به‌عنوان مربی دستیار در دانشکده دندانپزشکی مشغول به کار شدم. این مسئولیت شامل تدریس به دانشجویان، کار در بخش‌ها و انجام وظایف آموزشی بود. از همان ابتدا همزمان با تحصیل، در تدریس و تربیت دانشجویان فعالیت داشتم.

تجربه مدیریت دانشکده دندانپزشکی چگونه بود؟
در اردیبهشت سال ۱۳۵۹توسط مرحوم دکتر محمد باستان حق  رئیس وقت دانشگاه به‌عنوان رئیس دانشکده دندانپزشکی انتخاب شدم. این دوران پر از چالش و تلاش بود. در این مدت نزدیک به شش سال ریاست دانشکده  پنج بخش جدید شامل بخش ایمپلنت، دندانپزشکی بیمارستانی، لیزر، شکاف کام و لب، و مفصل گیجگاهی فکی در دانشکده راه‌اندازی شد. علاوه بر این، تعداد زیادی  از اساتید برای گذراندن فرصت مطالعاتی به خارج از کشور اعزام شدند. این اقدامات باعث ارتقای سطح علمی دانشکده شد.
همچنین موفق شدم با پیگیری‌های زیاد زمینی را برای ساخت دانشکده در انتهای خیابان کارگر شمالی از شهرداری بگیرم و به لطف خدا مراسم کلنگ زنی انجام و مراحل ساخت بنای دانشکده جدید به مساحت حدود بیست هزار متر مربع آغاز شد وتا پایان مدیریتم کار سفت کاری آن به اتمام رسید.

نظرتان درباره شغل معلمی چیست؟
معلمی یک حرفه عاشقانه است. کسی که این کار را انتخاب می‌کند، باید با دل و جان به دانشجو آموزش دهد. در حرفه ما که با سلامت انسان‌ها سر و کار دارد، مسئولیت معلم بسیار سنگین است. هر اشتباه دانشجو می‌تواند نتیجه یک آموزش ناقص باشد و من این مسئولیت را همیشه حس می‌کنم. تلاش کرده‌ام علاوه بر انتقال دانش، تجربیات خود را نیز در اختیار دانشجویان قرار دهم. استاد دانشگاه باید علاوه بر آموزش علم ودانش به دانشجویان اخلاق وفضایل انسانی را هم در عمل به آنان بیاموزد.

از تأسیس پردیس بین‌الملل دانشگاه تهران بگویید.
در سال ۸۸ به‌عنوان رئیس دانشکده دنداپزشکی  پردیس بین‌الملل دانشگاه منصوب شدم. من برای قبول این مسئولیت دو شرط داشتم اول اختیارات کامل و دوم بودجه کافی  چون در آن زمان دانشکده دندانپزشکی فقط روی کاغذ بود و هیچ نداشت بنابراین باید از صفر شروع می‌کردیم. ابتدا درمانگاه آیت در خانی آباد را مناسب تشخیص دادیم و سپس با تخریب و بازسازی کامل این درمانگاه یک دانشکده مدرن بنا کردیم و ظرف مدت شش ماه    یک دانشکده مستقل با امکانات مدرن راه‌اندازی کردیم. همین جا لازم می‌دانم از ریاست وقت دانشگاه آقای دکتر لاریجانی و ریاست وقت پردیس بین الملل آقای دکتر عرب خردمند به دلیل حمایت‌های بی‌دریغشان تشکر وقدردانی کنم. ظرف دو سال این دانشکده  به یکی از ده دانشکده برتر کشور تبدیل شد. تمام زیرساخت‌ها از صفر ساخته شد و توانستیم امکانات مناسبی برای دانشجویان فراهم کنیم. این تجربه برای من بسیار ارزشمند بود و نشان داد با مدیریت صحیح می‌توان کارهای بزرگی انجام داد.

درباره تالیفات خود توضیح دهید.
تاکنون هشت کتاب تألیف و ترجمه کرده‌ام. اولین کتاب من ترجمه‌ای از مک‌دونالد بود که  باهمکاری دیگر اساتید بخش کودکان  انجام شد و به‌عنوان ترجمه برتر دانشگاه علوم پزشکی تهران شناخته شد. کتاب «دندانپزشک خانواده» نیز به زبان ساده برای عموم مردم نوشته شد و بسیار مورد استقبال قرار گرفت. همچنین کتاب‌های تخصصی دیگری در حوزه دندانپزشکی تألیف و ترجمه کرده‌ام که یکی  از آنها با عنوان مروری بر دندانپزشکی به‌عنوان کتاب سال انتخاب شد. همچنین نتایج یک طرح تحقیقاتی مهم را در سال ۱۳۹۰در قالب مقاله در کنگره بین المللی تغذیه در پاریس طی یک سخنرانی ارایه کردم واین مقاله به عنوان مقاله علمی برتر شناخته و برنده جایزه شد.

پس از بازنشستگی مشغول چه فعالیت‌هایی هستید؟
پس از بازنشستگی که در آخرین روز سال 96 اتفاق افتاد همچنان به فعالیت‌های علمی و پژوهشی ادامه می‌دهم. در حال تکمیل پروژه‌های تالیفی و تحقیقاتی هستم و همچنان ارتباطم را با دانشگاه و دانشجویان حفظ کرده‌ام. هدفم این است که تجربیاتم را به نسل جوان انتقال دهم و در ارتقای دانش و مهارت‌های آنها سهمی داشته باشم. ناگفته نماند که در سال ۹۶ و در آخرین روزهای خدمتم به پیشنهاد دانشکده و تصویب دانشگاه بنده به عنوان استاد برتر آموزشی انتخاب و در جشنواره ابن سینا جایزه دریافت کردم.

آقای دکتر، شما در مورد تصمیم‌گیری برای استقلال یا ادغام برخی واحدها صحبت کردید. نظر شخصی شما در این خصوص چه بود؟ 
بله، در جلسه شورای دانشگاه، تصمیم‌گیری در مورد استقلال یا ادغام یکی از دانشکده‌ها مطرح شد. از ۱۷ عضو شورا، تنها یک نفر نظر به ادغام داشت، و نظر من این بود که استقلال به نفع دانشگاه خواهد بود. خوشبختانه این تصمیم اجرایی شد و اکنون آنجا به عنوان یادگاری از این دوران باقی مانده است.

شما تجربه‌ای در زمینه مدیریت کالج بین‌المللی دانشگاه داشتید. می‌توانید در این مورد توضیح دهید؟ 
بله اواخرسال ۹۴که دوران خدمتم در دانشکده دندانپزشکی به پایان رسید بدون اطلاع قبلی حکمی دریافت کردم که جناب آقای دکتر خردمند من را به ریاست کالج بین‌المللی منصوب کردند. کالج در آن زمان تنها یک ساختمان اجاره‌ای داشت و باید از پایه توسعه می‌یافت. اولین اقدام من تهیه اساسنامه‌ای جامع برای کالج بود که با مطالعاتی درباره ۱۰ کالج بین‌المللی برجسته جهان و تطبیق آن‌ها با نیازهای داخلی انجام شد. این اساسنامه در نهایت توسط هیئت‌رئیسه دانشگاه تصویب شد و اکنون مبنای فعالیت‌های کالج است. طی دو سالی که مسئولیت کالج را داشتم سال‌های رونق ورود دانشجویان خارجی از کشورهای مختلف جهان برای تحصیل در رشته های علوم پزشکی بود.

در طول دوران فعالیتتان، چه کارهایی را مهم‌تر از سایرین می‌دانید؟ 
مدیریت ۱۹ ساله من شامل نقش‌های مختلفی بود، از جمله مدیرعامل بهداری استان‌های چهار محال و بختیاری و استان یزد، رئیس دانشکده دنداپزشکی، مدیر گروه و سرپرست بخش در هر نقش، سعی کردم با تمام توان کار کنم و به هیچ کارمند یا همکار علمی ظلم نکنم. در حوزه آموزش نیز بهترین لحظات زندگی‌ام در کلاس درس و تعامل با دانشجویان بود. پاسخ به سوالات دانشجویان و رضایت آنان برای من اهمیت بسیاری داشت. زیباترین لحظات کاری من کلاس درس و حضور در بخش برای آموزش داشجویانم بود.

شما به پژوهش علاقه‌مندید. در این زمینه چه فعالیت‌هایی انجام داده‌اید؟ 
پژوهش همیشه برای من ارزش زیادی داشته است. تاکنون ۱۷ پروژه تحقیقاتی انجام داده‌ام و بیش از ۶۰ مقاله در مجلات داخلی و خارجی چاپ کرده‌ام. تمرکز اصلی تحقیقاتم بر پیشگیری بوده است، چراکه معتقدم حل بسیاری از مشکلات حوزه سلامت از مسیر پیشگیری می‌گذرد، نه درمان. یکی از تحقیقاتم درباره تأثیر تغذیه کودکان ایرانی بر سلامت دهان بود که در یک کنگره بین‌المللی مورد تقدیر قرار گرفت.

کتاب‌هایی که تألیف یا ترجمه کرده‌اید، شامل چه موضوعاتی است؟ 
تاکنون هشت کتاب تألیف یا ترجمه کرده‌ام. اولین کتابم ترجمه‌ای از اساتید گروه کودکان در سال ۱۳۷۵ بود که به عنوان ترجمه برتر دانشگاه شناخته شد. یکی دیگر از کتاب‌هایم به زبان ساده برای خانواده‌ها نوشته شد و بسیار مورد استقبال قرار گرفت. کتاب دیگری نیز درباره رویکرد نوین در دندان‌پزشکی ترجمه کردم که مورد تقدیر قرار گرفت.

چگونه به تعادل میان کار و زندگی شخصی دست یافتید؟ 
همسرم همیشه حامی من بوده است. زمانی که در شهرهای مختلف مشغول خدمت بودم، او به تنهایی مسئولیت بزرگ کردن فرزندان را برعهده داشت. من واقعاً مدیون او هستم و احساس می‌کنم در برخی مواقع نتوانستم آن‌گونه که باید در کنار خانواده باشم.

چه توصیه‌ای برای دانشجویان و متخصصان این رشته دارید؟ 
همیشه به دانشجویانم می‌گویم "بیاموز و بیاموز". این یعنی همواره به دنبال یادگیری باشید و آنچه آموخته‌اید به دیگران انتقال دهید. همچنین به عنوان پزشک باید بدانید که سلامت بیماران امانتی است که در اختیار شماست؛ با بیماران مهربان باشید و در درمان آن‌ها صادقانه تلاش کنید.

سخن آخر؟ 
عاشق دانشگاه علوم پزشکی تهران هستم و معتقدم این دانشگاه یکی از افتخارات کشور است. آرزو دارم این مجموعه همچنان در قله‌های علمی بدرخشد و امیدوارم که در تمام زندگی‌ام، رضایت خدا و خلق خدا را  داشته باشم.

مصاحبه: محبوبه نوروزی
پیاده سازی، تنظیم، ویرایش: مهدی گلپایگانی

  • گروه خبری : تاریخ شفاهی دانشگاه
  • کد خبر : 286712
مهدی  گلپایگانی
تهیه کننده:

مهدی گلپایگانی

تصاویر

0 نظر برای این مقاله وجود دارد

نظر دهید

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *