گفتگوی با حجتالاسلام دکتر علی الهامی، عضو هیئتعلمی گروه آموزشی معارفاسلامی دانشکده پزشکی و رزمنده دوران دفاع مقدس
دفتر امور ایثارگران با حجتالاسلام دکتر علی الهامی دانشآموخته حوزه و دکترایتخصصی مدرسی معارفاسلامی گرایش تاریخ و تمدن اسلامی و عضو هیئتعلمی گروه آموزشی معارفاسلامی دانشکده پزشکی و رزمنده دوران دفاع مقدس گفتگو کرد.
به گزارش روابطعمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران دفتر امور ایثارگران، در ادامه مصاحبه با ایثارگران گرامی دانشگاه، دفتر امور ایثارگران با حجتالاسلام دکتر علی الهامی دانشآموخته حوزه و دکترایتخصصی مدرسی معارفاسلامی گرایش تاریخ و تمدن اسلامی و عضو هیئتعلمی گروه آموزشی معارفاسلامی دانشکده پزشکی و رزمنده دوران دفاع مقدس گفتگو کرد.
ضمن تشکر از اینکه وقت گرانبهایتان را در اختیار ما گذاشتید، لطفا خودتان را معرفی کنید؟
علی الهامی متولد تربتحیدریه از توابع استان خراسانرضوی و عضو هیئتعلمی گروه آموزشی معارفاسلامی دانشکدهپزشکی دانشگاه علومپزشکیتهران هستم و از سال 1373شمسی در این دانشگاه افتخار خدمتگزاری را دارم.
دوران تحصیل خود را چگونه گذراندید؟
دوران ابتدایی را در زادگاهم گذرانده و در آغاز سال تحصیلی 1353 وارد حوزهعلمیه شهرستان کاشمر شدم و در سال 1356 به حوزهعلمیه قم راه یافتم. همزمان با تحصیلات حوزوی به دلیل توصیههای مرحوم پدرم و بعضی از اساتید روشنبین و بزرگوار حوزه بهصورت متفرقه مقطع متوسطه را در رشته فرهنگ و ادب گذراندم. در حوزهعلمیه قم سطوح دهگانه دروس حوزه را تا سال 1363 به پایان رسانده، از سال 1364 به مقطع سطوح عالی حوزهعلمیه قم یعنی دروس خارج فقه و اصول راه یافتم و تا سال 1386 به مدت 22 سال در مقطع سطح عالی حوزه از محضر علمای بزرگی همچون آیتالله میرزاجوادآقایتبریزی، آیتالله وحیدخراسانی، آیتالله جعفرسبحانی، آیتالله ناصرمکارمشیرازی و آیتالله موسیزنجانی بهره گرفتم و همزمان تحصیلات دانشگاهی را ادامه دادم که در سال 1371مدرک کارشناسی ارشد و در سال1391 موفق به کسب مدرک دکتری رشته مدرسی معارفاسلامی گرایش تاریخ و تمدن اسلامی با درجه عالی شدم.
در چه رشتهای تحصیل کردید و اکنون در چه رشتهای فعالیت میکنید؟
رشته تحصیلی دانشگاهیام گرایش تاریخ و تمدن اسلامی است و بیشتر فعالیتهای علمی خود را در همین رشته متمرکز کردهام. پس از جنگ تحمیلی عراق جهت ورود به عرصههای جدید و دانشهای نوین علمی، همزمان با دروس حوزوی وارد دانشگاه شدم و در سال 1367 در آزمون ارشد الهیات و معارف اسلامی مرکز تربیت مدرس دانشگاه قم پذیرفته شده و در سال 1371 با درجه عالی فارغالتحصیل شدم؛ سال 1386 در آزمون دکترای تاریخ و تمدن اسلامی دانشگاه معارف اسلامی پذیرفته و در سال 1391 با کسب رتبه ممتاز در مقطع دکتری فارغالتحصیل شدم و اکنون بیشتر در این زمینه علمی به فعالیتهای آموزشی – پژوهشی اشتغال دارم.
چطور به این رشته علاقهمند شدید؟
شرایط زمانه و موقعیت کاری در انتخاب گرایش تاریخ و تمدن اسلامی تعیینکننده بود. همان طور که میدانید پس از جنگ هشتساله گفتمان سازندگی، توسعه و توسعهیافتگی کشور در محافل علمی و سیاسی بسیار مطرح بود، از طرفی ورودم به تدریس در دانشگاه با تدریس درس «انقلاباسلامی و ریشههای آن» آغاز شد و یکی از مسائل مطرح در رابطه با اهداف انقلاب دست یابی به تمدن ایرانی- اسلامی بود؛ افزونبراین در دانشگاه صنعتی امیرکبیر سمت معاون فرهنگی نهاد نمایندگی را داشتم. که مباحث تمدن اسلامی و گفتگوی تمدنها بسیار رایج بود که امروزه ما را به بحث تمدن نوین اسلامی کشانده است. لذا این موضوع برایم جذابیت داشت که پس از مشورت با برخی از اساتید صاحبنظر، این رشته را برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری برگزیدم. اساساً بحث تمدن از گرایشهای جدید علمیست که سابقه طولانی نداشته و بهعنوان یک حیطه آموزشی-پژوهشی به نیمهای دوم قرن 18 میلادی باز میگردد که از آغازگران آن می توان ازوالتراز نامدارترین فیلسوفان و نویسندگان فرانسوی عصر روشنگرییاد نمود. او مفاهیم جدیدی از آزادی و اندیشه، عدالت اجتماعی و نقش اقشار مردمی را در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی مطرح کرد ه است که جمعبندیهای آن به مفاهیمی همچون فرهنگ و تمدن نوین و یا تمدن غربی منجر شده است؛ موارد یاد شده در علاقهمندیم به این رشته تأثیر زیادی داشته است.
در خصوص فعالیتهای اجرایی، پژوهشی و فرهنگی خود مختصری بفرمائید؟
با توجه به وظایف هیئتعلمی تقریباً همه فعالیتهایم جنبه آموزشی، پژوهشی و فرهنگی پیدا میکند حتی فعالیتهای اجرایی هم رویکرد علمی-فرهنگی دارد. علاوه بر تدریس پیوسته ازجمله فعالیتهای علمی-پژوهشی ام تألیف 9 عنوان کتاب و بالغ بر 37 مقاله به چاپ رسیده است. افزون براین در پایاننامههای ارشد و رسالههای دکتری متعدد دانشجویان بهعنوان استاد راهنما یا مشاور نقش داشته و دارم که برخی بهعنوان کتاب چاپ و منتشرشده است. همچنین در کرسیهای نظریهپردازی متعددی بهعنوان ارائهدهنده و یا منتقد حضور داشتم و پیوسته سخنرانیهای مختلفی به مناسبتهای علمی، فرهنگی و مذهبی در دانشگاه و یا خارج دانشگاه داشته و دارم، همکاری با مجلات علمی-پژوهشی بهعنوان عضو هیئتتحریریه، داور و یا ارائهدهنده مقالات در مجلات علمی- پژوهشی دانشگاهی و غیر دانشگاهی ازجمله مجلههای مطالعات اسلامی در حوزه سلامت، مطالعات تاریخ و تمدن اسلام و ایران، مجله تاریخ فرهنگ و تمدن، تاریخ اسلام و ... همکاری دارم.
عضویت هیئتعلمی از جمله گروه آموزشی معارف اسلامی دانشگاه علوم پزشکی تهران و برخی مراکز علمی-تخصصی مانند مرکز علوم قرآن، حدیث و طب دانشگاه علوم پزشکی تهران، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در گروه فقه سیاسی وابسته به دفتر تبلیغاتاسلامی قم و همچنین در گروههای ویژه تاریخ و تمدن اسلامی در دانشگاه آزاد اسلامی حوزه علمیه خواهران بخشی از فعالیتهای علمیست که حضور داشته و دارم.
از جمله سوابق کارهای اجرایی حدود دو سال معاون فرهنگی نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه صنعتی امیرکبیر چند دوره مدیر گروه آموزشی معارف اسلامی دانشگاه علوم پزشکی تهران ، مدیر شورای گروه های آموزشی معارف اسلامی دانشکاه های دولتی منطقه یک، شامل تهران، قم، البرز، سمنان و قزوین؛ عضویت در کمیته علمی معارف اسلامی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، عضویت هیئت برد و طراحی سؤالات جامع علوم پایه، عضویت هیئت تجدیدنظر وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، معاون پژوهشی گروه آموزشی معارف اسلامی دانشگاه علوم پزشکی تهران و معاون پژوهشی گروه فقه و تاریخ حوزههایعلمیه خواهران بخشی از فعالیتهای اجرایی– فرهنگی بنده می باشد. (جزئیات این فعالیتها در درگاه اطلاعرسانی رسمی اینجانب در سامانه اینترنتی با آدرس www.drelhamiali.blog.ir و همینطور در صفحه شخصیام در سایت قدیمی دانشگاه علوم پزشکی تهران قابل ملاحظه است).
چطور شد به جبهه رفتید؟
هنگام شروع جنگ تحمیلی هشتساله عراق، اقتضای موقعیت سنی و شرایط سیاسی-اجتماعی آن دوران، ایجاب میکرد به شکلی نسبت به تحولات سیاسی–اجتماعی جامعه حساس باشم؛ جدای از این امور نقش امام خمینی(ره) و رهبری ایشان در تصمیمگیریهای ما بسیار تعیینکننده بود. بهخاطر دارم زمانی سخنرانی امام را گوش میدادم که فرمود: «امروز جبهه از اوجب واجبات است.» این بیانات آنقدر در من تأثیر گذاشت که همانروز با یکی از دوستان هماهنگ شدم و برای اعزام به جبهه آماده شدیم. این حس که رفتن به جبهه وظیفه است! شاید امروز کمی عجیب به نظر برسد، اما آن زمان بسیار مهم و قابل پذیرش بود. وظیفه دینی و ملی ما حفظ انقلاب و ارزشهای ملی-اسلامی چنین ایجاب می نمود. جنگ که آغاز شد مشخص بود دشمن برای از بین بردن انقلاب و دستاوردهای آن برنامهریزی کرده است، لذا دفاع از انقلاب، ناموس و وطن، حضور در جنگ و جبهه را از اولویتهای ما ساخته بود.
از وقایع جنگ و حضورتان در جبهه بفرمایید:
اولین بار در سال 1359 پس از دیدن دوره آموزشهای رزمی در حزب جمهوریاسلامی که آن موقع هنوز نیروی بسیج و سپاه موقعیت ثبات و روشنی نداشتند، به منطقه نقده در آذربایجان غربی اعزام شدم. آذربایجان غربی و کردستان از جمله مناطقی بود که به دلیل فعالیتهای گسترده ضد انقلاب از صحنههای جنگ داخلی و خارجی بود. حدود سه ماه در منطقه بودم، شرایط بسیار سخت بود به دلیل فقدان امنیت و شدت درگیریها حتی به مردم عادی هم نمی توانستیم اعتماد نماییم. چون کسوت روحانی داشتم بیشتر بهعنوان نیروی رزمی-تبلیغی اعزام میشدم. دومین بار در جریان فتح خرمشهر به جبهههای جنوب اعزام شدم. فتح خرمشهر صحنه جالبی از شور و شعف و کمکهای مردمی بود، خاطرم هست از شهرستانها کمکهای مردمی کاروانی با کامیون به جبههها فرستاده میشد؛ نزدیک هر عملیات و یا بعدازآن این کمکها اوج میگرفت. به همراه یکی از این کاروانهایی که از شهرستان ما اعزامی شده بود بنده هم اعزام شدم و تا شهریور ماه در منطقه جنوب بودم، اعزامهای بعدی که داشتم سفرهای رزمی-تبلیغی بود که نوعاً سفرهای بیستروزه، یکماهه و یا 45 روزه بودند که به مناطق جنگی باختران؛ قصرشیرین، مریوان، سردشت، سرپلذهاب و دشت شیلر (یا رودخانه شیلر که از مناطق بسیار حساس بین بانه و مریوان بود و زیر کوه بیمارستان صحرائی بسیار مجهز و ویژه مجروحان جنگی داشت) اعزام شدم. دو سفر هم به تپههای روح ا...، تپه فیض و منطقه بازیدراز داشتم که خاطرات زیادی از این مناطق دارم.
اصولاً صحنههای جبهه و جنگ همهاش خاطره بود، چه زمانی که در سنگر بودیم و چه زمانی که بهعنوان سخنران در بین رزمندگان و یا در عملیات ها؛ همه صحنههایی سراسر شور، هیجان، اضطراب و امید بود؛ البته آن خاطرات در تاریخ و ذهن مردم ما ثبت شده است. یادم هست پس از فتح خرمشهر که اعزام شدم قرار بر این بود پس از مدت کوتاهی برگردم، اما وقتی وارد منطقه شدم فضای خاصی پیش آمد که تا شهریور ماه ماندم. روحانی قبلی که آنجا بود گویا خسته شده بود، چشمش که به من افتاد خیلی خوشحال شد که جایگزینی آمده، منی که قرار بود کمتر از ده روز برگردم حدود سه ماه تا شهریور ماندگار شدم و حوادث تلخ و شیرین زیادی داشتم؛ گرمای شدید خوزستان، شهدا و مجروحان، حماسهها و دلاوریها که هر روزه با آن مواجه بودیم خاطرات مرا میساختند.
از خاطراتی که همان روز اول رخ داد و هیچوقت از یادم نمیرود، سوار بر ماشین کمکهای مردمی با شور و شعف به سمت مرز شلمچه در حرکت بودیم، مرز بینالمللی را رد کردیم، از خط مرزی عراق هم که به دست بچههای ما افتاده بود عبور کردیم، هیچکس هم به ما نگفت شما با این ماشین کجا میروید؟ همچنانکه به جلو میرفتیم یکمرتبه با تیراندازی و خمپارههای عراقیها مواجه شدیم، تازه فهمیدیم مستقیم به سمت دشمن میرویم. راننده کامیون دستپاچه شد تا ماشین را برگرداند آتش دشمن بر سر ما شدید شد و البته خسارتهایی هم به ماشین وارد نمود. وقتی به سمت نیروهای خودی برگشتیم، فرمانده فریاد زد: «چرا اینجا آمدید و کجا می روید؟". حرفمان این بود که شما باید راهنمایی میکردید. شاید اگر تیراندازی اولیه صورت نمیگرفت ما با کل محموله کمکهای مردمی گرفتار دشمن میشدیم.
یکبار همزمانی از سرپلذهاب به سمت قصر شیرین در حال حرکت بودیم، جاده کاملاً در معرض دید دشمن بود، ناگهان به سمت ماشین ما شلیک شد، ماشین تاب زیادی خورد، من هم از ناحیه گوش آسیب دیدم. وقتی من را به بیمارستان پادگان ابوذر منتقل کردند از مجروحینی که دچار آسیبهای جدی و شدید شده و شهدایی که میآوردند خجالت کشیدم، خواستم بیرون بیایم، پزشک معالج به من گفت: «آنجا بنشین، تو نمیدانی چه صدمهای دیدی». گفتم: ولی من احساس میکنم سالم هستم و بیمارستان را ترک کردم که هنوز اثر آن را بههمراه دارم.
خاطره دیگرم هنگام برگشت از منطقه جنوب بود در قطار نشسته بودیم، هر یک از همسفران خاطرهای تعریف میکردند، آقایی میانسال وارد کوپه ما شد و نگاه خیره و معناداری به من کرد، کمی معذب شدم، ایشان را تکریم و احترام کردم، حالش را پرسیدم. گفت: «تو روحانی هستی؟» (لباس شخصی پوشیده بودم). تأیید کردم، ادامه داد: «کوپه بغل صدایت را شنیدم، به بچهها گفتم این آقا روحانی است. در منطقه زمانی که ما میخواستیم به خط اعزام شویم آمدی و سخنرانی کردی». (یادم آمد بحث جهاد بود و خب ما هم جوان بودیم و احساساتی، روایات ویژهای از جهاد را بیان کرده بودیم)، ایشان ادامه داد: «ما از خط برگشتیم و من برای ادای نماز از سنگر بیرون آمدم»، سر جیبش را که سوراخ بود نشان داد و گفت: در حال نماز بودم یکمرتبه گلوله رسام مستقیم به سینه و سمت قلبم اصابت کرد، با خود گفتم الان میافتم، خودم را تکان دادم، اما اتفاقی نیافتاد! به رکوع رفتم، گفتم شاید بیفتم بازهم اتفاقی نیفتاد، به سینهام دست زدم، خونی نمیآمد، همینطور سجده و به ترتیب رکعت بعدی را خواندم و سلام نماز را دادم، دوباره به سینهام دست زدم و دنبال گلوله گشتم، آستینم را که برای وضو بالا زده بودم پایین کشیدم که ناگهان دستم سوخت، متوجه شدم گلولهای که به سینهام خورده، با قرآنی داخل جیبم روی سینه سمت چپم بوده برخورد کرده، برگشته و در آستینم گیرکرده است. آری این از معجزات قران است که جیب پیراهنم سوخته ولی قران کاملاً سالم و مانع از اصابت به قلبم شده است. بههرحال در منطقه جنوب همهچیزش خاطره بود، گرمای شدید، سختیها، کمبود منابع و وجود حشرات موذی و رتیلهای آن و ... .
در حین جنگ به دوران پسازآن همفکر میکردید؟
اوایل جنگ خیر. برآوردها سخت بود؛ شاید اولویتهای دیگری بود که فکر امثال ما را مشغول کرده بود. تهاجم و فشار از داخل و خارج کشور، بهویژه از جانب استکبار جهانی، صدام و عوامل داخلی بسیار گسترده بود. در خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی هم میخوانیم که میگوید: «ما هر شب که سپری می کردیم، احتمال می دادیم صبح که برمی خیزیم مملکت جور دیگری شده باشد و ما در محاصره نیروی دشمن هستیم.» این احتمال برای من هم وجود داشت. بهویژه به دلیل حال و هوای جوانی که خیلی به آینده فکر نمیکردیم و حتی احتمال زنده ماندن را نداشتیم؛ چون حرکتی که آغاز شده بود مستلزم جانفشانیهای ویژهای بود که می بایست حداقل یک نسل همه پتانسیل خود را به کار بگیرد تا انقلاب سرانجام گیرد؛ اما جنگ که دچار فرسایش شد کمکم باورمان شد که قدرت لازم را برای ایستادن داریم و از طرفی دشمن هم که از همه ظرفیتهایش استفاده کرده و بی نتیجه مانده بود، معلوم شد که نه دشمن آنقدر قویست که نظام و انقلاب را از پای درآورد و نه مردم از نظام و انقلابشان دست میکشند. پس به یقین رسیدیم که نظام و انقلاب اسلامی ماندگاری دارد. لذا اولویتهای دولت و نظام، بر برنامهریزی برای آینده استوار شد. برای من هم به عنوان ذره ای کوچک از خیل مردم آن بود که باید خود را برای ایفای نقشی هر چند کوچک برای آینده آماده سازم. از این روی همزمان با تحصیلات حوزوی تصمیم به ادامه تحصیل در دانشگاه و برنامه ریزی برای دانشگاه گرفتم.
از دوستان دوران جنگ بگویید، آیا با آنها ارتباط دارید؟
البته دوستان زیادی داشته و دارم که در مقاطع مختلف و در سفرهای کوتاه و بلند در عرصه جنگ و پشت جنگ با آنان آشنا شده ام که بعضی از آنان شهید و برخی هم به رحمت ایزدی پیوسته اند که یادشان گرامی وروحشان شاد باد و تعدادی هم هنوز در قید حیات هستند البته با برخی از آنان کم و بیش بعضا در نشست های دوستانه و یا ارتباطات مجازی ارتباط های دارم. از جمله دوستان همرزم، همکلاسی و بسیار صمیمیام حجة الاسلام سید یوسف نباتی بود که مدتی در منطقه کردستان با هم بودیم. بعدها امامجمعه شهرستان جلفا شد و مدتی است که به رحمت ایزدی پیوسته است، سبزعلی حیدری از دیگر دوستان روحانی و پاسداری است که نقشهای مهمی در سپاه؛ نیروهای قرارگاه رمضان و اطلاعات عملیات داشت. ایشان از جمله جانبازان عزیزی بود که حدود دو سال پیش در اثر آسیبهای ناشی از جنگ از میان ما پرکشید و خاطرات ارزشمندی از دوران جنگ از وی به چاپ رسیده است که با وی بهویژه در تدوین و چاپ مجموعه خاطراتش ارتباط زیادی داشتم و محسن آقارضی از بچههای اصفهان و بسیار مؤثر در تبلیغات جبهه و جنگ چند روز پس از عکس مشترکی که روی پل شهر سرپلذهاب با هم گرفتیم در همان نقطه به شهادت رسید. ازجمله این دوستان جوادزمانی بود که مدتی هم مسئولیتی در سازمان تبلیغات تهران داشت و علیزارع از پاسداران سرپلذهاب که به شهادت رسیدند. روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
عزیزحیدری، نادعلیحیدری (که در قوه قضائیه مشغول هستند) جمالبهادری، عباسهوشمند (که خاطرات زیادی باوی از جبهه دارم) و یکسری از بچههای تیپ قائم گیلان در منطقه مریوان که دوستان بسیار فوقالعادهای بودند، مثل آقای امیری (از پاسداران رشید و از بچههای اطلاعات عملیات) و رسولشبرنگ (از عناصر فعال فرهنگی در شهرداری تهران) از جمله دوستانی هستند که هنوز باهم در ارتباط هستیم.
چگونه میتوان طرز تفکر ایثارگران را به دیگران منتقل کرد؟
سؤالتان خوب، سخت و فنی است! مدیران ما باید در این زمینه بیشتر دقت کنند. البته از جهاتی میتوان به راحتی تجربیات و خاطرات را انتقال داد ولی اندیشه، طرز تفکری که حامل باورها، ارزشها و جهانبینی باشد انتقالش قدری سخت است؛ آن زمان شرایطی وجود داشت که امروزه تغییر کرده است، خواستهها، ارزشها و افکار، حتی عملکرد مسئولان هم متفاوت شده و انتقال ارزشها و اندیشههای آن دوران را قدری سخت کرده است.
از دلایل مهم آن، این است که آن زمان دفاع فیزیکی، محسوس و ملموس از خاک کشور مطرح بود ولی امروز این موضوع مطرح نیست و مرزهای فیزیکی کشورمان در امنیت است. ثانیاً حضرت امام (ره) در شرایط آن روز جایگاه مهم در میان مردم داشت و میتوانست در جهتدهی مردم نقشآفرین باشد، البته مقام معظم رهبری هم خیلی مؤثرند ولی چون فضاها و شرایط تغییر کرده است انتقال اندیشه و جهانبینی آن زمان برای نسلهای جدید به مراتب مشکل است. اما در عینحال هرگز نباید این وظیفه مهم رها شود، لازم است با فعالیتهای گوناگون فرهنگی و ایجاد فضای حماسی-معنوی تلاش شود تا نگرش و آرمانخواهی دوران جنگ و پسازآن که یکی از دستاوردهای بزرگ و گنجینههای عظیم حماسی، معنوی و آرمانخواهی بود به نسلها و دورانهای بعدی انتقال یابد. راههای گوناگونی برای آن وجود دارد از آن جمله وجود رزمندگان و ایثارگران عزیز دوران جنگ در این زمینه بسیار اثرگذار است و البته این نیاز به برنامهریزی دارد که اداره شما بهعنوان "اداره امور ایثارگران و فعالیتهای شما" در این رابطه، نمونهای بسیار ارزشمندی است که میتواند مؤثر باشد.
نکته دیگر؛ انتقال تفکر و اندیشه ایثارگران، رسالت و وظیفه نخبگان و فرهیختگان است؛ چه اهل قلم و اندیشه و چهکسانی که در عرصه های هنر دستی دارند همه باید تلاش نمایند تا با بهره گیری از چهرههای برجسته دوران جنگ و انقلاب بهعنوان اسطورهها و قهرمانان حماسی، سیاسی و اجتماعی برای نسل های بعدی الگوسازی نمایند؛ چهرههایی مانند: شهید مصطفیچمران، شهید حاج قاسمسلیمانی، شهید علیصیادشیرازی و ...، زندگی، خاطرات و عملکرد آنان سوژههای بسیار ارزشمندیست که در قالب گرامیداشت، همایشها، نشر خاطرات، ثبت تصاویر و تندیسهای آنان در سطوح و عرصههای مختلف میتواند در انتقال اندیشه و طرز تفکر ایثارگران به نسلهای آینده ما و حتی کل جهان اسلام در راستای حفظ ارزشها و حماسهها تأثیرگذار باشد.
آیا خاطرات خود را از دوران دفاع مقدس مکتوب کردید؟
بله. بعضی از خاطرات را دارم اما متأسفانه بسیار از خاطرات مکتوبم در اثر نقلوانتقال و جابجاییهایی که مرتب داشتم از دست رفته است و برخی از خاطراتی که باقی مانده، به ویژه تصاویر بعضاً مورد مراجعه و یادآوریام قرار میگیرد.
نقش ایثارگری در نسل سوم و چهارم را چگونه میتوان ایفا کرد؟ روشهای پیشنهادی شما چیست؟
همانطورکه در پیش گفته شد ثبت و ارائه خاطرات و فداکاریهای ایثارگران و شهدا در قالب کتاب، آثار هنری، فیلم، یادوارهها و ... یکی از بهترین راهکارهاست که بهخوبی میتواند برای نسلهای بعدی ایفای نقش نماید؛ اگر چه کارهایی ازایندست زیاد است اما جنگ و دوره دفاعمقدس ظرفیتهای زیادی دارد و از گنجینههای بسیار عظیمیست که هنوز در انتقال همه ظرفیتهای آن راه بسیار طولانی داریم. بهعنوان نمونه شخصاً پروژهای با عنوان "خاطرات و دیدگاههای استادان دانشگاهها در مورد جنگ تحمیلی هشتساله و سرانجام آن" با همراهی بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس انجام دادم که بهشدت مورد توجه اساتید و دانشجویان قرار گرفت.
یادآوری این نکته هم قابل توجه است، بازدیدهایی که معمولاً در قالب اردوهای راهیان نور انجام میگیرد و یا همایشهایی که در رابطه با وقایع و حوادث دوران دفاع مقدس برگزار میشود از روشهای پیشنهادی و مؤثر هستند. بهعنوان نمونه، یکی از همایشهایی که شخصاً به عنوان مدیر گروه آموزشی معارف اسلامی در دانشگاه علوم پزشکی تهران، در سال 1383 در تالار ابنسینا دانشکده پزشکی با عنوان "همایش عرفان، دانشگاه و دفاع مقدس" برگزار کردیم که با حضور و بهرهگیری از سخنرانانی مانند: اقای دکتر ظفرقندی؛ رئیس وقت دانشگاه، دکتر منصوری لاریجانی رئیس مرکز آثار دفاع مقدس، دکتر علی شیخ الاسلامی و جمع کثیری از اساتید ایثارگر انجام گرفت که بسیار مؤثر و مورد استقبال اساتید و دانشجویان قرار گرفت که البته بهتر از آن را هم میتوان در سطوح مختلف و سوژههای متفاوت برای نسلهای بعدی، طبقات و اقشار مختلف جامعه برگزار نمود.
عوامل پیشرفت خود را در چه چیزی میبینید؟
هرچند موافق نیستم که پیشرفت متناسب و درخور توجهی داشتهام ولی معتقدم عوامل و عناصر گوناگونی در مقاطع مختلف به نوعی در زندگیم تأثیرگذار بوده و هستند. در مرحله نخست خانواده بهویژه شخص پدرم که از آغاز کودکی و نوجوانی در جهتگیریام به سمت دانش و اعتقادات مذهبی بسیار مؤثر بود تا در راستای یک محصل علمی- مذهبی باشم و نه یک فرد اقتصادی و یا ...؛ چون همه اعضای خانواده و اطرافیانم به امور اقتصادی بیشتر توجه و اشتغال داشتند، همه معتقد بودند شغلی داشته باش که درآمد بیشتر و زندگی بهتری داشته باشی، تنها کسی که مشوقم بود تا در راستای تحصیل دانش به ویژه علوم و معارف دینی قرار گیرم مرحوم پدرم بود.
بهیاد دارم پس از دوره ابتدایی در سال 1353 که وارد حوزهعلمیه شدم، در آن مدرسهای که به تحصیل اشتغال داشتم طی دو-سه سال تحصیل، از ورودیهای مدرسه حدود یکچهارم باقی ماندند و بقیه درس حوزه را رها کردند؛ که البته مسائل مختلفی ازجمله آینده زندگی و شغلی، فضای سیاسی- اجتماعی و فشارهای تبلیغاتی در این موضوع دخالت داشت؛ در این زمینه پدرم در مکانیزمهای تشویقی و ایجاد انگیزه برایم نقش فوق العادهای داشت تا با انگیزه بالا این مسیر را طی کنم و رها نکنم.
از دیگر عوامل، همکاری و همراهی همسر ارجمندم است که خود یکی از عناصر فعال فرهنگی در آموزش و پرورش بود و همچنین فرزندان عزیزم که با صبوری و تحمل مشکلات زندگی همیشه و همهجانبه یار و مشوقم بودهاند و در موفقیتهایم نقش بسزایی داشتند که همین جا لازم میدانم صمیمانه و با همه وجود از آنها تشکر و قدردانی نمایم.
در بین عناصر و شخصیتهای علمی-مذهبی بهعنوان مدل و الگوهای قابل تأسی و متناسب با اهداف و شرایطم که همیشه برایم عزیز و تأثیرگذار بوده میتوانم از "استاد شهید مطهری و شهید دکتر بهشتی" بهعنوان شخصیتهای حوزوی–دانشگاهی یاد کنم، وجود این دو مدل ارزشمند در دوران جوانیم سبب شد تا در کنار درسهای حوزه به دانشگاه و دستاوردهای نوین علمی روی آورم و البته از همه مهمتر و در رأس همه عوامل "توکل بر خداوند متعال و توفیق الهی" همواره محور اساسی زندگی و موفقیتهایم بوده است.
آقای دکتر بهروز بودن چه تأثیری در پیشرفت شما دارد؟
بهروز بودن در انسان یک نوع کارآمدی ایجاد میکند؛ تأثیرگذاری و مفید بودن و در نتیجه نشاط را موجب میشود. وقتی با توجه به نیازها و شرایط زمانه خود را وفق میدهیم اولاً حس مسئولیت را در درون خود ایجاد میکنیم و از همه مهمتر وقتی با شرایط و نیازهای زمانه پیش میرویم، همه پتانسیل و توانمندیهایمان را بهکار خواهیم گرفت و قهراً احساس بازدهی در کار داریم؛ بنده عملاً این را در خیلی از موارد تجربه کردم. هنگامی که با یک فضای جدید آشنا میشوم و خود را با آن نزدیک میکنم میتوانم بگویم انسان بهروزی هستم و چون به افقهای جدید نزدیک میشوم احساس سودمندی، نشاط و حس مسئولیت را برای خود و تأثیرگذاری بر محیط اطرافم را مشاهده کنم.
برای حفظ سلامت روحی و جسمی خود چهکار میکنید؟
سلامت و حفظ آن از اساسیترین نیازهای حیات اجتماعی ماست. مقولهی سلامت برخلاف تعریفها و هدفگذاریهای نظام پزشکی رایج، مفهوم عام وگستردهای دارد که شامل سلامت روحی، جسمی و اجتماعی میشود و همه اینها در کنار همدیگر سلامت را برای ما محقق میسازند؛ لذا کسب سلامت و حفظ آن مستلزم تعریفی متفاوت و ارائه راهکارهای وسیعتری از سلامت جسمی را می باشد.
ورزش، تغذیه سالم و محیطزیست سالم و طبیعی (در صورت امکان) در سلامت جسمی مؤثرند. هرچه طبیعیتر زندگی کنیم و از مواد و عوامل شیمیایی و صنعتی و محیطزیست آلوده فاصله بیشتری داشته باشیم، سلامتی جسمانی بهتری خواهیم داشت که متأسفانه زندگی صنعتی، آلودگیهای محیطی و موادشیمیایی حاکم بر نظام تغذیه، سلامتی همه را به ویژه در شهر تهران تحت تأثیر قرار داده است.
ضلع دوم نظام سلامت، سلامت روحی-روانی است. این ضلع سلامت در پرتو عوامل مختلفی شکل میگیرد؛ اگر چه امروزه در اکثر جوامع کنونی برای درمان و تأمین سلامت روحی به مواردی مثل یوگا، موسیقی، داروهای نشاطآور و مواد مخدر پناه میبرند، اما خوشبختانه در فرهنگ دینی-اسلامی عوامل و مؤلفههایی وجود دارند که بر سلامت روحی-روانی ما تأثیر بسزایی دارند، از قبیل نوع باورها و اعتقادات مذهبی، ارتباطات معنوی و عبادی، پیوند با کلام الهی (قرآن کریم) و دعاهای ایام خاصی در متون و فرهنگ اسلامی، همچنین اماکن مذهبی–زیارتی و تفریحی که در اختیار داریم، همه کانالهایی هستند تا روح و روان ما را از آلودگیهای مادی جدا و به فضای معنا و معنویت سوق دهند که قهرا نتایج آن بر سلامت جسمانی و اجتماعی کمک شایانی می کند؛ چه اینکه بههر مقدار راندمان توکل به خالق هستی بیشتر و ارتباطمان با اهلبیت (ع) فزونتر باشد، اثرگذاری آن بر سلامت جسمانی و اجتماعی ما بیشتر خواهد بود؛ خدا را سپاس که از همه این نعمتها برخورداریم و توفیق بهرمندی هرچه بیشتر از این موارد را برای همه عزیزان و این بنده ناچیز از خداوند متعال خوهانم. انشاا... .
به چه ورزشی علاقه دارید؟
از کودکی به کشتی علاقهمند بودم و در دوران جوانی بیشتر به ورزشهای باستانی علاقه و توجه داشتم، ولی در شرایط فعلی بیشتر به پیادهروی و نرمشهای روزانه میپردازم و اگر فرصتی باشد شنا هم میروم.
چه کسانی بیشترین نقش را در موفقیت شما داشتند؟
جز پدرم که پیشتر یادآور شدم، شخصیتهای متعددی در مراحل مختلف شرائیط سنی و مقاطع تحصیلی در محیطهای حوزه و دانشگاه به نوعی در مسیر زندگیم تأثیرگذار بودند و همواره خود را مدیون زحمات و رهنمودهای ارزشمندشان میدانم. در حوزهعلمیه اساتید ارزشمند و مؤثری داشتم از جمله استادی که جا دارد در آغاز از ایشان یاد کنم، استاد مرحوم ابراهیمفرقانیکاشمری است. ایشان بسیار مهربان، دلسوز و نقش پدرانهای داشت که ضمن تحصیل در محضر ایشان همواره مشوق و کمک یارم برای تدریس در حوزه و دروس حوزوی بود.
از دیگر اساتیدی که بیشترین نقش را در اندیشه سیاسی–دینیام داشت، آیتالله علیمشکینی بود، هنگامیکه ایشان در سال 1353 به شهر محل تحصیلم؛ شهرستان کاشمر تبعیدشده بودند، تبعیدشدن ایشان به آن شهر و گردآمدن بسیاری از نیروهای سیاسی-انقلابی به دور ایشان فوق العاده تأثیرگذار بود. حتی فضای نظام طلبگی را در آن شهر از روند جاری و معمولی دگرگون نمود؛ احساس میکردم در فضایی فراتر از فضای موجود قرار گرفتیم. بعد هم آشنایی با اندیشه ها و مرجعیت امام خمینی(ره) که خود ایشان هم بهعنوان یک الگوی تمام عیار دینی-سیاسی و مرجع تقلید در تغییر نگرش ما در مسیر زندگی، نسبت به وظایف یک انسان مذهبی و روحانی نقش مهمی داشت.
آشنایی و حضورم در درسهای تفسیر قرآن و اخلاق آیتالله مشکینی بسیاری از مفاهیم دینی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی مرا تغییر داد و دچار یک تحول درونی نمود و هدفگذاریها و برنامهریزیهایم تغییر کرد. بهعنوان نمونه، زمان طاغوت کل مدارس علمیه زیر نظر سازمان اوقاف قرار داشت. امام (ره) فتوایی داده بود که «مداخله دولت و ادارات نظام طاغوتی در امور اوقاف حرام است»، به استناد این فتوای امام، آیتالله مشکینی از آب مدرسه استفاده نمی کرد، چون آببهای مدرسه را اداره اوقاف پرداخت می نمود. ما هم به تبعیت از ایشان سعی کردیم آب آشامیدنی و وضویمان را از بیرون تهیه کرده و از آب مدرسه استفاده نکنیم. غرض آن است، این یک رفتار جزئی بود ولی تأثیر بسیار زیادی بر نوع کار، اهداف، برنامهریزی و جهت گیریهای سیاسی_اجتماعی ما داشت. از دیگر اساتیدم که در برنامه ها و جهت گیریام خیلی مؤثر بود، جناب آقای حجتالاسلام غیاثالدین محمدی (امام جمعه سابق شهرهمدان) است. هنگامیکه وارد حوزه قم شدم ایشان استاد یکی از درسهایم بود ما را تشویق میکرد که تنها به درسهای حوزه اکتفا نکنید و در کنار آن به علوم جدید از جمله علوم تجربی، ریاضیات، فیزیک، تاریخ و جغرافیا هم توجه داشته باشید. این موضوع جهتگیری ویژهای به من داد تا در کنار نظام علمی حوزه به نظام جدید آموزشی و دانشگاهی روی آورم. علاوه براین از میان اساتید بزرگوار حوزوی، حضرت آیتالله میزاجوادآقایتبریزی و آیت الله جعفرسبحانی بیشترین نقش را در موفقیت های علمیام داشتند، چه اینکه بالغ بر ده سال از درسهای فقه و اصول هرکدام از آن دو استاد ارجمند در حوزه قم بهره بردم.
در دانشگاه از جمله استادان ارجمندم آقای دکتر علیشریعتمداری (عضو شورای انقلاب فرهنگی و استاد تعلیم و تربیت در ایران) در مقطع کارشناسی ارشد بود که چندین واحد درسی را در این مقطع با وی گذراندم. نوع نگرش ایشان در پژوهش، تفکر منطقی و برنامهریزی برایم بسیار جالبتوجه و تعیینکننده بود، همچنین دکتر احمد احمدی (عضو شورای انقلاب فرهنگی) و در مقطع دکتری استاد دکتر صادق آیینهوند از اساتید حوزه تاریخ و تمدن و از الگوهای بسیار موثر بودند. البته از دیگر اساتیدی که هرکدام بهعنوان مربی و الگوی علمی و عملی وجود و خاطرشان برایم عزیز و مغتنم بوده و هست که در این مجال ذکر نامشان نیست عذرخواهی میکنم و ممنونشان هستم که هر یک بهنوعی در موفقیتهایم نقش بسزایی داشته اند.
بهترین دوران زندگی شما از بدو تولد تا کنون کدام دوران است؟
از مقاطع مختلف دوران زندگی که بهعنوان خاطره پیش رویم قرار دارد بهترینش دوران تحصیل است، چون در این دوره انگیزه، شوق و تحرک بسیاری داشتم و در این میان زمانیکه در حوزه مشغول تحصیل بودم با استادی مواجه شدم که مرا به مطالعات و فضای تحصیلات نظام جدید سوق داد و برایم اشتیاق خاصی ایجاد نمود، بهویژه وقتی بین دو حوزه کاری مقایسه میکردم نیروی مضاعفی میگرفتم. با بعضی از دوستان طلبه که به صورت متفرقه در مقطع راهنمایی و دبیرستان شرکت میکردند، برخی از دروس از جمله ریاضیات، هندسه، فیزیک و شیمی را با دبیران آموزش و پرورش و بعضی از مواد درسی را خود مطالعه میکردیم. بعضی از این دوستان با فرمولهای ریاضی و هندسه و برخی دروس نمیتوانستند ارتباط خوبی برقرار کنند، ولی هنگامی که بنده همین فرمولها را در قالب گزارههای علم منطق شرح و تطبیق میدادم (مانند: قضایای شرطیه، حملیه، حقیقیه و ...) مطالب را دوستان همکلاسیم بهخوبی دریافت میکردند. استاد میگفت: «چرا وقتی من توضیح میدهم خوب نمیگیرند ولی با توضیح تو خوب میفهمند؟» میگفتم: «من با زبانی متفاوت از شما و با استفاده از قواعد علم منطق توضیح میدهم.» برای استاد هم جالب توجه بود و همواره میگفت: «ارتباط بین علوم را پیدا کنید، در فلسفه و منطق ارتباطات بین علوم را زیاد مشاهده میکنیم.» این مسئله برای من خیلی جذاب و از جمله مواردی بود که در دوران تحصیلم احساس لذت میکردم. دوره ورود به دانشگاه که به شکلی با نسل جوان ارتباط داشته و دارم ازجمله مواردی است که برایم نشاطآفرین است و البته در زندگی موارد زیادی برایم خاطره و از بهترینها بوده و بهطور ویژه وقتی صاحب فرزند شدم از بهترین دوران زندگی من به حساب میآید.
چند فرزند دارید؟
چهار فرزند دارم. اولین فرزندم دبیر زبان انگلیسی و یکی از مدیران دبیرستانهای منطقه سه شهرستان قم میباشد، دومی دندانپزشک و در حال گذراندن دوره طرح، سومی رشته حقوق خوانده و چهارمین فرزندم دانشجوست و روانشناسی میخواند که در موفقیتشان را مرهون و مدیون تلاشهای ارزشمند همسرم هستم که خود وی نیز یکی از مدیران موفق آموزش و پرورش بودند.
و حرف آخر:
از فرصتی که جنابعالی برایم فراهم آوردید و از صبر و حوصلهای که به خرج دادید برای بازگویی بخشی از خاطرات زندگیام صمیمانه تشکر میکنم و از مجموعه اداره هیئت علمی امور ایثارگران دانشگاه که نقش خوبی در رابطه با امور ایثارگران به دلیل ساماندهی این مجموعه، ثبت و ضبط خاطرات و ارزشهای دفاع مقدس ایفا می کنند سپاسگزارم.
در مرحله دوم به همقطاران و همفکران خود توصیه میکنم، ما دورهای داشتیم که روز و شب نمیشناختیم. در انجام کارهای اجرایی، فرهنگی و علمی احساس خستگی نمیکردیم. پیشبرد جنگ و کارهای سازندهای که در بعضی از مناطق و امور انجام میگرفت، چون برای رضای الهی و خلق خدا بود و خوب هم جواب میداد و رشد داشت، چون همکاری مردمی را بههمراه داشت و همه احساس نشاط میکردیم. اما اکنون احساس میشود بعضی از ما، از آن فضاها فاصله گرفتیم. عرضم این است اگر نسل ما که بعضی ها امروزه در جایگاه مدیر، رئیس و استاد هستند، همان روحیات را حفظ کنند و مسیر را ادامه دهند که در واقع خواسته مردم و خدا هم همین است. نظام و جامعه بر همه مشکلاتش فائق خواهد آمد و برهمه موانع و دشمنان پیروز خواهیم شد.
نکته دیگر برای اقشار مردم، ما امروز در شرایط ویژهای قرار داریم. مسائل مختلفی از جمله فشارهای جهانی، تحریمهای صورت گرفته زندگی مردم را دچار مشکلاتی کرده است. گرایشهای موجود و تبلیغات گستردهای که برای نا امید کردن مردم به ویژه نسل جوان صورت می گیرد، فضا را بسیار سنگین کرده است. روزهایی بوده که ما آزمونهای سختی پشت سر گذاشتیم. مواردی بوده است که هیچ امیدی به فردای خود نداشتیم اما با توکل و عنایات الهی پیروز شدیم و در مواجهه با همه مشکلات با موفقیت عبور کردیم.
بر اساس آیه شماره 139 سوره آل عمران «ولا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین»، اعتقاد دارم اگر با اتحاد و آگاهی پشت سر رهبری و در راستای محافظت و حراست از این ذخیره عظیم خونبهای شهدا تلاش کنیم، قطعاً پیروز هستیم.
یک توصیه هم به نسل جوان دارم که آرمانخواه و آیندهسازان کشورند! نباید نا امید شد، چرا که ما از مراحل بهمراتب سختتر و مشکلتری با توکل و استعانت خداوند متعال به خوبی عبور کردیم؛ امیدواری و توکل به الطاف الهی، گره خوردن با معنویت، بهویژه توجه به گنجینه عظیم معنوی که شهدا و ایثارگران آفریده و مسئولیت و رسالت بسیار سنگینی بر عهده نسلهای جدید گذاشته، آن است که در این موقعیت حساس با مسئولیت و رسالت سنگین خویش آشنا شویم تا بتوانیم در راستای اهداف و آرمانهای بلند جامعه و آینده ای روشن به پیروزی و موفقیتهای بهتری دست یابیم و در همه عرصههای آرمانی ملت عزیزمان، از برترین های جهان باشیم. انشاء الله.
نظر دهید