• تاریخ: 1398/11/25 - 15:08
  • بازدید : 1402
  • زمان : 50 دقیقه

(+فیلم) طلایه داران دانشگاه/ دکتر معین: همه دانشگاه‌های ایران را خانه خود می‌دانم

روابط عمومي دانشگاه علوم پزشكي تهران: در پي انجام سلسله گفت و گوهايي با اساتيد بنام دانشگاه، اين بار به سراغ دكتر معين از اساتيد پرتلاش و خوشنام دانشگاه در بخش آلرژي و ايمونولوژي باليني و وزير اسبق علوم، تحقيقات و فن‌آوري رفتيم.

 

خلاصه فیلم مصاحبه دکتر معین (کیفیت و حجم بالا)
خلاصه فیلم مصاحبه دکتر معین (کیفیت و حجم پایین)

دکتر مصطفی معین در یازدهم فروردین 1330 در خانواده ‏ای مذهبی در نجف‏ آباد اصفهان به دنیا آمد و در سال 1348 با رتبه ممتاز به دانشگاه شیراز راه یافت. وی تحصیلات عالی را با برخورداری از بورس دانشگاه در دوره پزشکی عمومی و سپس با کارورزی مستقیم و به عنوان دستیار ارشد در دوره تخصصی بیماری های کودکان ادامه داد. طی سال های بعد، با مشارکتی فعال و مستمر، مسئولیت‏ های مختلفی را در بخش‏ های علمی و دانشگاهی، فرهنگی و اجتماعی، سیاستگذاری و مدیریت اجرایی کشور پذیرا شد. عهده دار شدن وزارت فرهنگ و آموزش عالی و وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در دوره های اول و دوم دولت خاتمی، از جمله مسئولیت های سنگین اجرایی بود که اجازه کار تمام وقت علمی را از او دریغ کرده بود اما به قول خود استاد، چراغ علم هرگز در وجودش خاموش نشد. بنابراین، پس از فارغ شدن از این مسئولیت ها، به توصیه استاد فرهودی، جذب رشته فوق تخصصی ایمونولوژی و آلرژی شد و با بنیان گذاری مرکز تحقیقات ایمونولوژی، آسم و آلرژی و سپس تاسیس انجمن علمی آسم و آلرژی ایران دستاوردهای ارزشمندی را در این حیطه ارائه داد.
در گفت‌وگویی که با دکتر معین داشتیم، دکتر بیداد از شاگردان استاد و عضو هیات علمی مرکز تحقیقات ایمونولوژی، آسم و آلرژی ما را صمیمانه همراهی کرد و با طرح پرسش‌هایی تیزبینانه، به غنای این مصاحبه افزود. باهم پای این گفت‌وگو می‌نشینیم.


آقای دکتر معین ممنون که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید. بابیان چکیده‌ای از شرح زندگی خود، بفرمایید در کجا و چه سالی به دنیا آمدید و تحصیلاتتان را از کجا آغاز کردید؟
از اینکه من را به این مصاحبه دعوت کردید، تشکر می‌کنم. در11فروردین 1330 در شهر نجف‌آباد به دنیا آمدم و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در نجف‌آباد و اصفهان سپری کردم. در سال 1348 با رتبه ممتاز در رشته پزشکی دانشگاه شیراز انتخاب شدم و پس‌ازآن، از سال 1355 تا 1358 به‌صورت مستقیم که به آن Straight Internship گفته می‌شد، به دوره دستیاری بیماری‌های کودکان وارد شدم. بنابراین در سال 1358، به‌عنوان دانش‌آموخته دانشگاه شیراز در رشته تخصصی کودکان از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم. بعدازآن، خواه‌ناخواه علی‌رغم میل شخصی به‌صورت پی‌درپی وارد مسئولیت‌های اجرایی شدم.

فرمودید علی‌رغم میل خود، مسئولیت‌های اجرایی را قبول می‌کردید. چرا؟

من با آگاهی و علاقه، رشته خود یعنی پزشکی را از دوره دبیرستان انتخاب کردم و همیشه علاقه‌مند به طبیعت، بیماری‌های انسان و کمک‌هایی که یک پزشک می‌تواند به مردم کند، بودم. در دانشکده پزشکی نیز با توجه به علاقه خاصی که به کودکان پاک، بی‌پناه و محتاج به کمک داشتم، رشته‌ی تخصصی‌ام (بیماری‌های کودکان) را از همان ابتدا انتخاب کرده بودم. این یک انتخاب آکادمیک بود و من دوست داشتم تا پایان کار در خانه‌ی علمی‌ام که دانشگاه باشد، باقی بمانم و به این مسیر ادامه بدهم. اما می‌دانید که شرایط اضطراری اوایل انقلاب و احساس مسئولیتی که دانشجو و درمجموع یک انسان نه‌تنها به علم بلکه به جامعه خود دارد، من را مجبور کرد تا علی‌رغم میلم مسئولیت‌های مختلف پیشنهادی را درزمینه‌های اجرایی مرتبط با آموزش عالی ایران بپذیرم. من یک‌بار در سال 1355 به پیشنهاد استادانم و پس از قبولی با نمره بالا در آزمون ECFMG قصد ادامه تحصیل در آمریکا را داشتم که به خاطر فوت ناگهانی پدرم در یک حادثه مشکوک و برای کمک به مادرم و خواهران و برادرانم از آن فرصت صرف‌نظر کردم. یک‌بار دیگر هم در سال‌های 56 و 57 از دانشگاه ساسکس انگلستان پذیرش داشتم که به خاطر انقلاب و خالی نگذاشتن صحنه مبارزات مردمی، آن را به کناری انداختم. اگر خداوند پذیرفته باشد، انگیزه‌ام این بود که نیاز مادر و خانواده و همچنین مصالح و نیازهای مردم را در عرصه‌های تعیین سرنوشت به ترجیحات شخصی‌ام، (هرچند ادامه و تکمیل دوره‌های علمی تخصصی و یا فوق تخصصی باشد.) مقدم بدارم.
به خاطر دارم که در سال 1357 نسبت به تأسیس نهاد "جامعه اسلامی پزشکان " در دانشگاه شیراز اقدام کردم و مسئولیت آن از سوی اعضا بر عهده من قرار گرفت. به فاصله چند ماه از پیروزی انقلاب اسلامی بود که همین انجمن در 25 خرداد سال 1358، یک سمینار سه‌روزه علمی را تحت عنوان"اولین سمینار طب ملی و مردمی" در دانشکده پزشکی دانشگاه شیراز برگزار کرد. بنده دبیر این سمینار بودم و افرادی مثل مرحوم دکتر سامی وزیر وقت بهداری، دکتر شریعتمداری وزیر وقت آموزش عالی، دکتر بنی صدرعضو شورای انقلاب و دکتر سید علی‌اصغر حاج سید جوادی در آن سخنرانی کردند. موضوعاتی چون طب ملی، عدالت در بهداشت و درمان، اخلاق در طب، طب و اقتصاد، طب و سیاست، طب و تعلیم و تربیت در این سمینار موردبحث واقع شد و قطعنامه‌ای هم در پایان صادر شد. ایجاد شبکه‌های بهداشتی درمانی، گسترش پوشش بیمه‌ها و قطع رابطه مادی میان پزشک و بیمار، قطع وابستگی کشور به تراست های چندملیتی دارویی و مسائلی از این نوع در آن قطعنامه به‌عنوان اولین سند علمی نظام سلامت کشور آمده بود. در سال 1359 نیز مجموعه مقالات سمینار را به چاپ رسانده و انتشار دادم. فلسفه پذیرش پی‌درپی مسئولیت‌های اجرایی سنگین مثل وزارت علوم و طفره نرفتن از آن‌ها هم درواقع این بود که زمینه و امکان رشد علمی را به‌جای یک‌تن که خودم باشم، برای صدها و هزاران تن دیگر فراهم کنم.

آقای دکتر در سابقه فعالیت شما ریاست دانشگاه شیراز دیده می‌شود، چطور شد که به‌عنوان رئیس این دانشگاه انتخاب شدید و چه دستاوردهایی در طول دوره ریاست خود داشتید؟

بله! سال 1358 که دانش‌آموخته دانشگاه شیراز شدم، به زادگاه خودم یعنی نجف‌آباد و اصفهان برگشتم و در سال‌های 1358 و 1359 مسئولیت یک طرح پژوهشی و خدماتی مشترک بین دانشگاه اصفهان، بهداری وقت و جهاد سازندگی را به‌عنوان استادیار قراردادی دانشگاه بر عهده گرفتم. این طرح در روستاهای حاشیه کویر، سمیرم و چادگان خدمات پژوهشی، بهداشتی و درمانی را ارائه می‌داد. سال 1359 به سربازی رفتم و به مدت شش ماه در پایگاه هوایی بوشهر بودم. چون به مدت ده سال در دانشگاه علوم پزشکی شیراز تحصیل‌کرده بودم، اساتید و دانشجویان مرا می‌شناختند و به درخواست و با پیگیری این افراد، پایگاه هوایی بوشهر من را مأمور کرد که باقی‌مانده خدمتم را در دانشگاه علوم پزشکی شیراز بگذرانم، به‌شرط آن‌که هرماه به‌جای من یکی از اساتید دانشگاه شیراز به پایگاه برود و خدمت کند. زیرا من تنها متخصص پایگاه بودم. بنابراین از ابتدای سال 1360 به دانشگاه شیراز بازگشتم و در ابتدا مسئولیت معاونت فرهنگی دانشگاه را بر عهده گرفتم. از شهریور سال 1360 به‌عنوان رئیس دانشگاه شیراز کار خود را آغاز کردم که تا اواخر سال 1361 به طول انجامید. کار ما در دانشگاه شبانه‌روزی بود و سرپا نگه‌داشتن دانشگاه در آن شرایط حاد و بحرانی جنگ و انقلاب برای حفظ و تقویت انسجام دانشگاهیان و جلوگیری از تلاشی علمی و امکانات دانشگاه و ایجاد آمادگی برای بازگشایی کامل دانشگاه، مهم‌ترین دستاورد مدیریت بحران در شرایط سال‌های 1360 و 1361 بود.

پس‌ازآن چه کردید؟
سال 1361 با پیگیری دانشگاهیان و نیز جوانان شیراز برای نمایندگی مردم شیراز در مجلس کاندیدا شدم و از دی‌ماه سال 1361 به‌عنوان نماینده شیراز در اولین دوره مجلس به تهران آمدم. البته در زمان ریاست بر دانشگاه شیراز، در دانشگاه اصفهان نیز به‌عنوان هیات علمی قراردادی عضویت داشتم تا این‌که از سال 1362 به دانشگاه علوم پزشکی تهران منتقل شدم که تا اکنون ادامه دارد.

با توجه به این‌که ورود شما به حوزه سیاست، با نمایندگی مردم شیراز آغازشده است، در آن دوران چه احساسی داشتید؟
خاطره زیاد دارم. من پذیرش نمایندگی مردم شیراز در مجلس شورای اسلامی را برای خودم تکلیف می‌دانستم. زمانی که می‌خواستم دانشگاه شیراز را به سمت فرودگاه ترک کنم، با چشمانی گریان می‌رفتم، چراکه فضای معنوی ویژه‌ای بر جامعه و کار حاکم بود و حس می‌کردم که دانشگاه خانه‌ام و محل اصلی فعالیت من است و ضرورت‌ها باعث شده است تا دانشگاه را رها کنم. در مجلس نیز عضویت کمیسیون بهداری را پذیرفتم که باکار خودم ارتباط داشت. با همین انگیزه‌ها بود که در سال‌های 1367 و 1376 هم از تهران و اصفهان افتخار نمایندگی مردم در دوره‌های سوم و پنجم مجلس شورای اسلامی را پیدا کردم و در کمیسیون‌های بهداری و آموزش عالی مجلس عضویت داشتم. درمجموع، این‌گونه فعالیت‌ها با یک احساس تلخ و شیرین همراه بود. شیرین ازنظر عمل به یک وظیفه اجتماعی و اخلاقی و تلخ به دلیل دور شدن از فعالیت علمی و عدم حضور در دانشگاه!

دکتر بیداد: پس‌ازاینکه دکتر معین بعد از سال‌ها مسئولیت اجرایی به دانشگاه بازگشت، به ادامه تحصیل در مقطع فوق تخصصی پرداخت. برای من همیشه سؤال بود که چطور شما رشته‌ایمونولوژی و آلرژی را انتخاب کردید باوجود آن‌که رشته‌ای بسیار جدید بود و تعداد فارغ‌التحصیلان آن زیاد نبود؟
البته انتخاب و جذب من در رشته فوق تخصصی ایمونولوژی و آلرژی با یک وقفه طولانی همراه بود. به‌عنوان یک مقدمه بیان می‌کنم که از 1358 که فارغ‌التحصیل شدم، پس از طی مراحلی به تهران آمدم. بعد از اولین دوره مجلس که تا سال 1363 به طول انجامید، سال 1362 از طرف امام خمینی (ره) به‌عنوان عضو شورای عالی ستاد انقلاب فرهنگی و سپس شورای عالی انقلاب فرهنگی انتخاب شدم که پذیرش این مسئولیت تا سال 1382 یعنی به مدت بیست سال ادامه پیدا کرد.
در سال 1367، با توجه به شرایط خاص و بحرانی کشور در اواخر جنگ و تأکید مسئولین مملکت به اینکه "افرادی که می‌توانند کمکی نمایند، کاندیدا شوند."، من کاندیدا شدم و در سومین دوره مجلس شورای اسلامی از طرف مردم تهران وارد مجلس شدم. بعد از چهارده ماه با پیگیری و پیشنهاد آقای هاشمی، به‌عنوان وزیر فرهنگ و آموزش عالی منصوب شدم و از سال 1368 تا 1372 در اولین دوره‌ی دولت ایشان خدمت کردم. پس از سپری شدن آن مقطع، آزاد شدم و به کار علمی بازگشتم. البته از سال 1362 تا آن زمان هیات علمی دانشگاه بودم و ازنظر تدریس، رابطه‌ای حداقلی با دانشگاه داشتم، همچنین در برخی کنفرانس‌های علمی شرکت داشتم. ازجمله در سال 1367 در نخستین کنگره ملی ایمونولوژی که به ریاست مرحوم استاد دکتر فرهودی برگزارشده بود، من به همراه نخست‌وزیر در افتتاحیه شرکت کردم و در آنجا بود که برای نخستین بار با دکتر فرهودی آشنا شدم و این آشنایی ادامه پیدا کرد. چون پس‌ازآن ملاقات، در اواخر دوران وزارت یعنی سال‌های1371 و 1372 هفته‌ای یک یا دو بار در گزارش صبحگاهی ( Morning Report ) مرکز طبی کودکان شرکت می‌کردم تا اطلاعاتم به‌روز باشد. در این جلسات که از ساعت هفت یا هفت و نیم صبح ارائه می‌شد، دکتر فرهودی که به‌تازگی باهم آشنا شده بودیم، در کنار من می‌نشست و در مورد اهمیت علم جدید ایمونولوژی و نقش مهم آن در تشخیص، نه‌فقط در بیماری‌های آلرژیک بلکه در شاخه‌های مختلف علوم پزشکی صحبت می‌کرد.
ایمونولوژی رشته‌ای پایه‌ای و از پرچم‌داران پژوهش در رشته‌های علوم پزشکی است. اهمیت علم ایمونولوژی از اواسط دهه پنجاه میلادی مشخص شد و بنابراین یک علم جدید محسوب می‌شود. باوجود آن‌که مسئولیت‌های اجرایی اجازه نمی‌داد که تمام و کمال به کار علمی برگردم، چراغ علم هرگز در وجودم خاموش نشد. حتی در اواخر دوره وزارت، این چراغ روشن‌تر شد و من بیش‌ازپیش به این رشته علاقه‌مند شدم. بنابراین به‌محض اینکه در سال 1372 مسئولیتم در وزارت فرهنگ و آموزش عالی تمام شد، به مرکز طبی کودکان بازگشتم و در بخش ایمونولوژی و آلرژی کار خود را شروع کردم. به یاد دارم که آن موقع با روپوش سفید از صبح تا شب در بخش یا کتابخانه ذوب‌شده بودم تا این‌که دوره فوق تخصص را در سال 1375 به اتمام رساندم، این در حالی بود که به پیشنهاد دکتر فرهودی انتخاب رشته من شکل گرفت و تاکنون ادامه پیداکرده است. در همین سال‌ها بود که با همفکری و کمک استاد فرهودی، انجمن آسم و آلرژی ایران را در سال 1375 تأسیس کردیم که یکی از فعال‌ترین انجمن‌های علمی و تخصصی کشور است و علاوه بر ده‌ها کنگره و کارگاه علمی بیشترین ارتباط آموزشی و ترویجی را با بیماران و خانواده‌های آنان در سطح کشور داشته است.

دکتر بیداد: زمانی که با دکتر معین آشنا شدم، ایشان سوابق مدیریتی و وزارتی مختلفی را به همراه داشت و من همیشه و در همه جلسات از خصوصیات اخلاقی خاص وی در دوران وزارتش شنیده بودم. خصوصیاتی که همه اطرافیان دکتر معین از آن به نمونه بودن و تک بودن یادکرده‌اند، مانند تشکیل جلسات سحرخیزانه در ساعات ابتدایی صبح، دقت بسیار زیاد و سخت‌کوشی. فکر می‌کنم سوابق مختلف اجرایی ایشان در سمت‌های مختلف، در پیشرفت دانشگاه بسیار مؤثر بوده است(البته حداقل در فکر من). به‌عنوان‌مثال استاد، مرکز تحقیقات ایمونولوژی آسم و آلرژی را بنیان‌گذاری کرد. سؤال من این است که چه شد که به فکر تأسیس مرکز تحقیقات ایمونولوژی، آسم و آلرژی افتادید؟ نقاط قوت آن را چه می‌دانید و فکر می‌کنید از این راه چه توشه‌ای برداشت کرده‌اید تا به دانشگاه کمک کنید؟
در دوره دانشجویی، نگاه من این بود که اهتمام اصلی یک دانشجو پرداختن به امر تحصیل است. بنابراین سعی می‌کردیم به این نگاه عمل کنیم تا با دست‌پر دانشگاه را ترک نماییم و بتوانیم به جامعه خدمت کنیم. نظرم این بود که دانشجو باید در کار علمی ممتاز باشد و در مبارزات سیاسی نیز شرکت داشته باشد. زمان دانشجویی که دوره شاه سابق بود، عضو فعال انجمن اسلامی دانشگاه بودم و تأکید داشتم که در عرصه‌های اجتماعی هم فعال باشیم. چراکه دانشجوی ممتاز علمی و سیاسی حتماً باید با توده مردم نیز در ارتباط باشد. در آن زمان، ما در زاغه‌های اطراف شیراز به بچه‌های یتیم درس می‌دادیم، کتابخانه و درمانگاه تأسیس می‌کردیم و خدمات رایگان ارائه می‌کردیم. در دوره وزارت نیز در جلسات عمومی با دانشجویان، به‌طور مرتب بر همین موضوع تأکید می‌کردم که دانشجو نباید تک‌بعدی باشد. دانشجو به‌عنوان گل سرسبد جامعه نباید فقط به دنبال علم باشد، نباید فقط سیاسی باشد. همچنین عالم و سیاسی بودن کافی نیست، بلکه یک دانشجو باید به فکر مردم باشد. درمجموع، پزشک باید یک پزشک جامعه نگر باشد. تأکید من این است که در هر سه عرصه علم، سیاست و خدمت به جامعه می‌توانیم ممتاز شویم. در دوره وزارت هم تأکید داشتم که تعیین سیاست‌های کلان آموزش عالی کشور باید بر اساس همین محورها باشد. در مباحث و قطعنامه‌های کنگره‌های جهانی آموزش عالی که طی سال‌های 1998 و 1999 در پاریس و بوداپست با همکاری سازمان یونسکو برگزار شد و من در آن‌ها سخنرانی داشتم، علاوه بر آموزش و پژوهش و نقش تربیتی، یکی از مسئولیت‌های اصلی دانشگاه را مسئولیت اجتماعی آن بیان کرده بودند. یعنی دانشگاه باید در قبال جامعه خود احساس مسئولیت داشته باشد و بتواند برای مسائل آن راه‌حل‌های علمی ارائه کند.
من سحرخیزی را از پدرم به یادگار دارم، چون ایشان واقعاً سحرخیز و پرتلاش بود. نگاه آرمانی و اعتقادی به مسائل را نیز از مادرم به ارث بردم که خانمی بسیار متشرع و پایبند به مسائل مذهبی بود. در دوران وزارت، جلساتمان معمولاً صبح خیلی زود در دفتر کارم تشکیل می‌شد، برای نمونه ساعت شش جلسه شورای معاونان بود. این به‌عنوان یک طنز بین همکاران نقل می‌شد که دکتر معین جلساتش را فارغ از زمان و مکان تشکیل می‌دهد. اگر فرضاً قرار بود جلسه‌ای رسمی در دانشگاهی در شهرستان تشکیل شود یا من بازدیدی از دانشگاه‌های شهرستان‌ها مثل سمنان یا قزوین داشته باشم، ساعت شش باید تشکیل جلسه می‌دادیم. بنابراین برای مثال مجبور بودیم که سه صبح حرکت کنیم تا بتوانیم شش صبح به قزوین برسیم. خاطراتی داریم که مثلاً "شش صبح به پلیس‌راه شهر می‌رسیدیم و با رئیس دانشگاه شهر مذکور تماس می‌گرفتند که خودش را سریعاً برساند!" درحالی‌که آن‌ها انتظار داشتند مانند مدیران کل ساعت 9 یا 10 به جلسه برسیم. به‌این‌ترتیب در یک روز از کل شهرهای استان بازدید می‌کردیم. مثلاً دانشگاه سمنان، دامغان و شاهرود را در یک روز بازدید می‌کردیم و با هیئت‌رئیسه دانشگاه، دانشجویان و اساتید جلسه‌های عمومی داشتیم و از پروژه‌های آن‌ها هم بازدید می‌کردیم. در بازگشت دوباره به شب می‌خوردیم و سه صبح در تهران بودیم. از این نظر وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، احساس رضایت می‌کنم. چون لحظه‌به‌لحظه زندگی یک مسئول اجرایی امانت است و حق‌الناس که می‌گویند همین است. به همین دلیل وزیر در چهار سالی که منصوب‌شده است، نباید سلیقه‌ای عمل کند بلکه باید از لحظه‌لحظه‌اش استفاده کند تا بتواند ادای دین کند. دوستان ما هم طوری انتخاب‌شده بودند که این موضوع را پذیرفته بودند و بسیاری از آن‌ها عاشقانه کار می‌کردند، بنابراین انسجام و همدلی در وزارت بسیار زیاد بود. در این میان، در دوره اول وزارت که بلافاصله بعد از جنگ بود، بیشترین رشد کمی و کیفی دانشگاه صورت گرفت و حدود بیست دانشگاه عمدتاً در مناطق محروم و نیمه محروم ایجاد شد و 12 مرکز بزرگ پژوهشی در حد پژوهشگاه و پژوهشکده جدید تأسیس شد. این در حالی بود که دوره‌های تخصصی و مقاطع PhD و کارشناسی ارشد در زمان جنگ بسیار رکود داشت ولی در آن دوره، زمینه‌سازی لازم برای ارتقاء کیفیت انجام شد و گسترش تحصیلات تکمیلی نیز در برنامه کار قرار گرفت، بنابراین کادر سازی آغاز شد و سه تا چهار هزار دانشجوی بورسیه به خارج از کشور فرستاده شدند. همچنین دوره‌های تحصیلات تکمیلی را در داخل کشور گسترش دادیم تا بتواند پاسخگوی توسعه کمی باشد، کیفیت را حفظ کند و ارتقاء دهد. وقتی در سال 1379 که هنوز وزیر علوم بودم، در جلسات گزارش صبحگاهی مرکز طبی کودکان شرکت می‌کردم، به این رشته علاقه‌مند شدم. من به تأسیس مرکز ایمونولوژی کشور به‌عنوان یک مرکز مرجع کمک کردم و با استفاده از کادری که بعداً جذب شد، این مرکز شکل گرفت. از همان ابتدا، مسئولیت این مرکز را بر عهده گرفتم تا به کمک همکاران بتوانیم دانش آلرژی و ایمونولوژی بالینی را در کشور ارتقا بدهیم و خوشبختانه امروز این مرکز، مهم‌ترین مرکز تحقیقاتی مرجع کشور درزمینهٔ ایمونولوژی، آسم و آلرژی است. این مرکز، ازنظر تحقیقاتی، علمی و ارائه خدمات فوق تخصصی برای بیمارانی که با معضلات تشخیصی و درمانی از سراسر کشور به آن ارجاع می‌شوند، مرکزی منحصربه‌فرد محسوب می‌شود و کار بررسی و تشخیص بیماران نقص ایمنی اولیه، پیگیری و انجام پیوند سلول‌های بنیادی برای بیماران در بیمارستان دکتر شریعتی برای اولین بار در کشور از سه سال پیش در آن راه‌اندازی شده است. همچنین این مرکز، علی‌رغم آنکه یک مرکز تحقیقاتی نسبتاً جدیدالتأسیس است و ازنظر فیزیکی و بودجه محدودیت‌هایی دارد، ازنظر بهره‌وری و تولید علمی، حرف اول را در این رشته در سطح کشور می‌زند.

از دیگردستآوردهای مرکز تحقیقات ایمونولوژی، آلرژی و آسم چه بوده است؟
این مرکز تاکنون حدود 300 مقاله علمی باکیفیت در مجلات بین‌المللی و علمی پژوهشی، منتشر کرده و ده‌ها پژوهشگر جوان و برجسته از میان افرادی که طرح نیروی انسانی خود را در این مرکز می‌گذراندند، تربیت‌کرده است. مجله علمی مشترکی نیز با همکاری انجمن آسم و آلرژی ایران، مرکز تحقیقات ایمونولوژی، آلرژی و آسم و دانشگاه علوم پزشکی تهران از سال 2000 تا به امروز منتشر می‌شود که برخی سال‌ها اولین رتبه علمی را در کشور داشته و اکنون ازنظر Impact Factor اولین رتبه را در دانشگاه علوم پزشکی تهران دارد. همچنین این مرکز برگزاری کنگره‌های بزرگ بین‌المللی را در داخل کشور به عهده داشته است و چندین بار در جشنواره‌های مختلف مثل ابن‌سینا و رازی موردتقدیر قرارگرفته است. دوره‌های دکترای پژوهشی حدود سه الی چهار سال پیش در این مرکز راه‌اندازی شد که دارای تعدادی دانشجو است و دوره‌های مشترک کارشناسی ارشد با برخی دیگر از مراکز تحقیقاتی نیز برگزار کرده است. همچنین قراردادهای متعدد علمی پژوهشی با مراکز علمی معتبر خارجی منعقد کرده است. بسیاری از دانشجویان دکترای تخصصی این مرکز با استادان شاخص دنیا در ارتباط هستند و به‌صورت مشترک پایان‌نامه‌ها و مقالات خود را منتشر می‌کنند. در سال 1383 با قراردادی که بین رئیس دانشگاه و مدیرکل وقت سازمان جهانی یونسکو امضا شد، "کرسی یونسکو در آموزش سلامت" در مرکز تحقیقات ایمونولوژی آسم و آلرژی تأسیس گردید. علاوه بر آن، کمیته کشوری آسم و آلرژی از سال 1379در این مرکز تحقیقاتی شکل گرفت که الآن به کمیته کشوری بیماری‌های مزمن تنفسی تبدیل‌شده و از ابتدا مسئولیت آن بر عهده من بوده است. این مرکز و انجمن آسم و آلرژی ایران و چندین نهاد دیگر، روزهای جهانی آسم و آلرژی را سالانه برگزار می‌کنند. آیا نکته دیگری درباره دستاوردهای مرکز هست؟ (خطاب به دکتر بیداد)

دکتر بیداد: کار تیمی و پروژه‌های مشترک و بین‌المللی در این مرکز انجام می‌شود و نگاهی که در این مرکز وجود دارد باعث شده تا همه خدمات درمانی، آموزشی و پژوهشی در کنار هم ارائه شود. درمجموع، پژوهش‌های مرکز تحقیقات ایمونولوژی آسم و آلرژی معمولاً مبتنی بر وضعیت بیمار و نیاز کشور است.
دکتر معین: در سه سال گذشته دوازده آزمون تشخیصی مختلف در این مرکز راه‌اندازی شده‌اند که در کشور انحصاری است، مانند آزمون‌های ژنتیک تشخیص بیماری‌های نقص ایمنی اولیه و آزمون‌های ژنتیک تشخیص پیش از تولد بیماری‌هایی که برخی از آن‌ها ممکن است منجر به سقط شود. از پنج سال پیش، فعالیت مشترکی بین این مرکز و کرسی یونسکو و انجمن روان‌پزشکان ایران آغازشده است که جلسات آن به‌صورت منظم برگزار می‌شود. پنجم اسفند سال جاری نیز، پنجمین همایش سلامت روان و رسانه را برگزار می‌کنیم که به نقش مهم مخرب و یا سازنده رسانه‌ها در ارتقای سلامت روانی جامعه می‌پردازد.

در مورد این همایش و اهمیت آن بیشتر توضیح می‌دهید؟
یک همایش یک‌روزه است که در آن، روان‌پزشکان کشور، افراد صاحب‌نظر در مسائل اجتماعی و اصحاب رسانه شرکت می‌کنند. شش یا هفت مرکز ازجمله کرسی یونسکو، انجمن روان‌پزشکان ایران، انجمن ارتباطات و روابط فرهنگی، انجمن جامعه‌شناسی ایران، دفتر سلامت روان و اعتیاد وزارت بهداشت در این همایش شرکت دارند. این یکی از مهم‌ترین فعالیت‌هایی است که انجام می‌شود زیرا بار بیماری‌های روانی بالاترین سطح را در جهان و همچنین ایران دارد، هزینه‌های زیادی را دربر می‌گیرد و ناتوانی‌های زیادی را تحمیل می‌کند. خوشبختانه مرکز تحقیقات ایمونولوژی، آسم و آلرژی با داشتن کرسی یونسکو به مدت پنج سال است که این کار را انجام می‌دهد. همین ارتباط با سایر نهادهای مدنی و انجمن‌های علمی دیگر در حال شکل‌گیری و گسترش است. مثلاً کرسی یونسکو با انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فن‌آوری، دو همایش بزرگ در سال‌های 1385 و 1386، یکی در سطح ملی و دیگری در سطح زیر منطقه‌ای با موضوع" آموزش مدرسان اخلاق" برگزار کرده است که دکتر بیداد دبیر اجرایی آن بوده است. این‌ها ازجمله فعالیت‌هایی است که در سطح نهادهای دانشگاهی و انجمن‌های علمی با این مرکز با توجه به امتیازاتی که کرسی یونسکو دارد، برگزار می‌شود.

به‌عنوان استاد بخش آلرژی و ایمونولوژی بالینی، نظرتان در مورد آلودگی هوای کلان‌شهرها و تأثیر آن بر تشدید بیماری‌های آلرژیک و آسم چیست؟
متأسفانه تأثیر آلودگی هوا بر بیماری‌های تنفسی و آلرژی‌ها جدی است. چهار سال پیش یک متاآنالیز یا فراتحلیل درزمینهٔ شیوع علائم آسم در کودکان کشور انجام دادیم که تز یکی از دانشجویان مقطع PhD شهید بهشتی بود و من استاد راهنمای ایشان بودم. در آن پژوهش مشخص شد که شیوع علائم آلرژی در سطح جهانی به یک پلاتو یا خط افقی رسیده است ولی متأسفانه در ایران هنوز در حال افزایش است و از شیوع ده‌درصدی طی ده الی پانزده سال قبل به 14.13درصد رسیده است. از آن بدتر و تراژیک تر آن‌که مشخص شد 35.4 درصد از کودکان تهرانی موردمطالعه در این فرا تحلیل، علائم آسم مانند خس‌خس سینه، سرفه و تنگی نفس از خود نشان می‌دهند که احتمالاً بیش از 50 درصد این موارد به تشخیص قطعی آسم منجر می‌شود. اینکه یک‌سوم کودکان در تهران به‌عنوان یک کلان‌شهر ده‌میلیونی، علائم آسم را از خود بروز بدهند، بسیار هشداردهنده است و بار درمانی عظیمی را ایجاد می‌کند. در این میان، ممکن است تلفاتی نیز وجود داشته باشد و هزینه‌هایی به خانواده‌ها تحمیل شود. همچنین آسم، افراد را به لحاظ اجتماعی، تحصیلی و اشتغال دچار ناتوانی می‌کند و کیفیت زندگی بیمار و خانواده او را به‌شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد. بنابراین، عامل خطر اصلی در این اپیدمی آسم ، آلودگی هوا است که در تهران بسیار بالاست. متأسفانه هوای نزدیک به بیست کلان‌شهر دیگر کشور مانند اهواز، اصفهان، مشهد، اراک و تبریز نیز دچار آلودگی است. باید برای آلودگی هوا فکر جدی شود، زیرا نه‌فقط آسم بلکه آلرژی‌های پوستی و آلرژی بینی را نیز تشدید می‌کند. درواقع، آلودگی هوا نه‌فقط آلرژی‌ها را تشدید می‌کند، بلکه منجر به این می‌شود که کودکان و کهن‌سالان مبتلابه بیماری‌های قلب و عروق نیز در معرض خطر مرگ قرار بگیرند. در این میان، برخی از بیماری‌های خود ایمنی مانند ام‌اس و سرطان‌ها به‌ویژه سرطان ریه هم متأثر از آلودگی هوا هستند. بیماری‌های مزمن ریوی یا COPD نیز از این گروه است. بنابراین از مشکلات جدی توسعه ناپایدار در کشورمان، تخریب محیط‌زیست و آلودگی هوای شهرها در این الگوی توسعه است.

به‌جز نقشی که دولت و دست‌اندرکاران می‌توانند در مسئله کنترل آلودگی هوا داشته باشند، خود مردم چگونه می‌توانند با انتخاب سبک زندگی مشخص، در حل‌وفصل این مسئله گام بردارند؟

نه‌تنها در مورد آلودگی هوا، بلکه در مورد تمام بیماری‌های مزمن غیر واگیر مانند COPD، آسم و آلرژی، سرطان، دیابت، بیماری‌های قلبی عروقی و همچنین تصادفات داخل و خارج از شهر، دولت به‌تنهایی نمی‌تواند بیماری‌ها را کنترل کند و احتیاج به یک عزم عمومی و مشارکت جدی دارد. یعنی نقش انجمن‌های علمی، استادان دانشگاه‌ها و مسئولین وزارت بهداشت این است که این موضوع را به‌عنوان موضوع ملی مطرح کنند و راهبردها و برنامه‌های ملی مطالعه و تدوین کرده و به تصویب دولت و مجلس برسانند تا برای تحقق آن‌ها سرمایه‌گذاری جدی فکری، علمی و اجرایی شود و به‌خصوص برای پیشگیری اولیه از آن‌ها، به مردم آموزش داده شود. یکی از مسئولیت‌های کرسی یونسکو در آموزش سلامت، کمک به ترویج همین آموزش‌های عمومی است که خوشبختانه این کرسی اخیراً به‌عنوان "دبیرخانه‌ی یادگیری مادام‌العمر" از طریق کمیسیون ملی یونسکو در ایران به رسمیت شناخته‌شده است. در این زمینه، انجام پژوهش و ارائه آموزش‌های عمومی و نیز آموزش‌های تخصصی به‌روز به کادرهای پزشکی و درمانی حرف اول را می‌زند. بعدازآن، آموزش به دستگاه‌های مختلف مانند صنایع خودروسازی، شهرداری‌ها، راه و ترابری جاده‌ها و مسئولان ساخت‌وساز در اولویت قرار دارد. به‌عنوان‌مثال در ایران، بسیاری از مدارس یا مجتمع‌های مسکونی یا اداری بزرگ کنار اتوبان‌ها ساخته‌شده‌اند که این عملی غیرعلمی است. بسیاری از این مجتمع‌ها زیر دکل‌های فشارقوی هستند و بنابراین احتمال سرطان‌زایی دارد. همچنین انتشار پارازیت‌ها برای فیلتر کردن ماهواره‌ها مشکلات جدی برای سلامت مردم به وجود می‌آورد. در مورد آسم از نزدیک به ده سال پیش در کمیته کشوری آسم و آلرژی، مطالعه و تدوین یک برنامه ملی را برای کنترل آن مدنظر قراردادیم، روی آن بحث‌ها کردیم، کارگاه‌ها تشکیل دادیم و خوشبختانه از سال گذشته به‌عنوان یک برنامه‌ی ملی تحت عنوان "راهبردهای ملی برای کنترل آسم و بیماری‌های مزمن تنفسی" به تصویب وزارت بهداشت رسیده و به اجرا درآمده است. از یک سال پیش که کمیته کشوری آسم و آلرژی به "کمیته کشوری بیماری‌های مزمن تنفسی" ارتقا پیدا کرد، کنترل COPD هم در زمره این برنامه‌ها قرارگرفته است و برای تدوین برنامه ملی آن در حال پیگیری هستیم. در ارتباط با سایر بیماری‌ها به‌غیراز آسم و آلرژی و COPD، حوادث و سوانح یا تروما، سلامت روان و اختلالات روانی، سرطان‌ها، دیابت، بیماری‌های قلبی و عروقی، بیماری‌های خود ایمنی و ایدز از اولویت‌های نه‌گانه کرسی یونسکو است که باید برای آن‌ها نیز برنامه‌های کنترل در سطح ملی داشته باشیم که درزمینهٔ کاری ما خوشبختانه این کار در دست اقدام است.

سؤالی که برای خود من مطرح است این است که استفاده از ماسک چقدر می‌تواند عوارض آلودگی هوا را کاهش دهد؟

سؤال‌هایتان کم‌کم دارد تخصصی می‌شود. متأسفانه استفاده از ماسک در ارتباط با آلودگی هوا خیلی نمی‌تواند مؤثر باشد، زیرا ذرات و آلاینده‌های هوا بسیار کوچک هستند. برخی از آن‌ها در سطح دو میکرون و کوچک‌تر هستند که باعث می‌شود تا اعماق ریه نفوذ می‌کنند. اگر ذرات درشتی باشند بینی می‌تواند آن‌ها را فیلتر کند اما آلاینده‌های هوای شهر بیشتر از ذرات خیلی کوچک دیزلی هستند. البته استفاده از آن در مورد ریز گردها و گردوغباری که چند سال است به فضای کشور واردشده‌اند و همچنین در مورد برخی از گرده‌های درشت‌تر گل‌ها و گیاهان تا حدودی مؤثر است، یعنی ماسک‌ها می‌توانند از ورود این ذرات به ریه‌ها جلوگیری کنند. در دستگاه‌های تصفیه مدرن که چند سال است ساخته‌شده است، فیلترهای ویژه‌ای وجود دارد که به آن‌ها هپافیلتر می‌گویند. این دستگاه‌ها، برخلاف دستگاه‌های تهویه سابق موثرترهستند، بنابراین به بیماران و خانواده‌هایی که آلرژی و بیماری تنفسی شدید دارند پیشنهاد می‌شود از این دستگاه‌ها استفاده کنند و به این وسیله درصدی از آلاینده‌ها را فیلتر کنند. برای کاهش آلرژی و حملات آسم، توصیه‌های بهداشتی نیز می‌تواند مؤثر باشد. به‌عنوان‌مثال، این افراد در زمان‌های بحران آلودگی هوا بهتر است پنجره‌ها را ببندند و درزمانی که آلودگی شدید است، کمتر از خانه بیرون بیایند. به این افراد توصیه می‌شود که اگر علائم آسم پیدا کردند با پزشکشان تماس بگیرند یا درصورتی‌که علائم شدید داشتند به چه صورتی اقدام و بعد مراجعه کنند. چگونه داروهایشان را کم‌وزیاد کنند و شرایط محیط‌زیست آن‌ها در داخل منزل چگونه باشد. برای نمونه محل زندگی آن‌ها باید نورگیر و آفتاب‌گیر باشد و در جای نمناک نخوابند. توصیه‌هایی در این زمینه به‌صورت مکتوب و پروتکل راهنما تهیه و در مرکز تحقیقات آسم و آلرژی و انجمن آسم و آلرژی ایران به‌صورت گسترده توزیع‌شده است. ده‌ها تراکت یا کتابچه‌ی راهنما نیز در طول ده سال گذشته تهیه و توزیع‌شده است تا بتوانیم از این طریق به مردم آگاهی بدهیم.

در خاطراتتان فرمودید که در دوره دانشجویی به کودکان یتیم در زاغه‌های اطراف شیراز درس می‌دادید. این احساس مسئولیت اجتماعی از ابتدا در شما وجود داشت و یا بعد از ورود به دانشگاه در شما شکل گرفت؟
احساس مسئولیت نسبت به جامعه، در شرایط آن دوره بخصوص در سال‌های نزدیک به انقلاب طوری رشد کرده بود که فقط منحصر به من نبود. شاید چون من پزشک بودم، در مسائل و مشکلات اجتماعی نیز می‌توانستم شرکت کنم و مؤثرتر بوده باشم، اما این مسئله منحصر به من نبود. آن زمان، ماهی صد و پنجاه تومان به‌عنوان بورسیه دانشجویان ممتاز به ما می‌دادند که واقعاً خوب بود و من بدون اینکه از پدرم کمک بگیرم می‌توانستم زندگی کنم. البته زندگی من هم به‌اصطلاح ساده و درویشانه بود. از بورسیه‌ای که می‌گرفتم ، ماهانه پنجاه تومان یا بیشتر از آن مبلغ را به بچه‌های یتیم می‌دادم یا خرج تأسیس و تجهیز کتابخانه یا درمانگاه در حلبی نشین های اطراف شیراز می‌کردم. در همان سالی که انقلاب شد، یک کتاب‌فروشی هم نزدیک دانشگاه به نام کتاب‌فروشی توحید تأسیس کردم. این نوع کارها بین بچه‌های فعال سیاسی مشترک بود، البته چپ‌ها یا کمونیست‌ها بیشتر دنبال این بودند که بروند کارگری کنند و ایدئولوژی خود را ترویج کنند.
یک خاطره هم از دوره تخصصی بیماری‌های کودکان به یاد دارم. من به‌طور مستقیم وارد دوره‌ی دستیاری کودکان شدم. (در دانشگاه شیراز، دوره پزشکی هشت‌ساله بود و هرکس که جزء ده درصد بالای فارغ‌التحصیلان بود، می‌توانست به‌صورت مستقیم و بدون گذراندن دوره خدمت سربازی،در سال آخر که دوره کارورزی بود به سال اول رزیدنتی راه پیدا کند. پروژه خوبی بود، چراکه یک سال از دوره کاهش می‌یافت، انجام خدمت سربازی باعث ایجاد وقفه در ادامه تحصیل نمی‌شد و بدین ترتیب فرد مستقیماً بدون امتحان وارد رشته تخصصی می‌شد.) سال اول درزمینهٔ های تشخیصی و درمانی بسیار فعال بودم. یادم است که سال اول دوره دستیاری، کودک خردسالی مبتلابه ذات‌الریه در بیمارستان بستری بود که بسیار بی‌تابی می‌کرد. یک پزشک نباید در این‌گونه موارد، هیجانی شود و دست و پای خود را گم کند. نیم ساعت زمان برد تا سرم را برای او وصل و آنتی‌بیوتیک را تزریق کنیم. من عاشق بچه‌ها هستم و ممکن است از گریه آنها متأثر شوم اما واقعاً دوستشان دارم و گریه آنها اختلالی در روند درمان من ایجاد نمی کند. دستیار ارشد یک خانم دکتر بود که بعد فهمیدم من را زیر نظر داشته است. کارم که تمام شد، آمد جلو و به من تبریک گفت. پرسیدم "چه شده است؟" گفت "آقای دکتر قریب، سفارش کردند که من شما را تحت نظر قرار بدهم و گفتند درست است که دکتر معین ازنظر علمی بالا است ولی نمی‌دانیم چقدر حوصله‌ی کار کردن با بچه‌ها را دارد، و شما در این کار موفق شدید." این خاطره‌ای بود که نشان می‌داد چگونه بر انتخاب دانشجو و دستیار تخصصی که واقعاً علاقه‌مند به کار خود باشد، نظارت می‌شد.

الآن‌هم آن نظارت وجود دارد؟

خیر، خیلی کمتر شده است. آن زمان دانشگاه محل تحصیل ما، همه دروس به‌جز زبان فارسی به زبان انگلیسی ارائه می‌شد. حتی تاریخ و دروس عمومی به انگلیسی بود. دانشگاه قراردادهایی با دانشگاه‌های پنسیلوانیا و کنت آمریکا داشت و اساتید خارجی زیادی در آن تدریس می‌کردند. اساتید دانشگاه هم تمام‌وقت بودند و فقط یک نفر از آن‌ها مطب داشت. آن یک نفر هم قائم‌مقام دانشگاه بود که به دلیل پارتی قوی که داشت، توانسته بود این کار را انجام بدهد. اگر من به‌عنوان دانشجو یا اینترن و یا رزیدنت، مثلاً حتی ساعت دوازده شب مسئله‌ای روی بیمار پیدا می‌کردم، استاد بر بالین بیمار حاضر می‌شد و همه تمام‌وقت در خدمت بیمار بودند. الآن سیستم تمام‌وقتی مانند سابق وجود ندارد و چه‌بسا بسیاری از اساتید، بیشتر وقت خود را در مطب‌ها یا بیمارستان‌های خصوصی می‌گذرانند. اگر می‌شد که همان سیستم احیا شود، اساتید تمام‌وقت باشند و ازنظر مادی و معنوی نیز تأمین شوند، به نظرم کیفیت علمی و پژوهشی ارتقا می‌یافت و بیمارآن‌هم می‌توانستند از خدمات بهتری برخوردار شوند، چون در این صورت یک تیم متشکل از دانشجو، کارورز، دستیار تخصصی و استاد در خدمت بیمار بودند. به خاطر دارم زمانی که دانشجوی بالینی سال سوم یا چهارم بودم، استادی به نام دکتر پارسا داشتم که از آمریکا به ایران آمده بود. ایشان تا دوازده شب در اتاق عمل بود. بسیار فرد توانمندی بود و عمل‌های دوازده‌ساعته انجام می‌داد. از دوازده شب تازه راند ما شروع می‌شد و ویزیت بیماران انجام می‌گرفت که تا ساعت سه تا چهار صبح این روند ادامه داشت.

اصول اخلاقی و احساس مسئولیت اجتماعی را چطور می‌توان به دانشجویان نسل حاضر منتقل کرد؟
با ارائه الگو. در همه زمینه‌های علمی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی باید الگو ارائه کرد. توصیه مستقیم یا اجبار نتیجه ندارد بلکه تاثیر عکس دارد، بخصوص اگر کسی که توصیه می‌کند، خود به توصیه‌اش عمل نکند. آموزش مفید است، اما آموزشی که علمی باشد، جنبه تبلیغاتی نداشته باشد و توسط کسانی ارائه شود که تخصص آن موضوع را داشته باشند. مثلاً تخصص اخلاق داشته باشند و اینکه افراد آموزش‌دهنده خود الگو باشند.


آقای دکتر از کتاب‌های تألیفی و مقاله‌های علمی خود بگویید. در اینجا دو کتاب می‌بینیم که به همراه آورده‌اید. یکی از آن‌ها تاریخ شفاهی آموزش عالی ایران نام دارد. در مورد آن توضیح دهید.
چون این کتاب ماه قبل رونمایی شده است، با خودم آورده‌ام. به نظرم، تجربه مدیریتی که یک فرد در طول زمان کسب می‌کند و چه‌بسا در مراحلی نیز توأم با سعی و خطا و ضعف‌هایی بوده است، باید تدوین شود. چون وزارت امانتی بوده است که با رأی اعتماد مردم و رأی اعتماد نمایندگان آن‌ها به وزیر محول شده است و نباید فراموش شود. متأسفانه تاریخ کشور ما، یک تاریخ شفاهی بوده چراکه ما کمتر اهل‌نوشتن بوده‌ایم. حتی تاریخ دوران باستان ما را یک یونانی نوشته است آنان نیز جوری می‌نویسند که دوست دارند، نه به‌گونه‌ای که واقعیت است. اخیراً هالیوود فیلمی درست کرده است که اسم آن یادم نیست.

دکتر بیداد: The Physician
بله، یک فیلم نیز قبل از آن ساخته‌شده بود که چهره‌ای بربری از ایرانیان آن زمان ترسیم می‌کرد. درحالی‌که ایران ما کهن‌ترین مهد فرهنگ و تمدن جهانی بوده است. می‌دانید که کوروش نخستین منشور حقوق بشر دنیا را عرضه کرده است و این جز افتخارات ایران است. تاریخ ما شفاهی بوده است، لذا دیگران در مورد آن نوشته‌اند و جعل تاریخی انجام داده‌اند. وقتی تاریخ شفاهی باشد، تجارب تاریخی استمرار پیدا نمی‌کند، به انباشت تجربه منجر نمی‌شود و هر مسئولی که بعد از دیگری می‌آید باید از صفر آغاز کند. حتی باید به قبل بازگردد و از زیر صفر شروع کند. این بود که من نوشتن این کتاب را به‌عنوان یک کار اخلاقی و مدیریتی الزامی می‌دیدم. باآنکه از زمان مسئولیت من تا تحریر این کتاب فاصله افتاد، چون در زمان مسئولیت فرصت نداشتم، از پنج سال قبل تیمی را تشکیل دادم و به‌طور منظم به‌صورت هفتگی تشکیل جلسه دادیم. سؤالات مکرر و دقیق از من پرسیده می‌شد و برای پاسخ باید به آرشیو مراجعه و مطالعه می‌کردم و پاسخ درست می‌دادم. اولین جلد کتاب، مربوط به دولت سازندگی است که تحت عنوان "تاریخ شفاهی آموزش عالی ایران - آموزش عالی، عدالت و توسعه: 1368- 1372" رونمایی و منتشرشده است. انشاء الله انتشار دو جلد دیگر در پیش خواهد بود که به شش سال وزارت در دوره اصلاحات برمی‌گردد. این کتاب شامل توصیف شرایط، تحلیل مسائل و ارائه نظرات علمی است و برخی خاطرات نیز در آن نقل‌شده است، ازجمله آلبوم تصاویر و رویدادهای مهم. یک جلد از آن‌هم تقدیم شما می‌شود.

ممنونم. در مورد کتاب دیگری که به همراه دارید توضیح می‌دهید؟
عنوان این کتاب، "نام نکو" است که بعد از فوت استاد عزیز، دکتر فرهودی تدوین‌شده است. می‌توان گفت که پیگیری اصلی را دکتر بیداد انجام داده و در آن، سعی شده است که یک زندگینامه دقیق، مستند و بی‌طرفانه از دوره‌های مختلف زندگی دکتر فرهودی تدوین شود. در این کتاب، مراحل تحصیلی ایشان در داخل و خارج کشور، تجارب وی با دانشجویان و بیماران، ویژگی‌های اخلاقی و شخصیتی ایشان ‌همراه با برخی از دست‌نویس‌ها و عکس‌های ایشان مستند است. این کتاب هم خدمت شما تقدیم می‌شود که استفاده کنید.

ممنونم. آقای دکتر معین از دیگر تألیفات و مقاله‌های علمی خود بگویید.
البته درزمینهٔ تدوین کتاب‌های علمی کارهایی داشته‌ام که یا جنبه تألیفی و یا جنبه ترجمه داشته است. مثل "کتاب آسم" که در شورای دانشگاه تهران هم جزء کتاب‌های برتر در سطح ملی و همچنین به‌عنوان کتاب برگزیده وزارت ارشاد انتخاب شد. این کتاب در سال 1382 منتشر شد و اکنون پس از ده سال در حال تجدید چاپ است که امیدوارم سال آینده نمونه تجدید چاپ آن با تفصیل بیشتر بیرون بیاید. این کتاب نیز مستند تحقیقات علمی داخل و خارج کشور است و تنها کتاب Text (منبع) آسم در ایران است که به‌صورت ترجمه و به‌صورت گروهی منتشرشده است. در چاپ اول آن، نزدیک به چهل تن از استادان شاخص آلرژی و نیز بیماری‌های تنفسی همکاری کردند و در چاپ دوم این تعداد به پنجاه و خورده‌ای نفر رسیده است. چند کتاب تخصصی دیگر مانند کتاب آنافیلاکسی با دکتر فریدحسینی و کتاب نقص ایمنی داشته‌ام. چند کتاب ترجمه‌ای نیز بوده است. به جزء کتاب‌های زمینه‌ی تخصصی، چند کتاب درزمینهٔ ی بیماری‌های کودکان داشته‌ام که نوشتن برخی مقالات آن‌ها را بر عهده گرفتم. از دیگر تألیفاتم، کتاب‌های عمومی آموزشی برای جامعه و خانواده‌ها و همچنین کتاب‌های فرهنگی و اجتماعی که مجموعاً به بیست‌وچند عنوان بالغ می‌شود. مقاله‌های علمی انتشاریافته در مجلات علمی پژوهشی بین‌المللی هم بیش از 140 مورد است.

آقای دکتر شما مشغله‌های زیادی در ابعاد مختلف علمی، فرهنگی و سیاسی داشته‌اید. می‌خواهم بدانم این فعالیت‌ها، شما را از زندگی خانوادگی‌تان غافل نکرد؟
چرا، متأسفانه کمابیش از سال 1360، در دوره‌های مختلفی مسئولیت‌های سنگین اجرایی داشتم که از ریاست دانشگاه شیراز تا کنار کشیدن از دولت خاتمی در سال 1382 ادامه پیدا کرد. البته بین این دوره‌ها، در سال‌هایی که مشغول طی دوره فوق تخصصی بودم یا زمانی که در شورای انقلاب فرهنگی فعالیت داشتم، مسئولیت اجرایی زیادی نداشتم و به خانواده می‌رسیدم. اما در دوره‌های مسئولیت‌های سنگین مانند ریاست دانشگاه و دوره ده‌ساله وزارت، حقیقتاً مدیون خانواده‌ام هستم. طی این مدت، بار اصلی زندگی مشترک را همسرم به دوش کشید. سال 1361 که باهم ازدواج کردیم، ایشان دبیر ادبیات فارسی بود و نه به پیشنهاد من، بلکه بااحساس مسئولیت خودش بعد از چند ماه استعفا داد که بتواند مسئولیت‌های زندگی مشترک را بر عهده بگیرد. خوشبختانه از زمانی که از وزارت بیرون آمده‌ام، به جزء یک سال و نیمی که کاندیدای ریاست جمهوری شده بودم و گرفتاری داشتم، سعی کردم میان مسئولیت‌های خانوادگی، اجتماعی و علمی تعادلی برقرار کنم.

آقای دکتر چند فرزند دارید؟

سه فرزند. دو پسر که دانشجو هستند و یک دختر.

دانشجوی چه رشته‌ای هستند ؟
یکی دانشجوی دکترای نانو الکترونیک و دیگری دانشجوی دکترای مدیریت است. دخترم هم به‌تازگی در رشته سلولی مولکولی لیسانس گرفته است.

با توجه به اینکه دانشگاه علوم پزشکی تهران هشتادساله شده است، به‌عنوان استاد این دانشگاه چه احساسی نسبت به آن دارید؟ و دورنمای دانشگاه را چطور می‌بینید؟
طبیعی است که به دلیل آن‌که همواره خودم را هم دانشجو و هم معلم می‌دانم ، تمام دانشگاه‌های ایران را نیز خانه خود می‌دانم. درواقع، دانشگاه خانه علمی و دوم من به‌عنوان یک دانشجو و یک استاد دانشگاه است. البته در ارتباط با دانشگاه علوم پزشکی تهران به‌طور خاص احساس تعلق دارم. چون از سال 1362 هیئت‌علمی اینجا هستم و مدتی نیز عضو هیات امنای آن در دوره دولت خاتمی بودم. مسئول مرکز تحقیقات ایمونولوژی آلرژی و آسم نیز هستم. همچنین مسئولیت کرسی یونسکو که قرارداد دانشگاه با یونسکو محسوب می‌شود، بر عهده من است. مدتی عضو هیات برد تخصصی کودکان و از سال‌ها پیش تاکنون، عضو هیات های ممتحنه تخصصی و فوق تخصصی در رشته آلرژی و ایمونولوژی بالینی هستم. تحقیق و تدریس انجام می‌دهم، با اساتید و همکاران ارتباط دارم و رابطه‌ام با دانشجویان بسیار صمیمانه است. در کلاس درس و بسیاری از نهادهای مدنی ازجمله در فضاهای مجازی مانند فیس‌بوک و در وبلاگی که پیش‌تر در آن می‌نوشتم و همچنین در وایبر، واتس آپ یا اینستراگرام و بخش‌های مختلف اجتماعی، علمی و فرهنگی، ارتباط تنگاتنگ با دانشجویان و جوانان دارم. وقتی شما یک مقاله در فضای مجازی می‌نویسید، بیست هزار نفر آن را می‌بینند، ده‌ها کامنت و صدها هزار لایک برای آن می‌آید که این هم نوعی ارتباط است. این در حالی است که ارتباط حضوری ممکن است با شرایط امروز و به‌خصوص در این ترافیک خودروها سخت باشد، ولی با تحولی که در حوزه ارتباطات مجازی رخ‌داده است، ارتباط ما باهمکاران و دانشجویان و جوانان تنگاتنگ‌تر شده است. درمجموع، احساس تعلق روحی، علمی، کاری و اخلاقی با دانشگاه خوددارم و حقیقتاً باید به روح مرحوم دکتر علی‌اصغر حکمت درود بفرستیم که در زمان تأسیس دانشگاه تهران یعنی سال 1313، وزیر معارف و مدتی نیز رئیس دانشگاه تهران بود. حالا پس از سال‌ها، در سال 1393 به هشتادمین سالگرد دانشگاه رسیدیم. انشاء الله که این ارتباط بعد از بازنشستگی و خارج شدن از فضای فیزیکی دانشگاه در جنبه‌های علمی ، فرهنگی و اجتماعی بتواند استمرار پیدا کند.

اگر پیام یا سخن پایانی دارید، بفرمایید.
دکتر بیداد: آقای دکتر در سال‌های گذشته افتخار دریافت "عالی‌ترین نشان علمی و مسئولیت اجتماعی پروفسور یلدا" و انتخاب به‌عنوان "پژوهشگر برتر" از جشنواره ابن‌سینا را داشته‌اند و جزو "یک درصد دانشمندان جهانی ایران" هستند که بیشترین استناد به مقاله‌های انتشاریافته علمی ایشان شده است. من فقط می‌خواستم به یک جنبه شخصیتی دیگر از دکتر معین هم اشاره‌کنم که خود ایشان بیان کرد و آن این بود که لازم است جوانان الگو داشته باشند. خود دکتر معین، واقعاً یکی از الگوهای خوب ما است که ازایشان می‌توانیم مسئول بودن را یاد بگیریم. برای من و تمام همکارانم یکی از نقش‌های الگویی دکتر معین، آن است که معلم اخلاق ما بوده است. توجهی که دکتر به قضیه اخلاق دارد، واقعاً در کنار کار پزشکی وی بسیار پررنگ بوده است. می‌خواستم در مورد موضوع اخلاق که چقدر برایتان مهم بوده است صحبت کنید و اگر پیامی دارید بیان بفرمایید.
حتماً! راستش را بخواهید، حتی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری که مهم‌ترین اتفاق زندگی من بوده است تا بتوانم در عرصه ملی حضور پیدا کنم و با توده مردم و جوانان‌ که مخاطبان اصلی من بودند، گفتگو کنم، اخلاق محوریت داشته است. در آن سال، دانشگاه‌های اصلی کشور، بنده را به‌عنوان محوری‌ترین کاندیدای ریاست جمهوری در طول دوران جمهوری اسلامی معرفی کردند. بازدید دانشگاه‌ها را از مشهد شروع کردم و به سایر دانشگاه‌های بزرگ سفر کردم و با دانشگاهیان جلسات مفصل دو تا سه‌ساعته داشتیم. در آنجا می‌گفتم که نگاه من به سیاست یک نگاه اخلاقی و اعتقادی، علمی و اجتماعی است. درواقع اگر احساس مسئولیت اخلاقی نمی‌کردم، اصلاً کاندیدا نمی‌شدم. در آن زمان، نسبت به آینده کشور و نسل جوان احساس خطر می‌کردم و در هشت سال پس‌ازآن، مشاهده کردید که با گسترش بی‌انگیزگی‌ها، تخریب‌ها، ناامیدی‌ها و مهاجرت نخبگان کشور چه مسائلی اتفاق افتاد. اگر وجه اخلاقی، اعتقادی، دینی و اجتماعی و احساس مسئولیتم نسبت به توده مردم نبود، بعید بود که وارد این عرصه بشوم. در وجه علمی هم، توسعه علمی را شعار اصلی خود قراردادم. این نگاه، یک نگاه دیرینه بود و من در زمان دانشجویی هم سعی می‌کردم همزمان در عرصه‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و علمی فعال باشم. در مقام وزارت، این موضوعات را در سیاست گزاری و برنامه‌ریزی‌ها پیگیری می‌کردم. ازجمله در سال 1380 که برای اجلاسی به یونسکو رفتم. به دعوت مدیرکل یونسکو، قرار بود در یک ضیافت عصرانه که جایزه ملک قابوس در بیماری‌های قلب و عروق در آن اهداء می‌شد، شرکت کنیم. (ملک قابوس، نام سلطان عمان است) دیدم که جایزه‌ای در نظر گرفته‌شده است که به برگزیدگان این دانش تخصصی اهدا شود. به خاطر دارم نزدیک غروب بود و من با دکتر جلالی که سفیرمان در یونسکو بود نشسته بودیم. با خودم فکر کردم کشوری که در دوره ساسانی و پیش از آن، از توابع دولت ایران بوده است و پتانسیل علمی و قدمت فرهنگی و تمدنی آن با ما قابل قیاس نیست، یک جایزه جهانی را مطرح می‌کند. چرا کشور ما این کار را نکند؟ درحالی‌که مثلاً بزرگ‌ترین دانشمند جهان اسلام و ایران‌ که آثارش تا قرن 18 در علم پزشکی اروپا تدریس می‌شد، ابن‌سینا بوده که از هر نظر جامعیت داشته است. او نه‌تنها پزشک بلکه فیلسوف، منجم و فقیه نیز بوده است. حتی دولتمردی محسوب می‌شود که از شر حکام وقت مدام در حال فرار از این شهر به آن شهر بوده است. این فرد به خاطر جامعیتی که ازنظر علمی و شخصیتی دارد یک الگو است. به دکتر جلالی گفتم "کار تو شروع شد. باید جایزه‌ای به نام ابن‌سینا و در موضوع "اخلاق در علم" از سوی ایران پیشنهاد دهیم و شما پیگیری کنید که به نام ایران به تصویب یونسکو برسد." (او در آن زمان، رئیس اجلاس عمومی یونسکو نیز بود و فردی تأثیرگذار بود.) نزدیک به دو سال پیگیری این مسئله طول کشید و هر بار ایشان تماس می‌گرفت که مسائل اجرایی را مطرح کند، درباره جایزه اخلاق از او سؤال می‌کردم. در این میان، رقبای جدی هم داشتیم، چراکه خیلی‌ها ابن‌سینا را متعلق به خودشان می‌دانستند. متأسفانه کشورهای دیگر بسیاری از افتخارات ما را غصب می‌کنند. مولوی را ترکیه به خود نسبت می‌دهد و ابن‌سینا هم دانشمند عرب می‌شود. در این میان، کشورهای ترکمنستان، پاکستان، انگلستان، هند و ترکیه رقابت داشتند که چرا می‌خواهید این جایزه به نام ایران باشد؟ خوشبختانه با دفاع جانانه‌ای که انجام شد و دو سال هم‌زمان برد، این جایزه به نام ایران ثبت شد تا هر دو سال یک‌بار جایزه بین‌المللی به نام اخلاق در علم ابن‌سینا، در پاریس و توسط مدیر یونسکو و وزیر علوم ایران به دانشمند برگزیده‌ای اعطا شود. پس‌ازآن، دانشمند برگزیده یک هفته به ایران و همدان بیاید و در جوار مقبره ابن‌سینا سخنرانی کند. همچنین یک هفته نیز با حضورش در دانشگاه‌ها، جلسه پرسش و پاسخ و سخنرانی برگزار شود. اهدای این جایزه، سه دوره انجام شد و خانم سامرویل از کانادا، پرفسور دار از عمان و یک دانشمند چینی از برگزیدگان آن بودند. البته اعطای این جایزه به دولت گذشته که رسید، تعطیل شد! خوشبختانه در دولت جدید، دکتر جلالی دوباره سفیر ایران شد و من مجدداً از او خواهش کردم که این جایزه را احیا کند که خوشبختانه انجام شد. امیدواریم که در سال‌های آتی، دانشمندانی از ایران‌ که در این زمینه‌ها کارکرده باشند نیز به‌عنوان برنده جایزه اعلام شوند. تأسیس انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فن‌آوری در سال 1383 و نیز برگزاری دو کنفرانس آموزش مدرسان اخلاق، کمک جدی به مطرح‌شدن این موضوع در سطح ملی کرد. به‌خصوص پس‌ازاین کنفرانس‌ها بود که موضوع " اخلاق زیستی "در دستور کار دانشگاه‌های ما قرار گرفت و گستره اخلاق پزشکی به اخلاق زیستی ارتقا پیدا کرد، کما اینکه در سطح جهانی این اتفاق رخ‌داده بود. این در حالی است که اخلاق زیستی فقط به جنبه پزشکی و رابطه پزشک و بیمار مربوط نمی‌شود، بلکه پزشک نسبت به تمام ابعاد زندگی بیمار خود و سلامت جامعه مسئول است. او نباید فقط نسخه‌پیچ باشد بلکه باید به بیمار و جامعه خود آموزش نیز بدهد. بخصوص در بیماری‌های مزمن و غیر واگیر که باید پیشگیری و کنترل شود، یک پزشک باید به مشکلات اقتصادی بیمار و مردم نیز توجه کند. چون اگر به‌عنوان پزشک، تشخیص بیماری بدهیم و دارو تجویز کنیم، ولی بیمار نتواند آن را تهیه کند، این تشخیص فایده‌ای ندارد. همچنین یک پزشک به‌عنوان مصلح اجتماعی باید عمل کند، از حقوق بیمار و شهروندان دفاع نماید و به مسئولان اعلام کند که حق سلامت در رأس تمامی حقوق شهروندی است و درواقع حقی خدادادی است. همه سیستم‌های حکومتی باید با پوشش همگانی، بیمه خدمات سلامت اعم از پیشگیری، تشخیص، درمان و پیگیری را به‌صورت رایگان و در سطح عالی ارائه کنند. 70 درصد هزینه‌ها، نباید بر دوش بیمار غیر متمکن و فقیر باشد . چراکه اگر فرزندش بستری شود، از هستی ساقط می‌شود. تغییر اخلاق پزشکی به اخلاق زیستی این پیامد را دارد که پزشکان ما احساس مسئولیت اجتماعی و اخلاقی بیشتری بکنند و شأن خود را به یک نسخه‌پیچ تنزل ندهند. درواقع، وظیفه دفاع از حقوق بیمار و جامعه در خط اول بر عهده پزشک است. در سال 1382 که از کار اجرایی آزاد شدم، بر اساس سه محوری که در دوره دانشجویی دنبال می‌کردم، یعنی اخلاق، مسائل اجتماعی و مسائل علمی ایجاد سه موسسه غیردولتی را پیگیری کردم، بنابراین به دنبال سیاست نرفتم. در سال 1383 درزمینهٔ اخلاق، انجمن ایرانی اخلاق در علوم تکنولوژی تشکیل شد که ده سال از تاریخ تأسیس آن گذشته است و اسفند امسال دهمین سالگرد آن را جشن می‌گیرند. تنها مجله علمی پژوهشی اخلاق ایران مربوط به این انجمن است که به‌صورت فصلنامه از ده سال پیش تدوین و منتشر می‌شود و وب‌سایت و سخنرانی‌های ماهانه دارد. بعدازاین انجمن، شورای انقلاب فرهنگی یا برخی از دستگاه‌ها اخلاق را بیش از گذشته موردتوجه قراردادند. ازآنجایی‌که به اهمیت توسعه علمی کشور معتقد بودم، جمعیت توسعه علمی ایران را در سال 1383 تأسیس کردم که رئیس آن در حال حاضر دکتر توفیقی است که زمانی معاون آموزشی وزارت و مدتی هم وزیر علوم بود. یکی دیگر از این مؤسسات هم، موسسه رحمان است که در سال 1385 تأسیس شد و موضوع کار آن، مطالعه آسیب‌های اجتماعی است. جامعه ما باوجوداینکه جوان است، یک جامعه آسیب‌دیده است. ناامیدی، بی‌انگیزگی، اعتیاد، طلاق، خشونت، بزهکاری، مهاجرت نخبگان، کودک‌آزاری، اسیدپاشی، تفکیک جنسیتی، زن آزاری، تفکیک نسلی، بداخلاقی و فروپاشی اخلاق در جامعه ما به‌عنوان آسیب‌های جدی وجود دارند. موسسه رحمان به وجود آمد تا با نگاه علمی این مسائل را مطالعه، تحقیق و ریشه‌یابی کند. این موسسه، یک گزارش مهم را سه سال پیش بیرون داده است که تنها گزارش وضعیت ایران است و بر پایه 22 مؤلفه علمی یا شاخص، مسائل و مشکلات اجتماعی موردبررسی قرارگرفته است. این گزارش، نزدیک به شش‌صد صفحه است که در دولت حاضر از آن بهره‌گیری می‌کنند. همچنین تنها گزارش وضعیت زنان ایران، ظرف دو تا سه ماه آینده رونمایی خواهد شد.طرح تشکیل نهاد ملی حمایت از کودکان ایران نیز تهیه‌شده است که باید به تصویب دولت و مجلس برسد و کار خود را شروع کند. الآن بعد از دوره وزارت، علاوه بر فعالیت‌های علمی و پژوهشی، در عرصه‌های اجتماعی و در فضای مجازی مشغول فعالیت هستم. در فضای مجازی نیز سعی می‌کنم درزمینهٔ های آموزشی، اخلاقی و فرهنگی حضورداشته باشم.

خیلی ممنون آقای دکتر معین، اگر نکته دیگری باقی‌مانده است بفرمایید.

فکر می‌کنم همه‌چیز را گفته باشم، از صبر و حوصله شما و همچنین از دکتر بیداد تشکر می‌کنم./ق
خبرنگار: زهرا صادقی
عکاس: مهدی کیهان

  • کد خبر : 53116
کلمات کلیدی
فریبا  مقدم
تهیه کننده:

فریبا مقدم

کامنت ها

0 تعداد کامنت ها

درج نظر