تاریخ شفاهی دانشگاه علوم پزشکی تهران
سفیر عشق و امید در جغرافیای انسانیت؛ روایتی از زندگی و رسالت دکتر سید ناصر عمادی
مصاحبهای که پیش روی شما قرار دارد، فرصتی برای شنیدن روایتهای کم نظیر از زبان فردی است که مسیر زندگیاش را وقف خدمت به علم، اخلاق، انسانیت و دین و میهن کرده است. دکتر سید ناصر عمادی، پزشکی که به معنای واقعی کلمه «پزشک بدون مرز» است، نه تنها در درون مرزهای ایران بلکه در دورافتادهترین نقاط آفریقا و خاورمیانه نیز حضور یافته و با درمان بیماران، پیامآور صلح، دوستی، عشق و امید برای انسانهای نیازمند بوده است.
به گزارش سینا رسانه دانشگاه علوم پزشکی تهران، متن مصاحبه را در ادامه می خوانید:
از دوران کودکی در روستای چاشم از توابع استان سمنان و مازندران، تا رسیدن به جایگاه یک متخصص برجسته در حوزه پوست و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران، قصه زندگی دکتر عمادی سرشار از لحظات کم نظیر و تأثیرگذار از فداکاری و انساندوستی برای اعتلای نام انسانیت است.
گوشه گوشه این مصاحبه به ما نشان میدهد که چگونه مصائب و حوادث روزگار بسیار سخت در دوران کودکی از مرگ دلخراش برادر به دلیل فقدان پزشک و امکانات پزشکی، انگیزهای بزرگ و ارزشمند برای دکتر عمادی شد تا به رشته پزشکی قدم بگذارد. او با تحمل مصائب، مشکلات و سختیها بسیار، ابتدا در جبهههای جنگ تحمیلی بهعنوان دانشجوی پزشکی خدمت کرد و سپس با تخصصی در حوزه بیماریهای پوست، تصمیم گرفت که به جای تأسیس مطب و کار خصوصی در مناطق مرفه، با عزیمت به محرومترین مناطق کشور و جهان مطب خود را در دل فقر و محرومیت افتتاح و با درمان بیمارانی که چشم انتظار به حضور طبیبانه دکتر عمادی داشتند نام و نشانی برای دین، میهن و انسانیت باشد.
یکی از مهمترین نکات برجسته این مصاحبه، فعالیتهای بشردوستانه دکتر عمادی در آفریقا است. وی با سفرهای متعدد به کشورهای کنیا، غنا، بروندی، سودان، سومالی، نیجریه، گینه، زیمبابوه، تانزانیا، موریتانی، عراق، افغانستان، پاکستان، لبنان و دیگر نقاط، توانست خدمات درمانی گستردهای به نیازمندان، بیماران و محرومان ارائه دهد.
نتایج ماندگار، نافذ و نمادین
دکتر عمادی، درمانگاههای پوست به نام امام حسین (ع) در کشور مسیحی نشین کنیا، امام رضا (ع) در کشور بروندی و امام علی (ع) در کشور زیمبابوه که با نیت و هدف طبابت صادقانه و خالصانه بود با حمایت دولت و ملت این کشورها تأسیس کرد که این امر نه تنها کمک بزرگی به مردم این مناطق برای تشخیص و درمان بیماریهای پوست بود، بلکه به تبلیغ فرهنگ و ارزشهای والای انسان سازی ایران و ایرانی در خارج از مرزها از مسیر دیپلماسی پزشکی و طبابت عالمانه کمک شایانی کرد. او با تلاش و ایثار فراوان، نه تنها بیماریهایی چون ایدز، سالک و مالاریا را در این مناطق درمان و کنترل و هزاران بیمار را درمان کرده است بلکه توانست با آموزش بسیاری از پزشکان و دانشجویان پزشکی در کشورهای آفریقایی به توانمندی، دانش و تجربه پزشکان قاره سیاه به درمان بیماران پوستی بیفزاید.
دستاوردهای وی، موجب شد تا او به عنوان یک پزشک انساندوست، نه تنها در ایران بلکه در سطوح بینالمللی مورد تقدیر قرار گیرد و جوایز مختلفی از جمله مدال جهانی صلح و فداکاری «فلورانس نایتینگل» ژنو را در سال ۲۰۲۱ و جایزه ویژه برترین پزشک متخصص پوست انساندوست را از ILDS (لیگ جهانی متخصصان پوست) دریافت کند.
اما آنچه این مصاحبه را متمایز میکند، نگاه انسانی و عمیق دکتر عمادی به حرفه پزشکی با توسل به اهل بیت (ع) از پنجره و دروازه علم و عمل است. او بر این باور است که پزشکی تنها شغلی برای کسب درآمد و منافع مادی نیست؛ بلکه مسیری است برای خدمت به انسانها، بدون توجه به مرزها، نژادها و ملیتها. مذاهب و رنگ پوست برای او، نشر ارزشهای انسانی و التفات و ابراز محبت به قلب های نیازمند فراتر از هر محدوده و مرز جغرافیایی یک اصل ضروری است و همواره تلاش کرده تا عشق و محبت به یکدیگر را به عنوان والاترین و با ارزشترین کلام، کلید واژه و رمز گفتگو بین ملت ها و دولت ها ساری و جاری کند.
دکتر عمادی، در گفتگوی خود بارها بر اهمیت عشق به مردم، خدمت بیمنت و کمک به نیازمندان تأکید کرده است. او توصیه میکند که پزشکان جوان نیز حداقل یک ماه از سال را بهطور رایگان در خدمت محرومان باشند، چرا که چنین خدمتی نه تنها برکت و معنویت را به زندگی آنها هدیه میکند، بلکه به تجربه وتعالی شخصیت انسانی و الهی آنها نیز کمک ارزشمندی خواهد کرد.
آنجا که دکتر عمادی مکرر تاکید می کند؛
تلاش کنیم انسان مفیدی باشیم نه آدم مهم!
کلام آخر، این مصاحبه نشان میدهد که چگونه میتوان با عشق، تعهد و تلاش، فراتر از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی، به خدمت بشریت پرداخت و الگویی برای دیگران شد. دکتر سید ناصر عمادی، نمادی از پزشکانی است که با قلبی بزرگ و دستانی پرمهر، مسیر انساندوستی را پیروی و به الگویی الهامبخش برای نسلهای آینده تبدیل شده است.
لطفاً خودتان را معرفی کنید و از پیشینه خانوادگیتان بگویید.
من دکتر سید ناصر عمادی چاشمی هستم. در تیرماه ۱۳۴۵ در قائمشهر، استان مازندران به دنیا آمدم. نام "سید" در ابتدای نامم، و "چاشم" نیز نام روستای زادگاهم است. بهعنوان فرزند یک خانواده روستایی، از همان کودکی به دلیل شغل پدر ( دامداری و کشاورزی) کار گله داری ( چوپانی) و ترکیبی از زندگی علمی و فعالیتهای سنتی روستایی را تجربه کردهام. آن روزهای سخت گله داری در دل کوهستان و بیابان در سرما و گرما و زندگی تنها در دل طبیعت بزرگ و پهناور خود یک معلم و تجربه ای گرانسنگ برای امروز من بهعنوان عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران و متخصص پوست بوده است.
این تجربهها به من پشتکار، توانایی مدیریت در شرایط سخت و روحیه تلاشگری را آموخت. امروز با افتخار میگویم که تا دوران دبیرستان، شغل اصلی من چوپانی بود. تجربههای آن دوران همچنان در رویکرد حرفهای و زندگیام تأثیرگذارند و به من انگیزه دادهاند که با تلاش، مسئولیتهای مختلفی را در زندگی علمی و حرفهای بر عهده بگیرم. همچنان که مولا علی (ع) میفرمایند سعادت و خوشبختی زندگی از جزر و مد روزگار و ایام سخت به دست میآید و نه راحت روزگار.
خانواده ما پرجمعیت از جمع ۶ خواهر و ۳ برادر بودیم که متاسفانه باید عرض کنم ۲ خواهر و یک برادر بهدلیل بیماری و حوادث، به رحمت خدا رفتند. پدر بزرگوارم که الگوی زندگی من بودند در سال ۱۳۸۳ ساعاتی بعد امتحان بورد تخصصی اینجانب، در کوهستان در حال دامداری به دیار حق شتافتند. ساعتی قبل از عروج ملکوتی در تماس تلفنی از شهر فیروزکوه نتیجه آزمون بورد اینجانب پرسیدند عرض کردم پدر جان قبول شدم. فرمودند خوب حالا که قبول شدی به این جمله من دقت و توجه کنید!
از هم اکنون پزشک متخصص پوست و بسیاری با مبالغ فراوان برای زیبایی به شما مراجعه می کنند اما تقاضا دارم ابتدا بیماران پوستی را علاج کن، هر بیماری به شما مراجعه کرد رنگ زرد صورت بیمار را ببین نه سکه زرد جیب بیمار را و ساعتی بعد هم به رحمت خدا رفت. گویا از رفتن خود آگاه بود و میخواست درس و پیام بزرگی را برایم در مسیر زندگی تخصصی و علمی ابراز کند!. مادر بزرگوارم در قید حیات و امید زندگی ام هستند.
همسرم بزرگترین افتخار زندگی ام بهعنوان دخترعمه، دوست، همکار، همسر و مادر فرزندانم (سید عماد دانشجوی پزشکی و هلیاسادات) صاحب و مدیر زندگی ام هستند.
چه زمانی وارد دانشگاه شدید و روند تحصیلتان چگونه بود؟
من در سال ۱۳۶۷ وارد دانشگاه علوم پزشکی بابل شدم و تحصیلاتم را در رشته پزشکی عمومی آغاز کردم. بعد از اتمام تحصیلات پزشکی عمومی، در سال ۱۳۷۹ به عنوان دستیار تخصصی پوست وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران و در سال ۱۳۸۳ موفق به فارغالتحصیلی در این رشته شدم.
اولین محل خدمت شما کجا بود و چه تجربیاتی در آنجا کسب کردید؟
اولین محل خدمتم، به صورت داوطلبانه و با انتخاب خودم، در شهرستان بم بود. این منطقه پس از زلزله شدید سال ۸۲ دچار مشکلات زیادی شد و بیماری سالک به شدت شایع شده بود. کار در چنین شرایطی به من کمک کرد تا با چالشهای جدی در زمینه بهداشت عمومی و پزشکی آشنا شوم و تجربههای ارزشمندی در زمینه ارائه خدمات درمانی در شرایط بحرانی بهدست آورم.
چه شد که وارد رشته پزشکی شدید و آیا اعضای خانوادهتان در این انتخاب نقشی داشتند؟
در زندگی برخی حوادث میتوانند مسیر زندگی ما را به کلی تغییر دهند. برای من، مرگ برادرم یکی از این حوادث بود که سرنوشتم را عوض کرد و انگیزهای شد تا پزشک شوم. من و برادرم دوران کودکیمان را در منطقهای کوهستانی و دورافتاده سپری کردیم که در آن زندگی بسیار ساده اما سخت و پرتلاش داشتیم و امکانات پزشکی تقریباً وجود نداشت. مردم برای درمان بیماریها مجبور بودند مسافتهای طولانی را طی کنند تا به اولین مرکز درمانی برسند.
در یکی از روزها، وقتی من پنج ساله بودم و برادرم هفت ساله، او به دلیل یک حادثه دچار ضربه به سر شد. با توجه به نبود امکانات پزشکی، او دو روز در بیهوشی در خانه به سر برد و من در تمام این مدت کنار او بودم. خانوادهام همه تلاششان را کردند، اما متأسفانه برادرم در مسیر انتقال به بیمارستان در روز سوم جان خود را از دست داد. این حادثه به شدت بر من تأثیر گذاشت و همیشه از خود میپرسیدم که آیا اگر یک پزشک در کنار ما بود، او میتوانست زنده بماند؟
این حادثه به قدری دردناک بود که از همان دوران کودکی تصمیم گرفتم پزشک شوم. انگیزهام نه از روی علاقه به شغل، بلکه به خاطر نیاز به این بود که دیگر خانوادهها عزیزان خود را به علت نبود امکانات پزشکی و پزشک از دست ندهند. این فکر در تمام دوران کودکی و نوجوانیام با من بود و باعث شد تا با تلاش زیاد وارد دانشگاه شوم و پزشکی بخوانم.
چرا تصمیم گرفتید که متخصص پوست شوید؟
در حین تحصیل در دانشگاه، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد و من به عنوان دانشجوی پزشکی به جبههها رفتم. یکی از تجربیات عمیق و تأثیرگذار زندگیام حضور در عملیات حاج عمران در سال ۱۳۶۶ بود. دیدن مصدومان شیمیایی و آسیبهای ناشی از سلاحهای شیمیایی، تأثیر عمیقی بر تصمیمات آینده من گذاشت و من را به سمت تخصص پوست سوق داد. من میخواستم به افرادی که از این حملات ( گاز خردل) آسیب دیده بودند، کمک کنم و تخصص پوست بهترین راه برای این هدف بود.
تمام این تجربیات، از مرگ برادرم تا خاطرات جنگ و دیدن مصدومان شیمیایی، من را به این نتیجه رساند که باید در تخصصی مشغول شوم که به بهبود مشکلات پوستی و درمان بیماریهای مشابه کمک کند. وقتی در سال 1367 وارد تحصیل پزشکی شدم، همیشه این خاطرات در ذهنم بود و باعث شد که تصمیم بگیرم متخصص پوست شوم.
به ویژه ماجرای انتقال مجروحان شیمیایی خردل از محور حاج عمران به بیمارستان امام خمینی نقده با یک لاندیور سبز رنگ که تاول های پوستی مجروحان و آه و ناله آنان در مسیر بسیار ناراحتم میکرد؛ آنقدر آن چند ساعت انتقال مجروحان برایم سخت بود که بارها داخل ماشین در مسیر انتقال گریه کردم که خدایا چرا نمی توانم برایشان کاری کنم!؟
این ماجرا در مجله ساینس به قلم ریچارد استون با عنوان «شهدا شیمیایی» chemical martyrs منتشر شد و ریچارد استون در آن مقاله نوشت: «متخصص پوست (دکتر عمادی) عضو هیئت علمی دانشگاه که اکنون مقالات بسیاری از آسیب های شیمیایی منتشر میکند کسی است که در جنگ عراق و ایران خود از نزدیک حملات شیمیایی را دیده و لمس میکند چگونه ممکن است مطالب او حقیقت نداشته باشد و تحت نفوذ سیاست و قدرت در ایران باشد.» این جواب ریچارد به کسانی در غرب بود که مقالات ایران از جنگ شیمیایی را ساختگی میدانستند.
چرا هنوز مطب نزده اید و به مناطق محروم خدمت میکنید؟
من همیشه توجه کردهام که برترین و بهترین خدمت به مردم آن خدمتی است که به نیازمندترین بیماران با کمترین امکانات در سخت ترین مناطق محروم کشور باشد.
به همین دلیل، از سال 1384 که متخصص پوست شدم، به شهر بم رفتم و در مناطق محروم مثل بم که بعد زلزله سال ۸۲ با بحران شیوع سالک مواجه بودند، مشغول به درمان شدم. من همواره در تلاش بودم که درمان این بیماریها را علاوه بر انجام کار درمانی، به مردم آموزش دهم تا خودشان در مقابل بیماریها ایمن شوند. یعنی همواره آموزش مردم از نحوه پیشگیری و علت بیماری یکی از مولفه مهم کنترل بیماری سالک در کنار درمان آن بود.
این کار برای من بسیار ارزشمندتر از راهاندازی مطب خصوصی است چرا که اگرچه داشتن مطب یک حسن است اما اگر مطب در دل روستاها و مناطق محروم باشد قطعا یک عمل احسن خواهد بود که مراوده مالی بین پزشک و بیمار به حداقل میرسد و در مقابل مهر و محبت بهعنوان سرمایه مهم بین آنها ایجاد میشود. به طور واضح ملاحظه کردم کسانیکه در روستاهای سیستان، خراسان، بوشهر، کرمانشاه، کردستان و … بدون رابطه مالی درمان یا حداقل ویزیت شدند نه تنها مسرت و خوشحالی در وجودشان آشکار شد بلکه خودشان منشا مهر و محبت به دیگران شدند بهعبارتی اشاعه فرهنگ مهر و محبت و کمک به یکدیگر رواج می یابد.
آیا این خدمات در مناطق محروم برای شما چالشهایی ایجاد کرده است؟
بله، چالشهای زیادی داشتم. مثلا در بم، نزدیک به 20 هزار نفر مبتلا به سالک بودند اما متولیان، تلاش به کم نمایی حقیقت بیماری داشتند و آمار مبتلایان را ۵۰۰ نفر اعلام میکردند و حتی گاهی تهدید می شدم.
ما در آنجا به مردم و دانش آموزان در مدارس آموزش میدادیم که چگونه باید از بیماری جلوگیری کنند ( اما عدهای اقدامات آموزشی ما را مغایر طبابت میدانستند و مانع میشدند) و بعد از آموزش، درمان را آسانتر انجام میدادیم. در عین حال، شرایط سخت و کمبود امکانات همیشه همراه من بوده است. در این مسیر، همیشه به یاد توصیههای پدرم بودم که به من گفت «اول رنگ زرد را ببین نه سکه زرد». این گفته برای من همیشه وصیت بزرگی بود. مجاهدت بهعنوان طبیب سختی دارد همانند همان روزهای جبهه و جنگ. راه و مسیر زندگی جهاد است و مبارزه. چه روزی با دوست جاهل و روزی با دشمن آگاه.
گاهی در مناطق محروم با همراهی نکردن متولیان بهداشت و درمان از موضوعات مختلف همراه بودم مثلا در روستای لجنگ سربیشه اعتقاد علمی و تخصصی من از بیماری پوستی کودکان نور آفتاب، نبود آب بهداشتی و گرد و خاک بود اما عده ای از متولیان آنجا بیماری ژنتیکی را مطرح میکردند. البته در مجموع همه مسئولان و متولیان همیشه همراه بودهاند.
مسافرت های طولانی، خطرات مناطق مرزی و دوری از خانواده و دل نگرانی ایشان از چالش های دیگر بود و حتی گاهی خودم بهدلیل حضور طولانی (یک هفته) دچار مشکلات جسمی و گوارشی می شدم و یکبار هم در مسیر روستای جالق و بالق در سیستان و بلوچستان تصادف کردم.
باید عرض کنم هرکه مقربتر جام بلا بیشتر؛ یعنی مسیر جهاد سختی و مشقت دارد و راه خدا نیازمند صبوری و گاهی غربت و تنهایی اما در عین حال عاقبت آن خیر و برکت است. بهیاد دارم در بم خودم سالک گرفتم و یا هیچ شبی در کانکس غذای گرم نخوردم چون با انبوه بیماران مبتلا به سالک همیشه نیمه شب با خستگی و تنها به کانکس میرسیدم که دیگر حتی جان خوردن نداشتم و خستگی بر گرسنگی ام فائق میشد و میخوابیدم و ساعاتی بعد حدود سه صبح از گرسنگی بیدار و مشغول میل غذای یخ زده می شدم اما می چسبید چون گرسنه و تشنه بودم.
نتیجه فعالیت هایتان چه شد؟
نتیجه فعالیتهای من در بم، تغییرات قابل توجهی به همراه داشت. بعد از سه سال تعداد مبتلایان به سالک از بیست هزار نفر به پنج هزار نفر کاهش یافت. من تقریبا هر چهار یا پنج سال یکبار بعد از آن یک سال و سه ماه که در بم بودم به معاینه بیماران سابقم می رفتم. در آنجا من به "دکتر فریزی" معروف شدم، چرا که درمان من برای سالک شامل سوزاندن و منجمد کردن زخمها بود. بعد از مدتی دیگر هیچکس من را با فامیلم نمیشناخت، بلکه همه من را به اسم "دکتر فریزی" میشناختند.
بعد از بازگشتم از بم، دکتر علویان به من گفت که آیا برای آموزش پزشکان و درمان بیماران به افغانستان میروید چون سالک در آنجا هم شیوع دارد که من پذیرفتم و در اواخر سال ۸۶ به افغانستان سفر کردم. این اولین بار بود که به عنوان متخصص پوست به خارج از کشور میرفتم. در کابل و هرات فعالیت کردم و پس از مدتی به ایران برگشتم.
بهعبارتی حضورم در بم نه تنها وضعیت بیماری در بم را بهتر کرد بلکه تجربه ارزشمندی را از درمان سالک بهدست آوردم که به کشورهای همسایه عراق و افغانستان هم عزیمت کردم و قطعا واضح است هرچقدر بیماری در کشورهای همسایه محدودتر باشد امکان انتقال آن به ایران هم کمتر خواهد بود.
هنگامی که به ایران برگشتم، دوستانم گفتند نمی خواهی مطب بزنی؟! در همان زمان تصمیم گرفتم مطب خود را راهاندازی کنم، که آقای کاظمآبادی تماس گرفت و گفت که جمعیت هلال احمر به یک متخصص پوست برای کنیا نیاز دارد. بدون هیچ مکثی موافقت کردم و در تاریخ 21 بهمن 1386به نایروبی، پایتخت کنیا رفتم. ابتدا به عنوان داوطلب هلال احمر وارد شدم و در سالهای بعد، با هزینه شخصی خود، سالها به آنجا میرفتم. هر سال، دو ماه در کنیا میماندم و حدود هفت سال در آنجا فعالیت کردم.
در سال ۲۰۱۴، وزیر بهداشت آفریقا از من خواست که درمانگاهی که برای پوست در نایروبی ساخته شده بود، به نام من ثبت شود. وقتی این پیشنهاد را شنیدم، از وزیر خواستم که اسم این درمانگاه را «امام حسین» (ع) بگذارند. در ابتدا او کمی تعجب کرد، زیرا امام حسین برای یک مذهب خاص بود. بعد از سه روز مشورت با مقامات دولتی، وزیر بهداشت موافقت کرد و درمانگاه با نام امام حسین افتتاح شد. این اقدام به من افتخار بزرگی داد، چرا که نه تنها نام امام حسین(ع) در آفریقا شناخته شد، بلکه پرچم ایران، لوگوی دانشگاه علوم پزشکی تهران و نام کشور عزیزمان ایران در آنجا بر روی تابلو نصب شد.
من در این سالها ( ۲۰۰۸ تا ۲۰۲۴) بارها در غربت آفریقا به بیماریهایی چون مالاریا، تیفوئید، و سنگ کلیه گرفتار شدم اما همچنان این راه را ادامه دادم چرا که در راه خدمت به نیازمندان نشانه هایی از خدای سبحان و عالم معنوی دیدم که برایم احراز بود در مسیر درستی حرکت میکنم.
بهعنوان مثال هر بار که آفریقا میروم و مشغول طبابت میشوم، پدر مرحوم و بزرگوارم را هر هفته در خواب می بینم که به نوعی بنده را مورد تفقد و مهرشان قرار میدهند. یا نشانه ها، پیام ها و اتفاقات دیگری که قادر به بیان آنها اینجا نیستم.
در نهایت، به این نتیجه رسیدم که سرمایه واقعی نه در یک مطب لوکس بلکه در خدمت به مردم و معرفی ایران، مذهب شیعه، و دانشگاه خود به جهانیان است.
وقتی هزاران بیمار وارد درمانگاه میشوند و چشمشان به تابلوهایی میافتد که نشان از ایران و امام حسین دارد، این بهترین نوع تبلیغ برای کشورم، مذهبم و دانشگاهی است که در آن تحصیل کردهام.
آن آفریقایی که چشمانش به نام حسین یا ایران و یا لوگو دانشگاه تهران میافتد حتما از آن اطلاعات بیشتری در فضای مجازی بهدست میآورد تا بیشتر از آنها بداند.
نزدیک به ۱۴ سال تلاش نتیجه آنکه در سال 2021، به علت فعالیتهای بشردوستانه و خدماتی که در زمینه پزشکی انجام دادم، مدال جهانی صلح و فداکاری «فلورانس نایتینگل» ژنو را دریافت کردم. این موفقیت با حمایت دانشگاه علوم پزشکی تهران و هلال احمر کشور که همیشه حامی من بود، محقق شد.
بسیاری از مردم گاهی به من میگویند که شما به آفریقا رفتهاید و مردم کشور خودتان را فراموش کردهاید، اما من همیشه به آنها پاسخ میدهم که نه تنها در آفریقا فعالیت کردهام، بلکه هر سال حداقل هفت یا هشت بار به مناطق محروم کشور خودمان مثل سیستان و بلوچستان، خراسان جنوبی، کردستان، و بوشهر میروم تا به مردم آنجا خدمت کنم. همچنین در ایران بیشترین درمان بیماران مبتلا به HIV/AIDS که مشکلات پوستی دارند را انجام میدهم. این کارهایی که در آفریقا یاد گرفتم، اکنون به من این امکان را میدهند که در کشور خودم به دیگران کمک کنم. یعنی تجربه حضور در آفریقا برای من و کشورم سرمایه بزرگی شد.
یکی از پیشنهادهایی که به من شده بود، مربوط به درآمد بالا در آفریقا بود. بسیاری از افراد به من میگفتند که در آفریقا میتوانم ماهی 50 هزار دلار یا بیشتر درآمد داشته باشم. در یکی از سفرهایم به بروندی، زمانی که در حال افتتاح درمانگاه امام رضا بودم، وزیر آموزش عالی کشور بروندی پیشنهاد داد که 30 هزار دلار به من به عنوان هدیه پرداخت شود. من این پیشنهاد را نپذیرفتم و به او گفتم که این مبلغ را برای بیمارستان خودشان هزینه کنند. سپس از وزیر خواستم که نام درمانگاه را امام رضا بگذارند و این درخواست هم پذیرفته شد.
در ادامه، خداوند به من پاداش داد. در سال 2021، به دلیل فعالیتهای انسانی و بشردوستانهای که انجام داده بودم، مدال جهانی فلورانس نایتینگل را دریافت کردم. این مدال را نمیتوان با پول خرید؛ بلکه باید کارهایی را انجام داد که در معیارهای بشردوستانه و انسانی قرار گیرد. علاوه بر این، در ماههای اخیر به عنوان برترین پزشک متخصص پوست انساندوست در دنیا در سال ۲۰۲۳ توسط ILDS (انجمن جهانی متخصصان پوست) شناخته شدم و این جایزه نیز افتخاری بزرگ برای من، دانشگاه علوم پزشکی تهران، انجمن پوست و مهمتر ایران بود.
این جوایز و افتخارات نه تنها برای من بلکه برای کشورم نیز مهم بودند. چون در هر دو مدال، نام ایران اسلامی نوشته شده است و نشان میدهد که ایران در عرصههای بینالمللی در خدمترسانی بشردوستانه و پزشکی پیشتاز است.
اینها را نمیگویم که خود را ستایش کنم، بلکه میخواهم نشان دهم که انجام کارهای بشردوستانه و انساندوستانه، حتی در شرایطی که ممکن است از خودمان فداکاری کنیم، نتیجه خواهد داد. این همان مفهوم «نیکی کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز» است. خداوند هر تلاش خالصانهای را جبران میکند و این جوایز، بهترین پاداش برای سالها تلاش در خدمت به انسانهای نیازمند و اجابت فرمایش پدر مرحومم بود.
شهید بزرگوار قاسم سلیمانی جمله دلنشینی دارد «خدا می بیند، می شنود و مینویسند و روزی برملا میکند. از ما چه برملا میشود ؟ خوب یا بد…
نتیجه فعالیت هایتان در حوزه سالک فرمودید که در حوزه درمان نتیجه داد و مقالاتی هم منتشر شد، ارتقای این دانش چقدر به جهان کمک کرد؟
در سال 1392، به عنوان عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران مشغول به کار شدم. همیشه نگاه من به رشته تخصصیام این بود که علاوه بر فعالیت در زمینههای زیبایی مثل ژل، بوتاکس، کاشت مو و جراحیهای زیبایی، در زمینههایی تحقیق کنم که کمتر مورد توجه سایر متخصصان پوست قرار دارد. به همین خاطر، تمرکز من بر روی موضوعاتی چون سالک، ضایعات پوستی جانبازان شیمیایی، عوارض دارویی، به ویژه عوارض پوستی ناشی از مصرف داروها و تظاهرات پوستی ایدز بود. این رویکرد باعث شد که مقالات متعددی در این زمینهها منتشر کنم.
شاید یکی از مهمترین تاکیدات من در مقالات دقت و توجه کامل به روش های مختلف درمان موضعی و سیستمیک درمان سالک جلدی بوده که بسیار در درمان نقش موثری دارد.
نحوه ورود آمپول و حتی چرخاندن آن داخل زخم، بهطوریکه تمام زخم تحت پوشش تزریق گلوکانتیم باشد.
امروز، اگر اسم من را جستجو کنید، به عنوان کسی شناخته میشوم که در زمینه عوارض پوستی ناشی از گازهای شیمیایی، سالک، و حتی عوارض پوستی بیماران مبتلا به HIV/AIDS مطالب بسیاری منتشر کرده است. معتقد بودم که در هر زمینهای که صاحب دانش و تجربه هستم، باید روشی نوین و شیوهای کارآمد و کاربردی برای حل مشکلات مردم ارائه دهم. یعنی «علم با عمل» ما اگر مقاله ای چاپ کنیم که از آن جوامع علمی، دانشگاهی، مراکز درمانی و آموزشی منتفع و بهرمند نشوند چه فایده دارد؟ علم و مقالات ما باید چراغ هدایت زندگی انسانها و عالم هستی باشد. این هدف در قدم اول تنها از طریق انتشار مقالات علمی و پژوهشی ممکن است که به جامعه علمی و مردم کمک کند.
به عنوان مثال، مسئول امور بینالملل مجله ساینس، ریچارد استون، در یادداشتهای خود در پاسخ به عده ای مخالفان که مدعی بودند مقالات منتشره در ایران تحت سیاست های دولت و با اعمال قدرت و به دروغ از مجروحان شیمیایی است، به این نکته اشاره کرده است که دکتر عمادی، که خودش در دوران جنگ تحمیلی بهعنوان سرباز در جبهه جنگ شیمیایی شده، و اکنون بهعنوان استاد دانشگاه و متخصص پوست مقالات زیادی در خصوص آسیبهای پوستی جانبازان شیمیایی منتشر کرده است قطعا عین حقیقت و واقعیت را نوشته است.
او توضیح میدهد که مقالات دکتر عمادی تحت تاثیر سیاستهای ایران یا سایر کشورها نبوده و از یک دیدگاه علمی و انسانی به این مسائل پرداخته است. این مقالات، به ویژه در زمینه جانبازان شیمیایی و سالک، از جمله تحقیقاتی بودند که در سطح بینالمللی مورد توجه قرار گرفتند.
یکی دیگر از فعالیتهای برجسته من، تدوین اطلس بیماریهای پوستی ناشی از HIV/AIDS بود که در انتشارات اشپرینگر چاپ شد. این اطلس که به عنوان یکی از منابع علمی معتبر در زمینه ضایعات پوستی بیماران مبتلا به HIV شناخته میشود، نتیجه یک دهه سال تلاش و حضور درمانگر در کشورهای آفریقایی بود و اکنون به عنوان مرجع علمی در دسترس است.
در مجموع، در سه حوزه عمده و اساسی فعالیت داشتم: آموزش، درمان، و پژوهش. مقالات و تحقیقات من در زمینههای سالک، ضایعات پوستی جانبازان شیمیایی و ضایعات پوستی در بیماران HIV/AIDS منتشر شد و این دستاوردها نه تنها به عنوان کار پژوهشی، بلکه به عنوان کمک به ارتقاء دانش علمی در این حوزهها شناخته میشوند.
چه توفیقاتی در حوزه مطالعات جانبازان شیمیایی و همچنین اچآیوی و ایدز داشتیم؟
در خصوص درمان جانبازان شیمیایی، اولین اقدام ما شناسایی تغییرات پوستی ناشی از تماس با گاز خردل بود. ما نوع ضایعات پوستی اختصاصی در جانبازان شیمیایی را شناسایی کردیم و سپس درمانهای مناسب را بر اساس تشخیص خود انجام دادیم.
همینطور برای اولین بار در دنیا در ژورنال معتبر علمی آراکایف درماتولوژی اسکار خردل را که در مجروحان شیمیایی جنگ عراق علیه ایران شناسایی کردیم تعریف و در کتاب های مرجع یا تکس وارد نمودیم.
در مورد بیماران مبتلا به اچآیوی و ایدز، یکی از نشانهها و آثار مهم این بیماری، تغییرات پوستی است. در آفریقا ما این موضوع را آموزش دادیم که تنها ابتلا به بیماریهای عفونی ریه، سیستم عصبی یا عفونتهای ادراری نشانه اچآیوی و ایدز نیست، بلکه تغییرات پوستی نیز میتوانند یکی از نشانههای مهم این بیماری باشند.
منفعت این شناخت برای جامعه پزشکان این است که اولا ضایعات پوستی در تمام مراحل اچ ای وی و ایدز دیده میشود به راحتی با چشم قابل مشاهده و تشخیص هستند. در حالی که عفونتهای ریوی ممکن است از چشم پنهان بمانند. وقتی یک ضایعه پوستی که بهراحتی قابل مشاهده است، شناسایی میشود و احتمال میدهیم که این تغییرات ناشی از اچآیوی باشد، فرد مبتلا را در اولین فرصت تحت درمان قرار میدهیم. این کار دو فایده دارد: اولاً بیماری به سایر افراد منتقل نمیشود، زیرا با شناسایی سریع فرد مبتلا، تحت درمان قرار میگیرد و ثانیاً از شیوع بیماری به دیگران جلوگیری میکنیم.
این پیشگیری هم برای فرد مبتلا مفید است و هم برای جامعه. به همین دلیل، اطلس بیماریهای پوستی در بیماران اچآیوی منتشر شده که بهطور مشترک با کشور اسپانیا تهیه شده است البته من نویسنده اول و مسئول این اطلس هستم که در اختیار تمام پزشکان قرار گرفته تا آگاهی کافی از نشانههای پوستی بیماری اچآیوی و ایدز داشته باشند.
از نکات مهم دیگر وقتی مقاله ای در دنیا بهنام پزشک ایرانی از ایدز خوانده میشود معنایش این است که خواننده آن مطلب متوجه میشود پزشکان ایرانی با نگاه و عمل به وظایف انسانی در کنار بیماران آفریقایی حضور موفق و مجدانه دارند چراکه سالها تلاش آنان منجر به انتشار اطلس این بیماری از دل آفریقا شده و این یعنی دور از خانه، خانواده و وطن به آفریقا برای وظایف انسانی عزیمت کرده است.
بفرمایید که کدام یکی از اساتیدتان روی شما خیلی تاثیر گذار بودهاند؟
خدا استاد یلدا را رحمت کند. هر بار که به آفریقا میرفتم، پیش از سفر با ایشان دیدار و مشورت میکردم و هنگام بازگشت نیز اولین فردی از اساتید بودند که خدمتشان میرسیدم و حتما هم بنده را به منزل شان در برج میرداماد دعوت میکردند و هدیه ای به من میدادند.
در آفریقا به دلیل شیوع بالای اچآیوی و ایدز، عکسهایی از ضایعات پوستی بیماران تهیه میکردم و هنگام بازگشت، استاد یلدا در بخش عفونی بیمارستان امام خمینی کلاسهای مورنینگ ریپورت برگزار میکردند. ایشان همیشه از من میخواستند که تجربهها و یافتههای خود را از آفریقا برای همکاران عفونی و دیگر متخصصان مطرح کنم.
استاد یلدا با بزرگواری به من یادآوری میکردند که زندگی ما باید به گونهای باشد که خوشنودی و مسرت را به دیگران هدیه کنیم. همیشه به من تأکید میکردند که پزشک باید هر جا که انسانها به کمک او نیاز دارند، بدون توجه به نژاد، مذهب یا ملیت، حضور یابد و خدمت کند. برای همین، ایشان کار من را که با دوربین به دل جمعیت بیماران آفریقا میرفتم، از تکتک آنها عکس میگرفتم و آن را برای آموزش همکاران به ایران میآوردم، کاری ارزشمند و بزرگ میدانستند. تشویقها و حمایتهای ایشان سرمایهای بزرگ برای من بود.
همچنین، استاد بلیغی که دوره تخصصی پوست را زیر نظر ایشان در بیمارستان رازی گذراندم، تأثیر بسزایی در اخلاق و علم من داشتند. همیشه مدیون دانش و اخلاق ایشان هستم و برای سلامتی و طول عمرشان دعا میکنم تا همچنان از حضور ایشان بهرهمند باشیم. این دو استاد بزرگوار و همچنین استاد فرهنگ بابامحمودی در دانشگاه علوم پزشکی مازندران همیشه الگوی اخلاق، معرفت و دانش برای من بودهاند.
همچنین از دیگر فعالیتهای پژوهشی ما، جدای از مقالات مرتبط با ضایعات پوستی جانبازان شیمیایی، انتشار اطلس بیماریهای پوستی مرتبط با جنگ و جانبازان بود. این اطلس با همکاری دکتر فیروز از مرکز پوست و جذام منتشر شد. در این اطلس، ضایعات پوستی جانبازان شیمیایی و همچنین ضایعات پوستی ناشی از قطع عضو در اثر ترکش و جراحات جنگی مستند شده است. از دکتر فیروز نیز بابت کمکهای ارزندهشان در تهیه و انتشار این اطلس سپاسگزارم.
بفرمایید که روش هایی که شما بهکار بردید رویکردتان به چه صورت بود که هم در حوزه آموزش با همه مشغله هایی که دارید هم در حوزه پژوهش و در عرصه فعالیت های انسان دوستانه فعالیت می کنید؟
من همیشه باور دارم که زندگی باید با برکت باشد. همچنان که خدا میفرماید حرکت از تو، برکت از من، تو تدبیر کن من تایید میکنم این سخن خداست.
بهعنوان یک پزشک، برکت کار ما در این است که بتوانیم بدون در نظر گرفتن منافع مالی، به مردم خدمت کنیم. باید خالصانه از خداوند بخواهیم که به ما توفیق دهد تا فارغ از نژاد، مذهب یا ملیت، هر کسی که نیازمند است، چه در ایران و چه خارج از آن، یاری کنیم. اگر این نیت صادقانه در وجود ما باشد، خدمت ما تبدیل به برکتی واقعی برای اعتلای نام و جایگاه، دین، ملت، کشور و دانشگاه و حتی زندگی خودمان میشود.
بهعنوان مثال در سال ۲۰۰۹ به غنا سفر کردم تا بیماران مبتلا به اچآیوی و ایدز را معاینه و درمان کنم. منطقهای در شمال غنا بود که اغلب اهالی آن به مشکلات پوستی دچار بودند. با اینکه چند روز قبل از سفرم به آن منطقه، در آکرا، مبتلا به مالاریا شدم و وضعیت جسمی خوبی نداشتم، اما با تمام توان خود را به آنجا رساندم. یکی از بیمارانم، خانمی جوان با زخمهای عفونی در پاهایش بود که خودم زخمهایش را پانسمان میکردم. این خانم به من گفت که در کشور خودش هیچ پزشکی حاضر نشده بود که زخمهای او را با دست خودش پانسمان کند. برایش شگفتآور بود که من، بهعنوان یک پزشک خارجی، شخصاً زخمهایش را شستشو و مداوا و پانسمان میکردم.
سال ۲۰۱۲ مجدد به غنا رفتم و در همان سفر با همکاری صداوسیمای غنا به خانهای دعوت شدم تا بیماری را ملاقات کنم. هنگامی که وارد آن خانه شدم، خانمی جوان با همسر و فرزند نوزادش آنجا بودند. او گفت: "آقای دکتر، من همان بیماری هستم که در سال ۲۰۰۹ زخمهای پاهایم را پانسمان میکردید. همان موقع آرزو کردم اگر صاحب فرزند پسری شدم، نامش را به افتخار نام شما عمادی بگذارم، و این کار را کردم و این شناسنامه فرزندم !!
این ماجرا برایم بسیار تأثیرگذار بود. اینکه خدمتم به مردم توانسته است اینگونه در دلها اثر بگذارد و خانوادهای در کشوری دور در گوشه ای از قاره سیاه نام فرزندشان را به احترام یک پزشک ایرانی انتخاب کنند که بسیار باعث افتخارم است زیرا معنایش آن است نام ایران در قلب هاست زیرا ممکن است در آینده نام من را فراموش کنند اما این نام ایران و ایرانی است که ماندگار و یادگار است.
اکنون همان کودک غنایی کلاس پنجم است و دو ماه قبل برایم ایمیلی فرستاد که من خوبم و بهزودی دکتر میشوم تا در کنار شما با هم به بیماران آفریقا کمک کنیم و من قلب بزرگی چون قلب شما برای درمان بیماران آرزو میکنم برایم دعا کنید زودتر به شما ملحق شوم! برکت خدا یعنی همین؛ تایید خدا یعنی همین؛ جایزه خدا یعنی همین. اگر بهترین و برترین پزشک در تزریق ژل و بوتاکس بودم به اینجا می رسیدیم؟
خاطره دیگری هم دارید؟
در سال ۱۳۹۶ از طرف وزارت بهداشت به من اطلاع دادند که در شهر "تازهخرماتو" در نزدیکی کرکوک عراق، داعش حمله شیمیایی کرده و بسیاری از مردم آنجا مصدوم شدهاند. همان مسیری که در سالهای جنگ برای انتقال مجروحان شیمیایی ایرانی استفاده میکردیم. حالا من را به کمک مردم عراق میبرد. این موقعیت عجیبی بود و به من نشان داد که جنگ هر چقدر هم سخت و سنگین باشد، سرانجامش به صلح و دوستی ختم خواهد شد.
در مسیری در سال ۹۶ برای کمک به مردم کرکوک عراق میرفتم که سی سال قبل یعنی سال ۶۶ برای دفاع در مقابل حمله آنها میرفتیم آنروز آنها ما را شیمیایی زدند ولی امروز ما ناجی آنها در مقابله حمله شیمیایی داعش بودیم! عجیب دنیا گرد است و میچرخد.
در سفر دیگری به آفریقا، پس از یک جراحی، نزدیک شب از بیمارستان خارج شدم. پرستاران به من هشدار دادند که به دلیل رنگ پوست سفیدم ممکن است مورد آزار قرار بگیرم. هنگام راه رفتن در تاریکی شب، متوجه شدم سه نفر به تعقیب من پرداختهاند. آنها مرا متوقف کردند و درخواست کردند همه پول و گوشی موبایلم را به آنها بدهم.
توضیح دادم که پزشک هستم و برای کمک به مردم شما اینجا آمدهام و همه بیمارانم را رایگان معاینه میکنم. این حرفها برایشان قابل باور نبود، اما یکی از آنها با موبایل من که در دست او بود با بیماران من تماس گرفت و متوجه شد که حقیقت را میگویم. به این ترتیب، نهتنها موبایل و پول را برگرداندند منرا آزاد کردند، اما پس از آزادی دیدم همچنان پشت سر من میآیند.
پرسیدم مگر نگفتید آزاد هستم پس چرا باز هم تعقیبم میکنید. گفتند ممکن است سارقین دیگر به سراغ شما بیایند برای همین تا ایستگاه اتوبوس منرا همراهی و از من حفاظت کردند. کسانی که در ابتدا قصد جانم را داشتند به دلیل اطلاع و آگاهی از نیت خیر من، تبدیل به محافظ و اسکورت من شدند. این اتفاق، مهر و محبت را در وجود من تقویت کرد و به من یادآور شد که نیکی و محبت میتواند دشمنان را به دوستان تبدیل کند.
از محبت خارها گل میشوند. از من میپرسند چرا اینهمه فعالیت بشردوستانه میکنم، چرا در مناطق محروم و خارج از کشور فعالیت دارم؟ پاسخ من این است که هدف من انتشار محبت است. اگر روزگاری یک ایرانی در کشوری مانند کنیا یا غنا با مشکلی مواجه شود، امیدوارم خدمتی که من به مردم آنجا کرده ام، به او نیز انتقال یابد و با مهربانی مورد استقبال مردم کنیا و غنا قرار گیرد. یا اگر کسی پرسید این پزشک چه دین و مذهبی دارد که اینگونه به ما در آفریقا خدمت میکند! یکی بگوید مسلمان و شیعه علی (ع) است تا بگویند دم شیعیان گرم که اینقدر خوب هستند.
یا اگر پرسید با این طبابت عالی از کدام دانشگاه هست؟ بگویند دانشگاه علوم پزشکی تهران و در ادامه آنها بگویند عجب دانشگاه انسان ساز و طبیب سازی!
به همه دانشجویان پزشکی توصیه میکنم که در کنار طبابت در مطب و یا مراکز خصوصی ، یک ماه از سال را بدون انتظار مالی، به خدمت نیازمندان بگذرانند. این برکتی که از خدمت خالصانه به مردم نیازمند برایشان حاصل میشود، بسیار بیشتر از درآمدهای مالی است. این تجربه زندگی من است و اگر شما نیز این راه را امتحان کنید، مطمئنم برکت آن را خواهید دید و بعد خواهید گفت دکتر عمادی راست میگفت.
همینجا لازم میدانم از جناب آقای دکتر ظفرقندی بزرگوار برای محبت و التفات ایشان در دوران ریاست نظام پزشکی قدردان باشم. به دور از نفوذ مقام فعلی ایشان، بهعنوان وزیر بهداشت عرض میکنم، آنچه برای ایشان از مقام و منزلت یک پزشک بهعنوان یک اولویت و ارزش، ملاک و معیار است چیزی جز تقوی و صداقت در عمل از یک سو و نیز از سوی دیگر تخصص، عمل و تجربه بر محور علم نیست. بهیاد دارم از سال ۸۴ بعد فارغالتحصیلی در رشته تخصصی پوست، معمولا در تصمیمات مهم کاری هر از گاهی با ایشان مشورت میکردم و با محبت پاسخگو بودند.
امیدوارم خدای سبحان به ایشان و همه مسئولان و متولیان دلسوز توفیق خدمت با موفقیت عاجل و کامل عنایت فرماید.
به جایگاه رشته تان اشاره بفرمایید.
رشته بیماریهای پوست، در عین حال که شاید گاهی بیشتر به دلیل جنبههای زیبایی شناخته میشود، اما در واقع جایگاهی فراتر و منحصربهفرد دارد. شاید کمی ادعا باشد، ولی میخواهم بگویم که پوست، به دلایل مشخصی، بالاتر از بسیاری رشتههاست.
اولین دلیل، این است که پوست بزرگترین عضو بدن است؛ از سر تا نوک انگشتان پا، همهجا پوست قرار دارد. دومین ویژگی، سنگینی این عضو است؛ در واقع، پوست سنگینترین عضو بدن است و در افراد بالغ حدود ۱۸ درصد وزن بدن را داراست که هیچ عضو دیگری به آن نمیرسد. اما ویژگی سوم و مهمتر، ایثارگری پوست بعنوان محافظ و نگهبان تمام اعضا و ارگانهای بدن است.
پوست اولین و اصلیترین سنگر دفاعی بدن است. اگر پوست نباشد، بدن و تمام ارگانهای دیگر در برابر انواع عفونتها، میکروبها و ویروسها کاملاً بیدفاع میماند و قدرت حیات نخواهند داشت. تصور کنید، در افرادی که دچار سوختگی میشوند یا پوستشان آسیب میبیند، تا چه اندازه در معرض خطر عفونت و مشکلات دیگر قرار میگیرند. بهطوریکه با سوختگی بیش از سی درصد فرد در خطر مرگ است. چهارم آنکه پوست یک نماد شخصیتی و اجتماعی است. امروز اگر به ملاقات و دیداری در محل کار و یا جلسه ای میرویم حتما خود را آراسته و جذاب نشان میدهیم. موها آراسته و مرتب، چهره بشاش و جذاب، سیما خندان و مهربان و … تا به دل و چشم بیننده یا بینندگان انسانی وزین، متین، با شخصیت و آراسته باشیم.
پس افتخار ما این است که مسئول، مراقب و درمانگر بزرگترین، سنگینترین، ایثارگرترین و اجتماعی ترین عضو بدن هستیم؛ عضوی که در عین فداکاری، نقش مهمی در سلامت فردی، خانوادگی و اجتماعی نیز دارد.
چرا که پوست تابلو تمام عیار بسیار از بیماریهای عفونی، داخلی، روماتولوژی، بدخیمی ها، خون و انکولوژی و …است.
باید عرض کنم آنانکه پوست را فقط صابون، شامپو، ژل، بوتاکس و انواع پمادها میدانند سخت در اشتباه هستند. برای مثال آیا همین عده میدانند که بهعنوان مثال در ۴ مرحله بیماری اچ ای وی و ایدز حتما تظاهرات و نشانه پوستی داریم؟ و این یعنی بهراحتی از نگاه به پوست بیمار مبتلا به ایدز، میتوانیم بیماری او را تشخیص بدهیم!
پوست دریای بیکران از نشانه بسیاری از بیماریهای داخلی، عفونی، خونی، غدد و روماتولوژی است مشروط به آنکه بدانیم و به دقت ببینیم!
چقدر شما در پیشرفت رشته درماتولوژی (تخصص پوست) نقش داشتید؟ الان جایگاه این رشته در کشور کجاست و در سالهای اخیر چقدر پیشرفت کرده است؟
"خدا را شکر، دو اتفاق مهم در این حوزه در کشور رخ داده است. اولاً، به دلیل جذابیت مالی و تقاضای بالای حوزه زیبایی، ( فارغ از غلط یا درست آن) بسیاری از پزشکان، بهخصوص پزشکان عمومی، بهطور تجربی یا با گذراندن دورههای کوتاهمدت وارد این حوزه شدهاند و به کارهای زیبایی پوست مشغول هستند. این امر باعث شده تا بخش زیبایی تخصص پوست با تجهیزاتی مانند لیزر، ژل، و بوتاکس گسترش زیادی پیدا کند. این گسترش به قدری زیاد شده که حتی سازمانها و دانشگاههای مختلف نیز دورههای آموزشی مرتبط برگزار میکنند و تقریباً هر فردی به نوعی در این زمینه فعالیت میکند. از این رو، میتوان گفت که بخش زیبایی پوست به شکل گستردهای با بیشترین گردش مالی در هر گوشه ای از شهر و روستا توسعه پیدا کرده است.
با این حال، در بخش درمان بیماریهای پوستی، وضعیت کمی متفاوت است. بسیاری از مراکز خصوصی بیشتر به کارهای زیبایی توجه دارند و از درمان بیماریهای پوستی کمتر استقبال میکنند، چرا که درآمد کمتری دارد. این شرایط به نوعی بیعدالتی در خدمات درمانی را منجر شده است. بهعنوان مثال، بیماران با مشکلات پوستی خاص و حتی بیماریهایی چون پسوریازیس، اگزما، لیکن پلان، سالک یا اچآیوی اغلب به مراکز دولتی مثل بیمارستان رازی ارجاع داده میشوند اما مراجعهکنندگان زیبایی بهدلیل منبع درآمد مالی مناسب به شیوهها و ترفندهای مختلف جذب میشوند در حالیکه بیمار مبتلا به سالک و پسوریازیس و …. به امان خدا رها میشود.
در بیمارستان رازی اما، طی سالهای اخیر خدمات درمانی، زیبایی و تحقیقاتی در بخشهای بستری و سرپایی بهطور چشمگیری گسترش پیدا کرده است. به عنوان مثال، تعداد بیماران سرپایی از حدود ۵۰۰ بیمار در سال ۱۳۸۵ به نزدیک ۲۵۰۰ نفر در سالهای اخیر افزایش یافته است. این روند نشاندهنده توجه ویژه و پیشرفت قابلتوجه در درمان بیماریهای پوستی است و از زحمات پزشکان، اساتید، و دستیاران برای ارتقای کیفیت و کمیت درمان تقدیر میشود.
به واقع انبوه مراجعه کنندگان بیمارستان رازی طی سالهای اخیر، نشان از دو موضوع مهم دارد یکی اینکه رازی مهمترین مرکز تخصصی و پناهگاه بیماران مبتلا به امراض جلدی است و بهدلیل توفیق خدمت مراجعه کنندگان آن از مرز ۲۵۰۰ نفر در روز هم گذر کرده است.
دوم اینکه مراکز خصوصی و مطب های تخصصی پوست تمایل کمتری به علاج امراض جلدی با درآمد اندک در مقابل درآمد هنگفت زیبایی دارند لذا بیماران بدون هیچ مداخله درمانی، مستقیم به رازی هدایت میشوند. رنگ زرد یا سکه زرد کدام مقبول است؟
پیشرفتهای حوزهی درماتولوژی در ایران نسبت به استانداردهای جهانی در چه سطحی است؟ در مقایسه با دیگر کشورها چگونه است؟
به عنوان پزشکی که تجربه بینالمللی نیز دارم، به جرأت میتوانم بگویم که پیشرفت ایران در این حوزه بسیار چشمگیر بوده است. بهطور مثال، پیشرفت درمانگاه پوست در بیمارستان رازی از سال ۱۳۸۷ تا ۱۴۰۰، به لحاظ کمی و کیفی نزدیک به ۵۰۰ درصد بوده است؛ در حالی که در برخی کشورهای آفریقایی و آسیایی این رشد حدود ۵۰ درصد بوده است. این موضوع هم از نظر فضا و امکانات فیزیکی و هم از نظر کیفیت خدمات درمانی کاملاً محسوس است. با این حال، در برخی درمانهای خاص مثل سرطانها، به دلیل تحریمها و محدودیتها در دسترسی به تجهیزات و داروهای خاص، نتوانستهایم به پیشرفتهای آرمانی برسیم. ولی بهطور کلی، با تلاش برای تامین تجهیزات و امکانات جدید، ایران جایگاه مناسبی در این حوزه دارد و همواره در تلاش برای ارتقای سطح خدمات درمانی و درمان بیماریهای پوستی هستیم.
آیا روش درمانی خاصی در دنیا وجود دارد که در بیمارستانهای ایران و به خصوص بیمارستان رازی موجود نباشد؟
"از نظر نیروی انسانی و امکانات، دپارتمانهای تخصصی، شاخص های سلامتی و درمان پوست، بیمارستان رازی توانایی کافی برای ارائه بسیاری از درمانها را دارد. به لحاظ تجهیزات و فضا نیز شرایط بسیار مناسبی داریم بهخصوص بخش ها و دپارتمان های مختلف تا جائیکه صادقانه باید عرض کنم نه تنها رازی قطب بیماریهای پوست در کشور و خاورمیانه است بلکه به اذعان بسیاری از دانشمندان پوست در دنیا نیز صاحب جایگاه برتر است.
اما متأسفانه به دلیل تحریمها، در موارد خاصی مثل درمان سرطانها ممکن است در زمینه برخی داروها و دستگاهها با محدودیتهایی روبرو باشیم. با این حال، با وجود تمامی این محدودیتها، بیمارستان رازی و سایر مراکز دولتی با تامین امکانات و تجهیزات تلاش میکنند تا بتوانند درمانی مؤثرتر و پیشرفتهتر ارائه دهند. برای همین، همواره در تلاش مضاعف برای جایگاه برتر و بهتر هستیم و تلاش میکنیم هیچ کمبودی در ارائه خدمات درمانی وجود نداشته باشد.
اگر بخواهید نتیجه فعالیتهای خود در آفریقا را بیان کنید، غیر از سه درمانگاهی که اشاره کردید، چه اتفاقاتی افتاد؟
علاوه بر سه درمانگاهی که بیان کردم، بسیاری از مناطق روستایی و کمبرخوردار در آفریقا اکنون با نام ایران شناخته میشوند. دلیل این امر این بود که هر ماه در دوران حضورمان در آفریقا کمپهای پزشکی برگزار میکردیم و در مناطق کمبرخوردار حضوری موثر داشتیم تا بیماران را درمان کنیم. یکی دیگر از دستاوردهای مهم این بود که وقتی مردم، بهویژه دانشجویان پزشکی، با فعالیتهای پزشکان ایرانی آشنا میشدند، درخواست میکردند که دوره تخصصی یا پزشکی خود را در ایران بگذرانند. این موضوع باعث جذب دانشجویان از کشورهای آفریقایی به ایران در رشتههای پرستاری، مامایی، بهداشت و پزشکی شد.
نکته دیگر، ارسال دارو و تجهیزات ایرانی به کشورهای بروندی و کنیا بود. در دوران حضور ما در این کشورها، بخشی از داروها را همراه خود میبردیم و به درمان بیماران میپرداختیم. مردم و کادر درمانی شاهد تأثیرات مثبت داروهای ایرانی و اثربخشی آنها در درمان بیماران بودند. این باعث شد تا درخواستهای بسیاری برای صادرات داروهای ایرانی به کنیا و کشورهای آفریقایی شکل بگیرد.
در نتیجه، میتوانم اینطور جمعبندی کنم: علاوه بر سه درمانگاه، فعالیتهایی همچون اعزام دانشجویان از کشورهای آفریقایی به ایران که خود منجر به ارزآوری شد، آشنایی مردم آفریقا بهویژه دانشجویان با کشور ایران و زبان فارسی، و نیز ارسال دارو و تجهیزات از ایران به کشورهای آفریقایی و حضور گروههای پزشکی ایرانی در کشورهای مختلف آفریقا، از جمله دستاوردهای مهم ما بود.
همچنین در سالهای اخیر، گروههای پزشکان ایرانی تحت عنوان «پزشکان صلح و سلامت» به کشورهای آفریقایی اعزام شدهاند. برای مثال، در سال 1402 تیم پزشکی متشکل از 12 متخصص به کشورهای موریتانی، زیمباوه و کنیا اعزام شد. این تیمها علاوه بر کار درمانی، به آموزش پزشکی نیز پرداختند. این حضور باعث روابط اجتماعی و سیاسی مهمی شد؛ بهطور مثال، پس از حضور تیم پزشکی ایران در زیمباوه و درمان بیماران در حراره و بلوایو، ژنرال چیوانگا، معاون رئیسجمهور زیمباوه، به همراه وزیر بهداشت این کشور از ایران بازدید کردند. نتیجه این بازدید توسعه روابط بهداشتی، درمانی و پزشکی بین ایران و زیمباوه بود بهطوریکه از طریق وزارت خارجه ایران برای حضور اینجانب در زیمبابوه دعوت رسمی بهعمل آوردند و در مهرماه سال جاری به کشور زیمبابوه برای ماموریت درمانی و آموزشی با موافقت ریاست محترم وقت دانشگاه آقای دکتر قناعتی اعزام شدم و آنقدر نتایج حضور ما در فعالیت های آموزشی و درمانی بارز و موفق بود که نام درمانگاه پوست در بزرگترین بیمارستان دومین شهر بزرگ زیمبابوه بهنام امام علی (ع) با پرچم مقدس ایران و نام پرافتخار دانشگاه علوم پزشکی تهران نصب شد. بنابراین سومین درمانگاه با نام ایران و اهل بیت (ع) در کشور مسیحی نشین زیمبابوه بعد کشورهای کنیا با نام امام حسین (ع) و بروندی با نام امام رضا (ع) تثبیت و نامگذاری شد.
اعتلای نام ایران و اهل بیت (ع) در عالم هستی و دنیا اگر با عمل صادقانه و خالصانه ما برای سلامتی و تندرستی انسانهای نیازمند باشد قطعا قابل احراز و تصور است. چرا که مولا علی (ع) میفرمایند؛ انا آثارنا تدل علینا با عمل صالح و نیک خود با مردم سخن بگوییم ( نه زبان)
من دکتر عمادی طی دو دهه با یک کوله پشتی فقط با توان، سرمایه و بضاعت طبابت برای بیماران و معلمی برای دانشجویان پزشکی پا به قاره آفریقا گذاشتم و در ارائه خدمت هیچگاه نپرسیدم و فکر نکردم آنکه مقابل من بهعنوان بیمار نشسته مسلمان است یا مسیحی، سنی است یا شیعه؟ فقط کاهش درد و آلام او همه هدف و آرزوی من بود و خدا هم پاسخ داد که در سه کشور مسیحی کنیا، بروندی و زیمبابوه نام کشور مقدسی ایران به همراه نام امامان جان و وجودم علی، حسین و رضا به اهتزاز آمد. دیگر آن وجود تنهایم در غربت آفریقا، دور از خانواده و آن همه درآمد، در میان بیماریهای خطرناک و عفونی از خدا چه میخواست!؟
شاید حتی برای گروه بزرگی از نیروهای آموزش دیده با هزینه هنگفت نصب چنین تابلوهایی ناممکن بود اما وقتی اذن خدا و ائمه اطهار با عمل صادقانه بر مبنای علم و عمل با تحمل همه سختی باشد قطعا خدا برکت میدهد.
حقیقتا لازم میدانم از زمان حضورم بهعنوان هیات علمی در دانشگاه علوم پزشکی تهران سال ۱۳۹۲ از روسای دانشگاه اساتید بزرگوار آقایان دکتر منصوری، دکتر جعفریان، دکتر کریمی، دکتر قناعتی و دکتر رئیس کریمی که بهخصوص دوستی و همکاری بنده با ایشان (آقای دکتر رئیس کرمی) از دوران هلال احمر بیش از 10 سال قبل بوده تقدیر و تشکر کنم که همواره نگاه جامع و کلان به حضور پزشکان ایرانی در سراسر عالم هستی بهخصوص کشورهای همسایه و قاره آفریقا داشتهاند و همواره دست مدد و یاری ایشان بعد خدای سبحان همراه با اینجانب بوده است.
احساس شما نسبت به دانشگاه علوم پزشکی تهران چیست؟
حس من نسبت به دانشگاه علوم پزشکی تهران همانند احساس عضوی از خانواده است، خانوادهای که به نوعی از نظر سببی، نسبی و حتی اعتقادی و علمی به آن وابستهام. دانشگاه علوم پزشکی تهران برای من جلوه و تجلیگاه ارائه خدمت به خانه ام ایران و خانواده ام ایرانی است زیرا این دانشگاه منبعث از همه تحولات و تعلقات به ایران و ایرانی است. به هر گوشه از دانشگاه و عملکرد آن نظاره میکنم نمادی از علم، عمل، معرفت، اخلاق، وجدان، شریعت، عزت، عظمت، وطن، خانواده، ایثار، مجاهدت، صلح، دوستی و مکتب انسان سازی در آن نمایان و جلوه میکند بنابراین من در کدام مکان و زمان اینچنین از جایگاهی و دانشگاهی بهنام تهران بیاموزم و در مسیر انسانیت آگاهانه وارد شوم؟ خدای بزرگ به من منت نهاد تا روزگاری دانشجو و دستیار دانشگاه علوم پزشکی تهران باشم و امروز هیئت علمی آن. برای استمرار راه، روش، منش و مرام اساتید گذشته قریب و یلدا و تا فردایی دیگران برای استمرار راه و روش ما سینه به سینه، دست به دست، کلام به کلام آنقدر میگوییم، مینویسم و عامل میشویم تا این راه همیشه زنده و پایدار در مسیر استمرار باشد.
خطیرترین مسئولیت و رسالت کشور بر عهده ما اساتید دانشگاه است نمیدانم چگونه قلبی از این دانشگاه جدا میشود و بر دانشگاهی دیگر در آنسوی مرزها فرود میآید؟!
باید عرض کنم اگر از آسمان سنگ ببارد بر این آب و خاک که ضامن استمرار و جاودانی آن خون شهدا سوسنگرد و شلمچه و فاو است می مانیم تا مرز قلب هایی که ایران من را دوست دارند بسیار فراتر از مرزهای جغرافیایی در دل همه قاره های جهان باشد.
بیمارستانهای رازی و امام خمینی به من آموختند راه خدا صبوری میخواهد و در این راه، علم پزشکی و عمل صادقانه و خالصانه به آن علم راه خداست.
یک جملهای که همیشه در ذهنم هست و به آن اعتقاد دارم و عرض کردم این است که "از تو حرکت، از من برکت"، که در واقع کلام خداوند است. خداوند میفرماید که اگر تو با تمام توان حرکت کنی و تلاشت را بگذاری، من برکت میدهم و اگر تو تدبیر کنی من تقدیر میکنم تا این تلاش کوچک را به نتایج بزرگ تبدیل میکنم. من به این باور دارم که وقتی در مسیر درست حرکت کنیم، خداوند راهها را باز میکند و همه دوستان و خیراندیشان به کمک تو میآیند و نکته بارز که باید عرض کنم گذر از یک وجب ترس بواسطه شجاعت و دلیری بسوی موفقیت است. یعنی همیشه شجاع و مبرز باشیم.
مضافا برای مدیریت همه این فعالیتها، یکی از اصلیترین عواملی که به من کمک میکند، خانوادهام است. همسرم و فرزندانم به من کمک میکنند تا بتوانم وقت خود را به درستی مدیریت کنم. آنها من را درک میکنند و در مواقعی که نیاز به توجه بیشتری دارند، خودشان مسئولیتهایی را بر عهده میگیرند. این همدلی و پشتیبانی، به من این امکان را میدهد که با قوت و توان مضاعف مجدانه وارد میادین مختلف از کارهای علمی و عملی بشوم.
نکته دیگر، همکاری نزدیک با دوستان و همکاران است. در نوشتن مقالات علمی، طراحی اطلسها و برنامهریزیهای پژوهشی، همیشه با گروهی از دوستان و همکاران مشورت میکنم و از ایدههای آنها بهره میبرم. این کار تیمی نه تنها از نظر کیفیت و کمیت موثرتر است، بلکه باعث میشود که به اهدافمان سریعتر و با اثربخشی بیشتری برسیم. برای همین تاکید میکنم از برکات مشورت و مشارکت بی بهره نباشیم و باور بفرمایید گاهی در مشورت و مشارکت به نکاتی دست می یابم که گویا پیامی از خدا در عالم معنا برایم است. در گفتگو برای انتقال دانش و یا معاوضه آن خسیس نباشیم و یا از پرسش آنچه نمیدانم احساس ضعف و ذلت نکنیم که مانع پیشرفت ما خواهد بود.
هم اکنون من هر هفته در دو دانشگاه علوم پزشکی تهران و مازندران تدریس میکنم شاید باور هر هفته مسافرت بین ساری و تهران به باور بسیاری مشکل باشد اما وقتی در اعماق سختی ها، توسعه و تعالی شکوفا باشد از آن، خستگی و ملال رخت می بندد. بارها عرض کردم یک پزشک و طبیب باید ابتدا معلم خوبی باشد به همین باور بهترین ساعات زندگی من کسب مال و منفعت و یا اعمال جراحی و مسافرت خارجی و حضور در کنگره بین المللی و کسب اسم و رسم از سخنرانی آنچنانی و انتشار مقالات نیست بلکه بهترین لحظات و دقایق زندگی من که حتی از شب قبل آن روز شور و شعف وصف ناپذیر دارم -و بارها به دانشجویان پزشکی هم گفته ام- آنزمانی است که با دانشجویان پزشکی در گفتگوی ارائه مطالب درسی تئوری و عملی همراه و همنشین هستم.
چراکه شما وجود و رسالت خلیفه الهی خود را به زبان علم بر قلب و جان دانشجویان ساری و جاری میکنی! و وجود علمی خود را به وراث معنوی و علمی خود منتشر و تکثیر میکنی! این یعنی زندگی خود را ابدی میکنی و همیشه ماندگار و یادگار هستی، و الا بهترین ملک، مال، ماشین و …. تو، سرانجام بهنام دیگری میشود فقط آنچه آموزش دادی و از تو آموختند از اموال و سرمایه جاودان تو خواهند بود و لاغیر.
آیا خاطرهای از فعالیتهای خود با پدر یا مادر دارید که برای ما تعریف کنید؟
خاطرات زیاد است. یکی از خاطراتی که همیشه در ذهنم مانده، مربوط به سفر من به جبهه در زمان جنگ سال ۶۴ است. در حالی که والدین از تصمیم من بیخبر بودند، برای رفتن به جبهه از خانه خارج شدم و در مینیبوسی که از ساری به سمت اهواز میرفت، سوار شدم. اما در مسیر از شهرمان قائمشهر عبور میکردیم که راننده ناگهان جلوی خانه ما در خیابان مجاور منزلمان ایستاد چون مردم با قرآن و اسپند به بدرقه ما آمدند. من خیلی ترسیدم که پدرم من را ببیند و بعد از آن داخل مینیبوس به سختی خود را پشت صندلی مخفی کردم. تا دو روز بعد در نهایت با تماس تلفنی از اهواز با خانه تماس گرفتم و وقتی مادرم گوشی را برداشت، از نگرانی پرسید "تو کجایی؟"، تا اینکه پس از کمی گلهگزاری از مادرم خواستم با پدر صحبت کنم. پدرم از شدت عصبانیت بدون آنکه گوشی تلفن بردارند با فاصله از تلفن گفت؛ که به چه حقی بدون اجازه جبهه رفتم، ادامه داد ان شاءالله صدام فلان فلان شده تو را میکشد و اکر نکشت وقتی برگشتی خودم تو را میکشم! تا فکر نکنی پدر نداری و بزرگ شدی! البته هفته بعد پدرم از من دلجویی و نصیحت کرد لااقل یک اجازه میگرفتی حتما موافقت میکردم.
این اتفاق برای همیشه در خاطرم ماند. این تجربه به من آموخت که هیچچیز مهمتر از حمایت و محبت پدر و مادر و رضایت آنها نیست. همیشه دست بوس پدر و مادر باشیم و شب و روز چاکر و مخلص ایشان.
در مورد فعالیتهای خیرخواهانه خود با همکاری دانشگاه علوم پزشکی تهران، چه اقدامات و تجربیاتی دارید؟
بیشتر فعالیتهای خیرخواهانهای که داشتهام، در همکاری با دانشگاه علوم پزشکی تهران صورت گرفته است. به عنوان مثال، در سال 96 بعد از زلزله کرمانشاه، تیمی از دانشگاه علوم پزشکی تهران به مناطق زلزلهزده سرپل ذهاب، روستای زرده و ریجاب اعزام شدیم. همچنین در مناطقی مانند خاش در سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی، فعالیتهای درمانی و بهداشتی با کمک این دانشگاه انجام دادیم. به طور کلی، در بیش از پنجاه ماموریت با دانشگاه علوم پزشکی تهران همکاری داشتهام که این همکاریها همواره با هدف کمک به مناطق محروم و نیازمند بوده است. این نوع فعالیتها نه تنها به مردم نیازمند کمک میکند، بلکه موجب میشود دانشگاه علوم پزشکی تهران در سطح ملی و بینالمللی اعتبار بیشتری پیدا کند.
یکی از همکاری های مهم با نظارت دانشگاه در دوران کرونا بود با اینکه متخصص پوست بودم در همان اوائل کرونا که تازه بعد از قم اعلام شد تهران شاهد چند فرد مبتلا به کرونا است و از پزشکان داوطلب درخواست کمک کردند بلاافاصله به معاونت درمان آنزمان آقای دکتر رضایی (ارتوپد) دانشگاه اعلام آمادگی کردم و اولین تیم پزشکی مبارزه با کرونا را در بیمارستان محب یاس در خیابان ولیعصر تشکیل دادیم که همانزمان تعدادی از دستیاران پوست رازی هم با من همراه شدند و بعضی متعجب از اینکه چرا متخصص پوست طبابت کرونا انجام میدهد که همان ماه اول در بیمارستان محب یاس به کرونا مبتلا شدم و بعد دو هفته بهبود یافتم اما همسرم به شدت بیمار و مدت دو هفته بستری بیمارستان بودند.
از نمونه فعالیت های خیرخواهانه که شاید گفتن آن برایم سخت باشد اما برای آنکه گاهی به من از فعالیت های خارج کشور در آفریقا نقد میشود باید عرض کنم.
- حفر سه چاه گالری در روستاهای خراسان جنوبی برای تامین آب شرب روستاهای ذکری، گل نی، مرتیغ بود
- راه اندازی مرکز دیالیز در بیمارستان امام حسین ع شهر کنارک استان سیستان و بلوچستان
- تجهیز و راه اندازی مرکز داندانپزشکی معلولین در شهرستان قائمشهر
- تامین بخشی از هزینه دستگاه اکسیژن ساز بیمارستان رازی قائمشهر
- تامین بخشی از هزینه پروژه تامین آب شرب روستای لجنگ منطقه سربیشه خراسان جنوبی و اقدامات دیگر
همینجا معتقدم همه این هزینه ها خود موجب برکات مال و اموال است و خدا چند برابر آنرا برمیگرداند وانگهی همه آنچه داریم امانت است و همینجا لازم میدانم از خیرین گرانقدری که در تامین هزینه ها یاری ام نمودند قدردانی کنم.
مطلب آخر شما که درس و نصیحت بزرگ برای همه دانشجویان و دستیاران باشد بفرمایید.
هیچگاه مرگ را فراموش نکنیم چون در عمل دیر یا زود با مرگ واقعی و عزیمت از این دنیا مواجه شدم و نکته مهم آنکه بیشتر اوقات زمانی با مرگ مواجه و ملاقات میکنیم که اصلا انتظار آنرا نداریم. آنروز که روح از بدن جدا و دیگر توانی برای هیچ عمل چه خوب و یا بد در عالم نداریم باید بدانیم کارنامه اعمال بسته شد و در صف و نوبت بررسی است تا یوم الحساب. تردیدی ندارم من از کسانی سوال خواهم داشت و کسانی هم از من …
۱۴ فروردین امسال (1403) در پاویون اساتید بیمارستان رازی ناگهان مطلبی به خانم دکتر صفاریان و خانم دکتر اریانیان همکاران متخصص پوست عرض کردم؛ اینکه ما که صبح از خواب بیدار میشویم دگمه های لباس و پیراهن را خودمان میبندیم اما نمیدانیم همانروز خودمان باز میکنیم یا کسی دیگر.
با قدم های خود از خانه خارج میشویم ولی نمیدانیم آیا همانروز با قدم های خود به خانه برمیگردیم یا به گوشهای از بیمارستان و یا … منتقل میشویم.
شاید یکماه حال منقلبی داشتم مکرر برای ثانیههایی هر از چند روز حال عجیبی که گویا از این عالم به عالمی دیگر میروم و علائم و نشانه های دیگر.
تا آنکه روز بعد ۱۵ فروردین ساعت ۸ شب ماه مبارک رمضان که هنوز روزه بودم در مسیر بیمارستان به منزل در زیر پل ملاصدرا توسط سارقان گوشی موبایل مورد حمله قرار گرفتم و از ناحیه سر مورد ضربه سنگین واقع شدم و به کما رفتم.
سارقان بعد سرقت با همان حال رهایم کردند تا اینکه ظاهرا یک موتوری بهعلت خرابی موتور در تاریکی شب دقیقا در محلی که بر زمین افتاده ودر کما بودم کنارم ایستاد تا موتور را تعمیر کند که متوجه میشوند فردی بیهوش نقش بر زمین است با اورژانس تماس و بلافاصله اورژانس بیمارستان شریعتی با GCS ۸ من را به سرعت به بیمارستان شریعتی منتقل و بعد از آنکه اینتوبه شدم به مدت ۷ روز در بخش ای سی یو بستری بودم و 22 فروردین 1403 ساعت 14 از کما خارج و هوشیار شدم آنچه در این ۷ روز در عالم کما گذشت بماند برای روزی بازگو خواهم کرد اما فقط یک مطلب عرض میکنم.
اول، روح ما بعد از مرگ ما حی و زنده است و بر همه حوادث محیط اطراف از دور و نزدیک تسلط دارد و بر آن ناظر و شاهد است و دوم حیف و صد افسوس آن روح شاهد و ناظر دیگر قابل و قادر به عمل و اقدامی نیست مانند آنکه دست و زبانش بسته است و همه اعمال خود را می بیند و آنرا درک میکند و با هزاران ایکاش و افسوس؛ چاره ای جز لطف و رحمت الهی و دعای مردم و غفران حق الناس ندارد۰
اگر کسی حقی به گردن ما دارد و رضایت او ضرورت دارد حتما بی درنگ به جبران آن تا قبل فردا اقدام کنیم. صمیمانه این نصیحت و تاکید بنده را بپذیرید و به آن عاجلا عمل کنیم.
همینجا لازم میدانم از زحمات پزشکان و کارکنان بیمارستان شریعتی و نیز افسران دلسوز نیروی انتظامی در حادثه حمله سارقان بسیار قدردانی کنم و با آن همه مصیبت در ۷ روز کما که بیش از همه تبعات آن متوجه خانوادهام بود عرض میکنم بهواسطه آنچه در این ۷ روز برایم درس و عبرتی از همه دوران زندگی ام شد اگر سارقان از گذشته خود نادم باشند من هم از آنها میگذرم.
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسند
من از درمان و درد و وصل هجران
پسندم آنچه را جانان پسندند
تنظیم: زهرا حری
ویرایش: مهدی گلپایگانی
متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید: