گفت‌وگوی صمیمانه دفتر ایثارگران دانشگاه علوم پزشکی تهران با دکتر محمدرضا رستم‌بخش، ایثارگر و رزمنده دوران دفاع مقدس

دفتر ایثارگران دانشگاه علوم پزشکی تهران در ادامه مصاحبه با رزمندگان غیور هشت سال دفاع مقدس به گفت‌وگوی صمیمانه با دکتر محمدرضا رستم‌بخش، ایثارگر و رزمنده دوران دفاع مقدس نشست.

به گزارش روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران دفتر امور ایثارگران، در ادامه مصاحبه با رزمندگان غیور هشت سال دفاع مقدس دفتر ایثارگران به گفت‌وگوی صمیمانه با دکتر محمدرضا رستم‌بخش، ایثارگر و رزمنده دوران دفاع مقدس نشست.

آنچه که باعث شد جوانان ما به سمت‌وسوی جبهه بروند نشأت گرفته از دو فرهنگ غنی است، یک فرهنگ اصیل ایرانی و دیگری فرهنگ اصیل دینی. این دو در هم ممزوج شده است. فرهنگ اصیل ایرانی یاد داده که یک ایرانی اجازه نخواهد داد به خاکش تجاوز شود. آن غیرت و آن شهامت و آن مردانگی که از نیاکانمان به ارث بردیم، هیچ‌وقت این اجازه را به جوانان ما نداده که بنشینند و ببینند که به خاکشان تعرض شده؛ از آن طرف هم در آموزه‌های دینی ما که الی‌ماشاءالله ما از اهل‌بیت (ع) و در رأس آنان امام حسین (ع) یاد گرفتیم. مگر می ­شود کسی از بچگی با امام حسین (ع) دمخور باشد، بعد یک روزگارانی ببیند به کشورش، به مملکتش، به ناموسش تعرض شده و ساکت بنشیند

  • لطفاً خودتان را کامل معرفی کنید؟

- محمدرضا رستم‌بخش هستم. سال 1348 در یکی از محله‌های جنوب شهر تهران و در یک خانواده مذهبی متولد شدم.

  • دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان کدام مدرسه و کجا بودید؟

- در همان محله‌های جنوب شهر که بودیم ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را گذراندم. دوران ابتدایی، مدرسه 12 امامی بودم، دوران راهنمایی دو سه بار مدرسه‌ام را عوض کردم و دبیرستان هم دبیرستان میرداماد در میدان قیام بودم.

  • چند خواهر و برادر دارید؟

- پنج برادر و سه خواهر هستیم.

  • در کدام دانشگاه تحصیل کردید؟

- رشته مدیریت کارآفرینی سازمانی را در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران و دکتری آیندهپژوهی در دانشگاه ایوانکی گذراندم.

  • چطور شد که این رشته را انتخاب کردید؟

-  از سال 1378 که اولین مسئولیت مدیریتی را در دانشگاه علوم پزشکی تهران پذیرفتم، متوجه شدم که عدم وجود رویکردهای نوآورانه در زمینه مدیریت، خلأی جدی برای رشد و توسعه مجموعه دانشگاه است. به همین دلیل سیر مطالعات و ادامه تحصیلات خود را بر اساس مباحث «مدیریت کارآفرینی سازمانی» سوق دادم.

 ارتباط مدیریت با مباحث آینده‌پژوهی نیز کاملاً مشخص است. رشته آینده‌پژوهی یک حوزه میان‌رشته‌ای است. به نظرم در همه رشته‌ها باید مفاهیم و آموزه­ های مباحث آینده‌پژوهی نهادینه شود.

به‌طورکلی، بحث آینده‌پژوهی در کشور ما نسبت به دنیا نوپاست. شاید بیش از صدسال است که در دانشگاه­ های مطرح دنیا مباحث آینده‌پژوهی در مقاطع ارشد و دکتری و همچنین در اندیشکده ­ها و کانون­ های تفکر جهان، تدریس می ­شود. به گفته خودشان برای اینکه بتوانند دنیا را مدیریت کنند نیاز دارند تا از مباحث آینده‌پژوهی به‌خوبی بهره ­برداری نمایند.

  • تاکنون چه فعالیت‌های علمی‌-پژوهشی، اجرایی و یا فرهنگی داشتید؟

- در زمینه علمی، به‌عنوان معلم دانشگاه سال‌هاست که تدریس انجام می‌دهم. چندین جلد کتاب در مباحث مدیریت دارم. ولی بیشترین فعالیتم در طول این سال­ها حوزه­ های اجرایی بوده است. یعنی از ابتدای ورودم به این دانشگاه در فضاهای مختلف مدیریتی دانشگاه بودیم. در مورد فعالیت در حوزه فرهنگی به‌نوعی می‌شود گفت که همه زندگی ما آمیخته با مباحث فرهنگی هست. یعنی ما نمی‌توانیم بحث کار فرهنگی را از کار اجرایی جدا کنیم؛ بنابراین اگر بخواهیم اسمش را کار فرهنگی بگذاریم، لحظه‌لحظه زندگی ما و ارتباطات ما با افراد مختلف می ­تواند اثرگذار بوده و به‌نوعی کار فرهنگی محسوب گردد. البته قبل از حضور در این دانشگاه، به طور خاص در مراکز فرهنگی، مسئولیت داشته ­ام.

  •  برویم سراغ اصل مطلب که اصلاً چطور شد که به جبهه رفتید؟

- شاید بهتر باشد این سؤال را اینطور پاسخ دهم که جامعه ما، جوانان ما که خیلی از آنها کم‌سن‌وسال‌تر از من بودند در آن مقطعی که من جبهه رفتم چرا جبهه رفتند؟

فکر کنم دوم دبیرستان بودم که جبهه رفتم و البته قبل­ تر از آن خیلی تلاش کرده بودم جبهه بروم که نمی‌گذاشتند. یادم است چند باری قبل از سال دوم دبیرستان رفتم پایگاه مالک‌اشتر، آنجا با دوستان خیلی کلنجار رفتم، در حد گریه‌زاری و التماس که به‌هرحال پذیرفتند که ما را به جبهه اعزام کنند. آن هم شانس ما تا بعدازظهر معطل کردند بعد گفتند حالا اتوبوس نیست بروید خانه‌تان. می‌خواهم بگویم آنچه که باعث شد جوانان ما به سمت‌وسوی جبهه بروند نشأت گرفته از دو فرهنگ غنی است، یک فرهنگ اصیل ایرانی و دیگری فرهنگ اصیل دینی. این دو در هم ممزوج شده است. فرهنگ اصیل ایرانی یاد داده که یک ایرانی اجازه نخواهد داد به خاکش تجاوز شود. آن غیرت و آن شهامت و آن مردانگی که از نیاکانمان به ارث بردیم، هیچ‌وقت این اجازه را به جوانان ما نداده که بنشینند و ببینند که به خاکشان تعرض شده؛ از آن طرف هم در آموزه‌های دینی ما که الی‌ماشاءالله ما از اهل‌بیت (ع) و در رأس آنان امام حسین (ع) یاد گرفتیم. مگر می ­شود کسی از بچگی با امام حسین (ع) دمخور باشد بعد یک روزگارانی ببیند به کشورش، به مملکتش، به ناموسش تعرض شده و نرود. به نظرم این یک چیز کلی هست. حالا در این قافله خوبان من هم قطره ­ای از آن اقیانوس بودم. ما هم در کنار آن گل‌ها یک خار بودیم.

  •  
  • وقایع جنگ و نحوه رفتن به جبهه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
  • برای هر کس حتی اگر مثل من در مقطع کوتاهی به جبهه سرزده باشد، لحظه‌لحظه جبهه، از لحظه اعزام به جبهه در اتوبوس، قطار و... تا وقایع تلخ و شیرینی که در جبهه اتفاق می‌افتاد، می‌تواند برایش خاطره باشد. در جبهه سبک زندگی ایمانی بود، یک سبک خاصی در تمام ارکان جبهه وجود داشت که زیبایی‌های آن را دو صدچندان می­ کرد و امیدوارم که این سبک در جامعه ما نهادینه شود. اگر این اتفاق بیفتد آن روزهای خوب جبهه مجدداً در جامعه‌مان متبلور و شکوفا می ­شود.

 

 

  • خاطره‌ای از اتفاقاتی آن دوران حضور در جبهه به یاد دارید؟

- اگر بخواهم در همین راستا ادامه بدهم، خاطرات شخصی‌ام مثل بودن با دوستان است و شاید خاطرات جمعی دوران جبهه بهتر از خاطرات شخصی باشد. خاطرات خوش در مقطع کوتاهی از زندگی انسان که در فضایی با کسانی آشنا می‌شدی و آن‌قدر این دوستی بالا می‌گرفت که از برادر نسبی خودت هم بیشتر اخت می‌شدی و شاید دردناک‌ترین لحظات، لحظاتی بود که آنها را از دست می‌دادی. آن لحظه فراق لحظه خیلی سختی بود.

به نظرم برای همه بچه‌های جبهه که حتی مقطع کوتاهی آنجا را تجربه کرده باشند این خاطرات می‌تواند خیلی تلخ باشد. ولی اتفاقات مختلف دیگری در جبهه که می‌شود از آنها یاد کرد در ادامه همان بحث سبک زندگی ایمانی است. شاید قشنگ‌ترین آنها داشتن آرمان بود. یعنی همه بچه ­هایی که به‌عنوان رزمنده به جبهه آمده بودند یک هدف مشترک داشتند. شما خودتان استاد هستید؛ در بحث مدیریتی می‌گوییم سیستم‌ها، افراد و نیروها باید یک آرمان و هدف مشخص برای خودشان انتخاب کنند و مثلاً در بیانیه رسالت و یا مأموریت سازمان باید بنویسند "ما می‌خواهیم به این قله برسیم" اما ممکن است که به آن باور نداشته باشند؛ ولی بچه‌های جبهه یک آرمان و یک هدف نانوشته داشتند و به آن پایبند بودند. این زیبایی شاید به این دلیل بود که آن پایبندی در وجودشان اتفاق افتاده بود و بعد باعث می‌شد که ما شاهد اتفاقات خیلی‌خیلی ویژه باشیم. یعنی شما نگاه می‌کردی که در اوج اقتدار و مدیریت یک فرمانده در مجموعه خودش گروهان، گردان یا سطح لشکر که بالاخره یک فاصله‌ای باید با نیروهای عادی می‌بود، آن علقه، اخوت و دوستی وجود داشت و هیچ تضادی هم بین این دوستی و اطاعت امر وجود نداشت.

مثلاً خیلی وقت‌ها شاهد بودیم که فرمانده‌ها نیمه‌های شب بعد از ذکر و نماز شب و توسل‌، پوتین‌های بچه‌ها را واکس می‌زدند و لباس آنها را می‌شستند. انسان می‌توانست آن فضای ایثار را، لحظه‌لحظه در جبهه ببیند. نتیجه این پایبندی و هدف‌مندی همه در یک سو، این می‌شد که در جبهه کار زمین نمی‌ماند و وقتی مسئولیتی را به کسی واگذار می‌کردی، با خیال راحت می‌دانستی که تا ته خط خواهد رفت و این حس مسئولیت‌پذیری در همه افراد وجود داشت و همین باعث می‌شد هیچ مسئله‌ای بدون راه‌حل نباشد. از آن طرف همین حل مسائل باعث می‌شد از توانمندی همه افراد استفاده گردد. اینها همه از زیبایی‌های جبهه است.

  • آیا در حین جنگ به بعد از جنگ هم فکر کردید؟

- به نظرم من به آن چیزی فکر می‌کردم که همه فکر می‌کردند. این فرمایش آقا رسول‌الله (ص) مدنظر همه بود: " برای دنیای خـودت چنان عمل کن که گویا در دنیا تا ابد زندگی می‌کنی و برای آخـرت خـودت چنان عمل کن که گویا همین فردا می‌میری." مصداق آن چه بود؟ مصداقش این بود که بچه‌هایی که در جبهه بودند به اندک فرصتی که برای تجدید قوا و یا برای استراحت پشت‌جبهه می‌آمدند، از خط مقدم به پادگان می‌آمدند، آن سیر زندگی به سمت پیشرفتشان وجود داشت. حتماً یادتان هست، مثلاً آن کلاس‌های درس در دوکوهه یعنی ارتقا، پیشرفت و این یعنی نگاه به آینده. یعنی من اگر امروز هستم، تا لحظه‌ای که هستم باید کارم را خوب انجام دهم و اگر خدای متعال صلاح دانست من زنده بمانم، ده سال دیگر، بالاخره یک روزی این جنگ تمام خواهد شد و من برای آن روز چقدر باید مفید باشم و این پویایی در جبهه کاملاً حس می‌شد. در آنجا سوای جلسات قرآن، ذکر و مباحث اخلاق که وجود داشت، جلسات علمی هم وجود داشت. یادم هست در اردوگاه «کوزران» کرمانشاه، استاد زبانی بود که الان هم سال‌هاست ارادت خاصی خدمت ایشان دارم، آمده بود جبهه و برای بچه‌ها کلاس زبان گذاشته بود. کسی نمی‌گفت «آقا ما احتمالاً هفته آینده عملیات خواهیم داشت، امکان داره بخش زیادی از این بچه‌ها نباشند.» در داستان‌ها خوانده­ ایم که در لحظات پایانی عمر ابوریحان، به دیدنش رفتند. سؤالی پرسید، گفتند: "آقا تو الان داری از دنیا میری! " گفت: "اگر الان بلد باشم از دنیا برم بهتره یا بلد نباشم؟" پاسخ دادند، وقتی بیرون رفتند صدای شیون از خانه بلند شد و دیدند که از دنیا رفته است. بچه‌های جبهه هم نگاهشان به زندگی این‌گونه بود.

 خاطره جالبی به نقل از دوستان به ذهنم آمد که خب بین خیلی از دوستان دانشجویی که آمده بودند یکی از بچه‌ها دانشگاه رشته پزشکی قبول شده بود و بعد جبهه آمده بود. یکی از دوستان پرسید که آقا، رتبه اول پزشکی کشور، اینجا چه‌کار می‌کنه؟!! گفت: «آمدم جبهه، اگر زنده موندیم، برمی‌گردیم ان‌شاءالله خدمت می‌کنیم‌؛ اما اگر شهید شدیم نگن این‌هایی که جبهه اومدن سواد نداشتن. بگن شهید، دانشجوی رشته پزشکی بوده؛ ولی برای آرمان‌هاش اومده.» شهید ناصر کریمی از بچه‌های نخبه که الان اخوی ایشان هم در این دانشگاه است، شهید رضا عامری، شهید عبدالرضا اثباتی، شهید علیرضا حمزه‌لو، اینها همه بچه‌هایی بودند که در رشته‌های مهندسی یا رشته‌های مختلف دیگر درس می‌خواندند و از دانشجویان نخبه و برجسته بودند. یادم هست شهید ناصر کریمی - یکی از دوستان دوران راهنمایی‌ام بود و با هم دوست و بچه‌محل بودیم، به‌خاطر اینکه آن زمان بسیار درسش خوب بود دبیرستان علوی می­رفت و از دانش‌آموزان برجسته آنجا بود؛ با رتبه بالایی در رشته مکانیک دانشگاه تهران قبول شد. یادم هست می­ گفت: ما اگر در امتحان‌های نهایی آموزش پرورش بیست بگیریم پنج نمره حساب می‌کنند، 15 نمره بقیه را خود مدرسه امتحان می‌گیرد. چنین بچه‌های نخبه‌ای بودند. من بارها می‌گفتم: «ناصر میشه من ازت خواهش کنم تو جبهه نیای؟ بگذار امثال من بیان جبهه.» این آدم بلند شد آمد جبهه و در عملیات مرصاد شهید شد. امثال این بچه ها، بسیار بودند که بعضی هم گمنام هستند و امیدوارم با زحمات شما و دیگر دوستان در جاهای دیگر، این ستاره‌های ارزشمند، شناسایی شوند.

  • به تعدادی از هم‌سنگرانتان اشاره کردید، اگر صلاح می‌دانید عزیزان دیگری را که همراه شما بودند ذکر کنید مخصوصاً آن دانشجوی پزشکی؟

- این شهید بزرگوار، «احمدرضا احدی»، رتبه اول پزشکی، ورودی سال 1364 است که من توصیه می ­کنم همه عزیزان، وصیت­­نامه این شهید را مطالعه کنند؛ بسیار زیبا و تأثیرگذار است.

آقایان ایزدی، محمدی، خادم، آقا بیک، محمدعلی و خیلی از دوستان دیگر که به‌نوعی سعی می‌کنیم ارتباطمان را با آنها قطع نکنیم و به بهانه‌های مختلف مثل هیئت و ورزش، دور هم باشیم. گاهی اوقات هم که از روزمرگی ­های دنیا خسته می‌شوم، می‌روم پیش دوستان شهیدی که به‌واقع از همه ما زنده ­تر هستند و با زبان گلایه به آنها می‌گویم: "بی انصافا شماها رفتید و ما رو قال گذاشتید". ان‌شاءالله عنایت آنها، دستگیر ما و همه جامعه باشد.

  • چگونه می‌توان طرز تفکر ایثارگری را به دیگران منتقل کرد؟

- در آموزه‌های دینی به ما یاد داده‌اند که نه فقط با زبان بلکه با رفتارمان مردم را به خوبی‌ها دعوت کنیم. اگر بخواهیم این فرهنگ و یا هر چیز خوب دیگری در جامعه اتفاق بیفتد اول باید خودمان در آن مسیر قرار بگیریم. دوستی مثال قشنگی می‌زد "که شما خودت شمع شو، خودت نور داشته باش بعد به‌صورت طبیعی پروانه‌ها اطرافت جمع خواهند شد." ما اگر بخواهیم این فرهنگ گسترش پیدا کند، باید از آنهایی که در این فضا بیشتر بودند، بیشتر تنفس کردند و بیشتر بهره برده‌اند، به‌عنوان الگوهایی در زندگی‌مان استفاده کنیم. البته نقش سازمان‌ها و مراکز مختلفی که دست‌اندرکار هستند در ترویج فرهنگ ایثار بی‌تأثیر نیست. در واقع "به عمل کار برآید به سخنرانی نیست." اگر یک مسئول و یا هر کس دیگر در هر جایگاهی که هست، به طور مثال من یک کارمند، در محیط کار بتوانم رفتار خوبی را بروز دهم و قاعدتاً این تسری پیدا خواهد کرد و منتشر خواهد شد؛ به نظرم فرهنگ ایثارگری هم به همین ترتیب است.

  • خود ایثارگران در انتقال ارزش‌های دفاع مقدس چه نقشی دارند؟

- در درجه اول افکار خود ایثارگر است. وقتی که یک نفر به صفتی معروف می‌شود به طور طبیعی نگاه‌ها به او بیشتر معطوف خواهد شد و به قولی زیر ذره‌بین خواهد رفت و مسئولیت او را بیشتر می‌کند؛ اینجا ایثارگر باید تلاش‌هایش به سمت‌و‌‌سوی خود واقعی‌اش باشد و بتواند آن چیزهایی را که یاد گرفته منتقل کند. البته باید به نشر فرهنگ ایثارگری از حوزه‌های مختلف توجه شود، همین نگاه رسانه‌ای به‌نوعی که شما زحمت می‌کشید، نگاه قشنگی است. به نظرم در سال‌های بعد از دفاع مقدس کار شده؛ ولی آن‌قدر که باید نه. بسیاری از خاطرات و تجربیات بچه‌های جنگ، هنوز گفته نشده است. گاهی با بعضی از دوستان که از فرماندهان ارشد جبهه و جنگ بودند، صبحت می‌کنیم خاطرات و صحبت‌هایی دارند، از بعد نظامی، از بعد مدیریتی، از بعد استراتژی و...، چقدر حرف‌هایشان عالی است. از اینها کجا باید استفاده شود؟ آیا باید فقط در دانشگاه‌های جنگ تدریس شود؟ آیا ما به گسترش آن سبک مدیریتی جبهه در دانشگاه‌های دیگر نیاز نداریم؟ به نظرم اینها، وظیفه دوستان خوبی مثل شما و تیم‌های رسانه‌ای را بیشتر می‌کند و قاعدتاً با پررنگ‌تر شدن این حرکت‌ها می‌توانیم شاهد گسترش فرهنگ ایثارگری و ارزش‌های دفاع مقدس باشیم.

  • در حقیقت می‌توان این‌طور برداشت کرد که از طریق ابزارهای مختلف فرهنگی و رسانه‌ای باید آن بخشی که غیر از خود ایثارگران است را در ترویج فرهنگ ایثارگری مورد استفاده قرار داد.

     - دقیقاً. ببینید الان در حوزه ایثارگری، چقدر فیلم ساخته شده؟ الان در بخش کتاب، کارهای خوبی انجام می‌شود، اما در حد فراگیری آن اتفاق بزرگ و دفاع هشت‌ساله، کار قابل‌توجهی انجام نشده است.

  •  آیا خاطرات دفاع مقدس را مکتوب کرده‌اید و یا چیزی دراین‌رابطه ثبت و یا ضبط کرده‌اید؟

- نه این توفیق را نداشتم.

  • در این فکر هم نیستید تا از خودتان یا دیگران چیزی مکتوب کنید؟

- فکر خوبی است. گاهی با دوستان نشسته‌ایم، صحبت کرده‌ایم و خاطرات تعریف کرده‌ایم. ترجیح من بیشتر آن است آنچه را که از دیگران به یاد دارم، بگویم.

  • بهترین خاطره‌ای که از دوران جبهه دارید را بفرمایید:

- برای اینکه بتوانم گریزی برای بحث‌های بعدی بزنم، خاطره‌ای تعریف می‌کنم: پادگان دوکوهه جمع کوچکی داشتیم تقریباً آن جمع همه شهید شدند، من و شاید یک نفر دیگر از این جمع ماندیم. قرار این بود که وقتی از منطقه به پادگان برمی‌گشتیم جلسات انس با نهج‌البلاغه داشته باشیم؛ یاد این افتادم قبل از عملیات بیت‌المقدس دو در یک سوله مستقر بودیم، برف شدیدی می‌آمد، فکر می‌کنم دی‌ماه بود که عملیات بیت‌المقدس دو انجام شد. دور هم نشسته بودیم و گپ و گفتی با هم داشتیم، یک سید روحانی در جمع ما بود که بعدها دیگر ایشان را ندیدم، نمی‌دانم شهید شدند یا در قید حیات هستند، یکی از خطبه‌های پر شور نهج‌البلاغه را برای ما خواندند؛ مربوط به جنگ صفین بود. سربازان معاویه آب را بر امیرالمؤمنین علی (ع) و یارانش بستند، حضرت علی (ع) خطبه قرّایی می‌خوانند و بعد از آن، یاران امیرالمؤمنین (ع) حمله می‌کنند و با شجاعت آب را پس می‌گیرند. شرح خطبه و حماسه جنگ صفین، در آن سرما، شور و حال ما را دو صدچندان کرد و برای عملیات آماده شدیم و این خاطره برای همیشه در ذهن من ماند.

  • خدا را شکر با شناختی که از شما داریم در راستای انتقال مباحث نهج‌البلاغه فعالیت دارید و همکاران را راهنمایی و ارشاد می‌کنید؛ برای مطالعه در رابطه با نهج‌البلاغه از این بابت هم از شما تشکر می‌کنم.
  • نقش ایثارگری در نسل سوم و چهارم رو چگونه می‌توان ایفا کرد؟

- برای انتقال فرهنگ ایثارگری به نسل جدید باید از سنین کودکی شروع کنیم. یعنی در تمام مراکز آموزشی ما باید مفاهیم ایثارگری به زبان‌های خاص کودکان گفته شود. اگر قرار است از مهدکودک‌ها شروع کنیم یا از مقطع ابتدایی شروع کنیم، باید زبان آن سن را بلد باشیم. باید افرادی در این فضا ورود پیدا کنند که هم خیلی خلّاق باشند و هم اصول روان‌شناسی و ارتباط مؤثر را بلد باشند و بتوانند مفاهیم ارزشمند ایثار و ایثارگری را به این نسل منتقل کنند. من احساس میکنم علی‌رغم کم‌کاری‌هایی که در جامعه وجود دارد؛ اما خیلی از مفاهیم، منتقل شده است؛ شاید مثالش هم نقش بچه‌های مدافع حرم در این سال‌های اخیر باشد. چه کسی تصور می‌کرد کسانی همچون شهید محسن حججی و شهید مجید قربان­خانی که جبهه و جنگ را ندیده بودند، چنین ایثاری از خود نشان دهند و یا در همین وقایع اخیر بچه‌هایی که آمدند و به‌عنوان مدافع امنیت در صحنه حاضر شدند.

ما جوانان خوب و نسل ارزشمندی داریم؛ ولی متأسفانه مورد غفلت واقع شده­اند. ان­شاءالله بتوانیم با به صحنه آوردن و مشارکت‌دادن آنها در تصمیم­گیری­ها، از این سرمایه­ها به بهترین نحو استفاده کنیم.

  • آقای دکتر عوامل پیشرفت خودتان را در چه چیزی می‌بینید؟

- مهم‌ترین عامل پیشرفت خود را تمسک به مباحث ارزشمند و اصیل دینی از جمله نهج‌البلاغه می­دانم. یعنی باز برگشتیم به همان الگوی کاربردی و متأسفانه مغفول که اگر در جامعه تسری پیدا کند خیلی می­تواند کمک کند. در فرمایشات ائمه معصومین (ع) به حرکت توصیه شده و اینکه نباید امروز انسان با فردایش یکسان باشد؛ حتی در بعضی از روایات داریم کسی که امروزش با دیروزش یکسان باشد دچار خسران شده است و روایت دیگری است که کسی امروزش بدتر از دیروزش باشد ملعون است. آموزه‌های دینی به ما یاد می‌دهد هر روز تلاش کنید و من با این نگرش همیشه تلاشم بر این بوده که دانشجو بمانم و امید دارم تا پایان عمر خصلت دانشجو بودن را داشته باشم.

  • به‌روز بودن چه تأثیری در موفقیت‌های شما و کلاً سایر افراد دارد؟

- علی‌القاعده ما در هر برهه‌ای از زمان و در هر جایگاهی که باشیم چه در زندگی شخصی و چه اجتماعی اگر بخواهیم تأثیرگذار باشیم، گریزی از آن نیست. همان جمله معروف در مدیریت: «کلید موفقیت، عدم رضایت به وضع موجود است». وضعیت موجود یعنی من هر روز باید روبه‌جلو باشم و نباید ایستا باشم. برای همین من با کلمه فارغ‌التحصیلی مشکل دارم، یعنی چه که به جوانمان بگوییم فارغ‌التحصیل؟ مگر آموزه‌های دینی به ما یاد ندادند «اطلبو‌العلم من‌المهد الی اللید» پس فارغ‌التحصیلی یعنی چه؟ شاید باید این واژه تغییر کند، بله وقتی این مقطع تمام شد به مقطع بعدی می‌رویم. یعنی یادگیری و ارتقا، هیچ­گاه تمامی ندارد. شاید یکی از راه‌هایی که من تلاش می‌کنم و آن را دوست دارم، معلمی است. چون چیزی بلد نیستم درس می‌دهم که یاد بگیرم، احساس می‌کنم هر میزان که یاد می‌دهم، تازه یاد می‌گیرم و امیدوار هستم که خدا توفیق دهد و بتوانم در این راه مستدام باشم.

  • برای سلامتی روحی و روانی و جسمی چه کاری انجام می‌دهید؟

- برای سلامتی جسمی بالاخره از دورانی که خیلی کم‌سن‌وسال‌تر بودم، ورزش می‌کردم و همچنان سعی می‌کنم ورزش کنم. جوان‌تر که بودم در چند رشته رزمی (تکواندو، جودو، کیک‌بوکسینگ)، فعالیت می‌کردم؛ اما الان باتوجه‌به مشغله­ ها و محدودیت ­ها، بیشتر به شنا، بدنسازی و کوهنوردی می­ پردازم. به‌هرحال ورزش جزء لاینفک زندگی­ ام است. برای اینکه حال روحی خوب داشته باشم، سعی می‌کنم با خوبان نشست و برخاست داشته باشم و الان بدون اغراق از این که در خدمت شما هستم حالم بهتر است. همان‌طور که لابه‌لای صحبت‌ها گفتم وقتی در این دنیا کم می آورید باید سراغ آنهایی بروید که حالشان خوب است، چه آنهایی که خدا هنوز به دلایلی آنها را نگه داشته و چه آنهایی که گلچین کرده و آن بالا، دستشان بازتر است. این‌طوری، انسان واقعاً احساس بهتری پیدا می‌کند. به نظرم، اینها عواملی است که حال آدم را خوب می‌کند. 

  • چه افرادی تاکنون در موفقیت‌های شما نقش بیشتری داشتند؟

- خدا رفتگان شما را رحمت کند؛ به هرحال اولین و مهم‌ترین عامل در زندگی هر انسانی پدر و مادرش است. از همین‌جا به روح ارزشمند و پاکشان درود می‌فرستم. خدا رحمتشان کند که تلاششان بر این بود که ما در مسیری قرار بگیریم که بتوانیم در عالم مفید باشیم. من هنوز هم به آنها متوسل می‌شوم و به آنها می‌گویم که تا حالا آن طور که انتظار داشتند، مفید نبودم؛ شما دعا کنید که بعد از این باشم. اگر در این دنیا اثر نداشته باشیم می‌خواهیم چه‌کار کنیم؟ همه این عمر چه کم و چه زیادش؛ مهم این است که آن لحظه که داری از اینجا می‌روی اثری از خودت گذاشته باشی. بگویند آقا این فرد در این دنیا به قول خودمانی دو ریال می‌ارزید؛ ولی اگر این نباشد عمرمان هدر رفته و نعمت خدا را پایمال کرده‌ایم. بعد از پدر و مادرم، برادر بزرگ‌ترم در زندگی من نقش خیلی مهمی داشته و در هرجای زندگی که دچار مشکل می‌شدم ایشان با راهنمایی‌های و حمایت‌های خود، برایم راه­گشا بودند. پس از ازدواج می‌توانم بگویم که همسرم نقش خیلی مؤثری در زندگی‌ام داشته و به‌خاطر مدیریت خوب ایشان، من بدون دغدغه و با خیال راحت، می­ توانم به مسئولیت­ های اجرایی خود بپردازم. البته نباید نقش اساتید را نادیده گرفت. بعضی از اساتید بزرگوار به رحمت خدا رفته‌اند و اساتیدی هم هستند که من سال­هاست از آنها می ­آموزم­، از جمله این خوبان، آقای دکتر مهرداد هستند. هرگاه کنار ایشان هستم، یک چیز جدید یاد می­ گیرم و همواره مرا به سمت‌وسوی پیشرفت سوق می‌دهند. همین‌طور آقای دکتر رضایی زاده و خیلی از اساتید دیگر که در جای‌جای این دانشگاه در خدمتشان بودیم. ان­شاءالله خداوند حافظ همه آنها باشد.

  • بهترین دوران زندگی شما چه زمانی بوده است؟

-  بهترین دوران زندگی من در دوران دفاع مقدس بود.

  • و حرف آخر، توصیه‌ای اگر دارید بفرمایید:

- حرف آخر و شاید درخواست یا خواهشی که به‌عنوان یک فرد کوچک در این جامعه دانشگاهی دارم این است که هر کس مسئولیتی دارد و می‌تواند برای احیاء نهج‌البلاغه کاری انجام دهد. از نظر من این از واجبات است. ما فردای قیامت در پیشگاه امیرالمؤمنین علی (ع) باید پاسخگو باشیم. اگر حضرت از ما بپرسند شما که ادعای شیعه بودن را داشتید، برای من امیرالمؤمنین چه‌کار کردید؟ آیا می­ توانیم پاسخ دهیم؟ من شخصاً، پاسخی برای امیرالمؤمنین (ع) ندارم. سال‌هاست خارج از دانشگاه، نهضت نهج‌البلاغه خوانی به همت استاد بزرگوار جناب آقای «مهدوی ارفع» راه افتاده است. مسئولین دانشگاه ما در این‌باره چه‌کار کرده‌اند؟ برای انتصاب و انتخاب مدیرانمان چقدر از معیارهای نهج‌البلاغه استفاده کرده‌ایم؟ چقدر در سیستم آموزشی دانشگاه این الگوی ارزشمند کاربردی را نهادینه کرده‌ایم؟ چرا نباید حداقل چند واحد درسی نهج‌البلاغه در دانشگاه علوم پزشکی تهران با چند ده‌هزار دانشجو و کارمند داشته باشیم؟ آیا امیرالمؤمنین ما را بازخواست نخواهد کرد؟ اصلاً سوای بحث معنوی، آیا فرمایشات امیرالمؤمنین (ع) در نهج‌البلاغه نمی‌تواند راه‌گشا و مشکل‌گشای بسیاری از گره‌های دانشگاه باشد؟ اگر بگوییم نه این کتاب برای 1400 سال قبل بوده که هیچ؛ اما اگر می‌گوییم نهج‌البلاغه «اخ القران» است، پس جای آن در نظام دانشگاهی ما کجاست؟ خیلی وقت‌ها به دوستانی که دارند تحت عنوان مجموعه قرآن و عترت کار می‌کنند، می‌گویم: قرآنش را می‌فهمم؛ ولی لطفاً به من بگویید برای عترت دارید چه‌کار می ­کنید؟ آیا می ­شود برای عترت کار کنید درحالی‌که نام امیرالمؤمنین و نهج‌البلاغه در آن نیست؟

بزرگ‌ترین ایثارگر عالم بعد از وجود نازنین پیامبر خاتم (ص)، آقا امیرالمؤمنین علی (ع) است، بنابراین اگر می‌خواهیم فرهنگ ایثارگری در جامعه محقق شود باید با کلام و مرام آن حضرت آشنا شویم و مگر می‌شود ادعای شناخت کسی را داشت؛ ولی از گفته‌هایش بی‌خبر بود؟ شما وقتی بخواهید به عمق تفکرات یک فرد پی ببرید باید با بیان و قلمش آشنا شوید. قرن­ هاست که این کتاب ارزشمند در اختیار ماست ولی بهره ما از آن بسیار اندک است.

  • ان‌شاءالله همه ما به‌ویژه مسئولین دانشگاه از این گنجینه ارزشمند بهره لازم را ببریم. از اینکه فرصت خود را در اختیار ما گذاشتید و در خدمتتان بودیم تشکر می‌کنیم.
حمیده شفاعی
تهیه کننده:

حمیده شفاعی

عکاس

1 نظر برای این مقاله وجود دارد

منصور بسحاق

منصور بسحاق

02/05/03 - 11:35

سلام. دکتر عزیز مارو برد به ماوراء هستی،رملهای داغ،اما معطر جبهه. روزی نیست که ما یاد رفیقامون نباشیم. خصوصا اونایی که تو بغل خودمون،کنار خودمون جون دادن. مثل یه فیلم دائماً در حال پخشه. تنها فیلم تکراریه که دلمون نمیزنه.برعکس حالمونو صیقل میده.درود بر شما که سبب ساز بیان این خاطرات و دلگویه هائید.

پاسخ

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *

نظر دهید

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *