• تاریخ انتشار : 1394/08/15 - 09:10
  • تعداد بازدید کنندگان خبر : 22235
  • زمان مطالعه : 23 دقیقه

طلايه‌داران دانشگاه

دکتر غفارپور: علم و علم آموزی رمز پیشرفت همه کشورها است

دكتر مجيد غفار پور، چهره ماندگار سال 86 كشور كه پس از سال‌ها تلاش به همراه جمعي از اساتيد موفق به راه‌اندازي مركز تحقيقات بيماري‌هاي مغز و اعصاب شده است، امروز از دغدغه‌هاي خود براي حفظ اين مركز مي‌گويد.

دریافت خلاصه فیلم مصاحبه
صداي منظم دفتين بر تار و پود قالي و آواي آهنگين و مكرر نقشه خوان شايد بهترين نوا و يادگاري از روزهاي شيرين كودكي او باشد.
فرزند يك قاليباف، از ديار قهرمانان، آذربايجان. وقتي از مرند مي‌گويد گويي آنجا چيزي را جا گذاشته است. شايد پدر را! و تعهدي كه 14 سال ورود به دوره تخصص را عقب انداخت و تحصيل در آمريكا را به فراموشي سپرد.
استاد هيچ پشيمان نيست. وقتي از انگيزه‌هايش براي انتخاب رشته پزشكي مي‌گويد بار ديگر از پدر ياد و به گفتن اين جمله اكتفا مي‌كند كه "هر چه دارم از همان يك احترام دارم".
دكتر مجيد غفارپور، استاد برجسته بيماري‌هاي مغز و اعصاب، امروز در ميانه 60 سالگي هنوز روزهاي خوش كودكي و خاطرات هم نشيني با پدر و مادر را از ياد نبرده است.
او كه رياست بخش نورولوژي بيمارستان امام خميني (ره)، معاونت آموزشي و پژوهشي مجتمع بيمارستاني امام خميني(ره)، عضويت در هيأت مديره انجمن علوم اعصاب ايران و مديريت گروه نورولوژي دانشكده پزشكي دانشگاه را در كارنامه‌اش دارد، رضايت پروردگار را سرلوحه فعاليت‌هاي خود در طول قريب به 30 سال خدمت به دانشگاه مي‌داند.
دكتر غفارپور و تيم همراهش در طول سال‌ها فعاليت شبانه‌روزي موفق به تأسيس مركز تحقيقات بيماري‌هاي مغز و اعصاب در بيمارستان امام خميني (ره) شده‌اند و امروز مهم‌ترين دغدغه خود را اعتلاي اين مركز و رسيدن به اهدافي مي‌دانند كه پيشرفت دانشگاه علوم پزشكي تهران را به همراه داشته باشد.
آنچه در ادامه آمده است، گفتگويي خواندني با دكتر مجيد غفارپور و شاگرد ايشان دكتر مژده قبايي است.


آقاي دكتر غفارپور به عنوان سوال نخست لطفاً خودتان را معرفي كنيد و بفرماييد كي و كجا متولد شده‌ايد؟
من دكتر مجيد غفارپور هستم و در سال 1329 در شهر مرند از توابع استان آذربايجان شرقي متولد شدم. تحصيلات ابتدايي تا پايان دبيرستان را در زادگاهم گذراندم. بعد در رشته داروسازي دانشگاه تهران پذيرفته شدم و پس از آن با تغيير رشته در دانشكده پزشكي مشغول به تحصيل شدم.

در كدام مدارس از دوران ابتدايي تا دبيرستان تحصيل كرده‌ايد؟

دوران ابتدايي را در دبستان فرخي و دروه متوسطه را در دبيرستان پهلوي سابق كه امروزه دبيرستان سيدزاده ناميده مي شود پشت سر گذاشته ام.

شما در دوران مدرسه چگونه شاگردي بوديد؟
معمولاً شاگرد زرنگي بودم و اغلب شاگرد اول مي‌شدم.

مختصري از خانواده خود بفرماييد؟ چند خواهر و برادر داريد؟
من دو خواهر و يك برادر داشتم كه متأسفانه يك خواهر و يك برادر خود را از دست داده‌ام.

آقاي دكتر در دوران كودكي‌تان اتفاق ويژه‌اي افتاده كه مسير زندگي‌تان را به طور كلي تغيير دهد؟
نه، ولي خاطرات خوبي از آن دوران دارم كه يادآوري آن‌ها برايم بسيار لذت‌بخش است.

زمينه پزشك شدن از كي در شما به وجود آمد؟
از كودكي و فكر مي‌كنم يكي از علل مهم اين باشد كه پدرم علاقمند بود من رشته پزشكي را انتخاب كنم. به ياد دارم كه در دوران مدرسه اغلب رتبه اول را به دست مي‌آوردم و وقتي فاميل با پدرم صحبت مي‌كردند و تعريف مي‌كردند پدرم خدابيامرز مي‌گفت كه دوست دارد من پزشك شوم.

حرفه پدرتان چه بود؟
پدرم قاليباف بود. ما در خانه قالي‌بافي داشتيم و پدرم در اين حرفه بسيار قابل بود.

چرا شما دانشگاه علوم پزشكي تهران را براي ادامه تحصيل انتخاب كرديد؟
آن اوايل كه ما كنكور مي‌داديم اين‌گونه نبود كه رشته‌هاي مختلفي را انتخاب كنيم و فقط مي‌توانستيم در آزمون يك دانشگاه شركت كنيم. از اول نظر من اين بود كه وقتي كنكور مي‌دهم دانشگاه تهران را انتخاب كنم. در ابتداي كار من به داروسازي خيلي علاقه داشتم و يك مدتي نيز در اين رشته تحصيل كردم و بعد از مدتي احساس كردم مفاد درسي داروسازي من را راضي نمي‌كند. بنابراين دوباره كنكور دادم و به دانشكده پزشكي راه يافتم.

چه سالي در رشته پزشكي پذيرفته شديد؟
سال 44-43 در اين رشته پذيرفته شدم.

پس از پايان دوره پزشكي عمومي، چه كرديد؟

پزشكي عمومي را كه تمام كردم در آن موقع من امتحان اي اس اف جي دادم كه براي تخصص به آمريكا بروم و قبول هم شدم ولي وقتي براي خداحافظي پيش خانوادم برگشتم ديدم پدرم به دليل نارسايي قلبي بيمار است. بنابراين تصميم گرفتم كه فعلاً به آمريكا نروم و در شهر خودم هم دوره خارج از مركز را به پايان برسانم و هم پيش پدرم باشم. انگار خدا هم خوشش آمد و ايشان حدود 14 سال عمر كردند و در اين مدت من پدرم را تنها نگذاشتم. وقتي ايشان فوت كردند من تصميم گرفتم تخصصم را بگيرم.

در واقع يك دوره 14 ساله بين پزشكي و دستياري فاصله افتاد؟ شما انگيزه‌هايتان را از دست نداديد؟
خير با همان انرژي آمدم و دوره رزيدنتي را گذراندم و سوابق من نشان مي‌دهد كه اين دوره را با موفقيت پشت سر گذاشتم.

خانم دكتر قبايي آغاز آشنايي شما با آقاي دكتر غفارپور به چه سالي برمي‌گردد؟
من زماني كه درسم تمام شد به عنوان استاديار در دانشگاه مشغول به كار شدم. اولين بار در سال 1374 در بخش نورولوژي بيمارستان امام خميني (ره) استاد را زيارت كردم و از آن زمان هم در خدمتشان هستم.

از تجربه آشنايي‌تان با آقاي دكتر و دوران تدريس ايشان بفرماييد؟
من افتخار مي‌كنم كه شاگرد استاد هستم. يكي از خصوصيات شاخص آقاي دكتر اين است كه به علم علاقه زيادي دارند و اين علاقمندي از ابتدا و وقتي كه بعد از 14 سال در آزمون تخصص شركت و رشته سنگين مغز و اعصاب را انتخاب كردند نيز نشان دادند. رشته بيماري‌هاي مغز و اعصاب نيازمند مطالعات و تحقيقات زيادي در حوزه‌هاي آناتومي و فيزيولوژي است كه استاد در مدت رزيدنتي اين مسير را به خوبي طي كردند و شاگرد اول بورد نيز شده‌اند و اين خصوصيت و علاقه فراوان به علم‌آموزي همچنان همراه ايشان است. اگر استاد كنفرانسي داشته باشند، تمام قسمت‌هاي آن مطلب را از ب بسم‌الله آناتومي تا قسمتي كه به رشته ما برگردد مطالعه مي‌كنند و قسمت‌هاي نهفته يا خاموش و هر چيزي كه يك علامت سؤال باشد را به دقت در مي‌آورند و اين يكي از حسن‌هاي ايشان است. و ما نيز در جوار استاد تلاش كرديم پيرو راهشان باشيم.
همان طور كه شما هم مي‌دانيد استاد در طول اين سال‌ها مسئوليت‌هاي بزرگي داشته‌اند كه يكي از آن‌ها رياست مركز تحقيقات بيماري‌هاي مغز و اعصاب دانشگاه است و در اين راه هم زحمات خيلي زيادي كشيدند البته خودشان بيشتر مي‌توانند توضيح بدهند كه اين مسير را چگونه طي كردند و چگونه اين بار عظيم را  به دوش كشيده‌اند.

آقاي دكتر شما در اين سال‌ها يك انگيزه خاصي براي فعاليت‌هايتان داشته‌ايد و هميشه در مصاحبه‌هايتان از هدف‌هايتان صحبت كرده‌ايد علت اين انگيزه چه بوده است؟
من از موقعي كه خودم را مي‌شناسم هميشه به دو موضوع اهميت دادم يكي خدمت به پدر و مادر و احترام به آن‌ها و ديگري پايبندي به فرهنگ، مملكت و كشور خود. در مورد خانواده به ويژه پدر و مادرم هر چه از دستم برآمد انجام دادم. از رفتن به آمريكا در شرايطي صرف‌نظر كردم كه پذيرش داشتم و قبول شده بودم. در آن موقع فكر كردم كه نمي‌توانم پدرم را تنها بگذارم و تا ايشان عمر داشتند و زندگي مي‌كردند من تركشان نكردم. هنوز چهلم پدرم نشده بود كه از طريق روزنامه مطلع شدم آزمون دستياري برگزار مي‌شود و تصميم گرفتم كه دوباره شروع كنم.  از نظر هويت و وطن‌دوستي هم عقيده‌ام اين است كه آدمي نبايد نسبت به كشورش بي‌تفاوت باشد. در كنار اين دو مسأله ادامه راه استادم پروفسور جلال بريماني بود كه برايم اهميت زيادي داشت.

شما در صحبت‌هايتان فرموديد كه به خاطر بيماري پدرتان از رفتن به آمريكا منصرف شديد، آيا هيچ‌وقت پشيمان شده‌ايد؟
هيچ‌وقت پشيمان نشدم چون در آن سال‌ها همراهي با پدرم و درمان ايشان اولويت زندگي من بود. استادم آقاي دكتر نقشينه در دانشگاه تبريز در مورد بيماري پدرم گفتند كه ايشان يك تا دو سال بايد با اين داروها سر كند اما خدا عمر طولاني‌تري به پدرم داد و من نيز فرصتي براي نگهداري از خانواده‌ام به دست آوردم.

اگر در آن موقع امكان رفتن به آمريكا را به دست مي‌آورديد به كشور بازمي‌گشتيد؟
بله صد در صد بر مي‌گشتم.

چرا؟
براي اينكه به محيط خودم وابستگي دارم ما يك وظيفه و ديني نسبت به كشورمان داريم و من با فرهنگ ديگر نمي‌توانم زندگي كنم.

شما در سال 68 نفر اول بورد تخصصي رشته بيماري‌هاي مغز و اعصاب بوده‌ايد، لطفاً در اين باره نيز توضيح دهيد.
انگيزه‌هايم براي دستيابي به اين موفقيت كافي بود. خاطره‌اي در اين باره دارم كه شايد گفتنش خالي از لطف نباشد. يكي از استادانم، آقاي دكتر شيرزادي، بعد از امتحان شفاهي بورد به من گفت ما تصميم گرفتيم كه در اين امتحان نيز نمره كامل به شما بدهيم، فقط يك سؤال داريم كه آن را به ما جواب بده. گفتند كه شما چگونه درس خواندي؟ گفتم مثل بقيه. شايد علت اينكه من اين نمره را آوردم اين باشد كه من آرام امتحان مي‌دهم و استرس ندارم و الان هم خانم دكتر شاهد است كه هميشه به رزيدنت‌ها مي‌گويم كه اگر مي‌خواهيد در امتحان موفق باشيد بايد آرام باشيد و به خدا توكل كنيد.

چرا رشته بيماري‌هاي مغز و اعصاب را انتخاب كرديد؟
علاقه به اين رشته زمينه‌ساز اين انتخاب شد.

آيا اين علاقه زمينه خاصي داشت؟
علاقه هست و در انتخاب آن هم البته بايد يادي از يكي ديگر از اساتيدم، پروفسور محمدحسين مرنديان كنم كه جزء اساتيد معروف اطفال است كه با شناختي كه از من داشتند توصيه كردند كه رشته مغز و اعصاب را انتخاب كنم.

به زندگي شخصي شما برگرديم خاطرتان هست كه چه سالي ازدواج كرديد؟
بنده اواخر دوره انترني ازدواج كردم. الآن نزديك 10 سال است كه همسرم به رحمت ايزدي رفته و حاصل اين ازدواج يك دختر و يك پسر است. پسرم پزشك عمومي و دخترم هم ليسانس دارد و به خانه‌داري مشغول است.

چقدر شما در انتخاب رشته پزشكي توسط فرزندتان نقش داشته‌ايد؟

هيچ، خودش انتخاب كرد. حتي در دبيرستان هم رشته رياضي مي‌خواند ولي وقتي كه كنكور داد گفت دوست دارد كه در رشته پزشكي ادامه تحصيل دهد.

من از طريق خانم دكتر قبايي مطلع شدم كه همسر شما داروساز بودند، چگونه با خانم دكتر آشنا شديد؟

انتخاب من در بدو ورود به دانشگاه علوم پزشكي تهران رشته داروسازي بود كه به واسطه اين انتخاب با همسرم كه همشهري من نيز بود آشنا شدم و مدتي بعد هم ازدواج كرديم.

دكتر قبايي شما در واقع با آقاي دكتر 20 سال است كه آشنا هستيد در مورد تعامل ايشان با دانشجويان بفرماييد .
يكي از خصوصيات برجسته استاد اين هست كه نظم و ترتيب دارند و اول وقت صبح در بخش هستند مگر اينكه جلسات خاصي داشته باشند و اگر واقعيتش مواردي پيش بيايد كه دانشجويان يا رزيدنت‌ها كوتاهي كرده باشند معمولاً به صورت غيرمستقيم مي‌گويند و حتي از ما هم مي خواهند كه اگر مشكلي با دانشجويان داشته باشيم اين را در يك فضاي صميمانه‌تر و حتي به خود ايشان محول كنيم تا ناراحتي براي دانشجويان به وجود نيايد كه روند كاري و تحصيلي آن‌ها را تحت تأثير قرار دهد و اين يكي از محاسن بزرگ استاد است كه تنش‌ها را در بخش ما در هر سطحي به صفر مي‌رساند و اين اولين چيزي است كه ما از ايشان ياد گرفتيم.

خانم دكتر در خصوص تعامل آقاي دكتر با بيماران اگر خاطره‌اي داريد، بفرماييد؟

خاطره كه نه ولي استاد هر مريضي كه مي‌آيد در اتاقشان را باز مي‌كنند، مريض و آزمايش‌هايش را مي‌بينند و يا حتي راهنمايي‌شان مي‌كنند و اگر بيماري باشد كه لازم است پرونده‌اش بيرون بيايد به خاطر اين علاقه به مردم و حل مشكلات آن‌ها به اكمال ميل اين كار را انجام مي‌دهند و هيچ‌كسي را از دفتر و اتاقشان دور نمي‌كنند و معتقدند بيماران به او پناه آورده‌اند.

دكتر قبايي: دكتر غفارپور انرژي آموزشي زيادي دارند و وقتي قرار هست مطلبي را در كلاس يا كنفرانسي عنوان بكنند و يا در يك جمعي راجع به مسائل علمي صحبت شود انرژي استاد همه را تحت تأثير قرار مي‌دهد من مي‌خواستم بدانم منشأ اين انرژي چيست؟
اين محبت شما است بي‌شك ما هرچه داريم از خدا داريم و سر منشأ اين انرژي چيزي جزء توكل به خداوند نيست.

آقاي دكتر اگر قرار باشد بين طبابت و آموزش يكي را انتخاب كنيد انتخاب شما چه خواهد بود؟
فكر نمي‌كنم كه بشود اين دو را از هم جدا كرد چون وقتي شما آموزش مي‌دهيد همان آموزش منجر به طبابت مي‌شود ولي به طور حتم انتخاب من بين اين دو  طبابت خواهد بود زيرا منظور از آموزش درمان بيمار است.

آيا در مورد فعاليت‌هايي كه در حوزه طبابت انجام داده‌ايد، احساس آرامش وجدان داريد؟

بله، از اين نظر خيلي آرامش دارم. من وقتي به دانشگاه آمدم تا سال‌ها مطب نداشتم زيرا آن موقع آزاد بود و مثل حالا اين شرايط نبود. خدا رحمت كند آقاي دكتر باستان حق و آقاي دكتر ميرخاني را كه من را به زور به مطب خودشان بردند تا با آن‌ها همكاري داشته باشم. الحمدالله راضي هستم. خداوند هم خودش مي‌بيند بيشتر از اين از دست من برنمي‌آمد و همين قدر مي‌توانستم كه انجام دادم.

آقاي دكتر شما فعاليت‌هاي آموزشي و پژوهشي خود را در طول اين سال‌ها چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
باور من اين است آدم در محيطي كه كار مي‌كند، آن محيط يك مجموعه است و اگر همه افرادش خوب نباشند، آن مجموعه نمي‌تواند موفق باشد. يكي از دلايلي كه شايد گروه بيماري‌هاي مغز و اعصاب موفق عمل كرده است افرادي است كه در آن مشغول به كار هستند در اين گروه اساتيد به لحاظ اخلاقي و علمي انسان‌هاي قابلي هستند. همكاري در گروه بيماري‌هاي مغز و اعصاب در طول اين سال‌ها موجب ايجاد فضايي شده كه هم دانشجويان و هم بيماران و اساتيد احساس رضايت توأم با آرامشي داشته باشند و بي‌شك مي‌توان گفت موفقيت‌هاي آموزشي و پژوهشي حاصل تلاش همه افراد اين گروه بوده است.

شما موسس مركز تحقيقات بيماري‌هاي مغز و اعصاب هستيد، علت تأسيس اين انجمن چه بود؟
استاد بريماني هميشه به فكر اين بود كه يك مركز تحقيقات راه‌اندازي كند و من تلاش كردم اين فكر روزي به ثمر برسد. پس اول رفتيم از بنياد مستضعفان يك زميني در شهرك غرب تهيه كرديم و مي‌خواستيم كه مركز تحقيقات را آنجا بنا كنيم كه مرحوم دكتر باستان حق كه در آن زمان رئيس دانشگاه بود از اين فكر ما آگاه شد و درخواست كرد اين مركز را در دانشگاه علوم پزشكي تهران و بيمارستان امام بسازيم و از آنجا كه من احترام ويژه‌اي براي ايشان قائل بودم آن زمين را مجاني به دانشگاه دادم و در بيمارستان امام مركز تحقيقات مغز و اعصاب را با همكاري جمعي از اساتيد راه‌اندازي كرديم.
راه‌اندازي اين مركز سال‌ها طول كشيد و آدم‌هاي زيادي آنجا زحمت كشيدند. همان موقع دكتر صابر تهراني رزيدنت بود و خيلي در ساختن آنجا زحمت كشيد و بالأخره ساختمان را شروع كرديم. از ابتدا براي تأمين منابع مالي مورد نياز از جاهاي مختلف كمك گرفتيم و ساختمان تمام شد و اكثر وسايلي هم كه به عنوان تجهيزات آن مركز در حال حاضر موجود است از جاهاي مختلف تهيه شد.
ما راه‌اندازي مركز تحقيقات بيماري مغز و اعصاب را وظيفه خودمان مي‌دانستيم و تلاش كرديم براي تداوم و بقايش گام‌هاي موثري برداريم ولي متأسفانه در سال‌هاي اخير به دلايل متفاوتي اكثر قسمت‌هاي اين مركز تحقيقات تبديل به درمانگاه‌ شده است در حالي كه آنجا اصلاً مناسب درمانگاه نيست و اگر به آنجا برويد و از مريضاني هم كه مراجعه مي‌كنند بپرسيد آن‌ها هم راضي نيستند. چون آنجا شرايط درمانگاه را ندارد.
در هر صورت كاري كه ما كرديم وظيفه ما بود اما مي‌شود كه آن مركز را بيشتر از اين‌ها تقويت كرد و بهتر اداره كرد ولي من مجبورم كه واقعيت را بگويم از اين برنامه‌اي كه در مركز تحقيقات اعصاب پيش آمده است من اصلاً رضايت ندارم. شايد رنجش خاطر من يك مقدار ناشي از اين باشد كه زياد خودم را متعلق به آنجا مي‌دانم در هر صورت الآن وضع خوبي ندارد و من اميدوارم اگر روزي ما هم نبوديم، آيندگان واقعاً از اين مركز تحقيقاتي حمايت كنند.

آيا فعاليت‌هاي پژوهشي شما در طول اين سال‌ها منوط به اين مركز تحقيقاتي بوده است؟ از دستاوردهاي تأسيس اين مركز بفرماييد.

بله بيشتر مربوط به مركز تحقيقات بوده است. اين مركز پيش از راه‌اندازي درمانگاه يواش يواش داشت به محصول مي‌رسيد. مركز استروك را راه‌اندازي كرديم. آزمايشگاه نوروژنتيك در اين مدت شكل گرفت. يعني آنجا تازه داشت به بار مي‌نشست و ما چون آدم معمولي هستيم و امكانات محدودي داريم با همان امكانات محدودمان اين مركز را به ثمر نشانديم.

آقاي دكتر شما از تعداد مقالات علمي كه تاكنون نوشته‌ايد، اطلاعي داريد؟

تعدادش يادم نيست ولي اگر اشتباه نكنم 60تا 70 مقاله بوده است.   

 قدري در مورد جوايز و افتخاراتي كه تاكنون كسب كرده‌ايد، بفرماييد.
در طول ساليان گذشته موفق به كسب جوايز و افتخاراتي شده‌ام كه البته محبت دوستان و مسئولان دانشگاه بوده است. اما براي من بهترين جايزه و افتخار دو مسأله بيشتر نيست يكي اينكه وجدانم راحت باشد و مطمئن باشم وظايفم را به درستي انجام داده‌ام و ديگري هم اينكه خدا راضي باشد.

از دوران تدريس و ارتباط با دانشجويان خاطره‌ خاصي داريد؟

مطمئناً خاطراتي هست ولي من حضور ذهن ندارم همين قدر مي‌دانم كه همه‌شان را دوست دارم و علاقمندم هميشه در فعاليت علمي‌شان موفق باشند.

آقاي دكتر شما عضو هيئت موسس انجمن فرهنگي- ديني مرنديان مقيم مركز بوده‌ايد، علت تأسيس اين انجمن چه بوده است؟

اين انجمن يك مجموعه فرهنگي و مذهبي است و شامل حسينيه‌اي است كه همشهريان آنجا جمع مي‌شوند. در آغاز كار، انجمن مرنديان در منيريه تهران فعال بود كه در طول دو تا سه سال اخير با حمايت شهرداري در منطقه پونك تهران و در فضايي وسيع تر فعاليت خود را از سر گرفته است. در اين مكان در كنار انجام فعاليت‌هاي ديني و مذهبي، امكان برگزاري مراسم‌هاي عروسي و ترحيم با صرف هزينه‌اي كمتر وجود دارد كه به نظر مي‌رسد راهكار موثري براي سر و سامان دادن به جوانان بوده است.
در دو تا سه سال اخير نيز با حمايت شهرداري تهران و فعاليت قابل توجه هيات مديره انجمن مرنديان مقيم مركز، در منطقه پونك تهران و در فضايي وسيع تر فعاليت احداث حسينيه بزرگتر شروع شده است.

بخش مهمي از فعاليت‌هاي اين انجمن، فعاليت‌هاي ديني است چقدر زمينه‌هاي مذهبي و ديني كه در شما وجود داشته در مقوله طبابت شما موثر بوده است؟
هيچ كس نمي‌تواند منكر شود كه اعتقادات ديني و مذهبي عاملي تأثيرگذار به ويژه در طبابت است به نظر من آدمي وقتي به خدا اعتقاد دارد مطابق اصول آن اعتقادش رفتار مي‌كند و بالطبع بهتر مي‌تواند يك خدمتي را ارائه دهد حالا نوع اين اعتقاد چگونه باشد؛ مسأله ديگري است.

آقاي دكتر شما در سال 86 به عنوان چهره ماندگار و استاد نمونه سال انتخاب شديد خودتان فكر مي‌كنيد دليل اين انتخاب چيست؟

باور كنيد كه نمي‌دانم.

در اين باره توضيحي داريد؟
من همين قدر مي‌دانم كه كوچك‌ترين عضو اين دانشگاه هستم، اين دانشگاه اساتيد طراز اول و قابل احترامي داشته و دارد و همين جا به مسئولين كه اكثراً دوستان خودمان هستند اين را عرض مي‌كنم كه اين گلايه‌هايي كه من راجع به مركز تحقيقات بيماري‌هاي مغز و اعصاب مي‌كنم فقط به اين خاطر است كه به آنجا خيلي وابسته هستم و خيلي دوست دارم كه اين مركز رشد كند يعني اين يك گلايه‌ها دوستانه است و از روي محبت. شما اطلاع داريد كه اكثر همكاراني كه در راه‌اندازي اين مركز نقش داشته‌اند، همه فعاليت خود را بر روي بيمارستان امام و دانشگاه متمركز كرده‌اند و به خاطر همين پتانسيل و انرژي بايد هواي اين مركز را بيشتر داشته باشيم.

 پيشنهاد شما براي بهتر شدن وضعيت مركز تحقيقات مغز و اعصاب چيست؟

ما از نظر مالي امكان اداره كردن اين مركز را داريم منهاي طرح‌هاي پژوهشي؛ براي اينكه طرح‌هاي پژوهشي بايد دانشگاهي باشد و معاونت پژوهشي بايد بودجه آن‌ها را تأمين كند. ما ابتداي كار اين مركز تحقيقات يك كتابچه طراحي كرديم كه اهم فعاليت‌ها و چيدمان تك تك اتاق‌هاي اين مركز را مشخص مي‌كرد اين طور نيست كه آنجا بي‌مطالعه ساخته شده باشد. من هميشه به دوستان مي‌گويم كه در مديريت بايد يك ديد وسيع وجود داشته باشند صرفاً اينكه ما بنشينيم و دو تا مريض را راه بيندازيم كار درست نمي‌شود. اگر فضا درست نباشد، مراجعه‌كننده كه مي‌آيد، ناراحت است و پزشكي كه آنجا نشسته هم نمي‌تواند به مريض سرويس بدهد. تنها درخواست ما اين است كه اين مركز را به ما تحويل بدهند و من آرزو دارم قبل از اينكه عمرم تمام شود مركز تحقيقات بيماري‌هاي مغز و اعصاب با دست ما به همكاران جوان ‌تر سپرده شود.

آقاي دكتر اگر اين اتفاق بيفتد و درمانگاه‌ها از مركز برود برنامه آتي شما براي مركز  چيست؟

عرض كردم كه همه مشخص است منتها بعضي چيزها كه كند پيش رفته دلايلش امكاناتي بوده كه وجود داشته است مثلاً شما فرض كن كه استروك سنتر راه بيفتد مطمئناً كادر پرستاري لازم دارد. مسائل مالي را ما مي‌توانيم حل كنيم ولي در يك موسسه دولتي ما نمي‌توانيم پرستار را خودمان استخدام كنيم و اين استخدام حتماً بايد از كانال بيمارستان و دانشگاه باشد. شما مي‌گوييد چه برنامه‌اي داريد؟ الآن استروك سنتر راه افتاده است تا الآن همان بخش خودمان را داريم 10 تا تخت در بخش زنان و 10 تخت در بخش مردان. اما نياز داريم كه بخش استروك داشته باشيم چرا كه بيماران سكته مغزي در كشور ما خيلي مظلوم هستند. بيمارستان‌هاي شخصي تمايلي به بستري شدن آن‌ها ندارند زيرا مريضي كه سكته كرده است پرستاري، مداوا و يك درمان روتين مي‌خواهد و اين به صرف حتي بيمارستان‌هاي خصوصي نيست. اين‌ها مسائلي است كه فقط كسي كه گرفتارش باشد مي‌داند كه چقدر مشكل است. ما مركز تحقيقات بيماري‌هاي مغز و اعصاب را با اين نيت ساختيم كه دو طبقه به بيماران سكته مغزي اختصاص يابد. شما كجا در بيمارستان‌هاي دانشگاهي يا غيردانشگاهي جايي را سراغ داريد كه فقط متعلق به اين گروه از بيماران باشد؟ الآن دستگاه استروك كه در زيرزمين مركز هست جزء بهترين دستگاه‌هاي دنيا از نظر مديريت مريض‌هاي سكته‌اي است آن موقع كه اين مركز راه افتاد Video EEG Monitoring و Polysomnography وجود نداشتند. الحمدلله امروزه داير و مورد بهره برداري است. آزمايشگاه نوروژنتيك و بيوشيمي نيز به همت همكاران داير شده است. گروه بيماري هاي مغز و اعصاب در حدود 20 سال، تلاش خود را متوجه راه اندازي اين مركز كرده و الان وقت آن است كه تلاش ها به ثمر بنشيند.

در اين سال‌هايي كه در دانشگاه علوم پزشكي تهران فعاليت مي‌كنيد آيا روزي بوده كه به معناي واقعي از اينكه عضو هيأت‌علمي اين دانشگاه هستيد، افتخار كنيد؟

به معناي واقعي هر روزي كه در اين دانشگاه فعاليت داشته‌ام براي من افتخاري بزرگ بوده است.

از مسيري كه تا الان طي كرديد، راضي هستيد؟ اگر به گذشته بازگرديد باز هم همين مسير را انتخاب مي‌كنيد؟

بله راضي هستم و همين مسير را طي خواهم كرد. ولي به يك صورت ديگر. شايد اگر ما مركز تحقيقات بيماري‌هاي مغز و اعصاب را ابتداي كار در شهرك غرب و در زميني كه بنياد به ما داده بود، راه اندازي مي‌كرديم به مشكلات فعلي برخورد نمي‌كرديم. من آن زمين را كه در خيابان ايران زمين بود، به دانشگاه تقديم كردم.

 به عنوان سخن پاياني صحبت يا  پيشنهادي داريد، بفرماييد.
همه بايد سعي كنيم آنچه در توان داريم براي آموزش دانشجويان و درمان بيمارانمان صرف كنيم. هميشه خدا را در ذهن خود داشته باشيم و در هر مسئله‌اي كه پيش مي‌آيد فقط به خودمان فكر نكنيم و بدانيم متعلق به اين آب و خاك هستيم.
و نكته آخر اينكه هر ملتي كه بخواهد رشد پيدا كند بايد به علم و علم‌آموزي توجه ويژه نمايد. به اميد روزي كه اين مهم نيز به معناي واقعي محقق شود.

و شما خانم دكتر؟
هدف همه ما در مركز تحقيقات بيماري‌هاي مغز و اعصاب و بيمارستان امام خميني اين است كه دانشگاه علوم پزشكي تهران به اعتلاي خود برسد و اين رسيدن نيازمند حمايت بيشتر و همه جانبه است چون الان مجموعه‌هايي كوچك‌تر از مركز تحقيقات بيماري‌هاي مغز و اعصاب در شهرهاي ديگر ايجاد شده است بنابراين اگر خواسته باشيم خودمان را در سطح دانشگاه‌هاي ديگر نگه داريم، مسلماً پيشرفت نخواهيم كرد. در سند چشم‌انداز دانشگاه، اهداف بزرگي گفته شده است كه يكي از آن‌ها مي‌تواند مركز تحقيقات بيماري‌هاي مغز و اعصاب باشد. بنابراين هدف گله كردن نيست بلكه درد دل كردن است و اينكه دلمان مي‌خواهد اين مجموعه تا جايي كه مي‌تواند پيشرفت كند.

با تشكر از اينكه وقتتان را در اختيار ما قرار داديد./ق
خبرنگار: مهناز وحيدي
عكاس: مهدي كيهان
  • گروه خبری : تاریخ شفاهی دانشگاه ,گروه خبری RSS
  • کد خبر : 54482
کلمات کلیدی
مهناز  وحیدی
تهیه کننده:

مهناز وحیدی

5 نظر برای این مقاله وجود دارد

78/10/11 - 00:00

جادارد که دراینجا از شروع ساخت مرکز که بهمت جناب آقای دکتر بریمانی وخرید ملک در شهرک غرب نام برد که مبلغ 23 میلیون تومان آن از طریق دانشگاه پرداخت شد وفعلا وضیت آن ملک نامعلوم است .ودکتر تهرانی که سالها با چه تلاشی برای ساخت این مرکز پیگیری نمودند که تلاشهای همه قابل تحسین است

پاسخ

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *

78/10/11 - 00:00

دکتر غفار پور علاوه بر علم انسان شریف و بزرگی هم هستند

پاسخ

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *

78/10/11 - 00:00

انسان بزرگ: احترام به پدر...

پاسخ

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *
زهرا

زهرا

78/10/11 - 00:00

بسیار جای تقدیر و شکر داره که بزرگانی با اینچنین افکار بزرگ و ایمان قوی و وجدان آرام همچون جناب دکتر غفارپور در سرزمین ما زندگی میکنند. لذت بردم از این متن مصاحبه که حاکی از روح آرام و انگیزه والای آقای دکتر بود.

پاسخ

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *
علیرضا حیدری
78/10/11 - 00:00

با سلام و ادب احترام بسیار بسیار انسان بزرگ و شریفی است خداوند متعال طول عمر با عزت عنایت فرماید همیشه شاد و سلامت باشی لبات خندان

پاسخ

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *

نظر دهید

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *