طلایهداران دانشگاه
دکتر زاهد حسین خان: خدا، پدر، ادبیات، پزشکی و دیگر هیچ
دکتر زاهد حسین خان، متخصص طراز اول بیهوشی و نویسنده مقالات علمی و ادبی متعدد با رویی گشاده از سالها خدمت خود به مردم و دانشگاه علوم پزشکی تهران سخن میگوید.
پاکستان، پنج سالگی، مادر ، تنهایی، پدر، تحصیل، ادبیات و ... شصت سال گذشت.
پدر راه ادبیات را در پیش گرفته بود، ذوق و قریحه آن روزهای محمد حسین خان، پسر را نیز که سالها از خانه، کاشانه و بستگان در پاکستان فاصله گرفته بود، مشتاق شعر و ادبیات کرد. اما دیری نپایید که فارغالتحصیل مشتاق ادبیات قدم در راه پزشکی گذاشت.
این اصرار پدر بود که او در فراق خانواده و مشقت تنهایی در عرصهای قدم بگذارد که دردی از دردهای انسانها بکاهد. اما با گذشت زمان او نه تنها علاقه به ادبیات را از دست نداد بلکه تلاش کرد از آن در خدمت علم و حرفه پزشکی بهره گیرد.
زاهد جوان آن روزها در کسوت پزشک، بازگشت به پاکستان را به دلیل آنچه خود "یافتن فرصت پیشرفت در عرصه پزشکی و مکانی برای بیان دیدگاههایش" میخواند، رها کرد و راهی ایران، سرزمینی در کشاکش جنگ هشت ساله تحمیلی، شد.
دکتر زاهد حسین خان، متخصص طراز اول بیهوشی و نویسنده مقالات علمی و ادبی متعدد، امروز تبعه ایران و عضو هیأتعلمی دانشگاه علوم پزشکی تهران است.
او که به راستی شایسته لقب "پزشک ادیب" است، با همراهی دکتر صنعتکار، استادیار گروه بیهوشی دانشگاه و معاون درمان بیمارستان فارابی، با رویی گشاده از سالها خدمت خود به مردم و دانشگاه علوم پزشکی تهران سخن میگوید.
آقای دکتر حسین خان به عنوان سؤال نخست مختصری از بیوگرافی خود را بفرمایید؟
بنده در سال 1329 در پاکستان و در یک خانواده پرجمعیت که شامل پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ، عموها، داییها و خالهها بود، به دنیا آمدم. از آنجایی که فرزند اول خانواده بودم، بسیار مورد توجه و محبت قرار میگرفتم. از آن دوران خاطرات خیلی خوب و بهیادماندنی در ذهنم باقیمانده است.
اغلب این افراد که نام بردم از دنیا رفتهاند. پدرم در قید حیات هستند و نقش اساسی و کلیدی در تحصیلات اینجانب داشتهاند و من همیشه مدیون زحمات ایشان هستم. دوران دبستان و دبیرستان را در معروفترین مراکز علمی گذراندم که نقش اساسی در زندگی و آینده من داشت. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را درConvent Boarding Schools به نامSaint Josef Convent, Burnhall و Saint Anthony، Public Schools، Cadet collegeو Edwardes College گذراندم. در این دوران افرادی که نقش به سزایی در پیشرفت آینده من داشتند شامل Mother Catherine، Sister Angella، Sister Paula و بعدها روسایA.E. Winlaw ، J.D.H. Chapman بودند. یک سیستم و نظم خاصی در این مدارس و کالجها حاکم بود و تخطی از قوانین قابل بخشش نبود . دورانی سخت اما بیشک توأم با یادگیری اصول زندگی و نظم در همه امور بود.
از College Edwardes که ریاست آن بر عهده پروفسور، Edmonds Phil بود، مدرک لیسانس را دریافت و در دانشکده رتبه اول را کسب کردم. در همین دانشکده عضو هیأت مؤلفه مجله و برنده جایزه اول در مباحثه زبان انگلیسی شدم. ریاست دانشکده که یک استرالیایی بود، اصرار داشت که من ادبیات و حقوق بینالملل را دنبال کنم. خودم نیز علاقه زیادی به ادبیات داشتم اما پدرم مسیر زندگی مرا به سوی پزشکی تغییر داد.
شما اصالتاً ایرانی هستید؟
خیر، اصالتاً پاکستانی هستم ولی تابعیت ایرانی گرفتم.
آقای دکتر چند خواهر و برادر دارید؟
من دو خواهر و پنج برادر داشتم که یکی از خواهرانم در چهار سالگی به علت سرطان فوت کرد.
آیا از خواهر و برادران شما کسی در رشتههای پزشکی تحصیل کردهاند ؟
یکی از برادرانم جراح هستند و دو برادر دیگرم نیز در حقوق و یکی از رشتههای مهندسی تحصیلکردهاند.
شغل پدر شما چه بود؟
پدرم فوقلیسانس ادبیات داشت و در همین حوزه نیز فعالیت میکرد.
به دلیل اینکه پدرتان در رشته ادبیات تحصیل کردهاند شما به این رشته علاقهمند شدید؟
پدرم خودش من را به این رشته تشویق نکرد ولی من علاقه زیادی داشتم. به خاطر اینکه فکر کردم در این رشته بیشتر میتوانم، بدرخشم.
علت علاقمندی پدرتان به تحصیل شما در رشته پزشکی چه بود؟
در آن دوران همه پدر مادرها علاقهشان به دو رشته پزشکی و مهندسی بود. البته من به ادبیات تمایل داشتم و استاد Edmondsعلاقه به این رشته را در من بیشتر کرد. در نهایت من در سن پنج سالگی به مدارس انگلیسی رفتم و کشش پدرم به پزشکی کمکم مسیر زندگی من را تغییر داد.
دلیل رفتن شما به انگلیس چه بود؟
به خاطر پدرم که دوست داشت من در آنجا تحصیل کنم.
آقای دکتر تنها به انگلیس سفر کردید؟ یا خواهر و برادرانتان نیز شما را همراهی کردند.
پدرم من را به یک مدرسه شبانهروزی سپرد. یادم هست وقتی به آن پانسیون رفتیم من خیلی گریه کردم و من از آن زمان از خانواده جدا شدم. شاید باورتان نشود اما در زمان کودکی یک روز یک فرد متدینی به منزل ما دعوت شده بود و به پدر و مادرم گفت: "این بچه دور از خانواده خواهد بود." من در این مسیر مدیون پدرم هستم چون او بود که من را به اینجا رساند.
آیا سفر شما از پاکستان به انگلیس برای ادامه تحصیل در ایام کودکی، نقطه مثبتی در زندگی شما محسوب میشود؟
در ابتدای سفرم از شش ماه تا یک سال تحت فشار بودم، به دلیل اینکه اولین فرزند پدر و مادرم بودم به آنها وابستگی زیادی داشتم. اما کمکم وضعیتم عادی شد.
در انگلیس در کدام شهر مستقر بودید؟
اول در لندن، بعد کلاسگو و ادینبرو
تا چه سنی در انگلیس بودید و تحصیلات عالیه را در آنجا گذراندید؟
من قسمتی از دوره دبستان و دبیرستان را در آن مدارس و کالجها گذراندم. بخشی از تحصیلات عالیه خود را در پاکستان سپری کردم و دوباره به انگلیس برگشتم. چند سال پیش برای یک دوره فلوشیپ و به عنوانVisiting Professor به کانادا رفتم و آنجا با دوست قدیمی که ایرلندی و رئیس دپارتمان بود آشنا شدم او اصرار داشت که در آنجا بمانم ولی من ترجیح دادم که در کنار خانوادهام باشم و طبابت را در ایران ادامه دهم.
با توجه به اینکه در سن پایین از خانواده دور شدهاید آیا در آن دوره هیچ خاطره یا اتفاق خاصی افتاد که مسیر زندگی شما را تغییر داده باشد؟
در آن زمان رسم بود که مصاحبهها بین کلاسهای مختلف انجام میشد، مثلاً بین کلاسهای هفتم یا هشتم. در این مصاحبهها به من مطلبی دادند و گفتند که باید سخنرانی کنم و این برای اولین بار بود که من ارائه داشتم و تجربه خوبی بود. بعد از آن بین دبیرستانهای مختلف اول شدم. من به خودم اطمینان پیدا کردم که مسیر زندگی من این است. بعد از اینکه دیپلم گرفتم، به دلیل علاقمندی به ادبیات وارد دانشکده ادبیات شدم. در فیلد زبان انگلیسی پیشرفته و روابط بینالملل که استاد Edmonds استرالیایی تدریس میکرد نفر اول شدم و لیسانس ادبیات گرفتم. سپس وارد رشته پزشکی شدم. به دلیل اینکه حافظه خوبی داشتم در رشته پزشکی هم موفقیتهایی به دست آوردم.
ورود شما به رشته پزشکی چه زمان اتفاق افتاد؟
در سال 1969 وارد رشته پزشکی شدم. در انگلیس امتحان TRAP دادم و مدرک FCPS گرفتم.
دوره پزشکی عمومی شما در کجا سپری شد؟
دو سوم آن در پاکستان و تکمیلی آن در انگلیس بوده است. در آن زمان رسم براین بود که دوره تکمیلی باید در انگلیس سپری کرد و این حق برای تمام کشورهای Common Wealth میسر بود. این دوره تقریباً مثل ایران 6 ساله بود و یک سال نیزInternship داشتیم.
از علاقهتان به ادبیات پس از ورود به حرفه پزشکی توضیح دهید. آیا همچنان در این حوزه فعال هستید؟
این علاقه همچنان ادامه دارد و به هیچوجه کم نشد. اگر یادتان باشد حضرت امام خمینی (ره) در مورد سلمان رشدی و کتاب آیات شیطانی فتوایی دادند، من این کتاب را نخواندم ولی چون یکسری عقاید مذهبی داشتم درباره آن یک مقاله انتقادی به نام Satanic Verses نوشتم که در سال 1989 در مجله Africa Events در انگلیس چاپ شد.
مقاله دیگری از من در خصوص برائت از مشرکین در سال 1993 در روزنامه اینترنشنال به چاپ رسید.
پدر جورج بوش در مورد نظم نوین جهانی فلسفهای را تحت عنوان The New World Order مطرح و در جهان ارائه کرد که من یک مقاله انتقادی و برعکس آن نوشتم و در روزنامه کیهان اینترنشنال به زبان انگلیسی تحت عنوان "The New World Order or The New World Disorder" نوشتم که در سال 1993 منتشر شد.
مقالات غیرپزشکی دیگری را نیز طی این سالها نوشتهام که در مجلات و روزنامههای انگلیسی به چاپ رسیده است. افتخار سخنرانی و ارائه مقاله تحت عنوان "The Conundrum of Euthanasia" (مرگ از راه ترحم از دیدگاه اسلام و پزشکی) را در اولین کنگره بینالمللی اخلاق پزشکی در سال 1992 داشتهام. در سال 2002 با همکاری آقای دکتر بولهری کتابی به زبان انگلیسی تحت عنوان " Quranic Versee on Mental Health" آیههای قرآن و تأثیر آن در زندگی ما" زیر نظر IUMS و World Health Organization به چاپ رساندم که همه این مقالات و نوشتهها حاکی از علاقه من به حوزه ادبیات است.
دوره تخصص خود را در کجا گذراندید؟
بخشی از دوره تخصص خود در انگلیس گذراندم و تکمیلی آن را در بحث بیهوشی و مراقبتهای ویژه در دانشگاه علوم پزشکی تهران پشت سر گذاشتم.
آقای دکتر صنعتکار، آشنایی شما با آقای دکتر حسین خان از چه زمان شروع شد؟ و اگر صحبتی در مورد ایشان دارید، بفرمایید؟
آشنایی با استاد فکر میکنم به حدود 17 سال پیش مربوط میشود. بنده دانشجوی پزشکی دانشگاه بودم و در پروژههای تحقیقاتی شرکت داشتم که در آنجا با مرحوم دکتر میرخانی آشنا شدم و توفیق داشتم در بسیاری از فعالیتهای تحقیقاتی شرکت کنم و از آن طریق امکان آشنایی با دکتر حسین خان را به دست آوردم.
من برای مشاوره و راهنمایی گرفتن و انجام بسیاری از طرحهایی که به خصوص در بیمارستان امام (ره) انجام میشد، خدمت استاد میرسیدم و ایشان ما را راهنمایی و ارشاد میکردند. من از آن زمان توفیق شاگردی استاد حسین خان را دارم و با گذشت زمان علاقه و ارادت من بیشتر و بیشتر شده است.
آقای دکتر حسین خان چه اندازه در انتخاب رشته تخصص شما نقش داشتهاند؟
من از دوران دانشجویی با استاد مشغول کار بودم و به دلیل اینکه استاد گرایش بیهوشی داشتند تدریجاً به این رشته علاقهمند و وارد این رشته شدم. در طول این دوره نسبتاً طولانی بسیاری از مسائل را به خصوص در امر پژوهش و تحقیق از استاد حسین خان یاد گرفتم و همچنان نیز شاگرد ایشان هستم.
آقای دکتر صنعتکار دلیل مراجعات زیاد دانشجویان به استاد را چه میدانید؟
ویژگی اصلی استاد این است که علیرغم وقت بسیار کم و مشغله زیادی که دارند همه را با روی گشاده و سعهصدر میپذیرند و هر کاری از دستشان برآید برای آنها انجام میدهند.
آقای دکتر حسین خان شما چه سالی به ایران آمدید و دلیل آن چه بود؟
بنده قبل از جنگ به ایران آمدم. من در آن زمان دوستی داشتم که در ایران کار میکرد و من را تشویق کرد که برای ادامه تحصیل به ایران بیایم. در آن موقع بود که با همسرم آشنا شدم . ایشان همسر فوقالعادهای هستند. اگر حمایت همسرم نبود من هرگز به اینجا نمیرسیدم در واقع برای دست یافتن به اهدافم فضا و امکاناتی میخواستم که در ایران فراهم شد.
یعنی شما به فضایی برای بیان افکار نیاز داشتید که ایران این امکان را به وجود میآورد؟
بله. از کانادا Professor Finegan با من تماس گرفتند و فرصتی برای رفتن فراهم شد اما خانواده راضی نشدند. الآن هم خیلی خوشحالم که ایران را انتخاب کردهام.
آقای دکتر همسرتان باعث شدند شما تابعیت ایرانی بگیرید؟
خیر، بعد از اینکه فرزندانم بزرگ شدند در سال 1377 این تصمیم را گرفتم.
در چه سالی ازدواج کردید؟
در سال 1359 با همسرم ازدواج کردم. ایشان متخصص زنان و ایرانی هستند و حاصل این ازدواج دو دختر است.
از تابعیت ایرانی خود راضی هستید؟
بله، خوشحالم از اینکه دوستهایی مثل آقای دکتر صنعتکار دارم که به من روحیه میدهند و درکم میکنند. شاید اگر در کشوری دیگر بودم این امکان فراهم نمیشد.
در بحث تابعیت ایرانی چقدر فرهنگ و تمدن ایرانی در شما تأثیرگذار بود؟
پاکستان کشوری نزدیک به ایران است و دو کشور دارای تشابهات فرهنگی بسیاری هستند. ایران برای من مثل خانه است البته همان طور که گفتم من تقریباً از پنج سالگی از خانواده دور بودم.
فرزندان شما پزشک هستند؟
دختر بزرگم فارغالتحصیل رشته پزشکی دانشگاه تهران هست. دختر کوچکترم نیز هم اکنون در رشته دندانپزشکی دانشگاه آزاد تحصیل میکند.
شما چقدر در گرایش فرزندانتان به رشته پزشکی نقش داشتهاید؟
من در این کار بسیار مؤثر بودم. همان کاری که پدرم برای من انجام داد من نیز برای فرزندانم کردم.
شما فرمودید که بخشی از دوره تخصص خود را در دانشگاه علوم پزشکی تهران گذراندید، دلیل این انتخاب چه بود؟
در آن زمان بهترین مکان برای تحصیل در رشتههای علوم پزشکی، دانشگاه تهران بود.
چه سالی دوره تخصص خود را در دانشگاه علوم پزشکی تهران آغاز کردید؟
سال 1361.
چرا رشته بیهوشی را انتخاب کردید؟
به خاطر اینکه در آن زمان واقعاً نیاز بود. من در بخش مراقبتهای ویژه کار میکردم و با چشم خود میدیدم که به این رشته نیاز است و در درمان بیماران کاربرد بسیار دارد.
در زمانی که شما به دانشکده پزشکی آمدید وضعیت دانشگاه در رشته بیهوشی چگونه بود؟
اساتیدی که در آن زمان وجود داشتند جمعاً شاید 8 الی 10 نفر بودند. تکنسین بیهوشی در بیمارستان امام یک تا دو نفر بودند. اساتید کم و به طبع وسایل و امکانات نیز کم بود، چون در زمان جنگ بودیم. اما الآن ما 30 تا رزیدنت داریم.
رشته شما در زمان جنگ خیلی کاربرد داشته، آیا از آن زمان خاطرهای دارید؟
بله. من در آن زمان در بیمارستان شهید بقایی در چند کیلومتری اهواز بودم. یادم میآید 120 نفر پزشک را با قطار به اهواز و پایگاه سپاه بردند. در موقع تقسیم شدن فقط من و یکی دو نفر ماندیم. 12 شب من را بردند. نزدیک دو یا دو و نیم صبح به آبادان رسیدیم. وارد سولهای شدیم که یک متخصص بیهوشی در آنجا بود. آن دکتر وقتی من را دید گفت که او را برگردانند ولی من خواستم که به دلیل مناسب نبودن موقعیت بماند و صبح زود حرکت کند. واقعاً شرایط سختی بود. اما در همان شرایط سخت هم سربازها در مواقع بیکاری تیراندازی تمرین میکردند. به مرور من نیز در کنار آنها به صورت تفننی تیراندازی یاد گرفتم.
آقای دکتر در مورد تجربه اولین حضورتان به عنوان یک متخصص بیهوشی و یا دانشجوی دوره بیهوشی در اتاق عمل بفرمایید؟ استرس و یا ترس نداشتید؟
برای من یک حس تازهای بود. در زمانهای خاصی استرس داشتم، مثلاً در زمان جنگ مسئول ICU بیمارستان امام خمینی (ره) بودم. در موقع کشیک، همزمان باید سه مریض اورژانسی را میدیدم و در اتاق عمل فقط یک تکنسین بود. یک بیمار را بیهوش کردم و به متخصص زنان سپردم و به سراغ مریض بعدی رفتم و در این میان استرس به من وارد میشد چون بیمار را رها میکردم ولی چارهای جز این کار نداشتم، کمبود شدیدی داشتیم و نیروها کم بودند.
در طول دوران بیهوشی اتفاقاتی رخ میداد که خیلی سخت بود. در یک مورد بیماری داشتیم که فلج بود، بعد از بیهوشی من به دلیلی از اتاق عمل بیرون رفتم، وقتی به هوش آمد صدمه دید و فوت کرد. من فکر میکردم که شاید اگر من بودم این اتفاق نمیافتاد.
به واقع بیهوشی رشته تلخی است. یک اتفاق معادل این است که آدم یک هفته تا یک ماه افسرده میشود. از این قبیل اتفاقات همیشه رخ میدهد. مثلاً یادم است که زمانی که در بیمارستان شهید بقایی بودم در زمان جنگ، مریضی آوردند که ترکش به کبدش خورده بود و خونریزی شدیدی داشت، بعد دکتر نورایی که جراح قلب بیمارستان امام بود، سر عمل حاضر شد. به بیمار 30 واحد خون تزریق کردیم. خونریزی بند نمیآمد. دکتر کبد را دوخت و به پایگاه مرکزی اهواز فرستادیم و با هلیکوپتر 330 به تهران اعزام شد. نمیدانم زنده ماند یا نه ولی ما 16 الی 17 ساعت سر عمل بودیم و استرس زیادی به ما وارد شد چرا که مریض جوانی بیست یا بیست و یک ساله بود. درست است که بیست و هشت سال تجربه دارم ولی ممکن است بسته به شرایط الآن نیز دچار استرس شوم.
اهمیت حضور متخصصان بیهوشی در اتاق عمل را چگونه ارزیابی میکنید؟ چقدر مثمر ثمر هستند؟
نقش بسیار کلیدی در مدیریت بیماران دارند، قبل از شروع جراحی باید معاینات قلب، ریه، کلیه و مابقی آزمایشها انجام شود، سپس متخصص بیهوشی اجازه شروع عمل را میدهد. فوقالعاده سخت است ولی خوشبختانه امروزه با امکانات پیشرفته و درایت و آگاهی خاصی که همکاران دارند، از عهده شرایط سخت برمیآییم. در هر جایی مثل گروه بحران و اضطراری و مراقبهای ویژه نقش متخصصان بیهوشی پررنگ است.
امروزه تکنولوژی خیلی پیشرفت کرده و این به نفع بیمار است، این رشته نوپا است. کتب و مجلات بیشماری در این رشته و رشتههای وابسته به آن چاپ میشود که به نظرم یک تحول عظیم است. بنده و همکارانم با خواندن این مطالب با توانمندیهای خاص در محافل علمی کشور و خارج مطالب خود را ارائه میدهیم. ضمناً پیشرفتهای زیادی در زمینههای تکنولوژی، مانیتورینگ و داروها انجام گرفته است که حاصل آن تسهیل اداره بیماران پر خطر است.
باید بگویم در حال حاضر همکاران من در سطح کشور از پس مشکلترین بیماران به خوبی و به نحوه احسن بر میآیند و این یک افتخار برای رشته بیهوشی است .
آقای دکتر حسین خان تاکنون چه تعداد مقاله علمی به چاپ رساندهاید؟
حدوداً 170 مقاله که در مجلات بینالمللی و داخلی چاپ شده است. مثلاً برای نوشتن کتاب آیههای قرآن چون وقتگیر بود با همسرم مشورت کردم. ایشان هم گفت که این پروژه چقدر طول میکشد، من هم گفتم یک سال تا 16 ماه زمان نیاز است و همسرم پذیرفت. نوشتن این کتاب 14 ماه طول کشید. میز ناهارخوری ما پر از قرآن بود چون مسئولیت بزرگی داشتم، برای اولین بار این کار را انجام میدادم و باید به دقت تمام آیههای قران را ترجمه و تحلیل میکردم.
برای نوشتن هر کتاب دو الی سه سال زمان صرف شده است . برای کتاب "Airway Management" سه سال تمام وقت گذاشتم.
خلاصه باید بگویم که چاپ مقاله یا کتاب نیاز به وقت زیادی دارد و خوشبختانه همه همکاران اینجانب در این زمینهها موفق هستند.
شما علت ترس بیماران از بیهوشی حین عمل جراحی را چه میدانید؟
من خودم که متخصص بیهوشی هستم از این فرآیند میترسم. تا به حال دو یا سه بار عمل شدهام و بار آخر دو تا از همکاران خوبم مرا بیهوش کردهاند. آنها از من پرسیدند که چه نوع بیهوشی به شما بدهیم. من گفتم که هرچه که دوست دارید. بیهوشی ترس دارد و باید شب قبل عمل جراحی به بیماران داروهای ضد اضطراب داد و با آنها صحبت کرد.
علت استرس متخصصان بیهوشی را چه میدانید؟ آیا این ترس از احتمال بیهوش نشدن بیماران است؟
استرس اغلب به دلیل این است که پزشک نتواند لوله را رد کند، البته علل دیگری چون اسپاسم بیمار به علت استفاده از داروی بیهوشی، بالا یا پایین رفتن فشارخون و در نهایت ایست قلبی نیز مطرح است. با دارویی که در بیهوشی استفاده میشود نفس بیمار کامل گرفته میشود، فشار میافتد و این از عوارض داروی بیهوشی است. در بیهوشی بیمار را به دنیای دیگر برده میشود و بعد دوباره برمیگردد. امروز با ایجاد شرایطی مثل مانیتورینگ خوب، حضور بر بالین بیمار، آماده بودن خون و فرآوردههای خونی به مرور این اتفاقات کم شده ولی هنوز هم وجود دارد.
استاد شما بین آموزش، پژوهش و طبابت کدامیک را ترجیح میدهید؟
من همیشه عاشق پژوهش بوده و هستم. به نظرم اگر پژوهش را خوب انجام بدهیم، درمان و آموزش نیز مسیر درستی را در پیش میگیرند. طبابت ما در اتاق عمل، بخش مراقبتهای ویژه و درمانگاه بیهوشی است. به طبع فعالیت در هر سه توأم با آموزش و درمان است.
آقای دکتر صنعتکار شما ارتباط استاد با دانشجویان را چگونه ارزیابی میکنید؟
من از دوران دانشجویی با استاد در ارتباط بودهام. یادم میآید که بهترین کلاسها را با حضور دکتر حسین خان داشتم. استاد همیشه روی نکات کلیدی و مهم تأکید داشتند و توجه ما را به این مطالب جلب و هر جا هم که نیاز بود ما را راهنمایی میکردند. کلاسهایی که با حضور استاد و بدون حضور استاد برگزار میشد، خیلی تفاوت داشت. دورانی که استاد حضور داشتند با وجود علاقمندی ایشان به حوزه پژوهش از لحاظ آموزشی از سطح کیفی خوبی برای رزیدنتها برخوردار بود. حاصل آن هم شاگردهایی هستند که همگی استاد دانشگاه شدند و حتی خیلی از آنها در خارج از کشور مشغول کار هستند و به موفقیتهای زیادی رسیدهاند. ما از استاد به خصوص در زمینهٔ بیهوشی جراحی اعصاب و همچنین در زمینهی مدیریت و اداره راه هوایی که تخصص خاصشان است، چیزهای زیادی یاد گرفتهایم.
توصیه شما به اساتید جوان تر به عنوان یک پیشکسوت چیست؟
اخلاق برای من ملاک است. کسی که اخلاق را رعایت میکند به مریض هم خوب میرسد. افرادی بودند که در دانشگاه شاگرد اول بودند ولی بیمار را از دست دادهاند ولی کسانی که اهل دقت و اخلاقیات بودند، شاید شاگردان ضعیف تری محسوب میشدند اما به نفع گروه، پژوهش و درمان عمل کردهاند. توصیه من این است که همان طور که در قدیم میگفتند پزشک مسیحا است و باید از علم و دانش خود به نفع بیماران استفاده کند، دانشجویان من نیز این راه را در پیش گیرند و دنبال پول نباشند.
من در طول زندگی خودم یک روز هم خصوصی کار نکردهام، بنابراین چیزهایی که دنیوی بود به دست نیاوردهام ولی آن چیزهایی که به دست آوردم لطف خدا بود. هنوز هم پروژههای زیادی در ذهنم است و دوست دارم برای به ثمر رساندن آنها اساتید دیگر را هم در این کار مشارکت دهم.
طبقهبندی راه هوایی من در جهان تک است. این تکبر نیست بلکه به این معنی است که ما قادریم و میتوانیم به شرطی که اهل کارگروهی باشیم و سعی کنیم به افراد احترام بگذاریم. من برای این طبقهبندی شش ماه جلو آینه میایستادم. بعضی از پروژهها ممکن است سه الی چهار سال طول بکشد. بنابراین جوانان نباید عجله کنند بلکه باید زمان و وقت بگذارند تا خوب پیش برود.
برای ارائه سخنرانی خوب، باید وقت صرف کرد شاید برای این کار حداقل 15ساعت وقت لازم باشد. اگر وقت کم بگذاریم سود نخواهیم برد و در آخر به نظرم با وجود جوانان امروز، این امر امکانپذیر است چرا که آنها قابلیتهای خاص خود را دارند.
آقای دکتر کمی در خصوص افتخاراتی که کسب کردهاید، توضیح دهید.
در سال 2001 به عنوان استاد و پزشک نمونه انتخاب شدم و در سال 2007 در جشنواره ابنسینا، جایزه حکیم جرجانی در پزشکی را دریافت کردم. در جشنواره تحقیقاتی علوم پزشکی رازی در زمینه علوم بالینی و جراحی رتبه اول را کسب کردم. این پژوهش در هفتاد و ششمین جلسه هیأت ممیزه مرکزی شورای آموزشی و تخصصی مطرح شد و به عنوان یک ابداع مورد تأیید قرار گرفت.
الآن نزدیک به 50 کتاب بینالمللی در موردclassification دارم که به عنوان کتابهای رسمی بیهوشی به دانشجویان تدریس میشود. Classification دیگری در راه هوایی در هشتادمین جلسه هیأت ممیزه مرکزی شورای آموزشی و تخصصی مطرح و به عنوان یک ابداع مورد تأیید قرار گرفت.
در سال 1992 با همکاری آقای دکتر سید علی طباطبایی، جراح مغز و اعصاب کتاب دیگری به زبان انگلیسی درباره ضربههای مغزی تحت عنوان " Head Injuries , Pathophysiology and Management"نوشتیم که توسط انتشارات جهاد دانشگاهی به چاپ رسید. در سال 2014 به درخواست شرکت Springer آلمان اولین کتاب تحت عنوان"Airway Management" اداره راه هوایی" را نوشتم.
موضوع کشتن فیلها در آفریقا به خاطر عاجهایشان من را به شدت متأثر کرد و در همین رابطه مقالهای تحت عنوان "زندگی کنید و بگذارید زندگی کنند" نوشتم و از این رویه انتقاد کردم. این مقاله در مجله Africa Events در انگلیس به چاپ رسید. این اواخر نیز مقالهای از من در مورد اعتیاد و گل خشخاش بنام "Poppy: The Elegant flower or a Lethal Weapon of Addiction" در Acta Medica Iranica منتشر شد که درباره اعتیاد زیاد در جوامع و اثرات سوی آن را مطرح میکند.
استاد اگر به عقب بازگردید مسیری را که در این 28 سال سپری کردهاید را دوباره طی خواهید کرد؟
سؤال خیلی خوبی کردید. من این رشته را مثل فرزند خودم میدانم و دوست ندارم آن را رها کنم. شاید اگر من در رشته دیگری تحصیل میکردم این موفقیتها را به دست نمیآوردم. خوشبختانه همراه با بیهوشی توانستم ادبیات را نیز دنبال کنم. همسرم و فرزندانم من را درک کردند و رزیدنتها و اساتید همواره همراه من بودند.
آقای دکتر صنعتکار صحبت پایانی شما را میشنویم؟
استاد فروتنی کردند و از اقدامات و کارهای خود کمتر صحبت کردند. من چند مورد را به اختصار اشاره میکنم. آقای دکتر تنها فردی از کشور ما هستند که در بورد تخصصی آسیا و اقیانوسیه عضویت دارند که به واقع افتخاری بزرگ محسوب میشود.
ایشان پایهگذار نوروآناستازی در کشور هستند و دوره فلوشیپی را با همین مضمون تعریف کردهاند که خیلی مبحث مهم و حساسی است. استاد عضو تحریریه مجله Anesthesia & Analgesia از معتبرترین مجلات جهان در زمینه بیهوشی است که مقالات را با سطح کیفی بالا چاپ میکند.
دکتر زاهد حسین خان جزء اساتید برجسته جهان در رشته بیهوشی در کشو ما هستند و اغلب صاحبنظران خارجی ایشان را میشناسند.
استاد در اداره راه هوایی صاحبنظر هستند و تکست بوکی نوشتند که در انتشارات Springer چاپ شده است و در آن چند تن از صاحبنظران دنیا قسمتهایی را تحت نظر استاد تألیف کردند.
دکتر حسین خان در راهاندازی چندین مجله در کشور فعالیت داشتند و هم اکنون ویراستار مجلاتActa Medicine Iranica و آرکا نوروساینس هستند. اخیراً هم با کمک دکتر نجفی مدیر گروه بیهوشی دانشگاه، مجله بیهوشی مراقبتهای ویژه را چاپ کردهاند. استاد دارای مقالات و کتابهای بسیاری در زمینهی پزشکی، غیرپزشکی، فرهنگی و ادبی هستند و چندین سال است که معاون پژوهشی گروه بیهوشی هم هستند.
در کل استاد منشأ اثر خیلی فراوانی در دانشگاه علوم پزشکی تهران بوده و هستند./ق
خبرنگار: مهناز وحیدی
عکاس: مهدی کیهان
متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید: