(+ فیلم) طلایه داران دانشگاه/ دکتر محمد پژوهی: پزشکی پیوندی میان انسان و خداست
روابط عمومي دانشگاه علوم پزشكي تهران: گفت و گو با دكتر محمد پژوهي، استاد پيشكسوت گروه غدد دانشگاه، بهانه اي شد تا برگي از تاريخ مهم دانشگاه علوم پزشكي تهران را مرور كنيم؛ بخشي كه به ادغام آموزش پزشكي در بهداشت و درمان تعلق دارد.
خلاصه فيلم مصاحبه (با حجم و كيفيت پايين)
دكتر محمد پژوهي دانش آموخته مدرسه دارالفنون است، اگر تحصيل در اين مدرسه را نيز (به عنوان پيشينه دانشگاه علوم پزشكي تهران) به سوابق تحصيلش ضم كنيم، حضور 50 ساله ايشان در دانشگاه سرشار از خاطرات خواندي است. در اين مصاحبه دكتر محمد رضا مهاجري تهراني، دانشيار گروه داخلي و فوق تخصص غدد از شاگردان استاد، نيز ما را همراهي كردند. دكتر مهاجري، آرامش ومتانت چشم گير استاد پژوهي در بخش غدد طي سال هاي متمادي را مايه آرامش فكري وذهني تمام همكاران از جمله اساتيد بخش غدد وهمچنين پرسنل بيمارستان شريعتي مي داند.
لطفا در ابتدا كمي از خود بگوييد. كجا و در چه سالي متولد شديد؟
- بنده دكتر محمد پژوهي هستم، استاد دانشگاه علوم پزشكي تهران. در 27 دي ماه سال 1329 در ساري متولد شدم. تا سال چهارم ابتدايي را در ساري گذراندم و پس از آن به دليل تحصيل برادرانم به تهران مهاجرت كرديم. منزل ما ابتدا در خيابان هنرستان بود و تا اوايل دوره متوسطه در آنجا زندگي كرديم. دوران متوسطه را در دبيرستان دارالفنون در خيابان ناصرخسرو شروع كردم. اين دبيرستان، تقريبا رتبه اول را داشت و من سال 1349 پس از اخذ مدرك ديپلم وارد دانشكده پزشكي شدم. در اين سال بود كه كنكور براي اولين بار به صورت سراسري برگزار شد؛ قبل از آن هر دانشگاه به صورت جداگانه براي خود امتحان مي گرفت. البته دانشگاه شيراز كه در آن زمان با نام پهلوي شيراز بود، به صورت جداگانه امتحان برگزار مي كرد و بنده در آنجا امتحان دادم و نفر ششم شدم. شهريه آن هم 3 هزارو 200 تومان در هر ترم بود، كه پدرم توانايي پرداخت آن را نداشت و به همين دليل مايل به ادامه ي تحصيل در تهران بودم. دوره پزشكي در شيراز هشت ساله بود كه در سال اول فقط زبان انگليسي تدريس مي شد، از سال دوم وارد پزشكي مي شديد و 4 سال دروس پايه را مي خوانديد. اساتيد هم بين تهران و دانشگاه تنسي آمريكا مشترك بودند و يك سال و نيم آخر را مي توانستيد براي ادامه ي تحصيل به آمريكا برويد، كه البته شهريه آن زياد بود و خوابگاه هم نداشت. البته بنده چون جز ده نفر اول بودم، مشمول 20 درصد تخفيف مي شدم، اما چون باز توانايي مالي آن را نداشتيم، از آنجا انصراف دادم. در تهران دوباره امتحان دادم و همان سال، نفر 13 ام شدم و در دانشگاه تهران ثبت نام كردم. دوره آموزش پزشكي در آن زمان حدود 7 سال بود، از اساتيد آن مي توان دكتر گنج بخش، دكتر گيتي، دكترشادان، دكتر بهزاد، دكتر جهانگيري، دكتر شفا، دكتر حكمت، دكتر ملك نيا و ... را نام برد.
دكتر مهاجري: شهريه ي دانشگاه تهران كمتر از شيراز بود؟
- بله، در حدود 33 هزار تومان در سال، منتها به صورت وام شرافتي بود، يعني نامه اي را امضا مي كرديم. كنكور آن هم سراسري و سخت تر از كنكور شيراز بود. محل امتحان من هم در دانشكده پزشكي نزديك واحد بيوشيمي بود كه هنوز هم گاهي از آنجا كه رد مي شوم ياد خاطره آزمون كنكور مي افتم.
دكتر مهاجري: قبل از اينكه وارد دانشكده ي پزشكي شويد، از چه زماني فكر مي كرديد كه بايد پزشك شويد؟
- از كلاس پنجم دبيرستان بود كه تصميم گرفتم وارد رشته ي پزشكي شوم. در آن زمان دبيرستان شش سال بود. با وجود اينكه در رياضيات هم خوب بودم، اما رشته ي طبيعي(علوم تجربي) را انتخاب كردم. حتي معلم رياضيات هم به بنده پرخاش كردند كه چرا رشته ي رياضي را انتخاب نكردم، گفتم كه به اين رشته علاقه دارم و انتخاب خودم بود. من چون به پزشكي علاقمند بودم در سال هاي آخر دبيرستان، قورباغه ها را مي گرفتم و تشريح مي كردم. حتي يكبار به خاطر دارم كه تعدادي قورباغه را در كيسه كرده و به خانه آوردم اما كيسه باز شد و قورباغه ها در تمام اتاق و خانه پخش شدند.
از دانشكده بگوييد.
- پس از قبول شدن در دانشكده ي پزشكي، وارد بيمارستان شدم. در آن زمان، دكتر روشن ضمير، رئيس دانشكده ي پزشكي بود كه بسيار سخت گير و قانون مند بود. دكتر صفا هم مسئول دوره ي باليني بود. پس از آن يك پزشك فرانسوي رئيس دانشكده شد و دكتر روشن ضمير معاونت آموزشي را برعهده گرفت. در آن زمان همه ي كتاب ها فرانسوي و اكثر اساتيد هم تحصيل كرده ي فرانسه بودند، در سال پنجم دانشگاه بود كه ورق برگشت و تدريس به سمت انگليسي رفت. در واقع در دوره ي اينترني ما بود كه تقريبا اكثر اساتيد، تحصيل كرده ي انگليس بودند و اساتيدي كه تحصيل كرده ي فرانسه بودند، كم كم بازنشست شدند.
دوره اينترني زمان پر خاطره اي است، آيا چيزي به خاطر داريد؟
- سال آخر تحصيل در دانشگاه بودم كه اعلام كردند همه مي توانند براي خريد ماشين ثبت نام كنند؛ ماشين هاي آن زمان هم ژيان و قيمت آن ها در حدود 12 هزار تومان بود. دكتر صفا هم مسئول پخش ماشين ها براي دانشجويان بود. همان سال يك ژيان خريدم و يكي از اساتيد كه صبح زود وارد دانشكده مي شد با ديدن ماشين بنده كنجكاو شده بود كه اين مال چه كسي است. وقتي مرا ديد گفت اين ماشين مال شماست؟ گفتم بله. گفت كنجكاو بودم ببينم چه كسي از من سحر خيزتر است.
دوره ي اينترني را در بيمارستان هزار تخت خوابي سابق(بيمارستان امام خميني) گذراندم و دوره هاي تخصصي را در فارابي و بيمارستان اميراعلم گذراندم. دوره ي اينترني را در سال 1356 به پايان رساندم.
دكتر مهاجري: در آن زمان دوره هاي استاجري و كاروزي هم وجود داشت؟
- بله، دوره ي استاجري وجود داشت، كارورزي يك سال بود. استاجري تقريبا از سال سوم تا سال ششم بود و استاجري هم به اين صورت بود كه از ساعت 8 صبح، تا ساعت يك در بخش و از ساعت 2 تا 6 در كلاس تئوري بوديم. اساتيد مختلف، دورس متفاوتي را تدريس مي كردند كه شامل جراحي، داخلي، كودكان، اطفال و يك بخش كوتاهي از تخصصي بود. اساتيد آن هم دكتر شمسا، دكتر آذر، دكتر بهادري، دكتر شريعتي، دكتر شامخ (ارتوپدي) و دكتر وزيرزاده بودند؛ سپس دكتر نيك اختر، دكتر قريب، دكتر مظفريان، دكتر زمانيان پور و دكتر فتوره چي آمدند.
پس از دوره عمومي چه كرديد؟ آيا دوره سربازي را گذرانديد؟
- دوره ي عمومي را كه به پايان رساندم، براي خدمت سربازي ثبت نام كردم، قرعه كشي انجام شد و اسم بنده براي سپاه بهداشت انتخاب شد. در پادگان عباس آباد(شهيدبهشتي)، دوره ي سه ماهه آموزشي را گذراندم. همان وقت ما را براي تمرين تيراندازي به چيتگر فعلي مي بردند و چون در دوران دبيرستان با دارت تمرين بسيار داشتم، از حدود 20 تيري كه به من داده بودند 16 عدد آن به هدف خورد. همانجا بسيار تشويق شدم و بعد به پادگان كه برگشتم، حدود ساعت 12 شب، شخصي به سراغم آمد و گفت كه بايد جايي برويم، چشمانم را بستن و مرا جايي بردند كه بعدها فهميدم اداره ساواك بود. 48 ساعت مرا آنجا نگاه داشتند و افسري كه آنجا بود از من سئوال كرد كه شما تير اندازي را از كجا آموخته اي و من بسيار متعجب شدم كه آن تشويق سر شب چه بود و اين تنبيه آخر شب چيست!! براي دوره بعد ديگر هيچكدام از تيرها را به هدف نزدم (با خنده)
پس از آن تقسيم شديم و بنده به كرمان اعزام شدم. در آنجا 5 منطقه را به بنده معرفي كردند كه انتخاب كنم. جايي به نام ده علي را خودشان پيشنهاد دادند كه حدود 220 كيلومتر با كرمان فاصله داشت و در جايي بين بافق و يزد بود كه پزشك نداشت. اين 220 كيلومتر هم خاكي بود. به آنجا رفتم و جمعيت زيادي از جمله كدخدا كه در آن زمان رئيس انجمن رستاخيز بود و همچنين معلمان و ... به استقبال ما آمدند. به محض ورود عقرب پايم را نيش زد و پزشك ده در بدو ورود خود بستري شد. فرداي آن روز اصرار كردم كه به درمانگاه برويم تا از نزديك شرايط و امكانات را ببينم. در ابتدا كدخدا قدري طفره رفت و بعد از اصرار من گفت " كه يك درمانگاه را حدود 5 سال پيش در اينجا ساخته بوديم، اما چون پزشك نداشتيم و استفاده نمي شد، آن را به طويله تبديل كرده ايم، حالا بايد آن را تميز كنيم تا شما از آن استفاده كنيد." برق هم نبود كه بعدا موتور برق گازوئيلي و يخچال هاي نفتي هم آوردند. بعدا دو نفر هم از سپاه بهداشت آمدند و ما شروع به ساخت فاضلاب و درست كردن حمام كرديم و توانستيم آنجا را تا حد زيادي آباد كنيم. به دليل همين ساخت و سازها خيابان اصلي آن را هم به نام دكتر پژوهي نام گذاري كردند.
به خاطر دارم در آنجا هر چقدر كه تقاضاي دارو و شربت مي كرديم، معمولا چيزي كه در اختيار ما قرار مي دادند، اسقاطي و يا حتي تاريخ مصرف گذشته بود. بعد از مدتي يك تريلي با بار دارو و وسايل و تجهيزات به آنجا آمد و علت آن هم زلزله ي زرند بود كه خيلي شديد بود و گفتند كه قرار است از دربار شاهنشاهي براي بازديد به آنجا بيايند. گروهي به همراهي دكتر اعلم(رئيس تشريفات) و نماينده ي فرح براي بازديد به آنجا آمدند. ما هم خوشحال از اينكه بالاخره دارو و تجهيزات مناسب در اختيارمان قرار گرفته. فرداي آن روز همان تريلي آمد و داروها را برد و گفت كه داروها را براي جاي ديگري مي برد كه قرار است از آن بازديد به عمل بيايد. حدود يك سال و دو ماه آنجا بودم و پس از آن انقلاب شد و بنده از آنجا به اوشان فشم منتقل شدم. پس از انقلاب دو ماه بخشودگي خوردم و پس 22 ماه خدمت، سربازي را به پايان رساندم.
در چه سالي وارد دوره رزيدنتي شديد و چرا رشته غدد را انتخاب كرديد؟
- در همان سال 1358 امتحان رزيدنتي دادم و اول در بيمارستان قلب شهيد رجايي پذيرفته شدم. در آنجا پروفسور معصومي و دكتر عميدي بودند كه تخصص قلب خود را از آمريكا گرفته بودند. پروفسور معصومي به بنده گفتند كه اگر اول تخصص قلب بخوانيد، محدود مي شويد؛ در آمريكا ابتدا داخلي خوانده مي شود و سپس قلب مي خوانند. درنتيجه انصراف دادم و به تهران آمدم و در دانشگاه تهران تخصص داخلي خواندم و پس از آن براي گذراندن طرح دوباره به كرمان رفتم و هيئت علمي شدم. تا سال 1364 در آنجا بودم. پس از آن به تهران آمدم؛ در آن زمان دكتر باستان حق رئيس دانشكده ي پزشكي و دكتر فروتن رئيس دانشگاه تهران بودند. دكتر فروتن، بنده را نزد دكتر باستان حق فرستاد؛ و من نامه ي درخواست انتقالي را به ايشان دادم. ايشان گفتند كه كرمان شهر محرومي است، در آنجا بمانيد؛ بنده هم گفتم كه مي خواهم در كنار خانواده ام باشم. ايشان گفتند كه نامه را بررسي مي كنند، اما در حال حاضر وزارت بهداشت با وزارت علوم ادغام شده و مشكلاتي داريم. بعد از حدود ده روز ايشان پس از بررسي پرونده ام، با بنده تماس گرفتند و من به تهران آمدم. ايشان يك حكم به بنده دادند كه به عنوان معاون آموزشي دانشكده ي پزشكي تهران انتخاب شده ام.
آيا اين اولين حكم رسمي شما بود؟
- البته بنده در كرمان معاون آموزشي، معاون پژوهشي، رئيس بيمارستان شفا و بيمارستان شماره 1 و رئيس دانشكده ي پزشكي بودم و اين اولين حكم رسمي بنده در دانشگاه تهران بود. دكتر باستان حق ابتدا حكم بيمارستان سينا را براي بنده زد و پس از عيد كه از كرمان برگشتم، حكم بنده را عوض كرد و معاون آموزشي دانشكده ي پزشكي شدم.
از ادغام آموزش پزشكي در وزارت بهداشت بگوييد. آن زمان شما معاون آموزشي بوديد.
- زماني كه آموزش پزشكي در بهداشت و درمان ادغام شد، موافقان و مخالفان بسياري داشت؛ خود دانشكده ي پزشكي ازجمله دكتر باستان حق بسيار موافق بودند، اما دانشگاه تهران مخالف بود. قرار بر اين شد كه بنده به همراه دكتر باستان حق به مجلس برويم و از اين مسئله دفاع كنيم؛ يك سري دلايل را از قبل مشخص كرديم كه بتوانيم از اين قانون دفاع كنيم. يك شب قبل از اينكه ما به مجلس برويم، از دانشگاه تهران با بنده تماس گرفتند و گفتند كه ما متني را براي شما ارسال مي كنيم و شما در مجلس مخالف طرح ادغام صحبت كنيد. بنده هم هر قدر كه طرح را بررسي كردم، ديدم كه طرح بسيار خوبي است و آموزش مستقل خواهد شد، درنتيجه موافق طرح صحبت كردم. البته طرح قبل از آن و در شهريور ماه راي آورد؛ اما دومرتبه مي خواستند آن را بررسي كنند و قرار شد كه از مهر 1365 آموزش وارد بهداشت و درمان شود. البته مشكلات بسياري به وجود آمد و وزارت علومي ها به هيچ وجه نمي خواستند اين طرح اجرا شود. درنهايت دكتر حبيبي، كه معاون اول رئيس جمهوري در زمان حجت الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني بود به عنوان حكم انتخاب شد. ايشان هم بر اساس اينكه تعداد دانشجويان و هيئت علمي ما 33 درصد كل دانشگاه بود، 33 درصد امكانات را به ما و مابقي را به وزرات علوم داد؛ نهايتا اين كار با مشكلات بسيار صورت گرفت. در سال 1388 بود كه دكتر فتوره چي به بنده گفت كه براي گذراندن دوره ي فوق تخصص به Myoclinic بروم. البته براي فوق تخصص بايد امتحان بدهيد، اما بنده امتحان ندادم و يك دوره ي فلوشيپ را آنجا گذراندم و يك دوره را هم زير نظر دكتر فتوره چي گذراندم؛ ولي دكتر قريب با مسئوليت خودشان قبول كرد كه بنده مريض ببينم. بعد از اينكه اين دوره تمام شد، به ايران آمدم و امتحان دادم و فوق تخصص گرفتم.
دكتر مهاجري: آن زمان هم به صورت امتحان، مجوز فوق تخصص را صادر مي كردند؟ چون آن زمان افرادي بودند كه از ابتدا فوق تخصص گرفتند؛ شما از جمله ي اين افراد بوديد؟
- بله، ما دوره ي اول بوديم كه فوق تخصص گرفتيم.
دكتر مهاجري: اين امتحان را چه كسي مي گرفت؟
- امتحاني نبود، مصاحبه اي بود كه دكتر عزيزي، دكتر عمراني، دكتر ملتي و دكتر باستان حق انجام مي دادند. گفتند كه اين اولين دوره اي است كه قصد پذيرش فلوشيپ داريم و شما را نيز به عنوان فوق تخصص قبول مي كنيم. از اين رو در سال 1372 مدرك را گرفتم و رشته ي غدد راه افتاد. در واقع قصد داشتم تا رشته ي خون را بخوانم، پايان نامه ي من هم در دوره ي تخصص خون بود؛ اما دكتر باستان حق بنده را پشيمان كرد و گفت كه من و دكتر فتوره چي در اين رشته تنها هستيم و در خون فارغ التحصيلان زيادي هستند. در سال 1368 به آمريكا رفتم و در Myoclinic مدركم را گرفتم و در سال 1372 به ايران برگشتم. در همين زمان دكتر مرندي، كه وزير وقت بود با بنده تماس گرفت و از من دعوت به همكاري كرد. بر اين اساس معاون پژوهشي شدم و دو سال هم در سمت معاون پژوهشي ماندم. در سال 77 بود كه آقاي دكتر فرهادي در زمان رئيس جمهوري آقاي خاتمي وزير شد و ايشان هم مهره هاي خودشان را داشت؛ در نتيجه بنده استعفا دادم و ايشان هم موافقت كرد. بنابر اين به بيمارستان برگشتم. در سال 1372 با دكتر باستان حق به دنبال ايجاد مركز تحقيقات افتاديم؛ در ابتدا در بيمارستان امام خميني يك اتاق داشتيم. پس از آنكه دكتر لاريجاني تشريف آوردند، اين مركز شكل گرفت و ابتدا يك بخش تحقيقاتي و سپس يك مركز تحقيقاتي ساخته شد و در نهايت به پژوهشگاه تحقيقاتي و ... رسيد.
دكتر لاريجاني پس از شما وارد اين رشته شدند؟
- بله
هم دوره اي هاي شما چه كساني بودند؟
- بنده در آمريكا بودم؛ پس از من دكتر نخجواني و خانم دكتر لنكراني آمدند. هم دوره اي هاي دوره ي رزيدنتي هم دكتر مسجدي، دكتر انصاري و دكتر قاضي بودند.
دكتر مهاجري: لطفا از خاطرات اختصاصي اي كه با دكتر باستان حق داشتيد، تعريف كنيد.
- يكي از مسائلي كه در زمان مسئوليت ما پيش آمد، چون جا نداشتيم، در سال 1365 اتاق بنده و دكتر باستان حق مشترك بود. يعني يك اتاق داشتيم كه هم معاون آموزشي دانشگاه، كه بنده بودم و هم رئيس دانشكده در آن ساكن بوديم. با دكتر باستان حق خاطرات زيادي داشتم. يك زماني به ما خبر دادند كه قسمت غربي بيمارستان روزبه توسط سازمان استعدادهاي درخشان گرفته شده است. در آن زمان آقاي موسوي، معاون رئيس جمهور بود، ما به همراه دكتر باستان حق به دفتر ايشان رفتيم و شخصي هم از طرف سازمان استعدادهاي درخشان آمده بود. دكتر باستان حق اعتراض كردند كه، روزبه يك بيمارستان رواني است و بيماران آن مستضعفند و اين ها بايد در فضاي باز قدم بزنند و فضاي بيمارستان كم است و نبايد اين گونه باشد كه فقط ساختمان باشد. اين شخص به دكتر باستان حق گفت كه همه ي اين ها درست است، اما استعدادهاي درخشان درنهايت براي افق آينده كشور بهتر از بيمارستان رواني است؛ كه دكتر باستان حق عصباني شدند. در نهايت قرار شد كه بودجه اي به ما داده شود كه قسمت شمالي بيمارستان كه يك مدرسه بود را خريداري كنيم و تبديل به فضاي سبز كنيم.
دكتر باستان حق با مسئولين دانشگاه تهران هم در خصوص ادغام آموزش پزشكي در بهداشت و درمان با مشكلات زيادي روبرو شد و در اينجا بود كه حكميت انتخاب كرد.
چه شد كه حكم انتخاب كردند؟
- براي اينكه با دانشگاه تهران به توافق نرسيديم. دانشگاه تهران مي گفت كه شما هيچ حقي نداريد و بايد بودجه تان را از دولت بگيريد؛ بالاخره ما هم كلاس مي خواستيم، هم ورزشگاه و ..... حتي بيمارستان ها هم به اسم تهران بود. در نهايت دكتر حبيبي حكميت كردند و دانشگاه تهران مجبور به عقب نشيني شد؛ وقتي هم كه از دانشگاه علوم پزشكي تهران رفتند همه چيز را با خود بردند، از لامپ گرفته تا ميز و صندلي. به خاطر دارم كه در آن زمان يك كامپيوتر IBM در اختيار دانشگاه تهران بود، نمرات ما را رد نمي كردند و در ثبت نام دانشجويان اختلال ايجاد مي كردند. جالب اينكه چون از اول هم با اين بحث ها مخالف بودند، در سال 1365 در كنكور اعمل نفوذ كردند و حدود 850 دانشجوي پزشكي به ما دادند كه مشكلات بسياري براي دانشگاه به وجود آمد و ما ناگزير به اجاره ساختمان دخانيات شديم. سال بعد 700 دانشجو به ما دادند و سال بعدش 600 دانشجو، ولي كم كم عادي شد. علت آن هم اين بود كه سازمان سنجش در دست وزارت علوم بود.
دكتر مهاجري: بله بنده همان سال 65 دانشجو شدم و كاملا به خاطر دارم كه كلاس ها در حد اشباع بود و حتي دانشجويان روي زمين مي نشستند.
در چند سال گذشته هم ادغام وانتزاع دانشگاه علوم پزشكي ايران و تهران را داشتيم. اين خاطرات براي تان تداعي نشد؟
- چرا، اما الان مشكلات كمتر بود. در آن زمان ما مشكلات بسياري داشتيم.
احساستان نسبت به اين ادغام و انتزاع چه بود؟
- در مورد ادغام، آن طور كه بنده شنيدم، تصميماتي بود كه توسط رئيس جمهور وقت گرفته و به وزير ابلاغ شده بود و آن طور كه از آقاي لاريجاني شنيدم، وزير در مورد آن اطلاع چنداني نداشت، و هدف اين بود كه يك سايت بزرگي از مقالات ايجاد شود و دانشگاه پيشرفت كند؛ اما بعد از آن به اختلافات بسياري برخورد كرد و با كنار رفتن دكتر وحيد دستجردي هم از يكديگر جدا شدند.
اگر دوران آكادميك زندگي شما را جدا كنيم، شما قبل از آن هم در دوران دبيرستان در دارالفنون بوديد. بنابر اين شما سابقه 50 ساله در دانشگاه داريد. امسال نيز جشن 80 سالگي دانشگاه برگزار شد، احساستان را در اين باره بيان كنيد.
- دانشگاه در سال 1313 افتتاح شده است. زماني كه بنده آمدم، چارچوب دانشگاه به همين صورت بود، منتها سالن ها خيلي بهتر بود؛ آزمايشگاه ها خيلي فعال تر بودند، گاهي اوقات تا ساعت 7 شب در آزمايشگاه بوديم. اما در حال حاضر به اين صورت نيست؛ شايد به اين دليل كه دوره ها كوتاه تر شده است. اما تقريبا مي توان گفت ساختمان اصلي آن دست نخورده باقي مانده است.
طي اين سال ها تغييرات بسيار زيادي در دانشگاه داشته ايم؛ از جمله مي توانيم به كلينيك ها و طول دوره هاي تدريس اشاره كنيم. به نظر شما شيوه هاي تحصيل، نحوه ي ارتباط استاد دانشجو و ... هم تغيير كرده است؟ مي توانيد مقايسه اي انجام دهيد؟
- تا اندازه اي تغيير كرده است. به نظرم در آن زمان رابطه ي استاد و دانشجو خيلي بهتر از الان بود. اساتيد هميشه براي دانشجويان وقت داشتند، برخوردها خيلي صميمي بود، كتابخانه 24 ساعته باز بود؛ امكانات علمي اي كه وجود داشت در اختيار ما هم قرار مي گرفت؛ اگر ما اشكالي در انجام آزمايشات داشتيم، استاد ما را به تنهايي به آزمايشگاه مي برد و آزمايش را دوباره تكرار مي كرد و كيفيت تدريس و يادگيري بهتر از حال بود.
به نظر شما علت چيست؟
- ماشيني شدن زندگي، بالا رفتن هزينه ها، عدم اجراي صحيح قانون تمام وقتي و غيره، در واقع يك فاكتور به تنهايي تاثير گذار نيست، عوامل مختلفي دخيلند. امروزه اساتيد مشاور، نقش سوري دارند، در آن زمان، هر استاد مشاور با چهار دانشجو در ارتباط بود و دائم با يكديگر در تماس بودند و فقط مسائل درسي نبود، مسائل و مشكلات خانوادگي هم حل و فصل مي شد. تعهد حرفه اي هم بسيار بالا بود.
به تعهد حرفه اي اشاره كرديد، توصيه ي شما به دانشجويان براي رعايت اخلاق حرفه اي و داشتن تعهد حرفه اي چيست؟
- دانشجويي كه وارد دانشگاه علوم پزشكي مي شود، بايد بداند كه مسائل پزشكي پيوندي است ميان آنها و خدا. بايد مردم را وسيله اي براي نزديكي و قرب به خدا بداند و هر كاري كه براي بيمار انجام مي دهد با نيت خير باشد. وقتي كه اين مسئله رعايت شود، ساير مسائل تحت الشعاع آن قرار مي گيرند و حل مي شوند. پزشكان نبايد حرفه خود را تحت شعاع مسائل مالي قرار دهند.
ملاك انتخاب يك استاد خوب چيست و اساتيد بايد چه ويژگي هايي داشته باشند و چه نكاتي را رعايت كنند؟
- به نظر من بايد دو جنبه را رعايت نمايد، يكي جنبه ي علمي و ديگري جنبه ي اخلاقي. جنبه ي علمي، به معني به روز بودن و مطالعه ي علمي و در ارتباط بودن با دانشجو، ديدن بيماران و حل مسائل است. جنبه ي اخلاقي هم اين است كه بتواند در هر سطحي يك رابطه ي اخلاقي با دانشجو برقرار نمايد، تا بتواند بينش و نگرش اخلاقي خود را به دانشجو منتقل كند. البته بايستي هميشه دانشجويان بهتر از اساتيد باشند تا علم پيشرفت كند.
دكتر مهاجري: البته لازم است كه بگويم دكتر پژوهي نيز واقعا تنها نقش استاد علمي براي ما نداشتند و حداقل براي بنده نقش پدر و راهنما را هم داشتند. ايشان در زندگي بسيار به من كمك و راهنمايي كرده اند و اميدوارم همواره بتوانم از تجربيات ايشان استفاده كنم.
دكتر پژوهي: دكتر مهاجري از دانشجويان بسيار سرآمد و درجه اول ما بودند و بسيار تلاش كرديم تا ايشان را بعد از فارغ التحصيلي همچنان در گروه نگاه داريم.
تفاوت حرف پزشكي را با ساير رشته ها در چه مي دانيد؟
- همان طور كه مشهور است، علم را به دو دسته تقسيم مي كنند؛ علم الابدان و علم الاديان. علم الاديان كه جداست. علم الابدان را كه البته نمي توان گفت كه فقط منظور پزشكي است، بلكه كليه رشته هاي مرتبط به حوزه سلامت را شامل مي شود. تمامي افرادي كه در علم الابدان مشغول به فعاليت هستند به نوعي مي توانند به ارتقاء سلامت بشري كمك نمايند.
منظور بنده از نظر ويژگي هاي فردي و اخلاقي بود، در واقع در حرف پزشكي چه كسي را مي توانيم يك استاد واقعي بدانيم؟
- استاد واقعي كسي است كه هم از نظر علمي روزآمد باشد و هم از نظر اخلاقي به عنوان يك الگو در سطح اجتماع مطرح شود.
اگر بتوانيد يكي از اساتيدتان را نام ببريد كه اين ويژگي ها را داشته است، به چه كسي اشاره مي كنيد؟
- افراد بسياري بودند، دكتر شريعت تربقان، دكتر مسلم بهادري، دكتر يلدا، دكتر آرمين، دكتر سيار و غيره
كدام يك از اساتيد بيش ترين تاثير را بر روي شما گذاشتند؟
- دكتر آرمين، دكتر بهادري، دكتر يلدا، دكتر آذر
چه ويژگي هايي داشتند؟
- از لحاظ متانت و اخلاق پزشكي در برخورد با مريض، برخورد با مسائل و نحوه ي آموزش به دانشجو، الگوهاي بسيار خوبي بودند.
آقاي دكتر شما معاون آموزشي بوديد اما زماني به عنوان پژوهشگر برتر انتخاب شده ايد، بيشتر به پژوهش علاقه منديد يا آموزش؟
- به هر دو علاقه مند هستم؛ البته پژوهش حيطه هاي متعددي دارد. نمي توان گفت كدام بهتر است؛ تا زماني كه وقت داشته باشم، سعي مي كنم در كنار دانشجويان باشم و اگر وقت ايجاب نمايد، پژوهش هم انجام مي دهم. چرا كه پژوهش فقط خاص محيط دانشگاه نيست و در منزل هم مي توان انجام داد. سعي مي كنم هر دو را در حد توان پيگيري كنم.
اگر دانشجويي بخواهد از ابتدا در بعد پژوهش كار كند، توصيه ي شما چيست، چگونه شروع كند و با چه سبكي پيش برود؟
- در قديم بيشتر مطالعات از نوع توصيفي بود، اما در حال حاضر پژوهش پيشرفت بسياري كرده است. به نظر بنده، اگر كسي بخواهد در حال حاضر پژوهش در بالين را آغاز كند بايد سه بخش را بگذراند؛ نخست تحقيقات باليني، بعد اپيدميولوژي باليني و سپس آمار پزشكي. خوش بختانه در حال حاضر اين دوره ها در دانشگاه ها برگزار مي شوند و دانشجويان به راحتي مي توانند از آن استفاده كنند.
بخش آخر سوالات ما در خصوص خانواده و فرزندان است.در چه سالي ازدواج كرديد و چند فرزند داريد؟
- در ارديبهشت سال 1358 ازدواج كردم و چون پدرم وضع مالي خوبي نداشت و بنده هم در دوران رزيدنتي بودم، ماهيانه 17 الي 18 شب در بيمارستان هاي مختلف كشيك مي دادم تا بتوانم از پس مخارج زندگي بربيايم. 4 فرزند دارم كه 3 تاي آن ها دختر و يكي پسر است. دو تا از دخترانم پزشكي خوانده اند؛ يكي متخصص داخلي است و ديگري هم دوره ي عمومي خود را امسال تمام كرده است. دخترم به همراه همسرش سرنگي اختراع كرده كه به شست وشوي زخم كمك مي كند و به همين دليل از گذراندن طرح معاف شده اند و درحال حاضر در حال گذراندن دوران ضريب k هستند. يكي ديگر از دخترانم در امريكا دكتراي برق مي خواند و پسرم هم در آمريكا برق مي خواند. دخترم هم كه متخصص داخلي است، در حال گذراندن طرحش در بيمارستان شريعتي است.
همسرتان چطور؟
- ايشان در مقطع كارشناسي و كارشناسي ارشد معارف اسلامي تحصيل كرده اند. عضو هيئت علمي گروه معارف دانشگاه تهران بودند و در حال حاضر بازنشست شده اند.
مرور خاطرات شما در دانشگاه بسيار لذت بخش بود. از اينكه وقت خود را در اختيار ما گذاشتيد سپاسگزارم./ق
خبرنگار: نسيم قرائيان
عكس و فيلم: مهدي كيهان
متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید: