دکتر محمدعلی منصورنیا:اگر انتظار داریم یک نخبهٔ جوان در کشور بماند باید امکانات بهتری به او داده شود
درادامه ثبت تاریخ شفاهی در واحد روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران با دکتر محمدعلی منصورنیا گفت و گو کردیم که در ادامه می خوانید.
دکتر محمدعلی منصورنیا متولد سال ۱۳۵۳ در کاشان است، او تحصیلات خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه علوم پزشکی تهران آغاز کرد و پس از فارغ التحصیلی و گذراندن دوران طرح تصمیم گرفت در رشتهٔ MPH ادامه تحصیل دهد و پس ازآن هم دکترای تخصصی اپیدمیولوژی در دانشگاه علوم پزشکی تهران طی کرد و اکنون نیز در گروه اپیدمیولوژی و آمار زیستی دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران به عنوان هیئت علمی مشغول است. سابقه پژوهشی او به دوران طرح پزشکی عمومی برمی گردد که در مرکز تحقیقات پزشکی ورزشی دانشگاه علوم پزشکی تهران الفبای پژوهش را با انجام مشاوره فراگرفت و هم اکنون مشاور متدولوژی ارشد این مرکز و چندین مرکز تحقیقاتی دیگر ازجمله پژوهشگاه غدد درونریز و متابولیسم و نیز دستیار سردبیر در مجلات اپیدمیولوژی امریکا و پزشکی ورزشی بریتانیا است.
دکتر منصورنیا برنده جوایز متعدد ملی و بین المللی از جمله هجدهمین جشنواره ابن سینا (١٣٩٥)، بیست و سومین جشنواره تحقیقاتی علوم پزشکی رازی (١٣٩٦)، جشنواره علمی فرهنگستان علوم پزشکی (١٣٩٧)، جشنواره بین الملل دانشگاه تهران و دانشگاه علوم پزشکی تهران (١٣٩٨)، بیست و پنجمین جشنواره تحقیقاتی علوم پزشکی رازی (١٣٩٨) و International Visiting Research Scholar دانشگاه بریتیش کلمبیا (٢٠١٩) است. نام ایشان همچنین در میان "پژوهشگران یک درصد برتر پر استناد دنیا" به چشم می خورد.
وی در قسمتی از این مصاحبه گفت: «من در دانشگاه تهران بزرگ شده ام و همهٔ دوره های تحصیلی ام را در اینجا گذرانده ام بنابراین خودم را مدیون اینجا و اساتیدش می دانم. من پیشنهادهای زیادی بابت هیئت علمی شدن در دانشگاه های خارجی داشته ام اما چون به نوعی نمک گیر دانشگاه تهران بوده ام در کشورم مانده ام؛ انتظار دارم بیشتر از ما و جوانان الآن حمایت شود و امنیت و فضای لازم برای تحصیل فراهم شود. خوب است که همه چیز برای دانشجویانمان توضیح داده شود و دانشگاه ارتباط صمیمانه تری با آنها برقرار کند تا مشکلات حداقل گفته شود. فضای ما الآن زیاد تاریک نیست و نباید سیاه نمایی شود اما وقتی موضوعی به فضا نگاه کنیم و نیازهای اولیهٔ دانشجو و استاد را با خارج از کشور مقایسه کنیم متوجه تفاوتها می شویم. اگر انتظار داریم یک نخبهٔ جوان در کشور بماند باید امکانات بهتری به او داده شود.»
لطفاً خودتان را معرفی کنید و بفرمایید در کجا متولد شدید و دورهٔ کودکیتان چگونه گذشت؟!
من دکتر محمدعلی منصور نیا استاد گروه اپیدمیولوژی و آمار زیستی دانشگاه علوم پزشکی تهران هستم. من در ۲۴ مهر سال ۱۳۵۳ در کاشان متولد شدم و حدود یک سال در آنجا زندگی کردم، پس ازآن به تهران نقل مکان کردیم.
فرزند چندم خانواده هستید؟
پدر و مادرم هر دو فرهنگی بودند، پدرم دبیر فیزیک و مادرم مدیر دبستان بودند. من فرزند آخر هستم و دو خواهر بزرگتر از خودم دارم. خواهر اولم مهندس شیمی و خواهر دومم فوق تخصص غدد است.
زندگی در خانوادهٔ فرهنگی با دیسیپلین و نظم خاصی همراه است.
بله همینطور است، پدرم هوش بسیار خوبی داشتند و من این شانس را داشتم که هوش ریاضی و فیزیک پدرم را به ارث ببرم. مادرم ادبیات خوبی داشت و خدا رو شکر من این را هم از ایشان به ارث بردم. پدرم دوازده ساله که بودند در کاشان نزد آیت الله رضوی عربی و قرآن فرا می گرفتند و من هم از ایشان عربی را یاد گرفتم.
راجع به تجربهٔ مدرسه رفتنتان بفرمایید.
من اول دبستان به یک مدرسهٔ معمولی که آن موقع صورتگر نام داشت و نزدیک به مدرسهٔ مادرم بود می رفتم؛ سال بعد به پیشنهاد یکی از همکاران مادرم به دبستان علوی شماره 1 رفتم.
علت مهاجرتتان از کاشان به تهران چه بود؟
به علت محل کار پدرم.
من از دوم دبستان تا چهارم دبیرستان را در مدرسهٔ علوی درس خواندم و به نظرم به لطف پدر و مادرم به یکی از بهترین مدارس تهران رفتم. مدرسهٔ علوی ریشه های مذهبی ام را هم تقویت کرد و آنجا برایم فقط یک مدرسه نبود.
آن مدرسه چه ویژگی هایی داشت؟
ساعت کاری زیادی داشت که به نظرم برای بچه ها عالی بود، برنامه های مذهبی و تفریحی زیادی در مدرسه برگزار می شد و من در مقایسه با مدرسهٔ دیگر بچه های فامیل می دیدم که برنامه های بسیار خوبی دارد. من طی یازده سالی که در آنجا درس خواندم هیچوقت تنبیه بدنی ندیدم. ما معلم راهنما داشتیم که با بچه ها در ارتباط نزدیک بود و مشکلات آنها را حل می نمود. مرحوم آقای علامه مؤسس آن مدرسه بر این باور بودند که هر انسان از بچگی ساخته می شود و هدف از تاسیس علوی همین مساله بود. من مدرسهٔ تیزهوشان هم قبول شدم اما به خاطر عرقی که به این مدرسه داشتم در علوی ماندم و پشیمان هم نیستم چون بعدا ًبچه های علامه حلی را دیدم که بسیار تک بعدی بودند. مدرسهٔ علوی با پدر و مادرها ارتباط زیادی داشت و برای آنها کارگاه ها و کلاس های زیادی برگزار می کرد.
در این مدت که در علوی تحصیل کردید کسی بود که ویژگی اخلاقی اش روی شما تأثیر بگذارد؟
بله افراد زیادی بودند. معلم های علوی غالبا افرادی بودند که یا فارغ التحصیل علوی بودند یا کسانی که مرحوم آقای علامه آنها را تأیید می کرده است. همهٔ معلم ها اخلاق مدار بودند. مرحوم آقای احسانی، آقای مرادی و... معلم های برتر ادبیات و زبان در سطح تهران بودند ولی حس خاصی به مدرسهٔ علوی داشتند و با آقای علامه در ارتباط بودند. من در طی 11 سال تحصیل در علوی وضعیت علمی و اخلاقی مناسبی داشتم و عجیب نیست ارتباط بسیار خوبی هم با غالب معلم هایم داشتم. البته فرد کم حرفی بودم ولی چون همیشه شاگرد اول بودم برخی معلم ها شاید فکر می کردند مغرورم و به اصطلاح با همکلاسی هایم خیلی نمی جوشم اما اینطور نبود.
در خانواده چه کسی به مسائل اخلاقی و درسی تان رسیدگی می کرد؟
مادر و پدرم هر دو رسیدگی می کردند البته بیشتر مادرم.
با توجه به اینکه شما عربی و ریاضی و ادبیات خوبی هم داشتید هیچوقت به این موضوع فکر نکردید که رشتهٔ دیگری را انتخاب کنید؟
من نهایتاً رشتهٔ تجربی را انتخاب کردم اما به نظرم مدرسهٔ علوی به تجربی ارادت زیادی نداشت و ترجیح می داد بچه ها به رشتهٔ ریاضی بروند؛ من دو انتخاب داشتم؛ فکر می کردم نهایتاً یا مهندس یا پزشک خواهم شد و چون به مهندسی علاقه ای نداشتم و مادرم هم پزشکی را دوست داشت به رشتهٔ پزشکی علاقهمند شدم.
شما برای اوقات فراغت چه کاری را دنبال می کردید؟
من کارهای تزئینی با چوب را دوست داشتم. ما در زمان راهنمایی به شمال رفتیم و رادیو ساختیم؛ در دبیرستان ساعت دیجیتال درست کردیم؛ بچه ها در مدرسهٔ علوی ازلحاظ فنی بسیار قوی بودند. علوی علاوه بر علم و فن و اخلاق به ورزش هم اهمیت زیادی می داد. معلم ورزش ما در دبیرستان آقای داوودی از بزرگان ورزش (معاون رئیس جمهور در امور ورزش و رئیس سازمان تربیت بدنی در هیئت دولت مرحوم رجایی) بودند و به یاد دارم هر صبح ما را ورزش می دادند.
انتخاب رشتهٔ پزشکی فقط به خاطر علاقهٔ مادرتان بود یا به ابعاد دیگر آن هم فکر کرده بودید؟
من هم به خاطر خواهرم که پزشکی می خواند و هم به خاطر علاقهٔ مادرم پزشکی را انتخاب کردم و غیر ازآن چیز زیادی از پزشکی نمی دانستم.
در چه سالی کنکور دادید؟
در سال ۱۳۷۱ و رتبهٔ ۴۵ را کسب کردم. من ورودی بهمن ماه بودم. وقتی وارد دانشکده شدم بسیار افسرده شدم چون با تصور ذهنی ام متفاوت بود و تحت فشار بودم. برای پزشکی باید وقت بگذاری و به دروس حفظی مانند زیست شناسی علاقه داشته باشی اما من نه علاقه داشتم نه برای آنوقت زیادی می گذاشتم.
شاید برای خیلی از مخاطبین ما که این مصاحبه را می خوانند این اتفاق افتاده است، شما چطور این مشکل را حل کردید؟
من تحمل کردم چون به نظرم راه برگشتی نبود و سعی کردم به چیزهایی که علاقه داشتم در کنار درس خواندن بپردازم. من آدم خیلی درسخوانی نبودم ولی برای آزمون جامع علوم پایه تلاش زیادی کردم و بعد ازآن مریض شدم. من بعد از علوم پایه یک ترم به دانشگاه نرفتم و از سال سوم پزشکی تا سال آخر استرس پزشکی بیماری ام را تشدید می کرد اما تلاش کردم و مقاومت کردم تا بتوانم دوره پزشکی عمومی را تمام کنم.
مهمترین چالشی که در پزشکی از آن یاد می کنید چیست؟
علاوه بر درس خواندن زیاد آن، کار در بیمارستان نیز برایم جالب نبود. من بعد از چهار دهه عمر فکر می کنم انسان باید کاری را انجام بدهد که در آن بهترین است. من به دانشجوهایم هم می گویم که لزومی ندارد همهٔ شما PhD بگیرید، دکتر بشوید و یا دانشگاه تهران قبول شوید بلکه باید در کاری که فکر می کنید در آن استعداد بیشتری دارید بمانید. پزشکی دو چیز نیاز دارد، خواندن درس های حفظی و قدرت بدنی زیاد برای کار عملی. من آدم این کار نبودم ولی در نهایت با صبر و تلاش دوره پزشکی عمومی را با موفقیت سپری کردم البته برایم سخت بود.
بخش خوب پزشکی چه بود؟
به نظرم پزشکی شغل بسیار خوبی است و قداست آنکه باعث می شود مریض بهبود بیاید بسیار جذاب است. طبابت دنیای واقعی تری از دنیای کاری من است و من با اینکه دیگر کار بالینی نمی کنم برای پزشکان بالینی احترام زیادی قائلم. اساتید خوبی ازجمله دکتر سلیمی استاد جراحی عروق بیمارستان سینا داشتم که همیشه به من لطف داشتند و از ایشان درس اخلاق هم آموخته ام. من فکر می کنم اگر به پزشکی نیامده بودم فرصت درک محضر بزرگانی چون استاد دکتر عزیزی و استاد دکتر ملک زاده را از دست می دادم.
بعد از اتمام درستان چه کردید؟
من به طرح رفتم و چون نمی خواستم کار بالین کنم آن را در دانشگاه تهران و مرکز تحقیقات پزشکی ورزشی گذراندم. من در ۲۸ سالگی کاملاً سردرگم بودم ولی یکبار هم در امتحان رزیدنتی شرکت نکردم. من تا آخر این راه را رفتم و سعی کردم از راهم لذت ببرم چون باوجود مشکلاتی که داشتم هر کسی جای من بود انصراف می داد. آقای دکتر محسن جمالی که دوست من بود به نوروساینس علاقه داشت و من با او به جلسات نوروساینس می رفتم ولی مجذوب این رشته هم نشدم. دکتر کردی که در دوران طرحم فرصت همکاری با ایشان را داشته ام به من انفورماتیک پزشکی را پیشنهاد دادند که از آن استقبال نکردم اما با پیشنهاد دیگرشان که MPH بود موافقت کردم و به دنبالش رفتم چون در کوریکولوم آمار و آمار زیستی داشت. در یکی از روزها بعد از کار در مرکز تحقیقات پزشگی ورزشی کتاب آمار ریاضی جان فروند ترجمه دکتر عمیدی را خریدم و بعد از خواندن آن به گروه اپیدمیولوژی و آمار زیستی رفتم و تقاضا کردم دکتر کاظم محمد را ببینم و طبق پیشنهاد ایشان در امتحان MPH شرکت کردم و اول شدم. دکتر محمد در طول تحصیل مشوق و حامی ام بودند.
غیر از دکتر محمد کسی بود که از آن تأثیر مثبتی گرفته باشید؟
همهٔ اساتیدمان عالی بودند و رابطه خوبی با ایشان داشتم اما دکتر محمد استاد بی نظیر و تأثیرگذاری بودند که به بنده هم لطف داشتند. زمانی که می خواستم هیئت علمی شوم برخی از اساتید خیلی موافق نبودند با این توجیه که یک نابغه لزوماً معلم خوبی نیست؛ من در اولین سالی که نمرهٔ آموزش را دریافت کردم رتبهٔ اول در گروه را کسب کردم.
چه سالی در دورهٔ PhD شرکت کردید؟
در سال ۱۳۸۶ شروع کردم و در بهمن سال ۱۳۹۰ آن را به اتمام رساندم. دورهٔ PhD سه ترم درس بود و ادامهٔ آن تز بود که آن را با دکتر فروزان فر و دکتر محمد برداشتم. آنجا جرقه ای برای شروع کارهای علمی ام شد و من به عنوان اپیدمیولوژیست احساس وظیفه کردم. طبیعی است که آدم های بزرگ دنیا در رشته ام را شناسایی کردم، فیلد آنها را در آوردم و فهمیدم علیت یکی از فیلدهای مهم آنان است و تزم را دراین باره برداشتم اما بعداً متوجه شدم داده های موضوع تزم در ایران وجود ندارد تا اینکه متوجه شدم استاد بزرگی به نام میگل ارنان در دانشگاه هاروارد هست و پیشنویس فصول کتابش را خواندم و راجع به آن نظر دادم که مورد استقبالشان قرار گرفت و حتی پیشنهاد پست داک به بنده دادند؛ چون به این موضوعات علاقه داشتم و داده هم نداشتم یک موضوع تئوری به نام دیاگرام های علیتی و همسان سازی را مدنظر قرار دادم و برای اولین بار در سال ۱۳۸۹ به این شخص ایمیل زدم و درخواست کردم با او کار کنم. او جواب مثبت داد و این موضوع روی روحیه ام تأثیر مثبت گذاشت و فهمیدم می توانم روی موضوعات مورد علاقه ام کار کنم. بعد از ارنان برای داده مناسب درخواست کمک کردم و ایشان به بنده گذراندن مدتی در دانشگاه هاروارد را پیشنهاد داد. به هرحال من به بوستون نرفتم و با داده ای پابلیک که در اینترنت یافتم روی تزم کار کردم.
چرا نرفتید؟
احساس کردم اگر بروم برنامه های زندگی ام به هم می خورد.
نهایتاً مقاله حاصل از تزم در یکی از بهترین مجله های اپیدمیولوژی دنیا به نام Epidemiology چاپ شد. مقاله ام با دکتر ارنان زمان زیادی می برد و احساس کردم او کشش همهٔ موضوعات را شاید به خاطر مشغلهٔ کاری ندارد برای همین به فرد بالاتری به اسم سندر گرینلند پیام دادم که در واقع نفر اول متدولوژی در دنیاست و همکاری ام را با ایشان و دکتر ارنان شروع کردم که حاصل آن در مجله وزین International Journal of Epidemiology در سال ۲۰۱۳ چاپ شد. من آن موقع تازه هیئت علمی شده بودم. این نوع همکاری ها برایم بسیار شیرین بود و گسترش یافت. دکتر گرینلند بعداً به من گفتند که به طور متوسط روزی پنج درخواست همکاری از نقاط مختلف دنیا دارم بیشتر آنها را سریع رد می کنم. مقالهٔ دوم و سومم هم با دکتر گرینلند در مجلات معتبر European Journal of Epidemiology و Statistics in Medicine چاپ شد. بعد از مدتی تصمیم گرفتم مقاله هایی در مجلات بالینی با ضریب تاثیر بالاتر چاپ کنم پس به همکاری با دکتر داگلاس آلتمن روی آوردم که فقط لیسانس آمار داشت اما در مجله های پزشکی نفر اول آمار بود!
نهایتاً با دکتر آلتمن و دکتر گرینلند مقاله ام را شروع کردم که فصل جدیدی از زندگی علمی ام را رقم زد چون این مقاله در یک مجلهٔ مطرح پزشکی به نام BMJ چاپ شد. به واسطه همین مقاله در جشنواره های متعدد داخلی از جمله ۲۳ مین جشنواره علوم پزشکی رازی برنده شدم.
موضوع مقاله چه بود؟
روش رفع مشکل داده هایی که در آن تعداد در لایه هایی کم است که البته مشکل نادری نیست و به اریبی می انجامد. علاوه بر همهٔ اینها دکتر آلتمن موافقت کردند که من با ایشان یادداشت آماری برای BMJ بنویسم. من هنوز هم باور نمی کنم که توانستم با دکتر آلتمن دو یادداشت آماری در زمینه وزن دهی عکس احتمال و خطر قابل انتساب در جامعه درBMJ چاپ کنم چرا که نویسندگان سری یادداشت های آماری در BMJ از پیشکوستان آمار بریتانیا هستند. من خود را مدیون دکتر آلتمن و دکتر گرینلند می دانم. همکاری های من با دکتر گرینلند ادامه دار بوده به طوری که طبق اعلام خود ایشان در دهه 2010-2020 بیشترین همکاری در دنیا را با ایشان با چاپ 9 مقاله داشته ام. من بخش بزرگی از کارهای علمی ام مقاله نوشتن در زمینه متدولوژی با آدم های بزرگ بوده و هست و این همه مدیون اعتباری است که از این دو نفر گرفته ام.
شما علاوه بر مقاله نویسی، تجربه ویراستاری هم دارید.
قسمتی از کارهای علمی ام کارهای ویراستاری در مجلات بزرگ دنیا است و دانسته ام که اگر کسی می خواهد در تحقیقاتش موفق باشد نه تنها باید مقاله بنویسد بلکه باید مقاله ها را هم نقد کند و با معرفی بنده توسط دکتر آلتمن به یک مجلهٔ پزشکی به اسم British Journal of Sports Medicine که با ضریب تاثیر 12 صدرنشین مجلات پزشکی ورزشی و علوم ورزشی است مشغول بکار شدم. خوشبختانه در طی این دو سال پیشرفت کاری خوبی داشته ام و هم اکنون به عنوان deputy editor in biostatistics آمار همهٔ مقالاتی که قرار است در این مجله چاپ شود با من چک می شود. در مجلات بسیار خوب پزشکی دیگر مانند Gastroenterology (با ضریب تاثیر 19 ئ رتبه اول مجلات گوارش) هم ادیتور هستم. همچنین با فعالیت های ادیتوری در مجلات رشته خودم مانند American Journal of Epidemiology و European Journal of Epidemiology سعی می کنم ارتباطم با علم روز دنیا را حفظ نمایم. در رشته اپیدمیولوژی و آمار یکی از بهترین کتابهای مرجع که توسط دکتر محمد سالها تدریس شده، کتاب Statistics for Epidemiology, 2004 است. نویسنده این کتاب نیکلاس جوئل استاد آمار زیستی دانشگاه برکلی است. من شانس این رو داشتم که اخیرا مقاله ای با ایشان کار کنم و از من دعوت کردند ویرایش دوم کتاب را با ایشان بنویسم و در حال حاضر مشغول آن هستیم.
در خصوص جایزه دانشگاه British Columbia توضیح بفرمایید.
در مورد جایزه دانشگاه British Columbia هرساله ده نفر از افراد برجسته علمی دنیا انتخاب می شوند و مدتی را در آن دانشگاه سپری می کنند. شیوه کار چنین است که دو هیات علمی از دپارتمان های مختلف UBC استاد خارجی را کاندید می کنند و پروپوزالی می نویسند. دکتر محسن سادات صفوی و دکتر مهیار اطمینان بنده را کاندید نمودند و طرحشان تشکیل گروه علیتی توسط بنده در UBC بود. نهایتاً بنده به همراه 9 نفر دیگر گه از اساتید دانشگاه های برجسته دنیا مانند آکسفورد، استنفورد، تورنتو و میشیگان بودند برنده این جایزه بین المللی در 2019 شدیم.
از فلسفه راه اندازی درس علیت در دانشگاه تهران بگویید.
یکی از دانشجوهایم که در دانشگاه ملبورن دکترای اپیدمیولوژی می خواند تعریف می کرد که روزی سر کلاس علیت رفتم و خواستم از این کلاس استفاده کنم که استاد گفت نه این واحد برای شما نیست و نمی توانید سر کلاس باشید، برای اینکه استاد آن کلاس قبولم کند گفتم دکتر منصورنیا استادم بوده است و با او مقاله داشته ام؛ همین باعث شد بگذارد سر کلاسش حاضر باشم! من می توانستم به خارج از کشور بروم اما نرفتم چون احساس می کردم در ایران مفیدتر خواهم بود و به نظرم همینطور بوده و خواهد بود؛ البته که ارتباط با خارج از کشور را هم حفظ کردم و با مجلات برتر خارجی کار کرده ام. من برای اولین بار در ایران درس علیت را در دانشگاه تهران راه انداختم و طرفدارهای زیادی داشت و افراد زیادی از دانشگاه های دیگر در این دوره شرکت کرده اند. باید از فرار مغزها جلوگیری کنیم و شرایطی را فراهم کنیم که خواسته های دانشجویانمان در ایران برآورده شود. من هر کاری که از لحاظ علمی می خواستم را از همین ایران انجام داده ام و در آن موفق هم بوده ام؛ صدالبته که اگر مهاجرت می کردم فرد موفق تری بودم و زندگی راحت تری هم داشتم اما رضایت خاطر و کمک به هموطنان برای من مهم بوده و هست.
لطفاً راجع به کار گروهی و اهمیت آن در کارهای پژوهشی برایمان صحبت کنید.
برای نوشتن مقالات ما یاد گرفته ایم که کار کردن گروهی با افراد سرآمد خارجی بسیار عالی و متفاوت است، آنها هیچ عجله ای برای چاپ مقاله ندارند، به نظرات داور اکتفا نمی کنند و با خونسردی و حوصله مقاله را ویرایش می کنند و ما اینجاست که معنی کار علمی را درک می کنیم. بسیاری از افرادی که با آنها کار می کنیم native هستند و ما این قرصت را هم داریم که از آنها زبان انگلیسی نوشتاری را یاد بگیریم. من با اینکه پزشکی هم خوانده ام بیشتر متدولوژیست هستم و اگر با یک پزشک بالینی که کار پزشکی می کند تیم شوم بهتر می توانم مقالهٔ متدولوژی پزشکی بنویسم.
موفقیت ازنظر شما چه مفهومی دارد؟ اگر بخواهید ویژگی های یک آدم موفق را نام ببرید چه می گویید؟
موفقیت ازنظرم نسبی است و برای آن باید هدف تعیین کرد. هدف من همیشه مشخص بوده است و برای آن برنامه ریزی کرده بودم. البته مدتی هم در زندگی ام سردرگم بودم و نمی دانستم بعد از پزشکی باید چه کنم ولی در نهایت راه خود را یافتم. آدم موفق کسی است که به اهداف خود رسیده باشد.
آیا نکته ای برای دانشجویان دارید که بگویید؟
به نظرم اینکه شخصی به رشته اش علاقهمند نباشد هیچ اشکالی ندارد و یکی از دوستانم بود که معماری می خواند و درست ترم آخر درسش را رها کرد و به جایش ادبیات خواند و هم اکنون هم بسیار موفق است. به هرحال آدمی برای انتخاب هایش بهایی را می پردازد. به نظرم رها کردن یک رشته شکست است اما می تواند به موفقیت بیانجامد اگر فرد به رشتهٔ مورد علاقه اش بپردازد. در حال حاضر انگیزه ها و اصول معنویت در بین دانشجویانمان کمرنگ شده است و فکر می کنم قسمتی از این مشکلات از خود دانشگاه و مسئولان است و ما باید برای رفع آن تلاش کنیم.
چندبعدی بودن به موفقیت کمک می کند؟
بله، به طور مثال در زمینه همکاری منظم بنده با نفر اول متدولوژی دنیا سندر گرینلند، ایشان عوامل متعددی چون انگلیسی عالی، ذکاوت، پشتکار، دانش، تفکرو طرح سوالات جذاب و اخلاق نیکو را رموز موفقیت اینجانب دانستند. بنابرین هوش و دانش به تنهایی کافی نیست. البته چندبعدی بودن فراتر از موفقیت علمی است و به نظرم پرداختن به امور غیر مربوط به کار حرفه ای در کنار موفقیت علمی می تواند انسان را به کمال واقعی برساند.
به عنوان کسی که در دانشگاه تأثیرگذار بوده اید انتظارتان چیست؟
من در دانشگاه تهران بزرگشده ام و همهٔ دوره های تحصیلی ام را در اینجا گذرانده ام بنابراین خودم را مدیون اینجا و اساتیدش می دانم. من پیشنهادهای زیادی بابت هیئت علمی شدن در دانشگاه های خارجی داشته ام اما چون به نوعی نمک گیر دانشگاه تهران بوده ام در کشورم مانده ام؛ انتظار دارم بیشتر از ما و جوانان الآن حمایت شود و امنیت و فضای لازم برای تحصیل فراهم شود. خوب است که همه چیز برای دانشجویانمان توضیح داده شود و دانشگاه ارتباط صمیمانه تری با آنها برقرار کند تا مشکلات حداقل گفته شود. فضای ما الآن زیاد تاریک نیست و نباید سیاه نمایی شود اما وقتی موضوعی به فضا نگاه کنیم و نیازهای اولیهٔ دانشجو و استاد را با خارج ازکشور مقایسه کنیم متوجه تفاوتها می شویم. اگر انتظار داریم یک نخبهٔ جوان درکشور بماند باید امکانات بهتری به او داده شود.
ارسال به دوستان