رئیس موزه ملی تاریخ علوم پزشکی ایران: چشم پزشکان در ایران مسئولیت های اجتماعی زیادی را بر عهده داشتند
رئیس موزه ملی تاریخ علوم پزشکی ایران در آيين فارغ التحصيلی دستياران ورودی 94 بیمارستان فارابی درباره تاریخ پزشکی کشور به ویژه تاریخچه این بیمارستان سخنرانی کرد.
به گزارش روابط عمومی بیمارستان فارابی، دکتر حمیدرضا نمازی، استادیار گروه آموزشی اخلاق پزشکی دانشکده پزشکی و رئیس موزه ملی تاریخ علوم پزشکی ایران، دوشنبه 29 مهر 98 میهمان مراسم آيين فارغ التحصيلی دستياران چشم پزشکی ورودی 94 و معارفه دستیاران جدید این بیمارستان بود و پس از تبریک آغاز سال تحصیلی جدید و ابراز خوشوقتی از حضور در جمع نخبگان و برگزیدگان علمی کشور در رشته چشم پزشکی، در خصوص تاریخ پزشکی کشور و بیمارستان فارابی سخنرانی کرد که بخشی از صحبت های وی به شرح زیر است:
تاریخ دانشگاه علوم پزشکی تهران را باید از دارالفنون حساب کنیم
دانشگاه علوم پزشکی تهران قدیمی ترین مرکز آموزشی کشور محسوب می شود. جفاست که قدمت این دانشگاه را از سال ۱۳۱۳ یعنی حدود ۸۵ سال بدانیم. زیرا قدمت را چنان می سنجند که در آن تداوم علمی و آموزشی وجود داشته باشد. به عنوان مثال تاسیس دانشگاه آکسفورد که از سال ۱۰۹۶ میلادی آغاز می شود نه به خاطر این که از همان روز اول در همین محلی که هم اکنون این دانشگاه واقع شده قرار داشته بلکه در آغاز برای چندین دهه در یک کلیسا بوده ولی تداوم علمی آن را حساب از آن تاریخ می کنند. ما هم شروع دانشگاه علوم پزشکی تهران را باید از دارالفنون حساب کنیم. در ۶ دی ۱۲۳۰ شمسی یعنی ۱۶۸ سال پیش دارالفنون افتتاح شد. پیش از آن در آبان ماه همان سال تعدادی پزشک و معلم اتریشی به دارالفنون آمدند و مقرر شد در ۷ رشته مختلف که یکی از آنها طب بود تدریس کنند. به دلیل رابطه بد امیرکبیر با انگلیسی ها (به دلیل سابقه بد انگلیسیها در ایران) پزشکانی از میان اتریشی ها انتخاب شدند تا مشکلی با ایرانیها نداشته باشند. یکی از آن اتریشی های معروف دکتر پولاک بود که امسال دویستمین سالگرد تولد اوست و اتفاقاً جشنی نیز به همین منظور در کشور اتریش برگزار شد و شاید خود ما نیز در موزه تاریخ علوم پزشکی دانشگاه جشنی را برای وی برگزار کنیم. پولاک جراحی را در دارالفنون پایه گذاری کرد. ناصرالدین شاه نیز پزشکی به نام تولوزان که اهل فرانسه بود داشت. وی سی سال در ایران بود و سنگ یادبود او هم اکنون در گورستان دروازه دولاب است. این دو پزشک به همراه یک پزشک هلندی به نام شلیمر بنیان پزشکی ایران را بنا نهادند. واژه بهداشت عمومی را برای اولین بار شلیمر در ایران ابداع کرد و پولاک نیز کتابی را درباره تشریح زبان فارسی نوشت. هم اکنون در تحلیل تاریخ علم، پولاک را بنیانگذار پزشکی بالینی و تولوزان را بنیانگذار پزشکی اجتماعی میدانند.
چشم پزشکی در زمان قاجار بسیار اهمیت پیدا کرد
مشخص شده که پادشاهان قاجار از بیماری ژنتیکی کلیوی رنج می بردند. احمد شاه قاجار نیز که در مریضخانه آمریکایی پاریس درگذشت به دلیل بیماری کلیوی جان خود را از دست داد و البته مشکلات چشمی هم داشتند. به همین دلیل رشته چشم پزشکی (کحالی) خیلی زود در دارالفنون پا گرفت و بنیان گذاشته شد.
ناصرالدین شاه و همسرش امینه اقدس دچار مشکل لوچی چشم (انحراف چشم) بودند. البته لوچ بودن ناصرالدین شاه در عکس های وی خیلی مشخص نیست. به دلیل اینکه ناصرالدین شاه علاقه زیادی به عکاسی داشت و آن موقع که در تبریز ولیعهد بود از اولین کسانی بود که دستور داد دوربین و پروسه عکاسی وارد ایران شود. به دلیل آشنایی با عکاسی، در زاویه قرار می گرفت که این لوچی مشخص نباشد. البته عکسی وجود دارد که در آن وی بسیار آشفته به نظر می آید و کلاه از سرش افتاده، با موهای نامرتب و در آنجا انحراف چشم شاه مشخص می شود. علاقه شاه قاجار به عکاسی در حدی بود که زمینه ورود دستگاه تصویربرداری اشعه ایکس به کشور در زمان سلطنت او محقق شد. همچنین مورخین مشروطه نوشته اند که در زمان ولایت عهدی و سلطنت وی، در رشت و تبریز تعداد عکاسی ها از نانوایی ها بیشتر بود. مردم فکر میکردند یک نوع جاودانگی است که عکس بگیرند و آن عکس را نگهدارند.به هر حال چشم پزشکی در زمان قاجار بسیار اهمیت پیدا کرد.
اگر تخصص را به معنای عام حساب کنیم، چشم پزشکی اولین رشته تخصصی در ایران است
به دلیل مشکلات چشمی ناصرالدین شاه و همسرش، تصمیم گرفتند یک چشم پزشک معروف فرانسوی به نام گالزوفسکی را به ایران بیاورند. گالزوفسکی بررسیها و معایناتی را انجام داد و قول داد که شخصی را به ایران بفرستد تا چشم پزشکی را در کشور راه اندازی کند. به همین منظور دکتر راتولد به ایران آمد و پس از مدتی دپارتمان رزیدنت های چشم پزشکی در ایران شکل گرفت. اگر تخصص را به معنای عام حساب کنیم، چشم پزشکی اولین رشته تخصصی در ایران است.
از اولین و مشهورترین چشم پزشکان میتوان به یحیی میرزا شمس لسان الحکما، پدربزرگ پروفسور شمس اشاره کرد خدمات فراوانی ارائه نمود و در زمره اولین کسانی بود که در ایران از تز دکتری خود دفاع کردند. زیرا تا پیش از سال ۱۳۱۲ در پزشکی دفاع از تز وجود نداشت و افراد صرفاً فارغ التحصیل می شدند. در آن زمان تزها خیلی کاربردی و گره گشا بود. مانند تزهایی در ارتباط با آب آشامیدنی و مصرف توت. به این عمل در فلسفه «فرونسیس» یا حکمت عملی گفته می شود. یعنی علم را چنان مورد استفاده قرار دهیم که گره گشای کار مردم باشد. جالب است بدانید هیئت داوران اولین تزهای دانشکده پزشکی را مرحوم دکتر قاسم غنی (تصحیح کننده دیوان حافظ)، علامه قزوینی، مرحوم لسان الحکما، مرحوم پروفسور شمس و مرحوم دکتر ابوالقاسم بختیار تشکیل می دادند. دستخط این افراد و ملاحظاتی را که در داوری تزها می نوشتند هم اکنون موجود است
چشم پزشکان در ایران مسئولیت های اجتماعی زیادی را بر عهده داشتند
به دلیل بدبین شدن ناصرالدین شاه به دارالفنون، اجازه سفر به خارج از کشور برای محصلان این مدرسه لغو شد. زیرا وی ترس از این داشت که افراد پس از تحصیل در خارج از کشور و بازگشت به ایران برای حکومت او ایجاد مشکل کنند. جایی نوشته اند که ناصرالدینشاه نزدیک به سی سال پای خود را در دارالفنون نگذاشت. زیرا خوش نمی دانست در این مدرسه حرف های عجیب و غریب ضد او بزنند. با این حال یکی از کسانی که تلاش بسیاری کرد تا بتواند به خارج از کشور برود، دکتر خلیل ثقفی اعلم الدوله بود که هم ادبیات خوبی داشت و هم پزشک توانایی بود. در آن زمان به کسی دکتر گفته میشد که در خارج از کشور تحصیل کرده باشد. خلیل ثقفی توانست با وساطت دکتر تولوزان به فرانسه رفته و در آنجا تحصیل کند. کسی است که پس از مرگ ناصرالدین شاه به عنوان پزشک مظفرالدین شاه مشغول به خدمت شد. دکتر ثقفی پس از کاشف السلطنه که شهردار موقت بود، اولین شهردار تهران (بلدیه) شد. در آن زمان معاون وی شخصی به نام میرزا علی رضا خان بهرامی مهذب السلطنه بود. چشم پزشکی که هم دوره لسان الحکما بود. در واقع چشم پزشکی در ایران فقط به کار درمان خلاصه نشده است. چشم پزشکان در ایران مسئولیتهای اجتماعی زیادی را بر عهده داشتند. مهذب السلطنه به عنوان معاون شهردار تهران دستور داد که این شهر باید از حیث نظافت و تمیزی در زمره بهترین شهرهای منطقه باشد. اداره تنظیف و نظافت شهر را ایجاد کرد. در واقع ریشه واحد خدمات شهری که هم اکنون در شهرداریها وجود دارد به همان اداره تنظیفی برمیگردد که مهذب السلطنه را ایجاد کرده بود. این موضوع بسیار جالب است که یک چشم پزشک در آن زمان پایه گذار نظافت و جمع آوری زباله در تهران بود.
فارابی، بیمارستانی که از دل آسایشگاه و مریضخانه فقرا متولد شد
دارالفنون به دلیل بی مهری ناصرالدین شاه به تدریج رو به زوال رفت و در دوران مظفرالدین شاه کمی رونق گرفت اما در اثر این بی توجهی وسایل موجود در دارالفنون از بین رفت. در همین دوره لقمان الدوله که پزشک مظفرالدین شاه و احمد شاه بود دو تن از دستیارانش را معاون خود کرد و تصمیم گرفت دارالفنون را دوباره زنده کند. پس از دریافت مقداری پول از احمدشاه (دو هزار تومان) دانشجویان پزشکی دارالفنون در اقدامی جالب به اجرای تئاتر پرداختند و پس از مدتی توانستند هفت هزار تومان دیگر درآمد کسب کرده و با این مبلغ دارالفنون را حفظ کنند.
پیش از تاسیس دانشکده پزشکی در سال ۱۳۱۳، پزشکی دارالفنون به محل دیگری منتقل شد. دکتر حسین خان معتمد، شخص متمکنی بود که بیمارستان خود را به دانشکده پزشکی اجاره داد. عمارت مسعودیه نیز یکی دیگر از مکان هایی بود که دانشکده پزشکی در آن شکل گرفته است. حاج معدل شیرازی که از خاندان بزرگ معدل در شیراز بود باغی در تهران داشت که آن باغ را به قیمت نسبتاً معقول به شهرداری تهران واگذار کرد. شهرداری این باغ را به گرمخانه شهرداری تغییر کاربری داد که اکنون بیمارستان فارابی در آن واقع شده است. میشل فوکو، فیلسوف و تاریخدان فرانسوی می گوید: «بیمارستان های اصیل بیمارستانهایی هستند که از دل آسایشگاه ها و گرمخانه ها بیرون آمده اند. زیرا سنت اخلاق مراقبت در آنها ریشه دارد.» اینکه یک ساختمانی ساخته شد و بیمار وارد آن شود هیچگاه اصالت آسایشگاه، گرمخانه و مریضخانه فقرا را نخواهد داشت. بیمارستان فارابی قریب به بیست سال به همین روش اداره شد. فارابی پس از مریضخانه دولتی (بیمارستان سینای کنونی) دومین بیمارستانی است که در تهران و به همت پروفسور شمس که خدمات ارزنده ای همانند مبارزه با تراخم در جنوب کشور عرضه کرده ایجاد شد و بزرگانی همچون دکتر نصرت الله باستان، دکتر قوام صدوقی و دکتر ضرابی به آن شکل دادند. در سال ۱۳۱۳ دانشکده پزشکی تاسیس شد افراد بزرگی به آن وارد شدند. پروفسور شمس، دکتر رضایی (روانپزشک) و پروفسور عدل از کسانی بودند که بهترین موقعیت هایی را که در خارج از کشور داشتند رها کرده و به ایران بازگشتند. در واقع در این دهه هجوم مغز ها به داخل کشور انجام شد.
بخشی از هویت علمی خود را مدیون یکی از پزشکان بیمارستان فارابی هستم
پزشک شدن و علاقه مندی من به اخلاق پزشکی به شدت تحت تاثیر یکی از پزشکان بیمارستان فارابی است. من در سه سالگی دچار انحراف چشم شدم. در حدی که حتی نمی توانستم تسبیح پدربزرگم را بگیرم. خانواده ام متوجه مشکل من شدند. حدود سالهای ۵۷ و ۵۸ به یکی از پزشکان بیمارستان فارابی به نام دکتر ضیاءالدین یزدیان مراجعه کردم. سال های سال تحت حمایت معنوی، روانی و اخلاقی ایشان بودم. آهنگ صدا و رفتار ایشان مرا تحت تاثیر قرار میداد. وی برای من شعر خوانی می کرد. حتی با پسرشان که کوچکتر از من بود دوست شدم و در یک مدرسه درس می خواندیم. امروز صبح قبل از آمدن به بیمارستانفارابی دست و دلم لرزید زیرا قرار بود به جایی بروم که بخشی از هویت علمی خود را مدیون یکی از پزشکان این بیمارستان می دانم. خدا را شکر امروز فرصتی دست داد تا بخشی از دینی که به گردن دارم را ادا کنم.
خبر: سید عباس قاضی میرسعید
عکس: حمیده امیدوار
ارسال به دوستان