گفتوگوی صمیمانه با دکتر عباس استادتقیزاده ایثارگر و رزمنده دوران دفاع مقدس
دفتر امور ایثارگران با دکتر عباس استادتقیزاده دکترای مدیریت سلامت در حوادث و بلایا هیئتعلمی دانشکده بهداشت و رزمنده دوران دفاع مقدس گفتوگو کرد.
به گزارش روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران دفتر امور ایثارگران، در ادامه مصاحبه با رزمندگان غیور هشت سال دفاع مقدس دفتر امور ایثارگران با دکتر عباس استادتقیزاده رزمنده دوران دفاع مقدس، عضو هیئت علمی دانشکده علوم تغذیه و مدیر گروه تغذیه سلولی-مولکولی گفتوگو کرد.
ضمن تشکر از اینکه وقت گرانبهایتان را در اختیار ما گذاشتید، لطفاً خودتان را کامل معرفی کنید؟
عباس استادتقیزاده هستم. اول شهریور 1349 در شهر قم، در خانوادهای مذهبی به دنیا آمدم. پدرم علاوه بر شغلی که داشت از افراد سرشناس و علاقهمند به اهلبیت در قم بود. خدا را شکر از همان ابتدا که چشم باز کردیم با مدح اهلبیت و شعر و شاعری در رثای اهلبیت و جلسات قرآن در خانه آشنا شدیم. در خانوادهای با پنج برادر و سه خواهر بزرگ شدم.
چند فرزند دارید؟
دو دختر دارم. دختر بزرگم 21 ساله و دانشجوی رشته روانشناسی و دختر کوچکم 10 ساله در مقطع ابتدایی درس میخواند.
دوران تحصیل خود را در کجا گذراندید؟
ما ساکن محلات پایینی در شهر قم بودیم. محله آذر یا نیکویی. تقریباً تا 18 سالگی که به تهران برای تحصیلات دانشگاهی بیایم در آنجا ساکن بودیم. دوران ابتدایی را در مدرسه شهید کریمی، دوران راهنمایی را در مدرسه گیوه چیان و دوران دبیرستان را در مدرسه حافظ در محله آذر سابق (خ طالقانی کنونی) در قم درس خواندم.
همه دوران تحصیل دانشگاهیام در علوم پزشکی تهران بود. سال 68 رشته پزشکی قبول شدم. پس از فارغالتحصیلی در سال 76 افتخار داشتم دوران طرح مشمولین خدمت را در شهر قم بگذرانم. پس از پایان طرح مدتی را مشغول در کارهای فرهنگی اجتماعی صداوسیما و شهرداری تهران مشغول بودم. سال 84 در رشته MPH (کارشناس عالی سلامت همگانی) در دانشکده بهداشت شروع به تحصیل کردم و در سال 89 در رشته دکترای تخصصی سلامت در حوادث و بلایا قبول شدم تا سال 95 که فارغالتحصیل شدم.
در چه رشتهای تحصیل کردید و اکنون در چه رشتهای مشغول به فعالیت هستید؟
همانطور که عرض کردم رشته پزشکی خواندم ولی با توجه علاقهای که به مباحث آموزشی، فرهنگی، اجتماعی و بهداشتی داشتم به سمت رشته MPH سوق پیدا کردم و دکترای تخصصی مدیریت سلامت در حوادث و بلایا را خواندم. الآن هم در دپارتمان سلامت در حوادث و بلایا در دانشکده بهداشت بهعنوان مدیر گروه و همچنین معاون مالی- اداری دانشکده بهداشت مشغول به خدمت هستم.
چطور شد به این رشته علاقهمند شدید؟
همانطور که عرض کردم بیشتر فعالیتهای من حتی در دوره تحصیل رشته پزشکی در حوزه فرهنگی-اجتماعی بود و علاوه بر فعالیتهای بالینی، به سمت آموزش بهداشت کشیده شدم. مدتی را در صداوسیما بهعنوان مشاور سلامت رادیو تهران فعالیت کردم و بعد هم در حوزه فرهنگی-اجتماعی شهرداری تهران مشغول شدم و اداره کل سلامت، خانههای سلامت و گروههای محلی سلامت محور را در شهرداری تهران راهاندازی کردم. به دلیل اینکه بخشی از کار ما مدیریت حوادث و بلایا بود و در همان دوران در سال 82 زلزله بم اتفاق افتاد و ما درگیر شدیم، آنجا احساس نیاز به کار علمی در این زمینه کردم. حدود سال 82 با وقوع زلزله بم بحثهای مربوط به مدیریت حوادث و بلایا شروع شد و سال 89 برای اولین بار در کشور، در دانشکده بهداشت علوم پزشکی تهران رشته سلامت در حوادث و بلایا گذاشته شد. دیدم این همان است که از هفت-هشت سال قبل دنبالش بودم پس بلافاصله به این رشته وارد شدم. البته از قبل در اتاق فکر سازمان مدیریت بحران کشور عضو بودم. با این پیشزمینه احساس کردم میتوانم در این حیطه خدمت کنم . و جزو دانشجویان اولین دوره دکترای سلامت در حوادث و بلایا شدم و در سال 95 فارغالتحصیل شدم.
تاکنون چه فعالیتهای علمی، پژوهشی، اجرایی و فرهنگی داشتهاید؟
بیش از بیست سال است که در سمتهای مختلف فعالیت اجرایی میکنم، از مشاور سلامت در رادیو تهران، عضو شورای سیاستگذاری سلامت صداوسیما، قائممقام و رئیس فرهنگسرای سلامت، مؤسس و مدیر فرهنگسرای سلامت و مدیر ستاد شهر سالم تهران، مؤسس و مدیرکل سلامت شهرداری تهران که خانههای سلامت، خانههای اسباببازی و کانونهای محلات حاصل آن دوران مدیریتی من است. بعد هم بهعنوان قائممقام سازمان پیشگیری و مدیریت بحران شهر تهران شدم و بعدازآن تاکنون در دانشگاه بهعنوان مدیر گروه سلامت در حوادث و بلایا مشغول به خدمت هستم و اخیراً نیز به معاونت مالی دانشکده بهداشت منسوب شدم. در قسمت پژوهشی تاکنون بیش از 50 مقاله علمی داشتم که 95 درصد آنها در نشریات بینالمللی منتشرشده است.
چطور شد به جبهه رفتید؟
از زمان انقلاب که در کلاس دوم ابتدایی بودم در متن انقلاب بودم. یادم هست قبل از انقلاب نگهداشتن عکس حضرت امام ره ممنوع بود. پدر مرحومم در پستوی خانه چند تا از عکسهای سیاهوسفید حضرت امام را قایم کرده بود و ما پنهانی میرفتیم آنها را تماشا میکردیم. همینطور گاردیهای شاه و تیراندازیهای آنان در کوچهها در خاطرم هست. حتی درب آهنی مدرسهمان چند گلوله خورده بود و کاملاً سوراخ شده بود. در متن تظاهرات و راهپیماییها به سمت حرم حضرت فاطمه معصوم (س) بودیم. اوایل انقلاب شهادت دکتر شریعتی، مسائل بازرگان و ... .
پس از پیروزی انقلاب در سال 58 و تشکیل بسیج مستضعفین آن زمان دهساله بودم پدر و عموهایم برای آموزشهای رزمی در مسجد جامع محلهمان رفتند و ما هم همراه آنها شدیم. از همانجا بود که با رژه، پیشفنگ و پافنگ و یوزی، ام یک و ... آشنا شدیم. در سال 60 رسماً عضو بسیج دانشآموزی شدم. در ناحیه خودمان بسیج دانشآموزی را تشکیل دادیم و در همان سن کودکی مسئول عقیدتی – سیاسی بسیج دانشآموزی بودم. آن زمان بسیج دانشآموزی هنوز به مدارس نرفته بود و در همان پایگاههای بسیج بود. کشیکهای شبانه در پایگاه بسیج و ایستهای بازرسی داشتیم تا سال 63 که در سن چهاردهسالگی برای اولین بار جبهه رفتم. سال اول از طرف ستاد تبلیغات جبهه و جنگ برای کارهای تبلیغاتی رفتم و پس از گذراندن دو ماه دورههای آموزشی در پایگاه 21 حمزه سیدالشهدا ع سال 65 بهعنوان نیروی رزمی اعزام شدم.
از وقایع جبهه و جنگ برای ما بگوئید:
تابستان سال 65 که توفیق پیدا کردم و بهعنوان نیروی رزمی اعزام شدم مصادف شده بود با اشغال مهران و دستور امام برای آزادسازی آن و وقوع عملیات کربلای یک، آنجا نیروی پدافندی بودیم، سپس در عملیات کربلای هشت در گردان سیدالشهدا از لشگر علی ابن ابیطالب (ع ) قم و نیز در عملیات والفجر 10 در جبهه غرب و حلبچه بودم، دومین عملیاتی بود که کاملاً در آن حضور داشتم. پس از پذیرش قطعنامه 598 که عراق دوباره بخشی از کشور را اشغال کرد حتی تا نزدیکی اهواز آمد، دوباره اعزام شدیم. آن زمان به کرمانشاه باختران میگفتند، مسئول گردان آمد و گفت: «باختران داره سقوط می کنه.» بلافاصله ما را برای اعزام سوار اتوبوس کردن و خوشبختانه عملیات مرصاد اتفاق افتاد و پیروز شدیم. تا اواخر تابستان بودیم که جنگ خاتمه پیدا کرد و برگشتیم.
مجروح شدید؟
مجروحیت جدی نداشتم. همانطور که میدانید منطقه شلمچه به دلیل استفاده دشمن از شیمیایی آلوده است. منطقه عملیاتی کربلای 8 و بخصوص منطقه عملیاتی والفجر 10 که بحث کشتار مردم کرد حلبچه با بمباران شیمیایی بود. خاطرم هست، یک جابجایی بین گردان ما و سیدالشهدا بود که قبل از رفتن ما آنها جایگزین ما شدند، همان شب شیمیایی زدند و تعداد زیادی از بچههای ما را شهید کردند و اینطور بود که ما در منطقه آلوده قرار داشتیم.
در حین جنگ به بعد از جنگ هم فکر میکردید؟
راستش نه. چیزی به یاد ندارم، مثلاً اینکه قرار است بعد از جنگ ما دانشجو شویم و به دانشگاه بیاییم. انگار اصلاً چیزی بهعنوان بعد از جنگ وجود نداشت. فقط فکر و ذکرمان جنگ بود ولی پس از پایان جنگ گفتیم حالا باید کارهای دیگری بکنیم.
از دوستان دوران جنگ خود نام ببرید. آیا با آنها ارتباط دارید؟
بله خدا را شکر با آنها در ارتباطیم. سال 68 بود که تشکیلات هیئت رزمندگان اسلام به وجود آمد، از قم شروع شد یا خیر اطلاع ندارم. اکثر کسانی که در این هیئت بودند همان بچههای جبهه و جنگ که باهم بودیم. جلسات هیئت رزمندگان در مسجد امام حسن عسگری ع نزدیک حرم حضرت معصومه ع برگزار میشد، مراسمی مثل دعای کمیل، دعای ندبه و ...، سالی یکبار هم مشهد مقدس میبردند. در هیئت تقریباهمه دوستان را میدیدیم. بعضی از دوستانمان هم شهید شدند. خدا رحمت کند شهید جواد کربلایی، شهید رضا غلامرضایی، شهید کمال طاهری و شهید احسان پورمیدانی که از دوران سوم، چهارم ابتدایی باهم بودیم و باهم بزرگ شدیم.
از دوستان دیگری که باهم همکلاس بودیم و جبهه هم باهم بودیم و هنوز باهم ارتباط داریم. تعدادی پزشک شدند مثل دکتر فخاریان که مدیر بیمه سلامت قم و دکتر نوریان رئیس سازمان انتقال خون قم که گاهی همدیگر را میبینیم.
چطور شد که به جبهه رفتید؟
عمویم در عملیات خیبر و یک سال بعد داییام در عملیات بدر شهید شد از همان زمان این جرقه در ذهن من زده شد که اسلحه نباید زمین بماند و چون عمویم هر بار اعزام میشد تیربارچی بود من هم تصمیم گرفتم تیربارچی شوم تا اسلحه ایشان بر زمین نماند.
چگونه میتوان طرز تفکر ایثارگری را به دیگران منتقل کرد؟
به عقیده من فقط با عمل. نمیدانم موفق بودم یا نه ولی همیشه سعی کردم فضای جهادی، روحیه جهادی بودن و فرهنگ ایثارگری را در عمل به دانشجویان یاد دهم. رشته ما رشتهای هست که همیشه در میدان و عملیات هستیم. ممکن است الآن زلزله شود، ممکن است الآن سیل بیاید و هر بحران و اتفاق دیگر و ما در میدان هستیم. سعی میکنم بچهها را با خود ببرم چون همهچیز را باید در میدان یاد بگیرند. اینکه من بیایم سر کلاس از زلزله بگویم، از مدیریت منابع بگویم فایده ندارد. بهطور مثال چند ماه قبل بعد از ماه مبارک رمضان مدرسه میدانی ترتیب دادیم یک روز بچهها را به بیابانهای قم بردم و آموزش اسکان، چادر زدن و کمپ زدن و ... را داشتیم. یک روز به کاشان رفتیم برای مباحث مربوط به بهداشت محیط و بهداشت آب و دو روز در بیابانهای ورزنه اصفهان آموزش مبارزه با جوندگان را داشتیم و بعد هم شیراز. به نظر خودم اگر الآن از آنها از شاخصههای اخلاقی تقی زاده بپرسید احتمالاً میگویند تقی زاده آدم بسیار جدی و در کار خیلی سختگیر است و ممکن است بگویند روحیه جهادی دارد. سعی کردیم روحیه جهادی و ایثارگری را اینگونه منتقل کنیم. اگر کاری زمین مانده منتظر نباشیم کس دیگری بیاید آن را برایمان انجام دهد، کس دیگری برایمان چای بریزد، کس دیگری محیطمان را نظافت کند، کس دیگری برای ما پرینت بگیرد. همه باید در همه کارها باهم مشارکت داشته باشیم. به نظرم در کلاس درس نمیتوان روحیه ایثارگری را آموخت باید به وسط میدان رفت.
نقش ایثارگران در انتقال ارزشهای دفاع مقدس چیست؟
با اشاره به بیانات مقام معظم رهبری خدمتتان عرض کنم، یکی از فرمایشات ایشان با این مضمون است که امروز بیان واقعیتهای جبهه و جنگ، ایثار و شهادت کمتر از شهادت نیست. حفظ این ارزشها، بیان این ارزشها، همین کاری که شما در دفتر ایثارگران انجام میدهید کمتر از شهادت نیست. پس حتماً باید گفته شود. من خاطرات جبهه را بارها و بارها برای فرزندان خودم میگویم. در سر کلاس برای دانشجویان میگویم، البته نه با عنوان مباحث ایثارگری، در مباحث مدیریت بحران و بلایا به دانشجویان میگویم کار شما لابراتواری و کلاسی نیست. در اردوها و کلاسهای عملی سعی می کنیم غذا نخریم. از آنها میخواهم خودشان غذا درست کنند، خودشان بیاورند، جمع کنند و ظرفها را بشویند. در جنگ هم همینطور بود. خاطرم هست یک نفر شهردار دسته میشد و همه کار میکرد. پس علاوه بر اینکه کسانی که قلم دارند و خاطرات دفاع مقدس را مینویسند باید در عمل هم آموزش داد. بازهم به بیانات مقام معظم رهبری اشارهکنم که ایشان جهاد تبیین را لازم و ضروری دانستند؛ یعنی بیان و روشن کردن مسائل جامعه یک جهاد است.
آقای دکتر آیا خاطرات خود را مکتوب کردهاید؟
متأسفانه خیر
برنامهای برای آن دارید؟
اگر فرصت شود دوست دارم این کار را بکنم. خداوند مقدار کمی طبع شعر و شاعری در ما گذاشته و شعرهای کوچکی در چند بیت در مورد ایثار و شهادت گفتهام. آن روزی که شهید حججی را آوردند خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم در ماشین در مسیر بازگشت به منزل بودیم همانجا شعری به ذهنم آمد و نوشتم و به شهدای حرم تقدیم کردم.
از بهیادماندنیترین خاطراتتان در دوران جنگ برای ما بگوئید:
یکی از خاطراتی که همیشه در ذهنم هست و اینجا برای اولین بار میگویم و به نظرم تفاوت شهید و غیر شهید را مشخص میکند این است که در عملیات کربلای 8 در حال اعزام به خط مقدم بودیم. آن زمان تقریباً 16 ساله بودم. یادم نیست در منطقه شلمچه سر چه موضوعی با فرمانده دسته بحث کردیم و من از ایشان دلخور شدم، خب نوجوان بودم و باحالت قهر و رو برگرداندن از فرمانده رفتار کردم. کمتر از نیم ساعت فرمانده آمد و از من عذرخواهی کرد! ایشان فرمانده بود و شاید من مقصر بودم ولی ایشان پیشقدم شد و از من حلالیت طلبید و عذرخواهی کرد. چند ساعت بعد در همان عملیات شهید شد. این مسئله از آن زمان در ذهنم است و حسرت میخورم که ایکاش شهید نمیشد و من فرصت عذرخواهی و طلب حلالیت از ایشان را داشتم. اینجا تفاوت او که تواضع داشت حتی در مقابل زیردست و یک نوجوان که شهید شد با من که با غرور نسبت به بزرگتر و فرمانده خود رفتار کردم و توفیق شهادت نصیبم نشد نمایان میشود.
آقای دکتر نقش ایثارگری را چگونه میتوان در نسل سوم و چهارم ایفا کرد؟
قبلاً بهطورکلی عرض کردم ولی همانطور که مقام رهبری گله کردند در این زمینه کمکاری کردهایم؛ و اگر کاری شده قوی نبوده.
به نظرم امروز باید با زبان هنر، زبان ادبیات و فرهنگ که بسیار تأثیرگذار است با نسلهای جدید صحبت کرد. تأسف میخورم که چرا ما نمیتوانیم از فضاهای مجازی برای توسعه این ادبیات استفاده کنیم. حضرت علی (ع ) در خطبه 27 نهج البلاغه میفرمایند: آنها در باطلشان متحدتر هستند تا نسبت به شما در حقتان. گلایه امیرالمؤمنین ع به سستی و کاهلی مسلمانان نسبت به مطالبه حقشان است.
متأسفانه انگار میترسیم. اگر کسی حرفی بزند و مطلبی خلاف واقع در مورد شهدا یا جبهه و جنگ بنویسد، آنقدر جسارت نداریم آنها را تکذیب کنیم بلکه خیلی آرام از کنارش میگذریم. این مسئله خیلی مرا اذیت میکند. بهطور مثال گاهی در گروههای مجازی که ممکن است همه جور افراد با انواع ایدئولوژیها و نگرشها باشند مطلب کذبی علیه ارزشهای انقلاب و دفاع مقدس میگذارند، میبینیم دوستانی که خوب میشناسیم که انقلابی و ایثارگر هستند شاید حتی مسئول هم باشند هیچ واکنشی نسبت به مطالب گذاشتهشده نمیدهند، هیچ اعتراضی نمیکنند. البته منظورم خداینکرده توهین نیست بلکه باید پاسخی منطقی و عقلانی در کمال احترام داده شود، نه اینکه بیتفاوت گذر کنیم. بی تفاوتی نسبت به حقیقت، آفت امروز جامعه است. هنر و ادبیات در انتقال ارزشهای دفاع مقدس خیلی مؤثر است. خوشبختانه کتابهای خوبی هم چاپ و منتشرشده و بعضی حتی بهدفعات به چاپ رسیدهاند. این نشان میدهد عطش وجود دارد. در سالهایی که کار فرهنگی میکردم یکبار مدیری گفت: ما با سینما و موسیقی مخالف نیستیم، اتفاقاً اگر موسیقی، شعر و فیلم در راستای رشد انسانها باشد ایجاد انگیزه میکند. باید شعر و موسیقی آنقدر قوی باشد که انگیزه و انرژی فرد را در جهت تعالی انسان بالا ببرد.
عوامل پیشرفت خودتان را در چه چیزی میبینید؟
اول و مهمتر از همه لطف خداوند و در مرتبه دوم پدر و مادرم. بخصوص در مورد پیشرفت علمی پدرم خیلی پیگیر بود. حتی در زمان دانشجویی هم شخصاً پیگیری میکرد و کارهای مرا تشویق میکرد بعد هم دوستان انقلابی که داشتم. شما در هر جوی قرار بگیری محیط روی شما تأثیر میگذارد. از کودکی با گروههای انقلابی بودم، در بسیج و در مسجد محل فعالیت داشتم، با بچههای بسیج، با بچههای جبهه و جنگ در آن فضا خیلی چیزها یاد گرفتم. روحیه قناعت، تلاش، خدمت بیمنت، بی توقعی که همه اینها را از عوامل پیشرفت و موفقیت در زندگیام میدانم. در کارها همه تلاش خود را میکردم و از کسی انتظاری نداشتم. اگر در محیطی بودم که همه امکانات برایم حاضر و مهیا بود معلوم نبود به اینجا برسم. خیلی در غذا و خوراک سختگیر نیستم. خاطرهای از کربلای 8 دارم، در عملیات خودرویی که برای ما چای و بیسکوییت میآورد را با کاتیوشا زدند، در طول عملیات در کانال ماهی (شرق دجله) آنقدر گرسنگی به ما فشار آورده بود که از لابهلای خاکها خرده های بیسکوییتهای ماشین منهدم شده را جمع میکردیم و میخوردیم. الآن غذا برایم مهم نیست و این را از آن دوران دارم.
آقای دکتر بهروز بودن چه تأثیری در موفقیت شما دارد؟
خیلی زیاد. همیشه به دوستان دانشجو میگویم سعی کنید بهروز باشید و برای یک کار خاص متخصص شوید و به بچههای خودم هم میگویم. مهم نیست چهکاری را میکنید یا در چه رشتهای درس میخوانید. مهم این است که در آن کاری که میکنید جزو برترینها و بهترینها باشید. الآن هم خداوند به ما توفیق داده و سعی میکنم اینطور باشم.
برای سلامتی روحی و جسمی خود چهکار میکنید؟
برای سلامت روحی سعی میکنم پایبند به واجبات و محرمات باشم. دعا و نیایش، زیارت و دیدن دوستان و اقوام با استعانت از ساحت مقدس امیرالمؤمنین، امام رضا ع و امام زمان عج در امور زندگی که حقیقتاً همیشه یاور و مددرسان بودند.
برای سلامتی جسمی خیلی تنبلی میکنم. پیادهروی روزانه و گاهی دوچرخهسواری میکنم تا قبل از محدودیتهای کرونایی گاهی شنا میرفتم، ولی الآن خیلی کم شده است. به فوتبال، والیبال و کشتی علاقه دارم و مسابقات بخصوص اگر ملی باشد پیگیری میکنم.
چه کسانی در موفقیتهایتان در زندگی مؤثر بودند؟
عرض کردم، پدرم، دوستان و همرزمان دوران جنگ. به لطف الهی همیشه در مسیر زندگی من اساتیدی بودند که از معنویات و اخلاق آنها بهره بردهام. دوران کودکی، پدرم و یکی از اساتید بزرگی که به خانه ما رفتوآمد داشت، هم در شاعری و هم در عرفان استاد بود. در دوران تحصیل دانشگاه نیز محضر اساتید اخلاق بهره برده ام. در دوران کاری نیز افرادی بوده اند که با همان روحیه جهادی کار کنند و همان فضا و همان روحیه جهادی جبهه و جنگ و ایثارگری ما را هم وادار میکرد پابهپایشان پیش برویم. در زندگی من، همیشه یک منبع معنوی وجود داشته که از آن بهره ببرم.
بهترین دوران زندگی شما چه دورانی بود؟
باید به دو قسمت قبل از پایان دفاع مقدس و بعد از آن تقسیم کنم. تا قبل از پایان جنگ همان دوران جبهه بود. بودن در فضای جبهه با روحیات خاص رزمندگان بهترین دوران بود. بعد از جنگ هم هر وقت کاری برای مردم کردم و احساس کردم آن کار برای مردم مفید بوده بهترین لحظه عمرم بوده است. خدا همه اموات را رحمت کند، پدرم همیشه میگفت: دعا نمیکنم خیلی پولدار شوی، دعا میکنم هر طور هستی خیرت به مردم برسد. این همیشه در ذهن من است که طوری کارکنم که خیرم به مردم برسد.
و حرف آخر:
به نظر من خیر دنیا و آخرت همان مسیری است که شهدا به ما نشان دادهاند و در آن مسیر رفتند. فکر میکنم اگر سعی کنیم تا آن زمان که خدا به ما مهلت داده و در این دنیا نفس میکشیم، در مسیر اهلبیت، شهدا و ایثارگران باشیم، برندهایم و اگر از این مسیر خارج شویم همهچیز را باختهایم.
نظر دهید