یادگاران عرصه دفاع مقدس
علی طاهری: نسل ما باید خود را پاسدار خون کسانی بداند که زندگی با ننگ را نپذیرفتند
به مناسبت فرا رسیدن ایام الله دهه فجر و پاس داشت مقام شامخ ایثارگران، با علي طاهري فرزند آزاده و جانباز فقید، دانشجوي برتر رشته پزشكي و داراي رتبه پانزدهم امتحانات جامع علوم پایه گفت و گویی دوستانه داشتیم.
او در این گفتگو از رشادتهای نسلی می گوید که مردانه کلاسهای درس را رها کردند و با بینشی درست تا پای جان به آرمانهای انقلابشان وفادار ماندند. مردان مردی که از جبهه و جنگ و اسارت نترسیدند و دفاع از مرزهای اسلامی را بر زندگی شخصی خویش ترجیح دادند. با هم پای صحبت با علی طاهری دانشجوی برتر پزشکی و فرزند یکی از جانبازان سرافراز میهن می نشینیم.
ضمن عرض سلام و تشکر از اینکه دعوت ما را پذیرفتید، لطفاً خودتان را معرفی کنید.
علی طاهری متولد 1371 در شهر تهران، فرزند آزاده و جانباز 50 درصد هستم. من فرزند اول خانواده هستم. مادرم تحصیلکرده و خانهدار است. یک خواهر و دو برادر دارم. در مقطع ابتدایی در مدرسه شاهد و در مقاطع راهنمایی و دبیرستان در مدرسه غیر انتفاعی تحصیل کردم و در سال 88 توانستم مدال برنز المپیاد کشوری در رشته زیست شناسی را به دست آورم. سال 89 با معدل 19/70 از دبیرستان فارغ التحصل شدم و با کسب رتبه 2 سهمیه در رشته پزشکی اين دانشگاه پذیرفته شدم.
لطفاً از نحوه جانبازی پدر برایمان بگویید.
دوران جوانی پدرم مصادف با انقلاب شد و ایشان از همان ابتدا در این زمینه بسیار فعال بود و در روزهای آغازین جنگ به سپاه پیوست. البته چون ایشان جزء دانشآموزان بسیار درسخوان بود در کنکور اعزام به خارج، در رشته پزشکی پذیرفته شده بود. حتی مدارک خود را ترجمه کرد و آماده رفتن بود. ولی با شروع جنگ تحمیلی، سنگینی بار مسئولیت را بر شانههای خود حس کرد و در آخرین لحظات از رفتن به خارج از کشور انصراف داد. همزمان با شروع جنگ، پدرم به سپاه پاسداران پیوست و به جبهه اعزام شد و تا سال 61 در عملیات های متفاوتی شرکت داشت ولی در عملیات محرم پس از برخورد ترکش، زخمی و در آبان ماه سال 61 اسیر شد و به دلیل شکنجههایی که در دوران اسارت تحمل کرد، حتی دندانهای خود را از دست داد. پدرم هشت سال در اردوگاههای عراق اسارت را تحمل کرد و به دلیل لو ندادن اطلاعات و مقاومت در برابر شکنجه، چندین بار تا پای جوخه اعدام هم برده شد. به خاطر از دست دادن دندانهایش دچار مشکلات شدید سوءهاضمه و گوارشی شد و حتی به خاطر شرایط نامناسب محیطی به مشکلات ریوی و قلبی هم مبتلا شد ولی تمام این اتفاقات نتوانست کوچکترین خللی در اراده پدرم و هم بندانش به وجود آورد.
با این وجود وی در خاطرات خود، از شیطنتهای دوران اسارتش تعریف میکند و اینکه چگونه با عوض کردن لباسهایشان، افسران بعثی را که برای شکنجه میآمدند سرکار میگذاشتند. در حقیقت آن قدر روحیه معنوی حاکم بر اردوگاه بالا بود که دشمن بعثی، خود را اسیر پدران ما میدانست. پدرم هرگز با تلخی از آن دوران یاد نمیکرد.
وقتی که من الآن بر میگردم و میبینم که جوانان آن دوران چقدر باغیرت و باانگیزه بودند و از همه آرزوهای خود چشم پوشیدند و به امام و انقلاب خود وفادار ماندند، انگشت حیرت به دهان میگیرم. شاید بهندرت بتوان چنین جوانهایی در دنیا پیدا کرد که به این راحتی به همه چیز پشت پا بزنند و به آرمانهای انقلاب خود وفادار بمانند. واقعاً به خاطر داشتن چنین پدر شیر مردی که اسیر ظواهر دنیا نشد و جوانی خود را قربانی کرد تا فرزندان این کشور آسوده بمانند به خود میبالم و امیدوارم بتوانم ادامهدهنده راه این نسل غیور باشم.
آیا پدرتان خاطره خاصی از آزادی و ورود به وطن داشت؟
پدرم در سال 69 آزاد شد و به کشور بازگشت. مسلماً پس از هشت سال دوری از کشور و خانواده حس و حال عجیبی را تجربه کرده است. وی پس از آزادی و ديدار خويشاوندان و دوستانش دائم سراغ پدر خود را میگیرد و خانواده نیز دائماً به ایشان میگفتند که پدرش برای زیارت به سوریه رفته است ولی بعد از یک هفته پرس و جو متوجه میشود که پدرش را برای همیشه از دست داده و این غمانگیزترین خاطره پدرم پس از آزادی بود، زیرا دیگر هرگز نتوانست بر دستان پدرش بوسه زند.
خصوصیت بارز پدر شما چه بود؟
پدرم یک سال بعد از آزادی، با مادرم ازدواج کرد و پس از ازدواج دوباره ادامه تحصیل داد و مفتخر به دریافت دانشنامه پزشکی شد. روحیه پدرم واقعاً عالی بود و این همت و پشتکار پدرم در امر تحصیل و تربیت فرزندان در کنار خدمت به همنوع، زبانزد دوست و آشنا است.
من فرزند اول خانواده هستم و به جرئت میگویم تأثیرگذارترین فرد و بهترين مشاور زندگي من پدرم بود. ايشان باروحیه بسيار عالي كه داشت، به من اعتمادبهنفس میداد و مشاوره با ايشان باعث بالا رفتن روحيه من میشد.
از برنامهریزی تحصيلي خود که به شما تا رسيدن به نقطه فعلی کمک کرد، بگویید.
من تا دوم دبيرستان در رشته رياضي فيزيك درس میخواندم ولي در سال دوم دبيرستان بنا به توصيه پدرم و با توجه به شناختي كه از روحيه و پشتكار خود داشتم، به ادامه تحصيل در رشته پزشكي، به صورت جدي فكر كردم. البته من در دبيرستان مفيد تحصيل میکردم و اين مدرسه از نظر علمي و معنوي در سطح بسيار بالايي قرار دارد و همين مسئله باعث شد به راحتي بتوانم تغيير رشته دهم. ما در مدرسه به صورت هم افزايي درس میخواندیم و روحيه تعاون و همكاري خوبي بين بچهها برقرار بود، يعني پيشرفت خود را در پيشرفت ديگران میدیدیم.
البته خودم هم روزي 8 تا 10 ساعت درس میخواندم و چون هدفم مشخص بود، باانگیزه درس میخواندم، نه فقط به صرف به دست آوردن نمرات خوب. از نظر من بالاترين هدف درس خواندن كسب رضايت الهي است و مطمئن بودم خدا در اين راه به من كمك میکند.
نقش والدینتان را در موفقيت خود چگونه ارزيابي میکنید؟
همان طور که گفتم من فرزند اول خانواده هستم و يك خواهر و دو برادر کوچکتر از خودم دارم. پدرم هم جانباز پنجاه درصد بود. بنابراين شرايط درس خواندن در خانه براي من تا حدودي سخت بود ولي مادرم كه الگوي صبر و صميميت است، حمايت خاصي از من در خانه داشت. به نحوي كه كنترل فرزندان کوچکتر، رسيدگي به مشكلات پدرم و رتقوفتق امور منزل را بهتنهایی به دوش میکشید و آن قدر روحيه خوبي داشت كه من هم هر وقت و هر جا كم میآوردم، از او انرژي میگرفتم. پدرم هم واقعاً پيگير امور درسي من بود و به صورت خودجوش در تمام انجمنهای اوليا مربيان شركت میکرد. البته مدرسه ما هم برنامهریزی خوب و كاملي داشت و ما از حضور اساتيد خوبي برخوردار بوديم و احتياجي به حضور در کلاسهای كنكور نداشتيم. تمام اين عوامل به علاوه همت و پشتكار خودم و مشيت الهي سبب شد تا در سال 89 با معدل 19/70 و کسب رتبه 2 سهمیه در رشته پزشكي اين دانشگاه پذيرفته شوم.
لطفاً از حس و حال خود و خانواده بعد از شنيدن خبر قبولي در کنکور برايمان بگویید.
واقعيت اين است كه من به قبولي خود اطمينان داشتم، چون داراي مدال برنز المپياد در رشته زیستشناسی بودم و در كنكور هم درس زیست شناسی را 95 درصد زده بودم. ولي به هر حال اضطراب خاص خود را تا زمان اعلام نتايج داشتم. همانطور كه گفتم، پدرم از مشكلات زيادي كه ميراث دوران جنگ و اسارتش بود، رنج میبرد و تنها دلخوشی او در اين دنيا ما بوديم و چون من فرزند اول خانواده بودم، سنگيني اين بار را بیشتر حس میکردم. بنابراين روزي كه خبر قبولي خود را به پدرم دادم، بارقه امید را در چشمانش ديدم و اين زيباترين خاطره زندگي من شد.
متأسفانه من دیگر هرگز نتوانستم اين نگاه را در چشمان پدرم ببينم، چون ايشان به خاطر مشكلات قلبي و غيره در سال 92 براي هميشه ما را ترك كرد و به كاروان هم رزمان شهيدش پيوست.
بعد از فوت پدرم وظيفه مادرم دو چندان شد و باروحیه خاص خود تلاش كرد جاي خالي پدر را برايمان پر كند و اين امر فقط از عهده روحي بزرگوار، چون مادرم بر میآید.
فرصت را غنيمت دانسته و از همين جا بر روح پدرم و همرزمان شهيدش درود میفرستم و بر دستان پرمهر مادرم به خاطر تمام بزرگواریهایش صميمانه بوسه میزنم. بیشک حضور زنان و مرداني چنين قدرتمند، آينده اين كشور را تضمين می کند و اجازه دستدرازی به اين آب و خاك را به هيچ متجاوزي نمیدهد.
هدف نهايي شما از تحصيل در رشته پزشكي چيست؟
پزشكي شغل شريف و مقدسي است، به شرطي كه خالصانه به همنوعانمان كمك كنيم و باقیاتالصالحات را بر منافع زودگذر ارجح بدانيم. البته امكان لغزش در هر مرحلهای براي هر كسي وجود دارد، پس بايد سعي كنيم از همين الآن خودمان را به يك منبع معنوي وصل كنيم. اگر بتوانيم از اكنون خودمان را بسازيم در موقع لرزش و خطا خدا به كمك ما میآید. بهترين فرصت رشد براي هر كسي دوران جواني اوست. اميدوارم بتوانيم به عنوان پزشكي بصير و آگاه به درد مردم، وارد جامعه شويم.
چه فرقي بين نحوه درس خواندن در دانشگاه با مدرسه وجود دارد؟
البته ناگفته پيدا است وقتي آدم به عنوان يك جوان خام وارد دانشگاه میشود، فقط به دنبال كسب شخصيت است ولي اكنون كه پختهتر شدهام و با مشكلات اين رشته آشنا شدم، متوجه شدم كه تحصيل در اين رشته به آن سادگي كه فكر میکردم نيست. در زمان ورود به دانشگاه، فرد با يك تغيير كلي در سيستم آموزشي مواجهه میشود. يعني از مرحله پرسش و پاسخ خارج و به مرحله فراگيري وارد میشود و كنار آمدن با اين موضوع در ابتداي كار تا حدودي سخت است. در سال اول بايد سعي كنيم به مرحله خودباوری برسيم و از اين چالش به سلامت بگذريم. به عبارت ديگر درس خواندن دانشجويي با دانشآموزی تغييرات فاحشي دارد و دانشجو بايد به تمام معني در پي كسب دانش باشد.
من خودم در طول تحصيلم تمام سعي خود را كردم و توانستم امتحان علوم پايه را با نمره 174 و رتبه 15 بگذرانم و در تمام طول تحصيلم جزء دانشجويان معدل الف قرار گيرم. البته من به درسخوانی صرف اعتقاد ندارم و بر اين باورم كه بايد در كنار آن مطالعه آزاد هم داشته باشم، چون بالاخره روزي درسمان تمام میشود و نبايد به عنوان فردي چشم و گوش بسته وارد جامعه شويم. اگر بتوانيم با برنامهریزی پيش برويم، وقت كافي براي رسيدگي به امور فوقبرنامه نظير ورزش و مطالعه را هم خواهيم داشت.
چه توصیهای به دانشجويان جدیدالورود داريد؟
دانشجوها بايد قدر اين فرصتي كه به آنها داده شده است را بدانند و از آن نهايت استفاده را ببرند. خیلیها هستند و بودند كه دوست داشتند جاي آنها باشند. تحصيل در بهترين دانشگاه علوم پزشكي كشور افتخاري است كه نصيب هر كسي نمیشود. متأسفانه بزرگترین خطري كه در حال حاضر قشر دانشجو را تهديد میکند مسئله مدرکگرایی است. من از دوستانم میخواهم كه نگذارند اين مسئله هدف اصلي آنان قرار گيرد زيرا ديگر از درس خواندن لذتي نمیبرند و انگيزه خود را براي رشد و پويايي از دست میدهند. قرار گرفتن در فضاهاي آموزشي بايد بتواند از ما فردي متحرك و پويا بسازد، نه اينكه دنبال مدرك و داشتن پايگاه اجتماعي در جامعه باشيم. مشكل بعدي كه بايد مراقب آن باشیم، خطر جزوه خواني صرف است. از دوستانم میخواهم كه حضور در کلاسها را جدي بگيرند، چون فرايند يادگيري تسهيل میشود و با دوره كردن جزوه مطالب بهتر در ذهنمان میماند.
نظر شما در مورداستفاده از فضاي مجازي چيست؟
بايد به خاطر داشته باشيم دشمن بيكار نمینشیند و از هر جبههای كه بتواند وارد میشود، پس بايد کاملاً مراقب و هوشيار باشيم. فضاهاي مجازي ابزار هستند و استفاده مثبت يا منفي از آن بر عهده خود ما است. در كنار اين مسائل، بايد بدانيم خوب درس خواندن و فعاليت اجتماعي داشتن وظيفه اول ما است. ما بايد از همه نظر رشد كنيم تا بتوانيم آرمانهای انقلاب و اسلام را كه برايش اين همه جانفشانی کردهایم، حفظ كنيم. دانشجوي امروز موظف به شناختن اين آرمانها است. بايد شرايطي به وجود آيد تا بيشتر با ايثارگران، شهدا و انگيزه و اعتقاداتشان آشنا شويم. نبايد اجازه دهيم فضاي مجازي حربه جديد دشمن براي نابود كردن فرهنگ ما باشد.
براي رفع خستگي و جلوگيري از دل زدگی در دوران دانشجویی چه راهكاري پيشنهاد میکنید؟
من خودم بنا به توصيه پدرم وارد تشكل بسيج شدم و به دوستانم هم توصيه میکنم فضاي اجتماعي خوبي را براي خود در نظر بگيرند و زياد اسير محيط مجازي نشوند. قرار گرفتن در فضاهایی مانند بسیج، میتواند كسالت را در آدم از بين ببرد و به ما انگيزه كافي جهت ادامه راه بدهد، چون در اين محیطهای اجتماعي، با دوستان جديد و خوب آشنا میشویم و از نظر علمي و فرهنگي، سياسي رشد میکنیم.
نظر شما در مورد دوست خوب چيست؟
البته هر كس معيارهاي خودش را دارد. من شخصاً ترجيح میدهم در كنار كليات اخلاقي و مسئله تدين باکسانی دوست شوم که از درجه بالايي از اعتمادبهنفس و انگيزه برخوردار هستند. نشستوبرخاست باکسانی كه آدم را مایوس و دل زده میکنند، هرگز مطلوب من نبوده و نيست. البته در دوران دبيرستان پدرم تکتک دوستان مرا میشناخت و بر روابط ما نظارت داشت و من از اينكه پدرم در این مسائل حساسيت به خرج میداد، بسيار راضي بودم. من پدرم را بهترين دوست خود میدانستم و روابط عاطفي بين ما آن قدر شديد بود كه بدون توجه به تفاوت سني هم جهت و همسو فكر میکردیم.
به عنوان فرزند یک جانباز فكر میکنید جامعه چه انتظاري از شما دارد؟
هركسي در هر موقعيتي كه قرار دارد بايد به نحو احسن رفتار كند. من هم چون در حيطه سلامت مردم فعاليت میکنم، بايد سعي كنم به وظيفه انساني خود عمل كنم ولي چون به خانواده ايثارگران تعلق دارم وظيفه خود را سنگين تر میدانم. من علاوه بر اينكه خود را موظف ميدانم كه بايد خوب درس بخوانم تا در آينده بتوانم جوابگوي اعتماد مراجعين باشم، بايد مراقب خون شهدا و رنج جانبازان و ايثارگران هم باشم. چون نسل ما پاسدار نسل ايثارگران است. مدرسه ما نزديك به پنجاه شهيد تقديم انقلاب كرده است. كساني كه هم سن و سال ما بودند و آرزوهايي بزرگتر از ما داشتند ولي با توجه به شناخت و بصيرتي كه پیداکرده بودند، زندگي با ننگ را نپذيرفتند و به خاطر ما در دل شب به صف دشمن زدند. جواني و آرزوهايشان را فدا كردند تا ما پا بگيريم و بالنده شويم، ما نبايد بگذاريم خون اين عزيزان و ایثارگریهایشان در طول زمان فراموش شود و اين وظيفه ما را خطيرتر میکند. زيرا كه شهدا زنده و ناظر بر احوال ما هستند.
از اینکه وقت خود را به ما اختصاص دادید سپاسگزاریم.
خبر و عکس: نجمه عبدالکریمی