(+ فیلم ) طلایه داران دانشگاه/ دکتر شفیعی، بنیانگذار علوم نوین داروسازی کشور
روابط عمومي دانشگاه علوم پزشكي تهران: همزمان با هشتادمين سال تاسيس دانشگاه، به سراغ دكتر شفيعي استاد پيشكسوت دانشكده داروسازي رفتيم تا با زندگي پربار اين استاد گرانقدر و نقش بي بديل وي در تحولات حوزه داروسازي كشور، آشنا شويم.
خلاصه فيلم مصاحبه دكتر شفيعي (كيفيت و حجم بالا )
خلاصه فيلم مصاحبه دكتر شفيعي (كيفيت و حجم پايين)
دكتر شفيعي چهره ماندگار علوم پزشكي ايران، در سال ۱۳۳۶ وارد دانشكده داروسازي دانشگاه تهران شد. در سال ۱۳۴۱ دكتري عمومي داروسازي را دريافت كرد و پسازآن، براي تحصيلات تكميلي به آمريكا رفت و فوقليسانس شيمي و دكتراي تخصصي علوم دارويي را از دانشگاه كلمبيا اخذ كرد. وي همچنين در سال ۱۳۴۷ موفق به كسب مدرك فوق دكتري شيمي از دانشگاه شيكاگو شد. دكتر شفيعي، پس از اتمام موفقيتآميز تحصيلات خود درحاليكه بهترين موقعيت و شرايط را براي ماندن در دانشگاههاي آمريكا داشت، با دستاني پربار و باانگيزهايجاد تحول در حوزه داروسازي كشور، به وطن بازگشت و الحق و الانصاف به تمام آنچه در ذهن ميپروريد، جامه عمل پوشاند. امروز نام دكتر شفيعي در آسمان داروسازي كشور، همچون ستارهاي فروزان ميدرخشد و بيگمان لقب معمار داروسازي نوين ايران برازنده اوست.
استاد در چه سالي و در كجا متولد شديد؟ چكيده اي از روند تحصيل خود را بفرماييد.
بسمالله الرحمن الرحيم. در سال 1316 در جنوب تهران، نزديك امامزاده يحيي متولد شدم و دوره ابتدايي را در دبستان ترقي طي كردم. من يك شاگرد معمولي و علاقهمند به درس بودم، يعني هم درس ميخواندم و هم بازي ميكردم. تحصيلات متوسطه را در دبيرستان بدر گذراندم كه در محدوده ري و روبروي كوچه آبشار قرار داشت. در دوران دبيرستان نسبت به دبستان متفاوت بودم، زيرا جوان شده و عقلم ميرسيد كه بايد درس بخوانم. در آن دوران، كاملاً يك شاگرد ساعي بودم كه درس ميخواندم و اتفاقاتي برايم افتاد كه من را بهسوي شيمي جلب كرد، زيرا در دبيرستان معلم شيمي بسيار خوبي داشتم. من شاگرد ممتازي بودم و در دروس مختلف نمرات خيلي خوبي ميگرفتم.
خاطرهاي از آن دوران داريد؟
به خاطر دارم كه درس عربي برايمان خيلي مهم بود. پسر معلم عربي نيز همشاگردي و هم نام من بود. وقتي معلم از او ميخواست تا بخواند، نمره 10 ميگرفت. بعد به من ميگفت «عباس دوم بخوان.» و من كه ميخواندم، 14 ميداد و اين بالاترين نمره ممكن براي آن معلم بود.اين عباس اول كه پسر ايشان بود، بعداً به آمريكا رفت و زماني كه من به آمريكا رفتم، در دانشگاه كلمبيا استاديار شده بود.
چه شد كه رشته داروسازي را براي ادامه تحصيل انتخاب كرديد؟
بعد از اتمام دوران دبيرستان، براي سال ششم به دبيرستان دارالفنون رفتم و در آنجا معلم شيميام، آقاي كوشا نام داشت كه خدا رحمتش كند. بسيار معلم خوبي بود، هم خوب درس ميداد و هم خط بسيار خوبي داشت و از مطالبي كه روي تخته مينوشت، لذت ميبردم. من در شيمي بسيار برجسته بودم و نمره شيميام در دوره دبيرستان هميشه 20 بود. در دبيرستان دارالفنون شاگرداول شدم و بعد كه به مرحله كنكور رسيدم، طبق روال عادي پدر و مادرها كه ميخواهند فرزندشان در رشته پزشكي تحصيل كند، من هم كه شاگرداول بودم و نميدانستم در دنيا چه خبر است، در كنكور پزشكي ثبتنام كردم.
روزي كه كنكور داشتم و به محل آزمون در دانشگاه تهران رسيدم، جمعيت زيادي را ديدم كه به سمت شمال دانشگاه يعني دانشكده پزشكي در حال حركت بودند و اين باعث شد كه بترسم. در آن زمان آزمون كنكور نوشتني بود يعني سؤالات چهار جوابي نبود. سؤالهاي طبيعي، فيزيك، شيمي و ساير دروس را بايد مينوشتيم و دستم ميلرزيد. اين در حالي بود كه مطالب را بلد بودم ولي نميتوانستم بنويسم و خلاصه در كنكور رد شدم. در آن زمان كنكور رشتههاي مختلف جدا بود و چون به شيمي علاقه داشتم، به دانشكده علوم رفتم و در رشته شيمي شركت كردم و قبول شدم كه البته اين از تصادفات روزگار بود. سال اول رشته شيمي، بهترين معلمها به ما درس ميدادند. معلم رياضي آقاي هورفر نام داشت كه بسيار خوب درس ميداد و ديفرانسيل و انتگرال را با روشهاي بسيار خوبي تدريس ميكرد و به همين دليل پايه رياضي من در دانشكده علوم بسيار قوي شد. سال اول شاگرداول شدم و پسازآن به اين نتيجه رسيدم كه دانشكده علوم جاي من نيست، زيرا مقطع نهايي آن ليسانس بود و ليسانس هم يعني معلم شدن. درحاليكه از همان موقع علاقهمند بودم استاد دانشگاه شوم و گفتم اينجا به درد من نميخورد و بايد به رشته ديگري برگردم كه بتوانم ادامه تحصيل بدهم. سؤال كردم و متوجه شدم پايه داروسازي شيمي است. در كنكور داروسازي شركت كردم و در آن آزمون، ترس نداشتم، زيرا درسها مشخص بود. امتحان را كه دادم، به من اطلاع دادند كه در امتحان شيمي 20 شدهام، يعني همه سؤالات را بهخوبي جواب داده بودم. با اين شرايط، جزء شاگردان ممتاز كنكور وارد دانشكده داروسازي شدم.
سطح علمي دانشكده داروسازي در آن دوران چگونه بود و شما چگونه شاگردي بوديد؟
آن موقع، وضعيت دانشكده داروسازي مثل شرايط فعلي نبود و درسها حفظي و امتحانات شفاهي بود. ولي با تمام مشكلاتي كه داشتم، در دانشكده داروسازي هم شاگرداول شدم. رقيبم خانمي بود كه براي گرفتن بالاترين نمره باهم رقابت ميكرديم. همچنين برخي از معلمان دانشكده خارجي بودند، مثلاً درس سمشناسي را پروفسور وي واريو (Vivario) تدريس ميكرد كه فرانسوي بود. معمولاً رسمم اين بود كه سر امتحان، ميگفتم «هر سؤالي ميخواهيد بپرسيد، چون من 20 ميخواهم.» و اين جرات را داشتم، چون خوب درس ميخواندم و علاوه بر درسهاي دانشكده، كتابهاي انگليسي مطالعه ميكردم و اطلاعاتم بهروز بود. در درس بيوشيمي، استاد گاگيگ تدريس ميكرد. يك پروفسور هم از انگلستان آمده بود كه راجع به ويتامينها تحقيق ميكرد. من كه راجع به اين مبحث مطالعه كرده بودم، رفتم و تقاضاي خودم را گفتم. براي آن پروفسور جالب بود كه دانشجويي با اين جرات ميآيد و اينگونه دليرانه صحبت ميكند. شروع كرد به سؤال كردن و من هم در مورد كار تحقيقاتي كه انجام ميداد، صحبت كردم. خيلي خوشش آمد كه دانشجويي، به جزء درسهاي رايج كلاسيك، دروس ديگر را هم خوانده است و درنهايت به من 20 داد. من دوره 5 ساله را با معدل 19.70 تمام كردم يعني اكثر نمراتم 20 بود و شاگرداول شدم. در سال 1336 وارد دانشكده داروسازي و در سال 1341 فارغالتحصيل شدم.
پس از فارغالتحصيلي از دانشكده داروسازي چه كرديد؟
آن زمان، مجلس از قبل قانوني تصويب كرده بود كه بر اساس آن، شاگرداولها را به خارج ميفرستاد.آن دسته از شاگرداولهايي كه در دورههاي قبل فرستاده نشده بودند، ازجمله من به تكاپو افتاديم و بالاخره موافقت شد كه همه را بفرستند. من شروع كردم به پذيرش گرفتن و به ياد دارم اولين فرم پذيرشي كه پر كردم، براي دانشگاه كلمبياي آمريكا بود. فرم را تكميل كردم و نوشتم كه دانشجوي بورسيه هستم و معدلم را نيز درج كردم. در آن زمان، شرط ورود به آمريكا داشتن مدرك تافل و احراز شرايط خاص بود و من نه تافل داشتم و نه مدرك جيآراي، ولي با توجه به معدل فارغالتحصيليام كه 19 بود و تابهحال چنين معدلي را نديده بودند، بعد از يك هفته پذيرشم از دانشگاه كلمبيا آمد. اينگونه بود كه راهي آمريكا شدم و پس از رسيدن به آنجا، از من امتحان گرفتند. من در دروس شيمي آلي، بيوشيمي و ساير دروس امتحان دادم و از امتحان شيمي آلي نمره 97 گرفتم.
در آنجا به من گفتند «شيمي آلي تو خيلي خوب است و بيا شيمي آلي پيشرفته بگير.» من براي ورود به شيمي آلي پيشرفته كه شناختي از آن نداشتم، مقداري احتياط كردم، بنابراين ابتدا يكي، دو درس شيمي پيشرفته گرفتم و به كلاس شيمي آلي پايه رفتم. ديدم درسي كه آنجا ميدهند، متوجه نميشوم. چراكه دروسي كه در ايران تدريس ميكردند، تئوري و حفظي بود و دروسي كه در آنجا تدريس ميشد، حالت فهميدني و بر اساس مكانيسم بود. اين در حالي بود كه اصلاً در ايران نميدانستيم مكانيسم چيست. فهميدم كه چيزي بلد نيستم و همه درسهايي كه در ايران خواندم، محفوظات است و چيزي براي مكانيسم و درك وجود ندارد. درحاليكه اگر مبحثي را درك نكنيد، چيزي از آن متوجه نميشويد و اگر چيزي را متوجه نشويد، نميتوانيد پايه علمي آن را خوب ياد بگيريد.
به ياد دارم كه درس شيمي دارويي پيشرفته را پروفسور گيلبرت هايت (Gilbert Hite) تدريس ميكرد كه در آن زمان استاد مشاور من نيز بود. رفتم سر كلاس و ديدم دارد در مورد فضا، مولكولهاي فضايي، مواد مخدر و چگونگي مكانيسم اثر صحبت ميكند و من هيچچيز متوجه نميشدم. به ايشان گفتم چيزهايي كه ميگويد، متوجه نميشوم. او دو ساعت براي من وقت صرف كرد و توضيحاتي ارائه داد. يك مدل از مدلهاي مولكولي نيز به من داد كه شروع كردم به بررسي كردن اين مدلها و درنهايت فهميدم كه در مورد چه چيزي صحبت ميكنند.
ترم اول را كه تمام كردم، نمره A گرفتم. يعني 6 ماه اول بورسيه دولت ايران بودم و ماهي 160 دلار به من ميدادند و از ترم دوم، به علت ممتاز شدن، بورسيه دانشگاه كلمبيا شدم و تا آخر تحصيلاتم بورسيه اين دانشگاه باقي ماندم. بنابراين علاوه بر آنكه بابت تحصيل در آنجا پولي از من نميگرفتند، كمكهزينه هم ميدادند، درنتيجه كارم فقط درس خواندن بود. من در درسهايي كه ميگذراندم، مطالعات زيادي انجام ميدادم. در شيمي آلي پيشرفته از پروفسور برزلا (Breslow)، (از استادهاي مشهور آمريكايي كه در اين رشته شناختهشده است.) نمره A گرفتم.
فكر ميكنيد دلايل موفقيت شما در تحصيل چه بود؟
من در ارتباط با دروسم، تمام ژورنالهاي آن موقع را مطالعه ميكردم و دقيقاً ميگفتم كه در كدام صفحه راجع به فلان موضوع چه مطلبي نوشتند. يعني استعداد و هوش خوبي داشتم. در بيوشيمي پيشرفته كه پايهاش فهم و درك بود، با توجه به اينكه شيمي آلي را خوب ياد گرفته بودم، سيكل كرپس را نوشتم. همه دانشجويان آمريكايي از من سؤال ميكردند و مرجع سؤالات آنها شده بودم. با توضيحاتي كه براي دانشآموزان ميدادم، در حقيقت ياد گرفتم كه چگونه معلم خوبي باشم تا بتوانم مطالب را براي دانشجويان توضيح دهم. درنهايت دانشگاه را تمام كردم. رساله تحقيقاتي من در مورد ساختمان دكس فنيرآمين بود كه يك آنتيهيستامين است و ميخواستيم ببينيم ساختار فضايي آن به چه صورت است. همچنين ساختار فضايي متيل فنيديت را نيز تعيين كردم و در رسالههاي PhD آن دوره، رساله من در آمريكا اول شد. بدين ترتيب جايزه اول تحقيقات در آمريكا را براي رسالههاي تحقيقاتيام دريافت كردم و بعد از پايان تحصيلات، تصميم گرفتم كه يك سال در دوره فوق دكترا تحصيل كنم. بنابراين به شيكاگو رفتم و در آنجا به همراه استادم پروفسور فريد (Josef Fried) از استادان برجسته شيمي (به خاطر خوششانسي هميشه استادان خوبي داشتم.) در مورد پلي سيكليك آروماتيكها (تركيبات سرطانزا كه منجر به آلودگي هوا ميشوند.)، تحقيق كردم. نتيجه تحقيقاتم در دانشگاههاي كلمبيا و شيكاگوي آمريكا، چاپ 8 مقاله در بهترين مجلات آمريكا بود.
شما در آمريكا موقعيت خوبي براي تحقيق و ادامه تحصيل داشتيد. چه شد كه به ايران بازگشتيد؟
زماني كه در آمريكا بودم، شاه به شيكاگو آمده بود و دانشجويان عليه شاه شعار ميدادند. پروفسوري كه با او كار ميكردم، گفت «شاه آدم بسيار خوبي است و چرا اينها عليه او شعار ميدهند؟» گفتم «اين براي شما خوب است. او آمده اينجا و 20 ميليون دلار به كتابخانه شما داده كه آن را تجهيز كنيد. ولي در كشور ما براي دانشگاهها فكري نميكند و به همين دليل مردم و ازجمله دانشجويان با او موافق نيستند.» بعد به من گفت «چرا به ايران ميروي؟ با اين شرايطي كه آنجا وجود دارد، امكان تحقيقات نداري، پس تو براي چه به ايران ميروي؟» گفتم «من به كشورم ديندارم و چون درسي كه در دانشگاه آنجا خواندم، به درد نميخورد و تئوري بود، بايد بروم و در آنجا تحول ايجاد كنم. شما مثل من در آمريكا زياد داريد، ولي من بايد تغييراتي در سيستم تدريس ايجاد كنم و به همين دليل ميخواهم به ايران برگردم.» بنابراين بعد از پايان تحصيلاتم در آمريكا نماندم و به ايران بازگشتم.
چه سالي به ايران بازگشتيد و شرايط دانشگاه تهران در آن موقع چگونه بود؟
سال 1968 ميلادي و مقارن با سال 1346 شمسي بود. آن زمان، پروفسور رضا رئيس دانشگاه تهران بود و به فكر افتاده بودند كه گروهي از جوانان را وارد دانشگاه كنند. زيرا سيستم بستهاي كه پيش از آن در دانشگاه تهران بود،اجازه ورود جوانان به اين حوزه را نميداد.
يعني قرار بود از استادان جوان استفاده كنند؟
بله، البته ما استاد نميشديم و بهعنوان معلم، قرار بود در دانشگاه خدمت كنيم. پروفسور رضا براي اينكه حقوق بيشتري به ما بدهد، ما را بهعنوان معلم دانشگاه پذيرفت (آن موقع استاديار دو هزار تومان ميگرفت ولي به ما چهار هزار تومان حقوق ميدادند.) تا در دانشگاه باشيم و تحقيق كنيم. من هم كه علاقهمند بودم، آمدم ببينم چكار ميتوانم بكنم. پس از ورود به دانشكده داروسازي، متوجه شدم كارهايي كه در آمريكا انجام ميدادم، احتمال ندارد كه در ايران بتوانم انجام دهم. در همين زمان، اطلاع پيدا كردم كه پروفسور لالهزاري، (يكي از اساتيد سابقم كه الآن مقيم آمريكا است.) در حال تحقيق بر روي تركيبات هتروسيكل است. ما هم در قالب يك گروه چهارنفره (متشكل از خودم، پروفسور يلپاني و پروفسور ايپكچي از دانشگاه شريف و دكتر لالهزاري) شروع به تحقيق در مورد تركيبات هتروسيكل كرديم. نتيجه تحقيقاتمان نيز در همان سالهاي اوليه، چاپ تعدادي از مقالات در بهترين مجلات آمريكا مثل Journal Medicinal Chemistry و Journal Organic Chemistry بود. همچنين نتيجه كارهاي تحقيقاتي من در طول اين دو سال، ارائه تعداد 40 مقاله بود. خوب من جواني بودم بااينهمه مقاله، بنابراين تقاضاي دانشياري كردم و اين كار در دانشگاه تهران تا آن زمان سابقه نداشت. (قانون اين بود كه پس از چهار سال استادياري، دانشيار ميشديم.) تقاضايم را بررسي كردند و پس از محاسبه دوره فوق دكترايم، من را دانشيار كردند. در حقيقت جوانترين دانشيار دانشگاه تهران در آن زمان من بودم و بعد از گذشت چهار سال نيز استاد شدم. آن موقع به آغاز انقلاب نزديك بوديم و كار من فقط تحقيقات بود. ازاينرو، همكاران و استاداني كه من را ميديدند، ميگفتند «او ديوانه است. صبح تا شب در آزمايشگاه كار ميكند و خودش را مسموم ميكند. تحقيقات يعني چه و اصلاً به چه درد ميخورد؟»
چرا اين حرف را ميزدند؟
آن زمان، ايده اين بود كه تحقيقات به درد نميخورد. و اين وضع تا سالهاي اول انقلاب هم همين بود. علت آن، تفكر حاكم در كشورهاي جهان سوم بود كه اعتقاددارند، تحقيقات را كشورهاي جهان اول انجام ميدهند و آنها هم ميتوانند از نتايج تحقيقات اين كشورها استفاده كنند. ولي نميدانند استفاده از تحقيقات نياز به دانش دارد و نميتوان بدون دانش از تحقيقات ديگران استفاده كرد. درحاليكه الآن همه متوجه ارزش تحقيقات هستند، ولي در آن زمان كسي نميفهميد تحقيقات چيست.
يكي از انگيزههاي شما براي بازگشت به ايران، ايجاد تحول در سيستم تدريس دانشگاه بود. تا چه حد در اين امر موفق شديد؟
آن زمان ما 8 استاد بوديم كه همگي جوان و از آمريكا آمده بوديم. يك گروه بسيار خوب بوديم و من به آنها پيشنهاد راهاندازي دوره دكترا دادم. ولي به من خنديدند و گفتند «ما امكانات نداريم و با كدام امكانات، دورههاي PhD راه بيندازيم؟» بنابراين به فكر آن بودم كه تغييراتي ايجاد كنم. اين را هم بگويم كه از روزي كه بهعنوان مدرس به دانشگاه آمدم، شروع به تدريس تمام دروس كردم. يعني تغييراتي را كه در مورد بحثهاي تئوري مدنظرم بود، اعمال كردم. من شيمي آلي، شيمي دارويي، روشهاي دستگاهي و شيميفيزيك را با مكانيسم تدريس ميكردم و چون ميخواستم تحول ايجاد كنم، از روز نخستي كه به دانشگاه آمدم، تدريسم را با مكانيسم شروع كردم. تا پيش از آن، همه از شيمي متنفر بودند، چون شيمي يك درس حفظي بود و دانشجويان بايد مطالبي را حفظ ميكردند و جواب ميدادند. بعد كه با مكانيسم اين درس را تدريس كردم، و آنها شيمي را فهميدند به آن علاقهمند شدند.امروز يكي از پيشرفتهترين مقالات ايران درزمينهٔ شيمي است و اين به دليل پايههايي است كه ما و ديگران با نهادينه كردن مكانيسم و تحقيقات، بنيان گذاشتيم.
در كارنامه مسئوليتهاي اجرايي شما، رياست دانشكده داروسازي به چشم ميخورد. چه شد كه بهعنوان رييس دانشكده انتخاب شديد؟
اوايل انقلاب، تعداد زيادي از استادان دانشگاه يا بازنشسته شدند و يا از كشور رفتند. پيش از انقلاب، تعداد استادان به بيش از 70 تن ميرسيد ولي بعد از انقلاب، تعداد هيئتعلمي دانشگاه داروسازي به 22 تن كاهش يافت. دكتر لالهزاري هم دانشگاه را ترك كرد و به آمريكا رفت و برخي از اساتيد كه باقيمانده بودند، بهعنوان رئيس دانشكده انتخاب شدند. مثلاً دكتر فرسام و پسازآن دكتر ايزددوست بهعنوان روساي دانشكده داروسازي انتخاب شدند. بعد از پايان رياست دكتر ايزددوست، به اين نتيجه رسيدند كه فرد ديگري براي رياست وجود ندارد، بنابراين از من خواستند رياست دانشكده را قبول كنم و من گفتم «من محققم و رياست به درد من نميخورد.» گفتند «يا قبول ميكني يا فردي را از بيرون ميآوريم و در اينجا ميگذاريم.» اين گفته به من برخورد و ديدم بد است كه يكي را از بيرون بياورند و بهعنوان رئيس دانشكده انتخاب كنند. بنابراين رئيس دانشكده شدم و از همان ابتداي رياستم، تصميم گرفتم كه با تغيير سيستم، دستگاههاي جديد بياورم، براي گروههاي مختلف تجهيزات ايجاد كنم تا دانشكده ازنظر تحقيقاتي پيشرفت كند. در همان زمان بود كه انقلاب فرهنگي در دانشگاه آغاز و دانشگاه براي يك سال تعطيل شد. پسازآن، ستاد انقلاب فرهنگي تشكيل شد و من كه يكي از اعضاي ستاد براي طراحي برنامهها بودم، دبير شوراي آموزش داروسازي و تخصصي شدم. اين سمت مهمي بود، يعني مسئول برنامه داروسازي كشور شدم و در اين سمت بود كه ميتوانستم نقش خود را ايفا كنم.
چه سالي بهعنوان دبير شوراي آموزش داروسازي و تخصصي انتخاب شديد؟
سال 1365 بود و من باهمكاران دانشگاه مانند دكتر فرسام و دكتر خلج و ديگران برنامهريزي را شروع كرديم. در اين ميان، اولين فكري كه كردم، راهاندازي دورههاي تخصصي بود. منتها آن را دوره PhD اطلاق نكرديم تا به دليل نفرات كم ما كه بيش از22 تن نبوديم، به ما ايراد نگيرند. (آن موقع كه تعدادمان زياد بود، اين كار را نكرديم و حالا با اين تعداد نميتوانستيم دوره PhD راهاندازي كنيم.) بنابراين نام اين دوره را دوره تخصصي گذاشتيم ولي از اساتيد دانشكدههاي ديگر مانند دانشكده پزشكي، دانشكده علوم و دانشگاه شريف استفاده كرديم. بهعنوانمثال، از دانشگاه مشهد، دكتر بلالي بهعنوان سمشناس حضور داشت.(آن زمان كه دبير شورا بودم، همه استادان سمشناسي دانشگاه يا بازنشسته شده بودند و يا از ايران رفته بودند.) به خاطر دارم كه براي تدريس از دانشجويان سال آخر ازجمله دكتر سبزواري، دكتر عزيزي و دكتر كبريايي خواهش كرديم كه دروس سالهاي پايينتر را تدريس كنند. يك خانم مربي هم داشتيم كه ايشان هم ازدواج كرد و رفت. در حقيقت هيچكس در دانشگاه نبود و در اين شرايط دوره تخصصي سمشناسي را ايجاد كرديم. (سمشناسي، شيمي دارويي، فارماكوگنوزي، فارماسيوتيكس و دورههاي تخصصي مختلف را پايهگذاري كرديم.) ازآنجاييكه ميدانستم دوره باليني بسيار مهم است، به كانادا رفتم تا زمينه تبادل اساتيد و دانشجويان را فراهم كنم. نهايتاً مقرر شد كه دانشجويان به مدت شش ماه تا يك سال براي گذراندن دوره تكميلي به خارج از كشور بروند و دولت ايران هزينه آنها را تقبل كند. بعد هم طرحي به مجلس بردم كه هر دانشگاهي كه يك دانشجوي تخصصي PhD پذيرش كند، بهطور سالانه، مبلغ پنج هزار دلار از امكانات دولت به او اختصاص دهند و اين قانون تصويب شد. بنابراين دولت از همان سال براي هر دانشجوي تخصصي PhD، پنج هزار دلار داد و ما با اين مبلغ به خريد دستگاههاي مختلف پرداختيم و آزمايشگاهها را تجهيز كرديم. مجلس را اينطور توجيه كرديم كه دولت سالي 20 هزار دلار براي بورسيه دانشجويان اختصاص ميدهند و طي اين مدت، اين دانشجويان براي آن كشورها تحقيق ميكنند. درحاليكه بهتر است اين دانشجويان در كشور بمانند و با اختصاص مبلغ كمتري به ميزان پنج هزار دلار، تحقيقات را براي كشور خودمان انجام دهند. اين توجيه مقبول واقع شد و مورد تصويب قرار گرفت. نتيجه اين شد كه تمام آزمايشگاههاي دانشكده داروسازي تجهيز شدند.
يعني دانشجويان به خارج از كشور فرستاده نشدند؟
دانشجويان را به خارج فرستاديم. يعني هم دانشكده را تجهيز ميكرديم و هم تربيت دانشجويان دورههاي تخصصي را آغاز كرديم. چراكه دانشجويان تخصصي بايد تحقيق ميكردند و نياز به امكانات داشتند. امكانات را از همين پول تأمين كرديم و دستگاههاي لازم براي تجهيز آزمايشگاه خريداري شدند. بدين ترتيب تحقيقات شروع شد و برخي از اساتيد كه نام آنها در اين گفتوگو ذكر شد، مانند دكتر سبزواري و دكتر عزيزي همان زمان به خارج فرستاده شدند، تعدادي هم داخل تحصيل ميكردند. امروز همه اساتيد دانشكده داروسازي در رشته سمشناسي استاد طراز اول هستند و اين از همان برنامههايي است كه در آن دوره طراحي كرديم. بهعنوانمثال، دكتر عبداللهي كه يكي از دانشجويان بود، الآن جزء يك درصد دانشمندان برتر جهان است. پسازاينكه دانشجويان را به دورههاي ششماهه و يكساله به كانادا و كشورهاي ديگر ميفرستاديم، به دليل سطح علمي اين دانشجويان، دانشگاههاي خارج از كشور براي پذيرش آنها راغب بودند.اين دانشجويان نيز كه به اين كشورها ميرفتند، مشاهده كردند تحقيقاتي كه در اينجا انجام ميدهند با تحقيقاتي كه در كانادا و يا در كشورهاي ديگر انجام ميدهند، تفاوتي ندارد. بنابراين باجرات كامل به كشور بازگشتند و شروع به تحقيقات و تدريس كردند. همان زمان مأمور شدم كه براي تبادل استاد و دانشجو به كانادا بروم. دريكي از شهرهاي كانادا، تصميم گرفتيم با يكي از دانشگاههاي آنجا قرارداد ببنديم و از آن دانشگاه خواستيم كه دانشجويان ما را پذيرش و استاد باليني تربيت كنند. آنها نيز پذيرفتند و گفتند كه يك استاد دارند كه تحصيلكرده آمريكا است و به كانادا بازگشته است. يك دانشجو براي خودمان و دو دانشجو از دانشگاه شما براي گذراندن اين دوره پذيرش ميكنيم. بدين ترتيب قرارداد منعقد شد و به ايران برگشتيم. در همان زمان دكتر غلامي و دو تن از استادان ديگر از آمريكا آمده بودند. من با اين استادان ملاقات كردم و به آنها گفتم «من به كشور ديگري رفتم و دارم با آنها دانشجو تبادل ميكنم كه براي ما استاد باليني تربيت كنند. شما سه نفريد و استاد آن دانشگاه، يك نفر است. بياييد گروه باليني را راه بيندازيم.» بدين ترتيب، اين اساتيد، گروه باليني را راه انداختند و دانشجو گرفتند. بهطوريكه الآن گروه باليني، يكي از بهترين گروههاي دانشكده است. هم براي دانشگاههاي داروسازي كشور، داروساز باليني تربيت ميكنيم و هم اينكه در دنيا شناختهشدهايم و پزشكان نيز آنها را قبول دارند.
در مورد كار داروسازان باليني بيشتر توضيح ميدهيد؟
داروسازان باليني در بيمارستانها كار ميكنند.اگر از پزشكان سؤال بفرماييد ميگويند اينها ازنظر سواد بينظيرند. در بيمارستانها تشخيص با طبيب است و تجويز دارو با داروساز باليني است. داروسازان باليني، ميزان مصرف دارو را در بيمارستانها بسيار كم ميكنند زيرا دانش دارويي دارند. اين دسته از داروسازان ميتوانند در اورژانس و زماني كه بيمار در مرحله بيهوشي قرار دارد، دارو تجويز كنند و بيماري را كاملاً كنترل كنند. در اغلب گروههاي درماني، يك داروساز باليني حضور دارد.
شما پس از بازگشت به كشور، تحولات زيادي همچون راهاندازي گروه داروسازي باليني در دانشكده ايجاد كردهايد. نمونه ديگري از تحولات اين حوزه را كه به همت شما بوده، مثال بزنيد.
مورد بعدي بيوتكنولوژي است كه در آن زمان كسي نميدانست چيست. به خاطر دارم كه دكتر طباطبايي از انگلستان و يكي ديگر از دوستانمان دكتر نايب پور از كانادا آمده بود و مانند همين داستان را براي آنها پياده كردم. از آنها خواستم گروه بيوتكنولوژي را راه بيندازند و آنها اين گروه را ايجاد كردند. امروز اين گروه از بهترينهاست و خدماتي كه ارائه كرده است، بههيچوجه قابلشمارش نيست. اين گروه تعداد زيادي از اقلام دارويي مانند اينترفرون، جيسياساف، اريتروپوئتين و تمام داروهاي بيوتكنولوژي كه ارزبري بسيار بالايي در اين كشور دارد، توليد و وارد بازار كردند. يعني ضمن تربيت دانشجو، درزمينه هاي مختلف تحقيق ميكردند.
در حال حاضر چند گروه در دانشكده داروسازي وجود دارد؟
از زماني كه كار را آغاز كرديم، تاكنون 13 گروه مختلف در دانشكده داروسازي راهاندازي و براي اين گروهها، دورههاي تخصصي ايجادشده است كه ميتوانند درزمينهٔ مختلف داروسازي متخصص تربيت كنند.
چه انگيزهاي در پشت اينهمه تلاش و فعاليت شبانهروزي شما بود؟
طبيعتاً كارهايي كه ميكنيم، براي كشور است و نتيجه كارهاي تحقيقاتيام باعث شد كه تعداد زيادي متخصص و داروساز باسواد براي كشور تربيت شود.
تلاشهاي شما در سطح كشور چه نتايجي در برداشت؟
تعدادي دانشكده داروسازي جديد در سطح كشور ايجاد شد كه نياز به مدرس داشتند و مدرسان آن را ما تربيت كرديم. اكثر اساتيد دانشكده داروسازي دانشگاه شهيد بهشتي از دانشجويان ما هستند و امروز اين دانشكده يكي از بهترين دانشكدههاي داروسازي كشور است. دانشگاه تبريز نيز از دانشگاههاي قديمي بود كه پيشتر ايجادشده بود و بعدها تكميل شد. دورههاي تخصصي نيز در دانشگاه شهيد بهشتي، اصفهان، تبريز، مشهد و ساير دانشگاهها ايجاد شد. درمجموع، لزوم انجام تحقيق در كشور نهادينه شد و نياز به فرستادن دانشجويان به خارج از كشور براي انجام تحقيق برطرف شد.
مثالي بزنيد كه اهميت تحقيق در رشته شما كاملاً در آن مشهود باشد؟
زماني كه جنگ ايران و عراق شد، عراق شروع به استفاده از سلاحهاي شيميايي كرد. به خاطر دارم كه در دانشكده بودم و سپاه يك نمونه آب براي من آورد كه متعلق به منطقه كردستان بود و ايجاد تاول ميكرد. بررسي كرديم و متوجه شديم كه در حقيقت اينها از گاز خردل استفاده ميكنند. نتيجه تحقيقاتمان را به سپاه گزارش كرديم و آيتالله رفسنجاني در خطبه پيش از نماز جمعه ذكر كرد كه مطابق تحقيقات انجامشده، عراق جنگ شيميايي را آغاز كرده است. همان موقع نحوه تشخيص و چگونگي درمان اين عارضه را توضيح داديم و در رابطه با نحوه پيشگيري اطلاعات لازم را ارائه داديم. بدين ترتيب همكاري بين دانشكده و ساير دانشگاهها با سپاه و ارتش براي محافظت در برابر جنگهاي شيميايي شكل گرفت. شايد اينجا بود كه به ارزش تحقيقات پي برده شد، چراكه تا آن زمان اهميت تحقيقات را نميدانستند و زمان جنگ، الگوي تمامعياري بود كه محققان كشور در آن نقش داشتند.
به جزء دانشگاه تهران، كدام دانشگاهها در زمان جنگ با ارتش و سپاه همكاري داشتند؟
دانشگاه شريف و ساير دانشگاهها، جنگ را ازنظر علمي اداره ميكردند و اگر امروز پيشرفتي را درزمينهٔ نظامي ميبينيم، حاصل همكاري دانشگاههاي كشور با سپاه و ارتش است. امروز نتيجه اين همكاريها را درزمينه هاي مختلف و حتي در فضا ملاحظه ميفرماييد و حتي پيشرفتهاي انجامشده در بحث انرژي هستهاي نتيجه تحقيقات است. همچنين تحقيقات باعث شده كه درزمينهٔ سلولهاي بنيادي دستاوردهاي زيادي داشته باشيم. ملاحظه بفرماييد كه از زمان جنگ به بعد هم دانشگاه نايستاد و امروزه تمام اساتيد در حال تحقيق بر روي زمينههاي مختلف هستند. اين در حالي است كه گاهي ايراد گرفته ميشود كه با انجام تحقيقات، شما به رتبه 15 دنيا ازنظر انتشارات رسيديد و اين براي كشور چه فايدهاي دارد؟ درصورتيكه اين محققين هستند كه دارو توليد ميكنند و دانشجويان ما نيز موفق به تأسيس شركتهاي دانشبنيان ميشوند.
درزمينهٔ توليد دارو چه موفقيتها و دستاوردهاي مهمي داشتهايم؟
نتيجه تحقيقات ما باعث توليد نمونههاي مختلف دارو و عرضه آن به بازار شد. يك نمونه از آن، دفراسيروكس، دارويي براي تالاسمي است. روند توليد اين دارو به اين شكل بود كه در آزمايشگاه دانشجويان تحقيق و ابتدا آن را در حد آزمايشگاهي توليد كردند. پسازآن، اين دارو در حد پايلوت و بعد در حد صنعتي توليد شد. زماني كه اين دارو را توليد كرديم، آمريكا در فاز سه باليني در حال تحقيق بر روي اين دارو بود. اين دارو توسط FDAتائيد و در امريكا وارد بازار شد، ماهم اين دارو را روانه بازار ايران كرديم. در حقيقت روش توليد آن را در اختيار شركت اسوه قرارداديم و قراردادي با شركت اسوه بستيم كه بر اساس آن سه درصد از سود فروش اين دارو به مركز تحقيقات علوم دارويي داده شود. يعني از اين طريق به مركز تحقيقات علوم دارويي هم كمك شد. بعدها اين دارو صادر هم شد. به خاطر دارم دكتر ديناروند در سمت معاون غذا و داروي وزارت بهداشت، دارويي به نام نيتيزينون از فرانسه وارد ميكرد و واردكردن اين دارو از آن كشور گرفتاريهايي داشت. دكتر ديناروند به من گفت «ببين ميتوانيد اين دارو را توليد كنيد تا از گرفتاري با كشور فرانسه راحت شويم؟» مولكول آن را بررسي كردم و ديدم قابليت توليد دارد. سرانجام اين دارو را توليد كرديم و دكتر رضائي فر كه يكي از شركتهاي دانشبنيان را به كمك همكاران بناكرده است، اين دارو را به شركت اسوه ارائه داد و اين شركت دارو را وارد بازار كرد. سومين مثال، فينگوليمود براي بيماري اماس است. ما اين دارو را مطالعه كرديم و روش ساخت آن را بهينه كرديم. سپس بهصورت پايلوت و بعد در ابعاد صنعتي اين دارو را در اختيار شركت اسوه قرارداديم. اين دارو همين امسال وارد بازار شد و تعداد زيادي از بيماران اماس از اين دارو استفاده ميكنند. اين در حالي است كه ورود اين دارو به بازار ايران همزمان با ورود آن به بازار آمريكا بود و اين نشانگر آن است كه تحقيقات ما درست همزمان با كشورهاي ديگر پيش ميرود. بنابراين دستاوردهاي ما درزمينهٔ توليد دارو زياد است.
به خاطر دارم كه در زمان جنگ، در جبههها به مورفين نياز داشتيم. به همين جهت، تحقيقات براي توليد اين دارو در آزمايشگاه آغاز شد و درنهايت اين دارو را پس از توليد به شركت دارو پخش داديم. همان زمان به كدئين بهعنوان داروي ضد سرفه احتياج داشتيم و اين دارو جزء داروهاي مخدر بود كه بهسادگي به ايران نميدادند. ما توانستيم كدئين را از مورفين درست كنيم. تكنولوژي آن را توسعه داديم و به شركت تماد داديم و كدئين فسفات ايجاد شد. هنوز هم كدئيني كه در بازار مصرف ميشود، همان كدئيني است كه ما ايجاد كرديم. درمجموع، داروهاي مختلفي به ذهنم ميآيد كه موفق به توليد آن شديم. در اينجا ميخواهم يك نتيجهگيري كنم و آن اين است كه تحقيقاتي كه انجام ميشود، علاوه بر مطرحشدن در سطح بينالمللي، نتايج كاربردي هم دارد كه براي كشور مفيد است. نهتنها ما بلكه همه دانشكدهها، در اين زمينهها در حال تحقيق هستند و داروهاي مختلف را توليد و با صنعت همكاري ميكنند. درمجموع همكاري صنعت با دانشگاه مفيد و نتيجهبخش است و من چند مورد از اين نتايج را ذكر كردم.
همانطور كه ميدانيد 80 سال از عمر دانشگاه ميگذرد. لطفاً چكيدهاي از روند تحولات دانشگاه از آغاز تأسيس تاكنون برايمان بگوييد.
اتفاقاتي كه افتاده مربوط به دو برحه زماني است. برحه اول از زمان آغاز تأسيس اين دانشگاه در سال 1313 تا استقلال دانشكدههاي پزشكي، داروسازي و دندانپزشكي از يكديگر است و پس از استقلال اين دانشكدهها، مرحله بعدي آغاز ميشود. درمجموع، ايده توليد دانشگاه ايده بزرگي بوده است و فراموش نشود كساني كه در تأسيس دانشگاه نقش داشتند، واقعاً به اين مملكت خدمت كردهاند، چراكه مركز علم را ايجاد كردند. دانشكده پزشكي جزء نخستين دانشكدههايي است كه ابتدا در سالن تشريح ايجاد شد و بعد در سال 1316 ساختمان دانشكده پزشكي فعلي ايجاد شد. در آن زمان دانشكدههاي داروسازي، پزشكي و دندانپزشكي همه در يكجا بودند. بعدها در سال 1335 اين دانشكدهها از هم جدا شدند. ابتدا دانشكده داروسازي و سپس دانشكده دندانپزشكي مستقل شدند. تا آن زمان باهم بوديم و خوششانسي من ازاينرو بود كه پس از استقلال دانشكده داروسازي وارد آن شدم.
بهعنوان استاد پيشكسوت دانشگاه علوم پزشكي تهران، آينده اين دانشگاه را چطور ميبينيد؟
با توجه به اساتيد برجسته دانشگاه علوم پزشكي تهران نهتنها در دانشكدههاي پزشكي بلكه در سرتاسر دانشگاه تهران، و در رشتههاي مختلف ازجمله رشتههاي مختلف مهندسي، شيمي و حقوق، آينده دانشگاه تهران روشن و در حال پيشرفت است. بهخصوص اينكه با روشن شدن اهميت تحقيقات در پيشرفت مملكت، اين دانشگاه نقش عمدهاي در آموزش و تحقيق دارد.
از لزوم رعايت اخلاق حرفهاي در سطوح مختلف دانشگاه بگوييد.
در همه كارهايي كه انجام ميدهيم، بايد اخلاق را رعايت كنيم. بهخصوص آنكه استاد دانشگاه بايد الگوي اخلاق باشد و رعايت اصول اخلاقي را بكند. بهعنوان اساتيد دانشگاه بايد فردي را تربيت كنيم كه دو پديده عالم بودن و بااخلاق بودن را داشته باشد و درمجموع خداشناس باشد. نميخواهيم پزشكي را تربيت كنيم كه اين پزشك علم درجهيك داشته باشد ولي اخلاق پزشكي را رعايت نكند. و اصولاً پزشكي كه بااخلاق نباشد، به چه درد مردم مملكت ميخورد؟ در تاريخ گذشته اين كشور، پزشك هميشه الگوي اخلاق بوده است و امروز نيز پزشكان، داروسازان و دندانپزشكان بايستي الگوهاي اخلاقي كشور باشند تا ديگران از اينها تبعيت كنند. در دانشگاه، دانشجو از استادش تبعيت ميكند و اگر استادي در تدريس و ارائه خدمات، بهعنوانمثال در ورود بهموقع به بيمارستان كوتاهي كند، دانشجو از چه كسي اينها را ياد بگيرد؟ پس آگاه باشيم كه دانشجو از استاد ياد ميگيرد، بنابراين لازم است همگام بااينكه به دانش و پژوهش اهميت ميدهيم، اخلاق را هم مهم بشماريم و دقت كنيم كه افرادي را كه تربيت ميكنيم براي اجتماع مفيد باشند.
رعايت اخلاق حرفهاي در حوزه داروسازي چه اهميتي دارد؟
اعتقاددارم داروسازان بايد تعهد اخلاقي و حرفهاي داشته باشند و ارائه خدمات را در اولويت يك خود قرار دهند. چون 95 درصد دانشجويان ما، پس از فارغالتحصيل شدن به داروخانه ميروند و اين افراد بايستي در ارائه خدمات دارويي در داروخانهها الگو باشند. چراكه آخرين جايي كه مردم درروند درمان خود به آن مراجعه ميكنند، داروخانه است و بايستي از داروخانه خوشحال بيرون بيايند. يعني احساس كنند كه بيماري آنها درمان ميشود و داروساز در اين ميان نقش بسيار مهمي دارد. اگر داروساز چند كلمه با بيمار صحبت و او را در مورد نحوه استفاده از دارو ارشاد كند و به بيمار قوت قلب بدهد كه با داروهاي تجويزي پزشك، بيماري وي درمان ميشود، بيمار با روي شاد از داروخانه خارج ميشود. چراكه بعد رواني، بخش عمدهاي از روند درمان است، يعني اگر بيمار احساس كند كه بهبود پيدا ميكند، بهبود مييابد و البته اين خداوند است كه براي درمان بيماري كمك ميكند. ولي در اين ميان، پزشك نقش عمدهاي پيدا ميكند و خداوند در قرآن به پيامبر خود دستور مراجعه به پزشك به هنگام بيماري را ميدهد. يعني ميگويد واسطههايي در اين دنيا وجود دارند كه در درمان بيماري لازم است، اين واسطهها گروه پزشكي هستند.
استاد چه سالي ازدواج كرديد و چند فرزند داريد ؟
در سال 1328 ازدواج كردم و در ازدواج شانس آوردم، چراكه همسرم يك خانم مؤمنه است. پس از ازدواج باهمسرم، راهي آمريكا شديم. يعني طي دو سالي كه آمريكا بودم، به ايران آمدم، ازدواج كردم و همسرم را به آمريكا بردم. زماني كه درس ميخواندم، تا ساعت 4 صبح در آزمايشگاه بودم و پسازآن به خانه ميآمدم و 8 صبح به دانشگاه ميرفتم. شرايط سخت بود و بعدازاينكه به ايران آمدم، شش صبح از خانه بيرون ميآمدم و 9 شب برميگشتم. گاهي اوقات بسيار خسته ميشدم و اين شرايط زندگي من بود.
دو پسر دارم كه يكي از آنها، در حال گذراندن دوره دكتراي مديريت است و ديگري باهمسر خود درزمينهٔ كامپيوتر كار ميكند. خلاصه به رشته پدرشان وارد نشدند، چون ديدند اين رشته كه در آن مجبور هستي از صبح تا نصفهشب كاركني و به خانواده نرسي، به درد نميخورد! درواقع، اين كوتاهي از من بوده است كه نتوانستم آنطور كه بايد به خانوادهام برسم.
با اين شرايط و مشغله كاري فراوان، چالش و مشكل در زندگي شخصي خود پيدا نكرديد؟
خانم من درك بسيار بالايي دارد و متوجه اهميت كارهايي كه انجام ميدادم بود. او با من بسيار همراه بود و همراهي همسر خيلي مهم است. چراكه اگر همراهي همسر وجود نداشته باشد، پيشرفتي نيز وجود ندارد. بنابراين اگر من پيشرفتي داشتهام، مرهون همكاري همسرم است. درواقع ايشان با من همكاري كردند تا بتوانم نقش خود را در كشور ايفاء كنم. فكر و ذكر من خدمت به مملكت بوده است و نتايج اين زحمات كسب جوايز متعددي است كه به دليل انجام كارهاي تحقيقاتي دريافت كردهام و البته شخصاً دنبال اينها نبودهام.
از مهمترين جوايزي نام ببريد كه تاكنون دريافت كرده ايد.
دريافت نشان افتخار دانش از رييسجمهور از مهمترين افتخاراتم است. همچنين سه مرتبه جايزه اول جشنواره رازي را كسب كردم و جزء اولين نفراتي بودم كه موفق به كسب جايزه اول تحقيقات جشنواره خوارزمي شدم. همچنين جايزه اول آموزش و بسياري از جوايز ديگر را دريافت كردم. تعداد زيادي لوح دارم كه درواقع نشانه قدرداني مملكت است. بعضيها فكر ميكنند كه اگر كار كنند، مملكت قدردان نيست ولي مملكت قدردان است و نمونهاش من هستم كه كسي در اين دنيا مرا نميشناخت و فقط خدا به من كمك كرده است. همه اين جوايز نشان ميدهد دولت و مملكت قدردان كساني هستند كه زحمت ميكشند. آخرين جايزهاي كه گرفتم، جايزه البرز بود كه اخيراً به دليل خدماتي كه در حوزه تحقيقات انجام دادهام، دريافت كردم. جايزه دكتر تفضلي از كرمان، از ديگر جوايزي بود كه به دليل انجام تحقيقات برجسته به من ارائه شد. همچنين جايزه كتاب برگزيده دانشگاه تهران را دريافت كردم. دوتا از كتابهايم بهعنوان بهترين كتاب كشور برگزيده شدند كه يكي از آنها درزمينهٔ شيمي دارويي و ديگري در مورد روشهاي دستگاهي بود. بيشتر كتابهايي هم كه نوشتم، در دانشگاه تهران به چاپ رسيده و براي دانشجويان قابليت استفاده دارد.
بهعنوان سؤال آخر توصيه شما به دانشجويان جوان داروسازي چيست؟
توصيه من منحصر به دانشجويان داروسازي نيست. آينده كشور به دست اين دانشجوها است و توصيه نخست من آن است كه درس بخوانند و دنبال يادگرفتن علم و محقق شدن كاربردي آن باشند تا بتوانند به مردم خدمت كنند. توصيه دوم آن است كه خدا را قبول داشته و يادشان باشد كه اگر به موفقيتي ميرسند، به دليل كمك خداوند است. از دانشجويان ميخواهم كه خداوند را فراموش نكنند و هميشه به آنها ميگويم كه نمازتان را بخوانيد زيرا كه نماز، پايه همه امور است. اگر شما به مشكلي برخورد كنيد، فقط بااتصال به خداوند ميتوانيد اين مشكل را حل كنيد و اگر ميخواهيد دنيا و آخرت را داشته باشيد، خدا و خدمت به خلق خدا را فراموش نكنيد. يعني فكر و ذكرتان خدمت به خلق خدا باشد و دنبال پول و ثروت نباشيد. اگر كسي ميخواهد پول و ثروت داشته باشد، راهش دانشگاه نيست، بلكه راه آن اين است كه از بچگي به بازار و دنبال تجارت برود. دانشگاه محل تجارت نيست، بلكه مكاني براي علم، تقوا و خدمت به مردم است./ق
خبرنگار: زهرا صادقي
عكاس: مهدي كيهان
(+ فيلم ) طلايهداران دانشگاه/ استاد يلدا، الگوي اخلاق و تجسم تاريخ دانشگاه
طلايهداران دانشگاه/ گفتوگو با دكتر نديم، استاد برجسته اپيدميولوژي و انگلشناسي ايران
طلايه داران دانشگاه/ شادروان دكتر شمسا، افتخار پاتولوژي ايران
(+ فيلم ) طلايه داران دانشگاه/ دكتر كاظم محمد: مي خواهم در ترازوي قضاوت دانشجو قرار بگيرم
متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید: