طلایه داران دانشگاه
دکتر خاتمی: پیشرفت در سایه سازش، ملایمت و تحمل است
در پی انجام سلسله گفت و گوهایی با اساتید پیشکسوت دانشگاه به سراغ دکتر غلامرضا خاتمی بنیانگذار رشته گوارش و کبد کودکان در ایران و از شاگردان ممتاز مکتب پربار مرحوم استاد قریب رفتیم.
دكتر غلامرضا خاتمي استاد پبشکسوت مرکز طبی کودکان، از چهرههای ارزشمند ملی است که علاوه بر تدریس و تربیت شاگردانی توانا در رشته تخصصی کودکان و فوق تخصص گوارش اطفال، در مسیر سلامت کودکان این مرز و بوم، خدمات بی نظیری را به کشور ارائه داده است. ریاست انجمن پزشکان کودکان ایران، ریاست انجمن گوارش کودکان، عضویت انجمن ترویج تغذیه با شیر مادر و ریاست انجمن علمی تغذیه کودکان ازجمله مسئولیتهای اجرایی متعددی است که به حق در تمامی آنها درخشیده است.
در گوشه گوشه خاطرات جالبی که دکتر خاتمی نقل میکند، ردپای الگوی علم و اخلاق و پرچمدار رشته اطفال ایران، مرحوم استاد قریب به چشم میخورد. این استاد فقید در مقدمه اولین جلد از ترجمه چاپ هشتم کتاب نلسون که از دستاوردهای ماندگار دکتر خاتمی است، از شاگرد پرتلاش خود بهعنوان مردی روحانی و دوست داشتنی یاد میکند و در توصیف او می نویسد "...بنده که افتخار همکاری با آقای دکتر خاتمی را دارم، اگر بیش از این از سجایای اخلاقی و میزان علاقه و فداکاری ایشان بنویسم، خوف آن را دارم که حمل بر خودستایی شود که خودنمایی شیوه من نیست..."
در گفتگویی که با استاد خاتمی داشتیم، دکتر مهری نجفی استاد گروه کودکان و از شاگردان ایشان خالصانه ما را همراهی کرد. باهم پای این گفتگو مینشینیم.
آقای دکتر خاتمی بفرمایید در کجا و در چه سالی به دنیا آمدید و روند تحصیلی شما به چه شکل بوده است؟
من در سال 1309 در شهرستان رشت و در خانوادهای مذهبی متولد شدم. دوره ابتدایی را در همان شهرستان زیر نظر پدرم به پایان رساندم و پسازآن، دوره سهساله متوسطه را نیز در همان شهرستان سپری کردم. پس از طی نه سال اول تحصیل، وارد دانشسرای پسران رشت شدم. آن موقع دوره دانشسرا دو سال بود و یک سال آن را در همان رشت گذراندم. سال دوم به تهران آمدم و در دانشسرای پسران تهران ادامه تحصیل دادم و دیپلم گرفتم. سپس به رشت برگشتم و یک سال در وزارت آموزشوپرورش رشت تدریس کردم.همان سال در کنکور شرکت کردم و خوشبختانه قبول شدم و برای تحصیل در رشته پزشکی وارد دانشگاه تهران شدم. با ورود به دانشگاه تهران، در دانشکده افسری ارتش ثبتنام کردم و موفق شدم هر دو دوره را باهم بگذرانم. بنابراین هم در دانشکده افسری و هم در دانشگاه تهران بهطور همزمان تحصیل کردم. درجات نظامی را گذراندم و سه سال بعد افسر شدم و از آنطرف در دانشگاه تهران دوره پزشکی را به اتمام رساندم. درنهایت پزشک ارتش شدم و پس از فارغالتحصیلی در سال 1334، یک سال در کرمانشاه و دو سال در ایلام خدمت کردم. درمجموع سه سال در خارج از تهران خدمت پزشکی کردم. سال 1338 خدمت استاد دکتر قریب رسیدم و پس از گذراندن امتحان ورودی تخصص کودکان وارد گروه کودکان شدم و دوره دستیاری کودکان را آغاز کردم. سه سال در خدمت ایشان بودم و در سال 1341 بهعنوان متخصص اطفال فارغالتحصیل شدم و به ارتش بازگشتم. به دلیل خدماتی که ارائه کرده بودم، موافقت شد که هفتهای دو روز به دانشگاه تهران بیایم و تدریس کنم. این روال مدتها ادامه داشت تا اینکه در سال 1352 برای ادامه تحصیل به انگلستان رفتم و دوره فوق تخصص گوارش اطفال را در آنجا سپری کردم. پس از بازگشت به تهران، برنامه ارتش دوباره برقرار شد و هفتهای دو روز هم در بیمارستان امام خمینی (ره) که آن موقع محل فعالیت استاد دکتر قریب بود، حضور داشتم. بعد از یک تا دو سال به مرکز طبی کودکان منتقل شدم و در اینجا خدمت میکردم. این برنامه تا سال 1358 ادامه داشت تا اینکه در آن سال از ارتش بازنشسته شدم و بهصورت تماموقت در مرکز طبی کودکان به امر تدریس برای دانشجویان مشغول شدم.
در آن سالها هدفم این بود که بخش گوارش اطفال را در مرکز طبی کودکان راهاندازی کنم. سال 1364 بخش گوارش این مرکز تأسیس شد و در سال 1368بهاتفاق همکاران شروع به تربیت فوق تخصص در رشته گوارش کودکان کردیم که این کار از آن سال تاکنون ادامه دارد. البته در آن زمان فقط سالی دو نفر فوق تخصص میشدند و الآن تعداد فارغالتحصیلان آن بیشتر شده است. بهاینعلت که دوستانی که با من کار میکردند و این دوره را گذراندند، به دیگر استانها رفتند و خودشان کار را آغاز کردهاند. پس از دانشگاه تهران، رشته فوق تخصص گوارش اطفال در شیراز تأسیس شد و اکنون سالهاست که در این دانشگاه، فوق تخصص گوارش اطفال تربیت میشود. در بیمارستان مفید دانشگاه شهید بهشتی نیز دو سالی است که رشته فوق تخصص اطفال دایر شده است. دانشگاه مشهد هم از سال گذشته این برنامه را آغاز کرده است. بنابراین در دانشگاههای علوم پزشکی تهران، شیراز، شهید بهشتی و مشهد طی دورهای دوساله فوق تخصص گوارش اطفال تربیت میشود که فارغالتحصیلان آن در استانهای مختلف تقسیم میشوند. در حال حاضر حدود 80 فوق تخصص گوارش اطفال داریم که در سرتاسر کشور مشغول خدمت هستند. تعدادی از آنها در دانشگاهها درس میدهند یا در مراکز درمانی مشغول کار هستند. این یکی از کارهایی بود که در دانشگاه علوم پزشکی تهران آغاز کردیم. بنابراین تأسیس گروه گوارش اطفال در سال 1368 شروع شد که تاکنون ادامه دارد. امیدوارم تا زمان رفع نیاز مملکت این روند را ادامه دهیم و بتوانیم در هر شهر یک متخصص گوارش اطفال داشته باشیم.
اطلاع دارید که گوارش اطفال یکی از رشتههای بسیار مفید برای سلامت کودکان است و در هر مطب پزشک، تعداد زیادی از مراجعین را کودکان مبتلابه یبوست، اسهال، ریفلاکس و یا استفراغ تشکیل میدهند. بنابراین گوارش اطفال از رشتههای مفیدی است که مملکت از آن بهرههای زیادی میبرد.
روند راهاندازی رشته فوق تخصصی گوارش اطفال چگونه طی شد؟
سال 1368 دبیرخانه وزارت بهداشت برای تشکیل دوره دبیری رشته گوارش اطفال برنامهای تدارک دید که ما از آن سال در اختیار وزارت بهداشت بودیم. با برگزاری امتحان ورودی افرادی را انتخاب کردیم که آموزش ببینند. این افراد، متخصصان اطفالی بودند که میخواستند فوق تخصص بگیرند. پس از دو سال نیز امتحان پایانی می دادند. ما هم برنامهریزی میکردیم تا ببینیم آموزشی که این افراد دیدهاند، کافی بوده است یا نه و آیا استحقاق این را دارند که خودشان بهطور مجزا کارکنند. بنابراین یک امتحان ورودی و یک امتحان خروجی طراحی کردیم و این روند سالها است که در وزارت خانه ادامه دارد و همینالآنهم هست. بنابراین از سال 1368 تا سال گذشته، در راهاندازی این رشته با وزارت بهداشت همکاری داشتم. این یکی از کارهایی بود که در طول خدمتم انجام دادم.
در وزارت بهداشت چه مسئولیتهای دیگری داشتید؟
من عضو هیئت ممتحنه رشته اطفال بودم. پزشکان عمومی پس از گذراندن دوره تخصص و اخذ گواهی باید آزمونی بدهند که من بهاتفاق همکارانم در هیئت بورد رشته تخصصی کودکان، این آزمون را طراحی میکردیم. از سال 1365 تا سال 1374 یعنی 9 سال در آنجا بودم.
شما در حوزه بیماریهای اطفال دستاوردها و فعالیتهای ارزشمندی داشتهاید. اکنون که گذشته را مرور میکنید، کدامیک از دستاوردها بیش از همه مایه افتخار شما است؟
من در کنار برنامههایی که در دانشگاه علوم پزشکی تهران دنبال میکردم، فعالیتهای دیگری هم داشتم. زمانی که رزیدنت استاد قریب بودم، برای رزیدنتهای رشته اطفال کتاب مرجعی وجود نداشت که البته خود پروفسور قریب شخصاً کتابی را به کمک مرحوم دکتر اهری نوشت که برخی از مشکلات اساسی دستیاران را رفع میکرد. ولی مطالب این کتابها محدود بود و نیاز رزیدنتها بیش از این بود. چون برای امتحان دادن میبایست بسیاری از مطالب را بیاموزند. کتاب کودکان نلسون که یک کتاب آمریکایی است، حاوی همه مطالبی بود که بیماریهای کودکان را شامل میشد. بنابراین هر کس که میخواست رشته کودکان را بگذراند، باید به این کتاب متوسل میشد و از آن استفاده میکرد که البته وقت کافی برای این امر نداشت. چون این کتاب، حدود هزار صفحه بود و رزیدنتها در مدت دو سال باید کارهای دیگری نیز انجام میدادند. اینجا بود که من به فکر افتادم تا این کتاب را ترجمه کنم. مدت شش سال وقت گذاشتم تا این کتاب ترجمه شد. در آن زمان، این اولین کتابی بود که بهعنوان ترجمه یک کتاب خارجی در اختیار رزیدنتهای اطفال قرار میگرفت. البته پیش از آغاز ترجمه، با استاد دکتر محمد قریب صحبت کردم و بسیار جالب بود که وقتی به ایشان گفتم چنین نیتی دارم و میخواهم این کتاب را ترجمه کنم، استاد نگاهی به من کرد که در آن نگاه خیلی چیزها دیده میشد. یعنی این کار خیلی مشکل است و بعید میدانست که من بتوانم آن را به پایان برسانم. البته من از خود ایشان کمک میگرفتم که این کمک، در مرتبه نخست، قوت قلبی بود که به من میداد و پسازآن، راهنماییهای ایشان بود و همه اینها برای ما کافی بود تا به دنبال کار و فعالیت برویم. خوشبختانه باهمت ایشان و مرحوم دکتر حسن اهری، توانستیم اولین جلد از ترجمه چاپ هشتم کتاب نلسون را به پایان برسانیم. جالب است که همزمان چاپ نهم کتاب نلسون منتشر شد و پسازآن چون هر چهار سال یکبار تجدید چاپ میشد من مجبور شدم که چاپ بعدی آن را هم ترجمه کنم و این یکی از افتخارات من است. چون وقتی با رزیدنتهای آن موقع مواجه میشوم، احترام خاصی برایم قائل هستند و میگویند آنچه یاد گرفتیم و امتحان دادیم، محدود به مطالعه همین کتاب میشد. همین حالا هم که رزیدنتها این کتاب را میخوانند، خیلی از آن استفاده میکنند. هرچند که مطالب جدیدی به آن اضافهشده و هرسال این اتفاق میافتد، ولی بههرحال وجود این کتاب که مورداحتیاج است، خیلی برای آنها باارزش است. این از آن کارهایی بود که انجام دادم و مورد تشویق قرار گرفتم. چه از جانب استاد دکتر قریب و چه از سوی استاد دکتر اهری. بعد هم نامهای به دکتر نلسون، مؤلف این کتاب نوشته شد و از ایشان خواستند که اجازه دهد ترجمه این کتاب را چاپ کنیم. ایشان نیز با نامهای بسیار خوب استقبال کرد و در جلسهای که دکتر نلسون به ایران دعوتشده بود، استاد دکتر قریب از ایشان سؤال کرد "شما کتابی را که چاپ کردهاید، خودتان خواندهاید؟" گفت "نه، تنها برخی از بخشهای آن را خواندهام." استاد فرمود "ما یکی را داریم که کتاب شما را خوانده و ترجمه کرده است." دکتر نلسون خیلی خوشحال شد و ابراز تمایل کرد که من این فرد را باید ببینم. اتفاقاً من در مأموریتی بودم و آن روز حضور نداشتم. بعدها مرحوم دکتر ضیایی که رییس دانشکده پزشکی شد، مرا احضار کرد. یک روز عصر خدمت ایشان رفتم. گفت "یک پیشنهاد دارم." گفتم "بفرمایید" گفت " برای این کتاب، زحمت زیادی کشیدی. دلم میخواهد این کتاب را تجدید چاپ کنی." به ایشان گفتم "من شش سال از عمرم را برای این کتاب گذاشتم. دیگر برایم صرف نمیکند که بیش از این، از عمرم برای این کار استفاده کنم. کارهای دیگری دارم که باید انجام بدهم. اگر اجازه بدهید این کار را نکنم." ایشان چون به این کار علاقهمند بود، گفت "من دست برنمیدارم." گفتم "بفرمایید" گفت "پس سرپرستی کن. من تعدادی دانشجو را به شما معرفی میکنم و این کتاب را بین آنها تقسیم میکنم. هر کدامیک بخش از آن را ترجمه میکنند، شما هم سرپرستی کن." گفتم "اگر کسی را پیدا کردید که این کار را انجام بدهد، من حاضرم و قبول میکنم که پس از ترجمه ، همه اینها را جمعآوری کنم." بعد از دو هفتهایشان به من جواب داد "حق با شما بود، کسی حاضر نیست این کار را انجام دهد و من هم منصرف شدم." بنابراین انجام این کار متوقف شد ولی چند سال بعد شاید 7 یا 8 سال پسازآن، دانشجویان ترجمه آن را شروع کردند و هر کدامیک بخش از آن را ترجمه کردند. مثلاً بخش گوارش را یک نفر ترجمه کرد و عده¬ای از دانشجویان نیز بخش عفونی و عده دیگری بخش غدد را ترجمه کردند و این روند الآن هم ادامه دارد. چون این کتاب هر چهار سال یکبار تجدید چاپ میشود و چاپ بعدی آن مطالب جدیدتری دارد. بنابراین گاه و بی گاه بخشهایی از این کتاب ترجمه و منتشر میشود.
شما درزمینهٔ طب اطفال از چهرههای کشوری و فرادانشگاهی هستید. از دیگر فعالیتهایی که خارج از حیطه دانشگاه به انجام رساندید، بفرمایید.
یکی از برنامههای خارج دانشگاه من این بود که به من پیشنهاد دادند برای هیئتمدیره نظام پزشکی داوطلب شوم. من هم پذیرفتم و انتخاب شدم. در سالهای 1370 تا 1374عضو هیئتمدیره نظام پزشکی بودم. یعنی چهار سال در نظام پزشکی خدمت کردم. من این فعالیتها و همچنین امور مربوط به وزارت بهداشت را در کنار کارهایی که در دانشگاه تهران داشتم، انجام میدادم و اقداماتی را که نام میبرم، با کمک و اجازه دانشگاه تهران انجام میدادم. ازجمله آنکه فعالیتم را در کمیته کشوری CDD یا مبارزه با اسهال از سال 1367 آغاز کردم و در همان سال کمیته کشوری ARI، یعنی مبارزه با بیماریهای تنفسی کودکان راه¬اندازی شد. همچنین در آن سال عضو کمیسیون شیر خشک و غذای کودک شدم. از پیش نیز در انجمن ترویج تغذیه با شیر مادر به فعالیت مشغول بودم، یعنی در آنجا هم از سال 1364 شروع به کارکردم و بعد متوجه شدم تغذیه بچهها منحصر به شیر مادر نیست و بعضی از بچهها هستند که متأسفانه بنا به دلایلی از شیر مادر محروماند و برای اینها باید برنامهریزی کرد. اکنون در معاونت درمان وزارت بهداشت، بخشی به نام کمیسیون شیر خشک و غذای کودک دایر است که از سال 1365 در آنجا شروع به فعالیت کردیم تا برای بچههایی که از شیر مادر محروم هستند، بهترین شیر خشک را انتخاب و از خارج وارد کنیم، چون ما نمیتوانستیم و هنوز هم نمیتوانیم شیر خشک تولید کنیم. در آن موقع، چون سالهای اول فعالیتمان بود، اصلاً نمیدانستیم فرمول شیر خشک چیست. این بود که از سوی وزارت بهداشت مأموریتی به ما داده شد که به دنبال آن، به چند کشور اروپایی که در آنجا این شیر خشکها تهیه میشد، رفتیم و اطلاعاتی را در مورد ویژگیهای انواع شیر خشک و اینکه بهترین آن کدام است، کسب کردیم و از آن سال این برنامه ادامه داشت. شاید بیش از 12 یا 13 سال ما این کار را کردیم تا بالاخره یاد گرفتیم محتویات شیر خشک چه باید باشد تا به درد بچهها بخورد. برای همین در کمیسیون، ضوابط مربوط به شیر خشک تهیه کردیم تا از آن به بعد وزارت بهداشت بر اساس این ضوابط از خارج شیر خشک تهیه کند. این ضوابط مطالبی داشت که ترکیب مناسب شیر خشک را نشان میداد. بهعنوانمثال، میزان پروتئین، چربی و کربوهیدرات شیر خشک در آن تعیینشده بود. پسازآن، متوجه شدیم که فقط شیر خشک نیست که مورداحتیاج بچهها است، بلکه کودکان غذای کمکی (سرآل) هم میخواهند. بنابراین نشستیم و ضوابطی را نیز برای سرآل تهیه کردیم و آن را در اختیار وزارت بهداشت گذاشتیم که همین الآن هم مورداستفاده است.
بنابراین شیری که در خارج تهیه میشود نیز دارای ضوابطی است و الآن دستمان در این مسیر پرشده است و میتوانیم بر اساس این برنامه، شیر خشک مناسب را انتخاب کنیم و متوجه شویم که کدام شیر به درد ما نمی¬خورد. درحالیکه پیش از اجرای این برنامه، کسی جرئت این کار را نداشت و بیاطلاع بودیم، ولی الآن خیلی راحت میگوییم این شیر به درد ما نمیخورد و آنیکی را میخواهیم. بنابراین، این اطلاعات از سال 1365 در اختیار وزارت بهداشت قرار گرفت که ما در آن سهیم بودیم.
میدانید که مملکت ما ازنظر واکسیناسیون رتبه اول منطقه را دارد که این به دلیل فعالیتهای کمیته واکسیناسیون است که از سال 1365 پروسه آن را در وزارت بهداشت آغاز کردیم. در حال حاضر کمیسیونی به نام کمیسیون واکسیناسیون وجود دارد که زیر نظر معاونت بهداشتی فعالیت میکند و همین الآن هم عضو آن هستم. در این کمیسیون بهصورت مرتب برای اصلاح برنامه واکسیناسیون و واردکردن واکسنهای لازم برای بچهها تصمیمگیری میشود. خبرهای خوب این است که اعضای این کمیسیون درصدد هستند چند تا از واکسنهایی که مورداحتیاج ما است و تا الآن در کشور نداشتیم، انشا الله با بودجه وزارت بهداشت تهیه کنند و در ماههای آینده در اختیار تشکیلات این وزارتخانه باشد تا برای بچهها استفاده شود.
این واکسنهای جدید، شامل کدام واکسنها است؟
واکسن روتا ویروس یکی از موارد مورداحتیاج برای مبارزه با اسهال است. میدانید که یکی از گرفتاریهای عمده کودکان که باعث مرگومیر میشود، اسهال است.
بهعنوان فوق تخصص گوارش کودکان که مسئولیتهای اجرایی مختلفی به عهده داشتهاید ، درزمینهٔ پیشگیری و کنترل اسهال کودکان چه اقداماتی انجام دادهاید؟
تا الآن برای پیشگیری از اسهال اقدامات زیادی انجام دادیم، به این معنا که از طریق صداوسیما مکرراً با مردم صحبت کردیم. حضور ما در شهرستانها با پزشکان اطفال بسیار خوب بود. این توفیق را پیدا کردیم که به مادران خانوادهها بیاموزیم برای اینکه بچهها اسهال نگیرند، حتماً دست خود را بشویند. همچنین پیش از غذا دادن به کودکان و پس از بردن آنها به توالت، دستان کودکان را بشویند. اگر هم علیرغم رعایت اصول بهداشتی، کودک مبتلابه اسهال شود، از بستههای ORS که خیلی برای آن زحمت کشیدیم و در هر خانوادهای هست، استفاده کنند.
در اینجا میخواهم خاطرهای را خدمتتان عرض کنم که برایم خیلی جالب است. زمانی بود که با کمبود پزشک مواجه بودیم. تعداد پزشکان خارجی در ایران زیاد بود و در هر شهرستانی از هند و پاکستان، پزشک داشتیم. آن زمان دکتر ملک افضلی معاون وزارتخانه بود که به من اطلاع دادند در سمنان یک پزشک هندی اجازه نمیدهد به کودکان ORS بدهیم. پزشکان منطقه نیز زیر نظر این پزشک بودند و کسی جرئت نداشت روی حرف این آقا حرفی بزند. به من مأموریت دادند که آنجا بروم و با این پزشک هندی صحبت کنم و ببینم حرف حسابش چیست؟ (کنترل اسهال با ORS، کاری بود که از سازمان جهانی بهداشت یاد گرفته بودیم و در شهرستانهای مختلف آن را اجرا کرده بودیم.) بههرحال یک روز عصر با وسیلهای که وزارتخانه در اختیارم گذاشت، به سمنان رفتم و شب در آنجا مستقر شدم.
صبح رفتیم که با این پزشک هندی صحبت کنیم. البته رییس بهداری آنجا مقدماتش را چیده بود و همه پزشکان و حتی داروسازان و جراحان را هم دعوت کرده بود.این آقا هم آمده بود. سالن خیلی شلوغ بود و ما شروع به صحبت کردن در مورد ORS و اثر آن در جلوگیری از اسهال کردیم. شاید حدود سهربع تا یک ساعت صحبت کردم. پسازآن گفتم اگر مورد یا مخالفت یا بحثی در این زمینه وجود دارد، آمادهام که در مورد آن صحبت شود. دیدم همه سکوت کردند. خیلی دلم میخواست این پزشک هندی که در آنجا همهکاره است و همه به حرفش گوش میدهند، صحبت کند تا من قانعش کنم که اشتباه میکند. دیدم یک داروساز بلند شد و ایرادی گرفت. من هم جوابش را دادم و قانع شد. جلسه تمام شد و آمدیم خارج بشویم. آقایی خودش را به من رساند و گفت "من فلانی (همان پزشک هندی) هستم. تا الآن نمیدانستم که ORS این قدر به سلامت بچهها کمک میکند، بنابراین از این به بعد طبق صحبتهای شما ORS را خواهم نوشت." پس از بازگشت به تهران و گذشت یک هفته از این جریان، در نامهای که برایم فرستادهشده بود نوشته بودند مشکل آنها در سمنان حلشده است و پزشک هندی نیز تسلیمشده است. امروز جای خوشحالی است که ما دیگر از این پزشکان نداریم و هرچه هست پزشکان خودمان هستند که وقتی با آنها درزمینهٔ های مختلف از شیر مادر و مزایای آن تا نحوه جلوگیری از اسهال صحبت میکنیم، بسیار مفید است. یکی از دلخوشیهای ما این است که وقتی با عزیزان صحبت میکنیم، فردا می-بینیم که نحوه رفتارشان تغییر کرده و پابه پای ما و وزارتخانه برای رفع نیاز بچهها کمک میکنند. این هم از مسائلی بود که ما تجربه کردیم و همچنان این کار ادامه دارد.
از اقداماتی بگویید که در راستای اهداف سازمان جهانی بهداشت در ایران انجام دادید؟
پسازآنکه سازمان جهانی بهداشت، بحث تغذیه با شیر مادر را آغاز کرد، در ایران انجمن ترویج تغذیه با شیر مادر ایجاد شد که هنوز هم فعالیت میکند. در جریان مبارزه با اسهال، در اینجا کمیسیونی دایر شد و صاحبنظران خود سازمان جهانی بهداشت به ایران میآمدند و با ما کار میکردند. ما هم به آنجا میرفتیم و مسافرتهایی به پاکستان و بنگلادش داشتیم تا با بازدید از وضعیت کودکان این کشور، ببینیم آنها چه میکنند.
در مورد سو تغذیه، کارهای بسیاری انجام دادیم. به خاطر اینکه تعداد زیادی از کودکان کشورمان به دلیل سوءتغذیه میمردند. بعد توسط وزارت بهداشت و سازمان جهانی بهداشت، این برنامهها تجمیع شد. یعنی برای مبارزه با اسهال، بیماریهای تنفسی و سو تغذیه برنامهای به نام "مانا" (مراقبتهای ادغام یافته ناخوشیهای اطفال) داشتیم که در ایران روی آن کارکردیم. بدین ترتیب از دانشگاههای مختلف دوستان را جمع کردیم، آموزشهای اولیه را به آنها ارائه دادیم و هر دانشگاه این مسائل را با پزشکان خود مطرح میکرد که همین الآن هم این روند ادامه دارد. بنابراین مانا نیز یکی از آن کمیتههای کشوری است که در آن فعالیتهای زیادی کردیم. همچنین برای راهاندازی واحد تحقیقات و گوارش اطفال زمینه سازی و فعالیت کردیم. زمانی شورای عالی پزشکی داشتیم و هر بیماری که میخواست برای درمان به خارج برود، میبایست از این شورای عالی پزشکی گواهی میگرفت. آنجا درگیر کودکانی بودیم که میخواستند به خارج بروند و ازآنجاییکه در آن موقع ارز محدود بود و مملکت نیاز داشت، پس باید افرادی را به خارج می فرستادیم که واقعاً در ایران قابلدرمان نبودند. به همین دلیل در آن شورای عالی پزشکی، بهصورت هفتگی برنامه داشتیم و افرادی را که می-خواستند از کشور بروند بررسی می کردیم. به افرادی که بیماری آنها در ایران قابل اصلاح بود، میگفتیم که شما نباید بروید و به آنهایی که قابل اصلاح نبود، میگفتیم شما بروید. پس از بازگشت آنها به کشور، بررسی میکردیم ببینیم چه اتفاقی افتاده، برایش چهکاری کردهاند و رسیدگی به اینها را در همان شورای عالی پزشکی داشتیم. در همانجا بود که به فکرم رسید بعضی از این بیماران را که به خارج می فرستیم، برای مملکت هزینه دارد. بهتر است یک نفر را به خارج بفرستیم تا اینها را یاد بگیرد و برگردد این کارها را در کشورمان انجام بدهد. مثلاً فرض بفرمایید در آن زمان، در مرکز طبی و بخش گوارش آندوسکوپ نداشتیم. همان جا گفتم "بهعنوانمثال اگر به من آندوسکوپ بدهید، خیلی از گرفتاریهای کودکان را میتوانیم حل کنیم." اتفاقاً این را پذیرفتند و چند وقت بعد یک آندوسکوپ مفصل به مرکز فرستادند. شاید همین الآن هم مشابه آن را در دانشگاه داشته باشیم. آن زمان بودجه دانشگاه محدود بود و ما مجبور بودیم بخشی از بودجه را از خارج از دانشگاه تأمین کنیم که یکی از راههای آن، همین شورای عالی پزشکی بود. بنابراین خیر این شورا به بخش ما هم رسید و مقداری از مشکلاتمان حل شد. در مورد فردی که میخواستیم برای آموزش منتقل کنیم، باوجودی که در آنجا با نظرم موافقت کردند، پس از صحبت باهمکاران مرکز طبی، کسی را داوطلب این کار ندیدم که برود پنج یا شش ماه کار کند و برگردد. تا الآن هم که خدمت شما هستیم، این مشکل را هنوز که هنوز است داریم. مثلاً برای بعضی از بیماریهایی که با انجام یک آزمایش خیلی ساده میتوان آنها را ازنظر بیولوژی تشخیص داد، فرستادن فردی برای آموزش مسئله را حل میکرد. این کار مشکلی نیست فقط باید کسی برود و آموزش ببیند و برگردد. این مسئله را در مورد بیماریهای متابولیک هم داریم.
مسئله بیماریهای متابولیک چیست؟
در مورد تشخیص بیماریهای متابولیک، وزارتخانه تا الآن به فکر نبوده است ولی اخیراً به دلیل مسائلی که در مورد شیر خشک رخداده، وزارتخانه میخواهد این شیر خشک های متابولیک را به دست افرادی برساند که واقعاً استحقاق آن را دارند. بنابراین مجبور است بیماریهای متابولیک را تشخیص بدهد، الآن به فکر افتاده افرادی را به خارج بفرستد که هم وسیله تشخیص آن را ببینند و هم اینکه آموزش ببیند و پس از بازگشت این کار را در اینجا انجام بدهند.
چه توصیهای برای جوانانی که در آغاز این مسیر هستند، دارید؟
میخواستم به جوانان عرض کنم در شروع کار آدم نباید صبر کند تا همهچیز آماده باشد، آن وقت دستبهکار شود. خیلی از وقتها ما باید خودمان جلو برویم و قدمبهقدم با نارساییها بسازیم تا آرامآرام همهچیز تکمیل شود. این گوشههایی که من عرض میکنم همه در همین حد است. یعنی ما در حضور همکارانی مانند دکتر نجفی و سایر دوستان از صفر شروع کردیم و بههیچوجه بخش گوارش ما بخش گوارش امروز نبود. همهچیز را تکهتکه تهیه کردیم و سالبهسال اینها را تکمیل کردیم تا امروز به اینجا رسیدیم که یک بخش کاملاً مجهز داریم که جوابگوی مشکلات گوارشی کودکان است. در تمام رشتههای دیگر هم همین طور. در مورد همه انجمنهایی که صحبت کردیم، در ابتدا این فعالیتها نبوده و زمینه کار آنها بسیار محدود بوده است. شاید گاهی اوقات صحبتهای ما را اصلاً قبول نداشتند. ما راجع به شیر مادر صحبت میکردیم و آنها بحث دیگری با ما میکردند و میگفتند "حتماً دولت پول ندارد و حالا شما راه افتادهاید، میگویید شیر مادر!" درحالیکه ما میگفتیم "خاصیت شیر مادر ما را راه انداخته و شیر مادر مزایای فراوانی دارد." حالا تدریجاً این مسئله جا افتاده، بنابراین در هر مسیری نظرم این است که همکاران مخصوصاً نسل جوان انتظار نداشته باشند که همهچیز فراهم باشد و به آنها بگویند "بفرمایید شروع به کار کنید!" خود آدم باید شروع کند و با همه نارساییها جلو برود تا انشاء الله بهجایی برسد که همهچیز را فراهم کند و این هم غیرممکن نیست.
ببخشید استاد، سؤالی برای من مطرح است. شما فرمودید بسیاری از اقدامات را از صفر شروع کردید مانند تأسیس بخش گوارش. میخواهم ببینم آیا جایی بوده که مشکلات آنقدر زیاد باشد که وسط کار کم بیاورید؟ و فکر کنید ایکاش این کار را از اول شروع نمیکردم. اگر بوده مثالی بزنید.
یکجملهای از بزرگی در ذهنم هست که میگوید "وقتی یک کار را به علت عدم موفقیت ناشی از موانعی که سر راهم بود نمی توانستم انجام بدهم، سرکار دیگری میرفتم." کارهای مانده و انجامنشده در مملکت زیاد است. اگر کاری را نتوانم پیش ببرم، سراغ کار دیگر میروم و نمی گذارم تلاشم خنثی شود. الآن نمونهاش را عرض میکنم. ما قصد آن را کردیم که برای بخش گوارش اطفال یک بخش تحقیقات ایجاد کنیم. آن موقع احساس میکردیم که بخش تحقیقات کم داریم و چنین بخشی باید باشد تا کار را پیش ببریم. به دانشگاه تهران نامه نوشتم که ما میخواهیم چنین برنامهای را انجام دهیم. رییس وقت دانشگاه فرمود "لازم نیست؛ بخش تحقیقات گوارش بالغین هست و همان کافی است." خوب این حرف، حرف قابل قبولی نیست، بعد که باهمکارانمان در گوارش بالغین صحبت کردم، گفتند "ما با شما همعقیده هستیم، چیزی که شما میگویید با آن چیزی که ما در بزرگسالان می بینیم، متفاوت است. تحقیقاتمان نیز متفاوت است." بنابراین من و همکارانم روی دانشگاه فشار نیاوردیم، گفتیم این کار را مسکوت میگذاریم و دنبال کار دیگری میرویم. یعنی برنامه ما به شکلی است که وقتی بهجایی رسیدیم و دیدیم که امکانپذیر نیست، متوقف نمیشویم، بلکه بهجای دیگری میرویم. همین گرفتاری را برای بزرگداشت خدمات استاد دکتر محمد قریب داشتیم. از سالی که این برنامه را شروع کردیم تا امسال، 36 سال است که سالی یک کنگره به نام مرحوم دکتر قریب، (بهپاس احترامی که به این الگوی انسانیت داشتیم و معتقد بودیم بهعنوان پدر دانش پزشکی اطفال در ایران، تنها کسی است که توانسته بخش کودکان را در ایران زنده نگه دارد.) برگزار کردیم. بدین طریق خواستیم هرسال به جوانان مزایای اخلاقی و علمی استاد قریب را یادآوری کنیم تا بدانند در این مملکت افرادی هم داشتیم که باید از آنها قدردانی کنیم. ما سالها در بیمارستان فیروزگر این کار را انجام میدادیم و پسازآن خواستیم این کار را به دانشگاه تهران منتقل کنیم. در آن زمان، در بیمارستان امام خمینی (ره) سالنی ایجاد شده بود که مخصوص این کار بود. به مسئولین دانشگاه نامه نوشتیم که اگر اجازه دهند، چون این استاد به دانشگاه تهران تعلق داشته و مراسم بزرگداشت مخصوص ایشان است، این مراسم را در خود بیمارستان امام خمینی (ره) انجام بدهیم. ولی جواب منفی بود و ما به مشکل برخوردیم. گفتند این ساختمان برق ندارد و اگر شما یک دستگاه موتوربرق بگیرید، میتوانیم به شما اجازه این کار را بدهیم. ما صرفنظر کردیم و باز هم مراسم را در همان بیمارستان فیروزگر برگزار کردیم. منظورم این است که ما متوقف نمیشویم، چون از این مشکلات هست. هنوز هم هست. شما هر کاری که میخواهید بکنید، همیشه مسیر باز نیست، مشکلات هست، منتها تصمیم با ما است. بنابراین مشکلات و ممانعتهایی داشتیم و شاید این مختصر توفیقاتی هم که داشتیم، اگر امکانات اجازه میداد بیشتر از اینها میتوانستیم منشأ خیر باشیم. ولی باز هم خدا را شکر که بیکار ننشستیم و تا همین الآن افتخار ما این است که با همین گرفتاریها، تعدادی از جوانهای این مملکت را با رشته فوق تخصصی گوارش اطفال آشنا کردیم که الآن در حال خدمت گذاری هستند.
همین کنگره بزرگداشت استاد دکتر محمد قریب، هرسال فقط به مدت چهار یا پنج روز برگزار میشود و از سراسر کشور همکاران متخصص و اساتید دانشگاهها را دعوت میکنیم تا از این طریق بهترین و تازهترین مطالب موردبحث قرار گیرد. در چند روز برگزاری کنگره، کتابی نیز حاوی مطالب گفتهشده چاپ میشود. هرکس که همهساله در این کنگره شرکت کرده است، 36 جلد از این کتاب را در کتابخانهاش دارد و هر آن میتواند از محتویات آن استفاده کند. این کار استمرار دارد و همین برنامه را برای انجمن پزشکان گوارش کودکان انجام دادیم. الآن دهمین سال برگزاری کنگره انجمن پزشکان کودکان است و هرسال این کنگره را در سه روز برگزار میکنیم. این کنگره تا امروز در انستیتو تغذیه برگزار میشد و برای سالن انستیتو تغذیه که مربوط به دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی است، متأسفانه باید مبلغی پرداخت کنیم و برگزاری آن زحمات زیادی نیز دارد. حالا از زحماتش هم که بگذریم، بالاخره برگزاری یک کنگره که قرار است در آن از همه دعوت کنند، کار دارد و ما در انجمن کسی را که کار کند نداریم. فقط دکتر کتایون خاتمی (دخترم) است که بیشتر این گرفتاریها را با او حل میکنیم. در پایان این کنگره نیز کتابی ارائه میدهیم. یعنی الآن در طول این ده سال که کنگره برگزارشده است، ده جلد کتاب بهعنوان یادگار از این کنگرهها داریم که در کتابخانه همه همکاران وجود دارد.
این کنگرهها و گردهماییها چگونه میتواند به شکل بهتری در پیشرفت و بروز کردن اطلاعات علمی تأثیر داشته باشد؟
سعی کردیم ارتباطاتی با خارج داشته باشیم، یعنی به اینجا رسیدیم که حالا با برگزاری کنگرهها و تجمع دوستان، مسائل مختلف را بین خودمان حل کنیم. حالا میخواهیم یکقدم بیشتر برداریم و خودمان را به خارج نشان بدهیم. بهطور خلاصه کارهایی را که چه در انجمن پزشکان کودکان و چه در انجمن گوارش کودکان انجام میدهیم، عرض میکنم. ما هرماه در هر دو انجمن، یک جلسه گردهمایی داریم. مثلاً در انجمن گوارش کودکان دوستانمان از شهرستانها میآیند و همه در همین مرکز طبی کودکان که مرکز تربیت فوق تخصص رشته اطفال است، جمع میشویم و در مورد مطالب ارزنده و بهروز صحبت میکنیم. این برنامه ماهیانه ما است و برنامه سالیانه هم که همان برگزاری کنگره است، با همین کیفیت در انجمن پزشکان کودکان برگزار می¬شود. ازنظر فعالیت علمی در حال پیشرفت هستیم. اکنون به این فکر افتادهایم که ارضا کردن همدیگر کافی نیست و لازم است با خارج هم تماس داشته باشیم. بنابراین در همین کنگرهها از خارج نیز افرادی را دعوت کردیم تا بیایند و صحبت کنند و ما هم از آنها یاد بگیریم که چه طور بتوانیم کنفرانس دهیم و صحبت کنیم. با انجمنهای خارج از کشور مانند انجمن پزشکان کودکان ترکیه، انجمن مدیترانه شرقی و انجمن بینالمللی اطفال IPA پیوند برقرار کردیم و با آنها تماس داریم تا حرفهای ما را بشنوند. یعنی اینطور نباشد که فقط خودمان باشیم، بلکه باید با بقیه هم تعامل داشته باشیم. تصمیم بر آن است که در پنج سال آینده، پزشکان اطفال کشورمان در منطقه اول بشوند. یعنی تصمیم داریم خود را به کشورهای پیرامون که برخی از آنها بسیار پیشتر از ما هستند، برسانیم و اگر بتوانیم از آنها جلوتر برویم. این تلاش را میکنیم و البته الآن که این صحبت را میکنیم، شاید کمی بعید باشد، ولی یقین دارم که اگر در راستای هدفمآنهمت کنیم، حتماً عملی میشود و میتوانیم از پس این کار برآییم. به امید روزی که بتوانیم تلاشمان را بهجایی برسانیم تا جوانهای ما به گذشتگان خود افتخار بکنند و آنها نیز به دنبال ما بیایند و ارزش افرادی را که در این مملکت زحمتکشیدهاند، مانند امثال مرحوم استاد دکتر محمد قریب، استاد دکتر حسن اهری، استاد دکتر محسن ضیایی و دیگر اساتید را بدانند.
ممنونم آقای دکتر خاتمی. راجع به اهمیت ارتباطات بینالمللی فرمودید. بهعنوان استادی که بخشی از تحصیلات وی در انگلستان سپریشده است، میخواستم در اینجا اهمیت تحصیلات خارج از کشور و استفاده از فرصتهای مطالعاتی را برای نسل جوان اساتید و همچنین دانشجویان تبیین بفرمایید.
باور من این است که جوانان ما سرآمد جوانان دیگر کشورها هستند. جوانان ایرانی ازنظر استعداد کم ندارند، فقط محیط است که باید این اجازه را به آنها بدهد تا تواناییهای خود را نشان بدهند. انجمن پزشکان کودکان 11 شعبه در شهرستانها دارد و ما با این شعب در ارتباط هستیم. آنها مسائلی را به ما منتقل میکنند و ما این مسائل را به وزارت خانه و گاهی به نظام پزشکی ارائه میکنیم. بهعنوانمثال، یکی از مسائلی که اخیراً دوستان ما از شهرستانها خواستند، این بود که برای پزشکان عمومی از وزارتخانه اجازه بگیرم تا اینها بتوانند سونوگرافی کنند. خوب پزشکان عمومی کار خود را انجام میدهند، حالا از جهاتی مشکلاتی دارند و درآمدشان خیلی کم است. ازاینرو تقاضا کردند که بتوانند سونوگرافی و یا مثلاً الکتروکاردیوگرافی کنند تا از این طریق درآمدی داشته باشند. اینها مشکلدارند. این جوان، جوانی است که دلش میخواهد کار کند و پیش برود منتها راه بسته است. وقتی این مورد به وزارت بهداشت منتقل میشود، وزارت بهداشت چهار نفر خبره را دعوت میکند و از آنها میخواهد حسن و عیب این کار را بگویند تا بتواند تصمیمگیری کند. بهطورقطع آنهایی که حسن کار را میگویند، در اقلیت هستند. بالاخره پزشک عمومی تا بیاید سونوگرافی یاد بگیرد، طول میکشد. بنابراین باید دست جوانها را بگیریم و راه را به آنها نشان دهیم. چندی پیش پزشکان نامه نوشته بودند که چرا تخصص اطفال چهار سال شده است؟ همان سه سال کافی است. دلایلی آورده بودند و بعد هم از انجمن میخواستند تا حرفشان را تأیید کند و وزارت خانه هم از دوره چهارساله منصرف شود. من به آنها گفتم که با پیشرفت کار موافقم، هم من و هم وزارتخانه میخواهیم جلو برویم، اما این جلو رفتن شرایطی دارد. حالا تحت این شرایط، اگر بخواهید دوره را سهساله کنید، حرفی ندارم. استدلالم این بود که در درجه اول کسی که در دانشگاه تدریس می¬کند، اگر تماموقت باشد و خارج را دیده باشد بهتر است. باید برود ببیند آنها چهکار میکنند و یاد بگیرد تا پس از بازگشت، آموختههای خود را یاد بدهد. بنابراین اگر به وضعیت استاد رسیدگی شود (استادی که میخواهد تماموقت شود، باید راضی شود. پس اول باید استاد را راضی کرد.)، یعنی مسائل مالی وی حل شود، این استاد میتواند هرچند سال یکبار به خارج از کشور برود و چیز یاد بگیرد و بازگردد. بنابراین رفتن پزشکان و اساتید به خارج از کشور برای ترقی الزامی است و برعکس دعوت کردن اساتید خارج به اینجا آسانتر است و مخارج کمتری دارند. سالها است که با سازمانی جهانی بهداشت کار میکنیم و به نتیجه میرسیم. بهعنوانمثال، اسهال بیماری است که هرساله در دنیا چهارتا پنج میلیون از بچههای زیر پنج سال را از بین میبرد که البته در کشورمان، مرگومیر ناشی از اسهال به تعداد خیلی کمی رسیده است و این درنتیجه همین تلاشی است که انجام دادهایم. همکاری با برنامههایی که سازمان جهانی بهداشت ارائه میدهد، چه در اسهال و چه در بیماریهای تنفسی و چه درزمینهٔ سوءتغذیه، همه اینها مؤثر بوده است. این نتیجه ارتباطات است و اگر آنها به ما کمک نکنند، ما مجبور میشویم فقط با خودمان صحبت کنیم و این به نظر من کافی نیست. مکمل این تلاش، همان رفتن بچهها به خارج از کشور است، چه در دورهای که اساتید ما هستند و چه در دورهای که دانشجو هستند، باید بروند و اطلاعات کسب کنند و بازگردند. آنوقت می¬بینیم که وضعیت پزشکی مملکت نهتنها در رشته ما بلکه در همه رشتهها شکوفا خواهد شد. دلیل دوم بهرهگیری از امکانات و وسایل آموزشی پیشرفته و دلیل بعدی اصلاح برنامه آموزشی است. حالا تحت این شرایط و تغییرات کلی میتوان برای تعیین مدت دوره تخصص کودکان تصمیمگیری کرد.
استاد در افتخارات شما، انتخاب شما بهعنوان پزشک نمونه به چشم میخورد. یک پزشک نمونه چه ویژگیهایی باید داشته باشد و ازنظر اخلاق حرفهای چه مواردی را باید رعایت کند تا بتواند الگویی برای سایر پزشکان باشد؟
همکارم دکتر نجفی بهعنوان نماینده عزیزانم شاهد است که من همیشه در زندگی بسیار با ملایمت کارکردم. یعنی خودم را آماده مقابله با هر مشکلی کردم. اگر هم نتوانم کاری را انجام بدهم، آن را متوقف میکنم و کار دیگری انجام میدهم. در این مسیر با همه دوستانم (چه آنهایی که در کنارم بودند و چه آنهایی که گاهی اوقات کملطفیهایی داشته اند.) با احترام کارکردهام. یعنی ملایمت و احترام داشتهام و این سر موفقیت من است که البته اگر موفقیتی بوده باشد. من با همه با ملایمت برخورد میکنم، حتی آنهایی که برایم مشکلساز بودهاند و آنهایی که مخالفت میکردند که از آنها نام نمیبرم. چون بالاخره سلیقه هرکسی را همه نمیپسندند، یک عده هم هستند که این سلیقه را خلاف میدانند و ما از آن استثنا نیستیم. هرکسی دوستان و بالاخره مخالفانی هم دارد، ولی من همه را تحمل کردم و میدانستم که نمیشود همه موافقم باشند. پیغمبر خدا هم مخالف داشت چه برسد به من. اگر پیشرفتی هست، در سایه سازش، ملایمت و تحمل است. به نظرم اگر کسی این مسیر را در پیش بگیرد، در زندگی خصوصی و خانوادگی و همچنین در زندگی اجتماعی کم نمیآورد.
خانم دکتر نجفی بفرمایید در چه برههای بهعنوان شاگرد استاد، همراه ایشان بودهاید؟ و اگر سؤالی از استاد دارید، بفرمایید.
در گوشه گوشه خاطرات جالبی که دکتر خاتمی نقل میکند، ردپای الگوی علم و اخلاق و پرچمدار رشته اطفال ایران، مرحوم استاد قریب به چشم میخورد. این استاد فقید در مقدمه اولین جلد از ترجمه چاپ هشتم کتاب نلسون که از دستاوردهای ماندگار دکتر خاتمی است، از شاگرد پرتلاش خود بهعنوان مردی روحانی و دوست داشتنی یاد میکند و در توصیف او می نویسد "...بنده که افتخار همکاری با آقای دکتر خاتمی را دارم، اگر بیش از این از سجایای اخلاقی و میزان علاقه و فداکاری ایشان بنویسم، خوف آن را دارم که حمل بر خودستایی شود که خودنمایی شیوه من نیست..."
در گفتگویی که با استاد خاتمی داشتیم، دکتر مهری نجفی استاد گروه کودکان و از شاگردان ایشان خالصانه ما را همراهی کرد. باهم پای این گفتگو مینشینیم.
آقای دکتر خاتمی بفرمایید در کجا و در چه سالی به دنیا آمدید و روند تحصیلی شما به چه شکل بوده است؟
من در سال 1309 در شهرستان رشت و در خانوادهای مذهبی متولد شدم. دوره ابتدایی را در همان شهرستان زیر نظر پدرم به پایان رساندم و پسازآن، دوره سهساله متوسطه را نیز در همان شهرستان سپری کردم. پس از طی نه سال اول تحصیل، وارد دانشسرای پسران رشت شدم. آن موقع دوره دانشسرا دو سال بود و یک سال آن را در همان رشت گذراندم. سال دوم به تهران آمدم و در دانشسرای پسران تهران ادامه تحصیل دادم و دیپلم گرفتم. سپس به رشت برگشتم و یک سال در وزارت آموزشوپرورش رشت تدریس کردم.همان سال در کنکور شرکت کردم و خوشبختانه قبول شدم و برای تحصیل در رشته پزشکی وارد دانشگاه تهران شدم. با ورود به دانشگاه تهران، در دانشکده افسری ارتش ثبتنام کردم و موفق شدم هر دو دوره را باهم بگذرانم. بنابراین هم در دانشکده افسری و هم در دانشگاه تهران بهطور همزمان تحصیل کردم. درجات نظامی را گذراندم و سه سال بعد افسر شدم و از آنطرف در دانشگاه تهران دوره پزشکی را به اتمام رساندم. درنهایت پزشک ارتش شدم و پس از فارغالتحصیلی در سال 1334، یک سال در کرمانشاه و دو سال در ایلام خدمت کردم. درمجموع سه سال در خارج از تهران خدمت پزشکی کردم. سال 1338 خدمت استاد دکتر قریب رسیدم و پس از گذراندن امتحان ورودی تخصص کودکان وارد گروه کودکان شدم و دوره دستیاری کودکان را آغاز کردم. سه سال در خدمت ایشان بودم و در سال 1341 بهعنوان متخصص اطفال فارغالتحصیل شدم و به ارتش بازگشتم. به دلیل خدماتی که ارائه کرده بودم، موافقت شد که هفتهای دو روز به دانشگاه تهران بیایم و تدریس کنم. این روال مدتها ادامه داشت تا اینکه در سال 1352 برای ادامه تحصیل به انگلستان رفتم و دوره فوق تخصص گوارش اطفال را در آنجا سپری کردم. پس از بازگشت به تهران، برنامه ارتش دوباره برقرار شد و هفتهای دو روز هم در بیمارستان امام خمینی (ره) که آن موقع محل فعالیت استاد دکتر قریب بود، حضور داشتم. بعد از یک تا دو سال به مرکز طبی کودکان منتقل شدم و در اینجا خدمت میکردم. این برنامه تا سال 1358 ادامه داشت تا اینکه در آن سال از ارتش بازنشسته شدم و بهصورت تماموقت در مرکز طبی کودکان به امر تدریس برای دانشجویان مشغول شدم.
در آن سالها هدفم این بود که بخش گوارش اطفال را در مرکز طبی کودکان راهاندازی کنم. سال 1364 بخش گوارش این مرکز تأسیس شد و در سال 1368بهاتفاق همکاران شروع به تربیت فوق تخصص در رشته گوارش کودکان کردیم که این کار از آن سال تاکنون ادامه دارد. البته در آن زمان فقط سالی دو نفر فوق تخصص میشدند و الآن تعداد فارغالتحصیلان آن بیشتر شده است. بهاینعلت که دوستانی که با من کار میکردند و این دوره را گذراندند، به دیگر استانها رفتند و خودشان کار را آغاز کردهاند. پس از دانشگاه تهران، رشته فوق تخصص گوارش اطفال در شیراز تأسیس شد و اکنون سالهاست که در این دانشگاه، فوق تخصص گوارش اطفال تربیت میشود. در بیمارستان مفید دانشگاه شهید بهشتی نیز دو سالی است که رشته فوق تخصص اطفال دایر شده است. دانشگاه مشهد هم از سال گذشته این برنامه را آغاز کرده است. بنابراین در دانشگاههای علوم پزشکی تهران، شیراز، شهید بهشتی و مشهد طی دورهای دوساله فوق تخصص گوارش اطفال تربیت میشود که فارغالتحصیلان آن در استانهای مختلف تقسیم میشوند. در حال حاضر حدود 80 فوق تخصص گوارش اطفال داریم که در سرتاسر کشور مشغول خدمت هستند. تعدادی از آنها در دانشگاهها درس میدهند یا در مراکز درمانی مشغول کار هستند. این یکی از کارهایی بود که در دانشگاه علوم پزشکی تهران آغاز کردیم. بنابراین تأسیس گروه گوارش اطفال در سال 1368 شروع شد که تاکنون ادامه دارد. امیدوارم تا زمان رفع نیاز مملکت این روند را ادامه دهیم و بتوانیم در هر شهر یک متخصص گوارش اطفال داشته باشیم.
اطلاع دارید که گوارش اطفال یکی از رشتههای بسیار مفید برای سلامت کودکان است و در هر مطب پزشک، تعداد زیادی از مراجعین را کودکان مبتلابه یبوست، اسهال، ریفلاکس و یا استفراغ تشکیل میدهند. بنابراین گوارش اطفال از رشتههای مفیدی است که مملکت از آن بهرههای زیادی میبرد.
روند راهاندازی رشته فوق تخصصی گوارش اطفال چگونه طی شد؟
سال 1368 دبیرخانه وزارت بهداشت برای تشکیل دوره دبیری رشته گوارش اطفال برنامهای تدارک دید که ما از آن سال در اختیار وزارت بهداشت بودیم. با برگزاری امتحان ورودی افرادی را انتخاب کردیم که آموزش ببینند. این افراد، متخصصان اطفالی بودند که میخواستند فوق تخصص بگیرند. پس از دو سال نیز امتحان پایانی می دادند. ما هم برنامهریزی میکردیم تا ببینیم آموزشی که این افراد دیدهاند، کافی بوده است یا نه و آیا استحقاق این را دارند که خودشان بهطور مجزا کارکنند. بنابراین یک امتحان ورودی و یک امتحان خروجی طراحی کردیم و این روند سالها است که در وزارت خانه ادامه دارد و همینالآنهم هست. بنابراین از سال 1368 تا سال گذشته، در راهاندازی این رشته با وزارت بهداشت همکاری داشتم. این یکی از کارهایی بود که در طول خدمتم انجام دادم.
در وزارت بهداشت چه مسئولیتهای دیگری داشتید؟
من عضو هیئت ممتحنه رشته اطفال بودم. پزشکان عمومی پس از گذراندن دوره تخصص و اخذ گواهی باید آزمونی بدهند که من بهاتفاق همکارانم در هیئت بورد رشته تخصصی کودکان، این آزمون را طراحی میکردیم. از سال 1365 تا سال 1374 یعنی 9 سال در آنجا بودم.
شما در حوزه بیماریهای اطفال دستاوردها و فعالیتهای ارزشمندی داشتهاید. اکنون که گذشته را مرور میکنید، کدامیک از دستاوردها بیش از همه مایه افتخار شما است؟
من در کنار برنامههایی که در دانشگاه علوم پزشکی تهران دنبال میکردم، فعالیتهای دیگری هم داشتم. زمانی که رزیدنت استاد قریب بودم، برای رزیدنتهای رشته اطفال کتاب مرجعی وجود نداشت که البته خود پروفسور قریب شخصاً کتابی را به کمک مرحوم دکتر اهری نوشت که برخی از مشکلات اساسی دستیاران را رفع میکرد. ولی مطالب این کتابها محدود بود و نیاز رزیدنتها بیش از این بود. چون برای امتحان دادن میبایست بسیاری از مطالب را بیاموزند. کتاب کودکان نلسون که یک کتاب آمریکایی است، حاوی همه مطالبی بود که بیماریهای کودکان را شامل میشد. بنابراین هر کس که میخواست رشته کودکان را بگذراند، باید به این کتاب متوسل میشد و از آن استفاده میکرد که البته وقت کافی برای این امر نداشت. چون این کتاب، حدود هزار صفحه بود و رزیدنتها در مدت دو سال باید کارهای دیگری نیز انجام میدادند. اینجا بود که من به فکر افتادم تا این کتاب را ترجمه کنم. مدت شش سال وقت گذاشتم تا این کتاب ترجمه شد. در آن زمان، این اولین کتابی بود که بهعنوان ترجمه یک کتاب خارجی در اختیار رزیدنتهای اطفال قرار میگرفت. البته پیش از آغاز ترجمه، با استاد دکتر محمد قریب صحبت کردم و بسیار جالب بود که وقتی به ایشان گفتم چنین نیتی دارم و میخواهم این کتاب را ترجمه کنم، استاد نگاهی به من کرد که در آن نگاه خیلی چیزها دیده میشد. یعنی این کار خیلی مشکل است و بعید میدانست که من بتوانم آن را به پایان برسانم. البته من از خود ایشان کمک میگرفتم که این کمک، در مرتبه نخست، قوت قلبی بود که به من میداد و پسازآن، راهنماییهای ایشان بود و همه اینها برای ما کافی بود تا به دنبال کار و فعالیت برویم. خوشبختانه باهمت ایشان و مرحوم دکتر حسن اهری، توانستیم اولین جلد از ترجمه چاپ هشتم کتاب نلسون را به پایان برسانیم. جالب است که همزمان چاپ نهم کتاب نلسون منتشر شد و پسازآن چون هر چهار سال یکبار تجدید چاپ میشد من مجبور شدم که چاپ بعدی آن را هم ترجمه کنم و این یکی از افتخارات من است. چون وقتی با رزیدنتهای آن موقع مواجه میشوم، احترام خاصی برایم قائل هستند و میگویند آنچه یاد گرفتیم و امتحان دادیم، محدود به مطالعه همین کتاب میشد. همین حالا هم که رزیدنتها این کتاب را میخوانند، خیلی از آن استفاده میکنند. هرچند که مطالب جدیدی به آن اضافهشده و هرسال این اتفاق میافتد، ولی بههرحال وجود این کتاب که مورداحتیاج است، خیلی برای آنها باارزش است. این از آن کارهایی بود که انجام دادم و مورد تشویق قرار گرفتم. چه از جانب استاد دکتر قریب و چه از سوی استاد دکتر اهری. بعد هم نامهای به دکتر نلسون، مؤلف این کتاب نوشته شد و از ایشان خواستند که اجازه دهد ترجمه این کتاب را چاپ کنیم. ایشان نیز با نامهای بسیار خوب استقبال کرد و در جلسهای که دکتر نلسون به ایران دعوتشده بود، استاد دکتر قریب از ایشان سؤال کرد "شما کتابی را که چاپ کردهاید، خودتان خواندهاید؟" گفت "نه، تنها برخی از بخشهای آن را خواندهام." استاد فرمود "ما یکی را داریم که کتاب شما را خوانده و ترجمه کرده است." دکتر نلسون خیلی خوشحال شد و ابراز تمایل کرد که من این فرد را باید ببینم. اتفاقاً من در مأموریتی بودم و آن روز حضور نداشتم. بعدها مرحوم دکتر ضیایی که رییس دانشکده پزشکی شد، مرا احضار کرد. یک روز عصر خدمت ایشان رفتم. گفت "یک پیشنهاد دارم." گفتم "بفرمایید" گفت " برای این کتاب، زحمت زیادی کشیدی. دلم میخواهد این کتاب را تجدید چاپ کنی." به ایشان گفتم "من شش سال از عمرم را برای این کتاب گذاشتم. دیگر برایم صرف نمیکند که بیش از این، از عمرم برای این کار استفاده کنم. کارهای دیگری دارم که باید انجام بدهم. اگر اجازه بدهید این کار را نکنم." ایشان چون به این کار علاقهمند بود، گفت "من دست برنمیدارم." گفتم "بفرمایید" گفت "پس سرپرستی کن. من تعدادی دانشجو را به شما معرفی میکنم و این کتاب را بین آنها تقسیم میکنم. هر کدامیک بخش از آن را ترجمه میکنند، شما هم سرپرستی کن." گفتم "اگر کسی را پیدا کردید که این کار را انجام بدهد، من حاضرم و قبول میکنم که پس از ترجمه ، همه اینها را جمعآوری کنم." بعد از دو هفتهایشان به من جواب داد "حق با شما بود، کسی حاضر نیست این کار را انجام دهد و من هم منصرف شدم." بنابراین انجام این کار متوقف شد ولی چند سال بعد شاید 7 یا 8 سال پسازآن، دانشجویان ترجمه آن را شروع کردند و هر کدامیک بخش از آن را ترجمه کردند. مثلاً بخش گوارش را یک نفر ترجمه کرد و عده¬ای از دانشجویان نیز بخش عفونی و عده دیگری بخش غدد را ترجمه کردند و این روند الآن هم ادامه دارد. چون این کتاب هر چهار سال یکبار تجدید چاپ میشود و چاپ بعدی آن مطالب جدیدتری دارد. بنابراین گاه و بی گاه بخشهایی از این کتاب ترجمه و منتشر میشود.
شما درزمینهٔ طب اطفال از چهرههای کشوری و فرادانشگاهی هستید. از دیگر فعالیتهایی که خارج از حیطه دانشگاه به انجام رساندید، بفرمایید.
یکی از برنامههای خارج دانشگاه من این بود که به من پیشنهاد دادند برای هیئتمدیره نظام پزشکی داوطلب شوم. من هم پذیرفتم و انتخاب شدم. در سالهای 1370 تا 1374عضو هیئتمدیره نظام پزشکی بودم. یعنی چهار سال در نظام پزشکی خدمت کردم. من این فعالیتها و همچنین امور مربوط به وزارت بهداشت را در کنار کارهایی که در دانشگاه تهران داشتم، انجام میدادم و اقداماتی را که نام میبرم، با کمک و اجازه دانشگاه تهران انجام میدادم. ازجمله آنکه فعالیتم را در کمیته کشوری CDD یا مبارزه با اسهال از سال 1367 آغاز کردم و در همان سال کمیته کشوری ARI، یعنی مبارزه با بیماریهای تنفسی کودکان راه¬اندازی شد. همچنین در آن سال عضو کمیسیون شیر خشک و غذای کودک شدم. از پیش نیز در انجمن ترویج تغذیه با شیر مادر به فعالیت مشغول بودم، یعنی در آنجا هم از سال 1364 شروع به کارکردم و بعد متوجه شدم تغذیه بچهها منحصر به شیر مادر نیست و بعضی از بچهها هستند که متأسفانه بنا به دلایلی از شیر مادر محروماند و برای اینها باید برنامهریزی کرد. اکنون در معاونت درمان وزارت بهداشت، بخشی به نام کمیسیون شیر خشک و غذای کودک دایر است که از سال 1365 در آنجا شروع به فعالیت کردیم تا برای بچههایی که از شیر مادر محروم هستند، بهترین شیر خشک را انتخاب و از خارج وارد کنیم، چون ما نمیتوانستیم و هنوز هم نمیتوانیم شیر خشک تولید کنیم. در آن موقع، چون سالهای اول فعالیتمان بود، اصلاً نمیدانستیم فرمول شیر خشک چیست. این بود که از سوی وزارت بهداشت مأموریتی به ما داده شد که به دنبال آن، به چند کشور اروپایی که در آنجا این شیر خشکها تهیه میشد، رفتیم و اطلاعاتی را در مورد ویژگیهای انواع شیر خشک و اینکه بهترین آن کدام است، کسب کردیم و از آن سال این برنامه ادامه داشت. شاید بیش از 12 یا 13 سال ما این کار را کردیم تا بالاخره یاد گرفتیم محتویات شیر خشک چه باید باشد تا به درد بچهها بخورد. برای همین در کمیسیون، ضوابط مربوط به شیر خشک تهیه کردیم تا از آن به بعد وزارت بهداشت بر اساس این ضوابط از خارج شیر خشک تهیه کند. این ضوابط مطالبی داشت که ترکیب مناسب شیر خشک را نشان میداد. بهعنوانمثال، میزان پروتئین، چربی و کربوهیدرات شیر خشک در آن تعیینشده بود. پسازآن، متوجه شدیم که فقط شیر خشک نیست که مورداحتیاج بچهها است، بلکه کودکان غذای کمکی (سرآل) هم میخواهند. بنابراین نشستیم و ضوابطی را نیز برای سرآل تهیه کردیم و آن را در اختیار وزارت بهداشت گذاشتیم که همین الآن هم مورداستفاده است.
بنابراین شیری که در خارج تهیه میشود نیز دارای ضوابطی است و الآن دستمان در این مسیر پرشده است و میتوانیم بر اساس این برنامه، شیر خشک مناسب را انتخاب کنیم و متوجه شویم که کدام شیر به درد ما نمی¬خورد. درحالیکه پیش از اجرای این برنامه، کسی جرئت این کار را نداشت و بیاطلاع بودیم، ولی الآن خیلی راحت میگوییم این شیر به درد ما نمیخورد و آنیکی را میخواهیم. بنابراین، این اطلاعات از سال 1365 در اختیار وزارت بهداشت قرار گرفت که ما در آن سهیم بودیم.
میدانید که مملکت ما ازنظر واکسیناسیون رتبه اول منطقه را دارد که این به دلیل فعالیتهای کمیته واکسیناسیون است که از سال 1365 پروسه آن را در وزارت بهداشت آغاز کردیم. در حال حاضر کمیسیونی به نام کمیسیون واکسیناسیون وجود دارد که زیر نظر معاونت بهداشتی فعالیت میکند و همین الآن هم عضو آن هستم. در این کمیسیون بهصورت مرتب برای اصلاح برنامه واکسیناسیون و واردکردن واکسنهای لازم برای بچهها تصمیمگیری میشود. خبرهای خوب این است که اعضای این کمیسیون درصدد هستند چند تا از واکسنهایی که مورداحتیاج ما است و تا الآن در کشور نداشتیم، انشا الله با بودجه وزارت بهداشت تهیه کنند و در ماههای آینده در اختیار تشکیلات این وزارتخانه باشد تا برای بچهها استفاده شود.
این واکسنهای جدید، شامل کدام واکسنها است؟
واکسن روتا ویروس یکی از موارد مورداحتیاج برای مبارزه با اسهال است. میدانید که یکی از گرفتاریهای عمده کودکان که باعث مرگومیر میشود، اسهال است.
بهعنوان فوق تخصص گوارش کودکان که مسئولیتهای اجرایی مختلفی به عهده داشتهاید ، درزمینهٔ پیشگیری و کنترل اسهال کودکان چه اقداماتی انجام دادهاید؟
تا الآن برای پیشگیری از اسهال اقدامات زیادی انجام دادیم، به این معنا که از طریق صداوسیما مکرراً با مردم صحبت کردیم. حضور ما در شهرستانها با پزشکان اطفال بسیار خوب بود. این توفیق را پیدا کردیم که به مادران خانوادهها بیاموزیم برای اینکه بچهها اسهال نگیرند، حتماً دست خود را بشویند. همچنین پیش از غذا دادن به کودکان و پس از بردن آنها به توالت، دستان کودکان را بشویند. اگر هم علیرغم رعایت اصول بهداشتی، کودک مبتلابه اسهال شود، از بستههای ORS که خیلی برای آن زحمت کشیدیم و در هر خانوادهای هست، استفاده کنند.
در اینجا میخواهم خاطرهای را خدمتتان عرض کنم که برایم خیلی جالب است. زمانی بود که با کمبود پزشک مواجه بودیم. تعداد پزشکان خارجی در ایران زیاد بود و در هر شهرستانی از هند و پاکستان، پزشک داشتیم. آن زمان دکتر ملک افضلی معاون وزارتخانه بود که به من اطلاع دادند در سمنان یک پزشک هندی اجازه نمیدهد به کودکان ORS بدهیم. پزشکان منطقه نیز زیر نظر این پزشک بودند و کسی جرئت نداشت روی حرف این آقا حرفی بزند. به من مأموریت دادند که آنجا بروم و با این پزشک هندی صحبت کنم و ببینم حرف حسابش چیست؟ (کنترل اسهال با ORS، کاری بود که از سازمان جهانی بهداشت یاد گرفته بودیم و در شهرستانهای مختلف آن را اجرا کرده بودیم.) بههرحال یک روز عصر با وسیلهای که وزارتخانه در اختیارم گذاشت، به سمنان رفتم و شب در آنجا مستقر شدم.
صبح رفتیم که با این پزشک هندی صحبت کنیم. البته رییس بهداری آنجا مقدماتش را چیده بود و همه پزشکان و حتی داروسازان و جراحان را هم دعوت کرده بود.این آقا هم آمده بود. سالن خیلی شلوغ بود و ما شروع به صحبت کردن در مورد ORS و اثر آن در جلوگیری از اسهال کردیم. شاید حدود سهربع تا یک ساعت صحبت کردم. پسازآن گفتم اگر مورد یا مخالفت یا بحثی در این زمینه وجود دارد، آمادهام که در مورد آن صحبت شود. دیدم همه سکوت کردند. خیلی دلم میخواست این پزشک هندی که در آنجا همهکاره است و همه به حرفش گوش میدهند، صحبت کند تا من قانعش کنم که اشتباه میکند. دیدم یک داروساز بلند شد و ایرادی گرفت. من هم جوابش را دادم و قانع شد. جلسه تمام شد و آمدیم خارج بشویم. آقایی خودش را به من رساند و گفت "من فلانی (همان پزشک هندی) هستم. تا الآن نمیدانستم که ORS این قدر به سلامت بچهها کمک میکند، بنابراین از این به بعد طبق صحبتهای شما ORS را خواهم نوشت." پس از بازگشت به تهران و گذشت یک هفته از این جریان، در نامهای که برایم فرستادهشده بود نوشته بودند مشکل آنها در سمنان حلشده است و پزشک هندی نیز تسلیمشده است. امروز جای خوشحالی است که ما دیگر از این پزشکان نداریم و هرچه هست پزشکان خودمان هستند که وقتی با آنها درزمینهٔ های مختلف از شیر مادر و مزایای آن تا نحوه جلوگیری از اسهال صحبت میکنیم، بسیار مفید است. یکی از دلخوشیهای ما این است که وقتی با عزیزان صحبت میکنیم، فردا می-بینیم که نحوه رفتارشان تغییر کرده و پابه پای ما و وزارتخانه برای رفع نیاز بچهها کمک میکنند. این هم از مسائلی بود که ما تجربه کردیم و همچنان این کار ادامه دارد.
از اقداماتی بگویید که در راستای اهداف سازمان جهانی بهداشت در ایران انجام دادید؟
پسازآنکه سازمان جهانی بهداشت، بحث تغذیه با شیر مادر را آغاز کرد، در ایران انجمن ترویج تغذیه با شیر مادر ایجاد شد که هنوز هم فعالیت میکند. در جریان مبارزه با اسهال، در اینجا کمیسیونی دایر شد و صاحبنظران خود سازمان جهانی بهداشت به ایران میآمدند و با ما کار میکردند. ما هم به آنجا میرفتیم و مسافرتهایی به پاکستان و بنگلادش داشتیم تا با بازدید از وضعیت کودکان این کشور، ببینیم آنها چه میکنند.
در مورد سو تغذیه، کارهای بسیاری انجام دادیم. به خاطر اینکه تعداد زیادی از کودکان کشورمان به دلیل سوءتغذیه میمردند. بعد توسط وزارت بهداشت و سازمان جهانی بهداشت، این برنامهها تجمیع شد. یعنی برای مبارزه با اسهال، بیماریهای تنفسی و سو تغذیه برنامهای به نام "مانا" (مراقبتهای ادغام یافته ناخوشیهای اطفال) داشتیم که در ایران روی آن کارکردیم. بدین ترتیب از دانشگاههای مختلف دوستان را جمع کردیم، آموزشهای اولیه را به آنها ارائه دادیم و هر دانشگاه این مسائل را با پزشکان خود مطرح میکرد که همین الآن هم این روند ادامه دارد. بنابراین مانا نیز یکی از آن کمیتههای کشوری است که در آن فعالیتهای زیادی کردیم. همچنین برای راهاندازی واحد تحقیقات و گوارش اطفال زمینه سازی و فعالیت کردیم. زمانی شورای عالی پزشکی داشتیم و هر بیماری که میخواست برای درمان به خارج برود، میبایست از این شورای عالی پزشکی گواهی میگرفت. آنجا درگیر کودکانی بودیم که میخواستند به خارج بروند و ازآنجاییکه در آن موقع ارز محدود بود و مملکت نیاز داشت، پس باید افرادی را به خارج می فرستادیم که واقعاً در ایران قابلدرمان نبودند. به همین دلیل در آن شورای عالی پزشکی، بهصورت هفتگی برنامه داشتیم و افرادی را که می-خواستند از کشور بروند بررسی می کردیم. به افرادی که بیماری آنها در ایران قابل اصلاح بود، میگفتیم که شما نباید بروید و به آنهایی که قابل اصلاح نبود، میگفتیم شما بروید. پس از بازگشت آنها به کشور، بررسی میکردیم ببینیم چه اتفاقی افتاده، برایش چهکاری کردهاند و رسیدگی به اینها را در همان شورای عالی پزشکی داشتیم. در همانجا بود که به فکرم رسید بعضی از این بیماران را که به خارج می فرستیم، برای مملکت هزینه دارد. بهتر است یک نفر را به خارج بفرستیم تا اینها را یاد بگیرد و برگردد این کارها را در کشورمان انجام بدهد. مثلاً فرض بفرمایید در آن زمان، در مرکز طبی و بخش گوارش آندوسکوپ نداشتیم. همان جا گفتم "بهعنوانمثال اگر به من آندوسکوپ بدهید، خیلی از گرفتاریهای کودکان را میتوانیم حل کنیم." اتفاقاً این را پذیرفتند و چند وقت بعد یک آندوسکوپ مفصل به مرکز فرستادند. شاید همین الآن هم مشابه آن را در دانشگاه داشته باشیم. آن زمان بودجه دانشگاه محدود بود و ما مجبور بودیم بخشی از بودجه را از خارج از دانشگاه تأمین کنیم که یکی از راههای آن، همین شورای عالی پزشکی بود. بنابراین خیر این شورا به بخش ما هم رسید و مقداری از مشکلاتمان حل شد. در مورد فردی که میخواستیم برای آموزش منتقل کنیم، باوجودی که در آنجا با نظرم موافقت کردند، پس از صحبت باهمکاران مرکز طبی، کسی را داوطلب این کار ندیدم که برود پنج یا شش ماه کار کند و برگردد. تا الآن هم که خدمت شما هستیم، این مشکل را هنوز که هنوز است داریم. مثلاً برای بعضی از بیماریهایی که با انجام یک آزمایش خیلی ساده میتوان آنها را ازنظر بیولوژی تشخیص داد، فرستادن فردی برای آموزش مسئله را حل میکرد. این کار مشکلی نیست فقط باید کسی برود و آموزش ببیند و برگردد. این مسئله را در مورد بیماریهای متابولیک هم داریم.
مسئله بیماریهای متابولیک چیست؟
در مورد تشخیص بیماریهای متابولیک، وزارتخانه تا الآن به فکر نبوده است ولی اخیراً به دلیل مسائلی که در مورد شیر خشک رخداده، وزارتخانه میخواهد این شیر خشک های متابولیک را به دست افرادی برساند که واقعاً استحقاق آن را دارند. بنابراین مجبور است بیماریهای متابولیک را تشخیص بدهد، الآن به فکر افتاده افرادی را به خارج بفرستد که هم وسیله تشخیص آن را ببینند و هم اینکه آموزش ببیند و پس از بازگشت این کار را در اینجا انجام بدهند.
چه توصیهای برای جوانانی که در آغاز این مسیر هستند، دارید؟
میخواستم به جوانان عرض کنم در شروع کار آدم نباید صبر کند تا همهچیز آماده باشد، آن وقت دستبهکار شود. خیلی از وقتها ما باید خودمان جلو برویم و قدمبهقدم با نارساییها بسازیم تا آرامآرام همهچیز تکمیل شود. این گوشههایی که من عرض میکنم همه در همین حد است. یعنی ما در حضور همکارانی مانند دکتر نجفی و سایر دوستان از صفر شروع کردیم و بههیچوجه بخش گوارش ما بخش گوارش امروز نبود. همهچیز را تکهتکه تهیه کردیم و سالبهسال اینها را تکمیل کردیم تا امروز به اینجا رسیدیم که یک بخش کاملاً مجهز داریم که جوابگوی مشکلات گوارشی کودکان است. در تمام رشتههای دیگر هم همین طور. در مورد همه انجمنهایی که صحبت کردیم، در ابتدا این فعالیتها نبوده و زمینه کار آنها بسیار محدود بوده است. شاید گاهی اوقات صحبتهای ما را اصلاً قبول نداشتند. ما راجع به شیر مادر صحبت میکردیم و آنها بحث دیگری با ما میکردند و میگفتند "حتماً دولت پول ندارد و حالا شما راه افتادهاید، میگویید شیر مادر!" درحالیکه ما میگفتیم "خاصیت شیر مادر ما را راه انداخته و شیر مادر مزایای فراوانی دارد." حالا تدریجاً این مسئله جا افتاده، بنابراین در هر مسیری نظرم این است که همکاران مخصوصاً نسل جوان انتظار نداشته باشند که همهچیز فراهم باشد و به آنها بگویند "بفرمایید شروع به کار کنید!" خود آدم باید شروع کند و با همه نارساییها جلو برود تا انشاء الله بهجایی برسد که همهچیز را فراهم کند و این هم غیرممکن نیست.
ببخشید استاد، سؤالی برای من مطرح است. شما فرمودید بسیاری از اقدامات را از صفر شروع کردید مانند تأسیس بخش گوارش. میخواهم ببینم آیا جایی بوده که مشکلات آنقدر زیاد باشد که وسط کار کم بیاورید؟ و فکر کنید ایکاش این کار را از اول شروع نمیکردم. اگر بوده مثالی بزنید.
یکجملهای از بزرگی در ذهنم هست که میگوید "وقتی یک کار را به علت عدم موفقیت ناشی از موانعی که سر راهم بود نمی توانستم انجام بدهم، سرکار دیگری میرفتم." کارهای مانده و انجامنشده در مملکت زیاد است. اگر کاری را نتوانم پیش ببرم، سراغ کار دیگر میروم و نمی گذارم تلاشم خنثی شود. الآن نمونهاش را عرض میکنم. ما قصد آن را کردیم که برای بخش گوارش اطفال یک بخش تحقیقات ایجاد کنیم. آن موقع احساس میکردیم که بخش تحقیقات کم داریم و چنین بخشی باید باشد تا کار را پیش ببریم. به دانشگاه تهران نامه نوشتم که ما میخواهیم چنین برنامهای را انجام دهیم. رییس وقت دانشگاه فرمود "لازم نیست؛ بخش تحقیقات گوارش بالغین هست و همان کافی است." خوب این حرف، حرف قابل قبولی نیست، بعد که باهمکارانمان در گوارش بالغین صحبت کردم، گفتند "ما با شما همعقیده هستیم، چیزی که شما میگویید با آن چیزی که ما در بزرگسالان می بینیم، متفاوت است. تحقیقاتمان نیز متفاوت است." بنابراین من و همکارانم روی دانشگاه فشار نیاوردیم، گفتیم این کار را مسکوت میگذاریم و دنبال کار دیگری میرویم. یعنی برنامه ما به شکلی است که وقتی بهجایی رسیدیم و دیدیم که امکانپذیر نیست، متوقف نمیشویم، بلکه بهجای دیگری میرویم. همین گرفتاری را برای بزرگداشت خدمات استاد دکتر محمد قریب داشتیم. از سالی که این برنامه را شروع کردیم تا امسال، 36 سال است که سالی یک کنگره به نام مرحوم دکتر قریب، (بهپاس احترامی که به این الگوی انسانیت داشتیم و معتقد بودیم بهعنوان پدر دانش پزشکی اطفال در ایران، تنها کسی است که توانسته بخش کودکان را در ایران زنده نگه دارد.) برگزار کردیم. بدین طریق خواستیم هرسال به جوانان مزایای اخلاقی و علمی استاد قریب را یادآوری کنیم تا بدانند در این مملکت افرادی هم داشتیم که باید از آنها قدردانی کنیم. ما سالها در بیمارستان فیروزگر این کار را انجام میدادیم و پسازآن خواستیم این کار را به دانشگاه تهران منتقل کنیم. در آن زمان، در بیمارستان امام خمینی (ره) سالنی ایجاد شده بود که مخصوص این کار بود. به مسئولین دانشگاه نامه نوشتیم که اگر اجازه دهند، چون این استاد به دانشگاه تهران تعلق داشته و مراسم بزرگداشت مخصوص ایشان است، این مراسم را در خود بیمارستان امام خمینی (ره) انجام بدهیم. ولی جواب منفی بود و ما به مشکل برخوردیم. گفتند این ساختمان برق ندارد و اگر شما یک دستگاه موتوربرق بگیرید، میتوانیم به شما اجازه این کار را بدهیم. ما صرفنظر کردیم و باز هم مراسم را در همان بیمارستان فیروزگر برگزار کردیم. منظورم این است که ما متوقف نمیشویم، چون از این مشکلات هست. هنوز هم هست. شما هر کاری که میخواهید بکنید، همیشه مسیر باز نیست، مشکلات هست، منتها تصمیم با ما است. بنابراین مشکلات و ممانعتهایی داشتیم و شاید این مختصر توفیقاتی هم که داشتیم، اگر امکانات اجازه میداد بیشتر از اینها میتوانستیم منشأ خیر باشیم. ولی باز هم خدا را شکر که بیکار ننشستیم و تا همین الآن افتخار ما این است که با همین گرفتاریها، تعدادی از جوانهای این مملکت را با رشته فوق تخصصی گوارش اطفال آشنا کردیم که الآن در حال خدمت گذاری هستند.
همین کنگره بزرگداشت استاد دکتر محمد قریب، هرسال فقط به مدت چهار یا پنج روز برگزار میشود و از سراسر کشور همکاران متخصص و اساتید دانشگاهها را دعوت میکنیم تا از این طریق بهترین و تازهترین مطالب موردبحث قرار گیرد. در چند روز برگزاری کنگره، کتابی نیز حاوی مطالب گفتهشده چاپ میشود. هرکس که همهساله در این کنگره شرکت کرده است، 36 جلد از این کتاب را در کتابخانهاش دارد و هر آن میتواند از محتویات آن استفاده کند. این کار استمرار دارد و همین برنامه را برای انجمن پزشکان گوارش کودکان انجام دادیم. الآن دهمین سال برگزاری کنگره انجمن پزشکان کودکان است و هرسال این کنگره را در سه روز برگزار میکنیم. این کنگره تا امروز در انستیتو تغذیه برگزار میشد و برای سالن انستیتو تغذیه که مربوط به دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی است، متأسفانه باید مبلغی پرداخت کنیم و برگزاری آن زحمات زیادی نیز دارد. حالا از زحماتش هم که بگذریم، بالاخره برگزاری یک کنگره که قرار است در آن از همه دعوت کنند، کار دارد و ما در انجمن کسی را که کار کند نداریم. فقط دکتر کتایون خاتمی (دخترم) است که بیشتر این گرفتاریها را با او حل میکنیم. در پایان این کنگره نیز کتابی ارائه میدهیم. یعنی الآن در طول این ده سال که کنگره برگزارشده است، ده جلد کتاب بهعنوان یادگار از این کنگرهها داریم که در کتابخانه همه همکاران وجود دارد.
این کنگرهها و گردهماییها چگونه میتواند به شکل بهتری در پیشرفت و بروز کردن اطلاعات علمی تأثیر داشته باشد؟
سعی کردیم ارتباطاتی با خارج داشته باشیم، یعنی به اینجا رسیدیم که حالا با برگزاری کنگرهها و تجمع دوستان، مسائل مختلف را بین خودمان حل کنیم. حالا میخواهیم یکقدم بیشتر برداریم و خودمان را به خارج نشان بدهیم. بهطور خلاصه کارهایی را که چه در انجمن پزشکان کودکان و چه در انجمن گوارش کودکان انجام میدهیم، عرض میکنم. ما هرماه در هر دو انجمن، یک جلسه گردهمایی داریم. مثلاً در انجمن گوارش کودکان دوستانمان از شهرستانها میآیند و همه در همین مرکز طبی کودکان که مرکز تربیت فوق تخصص رشته اطفال است، جمع میشویم و در مورد مطالب ارزنده و بهروز صحبت میکنیم. این برنامه ماهیانه ما است و برنامه سالیانه هم که همان برگزاری کنگره است، با همین کیفیت در انجمن پزشکان کودکان برگزار می¬شود. ازنظر فعالیت علمی در حال پیشرفت هستیم. اکنون به این فکر افتادهایم که ارضا کردن همدیگر کافی نیست و لازم است با خارج هم تماس داشته باشیم. بنابراین در همین کنگرهها از خارج نیز افرادی را دعوت کردیم تا بیایند و صحبت کنند و ما هم از آنها یاد بگیریم که چه طور بتوانیم کنفرانس دهیم و صحبت کنیم. با انجمنهای خارج از کشور مانند انجمن پزشکان کودکان ترکیه، انجمن مدیترانه شرقی و انجمن بینالمللی اطفال IPA پیوند برقرار کردیم و با آنها تماس داریم تا حرفهای ما را بشنوند. یعنی اینطور نباشد که فقط خودمان باشیم، بلکه باید با بقیه هم تعامل داشته باشیم. تصمیم بر آن است که در پنج سال آینده، پزشکان اطفال کشورمان در منطقه اول بشوند. یعنی تصمیم داریم خود را به کشورهای پیرامون که برخی از آنها بسیار پیشتر از ما هستند، برسانیم و اگر بتوانیم از آنها جلوتر برویم. این تلاش را میکنیم و البته الآن که این صحبت را میکنیم، شاید کمی بعید باشد، ولی یقین دارم که اگر در راستای هدفمآنهمت کنیم، حتماً عملی میشود و میتوانیم از پس این کار برآییم. به امید روزی که بتوانیم تلاشمان را بهجایی برسانیم تا جوانهای ما به گذشتگان خود افتخار بکنند و آنها نیز به دنبال ما بیایند و ارزش افرادی را که در این مملکت زحمتکشیدهاند، مانند امثال مرحوم استاد دکتر محمد قریب، استاد دکتر حسن اهری، استاد دکتر محسن ضیایی و دیگر اساتید را بدانند.
ممنونم آقای دکتر خاتمی. راجع به اهمیت ارتباطات بینالمللی فرمودید. بهعنوان استادی که بخشی از تحصیلات وی در انگلستان سپریشده است، میخواستم در اینجا اهمیت تحصیلات خارج از کشور و استفاده از فرصتهای مطالعاتی را برای نسل جوان اساتید و همچنین دانشجویان تبیین بفرمایید.
باور من این است که جوانان ما سرآمد جوانان دیگر کشورها هستند. جوانان ایرانی ازنظر استعداد کم ندارند، فقط محیط است که باید این اجازه را به آنها بدهد تا تواناییهای خود را نشان بدهند. انجمن پزشکان کودکان 11 شعبه در شهرستانها دارد و ما با این شعب در ارتباط هستیم. آنها مسائلی را به ما منتقل میکنند و ما این مسائل را به وزارت خانه و گاهی به نظام پزشکی ارائه میکنیم. بهعنوانمثال، یکی از مسائلی که اخیراً دوستان ما از شهرستانها خواستند، این بود که برای پزشکان عمومی از وزارتخانه اجازه بگیرم تا اینها بتوانند سونوگرافی کنند. خوب پزشکان عمومی کار خود را انجام میدهند، حالا از جهاتی مشکلاتی دارند و درآمدشان خیلی کم است. ازاینرو تقاضا کردند که بتوانند سونوگرافی و یا مثلاً الکتروکاردیوگرافی کنند تا از این طریق درآمدی داشته باشند. اینها مشکلدارند. این جوان، جوانی است که دلش میخواهد کار کند و پیش برود منتها راه بسته است. وقتی این مورد به وزارت بهداشت منتقل میشود، وزارت بهداشت چهار نفر خبره را دعوت میکند و از آنها میخواهد حسن و عیب این کار را بگویند تا بتواند تصمیمگیری کند. بهطورقطع آنهایی که حسن کار را میگویند، در اقلیت هستند. بالاخره پزشک عمومی تا بیاید سونوگرافی یاد بگیرد، طول میکشد. بنابراین باید دست جوانها را بگیریم و راه را به آنها نشان دهیم. چندی پیش پزشکان نامه نوشته بودند که چرا تخصص اطفال چهار سال شده است؟ همان سه سال کافی است. دلایلی آورده بودند و بعد هم از انجمن میخواستند تا حرفشان را تأیید کند و وزارت خانه هم از دوره چهارساله منصرف شود. من به آنها گفتم که با پیشرفت کار موافقم، هم من و هم وزارتخانه میخواهیم جلو برویم، اما این جلو رفتن شرایطی دارد. حالا تحت این شرایط، اگر بخواهید دوره را سهساله کنید، حرفی ندارم. استدلالم این بود که در درجه اول کسی که در دانشگاه تدریس می¬کند، اگر تماموقت باشد و خارج را دیده باشد بهتر است. باید برود ببیند آنها چهکار میکنند و یاد بگیرد تا پس از بازگشت، آموختههای خود را یاد بدهد. بنابراین اگر به وضعیت استاد رسیدگی شود (استادی که میخواهد تماموقت شود، باید راضی شود. پس اول باید استاد را راضی کرد.)، یعنی مسائل مالی وی حل شود، این استاد میتواند هرچند سال یکبار به خارج از کشور برود و چیز یاد بگیرد و بازگردد. بنابراین رفتن پزشکان و اساتید به خارج از کشور برای ترقی الزامی است و برعکس دعوت کردن اساتید خارج به اینجا آسانتر است و مخارج کمتری دارند. سالها است که با سازمانی جهانی بهداشت کار میکنیم و به نتیجه میرسیم. بهعنوانمثال، اسهال بیماری است که هرساله در دنیا چهارتا پنج میلیون از بچههای زیر پنج سال را از بین میبرد که البته در کشورمان، مرگومیر ناشی از اسهال به تعداد خیلی کمی رسیده است و این درنتیجه همین تلاشی است که انجام دادهایم. همکاری با برنامههایی که سازمان جهانی بهداشت ارائه میدهد، چه در اسهال و چه در بیماریهای تنفسی و چه درزمینهٔ سوءتغذیه، همه اینها مؤثر بوده است. این نتیجه ارتباطات است و اگر آنها به ما کمک نکنند، ما مجبور میشویم فقط با خودمان صحبت کنیم و این به نظر من کافی نیست. مکمل این تلاش، همان رفتن بچهها به خارج از کشور است، چه در دورهای که اساتید ما هستند و چه در دورهای که دانشجو هستند، باید بروند و اطلاعات کسب کنند و بازگردند. آنوقت می¬بینیم که وضعیت پزشکی مملکت نهتنها در رشته ما بلکه در همه رشتهها شکوفا خواهد شد. دلیل دوم بهرهگیری از امکانات و وسایل آموزشی پیشرفته و دلیل بعدی اصلاح برنامه آموزشی است. حالا تحت این شرایط و تغییرات کلی میتوان برای تعیین مدت دوره تخصص کودکان تصمیمگیری کرد.
استاد در افتخارات شما، انتخاب شما بهعنوان پزشک نمونه به چشم میخورد. یک پزشک نمونه چه ویژگیهایی باید داشته باشد و ازنظر اخلاق حرفهای چه مواردی را باید رعایت کند تا بتواند الگویی برای سایر پزشکان باشد؟
همکارم دکتر نجفی بهعنوان نماینده عزیزانم شاهد است که من همیشه در زندگی بسیار با ملایمت کارکردم. یعنی خودم را آماده مقابله با هر مشکلی کردم. اگر هم نتوانم کاری را انجام بدهم، آن را متوقف میکنم و کار دیگری انجام میدهم. در این مسیر با همه دوستانم (چه آنهایی که در کنارم بودند و چه آنهایی که گاهی اوقات کملطفیهایی داشته اند.) با احترام کارکردهام. یعنی ملایمت و احترام داشتهام و این سر موفقیت من است که البته اگر موفقیتی بوده باشد. من با همه با ملایمت برخورد میکنم، حتی آنهایی که برایم مشکلساز بودهاند و آنهایی که مخالفت میکردند که از آنها نام نمیبرم. چون بالاخره سلیقه هرکسی را همه نمیپسندند، یک عده هم هستند که این سلیقه را خلاف میدانند و ما از آن استثنا نیستیم. هرکسی دوستان و بالاخره مخالفانی هم دارد، ولی من همه را تحمل کردم و میدانستم که نمیشود همه موافقم باشند. پیغمبر خدا هم مخالف داشت چه برسد به من. اگر پیشرفتی هست، در سایه سازش، ملایمت و تحمل است. به نظرم اگر کسی این مسیر را در پیش بگیرد، در زندگی خصوصی و خانوادگی و همچنین در زندگی اجتماعی کم نمیآورد.
خانم دکتر نجفی بفرمایید در چه برههای بهعنوان شاگرد استاد، همراه ایشان بودهاید؟ و اگر سؤالی از استاد دارید، بفرمایید.
به نام خدا، من از دوره دانشجویی در خدمت استاد بودم، یعنی حوالی سال 56 در دورههای آموزشی دانشجویان پزشکی، یکی دو هفته هم در خدمت استاد بودیم و به دنبال آن در دوران اینترنی و بعد هم دوره رزیدنتی. پس از فارغالتحصیل شدن، خصوصیت اخلاقی بسیار برگزیده استاد خاتمی که همان حسن خلق و تواضع ایشان است، چه در انتخاب رشته من که میخواستم دنبالهروی ایشان باشم و به همین منظور بخش گوارش را انتخاب کردم و چه در انتخاب رشته اکثریت فلوشیپ های گوارش، مؤثر بود. ایشان در طول همه این سالها با حسن خلق، تواضع و پشتکار و خلاصه در همه جنبهها یک الگوی بسیار خوب برای ما بود. از خداوند تشکر میکنم که این شانس را به ما داد که از محضر ایشان استفاده کنیم و خواهان آن هستم که این استاد بزرگوار، ان شاالله 120 سال با سلامتی کامل و تندرستی زندگی کند. خوب، یکی از زحمات اساسی که دکتر خاتمی در طی سالهای خدمتش انجام داد، ایجاد بخش گوارش بود که به همت و با خلاقیت ایشان پایهگذاری شد. سؤالی که در اینجا از ایشان دارم آن است که چه انتظاری از فلوشیپ هایی که تربیت میشوند، دارد تا آنها بتوانند حداقلهای این انتظارات را برآورده کنند؟
خدا را شاکر هستم دوستانی که در کنار خود داشتیم، سرآمد سایرین بودند و همکاران بسیار نزدیکی داشتم که بهاتفاق آنها و باهم این برنامه را انجام دادیم. همین الآن که بازنشسته شدهام و کمتر به بیمارستان و بخش گوارش میروم، دکتر نجفی آنجا را اداره میکند و من خیالم از این بابت راحت است. همین الآنهمگی ما (منظور پزشکان فوق تخصص گوارش اطفال سطح کشور هستند که تعداد آنها به 80 تن میرسد.) ماهی یکمرتبه همدیگر را میبینیم و علاوه بر کنگره سالیانه که در تهران برگزار میکنیم، سالی سه یا چهار مرتبه در استانها همدیگر را میبینیم. اسفندماه در کنگرهای که در یزد برگزار شد، همدیگر را دیدیم. دو ماه پیش در مشهد و دو ماه پیشتر از آن، در گرگان و قبل از آنهم در سنندج گرد هم آمدیم. طی دو ماه آینده نیز در زابل خواهیم بود.همه این عزیزان بهقدری بامحبت هستند که قانع نیستیم سالی یکبار همدیگر را ببینیم. بنابراین بر تعداد دیدارهای ما هرسال افزوده میشود. صمیمیتی که در گروه ما وجود دارد، به خاطر خوبیها و محبتهای این عزیزان است و برخی از آنها مانند فرزندان خود من هستند، لذا تا این اندازه باهم نزدیک هستیم. مطلبی که دکتر نجفی فرمود، واقعیتی است که ما به آن نیاز داریم و این شعله برافروخته شده را ادامه میدهیم. الآن پرچم دست دکتر نجفی است و باوجود دوستان دیگری که اطراف ایشان هستند، خیالمان راحت است که این برنامه جلو میرود. تلاش شخص خود من این است که پیوند بین این گروه و خارج از کشور را برقرار کنم، چون در این قسمت نقطهضعف داریم. آنچه ما را پایدار میکند، داشتن موفقیت بینالمللی است، یعنی بایستی خود را بهعنوان انجمن پزشکان کودکان ایران یا انجمن پزشکان گوارش ایران در خارج مطرح کنیم. بنابراین انتظار من از دوستان این است که به مشکلات نگاه نکنند، چراکه مشکل همهجا هست و این مشکلات حل میشود. البته اگر انسان تصمیمی داشته باشد، خدا هم کمک میکند. بنابراین تنها انتظار من تلاش بیشتر و ادامه همین صمیمیتها است.
دکتر نجفی: بسیار ممنون، یک سؤال کوچک دیگر هم من از ایشان بپرسم. استاد درزمینهٔ های بسیار متعددی فعالیت داشته است. شاید پاسخ به این سؤال خیلی هم مشکل باشد. وقتی به گذشته برمیگردید، در میان بخشهایی که فعالیت داشتهاید، کدامیک را بیشتر دوست دارید؟
گوارش اطفال مرکزیت کار من است، یعنی اگر قرار باشد که بین فعالیتهایم یکی را انتخاب کنم، این در مرکز قرار دارد و بقیه تابع آن بودند. آنچه به نظر من باعث شده است تا در سلامت کودکان توفیقاتی پیدا کنیم، به دلیل موفقیتهای بخش گوارش اطفال بوده است. شما ناظر هستید و میبینید که اگر انجمن شیر مادر بخواهد مطلبی را جا بیندازد، با ما در میان میگذارد. من هم از عزیزان خواهش می کنم که به اینجا تشریف بیاورند. ما میخواهیم مشکل انجمن ترویج تغذیه با شیر مادر را حل کنیم. اخیراً نیز از من خواستهاند که برای تأسیس مرکزیت گروه آلرژی، گوارش و شیر مادر (بهعنوان مرکزیت این سه انجمن) همکاری کنیم. افرادی را نیز خواستهاند تا بهعنوان اعضای مرکز معرفی کنم که یکی از آنها شخص شما (اشاره به دکتر نجفی) هستید. بنابراین الآن در هرجایی که در مورد اطفال مسئلهدارند، از گروه ما کمک میخواهند و این به خاطر مرکزیت کار ما است که توفیق آن را داریم تا سایر بخشها در معیت انجمن پزشکان کودکان و انجمن گوارش کودکان کار کنند.
دکتر نجفی: همان¬طور که خدمتتان گفتم بسیاری از ما به خاطر شخصیت شما، بخش گوارش را انتخاب کردیم. از طرفی حقیقتاً رشته اطفال، رشتهای مظلوم و بیدرآمد است و مانند خود اطفال سایز کوچکی دارد! بهاینترتیب فکر میکنم باید انگیزههای محکمی وجود داشته باشد تا بتوان این راه را طی کرد. آیا طی این سالها افرادی بودند که وجودشان انگیزهای برای شما باشد تا این راه را طی کنید؟ آیا خود شما الگویی داشتهاید؟
بله، مرحوم استاد دکتر قریب، پرچمدار رشته اطفال ایران است. من اساتید زیادی داشتهام که از آنها استفاده کردم ولی برخی از آنها صرفاً شخصیت علمی داشتند. فرض بفرمایید مرحوم دکتر وکیلی استاد بسیار خوبی بود که ازنظر علمی به کارش مسلط بود. یا استاد دکتر آذر و یا مرحوم پرفسورعدل که همه اینها ازنظر علمی بسیار عالی بودند. اگر بخواهم بشمارم، باز هم زیادتر از اینها است و ازنظر علمی بحثی در توانایی این اساتید نیست. اما آنچه در کنار این علم در مورد سایرین کمتر و برای استاد قریب بیشتر مطرح بود، جنبه اخلاق بود. اگر اخلاق در کنار علم باشد، خیلی کارها میکند، ولی علم بهتنهایی، مشکلاتی در کنارش خواهد بود. چیزی که ما را تشویق میکرد در کنار دکتر قریب باشیم، اخلاق ایشان بود. نه اینکه بگویم عصبانی نمیشد، چراکه در مواردی حق داشت عصبانی بشود. وقتی انسان می بیند یک الگو و پرچمدار و راهنمای خوب در کنارش حضور دارد، انگیزه پیدا میکند. روزی ایشان به من فرمود " بیا راجع به اسهال صحبت کن." روش ایشان این طور بود که به من میگفت "این مقاله را بگیر و بخوان. پسفردا بیا در مورد آن صحبت کن." گفتم "چشم." مقاله را که فرض کنید راجع به یبوست بود، میخواندم. چند هفته پسازآن، کودکی مبتلابه یبوست به بیمارستان مراجعه میکرد. استاد میگفت "دکتر خاتمی بیا راجع به این صحبت کن." یعنی به ما میفهماند مطالب باید در ذهنمان بماند و هرجایی مریضی در این حال دیدیم، باید بتوانیم در مورد آن صحبت کنیم. یک روز به من گفت "راجع به اسهال صحبت کن." گفتم "چشم"، رفتم مطالعه کردم، آمدم و صحبت کردم. کسی سؤالی کرد و استاد قدری آشفته شد. به آن فرد گفت "ببین، من ده برابر ایشان (منظور دکتر خاتمی) مطالعه کردهام، ولی ایراد نگرفتم. شما چرا ایراد میگیرید؟" یعنی حواستان باشد از هم ایراد نگیرید و اگر میتوانید شما هم جلو بروید. از این بیان استاد هم من درس گرفتم و هم او. درسی که من گرفتم این بود که از خودم زیاد راضی نباشم، زیرا مطلبی که من خواندهام، استاد ده برابر آن را خوانده و بلد است. پس حالا جا دارد که به جلو بروم. درسی را هم که به آن فرد داد این بود که تو هم برو و یکقدم بردار و سعی نکن پا جلوی پای کسی که جلو میرود، بگذاری. بنابراین ما در هر زمینهای از ایشان چیز یاد گرفتیم. انصاف نیز همین است که شخص دنبال این بزرگواران باشد. به همین دلیل 36 سال است دنبال ایشان هستیم و امیدوارم سایرین هم دنبال چنین الگوهایی باشند.
استاد در بخشی از شرححال خود فرمودید که در دانشکده افسری تحصیلکردهاید. چطور شد که از دانشکده افسری وارد دانشکده پزشکی شدید؟
ما زندگی خیلی مرفهی نداشتیم و البته مشابه ما خیلیها بودند. در آن زمان، برای گذراندن زندگی ابتدا به دانشسرا رفتم و در آنجا از من تعهد گرفتند که بعد از فارغالتحصیلی در وزارت آموزشوپرورش خدمت کنم. یک سال هم در آنجا کارکردم پسازآن دیدم که کار در آنجا مرا قانع نمیکند. هرچند در آنجا هم ترقی داشتم ولی به دلیل مسائلی که شاید احتیاج به گفتن آن نباشد، دیدم کار در آنجا من را قانع نمیکند. گفتم باید بروم بالا. حالا یک شهرستانی آمده تهران. جایی هم ندارد، چه کند؟ میخواهد درس پزشکی هم بخواند. الآن هم جوانهایی هستند که این شرایط را دارند. از آنطرف هم دانشسرا تعقیب میکرد که تو تعهد دادهای که اینجا بیایی. راه¬حلی که بتوانم هم ازآنجا فرار کنم و هم خودم را حفظ کنم، ارتش بود. به ارتش رفتم و شش سال پزشکی تمام شد. ارتش هم به همین راحتیها به کسی اجازه نمیدهد جلوتر برود. یک روز مرحوم دکتر حسن اهری، کتاب نلسون را برداشت و به ارتش آورد. با مسئولین آنجا صحبت کرد و گفت "این پزشک به درد ما میخورد. شما این فرد را به ما بدهید، ما هم سه پزشک متخصص اطفال برای شما تربیت میکنیم." آن مسئول از دکتر اهری پرسید: "ایشان خیلی نابغه است؟" دکتر اهری گفت "بله" گفت "خوب او را میفرستیم لشگر خانه، مردم آنجا به وی احتیاج دارند." دکتر اهری گفت "شوخی کردم، اجازه بدهید مرخص شوم." چنین داستانهایی داشتیم. هرسال، در هر هفته، دو روز اجازه میگرفتیم و به اینجا (مرکز طبی کودکان) میآمدیم. کار آسانی نبود و امثال من شاید در ارتش سه یا چهار نفر بیشتر نبودند. این کار خیلی مشکل بود و به هر کس این اجازه را نمیدادند. در رشته ما، دکتر سیادتی هم بود. در بیمارستان ارتش که بودیم، آموزش میدادیم و بیمارستان را اداره میکردیم. اینطور نبود که بگویند "آقا شما برو آزاد هستی." دیدند مایهاش هست، موافقت کردند که هفتهای دو روز به اینجا بیایم. مرحوم استاد دکتر قریب هم برنامهاش اینطور بود که خودش مقالات را میآورد و همه مجلاتی را که موردعلاقهاش بود، میخواند و انتخاب میکرد. از ما میخواست که مقاله موردنظر را بخوانیم و در مورد آن صحبت کنیم و این کار را باید انجام میدادیم. امروز که آن را انجام میدادم، فردا مطلب دیگری میآورد. هر وقت بیمار مبتلابه آن بیماری پیدا میشد، از من میخواست که درباره آن توضیح بدهم. یعنی همیشه یادآوری میکرد مطلبی را که میگویید باید در ذهن نگهدارید و بتوانید در مورد آن صحبت کنید. اینها گوشههایی بود که ما از ایشان یاد میگرفتیم. بنابراین علم سر جای خود و اخلاق هم سر جای خود بود. وقتی اینها را باهم جمع میکنید، میبینید محبتی در دل آدم جمع میشود که در جای دیگر نمی بینید. درحالیکه در جای دیگر فقط علم را میتوان مورداستفاده قرار داد. به دلیل این مسائل بود که ما شیفته استاد دکتر قریب شدیم و الآن هم در همین مسیر جلو میرویم.
در چه سالی ازدواج کردید استاد؟
همان سالی که اینترن بودم یعنی در سال 1334 ازدواج کردم.
چند فرزند دارید؟
چهار فرزند.
تحصیلاتشان چیست؟
دختر بزرگم جراح دندانپزشک است و باهمسرش که او هم جراح دندانپزشک است و سابقاً استاد دانشگاه شهید بهشتی بود، باهم کار میکنند. دختر دومم، که آخرین فرزندم نیز هست، به دنبال خود من آمد و مدرک فوق تخصص گوارش اطفال گرفت. او الآن استادیار بیمارستان مفید است. پسرانم هم دوقلو هستند. یکی از آنها مهندس است و دیگری متأسفانه در اثر سانحه تصادف، مدتها در کما بود و الآن در منزل است و قادر به کار کردن نیست.
آقای دکتر خاتمی، 80 سال از عمر دانشگاه علوم پزشکی تهران میگذرد و بیش از 60 سال است که از فارغالتحصیلی شما در رشته پزشکی میگذرد. پیشرفت رشته تخصصی خودتان یعنی رشته اطفال را در دانشگاه چگونه ارزیابی میکنید ؟ بهطور خلاصه برای ما بفرمایید آینده این رشته را چه طور میبینید؟
تأسیس رشته اطفال با مرحوم دکتر قریب و پیشبرد این رشته هم با ایشان بود.ایشان پس از بازگشت از پاریس، توقع آنچنانی نداشت. یعنی با ناسازگاریها و نارساییها ساخت. در بیمارستان پهلوی سابق (بیمارستان امام خمینی (ره)) که به آن بیمارستان هزار تخت خوابی میگفتیم، بخش اطفال در یکگوشه حیاط در طبقه دوم قرار داشت و اتاقهایش محدود بود، یک کریدر کوچک بود و یک حوض هم وسط آن قرار داشت. مرحوم دکتر قریب دستور داده بود که دور این حوض، صندلی چوبی بگذارند. پس از اینکه ویزیت تمام میشد، دور این حوض مینشستیم و در مورد بیماران صحبت میکردیم. در آن زمان من اینترن ایشان بودم و به یاد دارم ایشان برای تقویت این بخش بسیار تلاش میکرد. مدتی در آن بخش بود، بعد در مرکز طبی کودکان مستقر شد و پسازآن بازنشسته شد. یکی از شاگردانش مرحوم دکتر اهری که مرد بسیار باوفا و باگذشتی نسبت به ایشان بود، در سیستم نفوذ داشت. او از نفوذش استفاده کرد و با کمک خیرین این مرکز طبی را ساخت. ساختمان مرکز طبی نزدیک به اتمام بود که سراغ مرحوم دکتر قریب آمد و از ایشان خواست که ریاست آنجا را به عهده بگیرد. ایشان باکمال خضوع و تواضع استاد را به آنجا برد و هرچه استاد میگفت انجام میداد. در انتخاب افراد و دعوت از آنها از خارج و هر کاری که میخواست انجام دهد، از استاد میپرسید و کسب اجازه میکرد. کار او خیلی ارزش داشت و فوقالعاده بود. نمیگویم که همه با دکتر قریب موافق بودند. نه، شاید دکتر نجفی هم شنیده است. بعضیها قدری در مورد ایشان کملطفی میکردند. اما یکی پیدا میشد که به این شکل جبران میکرد. مرحوم دکتر اهری آنقدر باعاطفه و بامحبت بود که آدم تحسین میکرد و رفتار وی درس خوبی به انسان میداد. یعنی همینکه فرد از استادش تقدیر بکند و بدین شکل از وی مراقبت کند، برای دیگران آموزنده است. به هر جهت وقتی استاد قریب به مرکز طبی کودکان آمد، تدریجاً پرسنل را وارد آنجا کرد. لیستی دست مرحوم دکتر اهری بود که طبق آن از خارج افراد را دعوت میکرد. میگشت ببیند چه کسی کجا تحصیل میکند و چه جور فردی است. پس از انتخاب، او را دعوت میکرد. کادر مرکز طبی را به این شکل تکمیل کرد. بعد سراغ مرحوم قریب آمد تا ببیند ایشان از داخل کشور، چه کسانی را صلاح میبیند که وارد مرکز کند. دکتر هم نظرش را میگفت. بهاینترتیب گروهی برای انجام برنامه تشکیل شد. رییس گروه استاد دکتر قریب و همهکاره اجرایی دکتر اهری بودند. بهاینترتیب آرامآرام رشته اطفال شکل گرفت. مسائلی نیز پیدا شد. آن موقع اختلافی بین مرکز طبی و بخش اطفال بیمارستان امام رخ داد. بخش اطفال را یکی از شاگردان دکتر قریب به نام مرحوم دکتر حسن زمانی و مرکز طبی را هم مرحوم دکتر قریب اداره میکرد. قدری اختلافات زیاد شد. به این معنا که رییس بیمارستان امام (دکتر باقری) که یک دکتر رادیولوژیست بود و تحصیلات فرانسوی داشت و دکتر قریب را هم خوب میشناخت، با وی بر سر لطف نبود و میخواست که بخش دکتر زمانی را بالا ببرد. روزی ایشان مرا احضار کرد و به من گفت "شما هفتهای دو روز اینجا هستی. من میخواهم شما اینطرف (بیمارستان امام) بیایی و هرچه هم بخواهی برای شما مهیا میکنم." گفتم "من آنطرف (مرکز طبی) زیر سایه دکتر قریب راضی هستم." گفت "آنجا سایه¬اش سنگین است، دکتر قریب هست. دکتر ضیائی هست. اینجا تو همهکاره میشوی." گفتم "من ترجیح میدهم آنجا باشم." نیت وی این بود که بیمارستان پهلوی (بیمارستان امام خمینی (ره) فعلی) را بالا ببرد ولی خوب این کار غلط بود و خوشبختانه دوام نیاورد. ایشان که کنار رفت، دیگر مسائل تقریباً بین خودمان حل شد. الآن هم بخش اطفال بیمارستان امام سر جایش هست. در مسیر انقلاب اسلامی نیز اتفاقاتی افتاد و مرکز طبی ضعیف شد و آنجا را قبول نداشتند که بماند. بالاخره، مرکز طبی بعد از فراز و نشیب دوباره شکل گرفت و جایگاه خودش را پیدا کرد. در حال حاضر مرکز طبی، بخش اطفال بیمارستان امام و بیمارستان بهرامی را داریم و اینها مجموعه بخش اطفال دانشگاه تهران را تشکیل میدهند. حالا شاگردهای اینجا دارند چراغ مراکز دیگر را روشن میکنند. مثلاً برخی از اساتید بیمارستان مفید، شاگردهای مرکز طبی هستند و تعداد دیگری از شاگردان این مرکز در دانشگاه ایران هستند. بنابراین هر بخش اطفالی که بروید، میبیند که منشأ آن از مرکز طبی بوده است و تعداد زیادی از عزیزانی که در این مرکز تربیتشدهاند، به سنهای بالا رسیدهاند و شاید کارآموزشی نمیکنند، ولی کار درمانی دارند. برخی مطب دارند و برخی بیمارستانهای خصوصی را اداره میکنند. همه اینها تربیتیافته مرکز طبی کودکان هستند. بنابراین در حال حاضر، ارزش مرکز طبی و بخش گوارش کودکان سر جای خودش هست و هنوز هم این مرکز اول است. میخواهیم در خارج کشور هم بخش اطفال و بخش گوارش کودکان ما همینطور پرآوازه باشد./ق
ممنونیم استاد که برای این گفتگو وقت گذاشتید.
خبرنگار: زهرا صادقی
عکاس: مهدی کیهان
خدا را شاکر هستم دوستانی که در کنار خود داشتیم، سرآمد سایرین بودند و همکاران بسیار نزدیکی داشتم که بهاتفاق آنها و باهم این برنامه را انجام دادیم. همین الآن که بازنشسته شدهام و کمتر به بیمارستان و بخش گوارش میروم، دکتر نجفی آنجا را اداره میکند و من خیالم از این بابت راحت است. همین الآنهمگی ما (منظور پزشکان فوق تخصص گوارش اطفال سطح کشور هستند که تعداد آنها به 80 تن میرسد.) ماهی یکمرتبه همدیگر را میبینیم و علاوه بر کنگره سالیانه که در تهران برگزار میکنیم، سالی سه یا چهار مرتبه در استانها همدیگر را میبینیم. اسفندماه در کنگرهای که در یزد برگزار شد، همدیگر را دیدیم. دو ماه پیش در مشهد و دو ماه پیشتر از آن، در گرگان و قبل از آنهم در سنندج گرد هم آمدیم. طی دو ماه آینده نیز در زابل خواهیم بود.همه این عزیزان بهقدری بامحبت هستند که قانع نیستیم سالی یکبار همدیگر را ببینیم. بنابراین بر تعداد دیدارهای ما هرسال افزوده میشود. صمیمیتی که در گروه ما وجود دارد، به خاطر خوبیها و محبتهای این عزیزان است و برخی از آنها مانند فرزندان خود من هستند، لذا تا این اندازه باهم نزدیک هستیم. مطلبی که دکتر نجفی فرمود، واقعیتی است که ما به آن نیاز داریم و این شعله برافروخته شده را ادامه میدهیم. الآن پرچم دست دکتر نجفی است و باوجود دوستان دیگری که اطراف ایشان هستند، خیالمان راحت است که این برنامه جلو میرود. تلاش شخص خود من این است که پیوند بین این گروه و خارج از کشور را برقرار کنم، چون در این قسمت نقطهضعف داریم. آنچه ما را پایدار میکند، داشتن موفقیت بینالمللی است، یعنی بایستی خود را بهعنوان انجمن پزشکان کودکان ایران یا انجمن پزشکان گوارش ایران در خارج مطرح کنیم. بنابراین انتظار من از دوستان این است که به مشکلات نگاه نکنند، چراکه مشکل همهجا هست و این مشکلات حل میشود. البته اگر انسان تصمیمی داشته باشد، خدا هم کمک میکند. بنابراین تنها انتظار من تلاش بیشتر و ادامه همین صمیمیتها است.
دکتر نجفی: بسیار ممنون، یک سؤال کوچک دیگر هم من از ایشان بپرسم. استاد درزمینهٔ های بسیار متعددی فعالیت داشته است. شاید پاسخ به این سؤال خیلی هم مشکل باشد. وقتی به گذشته برمیگردید، در میان بخشهایی که فعالیت داشتهاید، کدامیک را بیشتر دوست دارید؟
گوارش اطفال مرکزیت کار من است، یعنی اگر قرار باشد که بین فعالیتهایم یکی را انتخاب کنم، این در مرکز قرار دارد و بقیه تابع آن بودند. آنچه به نظر من باعث شده است تا در سلامت کودکان توفیقاتی پیدا کنیم، به دلیل موفقیتهای بخش گوارش اطفال بوده است. شما ناظر هستید و میبینید که اگر انجمن شیر مادر بخواهد مطلبی را جا بیندازد، با ما در میان میگذارد. من هم از عزیزان خواهش می کنم که به اینجا تشریف بیاورند. ما میخواهیم مشکل انجمن ترویج تغذیه با شیر مادر را حل کنیم. اخیراً نیز از من خواستهاند که برای تأسیس مرکزیت گروه آلرژی، گوارش و شیر مادر (بهعنوان مرکزیت این سه انجمن) همکاری کنیم. افرادی را نیز خواستهاند تا بهعنوان اعضای مرکز معرفی کنم که یکی از آنها شخص شما (اشاره به دکتر نجفی) هستید. بنابراین الآن در هرجایی که در مورد اطفال مسئلهدارند، از گروه ما کمک میخواهند و این به خاطر مرکزیت کار ما است که توفیق آن را داریم تا سایر بخشها در معیت انجمن پزشکان کودکان و انجمن گوارش کودکان کار کنند.
دکتر نجفی: همان¬طور که خدمتتان گفتم بسیاری از ما به خاطر شخصیت شما، بخش گوارش را انتخاب کردیم. از طرفی حقیقتاً رشته اطفال، رشتهای مظلوم و بیدرآمد است و مانند خود اطفال سایز کوچکی دارد! بهاینترتیب فکر میکنم باید انگیزههای محکمی وجود داشته باشد تا بتوان این راه را طی کرد. آیا طی این سالها افرادی بودند که وجودشان انگیزهای برای شما باشد تا این راه را طی کنید؟ آیا خود شما الگویی داشتهاید؟
بله، مرحوم استاد دکتر قریب، پرچمدار رشته اطفال ایران است. من اساتید زیادی داشتهام که از آنها استفاده کردم ولی برخی از آنها صرفاً شخصیت علمی داشتند. فرض بفرمایید مرحوم دکتر وکیلی استاد بسیار خوبی بود که ازنظر علمی به کارش مسلط بود. یا استاد دکتر آذر و یا مرحوم پرفسورعدل که همه اینها ازنظر علمی بسیار عالی بودند. اگر بخواهم بشمارم، باز هم زیادتر از اینها است و ازنظر علمی بحثی در توانایی این اساتید نیست. اما آنچه در کنار این علم در مورد سایرین کمتر و برای استاد قریب بیشتر مطرح بود، جنبه اخلاق بود. اگر اخلاق در کنار علم باشد، خیلی کارها میکند، ولی علم بهتنهایی، مشکلاتی در کنارش خواهد بود. چیزی که ما را تشویق میکرد در کنار دکتر قریب باشیم، اخلاق ایشان بود. نه اینکه بگویم عصبانی نمیشد، چراکه در مواردی حق داشت عصبانی بشود. وقتی انسان می بیند یک الگو و پرچمدار و راهنمای خوب در کنارش حضور دارد، انگیزه پیدا میکند. روزی ایشان به من فرمود " بیا راجع به اسهال صحبت کن." روش ایشان این طور بود که به من میگفت "این مقاله را بگیر و بخوان. پسفردا بیا در مورد آن صحبت کن." گفتم "چشم." مقاله را که فرض کنید راجع به یبوست بود، میخواندم. چند هفته پسازآن، کودکی مبتلابه یبوست به بیمارستان مراجعه میکرد. استاد میگفت "دکتر خاتمی بیا راجع به این صحبت کن." یعنی به ما میفهماند مطالب باید در ذهنمان بماند و هرجایی مریضی در این حال دیدیم، باید بتوانیم در مورد آن صحبت کنیم. یک روز به من گفت "راجع به اسهال صحبت کن." گفتم "چشم"، رفتم مطالعه کردم، آمدم و صحبت کردم. کسی سؤالی کرد و استاد قدری آشفته شد. به آن فرد گفت "ببین، من ده برابر ایشان (منظور دکتر خاتمی) مطالعه کردهام، ولی ایراد نگرفتم. شما چرا ایراد میگیرید؟" یعنی حواستان باشد از هم ایراد نگیرید و اگر میتوانید شما هم جلو بروید. از این بیان استاد هم من درس گرفتم و هم او. درسی که من گرفتم این بود که از خودم زیاد راضی نباشم، زیرا مطلبی که من خواندهام، استاد ده برابر آن را خوانده و بلد است. پس حالا جا دارد که به جلو بروم. درسی را هم که به آن فرد داد این بود که تو هم برو و یکقدم بردار و سعی نکن پا جلوی پای کسی که جلو میرود، بگذاری. بنابراین ما در هر زمینهای از ایشان چیز یاد گرفتیم. انصاف نیز همین است که شخص دنبال این بزرگواران باشد. به همین دلیل 36 سال است دنبال ایشان هستیم و امیدوارم سایرین هم دنبال چنین الگوهایی باشند.
استاد در بخشی از شرححال خود فرمودید که در دانشکده افسری تحصیلکردهاید. چطور شد که از دانشکده افسری وارد دانشکده پزشکی شدید؟
ما زندگی خیلی مرفهی نداشتیم و البته مشابه ما خیلیها بودند. در آن زمان، برای گذراندن زندگی ابتدا به دانشسرا رفتم و در آنجا از من تعهد گرفتند که بعد از فارغالتحصیلی در وزارت آموزشوپرورش خدمت کنم. یک سال هم در آنجا کارکردم پسازآن دیدم که کار در آنجا مرا قانع نمیکند. هرچند در آنجا هم ترقی داشتم ولی به دلیل مسائلی که شاید احتیاج به گفتن آن نباشد، دیدم کار در آنجا من را قانع نمیکند. گفتم باید بروم بالا. حالا یک شهرستانی آمده تهران. جایی هم ندارد، چه کند؟ میخواهد درس پزشکی هم بخواند. الآن هم جوانهایی هستند که این شرایط را دارند. از آنطرف هم دانشسرا تعقیب میکرد که تو تعهد دادهای که اینجا بیایی. راه¬حلی که بتوانم هم ازآنجا فرار کنم و هم خودم را حفظ کنم، ارتش بود. به ارتش رفتم و شش سال پزشکی تمام شد. ارتش هم به همین راحتیها به کسی اجازه نمیدهد جلوتر برود. یک روز مرحوم دکتر حسن اهری، کتاب نلسون را برداشت و به ارتش آورد. با مسئولین آنجا صحبت کرد و گفت "این پزشک به درد ما میخورد. شما این فرد را به ما بدهید، ما هم سه پزشک متخصص اطفال برای شما تربیت میکنیم." آن مسئول از دکتر اهری پرسید: "ایشان خیلی نابغه است؟" دکتر اهری گفت "بله" گفت "خوب او را میفرستیم لشگر خانه، مردم آنجا به وی احتیاج دارند." دکتر اهری گفت "شوخی کردم، اجازه بدهید مرخص شوم." چنین داستانهایی داشتیم. هرسال، در هر هفته، دو روز اجازه میگرفتیم و به اینجا (مرکز طبی کودکان) میآمدیم. کار آسانی نبود و امثال من شاید در ارتش سه یا چهار نفر بیشتر نبودند. این کار خیلی مشکل بود و به هر کس این اجازه را نمیدادند. در رشته ما، دکتر سیادتی هم بود. در بیمارستان ارتش که بودیم، آموزش میدادیم و بیمارستان را اداره میکردیم. اینطور نبود که بگویند "آقا شما برو آزاد هستی." دیدند مایهاش هست، موافقت کردند که هفتهای دو روز به اینجا بیایم. مرحوم استاد دکتر قریب هم برنامهاش اینطور بود که خودش مقالات را میآورد و همه مجلاتی را که موردعلاقهاش بود، میخواند و انتخاب میکرد. از ما میخواست که مقاله موردنظر را بخوانیم و در مورد آن صحبت کنیم و این کار را باید انجام میدادیم. امروز که آن را انجام میدادم، فردا مطلب دیگری میآورد. هر وقت بیمار مبتلابه آن بیماری پیدا میشد، از من میخواست که درباره آن توضیح بدهم. یعنی همیشه یادآوری میکرد مطلبی را که میگویید باید در ذهن نگهدارید و بتوانید در مورد آن صحبت کنید. اینها گوشههایی بود که ما از ایشان یاد میگرفتیم. بنابراین علم سر جای خود و اخلاق هم سر جای خود بود. وقتی اینها را باهم جمع میکنید، میبینید محبتی در دل آدم جمع میشود که در جای دیگر نمی بینید. درحالیکه در جای دیگر فقط علم را میتوان مورداستفاده قرار داد. به دلیل این مسائل بود که ما شیفته استاد دکتر قریب شدیم و الآن هم در همین مسیر جلو میرویم.
در چه سالی ازدواج کردید استاد؟
همان سالی که اینترن بودم یعنی در سال 1334 ازدواج کردم.
چند فرزند دارید؟
چهار فرزند.
تحصیلاتشان چیست؟
دختر بزرگم جراح دندانپزشک است و باهمسرش که او هم جراح دندانپزشک است و سابقاً استاد دانشگاه شهید بهشتی بود، باهم کار میکنند. دختر دومم، که آخرین فرزندم نیز هست، به دنبال خود من آمد و مدرک فوق تخصص گوارش اطفال گرفت. او الآن استادیار بیمارستان مفید است. پسرانم هم دوقلو هستند. یکی از آنها مهندس است و دیگری متأسفانه در اثر سانحه تصادف، مدتها در کما بود و الآن در منزل است و قادر به کار کردن نیست.
آقای دکتر خاتمی، 80 سال از عمر دانشگاه علوم پزشکی تهران میگذرد و بیش از 60 سال است که از فارغالتحصیلی شما در رشته پزشکی میگذرد. پیشرفت رشته تخصصی خودتان یعنی رشته اطفال را در دانشگاه چگونه ارزیابی میکنید ؟ بهطور خلاصه برای ما بفرمایید آینده این رشته را چه طور میبینید؟
تأسیس رشته اطفال با مرحوم دکتر قریب و پیشبرد این رشته هم با ایشان بود.ایشان پس از بازگشت از پاریس، توقع آنچنانی نداشت. یعنی با ناسازگاریها و نارساییها ساخت. در بیمارستان پهلوی سابق (بیمارستان امام خمینی (ره)) که به آن بیمارستان هزار تخت خوابی میگفتیم، بخش اطفال در یکگوشه حیاط در طبقه دوم قرار داشت و اتاقهایش محدود بود، یک کریدر کوچک بود و یک حوض هم وسط آن قرار داشت. مرحوم دکتر قریب دستور داده بود که دور این حوض، صندلی چوبی بگذارند. پس از اینکه ویزیت تمام میشد، دور این حوض مینشستیم و در مورد بیماران صحبت میکردیم. در آن زمان من اینترن ایشان بودم و به یاد دارم ایشان برای تقویت این بخش بسیار تلاش میکرد. مدتی در آن بخش بود، بعد در مرکز طبی کودکان مستقر شد و پسازآن بازنشسته شد. یکی از شاگردانش مرحوم دکتر اهری که مرد بسیار باوفا و باگذشتی نسبت به ایشان بود، در سیستم نفوذ داشت. او از نفوذش استفاده کرد و با کمک خیرین این مرکز طبی را ساخت. ساختمان مرکز طبی نزدیک به اتمام بود که سراغ مرحوم دکتر قریب آمد و از ایشان خواست که ریاست آنجا را به عهده بگیرد. ایشان باکمال خضوع و تواضع استاد را به آنجا برد و هرچه استاد میگفت انجام میداد. در انتخاب افراد و دعوت از آنها از خارج و هر کاری که میخواست انجام دهد، از استاد میپرسید و کسب اجازه میکرد. کار او خیلی ارزش داشت و فوقالعاده بود. نمیگویم که همه با دکتر قریب موافق بودند. نه، شاید دکتر نجفی هم شنیده است. بعضیها قدری در مورد ایشان کملطفی میکردند. اما یکی پیدا میشد که به این شکل جبران میکرد. مرحوم دکتر اهری آنقدر باعاطفه و بامحبت بود که آدم تحسین میکرد و رفتار وی درس خوبی به انسان میداد. یعنی همینکه فرد از استادش تقدیر بکند و بدین شکل از وی مراقبت کند، برای دیگران آموزنده است. به هر جهت وقتی استاد قریب به مرکز طبی کودکان آمد، تدریجاً پرسنل را وارد آنجا کرد. لیستی دست مرحوم دکتر اهری بود که طبق آن از خارج افراد را دعوت میکرد. میگشت ببیند چه کسی کجا تحصیل میکند و چه جور فردی است. پس از انتخاب، او را دعوت میکرد. کادر مرکز طبی را به این شکل تکمیل کرد. بعد سراغ مرحوم قریب آمد تا ببیند ایشان از داخل کشور، چه کسانی را صلاح میبیند که وارد مرکز کند. دکتر هم نظرش را میگفت. بهاینترتیب گروهی برای انجام برنامه تشکیل شد. رییس گروه استاد دکتر قریب و همهکاره اجرایی دکتر اهری بودند. بهاینترتیب آرامآرام رشته اطفال شکل گرفت. مسائلی نیز پیدا شد. آن موقع اختلافی بین مرکز طبی و بخش اطفال بیمارستان امام رخ داد. بخش اطفال را یکی از شاگردان دکتر قریب به نام مرحوم دکتر حسن زمانی و مرکز طبی را هم مرحوم دکتر قریب اداره میکرد. قدری اختلافات زیاد شد. به این معنا که رییس بیمارستان امام (دکتر باقری) که یک دکتر رادیولوژیست بود و تحصیلات فرانسوی داشت و دکتر قریب را هم خوب میشناخت، با وی بر سر لطف نبود و میخواست که بخش دکتر زمانی را بالا ببرد. روزی ایشان مرا احضار کرد و به من گفت "شما هفتهای دو روز اینجا هستی. من میخواهم شما اینطرف (بیمارستان امام) بیایی و هرچه هم بخواهی برای شما مهیا میکنم." گفتم "من آنطرف (مرکز طبی) زیر سایه دکتر قریب راضی هستم." گفت "آنجا سایه¬اش سنگین است، دکتر قریب هست. دکتر ضیائی هست. اینجا تو همهکاره میشوی." گفتم "من ترجیح میدهم آنجا باشم." نیت وی این بود که بیمارستان پهلوی (بیمارستان امام خمینی (ره) فعلی) را بالا ببرد ولی خوب این کار غلط بود و خوشبختانه دوام نیاورد. ایشان که کنار رفت، دیگر مسائل تقریباً بین خودمان حل شد. الآن هم بخش اطفال بیمارستان امام سر جایش هست. در مسیر انقلاب اسلامی نیز اتفاقاتی افتاد و مرکز طبی ضعیف شد و آنجا را قبول نداشتند که بماند. بالاخره، مرکز طبی بعد از فراز و نشیب دوباره شکل گرفت و جایگاه خودش را پیدا کرد. در حال حاضر مرکز طبی، بخش اطفال بیمارستان امام و بیمارستان بهرامی را داریم و اینها مجموعه بخش اطفال دانشگاه تهران را تشکیل میدهند. حالا شاگردهای اینجا دارند چراغ مراکز دیگر را روشن میکنند. مثلاً برخی از اساتید بیمارستان مفید، شاگردهای مرکز طبی هستند و تعداد دیگری از شاگردان این مرکز در دانشگاه ایران هستند. بنابراین هر بخش اطفالی که بروید، میبیند که منشأ آن از مرکز طبی بوده است و تعداد زیادی از عزیزانی که در این مرکز تربیتشدهاند، به سنهای بالا رسیدهاند و شاید کارآموزشی نمیکنند، ولی کار درمانی دارند. برخی مطب دارند و برخی بیمارستانهای خصوصی را اداره میکنند. همه اینها تربیتیافته مرکز طبی کودکان هستند. بنابراین در حال حاضر، ارزش مرکز طبی و بخش گوارش کودکان سر جای خودش هست و هنوز هم این مرکز اول است. میخواهیم در خارج کشور هم بخش اطفال و بخش گوارش کودکان ما همینطور پرآوازه باشد./ق
ممنونیم استاد که برای این گفتگو وقت گذاشتید.
خبرنگار: زهرا صادقی
عکاس: مهدی کیهان
ارسال به دوستان