گفت وگوی صمیمانه دفتر امور ایثارگران با دکتر محمدحسن جوانبخت رزمنده دوران دفاع مقدس، عضو هیئتعلمی دانشکده علوم تغذیه و مدیر گروه تغذیه سلولی-مولکولی
به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس با دکتر محمدحسن جوانبخت رزمنده دوران دفاع مقدس، عضو هیئتعلمی دانشکده علوم تغذیه و مدیر گروه تغذیه سلولی-مولکولی به گفت و گو نشستیم.
به گزارش روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران دفتر امور ایثارگران، در ادامه مصاحبه با رزمندگان غیور هشت سال دفاع مقدس دفتر امور ایثارگران با دکتر محمد حسن جوانبخت رزمنده دوران دفاع مقدس، عضو هیئت علمی دانشکده علوم تغذیه و مدیر گروه تغذیه سلولی-مولکولی گفتوگو کرد:
لطفاً خودتان را برای خوانندگان سایت کامل معرفی کنید.
اینجانب محمدحسن جوانبخت متولد خرداد 1350، در تهران متولد شدم. حدود سهسالگی به کرج مهاجرت کردیم و در آنجا ساکن شدیم. فرزند ارشد خانواده هستم و سه خواهر دارم. دوران ابتدایی را در مدرسه ابنسینا و مدرسه عارف و دوران راهنمایی را در مدرسه شهید عالم بخش گذراندم. سال اول و دوم دبیرستان را در دبیرستان شهدای انقلاب کرج بودم. سال 1370 در رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران پذیرفته شدم. پس از فارغالتحصیلی در سال 1381 PHD علوم تغذیه دانشگاه علوم پزشکی تهران پذیرفته شدم.
یکی از الطاف خداوند که شامل حال من شد این بود که محلهای در کرج ساکن شدیم که در مسائل مذهبی و سیاسی بهشدت پیشرو بود. بالطبع از همان اواخر ابتدایی که با همسالان خود نسبت به مسائل روز مذهبی و سیاسی هشیارتر شده بودیم، وارد مسجد و پایگاه بسیج محل شدیم. با همان سن کم در مجالس و محافل مذهبی شرکت داشتم. همچنین در فعالیتهای پایگاه بسیج در حد خویش مشارکت داشتم. البته دوران انقلاب چون سن کمی داشتم مستقیماً وارد جریانات انقلاب نشدم ولی از دور شاهد فعالیت انقلابی مردم محل بودم. حیف شد! پس از شروع جنگ تا سال 64-65 که اوج شور دوران دفاع مقدس بود، به دلیل سن پایین نتوانستم در جبهه حضور پیدا کنم.
لطف بزرگ دیگری که خداوند به من داشت این بود که از لشکر ده سیدالشهدا (ع) اعزام شدم. در این لشکر رزمندگان از کرج و تهران اعزام میشدند، لذا از بچههای تهران هم در این لشکر بود ولی اکثراً از بچههای کرج میآمدند. یکی از افرادی که باهم در یک گردان و دسته بودیم و باهم خیلی رفیق شدیم، خدا رحمت کند، دکتر علیرضا صفی زاده ورودی 68 دانشکده پزشکی علوم پزشکی تهران بود. رفاقت با ایشان مسیر زندگیام را عوض کرد. یکی از موهبتهای الهی به انسان دوستان خوب است، لذا باید این نعمت را قدردان و مراقب باشیم.
در حال حاضر رشته شغلی شما چیست؟
عضو هیئتعلمی دانشکده علوم تغذیه و مدیر گروه تغذیه سلولی-مولکولی هستم.
چطور شد این رشته را انتخاب کردید؟
یکی از دلایلم نیاز جامعه بود. در این رشته جای تحقیق و پژوهش و کار علمی نسبت به خیلی از رشتههای گروه پزشکی بیشتر است؛ دلیل دیگر اینکه، تغذیه رشته کاربردی و جذابی ست که البته جای آن در کادر درمان خالی است.
از فعالیتهای علمی-پژوهشی، اجرایی و فرهنگی خودتان بگوئید.
قبل از دانشگاه در مسجد محل و پایگاه بسیج فعالیت داشتم. در دوران دانشجویی در بسیج دانشجویی کارهای فرهنگی داشتم. یکی از موهبتهای الهی در زندگیام این بود که پس از فارغالتحصیلی در ستاد شاهد و ایثارگر دانشگاه مشغول شدم. خدا را شاکر هستم افرادی که آن زمان جزو دانشجویان بودند و ما خدمتگزارشان بودیم رشد کردند و مایه افتخار ماست که الآن از مسئولین و اساتید برجسته و هیئترئیسه دانشگاه، بیمارستانها و حتی از نمایندگان مجلس میباشند.
لطف بزرگی که خدا نصیبم نمود دوستان همکلاسی بسیار وارسته و متخلق به اخلاق بود. از آنها درسهای اخلاقی زیادی گرفتم و هنوز هم از آنها یاد میگیرم.
چطور شد که به جبهه رفتید؟
همانطور که عرض کردم در منطقهای از کرج سکونت داشتیم که در مسائل انقلابی، مذهبی و سیاسی بسیار فعال بود و در دوران جنگ، امکان نداشت عملیاتی اتفاق بیفتد و بعدازآن تشییعجنازه شهیدی در محل نباشد. در گلزار شهدای محلهمان بیش از دویست شهید دفن شده است، همینطور در محله ما جانبازان و ایثارگران زیادی که از آن دوران باقی ماندند هستند. از همان دوران راهنمایی و دبیرستان دوستان ما زودتر از ما سبقت گرفتند، رفتند و بهره الهی را بردند و عروج کردند. اینها انگیزه ما را بیشتر کرد، اینکه ما وظیفهای داریم و باید برویم جای آنها را پر کنیم و خداوند توفیق داد در این مسیر قدم گذاشتیم.
از وقایع جنگ و حضورتان در جبهه مفصلتر توضیح دهید.
البته ما از نسلی هستیم که شاید بتوان گفت جنگ را فقط مزه مزه کردیم و نچشیدیم. در برههای از جنگ وارد جبهه شدیم که اواخر جنگ بود و دو سال بعد جنگ تمام شد. پس از دوره آموزش نظامی وارد یکی از گردانهای خیلی خوب لشکر ده سیدالشهدا (ع)، گردان حضرت زینب شدیم. این گردان یکی از چند گردان خطشکن لشکر ده سیدالشهدا (ع) دارای روحیه و فضای معنوی بالایی بود، طوری که حضور در این گردان یک اعتبار معنوی و اخلاقی برای افراد ایجاد مینمود. مدتی ما را به جزیره مجنون اعزام کردند و در آنجا در کمین داخل نیزارها حضور داشتیم. پس از سه ماه به سردشت، ارتفاعات «دوپازا» اعزام شدیم. سپس به گردان ویژه شهادت از قرارگاه رمضان رفتیم که بیشتر عملیات برونمرزی داشتند. فرماندهی گردان شهادت با برادر جعفر جهروتی زاده بود ایشان از پیشکسوتان جنگ هستند. پس از چند ماه و پذیرش قطعنامه سریعاً به کرمانشاه و منطقه عملیاتی مرصاد آمدیم.
در چه عملیاتهایی شرکت کردید؟
در عملیات مرصاد بودم ولی بیشتر در عملیات پدافندی حضور داشتم.
آیا در حین جنگ به پس از جنگ همفکر میکردید؟
اوج آرزوی ما همیشه شهادت بود و کسی اصلا به پس از جنگ فکر نمیکرد. اینکه شرایط چگونه میشود؟ جنگ تمام میشود یا خیر؟ چه اتفاقی میافتد؟ همه ایده آلها و آرزوهایمان در شهادت خلاصهشده بود.
از دوستان دوران جنگ خود نام ببرید. آیا هنوز با آنها ارتباط دارید؟
یکی دو تا از دوستان هستند، مانند آقای دکتر پرویزی و همچنین دوستانی که در مجالس و محافل مذهبی و پیشکسوتان جنگ توفیق آشنایی با ایشان را پیدا کردیم.
خاطره خاصی از جنگ دارید؟
در عملیات های برونمرزی به علت اینکه مسافتهای طولانی برای چندین روز باید پیادهروی میشد لذا مواقعی پیش میآمد که سنگینی سبکترین وسیله همانند یک خودکار هم برای انسان قابلتحمل نبود. همچنین خاطرم است پس از اعلام توافق قطعنامه 598، عراق به مناطق کردنشین عراق حملات شدید و شیمیایی کرد. در آن موقع نیروهای زیادی از قرارگاه رمضان در مناطق کردستان عراق مستقر بودند لذا به گردان شهادت مأموریت داده شد تا از بسته شدن مرز جلوگیری نماید تا کل نیروها از مناطق خارج گردند. لذا در ارتفاعات مرزی اشنویه برای چندین شبانهروز مستقر گردیدیم و درگیری زیادی هم با نیروهای بعثی داشتیم در آن ارتفاعات هنوز برفهای زمستان باقی مانده بود و در این چند روز سرمای آن منجر به سوختگی صورت تمام نیروها گردید. یکی از خاطراتم در عملیات مرصاد بود. غروب عجیبی بود بین منافقین گیر افتاده بودیم، بچهها خیلی خسته بودند، قرار بود ما از پشت به سمت منافقین برویم و لشگر 27 محمد رسولالله از جلو، پس از فروکش کردن درگیری یکلحظه هلیکوپتر شهید صیاد شیرازی آمد و نشست، ازآنجاییکه عملیات ما مقدماتی بود و اصل عملیات مانده بود، زمانی که بچهها شهید صیاد را دیدند روحیه پیدا کردند و باانرژی زیاد مسافت زیادی را باآنهمه تجهیزات و مهمات پیاده رفتیم و به پشت سر منافقین رسیدیم و نهایتاً عملیات مرصاد با موفقیت به سرانجام رسید.
یکی از عوامل تأثیرگذار در رشد در زمینه مسائل مذهبی و انقلابی خانواده و بستگان بودند. آنها در مسائل انقلابی و مذهبی بسیار قوی و فعال بودند. همین مسئله باعث ارتباط من با مسجد محل و بسیج شد. حتی زمان انقلاب علیرغم اینکه کم سن بودم با جریان انقلاب آشنا بودم. در جریان انقلاب، خانواده، پدربزرگ و داییها خیلی فعال بودند. پس از شروع جنگ حضور آنها در جبهه باعث شد من هم با فضای جنگ و دفاع مقدس آشنا شوم و به آن سمت بروم. خاطرم هست در برههای از جنگ تمام افراد ذکور بستگان و همه آنهایی که شرایط سنی را داشتند و میتوانستند مشارکت کنند، در جبهه بودند. حتی پدربزرگم که سن بالایی داشت به جبهه رفت.
چگونه میتوان طرز تفکر ایثارگری را به دیگران منتقل کرد؟
با عمل. فقط با عمل. امروزه سبک و سیاق تبلیغات فرهنگی نسبت به گذشته فرق کرده است. با روشهای سنتی تبلیغات فرهنگی نمیتوان به نتیجه رسید. اگر بخواهیم هر کار فرهنگی بخصوص فرهنگ ایثار و شهادت را در جامعه تسری دهیم لازم است از ابزارهای امروزی مثل رسانههای مجازی استفاده کنیم و البته این امر نیاز به تخصص دارد. اگر بخواهیم در این حیطه قدم بگذاریم باید از افراد متخصص کمک بگیریم تا بتوانیم حرف و اندیشه خودمان را انتقال دهیم. به نظرم در این زمینه کمکاری میکنیم. هجمه علیه عناصر فرهنگی ما که ثمره انقلاب بود خیلی زیاد است، علیه فرهنگ انقلاب و ایثار خیلی کار میکنند، سعی دارند آن را خدشهدار کنند و ما نشستیم و فقط نظارهگر هستیم.
نقش خود ایثارگران در انتقال ارزشهای دفاع مقدس چیست؟
من جملهای دارم که البته خیلی جالب نیست، ولی معتقدم بزرگترین آفت فرهنگ ایثارگری عملکرد افراد ایثارگر است. اگر ما عملکرد بدی داشته باشیم، آثار منفی آن در جامعه چندین برابر نمایان میشود.
شما میفرمایید ایثارگران خودشان باید الگو باشند؟
بله ما باید در رفتار، منش و کردارمان خیلی دقت کنیم تا قصور فردی ما بهکل جامعه ایثارگری تعمیم داده نشود. اگر در این وادی خطایی مرتکب شوی، خطا خطای فردی نیست، آن را خطای یک مجموعه میبینند، خطای یک فرهنگ میبینند. یک نکته منفی دیگر که الآن وجود دارد عملکرد خطای ما در رسانههای مجازی چندین برابر پررنگ میشود؛ بنابراین خیلی باید دقت کنیم. زمانی در جلسهای حضور داشتم گفتم: بهترین کاری که دفتر ایثارگران میتواند بکند این است که برای همکاران ایثارگر کلاسهای درس اخلاق بگذارد. باید خود مراقبتی معنوی داشته باشیم، هرلحظه باید مراقب خودمان باشیم، چون اگر دچار اشتباه شویم به این فرهنگ آسیبزدهایم. ما بهعنوان نمایندگان قشر ایثارگری اگر کار درست و رفتار خوبی داشته باشیم بازتاب زیادی ندارد ولی با کوچکترین قصور چند برابر بازتاب پیدا میکند و جز بهکل تعمیم داده میشود.
آیا خاطرات خودتان را از دوران دفاع مقدس مکتوب کردهاید؟
البته همه ایثارگران خاطراتی دارند که قابل گزارش است. تعریف کردن خاطره بهتنهایی کافی نیست، باید با ابزار و شیوههای مختلف بخصوص فضای مجازی و رسانههای دیجیتال خاطرات خود را بهصورت صوتی و تصویری به زبان امروزی و به شکل فیلم، داستان و یا حتی بازیهای رایانهای منتقل کنند. اینطور است که این فرهنگ ماندگار میشود. البته از جهتی میبینم و خرسند هستم که بهطور مثال مدافعان حرم نسلی بودند که جنگ را ندیده بودند، نسخه ارتقا یافته رزمندگان دفاع مقدس دوران ما هستند نقش خودشان را بهخوبی در جنگ و دفاع از حرم ایفا کردند و این امیدوارکننده است.
نسلی وجود دارد که میتواند فرهنگ ایثار و شهادت را ارتقا ببخشد و آن را اشاعه دهد و معتقدم این نسل میتواند پایهگذار دولت مهدوی باشد.
انتقاد دیگرم این است که نباید جنگ را آرمانی تعریف کرد، اگر جنگ را آرمانی و دستنیافتنی تعریف کنیم، دیگر کسی به دنبال فرهنگ ایثار و شهادت نمیرود، چون آن را دستنیافتنی میداند.
جبهه و جنگ یک مجموعه از اجتماع ما بود، همهچیز در دل آن وجود داشت و مهمترین ویژگی که داشت مدیریت آن با افراد نخبه، فرهیخته و وارسته بود، پس میتوان نتیجه گرفت باید تلاش کرد و فرهنگ جهاد، ایثار و شهادت را در جامعه زنده نگاه داشت، باید از مدیران و مسئولان فرهیخته و وارسته کمک بگیریم تا بتوانیم این فرهنگ را پیاده کنیم.
آقای دکتر چگونه میتوان نقش ایثارگری در نسل سوم و چهارم را ایفا کرد؟
با نگاهی به عملکرد ایثارگران و افرادی که در دوران دفاع مقدس کار کردند میتوان نسخه و الگویی برای نسل جدید ساخت. نکته بعد این است که باید گزینههای فرهنگی ایثار را افزایش دهیم. باید بدانیم فرهنگ ایثارگری صرفاً در جنگ تبلور پیدا نمیکند. در همین جامعه کنونی باید بتوانیم این فرهنگ را گسترش دهیم و ایفای نقش داشته باشیم، اما به شکل و صورت دیگری. فرهنگ ایثارگری فقط مخصوص جنگ نیست، در دوران صلح، در دوران سازندگی، در زمان جهاد علمی و در زمان جهاد تبیین که مقام معظم رهبری در مورد آن فرمودند، میتوان این نقش ایثارگری را ایفا کرد. فقط صورت عملکرد آن متفاوت میشود ولی انگیزه و نیت آن فرقی نمیکند. اصل این است که نیت و هدف فرهنگ ایثارگری را بدانیم و به روشهای مختلف در جامعه تسری دهیم. نسل جدید ما باید بداند میتواند در حوزههای مختلف در زندگی و در پیشبرد نظام و مملکت از این فرهنگ کمک بگیرد.
آقای دکتر عوامل پیشرفت و موفقیت خود را در چه میبینید؟
خدا و چیز دیگری نمیبینم. لطف ائمه. البته زحمات بیدریغ و منت پدر و مادر و دعای ایشان همیشه بدرقه راهم بوده و اگر هم خدا لطفی به من نموده بهواسطه دعای ایشان بوده است. همیشه قدردان زحمات پدر و مادر و خانواده بودهام هرچند نتوانستم ذرهای از زحمات ایشان را جبران کنم که خیلی برایم اسباب شرمندگی شده است. گاهی با نظر به مراحلی از زندگیام متوجه شدم با حساب و هیچ معادله ریاضی امکان گذر از آن دوره وجود نداشت. گاهی فکر میکنم خدا یک جاهایی دست آدم را میگیرد و رد میکند؛ جاهایی که فکر میکنم خراب کردم آنجا باتدبیر خودم پیش رفتم؛ یعنی تا اینجا فکر میکنم هر جا که اگر اسمش را موفقیت و پیشرفت میشود گذاشت و خداوند نصیبم کرده، واقعاً خداوند نصیبم کرده و این را بدون تعارف میگویم. گاهی ما تعارف میکنیم به زبان میگوییم خداوند، ولی پسزمینه ذهنمان این است که آنجا محاسباتم درست از آب درآمد. درحالیکه یقین دارم اگر قرار بود باعقل و تدبیر خودم پیش میرفتم به اینجا نمیرسیدم و اینها همه از لطف خداوند است.
یعنی دست دیگری وجود داشت؟
واقعاً چه چیزی است نمیدانم. بعضی وقتها میگوییم دعای پدر و مادر و یا دعای دوستانی که بعضی از آنها الآن در بین ما نیستند و به درجه رفیع شهادت نائل شدند. شاید دعای آنهاست نمیدانم. ولی نهایتاً همه از لطف خداوند است، بر اساس عدالت الهی هم نیست، چون بیش از لیاقت و شایستگی ما به ما عطا کرده است. انشالله خداوند عاقبت همه ما را ختم به خیر کند.
بهروز بودن چه تأثیری در موفقیتهای شما داشته است؟
خیلی زیاد. ما اگر نتوانیم زبان روز را یاد بگیریم، نمیتوانیم پیشرفت کنیم. در همه ابعاد جامعه مسائل علمی، فرهنگی و حتی معنوی باید بتوانیم به زبان روز صحبت کنیم. اواخر دهه هفتاد و یا اویل دهه هشتاد سرعت پیشرفت فنّاوری آنقدر زیاد نبود، ولی حالا بهقدری سرعت پیشرفت علم زیاد شده است که اگر در تعامل با آن نباشیم خیلی چیزها را فراموش میکنیم و نمیتوانیم گلیم خود را از آب بیرون بکشیم و تفکرات خود را اشاعه دهیم و با دیگران در تعامل باشیم.
همین رسانههای مجازی که مرتب در حال بهروزرسانی هستند. اگر ما با آنها تعامل نداشته باشیم نمیتوانیم پیشرفت کنیم. پیشرفت علمی هم بدینصورت است، بهویژه اینکه دانش علمی مدام در حال تغییر است و هرچند سال یکبار چندین برابر میشود و اگر همگام بادانش روز پیش نرویم. در مدت کوتاهی سواد علمی خود را از دست میدهیم.
برای سلامتی روحی و جسمی خود چهکار میکنید؟
تا قبل از دانشگاه و اوایل دانشگاه فعالیت ورزشی در رشتههای رزمی داشتم، به سمت حرفهای پیش میرفتم که به دلیل افزایش حجم دروس دانشگاهی آن را کنار گذاشتم. شاید یکی از اشتباهاتم در زندگی همین بود. در حال حاضر جستهگریخته کوهنوردی میکنم. برای سلامت روح خیلی به این مسائلی که امروزه باب شده مثل مدیتیشن، یوگا و ... اعتقادی ندارم ولی ارتباط معنوی با خداوند و ائمه اطهار از طریق ادعیه و قرآن به من خیلی کمک میکند. واقعاً در زمان بروز استرس و نگرانیها و فشار زیاد کاری خیلی به انسان انرژی و روحیه میدهد. بهوضوح کمک و یاری آنها را میبینم که ما را از آن تلاطم مشکلات نجات میدهند.
چه ورزشی را بیشتر دوست دارید؟
به عقیده من رشته ورزشی هم باید سلامت جسم را به همراه داشته باشد و هم سلامت روح را تأمین کند و توانمندی انسان را طوری افزایش دهد که در زمان لازم بتواند از آن استفاده کند. به همین دلیل ورزش رزمی و تکواندو را انتخاب کردم و در خانواده همه را هم تشویق کردم.
چه افرادی تاکنون در موفقیت شما نقش داشتند؟
یکی از افراد همانطور که عرض کردم مرحوم دکتر صفی زاده بودند که زندگی من با رفاقت با ایشان متحول شد، همینطور دوستان دانشگاهی همدورهای هم در مسائل فرهنگی و معنوی خیلی کمک کردند. هنوز هم با آنها از طریق فضای مجازی ارتباط دارم. گفتمان با آنها همانند جناب آقایان دکتر مسعود حبیبی و دکتر سروش و دکتر پوستچی و دیگر دوستان خیلی کمککننده است. اساتیدی همانند جناب آقای دکتر دوستی که از همان ابتدای ورود به دانشکده پزشکی با ایشان ارتباط گرفتم و تاکنون ادامه دارد، علیرغم گرفتاریها فرصت اجازه دهد حضوری خدمت ایشان برای عرض ارادت میرسم.
دانشگاه علوم پزشکی تهران اساتید بسیار بزرگ و فرهیختهای دارد. یکی از الطاف بزرگ الهی برای دانشجویان علوم پزشکی تهران این اساتید بزرگ هستند. نشستن بر سر کلاس درس این بزرگواران و برقراری ارتباط معنوی با آنها به رشد اخلاقی و معنوی ما خیلی کمک خواهد کرد. اینکه درک کنیم به لحاظ اخلاقی و معنوی اول راه هستیم و مسیر طولانی داریم تا به آنها برسیم، همین به ما کمک میکند و انرژی میدهد تا دچار نخوت و غرور و تکبر نشویم و فکر نکنیم به جایگاه خاصی رسیدهایم.
بهترین دوران زندگی شما چه زمانی بوده است؟
بعد از جنگ، دوران دانشجویی. دانشجوی پزشکی بودن به دلیل طولانی بودن دوره، فراز و نشیبهای این رشته باعث ایجاد وابستگی بین دانشجویان میشود که شاید در رشتههای دیگر حتی تحصیلات تکمیلی دیده نشود، همین مسئله فرصتهای خوبی برای تعامل با دوستان در محیط علمی و معنوی را برای ما ایجاد کرد. آن دوران، دوران طلایی در زندگی من بود که گذشت. همیشه به دانشجویان توصیه میکنم دوران دانشجویی را قدر بدانند و به دنبال این نباشند که این دوران سخت هرچه زودتر تمام شود. بههرحال هر دوره سختیهای خودش را دارد، با گذر زمان مشکلات تمام نمیشود بلکه از صورتی بهصورت دیگر درمیآید، بلکه بزرگتر هم میشود، بزرگ شدن مشکلات به دلیل رشد یافتگی فرد اتفاق میافتد، دانشجو باید این مشکلات را فرصتی برای ورود به سطوح بالای جامعه و تعامل بهتر با دیگران بداند.
و حرف آخر:
ما ایثارگران باید خیلی مراقب خودمان باشیم، مراقب عملکردمان، گفتارمان باشیم؛ در مورد مسئولین هم، فقط بگویم کسی که مسئولیتی را میپذیرد باید خیلی زحمت بکشد، مخصوصاً که کشور ما در موقعیتی قرار گرفته که اگر بخواهیم واقعاً به ریل اصلی برگردانیم باید خیلی تلاش کنیم و زحمت بکشیم. با اوضاع سخت اقتصادی در جامعه نیاز است هرکسی در هر پست و مسئولیتی سعی کند در کاهش مشکلات اقتصادی جامعه تلاش کند، نیاز به فداکاری است. گاهی نیاز است انسان از خودش و آبرویش و عزتش مایه بگذارد، برای تأمین و افزایش رفاه و معنویت جامعه زحمت بکشد.
نظر دهید