(+ فیلم ) طلایهداران دانشگاه/ دکتر دواچی: از استادم آموختم در جستجوی علم باشم و برای علم کارکنم
روابط عمومي دانشگاه علوم پزشكي تهران: دكتر فريدون دواچي، فوق تخصص روماتولوژي و استاد ممتاز دانشگاه از بنيانگذار رشته روماتولوژي در ايران است كه خدمات بسيار ارزندهاي را در كشور و جهان توسعه داده است.
خلاصه فيلم مصاحبه دكتر دواچي (كيفيت و حجم بالا )
خلاصه فيلم مصاحبه دكتر دواچي (كيفيت و حجم پايين)
چه نيكوست رسم انسانهاي بزرگ كه از بيان فعاليتهاي برجسته خود چشمپوشي ميكنند و اگر حضور شاگردانشان كه اكنون خود از شخصيتهاي برجسته علمي هستند در اين مصاحبهها نباشد، بسياري از دستاوردهاي آنان ناگفته ميماند.
هرچند كه شخصيت علمي دكتر فريدون دواچي نزد جامعه پزشكي كاملاً شناخته شده است اما يادآوري فضائل علمي استاد براي نسل جواني كه جوياي دانش است ميتواند موثر باشد. در اين مصاحبه حضور دكتر فرهاد شهرام فوق تخصص روماتولوژي دانشگاه و دكتر پارساپور مدير روابط عمومي دانشگاه براي بيان نكاتي كه استاد دواچي متواضعانه از بيان آنها صرفنظر ميكند بسيار مغتنم است.
در ادامه شما را به خواندن اين مصاحبه دعوت ميكنم:
لطفاً خودتان را معرفي كنيد. در چه سالي متولد و كجا متولد شديد و دوران ابتدايي و دبيرستان را كجا گذرانديد؟
فريدون دواچي هستم. در سال 1318 در تهران متولد شدم. دوره دبستان را در مدرسه فردوسي و دبيرستان را هم در البرز گذراندم. سپس براي تحصيلات پزشكي به فرانسه و شهر پاريس رفتم و پزشكي و روماتولوژي را آنجا خواندم و در دي ماه 1347 به تهران برگشتم.
چرا پاريس نمانديد؟
پدرم هميشه ميگفت افراد عادي اجازه دارند محل زندگي خود را تعيين كنند و به جايي كه دوست دارند، مهاجرت كنند. ولي كساني كه تحصيلات بالاتري دارند و بخصوص كساني كه با پول مملكت به خارج رفتند وظيفهشان اين است كه برگردند و به كشورشان خدمت كنند. به همين دليل و به خواسته پدرم به ايران برگشتم.
چرا پاريس را انتخاب كرديد؟
پدرم در فرانسه تحصيل كرده بود و در نتيجه من هم به پاريس رفتم. ولي جدا از اين مسئله، در آن زمان متقاضيان براي تحصيل به اروپا ميرفتند و بيشتر فرانسه را انتخاب ميكردند. به همين دليل اكثر اصطلاحات به زبان فرانسه بود. كمكم اصطلاحات انگليسي رايج شد چون افرادي كه براي تحصيل به خارج ميرفتند بيشتر ممالك انگليسيزبان را انتخاب ميكردند.
وقتي به ايران بازگشتيد وضعيت رشته شما به چه صورت بود؟
در همان سال 1347 به استخدام دانشگاه درآمدم. اولين روزي كه به بيمارستان پهلوي كه امروز نامش بيمارستان امام است رفتم؛ فكر ميكنم 15 يا 16 اسفند بود. خودم را معرفي كردم و راهنمايي را در اختيارم گذاشتند كه مرا به بخشي كه بايد كاركنم ببرد. در راه يكي از اساتيد بزرگ بيمارستان ما را ديد و راهنما، من را به ايشان معرفي كرد. ايشان پرسيد «تو چه خوانده اي؟» گفتم«روماتولوژي خوانده ام.» گفت «روماتولوژي مگر تخصصي است؟ كلا دو نوع روماتيسم داريم يكي روماتيسم حاد و ديگري روماتيسم مزمن كه براي روماتيسم حاد كورتون ميدهند و براي روماتيسم مزمن هم آسپرين تجويز مي كنند. اين ديگر تخصص لازم ندارد.» به اين ترتيب كارم را در دانشگاه تهران شروع كردم.
بعد چه اتفاقي افتاد؟
وقتي وارد بخش شدم، رئيس بخش بسيار با محبت با من رفتار كرد. دكتر پيرنيا رئيس بخش داخلي بود (فكر كنم بخش داخلي 4 بود) به من گفت «يك بيمار در اختيارت مي گذارم آن را ببين و بعد به ما معرفي كن». اين اولين تجربهام بود كه به صورت رسمي در ايران بيمار ميديديم. يك ساعتي با بيمار بودم و بعد آن را معرفي كردم كه دچار سندروم رايتر بود. پس از آن، به من اجازه دادند بيمار داخلي كه مرتبط با رشتهام بود را در بخش بستري كنم. ولي تعداد آنان نبايد بيشتر از 2 يا 3 بيمار بود. به اين ترتيب كارم از آنجا آغاز شد.
اكنون اين رشته تا چه حد شناختهشده و پيشرفت كرده است؟
آن زمان اصلاً روماتولوژي را در ايران نميشناختند و بيماران روماتولوژي را يا جراحان مفصل و استخوان، يا جراحان مغز و اعصاب و يا پزشكان داخلي ميديدند. از سال بعد كه قرار شد به دانشجويان پزشكي تدريس كنم كمكم روماتولوژي راه افتاد. اول هفتهاي دو روز به درمانگاه داخلي ميرفتم. بعد از گذشت دو سه سال براي اولين بار درمانگاه روماتولوژي تأسيس شد كه من در آنجا فقط بيماران روماتولوژي را ميديدم. فكر كنم سال 1351 بود.
دكتر شهرام: اولين درمانگاه روماتولوژي فوق تخصصي در سال 49، توسط استاد دواچي در بيمارستان امام تأسيس شد و پس از انتقال دكتر به بيمارستان شريعتي (داريوش كبير سابق) بخش و درمانگاه روماتولوژي در سال 1353 نيز در اين بيمارستان راهاندازي شد. به اين ترتيب اولين درمانگاه فوق تخصصي روماتولوژي را در ايران و دانشگاه تهران استاد تأسيس كردند و اين رشته را به سايرين شناساندند. هنوز هم كه 45 سال از آن زمان ميگذرد، مردم عادي با اين رشته آشنا نيستند. زماني كه دكتر دواچي به ايران بازگشتند روماتولوژي به عنوان رشته شناخته نميشد. يكي از سوالاتي كه برايم جالب بود اين است كه چطور شما اين رشته را به پزشكان معرفي كرديد؟
با سختي بسيار زياد روماتولوژي شناخته شد. يكي از راهكارهايي كه به شناخت روماتولوژي بسيار كمك كرد كنفرانسهاي چهارشنبه صبح بيمارستان امام بود. اين كنفرانس عمومي برگزار ميشد و در آن همه پزشكان حاضر بودند و بيماران مختلف را معرفي ميكردند. من هم شانس اين را داشتم كه در آن كنفرانس دو سه بيمار را معرفي كنم كه اين باعث شد كمكم اين رشته شناخته شود. با اين وجود خيلي طول كشيد تا پزشكاني كه اين رشته را نميشناختند با آن آشنا شوند اين در حالي بود كه دانشجويان پزشكي بسيار زودتر به شناخت اين رشته دست پيدا كردند چون از همان پايه به آنها تدريس ميشد و ميديدند كه اين رشته بسيار وسيع است.
اين نكته حائز اهميت است كه در حال حاضر طبق آمارهاي مختلف از هر 9 انساني كه به هر دليلي به پزشك مراجعه ميكند، از سرماخوردگي گرفته تا آپانديست، كمر درد و عمل زيبايي بيني و... يك نفر به خاطر روماتولوژي مراجعه ميكند. به اين ترتيب در مجموعه بيماريها يكي از شايعترين آنها روماتولوژي است.
چه عواملي در بروز اين بيماري نقش دارد؟
مهمترين عامل ژنتيك است. امروزه با شناخت اپي ژنتيك يا عوامل محيطي ميتوان يك ژن را فعال يا غيرفعال كرد. عوامل محيطي در اينكه چه موقع به يك بيماري ژنتيكي مبتلا شويد، تأثيرگذار است. ولي هنوز اين عوامل محيطي به طور كامل شناختهشده نيستند. اين عوامل شامل غذا و آب و هوا و انواع و اقسام عوامل ديگري است كه بتوان از آنها پيشگيري كرد تا زمان ابتلا به بيماري به تعويق بيفتد.
شايد مهمترين عاملي كه سالهاي اخير بيشتر مورد توجه قرارگرفته، مسئله وزن است. چاقي در به وجود آمدن اين بيماري فوقالعاده موثر است. بافت چربي وقتي زياد ميشود سلولها موادي را ترشح ميكنند كه در پير شدن غضروفهاي مفصلي بسيار اثرگذار است.
دكتر شهرام: استاد دواچي روماتولوژي را از صفر شروع كرد. ايشان از نوادر و افتخارات پزشكي است كه توانستند روماتولوژي را در همه جنبهها پرورش دهد. در بعد درماني اولين درمانگاه در دانشگاه را ساخت. آموزش روماتولوژي را ايشان پايهريزي كرد و از سطح پزشكان عمومي تا فوق تخصص سرو سامان داد. در پژوهش هم استاد از برجستهترين محققين دانشگاه علوم پزشكي تهران است و نخستين مركز تحقيقاتي در دانشگاه را تأسيس كرده است. بفرماييد كه در چه تاريخي موفق شديد روماتولوژي را به عنوان يك رشته از رشتههاي داخلي در دانشگاه راهاندازي كنيد؟ چطور روماتولوژي را به عنوان يكي از 8 رشته داخلي به دانشجويان پزشكي تدريس كرديد؟
از همان سال اول كه فكر ميكنم سال 1350 بود به من اجازه دادند در شاخه داخلي تدريس كنم. با اصرار زياد متقاعدشان كردم كه داخلي از 8 رشته تشكيل ميشود كه يكي از آنها روماتولوژي است و بايد دقيقاً يك هشتم ساعات درسي دانشجويان پزشكي به روماتولوژي اختصاص پيدا كند. آن موقع 16 واحد داخلي به دانشجويان ارائه ميشد كه 2 واحد به روماتولوژي اختصاص مييافت و براي اولين بار 32 ساعت درس روماتولوژي تدريس شد. البته اين مربوط به قبل از انقلاب است.
دكتر شهرام: بله اين مربوط به قبل از انقلاب است. در نظام جديد و طبق مصوبه شوراي انقلاب فرهنگي بعد از انقلاب بود كه واحدها جدا شد. پيش از آن، وقتي ميخواستند رشتههاي فوق تخصصي داخلي را در وزارتخانه پيادهسازي كنند 8 رشته فوق تخصص داخلي طراحي شد كه يكي از آنها مربوط به روماتولوژي بود. در نتيجه هيات بوردي در سال 64 در وزارتخانه تشكيل شد كه موسس و رييس آن دكتر دواچي بود. در همان سال تصويب شد كه رشته فوق تخصصي روماتولوژي راهاندازي شود. به اين ترتيب اولين دانشجويان فوق تخصصي از بين دانشجويان داخلي انتخاب و از دانشگاه تهران فارغالتحصيل شدند. استاد از سال 64 تا كنون در بيمارستان شريعتي هستند و در اين مدت تعداد قابلتوجهي فوق تخصص روماتولوژي تربيت كردهاند كه اين رشته را در 40 دانشگاه علوم پزشكي كشور توسعه ميدهند.
بفرماييد چه دستاوردهاي برجستهاي در اين رشته انجام داديد؟ بسياري از اولينهاي روماتولوژي را شما راهاندازي كرديد.
برجسته كه نه! سعي كردم چيزهايي كه از اساتيدم آموخته بودم را در اينجا پيادهسازي كنم. بنابراين خيلي زود وارد كار تحقيقاتي شدم. در گذشته كارهاي تحقيقاتي بيشتر براساس تجربه پزشكان بود. به طوري كه پروندههاي بيماران خود را جمعآوري ميكردند تا از لابهلاي آنها چيزي استخراج كنند. رفتهرفته تحقيقات پيشبيني و برنامهريزيشده پايهگذاري ميشد. اين تحقيقات بيشتر در زمينه بيماريهاي خاصي بود كه بخشي از افراد از آن رنج ميبردند و براي انجام آن نيز نياز به جمعآوري اطلاعات و آمارگيري بود. خوشبختانه براي تز فوق تخصصم در سال 1964- 65 كار تحقيقاتي به عهدهام گذاشته شد. در آن زمان كامپيوتر براي كارهاي شخصي در كل دنيا وجود نداشت و ما براي تحقيقاتمان از روش خاصي استفاده ميكرديم. به اين صورت كه كارتهاي مستطيلي كه 100 سوراخ دورتا دور آن بود را تهيه ميكرديم؛ هر كدام از اين سوراخها شمارهاي داشت و هر علائمي كه مورد بررسي قرار ميگرفت به آن شمارهاي اختصاص داده ميشد. اگر بيماري آن علامت را داشت با قيچي جداره خارجي سوراخ مورد نظر بريدهشده و سوراخ تبديل به كانالي ميشد كه به بيرون راه داشت. زماني كه تمام بيماران مورد نظر تحت بررسي قرار ميگرفتند اين كارتها را كنار هم ميگذاشتيم و يك ميل بافتني را وارد يكي از سوراخها ميكرديم و آن را تكان ميداديم. به اين ترتيب كارتهايي كه سوراخ مربوطه آنها بريده شده بود پايين ميريخت و بعد به صورت دستي آنها را ميشمرديم. به عنوان مثال اگر 37 كارت به زمين ميافتاد مشخص ميشد كه اين تعداد بيمار داراي چه علامت مشتركي هستند.
به اين ترتيب نخستين كار تحقيقاتي من كه براي اولين بار در دنيا انجام شد در زمينه اندازهگيري قطر كانال براي سندروم تنگي كانال ستون فقرات كمري بود كه در سال 1969 به چاپ رسيد. كار دوم كه همان سال به چاپ رسيد تأثير قطر كانال ستون فقرات كمري در به وجود آمدن سياتيك ديسكي بود كه امروزه به غلط عده زيادي از آن به نام "تنگي كانال نخاعي" نام ميبرند.
كمي در مورد تحقيقاتتان توضيح دهيد.
مرحوم پروفسور بلوك ميشل كه با ايشان كار ميكردم ميخواستند اندازه كانال ستون فقرات كمري را پيدا كنند و بدانند قطر اين كانال چقدر است و در افرادي كه دچار سندروم تنگي كانال ميشوند تا چه اندازهاي كاهش مييابد. بنابراين بايد افراد طبيعي را مورد بررسي قرار ميداديم تا بتوانيم اين اندازه را در بيماران حساب كنيم. روش آماري كه استفاده ميشد را هم اشاره كردم از اين روش اوايلي كه به ايران بازگشتم هم استفاده ميكرديم تا اينكه كامپيوتر آمد و من به سرعت يكي از اين كامپيوترها را از خارج تهيه كردم. چون در آن زمان برنامه آماري وجود نداشت كه بتوان به راحتي تهيه كرد مجبور شدم زبان برنامه نويسي را ياد بگيرم. به اين ترتيب دادههايي كه در زمينه بيماري بهجت با استفاده از روش كارتها به دست آورده بوديم را وارد كامپيوتر كرديم. شايد روماتولوژي يكي از اولين بخشهاي پزشكي بود كه بانك اطلاعاتي بيماران را به صورت كامپيوتري تهيه كرده بود.
دكتر شهرام: تواضع استاد باعث ميشود كه ايشان بسياري از مسائل را ذكر نكند و شايد حضور من به همين خاطر باشد. به ياد دارم اولين رجيستري كامپيوتر در پزشكي ايران را ايشان داشت و وقتي اولين كامپيوتر را در كنفرانسي در بيمارستان شريعتي معرفي كرد؛ پزشكان ميگفتند كه اين اصلاً چه ميگويد. به ياد دارم آن زمان من دانشجو بودم و استاد در همه كلاسها با اسلايدهاي كامپيوتري آموزش ميداد. استاد ظرفيتهاي مختلفي دارد كه يكي از آنها راهاندازي كامپيوتر بود. برنامهريزي كامپيوتري كه ايشان براي بيماري بهجت انجام داد هنوز هم نه تنها در ايران بلكه در دنيا بينظير است.
ايشان همچنين واحد كلاژنوز را در سال 54 و واحد بهجت را در سال 56 در بيمارستان شريعتي راهاندازي و در سال 1360 اين واحدها را تركيب كرده و به عنوان مركز تحقيقات روماتولوژي اعلام كرد. اين در حالي بود كه وزارتخانه در سال 1372 يعني حدود 12 سال بعد قانون مراكز تحقيقاتي را تصويب كرد.
در يك جمله، روماتولوژي ايران را به نام دكتر دواچي و با بيماري بهجت ميشناسند. اين سه يعني روماتولوژي ايران، بهجت و دكتر دواچي در تمام دنيا شناختهشدهاند.
بفرماييد كه چطور شد در زمينه بيماري بهجت تحقيق كرديد؟
اگر به اين بيماري علاقهمند شدم به خاطر استادم پروفسور بلوك ميشل بود. من به عنوان يك فرد ايراني و از يك كشور جهان سومي به پاريس رفته بودم و اين استاد مانند فرزند خود مرا دوست داشت و از من مراقبت ميكرد. در نتيجه من عاشق اين مرد بودم. ايشان در طول عمرش يك مورد بيماري بهجت ديده و آن را به صورت مقاله منتشر كرده بود و در آن نوشته بود به نظرم اين بيماري يك بيماري ويروسي است. به خاطر علاقه استادم به بهجت وقتي به ايران برگشتم دائم در اين فكر بودم كه در مورد اين بيماري تحقيق كنم. در نتيجه اولين نمونه بيماري بهجت را كه توانستم تشخيص دهم، به دنبال آن رفتم. هنگامي كه خواستند معيار بينالمللي تشخيصي بيماري بهجت را تهيه كنند از من دعوت كردند كه به عنوان نماينده ايران عضوInternational study group شوم. اين گروه از 7 كشور فرانسه، انگليس، امريكا، تركيه، ژاپن، تونس و ايران تشكيل ميشد. استفاده از كامپيوتر و درست كردن رجيستري بهجت در ايران باعث شد اولين كشوري در دنيا باشيم كه توانستيم بانك اطلاعاتي اين بيماري را جمعآوري كنيم. براين اساس كشورهاي ديگر به ما مراجعه ميكردند چون ميتوانستيم آمارهاي مطمئن و دقيقي برايشان تهيه كنيم. با توجه به اينكه ميدانستند ايران رجيستري بهجت را در اختيار دارد از ميوكلينك امريكا، چين و روسيه از ما خواستند كه اين برنامه را در اختيار آنان هم قرار دهيم. مقالههاي كاربرد معيار ISG در روسيه و در آمريكا از نتايج اين مطالعات بود.
دكتر پارساپور: با توجه به اينكه به عنوان يكي از چهرههاي تأثيرگذار علمي شناخته ميشويد بفرماييد كه چه عواملي در شكلگيري شخصيت شما نقش داشت؟
پدرم استاد دانشگاه تهران در رشته دفع آفات كشاورزي بود. جدا از پدر و مادرم كه در زندگيام بسيار تأثيرگذار بودند؛ اساتيدم شخصيت مرا ساختند كه مهمترين و تأثيرگذارترين آنها پروفسور بلوك ميشل بود.
دكتر پارساپور: چطور توانستند تا اين حد تأثيرگذار باشند؟
نميدانم چرا پروفسور بلوك ميشل من را دوست داشت؛ واقعاً اين را هيچوقت نفهميدم. حتي در ژورنال كلابهايي كه ماهي يك بار تشكيل ميداد من را هم دعوت ميكرد. جالب است ژورنال كلاب در خانه خودش بود و در كنار آن مهماني و ضيافت شام برپا بود و تنها دانشجوي پزشكي كه دعوت ميشد، من بودم. اتفاقاً معاونانش از اين قضيه راضي نبودند. شايد چون در آن كشور غريب بودم اين همه به من محبت داشت. همه اينها را او در من ساخت. البته همكاران و معاونانش كه در كارهاي تحقيقاتي مشاركت داشتند نيز در پيشرفتم تأثيرگذار بودند.
دكتر پارساپور: شما چرا استادتان را اين قدر دوست داريد و هنوز هم از ايشان ياد ميكنيد؟
ايشان پدر دومم بود. آيا كسي ميتواند پدرش را دوست نداشته باشد؟
دكتر پارساپور: ايشان چه خصوصياتي داشت؟
آنچه كه ايشان به من ياد داد، مطالعه زياد بود. در آن زمان فقط مجلات پزشكي وجود داشت. او مقالههاي اين مجلات را به منشياش ميداد كه در نوارهاي ضبطصوت پركند. در مسير خانهاش تا مريضخانه و برعكس حدود نيم ساعت تا سه ربع رانندگي ميكرد و در اين فاصله نوارها را در ماشينش گوش ميداد كه حتي 5 دقيقه از وقتش هم تلف نشود. وقتي در دفترش يا در خانهاش بود خود مجله را ميخواند. بنابراين اولين چيزي كه به من ياد داد اين بود كه خواندن بسيار مهم است.
نكته ديگري كه تأثير زيادي در من داشت اينكه زماني كه ايشان هنوز بازنشسته نشده بود، خانهاش در يكي از اعياننشينترين محلههاي پاريس بود. خانه بسيار بزرگي كه ژورنال كلاب ها در آن برگزار ميشود ولي وقتي بازنشسته شد در يك محله كارمند نشين متوسط پاريس خانهاي اجاره كرد كه من تازه فهميدم آن خانه براي خودش نبوده است. او در تمام طول عمرش پول جمع نكرده بود و هيچ پساندازي نداشت. در نتيجه با حقوق بازنشستگياش فقط و فقط ميتوانست به يك آپارتمان كوچك برود كه من هم در آن آپارتمان براي ديدنش ميرفتم. اين را به من ياد داد كه اگر وارد اين حرفه ميشوم فقط به دنبال علم باشم و براي علم كاركنم و نه براي پول. در حقيقت اين نكته در آينده من تأثير بسزايي داشت.
دكتر پارساپور: استاد اگر به عقب برگرديد، چگونه عمل ميكنيد؟
فكر كنم همين راه را ادامه ميدادم. اكنون به من ثابتشده كه پدرم حق داشت كه ميگفت بايد برگردي و براي مملكتت كاركني. اكنون ميبينم كه بزرگترين محبت را در حق من كرده است. اگر برنگشته و آنجا مانده بودم، يك صدم كارهايي كه در ايران توانستم انجام دهم، را نميتوانستم ارائه كنم. بايد گفت فقط اينجا، همين محيط و اين امكاناتي كه برايم در ايران وجود داشت؛ باعث شد كه اين بخش از كارهاي تحقيقاتي را انجام دهم و اين گروه تحقيقاتي خوبي كه در كنارم وجود دارد اگر در خارج ميماندم امكان نداشت به دست آورم.
دكتر پارساپور: استاد من آن موقع دانشآموز دبيرستان بودم ولي شنيدم زماني كه تهران موشكباران بود، شما در درمانگاه روماتولوژي بوديد و موشكي در نزديكي بيمارستان اصابت كرد و شيشه بيمارستان شكست و روي شما ريخت دراينباره توضيح ميدهيد؟
اجازه بدهيد دكتر شهرام بگويد.
دكتر شهرام: من آن موقع رزيدنت سال آخر بودم و تقريباً بيمارستان نيمه تعطيل بود. فراگيران را در بخشهاي مختلف تقسيم ميكردند و هفتهاي يك روز هر رزيدنت با يكي از استادان ميآمد. چون تعداد بيماران كم بود؛ بعضي از اساتيد كه پيدايشان نبود و بعضي ديگر هم يكي دو ساعتي در هفته ميآمدند. اما استاد دواچي طبق روال گذشته و به طور سيستماتيك درمانگاه را اداره ميكرد حتي زماني كه تمام قسمتهاي درماني درمانگاه به زيرزمين بيمارستان منتقل شده بود ايشان حاضر نبود در زيرزمين بيماران را معاينه كند. از اين رو من و دكتر اكبريان -كه از شاگردان خلف استاد است- به استاد اعتراض كرديم و گفتيم «ما كه مي خواهيم بيماران را معاينه كنيم حالا چرا در طبقه دوم بيمارستان شريعتي اين كار را انجام دهيم؛ بياييد به زيرزمين برويم.» اما ايشان با همان حالت سيستماتيك به من و دكتر اكبريان گفتند «وسعت تهران را ببينيد كه چند خانه در آن جاي دارد چه احتمالي وجود دارد كه يك موشك به اينجا برخورد كند؟ با حساب احتمالات، يك در چند ميليون، ممكن است كه موشك به اينجا برخورد كند.» ميگفتيم «از شانس بد ما آن يك هم به اينجا اصابت مي كند.» ميگفت «اگر هم اين طور باشد دست سرنوشت است و بايد اين طور رقم بخورد.» تا اينكه آن جريان اتفاق افتاد و در حيات بيمارستان شريعتي يك موشك برخورد كرد. ما هم كه در كنار پنجره نشسته بوديم؛ شيشهها شكست و رويمان افتاد. تازه از آن موقع استاد به ما اجازه داد كه به زيرزمين برويم. باز هم درمانگاه را تعطيل نكرد. ايشان در همه طول مدت جنگ، يك روز هم درمانگاه روماتولوژي، بخش و راند را تعطيل نكرد.
دكتر پارساپور: استاد از طبابت بيشتر لذت ميبريد يا آموزش يا پژوهش؟
اگر طبابت در قسمت دانشگاهي باشد، از آن خيلي لذت ميبرم. ولي از طبابت در مطب اصلاً خوشم نميآيد. اما مجبورم كه بروم. آن چه برايم لذت دارد معالجه بيمار در محيط دانشگاهي است. مخصوصاً وقتي كه با همكاران دستهجمعي بيماري را ميبينيم و ميتوانيم عقايدمان را كنار هم بگذاريم و به بهترين تصميم براي بيمار برسيم. به همين دليل آن دو، سه ساعتي كه روزانه به مطب ميروم واقعاً برايم زجر و خستگي است. ولي آن ساعاتي كه در بيمارستان هستم واقعاً لذتبخش است.
دكتر پارساپور: استاد چرا فكر ميكنيد كه پزشكان و يا دانشجويان شما بايد براي بيمار، خودشان را به مشقت بيندازند و يا حتي در معرض خطر قرار دهند؟
به نظرم مشقت نيست و آدم از آن لذت ميبرد چون اگر لذت نميبرد كه اين كار را نميكرد. واقعاً كاري كه در بيمارستان و يا سر كلاس دانشگاه انجام ميدهم هيچوقت نه مشقت بوده و نه خستهكننده بلكه هميشه لذتبخش بوده است.
دكتر پارساپور: استاد نگران نبوديد كه اگر خداي ناكرده آن موشك به شما آسيب ميزد چه اتفاقي ميافتاد؟
مگر تنها كسي بودم كه مورد آسيب قرار ميگرفتم؟ خون من كه از بقيه رنگينتر نيست. اين را واقعاً از ته دلم ميگويم.
شايد اگر اين مسئوليت اجتماعي در شما نبود به خارج ميرفتيد يا خانه ميمانديد و در آن شرايط سر كار نميآمديد. فكر ميكنيد تفاوت رشته پزشكي با ساير رشتهها در چيست؟
اين را ترجيح ميدهم دكتر شهرام بگويد.
دكتر شهرام: من اين نكته را به دانشجويانم گوشزد ميكنم و ميگويم وارد رشتهاي شدهايد كه با ساير رشتهها تفاوت دارد بنابراين شما بايد متفاوت رفتار كنيد. يك كارمند وقتي ساعت كارياش تمام ميشود، به خانه ميرود و بعد از آن، همه وقتش براي خودش است و يا يك كاسب وقتي كركره مغازه را پايين ميكشد بعدش براي خودش وقت ميگذراند. ولي يك پزشك اينگونه نيست و تازه وقتي كه كارش در مطب يا دانشگاه و يا راند تمام ميشود و به خانه ميرود؛ بايد اطلاعاتش را بهروز كند. درست است كه دكتر دواچي سر كلاس ميرود و درس ميدهد ولي براي اداره اين كلاس درس، خودش بايد در طول شب مطالعه و اسلايد تهيه كند. در حقيقت كار پزشك يك كار شبانهروزي است. اين را هم از استاد دواچي ياد گرفتيم و معتقديم، كساني كه پزشك ميشوند بايد از خود گذشتگي داشته باشند و وقتي مسئوليتي را در جامعه ميپذيرند بايد از بسياري از چيزها بگذرند. براي خود نباشند و خود را وقف ديگران كنند. در حقيقت مسئوليت حرفهاي ما اين از خود گذشتگي را ايجاب ميكند.
همان طور كه گفتيد آقاي دكتر ميتوانستند در جايي كه تحصيلكرده بودند بمانند و از امكانات آنجا بهرهمند شوند. وقتي ما از ايشان ميپرسيدم كه چرا به ايران برگشتيد ميگفتند من آنجا دكتر دواچي نيستم يك پزشك معمولي هستم. ولي اينجا دكتر دواچي هستم كه ميتواند خيلي كارها بكند. آموزش بدهد، تحقيق كند، به كشورش خدمت كند. اما آنجا پزشكي ميشدم كه فقط پول درميآورد كه خرج زندگي كند. ما هميشه ميگوييم اگر ميخواهيد دكتر دواچي را مريض كنيد بگوييد دانشگاه نيايد.
دكتر پارساپور: دكتر شهرام من سؤال ديگري از شما دارم. شادروان دكتر سيادتي ميگفت: ميخواستم جراحي پلاستيك بخوانم ولي دكتر قريب با من كاري كرد كه جراحي پلاستيك را كنار گذاشتم و به رشته اطفال آمدم. شما استاد را انتخاب كرديد يا روماتولوژي را؟ چون وقتي ارتباط شما با استاد را ميبينم ياد ارتباط پروفسور بلوك ميشل و استاد دواچي ميافتم. آيا اين همان احساس است؟
بله، من از همان دوران رزيدنتي داخلي، رشتهام را انتخاب كرده بودم كه كمتر كسي اينگونه بود. 3 ماه از رزيدنتي سال يكم گذشته بود كه هم دورهاي هايم ميدانستند شهرام ميخواهد روماتولوژيست شود. در حقيقت به بخش استاد رفتم و همان جا باقي ماندم. البته من الگوي ديگري هم داشتم. ايشان مرحوم دكتر شفيعزاده روماتولوژيست، از بستگانم بود. ايشان هم همراه استاد از بنيانگذار روماتولوژي در كشور بود و پا به پاي استاد كه در دانشگاه تهران روماتولوژي را ايجاد كرد، ايشان در دانشگاه شهيد بهشتي و در بيمارستان لقمان اين رشته را به وجود آورد. به يادم دارم در سال 63 كه رزيدنت داخلي شدم و به بخش استاد دواچي رفتم، آن زمان فقط استاد دواچي و دكتر اكبريان آنجا بودند كه هر دوي آنان بايد براي طرحهاي يك ماهه كه مربوط به زمان جنگ بود در هر يك از دانشگاههاي كشور تدريس ميكردند بنابراين هر دويشان رفتند و دكتر دواچي من را به عنوان رزيدنتي كه 5 ماه از شروع دوره آن ميگذشت به گروه و ساير رزيدنتها و رئيس بيمارستان معرفي كرد و گفت:«در نبود ما دو نفر، بخش را ايشان اداره مي كند» به اين ترتيب من يك ماه بخش فوق تخصصي روماتولوژي را اداره كردم. در حقيقت اين اعتماد استاد به شاگردانش را نشان ميدهد و از آن به بعد مشخص بود كه ميخواهم روماتولوژيست شوم. بله حرف شما صحيح است. به همين دليل است كه معتقدم نقش اساتيد در الگوسازي بسيار مهم است كه متأسفانه اكنون اين ارتباط در بين اساتيد و دانشجويان كمتر شده است.
دكتر پارساپور: استاد شما در دكتر شهرام چه ميبينيد كه اين علاقه را نسبت به ايشان داريد؟
دكتر شهرام دانشجوي من نيست و رئيس من است. ايشان رئيس واحد بهجت است و من به عنوان يكي از كارمندان ايشان هر هفته روزهاي يكشنبه به درمانگاه بهجت ميروم و خدمت ميكنم.
دكتر پارساپور: به طور كلي چه خصوصياتي در استاد شهرام ديديد كه فكر ميكنيد اساتيد جوانتر و حتي دانشجويان بايد آن را الگو قرار دهند؟
دكتر شهرام دقيقاً همان چيزي را دارد كه آرزو ميكردم به آن برسم و نرسيدم. ايشان از ضريب هوشي بالايي برخوردار و عاشق رشته خودش است. بيسر و صدا و براي رشته خودش كار ميكند. اهل تحقيق است و با مطالعه معلومات خود را بهروز نگه ميدارد. ايشان در حقيقت انسان و پزشك ايده الي است.
دكتر شهرام: البته اينها يك صدم از درسهايي است كه استاد به ما آموختند.
بفرماييد كه شما چه اصولي را حين آموزش رعايت ميكنيد؟ و اين را به اساتيد جوان چطور توصيه ميكنيد؟
سعي ميكنم با زباني براي دانشجو صحبت كنم كه حرفم را بفهمند. از كلمات سنگين و پيچيده استفاده نميكنم كه كسي سخنم را درك نكند و بگويد اين استاد چقدر باسواد است! بنابراين سعي ميكنم با زبان سادهاي صحبت كنم كه حتي يك غير پزشك هم متوجه صحبتهايم بشود.
دكتر شهرام: ويژگي درسهاي استاد اين است كه براي يادگرفتن نبايد چيزي را حفظ كرد. او در شما چيزي را برميانگيزد كه بيشتر در موردش مطالعه كنيد. يعني مقدمات را آماده ميكند كه شما علاقهمند شويد كه در مورد آن موضوع بيشتر مطالعه و بحث كنيد. اين يكي از خصوصيات معلمي است كه در ايشان وجود دارد.
اجازه دهيد كمي وارد زندگي خصوصي شما شويم چند خواهر و برادر داريد؟
من تك فرزند بودم. ولي خواهر و برادر بسياري دارم. آنها بچههايي هستند كه در كنارم قرار دارند و به من نه به عنوان پدربزرگ بلكه به عنوان جدشان نگاه ميكنند. دستم را ميگيرند و مرا اين طرف و آن طرف ميبرند و كمكم ميكنند. ياد خاطرهاي افتادم. در سالهاي آخر كه پاريس بودم. در بخش ما با وجود اينكه رئيس بخش چندين سال بازنشسته شده بود، هفتهاي يك بار به بيمارستان ميآمد و رئيس بخش جديد به همگيمان ميسپرد «روزي كه ايشان ميآيد؛ يك بيمار بسيار ساده كلاسيك را انتخاب و به ايشان معرفي كنيد كه بتواند راحت تشخيص دهد. وقتي هم كه برايتان حرف ميزند مبادا سوالي كنيد كه اذيت شود. بگذاريد با خيال راحت و خوشحال از اينكه توانسته كار بزرگي انجام دهد از اينجا برود.» اين كاري است كه چند سال است دكتر شهرام و همكاران با من ميكنند.
به عنوان سؤال پاياني بفرماييد كه افق آينده دانشگاه و رشته خودتان را چطور ارزيابي ميكنيد؟
تا وقتي كه اساتيدي همچون دكتر شهرام در دانشگاه تهران هستند. خيالم راحت است كه اين دانشگاه و اين رشته به پيشرفت خود ادامه خواهد داد و بزرگتر و بزرگتر ميشود./ق
خبرنگار: سميرا كرمي
عكس: مهدي كيهان
(+ فيلم ) طلايهداران دانشگاه/ استاد يلدا، الگوي اخلاق و تجسم تاريخ دانشگاه
طلايهداران دانشگاه/ گفتوگو با دكتر نديم، استاد برجسته اپيدميولوژي و انگلشناسي ايران
طلايه داران دانشگاه/ شادروان دكتر شمسا، افتخار پاتولوژي ايران
(+ فيلم ) طلايه داران دانشگاه/ دكتر كاظم محمد: مي خواهم در ترازوي قضاوت دانشجو قرار بگيرم
متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید: