لحظاتی با پرستاران
گفتوگو با حسین انصاری، سوپروایزر اورژانس بیمارستان فارابی
روابط عمومی معاونت درمان با همکاری مدیریت امور پرستاری و ستاد روابط عمومی دانشگاه، در سلسله گفت و گوهایی در آستانه فرارسیدن روز پرستار تعدادی از پرستاران دانشگاه علوم پزشکی تهران را به خوانندگان سایت معرفی می کند. مصاحبه حسین انصاری یکی از پرستاران با سابقه و سوپروایزر اورژانس بیمارستان فارابی را در ادامه بخوانید.
به گزارش روابط عمومی معاونت درمان دانشگاه، مقصد امروز ما بیمارستان فوق تخصصی فارابی قطب علمی چشم پزشکی خاورمیانه است. ساعت یک بعد از ظهر و نزدیک به آغاز نوبت کاری عصر است. از ورودی درمانگاه با عبور از میان ازدحام جمعیت مراجعه کننده و گذراندن راهروهای پیچ در پیچ به طرف زیرزمین می روم. در آخرین پیچ او را می بینم و سراغ دفتر مدیریت پرستاری را از او می گیرم با لبخند و سادگی زیبایی راهنماییم می کند.
اردیبهشت سال 99 باز نشسته می شود. 28 سال است که در فارابی همه او را به نظم و مسئولیت پذیری فراوان می شناسند.
طرح زیبای لبخند بر لبانش گویی نقاشی خداست که هرگز پاک نمی شود و گفت و گوی گرم ما اینگونه شروع می شود:
در ابتدا خودتان را برای خوانندگان سایت معرفی بفرمایید.
حسین انصاری هستم، سوم خرداد 1343 در شهرستان بهشهر و در یک خانواده کشاورز مذهبی متولد شدم. من سومین فرزند خانواده ام و 6 برادر و 2 خواهر دارم.
سال 74 ازدواج کردم. همسرم فرهنگی و اکنون مدیر دبیرستان حجاب است. دو پسر دارم. پسر اول علی 22 ساله دیپلم تجربی است و شغل آزاد دارد. پسر کوچکم امیرمحمد کلاس یازدهم رشته تجربی است.
از تحصیلات خود برایمان بگویید.
سال 1366 با قبولی در مقطع کارشناسی رشته پرستاری از طریق آزمون سراسری وارد دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی تهران شدم و در سال 1370 نیز فارغ التحصیل شدم.
چرا اینقدر دیر به دانشگاه رفتید.
چون جنگ بود و من هم سال 1360 وقتی سوم دبیرستان بودم با برادرم از طریق بسیج مردمی برای دفاع از کشور به جبهه شهر اندیمشک منطقه دهلاویه رفتم و در عملیات فتح المبین شرکت کردم.
سال 65 هم به همراه پدر و برادرم به منطقه جزایر مجنون رفتیم و در عملیات بیت المقدس شرکت کردیم، که البته من مجروح شدم. در این عملیات شهر خرمشهر آزاد شد.
یک خاطره از جنگ برایمان بفرمایید.
یکی از زیباترین خاطراتم این است که روز تولدم با روز آزادسازی خرمشهر ( سوم خرداد) یکی بود. و من تولد 22 سالگی ام را همزمان با آزادی خرمشهر در همان جا جشن گرفتم.
از ویژگی های شخصیتی خود برای ما صحبت کنید.
به نظم و انضباط در انجام کارها بسیار اهمیت می دهم می شود گفت اینگونه تربیت شده ام. یادم می آید فیلم های غیر قابل استفاده رادیولوژی را می شستم و آن ها را به قطعات کوچک در می آوردم و برای نظم دهی به پرونده ها و تخت بیماران به عنوان اتیکت استفاده می کردم.
بسیار وقت شناسم به گونه ای که عادت دارم یک ربع تا نیم ساعت همیشه زودتر در محل کار و جلسات حاضر می شوم و تا کارم را تمام نکنم نمی روم. احساس می کنم اگر زود نیایم از همه کارهایم عقب می مانم.
صادق و بسیار رک هستم و مایلم همیشه حرف حق را بگویم. رضایت خدا برایم از هر چیزی مهم تر است.
دیگران شما را با چه خصیصه ای می شناسند.
مهربانی، نظم، مسئولیت پذیری و تعهد کاری
از مهمترین فعالیت های اجرایی که بر عهده داشتید، برای ما بفرمایید.
سال 1386 به مدت چهار سال سرپرستار درمانگاه اپتومتری، مشاوره قلب و اکوی چشم بودم. پس از آن از سال 1390 تا امروز سوپروایزر اورژانس هستم.
پرستار بودن برای شما مهم تر است یا مدیر بودن؟
برای من فرقی نمی کند که در چه پست و جایگاهی باشم. خیلی وقت ها برای پیشبرد امور کار منشی را هم انجام داده ام. برایم این مهم است کار بیماران به خوبی انجام شود و راضی باشند.
انتظار شما از مدیران پرستاری چیست؟
عادل، مهربان، متعهد به رعایت اخلاق حرفه ای و مدافع حقوق پرستاران باشند.
از مهم ترین افتخارات و جوایز خود بگویید.
هدف رضایت خداست؛
همه می گویند من نمونه ام ولی در این 28 سال امسال اولین بار است که نمونه می شوم که دیگر دارم می روم. رضایت خدا، بیماران و همکاران برایم از هر چیزی مهم تر است.
چه زمانی وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران شدید؟
من از سال 66 با قبولی در رشته پرستاری وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران شدم و بلافاصله پس از فارغ التحصیلی نیز در سال 70 طرح کارورزی خود را در بیمارستان فارابی آغاز کردم.
در سال 72 نیز با شرکت در آزمون استخدامی به صورت پیمانی کارم را در فارابی ادامه دادم.
دانشگاه را دوست دارید؟ چرا؟
بله، به اشتیاق ارائه خدمت به مردم
فارابی چطور جایی است؟
فارابی را دوست دارم؛ برای من فارابی همه اش خاطره است. در این سال ها تقریبا در همه بخش هایش کار کرده ام و خاطرات زیادی از آن ها دارم، به جز اتاق عمل که از زمان کارورزی مایل نبودم در آن کار کنم و خودم هم نمی دانم چرا هنوز هم دوست ندارم.
همه فکر می کنند اینجا حجم کار پایین است. در حالیکه به دلیل این که فارابی سانتر چشم پزشکی کشور است بار مراجعه بیمار به آن بسیار زیاد است. اگرچه کار بالینی و بیمار بدحال کم است ولی تعداد بیمار سرپایی بالاست.
آیا خود را موفق می دانید؟ اگر بلی علت آن چیست؟
بله، چون کارم همیشه پیش می رود. خدا را شکر با همین حقوق دریافتی در طول این سال ها هیچ وقت در مخارج زندگی ام نمانده ام؛ این شاید به خاطر خواندن نماز اول وقت، دعای بیماران و رضایت همکاران است.
نقش پرستاران را در دانشگاه و جامعه چطور ارزیابی می کنید.
خوشبختانه جایگاه پرستاری خیلی بهتر از قبل شده است و به آن نگاه تخصصی می شود.
یادم می آید در ابتدای کار دانشجویی به خاطر تصورات اشتباهی که نسبت به حرفه پرستاری بود می خواستم انصراف دهم.
آرزوی شما برای گروه پرستاری دانشگاه چیست؟
امیدوارم پرستاران از نظر رفاهی، امنیت شغلی و جایگاه علمی و اجتماعی به سطح مطلوبی برسند.
اگر زمان به عقب بر می گشت و شما حق انتخاب دوباره داشتید انتخابتان برای زندگی دوباره چه بود؟ پرستاری را دوست دارم؛ ولی شاید رشته اپتومتری را انتخاب می کردم چون به نظرم کار نسبتا شیکی است.
یکی از خاطرات شما در طول دوران کاری چیست؟
خرداد 97 پدرم بیمار شد و به دنبال وی مادرم نیز دچار بیماری شد. هر دو بالا نود سال سنشان بود. من چون پرستار بودم خانواده از من انتظار بیشتری داشت و من هر هفته یا هر دو هفته یکبار با همسرم به دیدن پدر و مادرم می رفتیم.
من برای برادرانم یک لیست کاری تهیه و آن ها را شیفت بندی کرده بودم که بر اساس آن هر یک از ایشان باید از ساعت 12 ظهر هر روز تا 12 روز بعد از پدر و مادر مراقبت و گزارش تمام اقدامات از قبیل حمام، غذا، دارو، تعویض پانسمان و ... را در دفتری ثبت می کردند. من پایان هفته ها گزارشات را بررسی و موارد را پیگیری می کردم. و خودم هم روزهای چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه ازوالدینم مراقبت می کردم. می شد گفت خانه پدری ام یک بخش کوچک شده بود که برادرانم پرستاران آن بودند و من سرپرستار بخش بودم آن هم برای بیمارانی که روزی خود پرستار ما بودند.
تا اینکه مادرم 15 اسفند 97 و یکماه پس از وی پدرم در 15 فروردین فوت کردند.
آیا مسئولیت های اجتماعی و سازمانی در زندگی شخصی شما تاثیری منفی داشته است؟ چطور آن را مدیریت می کنید؟
بله، من برای گذران زندگی شیفت های متعددی می گرفتم و همین سبب می شد کمتر در خانه و در کنار همسر و فرزندانم باشم و به آن ها کمک کنم. که البته با همراهی و حمایت همسرم خیالم آسوده بود.
سخن پایانی:
28 سال پرستار بودم و با دوسال خدمت سربازی، اردیبهشت 99 بازنشسته می شوم. کمی خسته شده ام.
به همه همکارانم خداقوت می گویم و برایشان آرزوی موفقیت دارم. امیدوارم هنگام بازنشستگی تن و روانشان سالم باشد و از استرس های زیاد شغل پرستاری کمترین آسیب را دیده باشند.
خبرنگار: نجمه باهو
ارسال به دوستان