گفتگو با دانشجوي نمونه منطقه ده آمايش كشوري و فرزند جانباز اعصاب و روان
محمد صابر قادریان: برای موفق ماندن باید از هر نظر بزرگ شد
هم زمان با فرا رسیدن سالروز عملیات افتخارآمیز مرصاد، بر آن شدیم تا گفتگویی با محمد صابر قادريان، فرزند جانباز دفاع مقدس انجام دهیم.
به گزارش روابط عمومی دفتر امور دانشجویان شاهد و ایثارگر، هم زمان با فرا رسیدن سالروز عملیات افتخارآمیز مرصاد و تجلیل از مقام شامخ شهدا و ايثارگران مرزنشین بر آن شديم تا گفتگويي دوستانه با محمد صابر قادريان فرزند جانباز اعصاب و روان و دانشجوي نمونه دانشكده پيراپزشكي داشته باشیم.
اين دانشجوي موفق هم زمان با تحصيل در رشته راديولوژي از انجام كارهاي پژوهشي هم غافل نشده و علاوه بر تاليف چندين كتاب، چند مقاله هم در دست بررسي دارد. با هم پاي صحبت با اين دانشجوي ورزشكار مي نشينيم.
ضمن عرض سلام و تشکر از اینکه دعوت ما را پذیرفتید، لطفاً خودتان را معرفی کنید.
محمد صابر قادریان متولد آذر 1372 در شهرستان بیجار و فرزند جانباز 30درصد هستم. من فرزند آخر یک خانواده هشتنفره ام. پدرم بازنشسته بنیاد جانبازان و مادرم خانهدار است. سه برادر و دو خواهر دارم. در دبیرستان نمونه دولتی شهید رجایی تحصیل کردم. در سال 1391 با معدل 19/60 از دبیرستان فارغالتحصیل شدم و همان سال در رشته رادیولوژی دانشگاه علوم پزشکی تهران پذیرفته شدم.
آیا علاقه خاصی به رشته رادیولوژی داشتيد؟
اجازه بدهید موضوع را کمی بازتر کنم. من در دوران دبیرستان دانشآموز فعال و خوبی بودم و بسیار هدفمند درس میخواندم و مثل همه دانشآموزان دوست داشتم در رشته پزشکی ادامه تحصیل دهم. حتی آن موقع زیستشناسی تدریس میکردم و پایه درسی خوبی هم داشتم ولی چون نتوانستم مدیریت زمان را آن گونه که باید اجرا کنم، دچار استرس و هیجان زیادی شدم و رتبه لازم برای پذیرش در رشته پزشکی را به دست نیاوردم. خوب آن روزها من شناخت درستی از رشتههای دانشگاهی نداشتم و فقط قبل از انتخاب رشته، توانستم آشنایی مختصری با بقیه رشتهها پیدا کنم. در همین فرصت کوتاه به رشتههای علوم آزمایشگاهی و رادیولوژی علاقمند شدم. البته این مساله به نوع دید خود آدم هم بازمیگردد. ما نباید خودمان را در رشته خاصی محصور کنیم چراکه راه پیشرفت در تمام مسیرها و رشتهها باز است. من سال 92 وارد دانشگاه شدم و همواره جزء دانشجویان برتر دانشکده بودم و همه اینها را نتیجه لطف خداوند و تلاش خودم میدانم. البته نمره و رتبه برایم زیاد مهم نیست و به آن افتخار نمیکنم، چیزی که برایم مهم است رضایت درونی خودم است نه فخرفروشی به دیگران.
لطفاً از نحوه جانبازی پدر برایمان بگویید.
پدرم متولد 1338 است و در سال 1357 به سربازی اعزام شد. پدرم آن روزها متأهل بود. بعد از شروع جنگ در سال 1359، او هم مانند بقیه هم رزمانش دفاع از مقدسات کشور را بر خود لازم دانست و پس از خدمت مقدس سربازی در جبهه ماند. بارها از خودم میپرسم اگر من جای او بودم، آیا حاضر میشدم با وجود داشتن همسری جوان و دو فرزند خردسال در خط اول جبهه به عنوان سنگر ساز بی سنگر خدمت کنم یا نه و بعد فقط به این نتیجه می رسم که اعتقادات قوی در وجود این دسته از مردان و لطف الهی باعث شده که بتوانند چشم خود را به روی همه چیز ببندند و دفاع از کشور را اولویت اول خود بدانند. پدرم همواره میگوید ما آن روزها جز به ساختن سنگر به چیزی فکر نمیکردیم. انجام عملیات برای ما مهم تر از جان خودمان بود، ما هر زمان با آمادگی کامل به خط اول میرفتیم و فقط خودمان را به خدا میسپردیم و به هیچچیز دیگری فکر نمیکردیم.
پدرم یک روز که در حال ساخت سنگر بود، دچار موج انفجار میشود و بعد از آن به بیمارستان همدان اعزام میشود. او بعد از مدتی از بیمارستان مرخص میشود ولی به دليل موج انفجار تا امروز از مشکلات روانی رنج میبرد. با این حال ما هرگز خللی در عزم پدرم ندیدیم و اثری از پشیمانی در چهره او پیدا نیست. به هر حال حضور در چنین مکانهایی و پذیرفتن چنین خطراتی مردان مردی را میطلبد. شیرمردانی که به ندای رهبر زمان خود لبیک گفتند و عاشقانه تا آخرين نفس ایستادند.
شما گفتید که پدر با وجود داشتن دو فرزند خردسال به جبهه اعزام شده است، نقش مادرتان را در کنترل اوضاع زندگی از آن زمان تاکنون چگونه ارزیابی میکنید؟
در واقع نگهداری از دو فرزند خردسال در شرایط جنگی بدون حضور همسر کار بسار سختی است. پدرم وقتی به جبهه میرفت، فرزندان را به رسم امانت به مادرم میسپرد و از او می خواست که قوی باشد و راضی به رضای خدا، البته خانواده پدر و مادرم در این شرایط سخت کمکحال مادرم بودهاند و بیشک کمکهای آنها باعث قوت قلب مادرم بوده است. ولی در کنار تمام اینها، مادرم اعتقادات قوی و خوبی دارد و به دلیل علاقه شدید به رهبری و ولایت، نه تنها هرگز به عنوان مانعی جلوی راه پدرم قرار نگرفت، بلکه خودش او را تشویق به حضور در جبهه میکرد و همواره بر این باور بوده که شهادت لیاقت میخواهد. البته غیر از پدرم، عمویم هم آن موقع در جبهه بود و او نیز مجروح جنگی است، چون در خانواده ما اعتقاد بر این است که برای رسیدن به آزادی باید صابر بود و از ایثار نترسید. به خصوص در شرایط جنگی که باید نیازهای جامعه را بر نیازهای خود برتری داد.
همانطور که گفتم پدرم جانباز اعصاب و روان است و گاهی خیلی عصبانی میشود و ما نمیتوانیم در مورد خیلی از مسائل با او صحبت کنیم ولی مادرم که زن بسیار صبور و مهربانی است واقعاً اوضاع را کنترل میکند و نقش مدیریتی خوبی در خانه دارد و تنها کسی است که موقع ناراحتی پدرم میتواند به او آرامش دهد و جو خانه را آرام کند. ما شش فرزند هستیم و واقعاً رسیدگی به امور شش فرزند سختیهای خاص خودش را دارد، مادر واقعاً سعی میکند به مشکلات همه ما رسیدگی کند و با همه ما یکدل و یک زبان باشد تا شیرازه خانواده پابرجا بماند. من معتقدم بندگان خاص خدا در مسیر زندگی بسیار آزار میبینند و قطع بهیقین یکی از بندگان خاص خداوند مادرم است. سلام و درود خدا بر این زنان و مردان بزرگ روزگار که با صبر خود در چشم جهان ماندگار شدند.
برنامهریزی تحصيلي خود را تا رسيدن به این نقطه که هستيد، برايمان توضيح دهيد.
درس خواندن در مقاطع مختلف متفاوت است. من در دوران دبیرستان دانشآموز خوبی بودم و مدام و مستمر درس میخواندم. در آزمونهای موسسات مطرح شرکت میکردم و در طول روز برای خودم برنامه درسی داشتم و مطابق آن پیش میرفتم. البته پدرم بنا به شرایط خاص خودش نمیتوانست کمکحال من باشد و فقط از دیدن نمرات خوب من خوشحال میشد و همین لبخند رضایت، مرا ترغیب به بیشتر خواندن و کسب نمرات بهتر میکرد. البته من از وجود خواهر و برادری خوب بهره میبرم که واقعاً در تمام زندگی و در هر شرایطی کمکحال من هستند و بزرگترین و محکمترین پشتوانه زندگی من به شمار میآیند.
البته درس خواندن در دانشگاه، تغییرات فاحشی با دبیرستان دارد. البته من هنوز هم طبق برنامه درس میخوانم و زمان خود را کنترل می کنم، ولی هدف اصلی من اکنون فقط نمره نیست. از همان سال اول دانشگاه شروع به فعالیتهای علمی و پژوهشی کردم، چون اکنون به این نتیجه رسیدهام به عنوان یک دانشجو نه تنها باید نمرات خوب و قابل قبولی داشته باشم بلکه باید تجربه علمی و فعالیتهای پژوهشی را چاشنی درس خواندن کنم. ما به هر حال فارغالتحصیل میشویم ولی به صرف داشتن فقط نمرات خوب، نمیتوان پیشرفت قابلتوجهی کرد.
لطفاً در خصوص کارهای پژوهشی خود کمی بیشتر توضیح دهید.
اولین کار من تألیف و ترجمه کتاب ضروریات رادیولوژی از نگاه تکنیک و پاتولوژی بود و چون بحث پاتولوژی در رادیولوژی شاخه ای جدید و جالب است، سعی کردم در این کتاب به هردوی آنها بپردازم و دو سال است که درگیر این کار هستم. این کتاب سه جلد دارد که جلد اول به اندام فوقانی و تحتانی میپردازد و اکنون این جلد آماده چاپ است. جلد دوم به تنه و جلد سوم به سر و گردن میپردازد. این دو جلد هنوز در دست اقدام است و انصافاً کار بسیار سختی پیش رو دارم و فقط با اتکا به نیروی خداوند است که کم نمی آورم و تا رسیدن به هدف ادامه می دهم. در حال حاضر هم در حال کار بر روی مقالهای هستم که در مورد اخلاق پزشکی و حرفهای است. این مقوله بسیار مهم است، چون اگر فقط یک لحظه خود را جای مریضها بگذاریم و مشکلات آنها را درک کنیم، بهتر می توانیم پاسخگوی آنها باشیم و من امیدوارم بتوانیم خطاها و اشتباهات پزشکی در تصویربرداری پزشکی را در مرحله تشخیص بیماری به حداقل برسانیم تا زمان کافی برای درمان بیماری را داشته باشیم.
نقش دانشگاه علوم پزشکی تهران و اساتید را در موفقيت خود چگونه ارزيابي میکنید؟
سؤال خوب و به جایی کردید. حضور در دانشگاه علوم پزشکی تهران و بهره بردن از اساتید خوب این دانشگاه یکی از مواهب بزرگ الهی است. ما از امکانات خوبی در این دانشگاه برخورداریم و از وجود بهترین استادها بهره میبریم. جا دارد اینجا از منیژه پاکروان مدرس دانشگاه علوم پزشكي تهران که مشوق اصلی من در انجام کارهای تحقیقاتی است تشکر کنم. حضور اساتید دلسوزی چون ایشان و همچنین هدایت الله سروش باعث شکوفا شدن جنبههایی از وجودمان میشود که بعضی مواقع خودمان هم از آن بیخبریم. اگر به دانشگاه فقط به عنوان جایی برای آموختن تحصیلات دانشگاهی نگاه شودف قطعاً در پایان دوره به جزء دریافت مدرک تحصیلی چیزی در دست نخواهیم داشت. ولی وقتی اساتید در کنار درس با دانشجوها ارتباطات دوستانه و بیشتر و بهتری برقرار میکنند، دانشجو به خود میآید و شکوفا میشود و این یکی از مزایای تحصیل در دانشگاهی چون علوم پزشکی تهران است. اکنون با وجود داشتن مشکلات شخصی و مالی، دیگر پول برایم هدف اصلی نیست و شرکت در کارهای علمی و کسب تجربه الویت اول من است. همین امر سبب شده در کارم بسیار جدی باشم و از درس خواندن و انجام کارهای علمی خسته نشوم.
کمی از مشکلات زندگی در خوابگاه برایمان بگویید.
یکی از انواع زندگی که بیشتر ما دانشجویان آن را تجربه میکنیم، زندگی خوابگاهی است و طبیعتاً هیچ کس در ابتدای ورود، نظر خوشی به این نوع زندگی ندارد ولی به نظر من تجربه این نوع زندگی واقعاً مفید است. در این مرحله ما وارد یکی از مهمترین قسمتهای زندگی میشویم و با فراز و فرودها و پیچ و خمهای زندگی بیشتر و بهتر آشنا میشویم. زندگی در خوابگاه شرایط خودش را دارد، کنار آمدن با آدمهای مختلف، ادیان، عقاید و فرهنگهای گوناگون درس هاي بزرگی به ما میدهد و آدم را پختهتر میکند. خوب ما هم چند جوان در یک اتاق بودیم که در ابتدا شناختی از هم نداشتیم. ما از شهرهای مختلف با عقاید خودمان و فرهنگ خاصمان در کنار هم قرارگرفته بودیم. همه جوان بودیم و خام. بارها سر مسائل خوابگاه باهم درگیر میشدیم و کارمان بالا میگرفت، ولی کمکم یاد گرفتیم چطور باهم کنار بیاییم و مشکلاتمان را با گفتگو حل و فصل کنیم. ما در خوابگاه بخشیدن، صبر و گفتمان را تجربه کردیم و یاد گرفتیم برای حل مشکلات کنار هم قرار بگیریم نه روبروی هم. بهواقع من امروز خودم را بسیار متفاوت تر از آنچه که بودهامف میبینم و وقتی بهروزهای قدیم بر میگردم و میبینم سر چه مسائلی دعوا میکردیم خندهام میگیرد و تمام اینها امروز برای من تبدیل به یک خاطره شده است.
آیا خودتان را فرد موفقی میدانید؟
باید دید هر کسی موفقیت خود را در چه زمینهای میبیند. من سایه خدا را همواره بر سر زندگیام میبینم و ازاینرو خودم را فرد موفقی میدانم. من در دامان مادری مهربان و پدری فداکار بزرگ شدم. حضور دوستان خوب را در زندگیام لمس کردهام و از وجود اساتید خوبی هم بهره بردهام. البته این به آن معنا نیست که من هیچ مشکلی در زندگی نداشتهام، بلکه به این معنا است که توانستهام مشکلات را با نیروی صبر مدیریت کنم. از زمان دانشجویی سعی کردم روی پای خودم بایستم و در کنار درس خواندن کارکردهام. اینکه آدم مشکلی نداشته باشد و بگوید موفق استف درست نیست. من از نظر شخصیتی آدم درونگرایی هستم ولی بودن در جمعی که انگیزه بالایی دارند، انرژی مرا مضاعف میکند. تمام این عوامل در کنار هم، یعنی اول لطف خداوند و بعد خانوادهای خوب و بهره بردن از حضور اساتیدی منحصر به فرد باعث میشود که فکر کنم زیر سایه الهی قرار دارم و تا اینجا موفق بودهام. البته داشتن این نعمتها به معنای موفقیت محض نیست. آدم موفق کسی است که قدر موفقیت خود را بداند و از داشتههایش استفاده کند. برای موفق ماندن باید از هر نظر بزرگ شد.
آیا غیر از درس خواندن و انجام فعالیتهای علمی، کار دیگری هم انجام میدهید؟
من به ورزش علاقه دارم و از شش سالگی به صورت حرفهای وارد رشته ژیمناستیک شدم و در شهر خودمان مربی باشگاه هستم. غیرازاین در رشته فوتسال هم مقام کشوری دارم و تیم ما رتبه سوم کشوری فوتسال را دارد. معتقدم ورزش یکی از بهترین کارهایی است که باید حتماً در زندگیمان زمانی را به آن اختصاص دهیم، چون با رها شدن انرژیهای منفی، تمام خستگی از جسم و روحمان به در می رود و با ذهنی بازتر به درس خواندن میپردازیم. با توجه به اینکه در کنار درس خواندن کار هم می کنم و به امور ورزشی میپردازم، وقت زیادی برای مطالعه آزاد ندارم و بیشتر روی کتابهای درسی و فیلد تخصصی خودم تمرکز دارم ولی زیاد با محیط مجازی رابطه برقرار نمیکنم. از دوستانم هم میخواهم که سعی کنند وقت خود را مدیریت کنند و بدانند که فنّاوری برای ساده تر کردن زندگی باید به کمک ما بیاید، نه اینکه ما را اسیر خود کند و به خدمت گیرد.
نظر شما در مورد اهمیت دوست چيست؟
همه ما دوستانی در زندگی خودمان داریم ولی اهمیت حضور یک دوست خوب را وقتی به عنوان یک دانشجو از خانواده جدا و وارد دانشگاه شدم، درک کردم. ما اینجا تنها هستیم و نیاز داریم باکسی همراه و همدل شویم و بتوانیم مشکلات خود را با او مطرح کنیم و از تجربیات خوبش استفاده کنیم. البته نمیشود به صرف آشنایی ابتدایی باکسی او را دوست قلمداد کرد. افراد زیادی سر راه ما قرار میگیرند و هر کدام رفتارهای مخصوص به خودشان را دارند. قبل از دوست شدن بادیگران باید هدف خودمان را تعیین کنیم و طبق اولویت های خودمان با دیگران ارتباط برقرار کنیم؛ به عبارت دیگر باید صاحب سبک بود نه پیرو دیگران، چرا که پیروی کورکورانه جز تباهی پیامدی ندارد.
به عنوان دانشجوی موفق، فكر میکنید جامعه چه انتظاري از شما دارد؟
واضح است که نسل ما نسلی است که رنگ و بوی جنگ را ندیده و نچشیده و ما فقط وقتی وارد مناطق جنگی می شویم، می توانیم در این گونه فضاها قرار بگیریم و تصوری از جنگ با خود داشته باشیم. من وقتی به اردوی راهیان نور رفتم و فضای آنجا را دیدم، تازه فهمیدم ایثار چه معنای سنگینی دارد. واقعاً گذشتن از جان کار سختی است. کاری که پدران ما کردند را نمی توان با هیچ جمله ای توصیف کرد. شاید جنگ فیزیکی تمام شده ولی نسل ما با تحریم و اثرات تخریبی آن بیگانه نیست. ما باید مراقب جنگ نرم و انحراف های جاری در جامعه باشیم. اکنون جنگ ما جنگ افکار است و ما باید در صف اول ایثار بمانیم، زیرا جنگ ما این گونه است.
از اینکه وقت خود را به ما اختصاص دادید، سپاسگزاریم.
خبر و عكس: نجمه عبدالكريمي