شرح عهد نامه امام علی (ع) برای مالک اشتر نخعی
حجتالاسلاموالمسلمین سیدقریشی: در نظام دینی، به دنبال انسانهای بلهقربانگو و چاپلوس بودن، ضد اخلاق نبوی است
حجتالاسلاموالمسلمین سیدقریشی، مسئول نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه در آخرین جلسه هیئترئیسه؛ 22اسفند ماه ۱۴۰۰ نامه حضرت علی (ع) به مالک اشتر را بررسی کرد.
به گزارش روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه، مسئول نهاد در آخرین نشست هیئت رئیسه دانشگاه روز یکشنبه 22 اسفند ۱۴۰۰ در سالن مدافعان سلامت، به شرح عهد نامه امام علی (ع) برای مالک اشتر نخعی (نامه ۵۳ نهج البلاغه) پرداخت و گفت:
«ثمّ لْیکنْ آثرهمْ عنْدک أقْولهمْ بمرّ الْحقّ لک وأقلّهمْ مساعدةً فیما یکون منْک ممّا کره الله لاوْلیائه، واقعاً ذلک منْ هواک حیْث وقع. والْصقْ بأهْل الْورع والصّدْق، ثمّ رضْهمْ على ألاّ یطْروک ولا یبْجحوک بباطل لمْ تفْعلْه، فإنّ کثْرة الاْطْراء تحْدث الزّهْو، وتدْنی من الْعزّة - پس برگزیده ترین وزیران تو کسانی باشند که سخن تلخ حق را بیشتر به او می گویند و در کاری که خداوند از دوستانش ناپسند دارد، کمتر یاری می کنند. به پارسایان و راستگویان بپیوند و آنان را چنان عادت ده که تو را نستایند و به کار بیهوده و باطلی که انجام ندادی خاطرت را شاد نکنند که ستایش فراوان، موجب خود پسندی گردد و به سر کشی وا دارد.» ۱
مسئول نهاد در ادامه به بررسی و توضیح آیات اشاره کرد و اظهار داشت: وزرای منتخب، اگرچه با درنظرگرفتن شرایط خاص، در تخصص مختلف، انتخاب میشوند و همگی از شایستگیهای لازم برخوردار هست لکن برگزیدهترین آنها که میتواند با عنوانهای مختلفی همچون؛ معاون اول، نخستوزیر و یا مشاوران خاص و نزدیک انتخاب گردند، کسی است که دلیری لازم را برای گفتن سخنان تلخ حق داشته باشد و وزارت و صدارت، او را از حقگویی حتی علیه حاکم باز ندارد. (ثم لیکن آثر هم عندک اقولهم بمر الحق).
در نظام دینی، آنان که بیشترین صراحت را در کلام دارند باید به دیگران تقدم یابند. به دنبال انسانهای بلهقربانگو بودن و چاپلوسان، ضد اخلاق نبوی است. مدیری که منتقدان را از اطراف خود دور کند و هر مخالف حقطلبی را ولو در ردههای پایین تحمل ننماید و با برچسبهای مختلف آنها را منزوی کند، مدیریت را در تحقیر دیگران و منتظر نگهداشتن مردم و دفاتر لوکس و نوکران و سینهچاکان آمادهبهخدمت بیند و انتظار تعریف و تمجید و احترام شاهانه داشته باشد، مدیری است «اموی» که در «حکومت علوی» به خیانت نفوذ کرده است که اینها دین به دنیا فروختن است و مکاری، فریب است و حیلهبازی، نفاق است و جباری.
وجود مدیران صریحاللهجه، در اطراف حاکمان، نقش بسزایی در کاهش لغزشها و اشتباهات آنها دارد. بعد از پیامبران و اولیای الهی - که رهبران خطاناپذیر بودند. در همیشهی تاریخ، انسانهای خطاپذیر، جوامع بشری را هدایت میکنند. انسانها به طبع بشری همیشه در معرض خطا و گناه هستند، عدالت که شرط اساسی رهبری است به معنای معصومیت و مصونیت از خطا نمیباشد، بلکه صفت عدالت، انسان عادل را، در راه متعادل نگه میدارد و در صورت لغزیدن، او را برمیگرداند.
حضرت به مالک میفرماید که شما جزو انسانهای محبوب الهی هستید، اما احتمال لغزش، از شما منتفی نیست، وزیران و نزدیکانی انتخاب کن که در صورت وقوع لغزش، ترا در خطا و گناه، یاری ندهند (و اقلهم مساعده فیما یکون منک مما کره الله لأولیائه).
البته آنها نیز خطاپذیرند و چهبسا بهخاطر اطاعت از مافوق، در گفتن حق کوتاهی کنند، اما حق محوری و عدالتطلبی در اکثر اوقات آنها را در انجاموظیفه موفق میکند.
این تصور درستی نیست که گمان شود در حکومت اسلامی، هیچ مدیری مرتکب گناه و لغزش نمیشود. در واقع در دنیای بشری چنین چیزی ممکن نیست. حکومت دینی در صدد آن است که این لغزشها را به حداقل ممکن برساند، لذا مدیران و رهبرانی را میطلبد که در صدد عصیان و طغیان نبوده و در هنگام لغزش، اهل بازگشت و توبه باشند و در صورت تضییع حقوق دیگران، به کیفر برسند. البته هر چه مسئولیتها افزایش یابد تقوی و عدالت اشخاص نیز باید در سطح بالاتری قرار گیرد؛ لذا آنها نهتنها باید متقی باشند که باید به صفت ورع نیز متصف شوند.
ورع مرحلهی بالاتر تقوای الهی است که در آن مرحله، شخص نهتنها سعی بر آن دارد که گناهی مرتکب نشود بلکه فکر گناه نیز نکند. مدیر با ورع، با علم و آگاهی گام برمیدارد و از شبهات پرهیز میکند و بدینجهت مدیران ارشد نظام باید با اهل ورع و انسانهای صادق همیار و همکار شوند (الصق باهل الورع و الصدق).
مخالفت با مداحی
ممانعت از مداحی و ستایش، دستور دیگر حضرت به رهبران جامعه است؛ علت مخالفت حضرت با ستایشها، در این نکته نهفته است که این عمل بذرهای غرور و تکبر را پرورش میدهد و انسان خودبین و متکبر از دیدن نقایص خود و آنچه وابستهی به اوست، عاجز میشود. حرص استیلا و برتریجویی، در چنین فضایی شعلهور میشود و استبداد و خودکامگی در درون آدمی رشد مینماید.
برای جلوگیری از چنین خطری، باید از مدیران خواسته شود که اطرافیان خود را از این کار پرهیز دهند، (ثم رضهم على أن لا یطروک).
و البته تربیت و عادت دادن تنها با یکبار گفتن حاصل نمیشود. باید بر آن مداومت و جدیت کرد تا اخلاق رایج اطرافیان گردد (رضهم).
باید دانست که مدحکنندگان قاتلان شخصیت آدمی هستند؛ «من مدحک ذبحک» و آدمی باید از این قاتلین، فراری باشد. قدرت و ثروت، خود بهاندازهی زیاد غفلت آفرین است و در صورت خودباختگی به وسیلهی مدح دیگران، نفس انسان راه فرعونیت پیش خواهد گرفت و به قول مولانا:
نفس از پس مدحها، فرعون شد
کن دلیل النفس هونا لاتسد
تا توانی بنده شو، سلطان مباش
زخم کش چون گوی شو، چوگان مباش
نکتهی ظریفی که حضرت امیر (ع) به آن اشاره میکند این است که مدیران در نظام اسلامی حتی به کارهای خلافی که نکردند نباید انتظار تمجید داشته باشند (ولا یبجحون بباطل لم تفعله)؛ چرا که همهی اینها اسباب غفلت و در نتیجه ذلت و خواری آدمی است، «بینکم و بین الموعظه حجاب من العزه».
ازآنجاکه اخلاق جامعه تحتتأثیر رهبران خود است، رغبت به مدح و ستایش دیگران، باعث افزایش تملق و چاپلوسی در بین مردم میشود و جامعهی متملق، جامعهی بیماری است که چرخهی کشور در آن بهکندی میچرخد، بیهنران متملق ارج مییابند و دروغگویی افزایشیافته، انسانهای عزت طلب و حقگو منزوی میشوند و اینها همه نشانههای زوال جامعه و حرکت بهسوی سراشیبی و فساد است.
«لا یکوننّ الْمحْسن و الْمسیء عنْدک بمنْزلةٍ سواءٍ فإنّ فی ذلک تزْهیداً لأهْل الْإحْسان فی الْإحْسان و تدْریباً لأهْل الْإساءة على الْإساءة و ألْزمْ کلًّا منْهمْ ما ألْزم نفْسه - هرگز نیکو کردار و بد کار در نزد تو برابر نباشند که آن ر نیکو کار را در نیکی کم کند و بد کردار را به بدی تشویق نماید. دربارهی هر یک از آنان رفتاری را داشته باش که خود بر عهده گرفته اند.»
ایشان در ادامه افزود: تشویق و تنبیه، دو ابزار مهم مدیریت است که استفادهی درست و بهجای موجب رشد فعالیتهای سازمان و افزایش انگیزهی کارمندان میشود. مدیرانی که از این دو بهخوبی استفاده میکنند مدیران موفقی محسوب میشوند. بیتوجهی و عدم تشویق کارکنان پرتلاش و خلاق، موجب دلتنگی و بیرغبتی آنها در عرصهی فعالیتها میگردد. در اداراتی که ارزش کارمندان خوب شناخته نشود و توجه لازم به آنها مبذول نگردد و خوب و بد از مزایای برابر برخوردار باشند (ولا یکون المحسن و المسی عندک بمنزله سواء)، نیروهای بیکفایت و ناصالح رشد کرده و نیز دلسوز منزوی میشوند. (فان فی ذلک تزهیدا لاهل الاحسان فی الاحسان). در محیطهای علمی و فرهنگی نیز، توجه به این ابزار حائز اهمیت است.
اگر صاحبان فکر سلیم و اندیشههای خلاق، مورد حمایت جدی و تشویق لازم قرار گیرند، جامعه بهسوی علم پروری و علم دوستی گام بر میدارد. در جامعهای که در آن دانشمندان و عالمان عزیز باشند، جاهلان کمتر مجال ظهور مییابند و این مهمترین گام اساسی در جهت توسعهیافتگی است. در امور فرهنگی نیز ازآنجاکه ارزشهای جامعه به دست نویسندگان و هنرمندان و فرهیختگان پیریزی میشود، حمایت دولت از حاملان ارزشهای پویا و حیاتبخش، در حقیقت حمایت از توسعه و تکامل جهتمند جامعه و رشد فرهنگی کشور است. در این راستا نکوهش و برخورد با حرکتهای ضد ارزشی، زمینهی رشد نیروهای اصلاحطلب و خیرخواه است.
مقابله با فسادهای اجتماعی
در مورد مسائل اجتماعی نیز مسئله همینگونه است. مدیران نظام باید حاملان ارزشها را گرامی دارند و با ناپاکان و هنجارشکنان مقابله نمایند. گمان برخی بر این است که مبارزه با ناهنجاریهای آشکار، آنها را زیرزمینی میکند و لذا بهجای مبارزه با معلولها، باید سراغ علتها رفت. این گروه برخورد با برخی مظاهر فساد و گناه را در جامعه برنمیتابند و به تسامح و تساهل روی میآورند. این سخن درستی است که در حل معضلات و ناهنجاریهای اخلاقی، اقتصادی باید سراغ علتها رفت و در صدد معالجهی بیماریها از سرمنشأ بود. مقابله با شاخهها و فراموشکردن تنه و ریشهها، مشکلات را حل نخواهد کرد. حضرت در برخورد با مفاسد اداری همچون رشوه و دزدی، میفرمایند ابتدا باید به رفاه و حل مشکلات اقتصادی کارکنان بپردازید و بعد از آن اگر باز خلافی صورت گرفت، دیگر حجت بر آنها تمام شده و افراد خطاکار باید بهشدت تنبیه شوند. سیاستگذاران و مدیران ارشد نظام، باید بیشترین توان خود را در حل ریشهای معضلات بگذارند و اکثر برنامههای خود را در معالجهی بنیادین فسادها ببینند. اما این سادهاندیشی است که گمان کنیم که علت همهی بدیها را میتوان با حل مسائل اقتصادی و با فعالیتهای فرهنگی و تربیتی از بین برد. خداوند متعال میفرماید که عدهای میخواهند رها باشند «بل پرید الانسان لیفجر امامه» تا هیچ قانونی آنها را از رسیدن به امیال نامشروعشان باز ندارد، حال اگر این نوع انسانها با کار تربیتی و فرهنگی اصلاح نشدند، آیا میتوان همچنان بر علتها پا فشرد و از تأثیرات مخرب آنها در جامعه چشمپوشی کرد؟
جواب مسأله بسیار روشن است، در هیچ کشوری با قانون شکنان تنها برخورد اخلاقی نمی کنند، بلکه زندان و اعدام نیز برای آنها در نظر می گیرند. برخورد با بدیهای آشکار، نه تنها باید آنها را زیرزمینی کند، که باید در زمین دفن کند. بدیها اگر فرصت آشکار شدن یابند، بوی تعفن آنها حیات انسانی را تهدید خواهد کرد (و تدریبأ لاهل الاسائه فی الاسائه). آیا ما اجازه می دهیم زباله ها و کثافات در روی زمین باقی بمانند یا آنها را در زمین دفن می کنیم و بر روی آنها خاک می پاشیم؟
جامعهی جویای سعادت و کمال، در همان حال که به فکر حل معضلات بهصورت بنیادین است، به زشتیها و بدیها اجازهی نهادینه شدن نمیدهد. دزدی، رشوه، فرصتطلبی، خیانت، تبعیض، دروغ، بیعفتی و همهی ضد ارزشها، چه پنهان و چه آشکار، بد و مذموم است، اما اگر هنجارشکنان خود را به جامعه بقبولانند و مردم نیز آنها را بهعنوان یک واقعیت و از باب احترام متقابل! بپذیرند، حکم زوال و نابودی خود را امضا کردهاند. راه مراقبت و رشد جامعه در کلام علی (ع) است که فرمود (الزم کلا منهم ما الزم نفسه)، هر کس را به آنچه خود به عهده گرفته است الزام کن. خوبی را بهخوبی و بدی را به بدی مجازات و کیفر کن.
۱) نامه ۵۳، نهجالبلاغه
نظر دهید