همراه با بانوان نامی دانشگاه/دکتر آفرین رحیمی موقـر: باید نگاه زنان به خودشان تغییر کند
دفتر مشاور امور زنان و خانواده با همکاری روابط عمومی دانشگاه در سلسله گفتوگوهایی، بانوان موفق دانشگاه را به خوانندگان سایت معرفی می کند. مصاحبه دکتر آفرین رحیمی موقـر را در ادامه بخوانید.
خصوصیات او بیشتر شبیه پدرش است. قدمهایش را حسابشده برمی دارد. اعتقاد دارد که مدیران و مسئولان باید قدمهای حسابشده بردارند. می گوید زنان در جامعه باید خودشان قدر خودشان را بدانند و مشارکت فعالشان در جامعه اهمیت دارد. پیشنهادهای متعدد کار در خارج از کشور دارد اما دلش در گرو وطن است. معتقد است که باید برای هر کاری بهای آن پرداخته شود و کسی بدون زحمت موفق نخواهد شد.
لطفاً خودتان را به خوانندگان سایت بیشتر معرفی کنید.
آفرین رحیمی موقر متولد بهمن سال 1344، استاد روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران هستم و ریاست مرکز ملی مطالعات اعتیاد را به عهده دارم. یک فرزند دختر دارم که متأهل و دانشجوی PhD حقوق است.
در کجا متولد شدید و دوره کودکیتان چگونه گذشت؟
در تبریز متولد شدم و از یک و نیم سالگی شروع به خواندن و نوشتن کردم و از 3 سالگی به مدرسه رفتم. کلاس اول را بهصورت مستمع آزاد در تبریز گذراندم و کلاس دوم دبستان را در سن 4 سالگی در مدرسه تیزهوشان تهران ادامه دادم و تقریباً تمام دوران کودکی من به درس خواندن گذشت. البته که من شیطنتهای کودکی هم داشتم و در سالهایی با اصرار به پدر و مادر درس میخواندم و خانوادهام خیلی مراقب بودند که بهموقع درس بخواندم و نمرات بالایی کسب کنم.
خواهر و برادرهای دیگرتان هم مسیر دانشگاهی را طی کردند؟
من فرزند دوم خانواده هستم. برادر بزرگم یک سال و نیم از من بزرگتر است و جراح مغز و اعصاب و استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران هستند که در دوران مدرسه و دانشگاه با ایشان همکلاس بودم. برادر دیگرم، یک و نیم سال از من کوچکتر است و PhD الکترونیک دارد.
شغل پدر و مادرتان چه بود؟
پدرم استاد و مدیر گروه جامعهشناسی دانشگاه آذرآبادگان تبریز بودند. ایشان بسیار منظم، سختگیر، منضبط و تابع اصول بودند و زندگیشان در تدریس دانشگاه و کنار خانواده خلاصه میشد و مادرم خانهدار و بسیار مهربان بودند و تمام زندگیشان را صرف مراقبت و توجه به خانواده کردند.
از چه سال و در چه رشتهای وارد دانشگاه شدید؟
از سال 1362 در اولین کنکور بعداز انقلاب فرهنگی شرکت کردم و بهعنوان دانشجوی پزشکی وارد دانشگاه علوم پزشکی ایران شدم و دوره تخصص را در انستیتو روانپزشکی ایران گذراندم و دوران طرح را در بیمارستان رازی وابسته به سازمان بهزیستی پشت سر گذاشتم و چند سال بعد را هم در سازمان بهزیستی خدمت کردم و نهایتاً در سال 1383 بهعنوان عضو هیئتعلمی وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران شـدم.
چطور شد رشته تجربی را انتخاب کردید؟
من از ابتدای دوران دبیرستان به رشته تجربی و پزشکی علاقه داشتم و در مدرسهای که تحصیل میکردم (مدرسه تیزهوشان) کلوپهایی داشتیم که میتوانستیم کلوپها را انتخاب کنیم. در آن زمان، مادرم مشکل چشمی داشتند که سالها ناشناخته مانده بود و من همراه پدر و مادر از این دکتر به آن دکتر میرفتیم و تمام چشمپزشکان معروف شهر را گشته بودیم به همین دلیل من کلوپ چشمپزشکی را انتخاب کردم و یکی از استادان چشمپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران، در مدرسه به ما چشمپزشکی درس میدادند و از همان زمان به رشته پزشکی علاقهمند شدم و برادرم هم که رشته ریاضی را انتخاب کرده بود، بعد از دیپلم در کنکور رشته تجربی شرکت کرد و هر دو در دانشگاه علوم پزشکی ایران قبول شدیم و باهم همکلاس بودیم. در سال 1368 موفق به اخذ مدرک پزشکی عمومی شدم و سال 1371 هم تخصص روانپزشکی دریافت کردم. در دوران دانشجویی که هر دو جزو 3 درصد اول بودیم بدون کنکور وارد دوره تخصص بالینی شدیم. من رشته روانپزشکی را انتخاب کردم.
دلیل علاقهتان را به رشته روانپزشکی بفرمایید.
من در دوران دانشجویی همه رشتهها را تقریباً دوست داشتم و هر واحدی که میخواندیم به آن علاقهمند میشدم. از ابتدا که آناتومی و فیزیک پزشکی داشتیم فکر میکردم در این رشتهها ادامه تحصیل بدهم. چون سال یک و دو دروس پایه بود به رشتههای علوم پایه علاقهمند بودم. بعد وارد بیمارستان شدم و در هر بخشی که وارد میشدم به آن بخش علاقهمند میشدم بنابراین حیطه علایقم گسترده بود؛ ولی به چند دلیل روانپزشکی را انتخاب کردم. مهمترین دلیل آن ارتباط روانپزشکی با ادبیات و هنر و علوم انسانی است و من به این علوم علاقه داشتم و فکر میکردم این مسیر، مسیری خواهد بود که این دو گرایش را به هم متصل میکند. دلیل دیگر انتخاب این رشته، مشکل کشیکهای شبانه بود. من اصلاً به کشیکهای شبانه به دلیل اینکه به خوابم لطمه میزد علاقه نداشتم. برایم بسیار اهمیت داشت که رشتهای را انتخاب کنم که نظم خوابم را بر هم نزد و درعینحال ترجیح میدادم رشته بالینی را انتخاب کنم، رشته روانپزشکی از رشتههای کم اورژانس است؛ بنابراین، این موضوع هم اثر گذاشت که در حین اینکه رشته بالینی را انتخاب میکنم، خواب منظم و شب آرامی داشته باشم؛ بنابراین، در دوره رزیدنتی هم در کشیکهای شبانه، سخت نمیگذشت. البته اساتید خوب روانپزشکی که در دوران دانشجویی افتخار شاگردیشان را داشتم، در این تصمیم من اثر بسزایی داشتند؛ اساتیدی مثل دکتر احمد محیط، دکتر محمد بهفر و مرحوم دکتر شیرازی.
از چه زمانی در دانشگاه علوم پزشکی تهران مشغول به کار شدید؟
من مدرک MPH را بعد از تخصص روانپزشکی سال 1376 تا 1378 در دانشگاه تهران گذراندم و از سال 1381 با دانشگاه همکاری داشتم و از سال 1383 حکم هیئتعلمی دانشگاه را دریافت کردم.
سوابق اجرایی و کار اجرایی را از چه زمانی و از کجا شروع کردید؟
سوابق اجرایی من از دوران طرح شروع شد، من در بیمارستان رازی دوران طرح را گذراندم و در آنجا مسئولیت دو بخش را عهدهدار بودم و بعد از سه سال که دوران طرح تمام شد در معاونت پیشگیری سازمان بهزیستی مشغول شدم و در آنجا اولین دفتر پیشگیری و درمان اعتیاد سازمان بهزیستی را راهاندازی کردم و اولین مدیر آن دفتر بودم. بسیاری از برنامههای اعتیاد کشور در آن سالها از سازمان بهزیستی و طی این مدیریت آغاز شد و سپس مسئولیتهای مختلف ازجمله مسئول بخش پژوهش سلامت روان در موسسه ملی تحقیقات علوم پزشکی کشور به مدت دو سال، مسئول اداره سلامت روان وزارت بهداشت، مسئول دفتر هماهنگی مراکز تحقیقاتی و بعد از سال 1392 ریاست مرکز ملی مطالعات اعتیاد را بر عهده دارم.
از دستاوردهای دوران مدیریت خود بفرمائید.
من همیشه دوست داشتم مسئولیتهای اجرایی را پذیرا باشم که مستقیماً مرتبط با رشته تخصصیام باشد. غیر از دورهای که مسئول دفتر هماهنگی مراکز تحقیقاتی دانشگاه بودم. رویکرد من در روانپزشکی و اعتیاد رویکرد بهداشت عمومی بود؛ بنابراین استفاده از این تخصص برای راهاندازی برنامههای نوین مؤثر، اهمیت زیادی داشته است.
من خودم مدیری بودم که قدمهای حسابشده برمیداشتم و اعتقاددارم که مدیران و مسئولین باید قدمهای حسابشده بردارند. مدیرانی که جنجالی هستند و کارهای کوچک را بزرگ جلوه میدهند و هر کاری را به رسانهها میکشانند یا اینکه سعی کنند کارهای وسیع را در مدتزمان کم و بدون پختگی کافی انجام بدهند، به نظر من صدمه زیادی به کشـور میزنند. شاید آنگونه مدیران بیشتر هم موردپسند مدیران ارشدتر خود واقع شوند؛ ولی رویکرد من اینگونه نبوده و این شاید به نظر خودم مهمترین نقطه قوت من و شاید هم مهمترین نقطه اختلافم با دیگران بود که همیشه دوست داشتند خیلی سریع اتفاقات وسیع بیفتد و این به عقیده من امکانپذیر نیست و باعث میشود کارهای غیر حسابشدهای بیفتد که بعد از هیچکس نتواند آن را درست کند.
من همهجا کارها و مداخلات مؤثری را که علم ثابت کرده بهصورت آزمایشی شروع کردم و مداخلاتی که همکاران قبلی شروع کرده بودند بهعنوانمثال در اداره سلامت روان، مدیران قبل از من مداخلاتی را شروع کرده بودند که مؤثر بودند به آنها عمق و وسعت دادیم و اطلاعات جدید برای اثربخشی آنها تولید کردیم تا حمایت یابی در کشـور اتفاق بیفتد.
خوشبختانه اکنون در مقایسه با قبل سلامت روان اهمیت زیادی پیدا کرده و رسانهها و مسئولین به این موضوع توجه میکنند و این نتیجه اطلاعات و دادههای مهمی بود که از وضعیت سلامت روان کشور و اثر آن بر سلامت جسمی به روند توسعه و غیره تولید و ارائه شد. همچنین، نشان دادن این موضوع که مداخلات مؤثری برای ارتقای سلامت روان وجود دارد و باید در آن سرمایهگذاری کرد. البته هنوز کاستیها هم قابلتوجه است و تا رسیدن به وضعیت دلخواه فاصله زیادی داریم.
در مورد اعتیاد هم بسیاری از برنامههای خوب اعتیاد که در کشور وجود دارد در زمان مدیریت من در سازمان بهزیستی شروع شد و بعدازآن توسط سازمان، وزارت بهداشت ادامه پیدا کرد و بسیاری از برنامهها هم توسط مرکز ملی مطالعات اعتیاد طراحی و به اجرا گذاشته شد.
چه روندی را طی کردید تا به این جایگاه رسیدید؟
من آدم پرکار و متمرکزی در کار هستم و هرگز به ساعت کاری فکر نمیکردم. خیلی وقتها تا صبح بیدار بودم و اگر لازم بوده سفرهای متعدد داخل و خارج از کشور میرفتم و از همان اوایل کارم ارتباطات بینالمللی را شروع کردم و عضو کمیتههای خیلی مهم سازمان جهانی بهداشت، دفتر کنترل مواد و جرائم سازمان ملل بودم و هستم. بهعنوانمثال در حال حاضر عضویت چند کمیته را دارم و نائب رئیس کمیته تخصصی بسیار مهم وابستگی به مواد سازمان جهانی بهداشت هستم و آن کمیته سطح کنترل مواد اعتیادآور غیرقانونی را در دنیا تعیین میکند و مواد جدید اعتیادآوری که به بازار وارد میشود، جایگاهش را در قانون و در قوانین بینالمللی تعریف میکند؛ بنابراین همیشه معتقد بودم که باید درجایی که هستیم زحمت بکشیم و آورده داشته باشیم و کار دیگران را بهبود و افزایش دهیم و هرجایی که هستیم اثر ارتقایی برای آن نهاد و سازمان داشته باشیم که شاید این موضوع مهمترین نقطه قوت و تلاش من بوده است.
با توجه به مسئولیت متعدد شغلی آیا مسئولیتها در زندگی شخصی شما تأثیری منفی داشته است؟
هیچوقت نمیشود گفت که هیچ تأثیر منفی ندارد؛ حتی یک دارو هم که به بیمار تجویز میشود اثرات مثبت و منفی دارد. من چون کار پژوهشی انجام میدهم بر اساس یک مورد نمیشود گفت که خوب است یا بد! یا اینکه اگر من کار نمیکردم چه اتفاقی میافتاد. من از زمانی که خودم را شناختم با درس خواندن و مدرسه و آرزوهای بزرگ گذشت. تحت تعالیم پدرم که همیشه به ما تعلیم میدادند که آرزوهای بزرگ داشته باشید و قدمهای بزرگ بردارید و همیشه به من میگفت «که شما باید برنده جایزه نوبل شوی» و با این رویکرد تربیتشده بودم؛ بنابراین من هیچوقت، خودم را از شغل و کار و تخصص ام جدا نمیدانم و هرگز چنین تصوری ندارم که میشد کار نکنم ولی مطمئنم خواص مثبتی در زندگیام داشته و همسرم نیز فردی آکادمیک، پزشک و متخصص هستند و مشوق من در کار بودند. بدون شک فرزندم هم از این همه کار و تلاش و پشتکار اثر گرفتند. نمیدانم که اثرات مثبت اینها بیشتر بوده یا اثرات منفی، البته مسافرت هم زیاد میرفتم و شاید باید در این زمینه باید یا خانوادهام صحبت کنید. درهرصورت، من هرگز بدون نظر و مشورت خانواده قدمی برنداشتهام.
چه کسی در زندگیتان تأثیرگذار و الگو بود؟
پدرم بهطورکلی در زندگی من بیشتر اثرگذار بوده و خصوصیات من هم بیشتر شبیه پدرم است. البته در دوران مختلف زندگی اساتیدی بودند که بر من تأثیر زیادی داشتند. اساتیدی مانند دکتر محیط، دکتر مجد و دکتر بولهری بر مسیر شغلی من تأثیرگذار بودند.
نقش زنان در جامعه چیست؟
زنان در جامعه کمتر به خودشان اهمیت میدهند و این نگاه زنان به خودشان باید تغییر یابد. البته به نظر من نقش زنان رو به پیشرفت است. به یاد دارم پدرم همیشه میگفتند در جامعه به زنان ظلم میشود و به من نصیحت میکردند مراقب باش که به شما ظلم نشود. به نظر من زنان در جامعه باید خودشان قدر خودشان را بدانند و مشارکت فعالشان در جامعه اهمیت دارد.
توصیهتان را به مدیران خانم بفرمایید.
همانطور که گفتم فردی که مدیریت را بر عهده میگیرد بخش از منابع کشور را در اختیار دارد و اختیار تصمیمگیری دارد و بایستی در این راستا فکر کند که چه کارهای مهمی میتواند انجام دهد و قدمی پیش ببرد.
مدیران نباید این توهم را داشته باشند که باید حتماً اتفاق عظیم و بزرگی بیفتد که این باعث میشود مدیران به خطا بروند. در شرایط کنونی که ما در کشور داریم مشکلات زیاد است. نباید گرهها و مشکلات جدیدی ایجاد کنند. سعی کنند سیستمی را که تحویل میگیرند یک درجه بهتر تحویل بدهند. مهمترین مشکلات را شناسایی کنند و هموغم خود را برای حل آنها بگذارند. از مهمترین هنرهای مدیریتی، اولویتگذاری است. ما به تعداد بیشمار در محل کارمان مشکل داریم و انتخاب یک یا دو مشکل که بتوانیم آن را برطرف کنیم اهمیت زیادی دارد.
از خاطرات دوران مسئولیت بفرمائید؟
همیشه در هر کجا که کار کردم یک هسته کوچکی با همکاران همدل و هم هدف بودیم که به هم جذب شدیم و در کنار هم توانستیم کارهای مهمی انجام دهیم. هیچوقت یک نفر بهتنهایی نمیتواند منشأ خیر بزرگی باشد. ولی این هم اشتباه است که فکر کنیم باید یک سازمانی داشته باشیم پر از افراد بااحساس مسئولیت و باتعهد و زحمتکش تا بتوانیم کارهای مثبتی انجام دهیم. یک هسته کوچک دو، سه یا چهار نفره میتوانند دستبهدست هم بدهند و اتفاقات بزرگی را رقم بزنند. به قول مارگارت مید جامعهشناس معروف، در جهان اتفاقات بزرگ توسط گروههای کوچک میافتد و در صحنه علم و عمل، هر پیشرفتی که صورت گرفته هستههای اولیه، گروههای کوچک متعهدی بودند که تصمیمات درستی گرفتند که اثرش تا نسلها باقیمانده است و به نظر من این خیلی مهم است که هر کس بتواند همکاران و یاران خوبی پیدا کند و در طول زندگی با آنها ادامه مسیر بدهد.
اوقات فراغتتان را چگونه میگذرانید؟
اوقات فراغت من عمدتاً با خانواده میگذرد. چون بیشتر مشغول کار هستم اوقات فراغتی را برای خودم قائل نیستم و هر فرصت فراغتی را با خانواده میگذرانم و بیشتر هم به سفر میرویم.
سخن پایانی خود را بفرمایید.
من در پایان به دانشجویان و اعضای هیئتعلمی جوان توصیه میکنم که هر زحمتی که میکشیم نتیجه مثبت زحمات را در کوتاهمدت یا بلندمدت خواهیم دید. متأسفانه اصطلاحات غلطی که امروز زبان به زبان در جامعه میگردد، جملاتی مثل «کار را که کرد، آنکه نکرد» و یا «با زحمت کشیدن بهجایی نخواهی رسید و آنکه کار نکند سود بیشتری خواهد برد». هرگز نباید گذاشت این باورهای اشتباه بر ما چیره شوند. هر کس بهاندازه زحمتش نتیجه میگیرد و به قول مرحوم بهشتی «بهشت را به بها دهند نه به بهانه» و من معتقدم و به دیگران توصیه میکنم که باید برای هر کاری بهای آن پرداخته شود و کسی بدون زحمت موفق نخواهد شد.
نکته دیگر اینکه من در طول زندگی پیشنهادهای متعدد کار در خارج از کشور داشتم، ولی کشورم را دوست دارم و دل در گروی آن دارم. از اینکه شاهد این هستم که بعضی از جوانان ما با موقعیتی که برایشان پیش میآید همهچیز را فراموش میکنند و کشور را رها میکنند، برایم دردناک است. به همه دانشجویانم توصیه میکنم برای کسب علم به خارج از کشور سفر کنند و بعد از تحصیل به وطنشان باز گردند، زیرا کشور ما به افراد کارآمد و هوشمند نیاز دارد.
خبرنگار: نسیم اخگـر
عکس: مهدی کیهان
ارسال به دوستان