چرا درک علوم اعصاب در بحران اهمیت دارد؟
دکتر عطااله پورعباسی دانشیار دانشگاه علوم پزشکی تهران توضیح می دهد: مدیریت شناختی جامعه در شرایط بحران؛ از یافتههای علوم اعصاب تا راهکارهای عملیاتی
در بحرانهای گسترده (مانند جنگ)، رفتارهای فردی و جمعی تا حد زیادی تحت تأثیر تغییرات فیزیولوژیک مغز قرار میگیرند. شناخت این مکانیسمها به مدیران بحران کمک میکند تا انتظارات واقعبینانهای از جامعه داشته باشند و همچنین برنامهریزی را با محدودیتها و قابلیتهای شناختی افراد هماهنگ کنند.
تغییرات کلیدی شناختی در بحران و پایه عصبی آنهاشرایط بحرانی مانند جنگ، تغییرات قابل توجهی در کارکردهای شناختی افراد ایجاد میکند. این شرایط با فعالسازی برخی کارکردهای عصبشناختی و با کاهش برخی دیگر همراه است.
شناخت این کارکردها میتواند در مدیریت شناختی شرایط بحران نقش بهسزایی داشته باشد.
مهمترین کارکردهای شناختی تقویت شده در این شرایط شامل موارد زیر است:
توجه انتخابی:
تمرکز بر محرکهای تهدیدکننده (مثل صداهای خاص) به دلیل فعالشدن تالاموس و تشکیلات رتیکولار.
تصمیمگیری سریع:
افزایش وابستگی به الگوهای غریزی (جنگ/گریز) با محوریت آمیگدال و هستههای قاعدهای.
حافظه موقعیتی:
ثبت سریع مکانهای امن/ ناامن توسط هیپوکامپ. در کنار تقویت این کارکردها، برخی کارکردهای دیگر نیز در این شرایط تضعیف میشوند که مهمترین آنها شامل موارد زیر هستند:
تفکر تحلیلی: کاهش فعالیت قشر پیشپیشانی منجر به ناتوانی در حل مسائل پیچیده میشود.
همدلی:
اختلال در قشر تمپورال فوقانی موجب کاهش رفتارهای مشارکتی و تمرکز بر بقا میگردد.
حافظه کاری:
ضعف در پردازش اطلاعات چندمرحلهای به دلیل کاهش عملکرد DLPFC نیز دور از انتظار نیست
راهکارهای عملیاتی برای مدیریت شناختی جامعه با شناخت اثرات بحران بر کارکردهای مغز و شناخت، میتوان به راهکارهای عملیاتی روشنی برای مدیریت جامعه با رویکرد شناختی در این شرایط رسید.
پنج راهکار اصلی برای این منظور در زیر مرور خواهند شد.
بهبود پردازش حسی در محیطهای پراسترس با هدف کاهش تحریک ساختارهای تالاموس و آمیگدال
کاهش محرکهای اضافی در محیط (مانند صداهای آژیر غیرضروری)
استفاده از سیگنالهای واضح و غیرپیچیده (مثلا نور قرمز برای خطر، نور سبز برای ایمنی)
طراحی سیستمهای ارتباطی متناسب با مغز بحرانزدهپیامهای اضطراری باید: حداکثر ۵-۷ کلمه باشند (بهبود توجه انتخابی). با نمادهای تصویری ساده همراه شوند (جبران ضعف حافظه کاری).به عنوان مثال به جای «لطفاً به نزدیکترین پناهگاه ضدموشکی مراجعه کنید»، بنویسید: «مترو ← ۲۰۰ متر شمال» + آیکون مترو (به شرط استفاده از ایستگاه مترو به عنوان پناهگاه)
کاهش بار شناختی با ساختارهای ازپیشتعیینشده استفاده از چارچوبهای تصمیمگیری آماده به دلیل کاهش فعالیت پیش پیشانی:
چکلیستهای اقدام فوری (مثلاً: «۱- پناه بگیر. ۲- آب و غذا بردار. ۳- به خانواده اطلاع بده»).
تقسیم نقشهای ثابت در محلهها و خانواده (مثلاً شخصی مسئول جمعآوری اطلاعات، دیگری مسئول کمکهای اولیه)
مدیریت هیجان جمعی استفاده از روشها، درک زبانی و ابزارهای آرامشبخش:
استفاده از رنگهای آبی/سبز در رسانههای جمعی، بیلبوردهای شهری، پناهگاهها (کاهش تحریک آمیگدال).
تکرار جملات کوتاه القاکننده کنترل (مثل: «ما آمادهایم»).
تشکیل گروههای حمایت روانی – اجتماعی در محلات یا در شبکههای اجتماعی
تشویق افراد به بازگویی تجربیات در قالب داستان (بازسازی تفکر تحلیلی).
تقویت همدلی شبیهسازی شدهبا هدف تقویت کارکرد بخش اینسولا:
طراحی فعالیتهای جمعی ساده برای فعالسازی سیستم پاداش مغز(مثلا توزیع غذا، کمک به سالمندان، کمک به کودکان)
استفاده و ترویج و تکرار داستانهای قهرمانان بومی و ملی برای تقویت حس تعلق
کلام آخر
به نظر میرسد تحقق این فعالیتها در دوران بحران نیازمند زمینهسازیهای جدی در دوران پیشبحران است که برای این منظور ادغام این راهکارها در برنامههای آموزش شهروندی، طراحی اپلیکیشنهای اضطراری مبتنی بر اصول شناختی و برگزاری مانورهای مختلف در سطوح مختلف جامعه میتواند کارساز باشد. ولیکن باوجود عدم آمادگی جامعه برای رویارویی با بحرانی مانند جنگ، توجه به راهکارهای شناختی مدیریت بحران همچنان میتواند به عنوان یک راهبرد جدی برای متولیان امر مورد استفاده باشد.
هر چند مطالعات میدانی برای سنجش اثربخشی راهکارها ضروری است.در نهایت میتوان پیام این نوشتار را در این نکته خلاصه کرد که درک مکانیسمهای عصبی، نهتنها به بهبود مدیریت بحران کمک میکند، بلکه از آسیبهای بلندمدت روانی-اجتماعی جامعه نیز پیشگیری خواهد کرد.
درج نظر