مهین صدایی: امیدوارم دانشگاه همۀ رشته‌ها را به یک چشم ببیند و امکانات همۀ رشته‌ها یکسان باشد

مدتی است ثبت تاریخ شفاهی در دستور کار واحد روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران قرارگرفته است و در همین راستا گفتگو با مهین صدایی از اعضای هیأت علمی دانشکدۀ توان‌بخشی گروه شنوایی‌شناسی را در ادامۀ این خبر خواهید خواند.

مهین صدایی متولد آبان ۱۳۲۸ در کرج است. او قبل از ۱۳۵۰ دیپلم خود را در رشتۀ بهیاری گرفت و در بیمارستان فارابی و سپس امیراعلم مشغول به کار شد، هرچند که کمی بعد، این دیپلم او را راضی نکرد و برای ادامه تحصیل به دبیرستان شبانه شاهدخت رفت و تحصیلات خود را در دیپلم طبیعی ادامه داد اما چون به رشته‌اش علاقه‌مند بود و کمک به بیماران برایش اهمیت داشت کار در زمینۀ بهیاری را رها نکرد و در امیراعلم مشغول به کار شد. او در سال1351 بطور تجربی به آموزش سنجش شنوایی پرداخت و در سال ۱۳۵۴ برای گذراندن دورۀ ادیومتری بورسیه لندن شد. پس از اتمام دوره‌ یکساله تکنیسینی به ایران بازگشتم و خدمات زیادی را برای بهبود وضعیت بخش ادیومتری بیمارستان امیراعلم انجام داد. دکتر صدایی در سال ۱۳۶۱ کارشناسی و در سال ۱۳۷۴ کارشناسی ارشد خود را به اتمام رساند و پس از تلاش زیاد در زمینۀ شنوایی شناسی و فعالیت در زمینه‌های همچون پایه‌گذاری مجدد کارشناسی پیوسته، کارشناسی ارشد و PhD این رشته و علمی پژوهشی کردن مجلۀ  فارسی شنوایی‌شناسی، در سال ۱۳۸۷ به خواست خود بازنشسته شد اما همچنان هم مسئولیت مجلۀ فوق الذکر را (که البته از سال  2015 میلادی به زبان انگلیسی و با عنوان Auditoy and Vestibular Research منتشر شد) بر عهده دارد.
وی در قسمتی از این مصاحبه گفت: آیندۀ رشتۀ شنوایی‌شناسی بسیار عالی است و با کشورهای پیشرفتۀ جهان برابری می‌کنیم. من همیشه به دانشجوهایم توصیه می‌کنم که مریض را به چشم خانواده‌شان ببینند و با او برخورد مطلوبی داشته باشند. زمانی که به بیمار اهمیت داده شود در اینصورت است که بیمار به شما اعتماد می‌کند و بدنبال آن قطعا در نتایج آزمایش و تشخیص دقیقتر اثرات بهتری خواهد بود. این نکات بسیار مهم است و آرزویم این است که دانشجویان و متعاقب آن همکاران گرامی ام به ارتقاء شنوایی شناسی در کشور توجه و  دقت داشته باشند.
در این مصاحبه دکتر سعید فراهانی از همکاران خانم دکتر صدایی ما را همراهی کردند.

 

لطفاً خودتان را معرفی کنید و بفرمایید در کجا متولد شدید و دورۀ کودکی‌تان چگونه گذشت؟
مهین صدایی متولد آبان 1328 در کرج هستم. کارشناس ارشد شنوایی‌شناسی هستم.

دورۀ کودکی‌تان چگونه گذشت؟ مدرسه چطور آغاز شد؟
من کودک خنده‌رویی بودم و افراد خانواده‌ام هم می‌گویند و پدرم که فرد با بسیار منضبطی بودند به همین علت خوشرویی ام ارتباط خوبی با من برقرار می‌کرد. خانواده‌ام از لحاظ اقتصادی متوسط و از نظر اعتقادی مذهبی بود. من قبل از اینکه به دبستان بروم تمام مدت برای خودم تمرین خواندن و نوشتن بویژه به انگلیسی می‌کردم و حالت معلم شاگردی، به خودم نمره می‌دادم. زمانی که به مدرسه (دبستان وحدت) رفتم هم علاقه‌ام به تحصیل را حفظ کردم. دورۀ دبیرستانم را در مدرسۀ فروهر گذراندم که مشهور  به میدان توپخانه (میدان امام خمینی (ره) فعلی) بود و چند سال پیش که به آنجا رفتم دیدم که اثری از آن مدرسه نیست و جای آن را مخابرات گرفته است. مدیر مدرسه خانم گرجی بود و باید بگویم که دبیران ما جزو بهترین‌ها بودند. خانوادۀ پدری‌ام کمی روی ادامۀ تحصیل دخترها حساس بودند اما مادرم که می‌دانست ادامه تحصیل برایم بسیار مهم است پدرم را راضی کرد و توانستم دورۀ دبیرستانم را ادامه بدهم. در آن زمان رشتۀ بهیاری دانشگاه تهران تازه تأسیس ‌شده بود و من بعد از کلاس نهم قبولی در آزمون و مصاحبه حضوری وارد آموزشگاه بهیاری شدم اما بعد از مدتی به دلیل علاقه به ادامه تحصیل وارد دبیرستان شبانه شاهدخت شدم و دیپلمم را در رشته طبیعی گرفتم. در سال 1350 بالاخره وارد بیمارستان امیر اعلم شدم و چون جزو افرادی بودم که توجه به بیماران رفع مشکل و راه اندازی کار آنها برایم اهمیت داشت مورد توجه رئیس بخش آن زمان آقای دکتر خالصی و سپس آقای دکتر مرشد قرار گرفتم.

شما بهیار بخش گوش و حلق و بینی بیمارستان امیر علم بودید؟
بله من بیشتر کار اداری و پذیرش بیماران درمانگاه را انجام می‌دادم.

دیپلمتان چه عنوانی داشت؟
دیپلم بهیاری و بدنبال آن دیپلم طبیعی گرفتم.

چند فرزند بودید؟
ما خانوادۀ پرجمعیت نه‌ نفره‌ای بودیم که من فرزند وسط بودم.

خواهر و برادرهای دیگرتان نیز مسیر دانشگاهی را طی کردند؟
خواهرهای بزرگم بعد از طی کردن دورۀ دبستان بهمان دلیل فوق الذکر مجبور به ازدواج شدند اما برادرانم ادامه تحصیل دادند. من در خانواده مورد توجه خاصی واقع می‌شدم چون در علوم پرستاری تجربه داشتم.

شغل پدرتان چه بود؟ از روحیات او برایمان بگویید.
پدرم کارمند شرکت نفت بود اما قبل از آن در کارخانه قند آبکو مشغول به کار بودند که مسئولان و کارمندانی انگلیسی داشت. شاید این خصوصیت پدر یعنی نظم و انضباط خاص شان برگرفته‌شده از همکاران انگلیسی‌اش بود. احترام به والدین در خانواده بسیار مهم بود و ما فرزندان باهم بسیار صمیمی بودیم و خدارو شکر هنوز هم همین‌طور است.

از روحیات مادر بفرمایید.
مادرم بسیار مادری فهیم و کاردان بود و به روحیاتمان توجه بسیاری داشت. برای مثال وقتی هر یک از ما خواهران یا برادرانم از بیرون و محل کار برمی گشتیم و روحیۀ خوبی نداشتیم و کم حوصله بودیم با آرامش با ما برخورد می‌کرد. علاوه بر آن بسیار باسلیقه و صبور بود.

برخورد خانواده با اشتباهاتتان چطور بود؟
به خاطر روحیۀ خندان و شادی که داشتم کمتر برخوردی پیش می‌آمد و من به یاد ندارم که تنبیه ‌شده باشم.

از دوران مدرسه و شروعش چه خاطره‌ای دارید؟
چون علاقۀ زیادی به مدرسه داشتم و دو خواهر بزرگترم هم به همان مدرسه وحدت می‌رفتند و مورد توجه اولیا مدرسه بودند، طبعاً من هم مورد توجه معلم‌ها قرار گرفتم و علاقۀ زیادی به مدرسه داشتم. در آن زمان عملاً مدرسه توسط ما دانش آموزان حتی از نظر نظافت میز و صندلی های کلاس اداره می‌شد و مسئولیت‌پذیری در آنجا آموزش داده می‌شد.

شما در کنار دیپلم طبیعی دیپلم بهیاری را هم گرفتید. می‌خواهم بدانم چه چیزی شما را متوجه دیپلم بهیاری کرد.
من از ترس این‌که اقوام پدری مجدداً ایراد نگیرند و به ادامه تحصیل من کاری نداشته باشند ترجیح دادم اقدام کنم برای نوع دیگری درس خواندن و شاغل شدن که ادامه تحصیل در آموزشگاه بهیاری بهترین راه بود. در آن زمان بهیاری از مجموعه رشته های پرستاری ارج ‌و قرب خاصی داشت در اواخر سال بهیاری متوجه شدم که به این تحصیلات قانع نیستم و به همراه یکی دو نفر از دوستان دیگرم به دبیرستان شاهدخت رفتیم تا دیپلم طبیعی‌مان را هم بگیریم؛ که بعد از اتمام دبیرستان به بیمارستان امیراعلم منتقل شدیم. از آنجا که مسئولیت‌پذیری و نظم در برخورد مراجعین برایم بسیار اهمیت داشت و اصل بود مورد توجه مسئولان بخش واقع شدم.

چه دروسی در بهیاری به شما آموزش داده می‌شد؟
دروس تئوری شامل آناتومی و فیزیولوژی، میکروب شناسی بیماریهای مختلف علل عوارض درمان نحوه پرستاری و مراقبت از بیماران در بخشهای مختلف و بسیاری دروس دیگر پایه تدریس می‌شد و در بخش بالینی نیز نحوه برخورد با بیماران بستری و غیره به صورت عملی و بالینی آموزش داده می‌شد. کارآموزی و کارورزی در بخش‌های مختلف مثل چشم، جراحی، داخلی وغیره را میگذراندیم.

گفتید که وقتی به بیمارستان فارابی برای آموزش رفتید مرحوم پرفسور شمس ازجمله کسانی بود که به آموزش پرستاران توجه خاص داشتند. آیا شخص دیگری از استادانتان را به خاطر دارید؟
در مجموع گروه ما به خاطر نظم و علاقه به مراقبت و رسیدگی خاصی که به بیماران داشتیم بسیار مورد توجه پرفسور شمس (رئیس بخش) و سرپرستار بخش بودیم، ضمن  آنکه از علم و تخصص ایشان بهره می‌بردیم اساتید دیگر آقایان دکتر پیروز دکتر تراب همایون نیز در بخش چشم مباحثی را تدریس می‌کردند اما در اصل مسئولیت آموزش دروس کلی ما بر عهده آموزشگاه مان بود.

در سال ۱۳۵۰ دیپلم گرفتید؟
بله و بعد از آن به بیمارستان امیراعلم رفتم.

بعد از آن به کنکور و دانشگاه فکر نکردید؟
به کنکور هم فکر می‌کردم اما وقتی به درمانگاه گوش و حلق و بینی رفتم مسیر زندگی‌ام عوض شد. بیمارستان امیراعلم در دهۀ چهل واحد ادیومتری کوچکی داشت که توسط یکی از پرستاران تجربی اداره می‌شد. آقای دکتر خالصی به من پیشنهاد دادند که به واحد ادیومتری (که بعدها به بخش شنوایی شناسی تبدیل کردیم) ادامه همکاری دهم و آقای دکتر مرشد هم این پیشنهاد را تأیید کردند. بعد از مدتی متوجه شدم که در آن اتاق کوچک که بویژه محل عبور و مرور بیماران به درمانگاه هم بود نمی‌توان مریض را آزمایش کرد و با حمایت اساتید عزیزی چون جناب آقای دکتر مرشد و جناب استاد دکتر خالصی دو اتاق دیگر را برای این کار تدارک دیدیم. با پیگیری‌های بعدی‌ام اتاق انتظار هم ساخته شد تا اتاق ‌سنجش شنوایی کاملاً مجزا و دور از سر و صدا بوده و اطرافش نسبتا سکوت باشد. بعدازآن از کادر پرستاری هم دو نیروی دیگر خانمها مهری جبلی و منیژه رضایی که خوشبختانه آن‌ها هم افراد مسئولیت‌پذیری  بودند و بسیار دلسوز بیماران بودند به واحد سنجش شنوایی اضافه شدند. ما همه تلاش مان را بکار بسته بودیم که تا حد امکان مشکلی از بیماران در ارتباط با شنوایی شان حل کنیم و معمولا همان روز مراجعه، آزمایشات لازم برای مراجعین انجام می‌شد که البته جوان بودیم و خستگی برایمان معنایی نداشت.

شما آموزشی برای این بخش ندیدید و تجربی کار کردید؟
بله دقیقاً. آموزش توسط آقای دکتر خالصی که متخصص گوش و حلق و بینی بودند و مسئولیت بخش ادیومتری را به عهده داشتند. آقای دکتر مرشد از نظر نظم و صبح زود و بموقع (on time) در بخش گوش حضور داشتند در این رابطه بسیار حساس بودند بطوریکه اعضای گروه بخش ENT موظف بودند که همه به موقع و سر وقت و با نظم در محل کار حاضر شوند.
خاطره جالبی هم اما از آقای دکتر مرشد، که به یاد دارم روزی آقای دکتر مرشد به بخش شنوایی تشریف آوردند سوالی از بنده در مورد بیماری که نامش را  فراموش کرده بودند، پرسیدند، فقط مشخصات مشکل را خیلی مبهم فرمودند که بلافاصله من اسم و فامیل بیمار را با تشخیصش بیان کردم که بسیار متعجب شدند، من همیشه به دانشجوهایم یادآور شدم که مهم‌ترین نکته توجه شما به مریض است و شما باید اسم بیمار را ابتدا بپرسید وی را با نامش به همراه خانم یا آقا استفاده کنید. در مراجعات بعدی هم باین نکته مهم توجه داشته باشید.
در اینجا نکته ای را به همه دانشجویان در هر رشته و مقطع تحصیلی یاداور شوم که اگر خالصانه و صادقانه و با احساس مسئولیت کار کنید شک نکنید که در آن صورت  هیچگاه بیکار نمی‌مانید و شما را مراکز مربوط با خواهش بکار مشغول می کنند.
بعد از مدتی به نظرم اولین کنگرۀ گوش و حلق و بینی بین المللی در محل آمفی تئاتر بیمارستان امیراعلم برگزار شد که از کشورهای مختلف آمده بودند و در این اثنا از بخش ادیومتری ما بازدید کردند، خیلی ازینکه با همان تجهیزات نه چندان زیاد اما از نظر فعالیت از کشورهای پیشرفت کم نداشتیم خوششان آمده بود و کلی تعریف از توسعه این واحد و آزمونهای بروز داشتند و از بنده به عنوان کسی که در پیش برد و توسعه ادیومتری موثر بودم دعوت کردند به کشورشان بروم و دوره‌ای ببینم. آقای دکتر مرشد هم که به رشد بخش ادیومتری (بعدا به شنوایی شناسی Audiology تبدیل شد) علاقه داشتند با این موضوع موافقت کرد و در سال 1353 به من پیشنهاد بورسیه به کشور انگلیس دادند اما به علت بیماری مادرم قبول نکردم، اما بعد از فوت مادر، بیمارستان قائم مشهد هم به من پیشنهاد کار داد که با مخالفت آقای دکتر مرشد روبرو شدم.

مادرتان چرا فوت کرد؟
مادر به علت کانسر تخمدان که دیر تشخیص داده شد. در بخش جراحی (زنان پیچ شمیران) پزشک‌های بسیار سرشناس و مطرحی حضور داشتند و عمل مادرم به دست آن‌ها انجام شد اما چون دیر تشخیص داده شد بود متأسفانه مادرم در سال 1353 مرحوم شدند. بیمارستان قائم مشهد با شنیدن آوازۀ فعالیت‌های من در امیراعلم، پیشنهاد کار و راه اندازی بخش ادیومتری آن مرکز را دادند اما آقای دکتر مرشد بسیار عصبانی شد و گفت «حالا که دیگر بهانه‌ای برای رفتن به انگلیس نداری باید این بورس را قبول کنی» به این ترتیب من در سال ۱۳۵۴ راهی لندن شدم.

این چه دوره‌ای بود؟
دورۀ تکنسینی ادیومتری، ادیومتری در واقع معادل سنجش شنوایی است که در آن فقط آزمایش‌های پایۀ شنوایی (نه آزمونهای خیلی تخصصی و تشخیصی) انجام می‌شود. شخصی که به اخذ فوق‌دیپلم (کاردانی) ادیومتری نائل می آمد، ادیومتریست نامیده می‌شد ]چنانچه در سال 1352 در دانشگاه شهید بهشتی فعلی (دانشگاه ملی سابق) برای اولین بار در ایران کاردانی شنوایی دانشجو پذیرش داشت. در مجموع روند رشد شنوایی شناسی در کشور بسیار مفصل است که در این مجال نمی‌گنجد[. بعدازآن دورۀ لیسانس (کارشناسی) شنوایی شناسی (Audiology) است و شنوایی‌شناس (Audiologist) کسی است که هم می‌توانست سنجش شنوایی پایه و نیز تستهای تخصصی را و هم توان‌بخشی شنوایی انجام دهد به عبارتی دیگر برای مریض سمعک تجویز کند و مشاوره به بیماران کم یا ناشنوا و تربیت شنوایی را انجام دهد. کارشناس ارشد شنوایی‌شناسی بخش مشاوره‌ای را به‌طور تکمیل‌تر انجام می‌داد و علاوه بر همۀ وظائف گفته شده در بالا، آزمونهای سیستم تعادلی (vestibular system) هم انجام دهد.

دکتر فراهانی: آقای دکتر محمدحسن خالصی متخصص گوش و حلق و بینی بودند و به‌صورت خیلی ویژه روی گوش (Otologist)کار می‌کردند. هم در بخش شنوایی‌شناسی حاضر می‌شدند و از بخش شنوایی شناسی در بیمارستان امیراعلم بشدت حمایت می کردند.

الآن در قید حیات هستند؟
دکتر فراهانی:
بله ولی در خارج از کشور ساکن است، آقای دکتر خالصی اتولوژیست بود و از مجموع بیماری‌های گوش و گلو و بینی فقط به‌طور تخصصی به گوش می‌پرداختند و حتی در سطح بین‌المللی هم فعالیت داشتند و در مورد بیماری اتواسکلروزیس که چسبندگی استخوان رکابی در گوش میانی است، بسیار تحقیق و کار کردند. او رویکرد جدیدی را در دانشگاه و بیمارستان امیراعلم بنا کرد و گفت بیماران قبل از اقدامات درمانی گوش برای اطلاع از وضع شنوایی شان باید حتماً سنجش شنوایی شوند و بهای زیادی به این رشته داد و شاید بتوانیم بگوییم رشد این رشته در ایران مدیون آقای دکتر خالصی است. ما نزدیک به سه هزار فارغ‌التحصیل شنوایی شناس (ادیولوژیست) در مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترای (Ph.D ( شنوایی شناسی داریم و به نظرم در منطقۀ خاورمیانه هیچ کشوری مشابه ما نیست که این همه فارغ‌التحصیل در این رشته داشته باشد و در این عرصه فعال باشد. آقای دکتر خالصی کسی است که به رویکردهای جدید ادیولوژی در ایران اهمیت داد و با بینش و حمایتی که داشتند و با پشتکار خانم صدایی شیوۀ آکادمیک صحیحی را در کشور پایه‌گذاری کردند.
خانم صدایی: در همین رابطه ما همیشه می‌گفتیم که آقای دکتر خالصی شنوایی‌شناسی نوین را در ایران و در امیراعلم (آن زمان در پوشش دانشگاه تهران بود یعنی قبل از جداشدن بهداشت از علوم) پایه‌گذاری کردند. با لطف خدا و حمایت و پشتیبانی آقای دکتر مرشد من هم توانستم در این عرصه فعالیت‌های مفیدی داشته باشم.
دکتر فراهانی: در آن زمان آقای دکتر مرشد مدیر گروه گوش و حلق و بینی دانشگاه و آقای دکتر خالصی عضو هیئت‌علمی دانشگاه بودند؛ اما آقای دکتر خالصی به لحاظ تجربیات و آوازۀ بین‌المللی شان نظرات ارزشمندی درAudiology  (شنوایی شناسی) داشتند و اگر نکته‌ای مدنظر داشتند آقای دکتر مرشد روی حرف او حرفی نمی‌زدند. بعد از آقای دکتر مرشد، آقای دکتر خالصی مدیر گروه شد و سالیان سال مدیر گروه ماندند و تحولی در بخش گوش و حلق و بینی بیمارستان امیراعلم ازجمله بخش شنوایی‌شناسی آن ایجاد کردند.

پس شما اولین تکنسین شنوایی‌سنجی شدید؟
بله. من تکنسین سنجش شنوایی در بیمارستان امیراعلم شدم.

از حضورتان در انگلیس برایمان بگویید.
همزمان با حضور در محل کار و ادامه تحصیل در دبیرستان شبانه، به یکی از کلاس زبان‌های مطرح در خیابان جامی می‌رفتم و زمانی که به انگلیس رفتم اطلاعات زبان انگلیسی نسبتا خوبی داشتم اما به‌هرحال به علت ناآشنایی با محیط کمی اوایل برایم در ارتباط برقرار کردن با هم دوره ای هایم سخت گذشت. من به مؤسسۀ Royal National for the Deaf (RNID)رفتم و تحصیلم را در آنجا آغاز کردم. کلاسی که در آنجا برگزار شد متشکل از دانشجویان کشورهای مختلف بود و بیشتر آن‌ها هم از پرستاری یا آزمایشگاهی وارد این دوره شنوایی شده بودند. شاید شروع صحبت کردن و برقراری ارتباط با دوستان هم دوره ای ام چند روز طول کشید. در پایان دوره خوشبختانه با تلاش زیادی که کرده بودم استاد مربوطه از آزمون تئوری و عملی که به صورت حضوری بود بسیار راضی بودند و اذعان داشتند که از دانشجویان خودشان که زبان اصلی بودند بهتر عمل کردی. آقای دکتر خالصی و آقای دکتر مرشد نیز همیشه جویای حال و عملکردم بودند. من سه ماه در خوابگاه بودم و بعدازآن با یک دانشجوی خانم ایرانی و یک دانشجوی خانم افغانستانی دوست شده بودیم که بسیار هماهنگ و هم سلیقه شده بودیم با هم آپارتمانی (Flat) برای زندگی اجاره کردیم. آن دوران بسیار خوب گذشت و من در سال 1355 به ایران بازگشتم. البته می‌توانستم بیشتر آنجا بمانم اما به خاطر نگرانی برای فرزندان کوچک‌تر خانواده حاضر به ادامه ماندن نشدم.
در انگلیس اما متوجه شدم در روزهای خاصی مراجعۀ کودکان بسیار چشمگیر است، بعد از تحقیقات و پرسجو از علت آن متوجه شدم دانش آموزانی مدرسه‌هایی هستند که ظاهرا آزمایش‌های شنوایی اولیه را انجام و پس‌ازآن تستها، دانش آموزانی که ظاهرا بنظر مشکل داشتند نیاز به پیگیری بیشتر دارند، را به مرکزی که دوره عملی (کارآموزی) می گذراندم، ارجاع می‌شوند. از آنجا با نام غربالگری (screening) آشنا شدم و اینکه چقدر کمک کننده است در سنین مختلف در جمعیت های گوناگون نظیر مهد کودکها، مدارس در مقاطع مختلف، کارخانجات و غیره بتوان انجام داد و در صورت وجود مشکل، سریع اقدام لازم نموده که بتوان  پیشگیری لازم را از اختلالات و عوارض متعاقب آن کرد. زمانی که به ایران برگشتم ادست از تلاش برای توسعه و گسترش مرکز شنوایی‌شناسی امیراعلم بر نداشتم و یک واحدی مناسبی که دارا بودن دو سه اتاق در طبقه بالا (که مختص آندوسکوپی بود) را با پیگیری‌هایم و پشتیبانی‌های آقای دکتر مرشد و آقای دکتر خالصی به بخش طبقه پایینی ادیومتری اختصاص دادیم. اولین کاری که انجام دادم پیگیری ساخت اتاقک مخصوص آزمایش شنوایی اطفال بود (و طبیعتا انجام آزمایش کودکان و نوزادان بود) و تأکید کردم که برای نوزادان و کودکان تا سن چهار سالگی ارزیابی شنوایی بسیار مهم است. برای بزرگسالان نیز اتاقک‌های دو کابینه مخصوص آزمایش ساخته شد و حتی از خارج از کشور (ایتالیا) اتاقک های پیش ساخته بسیار عالی و با کیفیت وارد شد و باعث این شد که بخش شنوایی شناسی توسعه چشمگیری کند. آقای دکتر مرشد و آقای دکتر خالصی هم از این پیشرفت بسیار خوشحال و راضی بودند. البته در این مقطع اکثر پزشکان ENT بیمارستان از این پیشرفت و توسعه اظهار خوشحالی میکردند. زیرا در آن مقطع با این پیشرفت انصافا در کشورمان تک بود.

در آن بخش شما تکنسین بودید و دورۀ ادیومتری گذرانده بودید. بقیه چطور؟
بقیه هم یا از بخش پرستاری یا بصورت آزاد بودند که من آموزش‌های لازم را به آن‌ها می‌دادم. شایان ذکر است گذراندن این دوره یکساله کاردانی در انگلیس منشاء خیر بود و باعث شد اقدامات تشخیصی شنوایی در سطح بالاتری برای بیماران انجام شود.
با ساخت و راه اندازی واحد ارزیابی شنوایی اطفال از همکاری خانم مجرب پورکه بسیار نیروی با حوصله ای بودند که از ایشان خواستم در واحد اطفال بیشترین وقت را برای آزمایش کودکان بگذارند. با راه‌اندازی بخش اطفال مریض‌های مراجعه کننده افزایش پیدا کردند و بخش توسعه یافت. در سال 1355 که من به ایران برگشتم. در همان سال دانشکده علوم توان‌بخشی (که در آن مقطع بنام مدرسه عالی توانبخشی و رفاه اجتماعی بود) در مقطع کارشناسی (لیسانس) شنوایی شناسی دانشجو پذیرفته بودند، که جا دارد در اینجا یادی از بزرگمردی مرحوم آقای دکتر شجاع الدین شیخ‌الاسلام زاده متخصص ارتوپدی که بانی تأسیس مجموعه ای که رشته های توانبخشی (فیزیوتراپی، کاردرمانی گفتاردرمانی، شنوایی‌شناسی و... ) در یک جا تجمیع شوند، بودند. ایشان به کشورهای مختلفی سفر کرده بودند و متوجه شده بودند که جای این مجموعه برای رشته‌های توانبخشی در کشور عزیزمان ایران خالی است و با مجوزی که پس از بازگشت به ایران گرفتند و با تلاش بسیار موفق شدند این موسسه را با رشته های فوق الذکر پایه‌گذاری کنند و خوشبختانه توانستند این کمبود را در کشور مرتفع سازند.
دکتر فراهانی: اگر به خاطر داشته باشید قبل از این‌که تفکیک بین وزارتین بهداشت درمان و علوم صورت بگیرد مراکز آموزش عالی وجود داشتند که به‌طور مستقل فعالیت می‌کردند. موسسه‌ای که خانم دکتر فرمود جزو همین مراکز مستقل بود.
خانم صدایی: این دانشکده خیلی سریع توسعه پیدا کرد. رئیس آن هم آقای دکتر ناصر افتخاری فرد بسیار توانایی بودند و برای رشد و بالندگی این رشته‌ها تلاش بسیاری کردند. بنده هم در این موسسه بورسیه شدم و برای ادامۀ تحصیل با حفظ وظائف در بیمارستان امیراعلم در سال 1356 به این دانشکده رفتم. اساتید ما اکثراً هندی بودند و دروس تئوری و عملی را با همه توان فوق‌العاده ای که داشتند تدریس می‌کردند. اما اساتید و مدرسین تخصصی در بعد کار عملی و بالینی در دورۀ دوم (که بنده در این دوره بودم و دوره اول سال 55 پذیرفته شده بودند) بسیار کم تعداد بودند و به همین علت آقای دکتر افتخاری که میدانستند من چندین سال در این زمینه فعالیت می‌کنم و دورۀ آن را هم گذرانده‌ام از من خواستند تا تدریس بالینی دانشجوها را هم بر عهده بگیرم؛ یعنی عملاً در دورۀ دانشجویی‌ام مدرس هم بودم. پس از انقلاب و بویژه انقلاب فرهنگی و شروع جنگ اساتید خارجی‌مان (در تمامی رشته های توانبخشی ) از ایران رفتند و ما مجبور شدیم برای آموزش تئوری هم، خودمان تلاش کنیم البته بعضی از درس‌هایمان بر حسب سرفصل دروس (curriculum) توسط گفتاردرمان‌ها و برخی از آن‌ها توسط جراحان و البته دروس گوش و گلو بینی (آقای دکتر جلیلیان و دیگران) و شنوایی و تعادل آقای دکتر برقعی تدریس می‌شد. در ماجرای انقلاب فرهنگی هم دانشگاه تعطیل شد. از فرمایشات پر مغز آقای دکتر برقعی که خدا حفظ شان کند علاوه بر زحماتی که برای ارتقای رشته کشیدند روزی به بنده فرمودند:  'شنوایی‌شناسی در ایران بسیار مظلوم واقع‌شده است'؛ این فرمایش آقای دکتر را بیشتر زمانی که برای تاسیس کارشناسی ارشد و بویژه دکتری پیگیری های مداوم می کردم بارها و بارها حس کردم و دلم بحال خودمون و رشته مون می‌سوخت. آقای دکتر برقعی انسان بسیار منصف و دلسوزی بود. آقای دکتر مرشد هم از لحاظ اجرایی و امکانات همیشه بخش شنوایی شناسی را پشتیبانی می‌کردند و تمام کسانی که برای کنگره می‌آمدند حتماً از بخش شنوایی‌شناسی بازدید و ما را به خاطر به روز بودن امکانات بخش تحسین می‌کردند.

در ایران تغییرات با مخالفت‌ها و موانع زیادی پیش می‌رود. داستانی که شما تعریف می‌کنید این ذهنیت را ایجاد می‌کند که کار بسیار ساده بوده اما در اصل میدانیم که سختی کار برای پایه‌گذاری این بخش و رشته زیاد بوده است. مهم‌ترین چالش‌ها و دغدغه‌هایتان در این مسیر چه بود؟
ما برای تهیه تجهیزات و امکانات هر قسمت تلاش زیادی می‌کردیم، گاهی وسیله‌ای به‌شدت نیاز بود اما مسئولان با تهیه آن موافق نبودند و من نمی‌توانستم آنها قانع کنم که سنجش شنوایی (ادیومتری) برای سنین مختلف و بویژه بیماران قبل از عمل جراحی مهم و بسیار مفید بوده و کارایی زیادی برای مردم نیازمند به آن دارد. در آن زمان هم برای بیمارستان مهم بود که بخش های مختلف از جمله ادیومتری پول‌ساز باشد و به همین علت بیشتر به بخش‌های جراحی توجه می‌شد اما با حمایت‌های آقای دکتر مرشد و پیگیری‌های بنده توانستیم رئیس بیمارستان و معاون مالی را توجه بدهیم که همۀ دستگاه‌هایی که اقدام به خرید آن‌ها می‌کنیم واقعاً برای بیماران لازم است. من با راهنمایی آقای دکتر خالصی قبل از انقلاب در امیراعلم سیستم بررسی تعادل (وستیبولار) را هم راه‌اندازی کردم و به آن افتخار می‌کردیم چون در هیچ بیمارستان یا مرکزی وجود نداشت. آقایان دکتر خالصی، دکتر مرشد و دکتر برقعی هم هیچگاه از حمایت بخش دریغ نکردند و از هیچ تلاشی برای بهبود و رضایت مریض فروگذار نکردند. من همیشه به دانشجوهایم تأکید می‌کنم که رضایت مراجع بسیار اهمیت دارد و خوب است که زمانیکه نتایج آزمایشات به بیمار داده می‌شود و مرکز را ترک میکند قلبا احساس آرامش داشته باشید و ذهنتان درگیر وی نباشد تا با آرامش به بیمار بعدی بپردازید به عبارت دیگر از اقداماتی که برای بیمار انجام دادید راضی باشید.

چه سالی لیسانس گرفتید؟
در سال 1356 وارد دانشکده شدم در سال ۱۳۶۱ لیسانسم (بدلیل انقلاب فرهنگی بتاخیر افتاده بود) را گرفتم در زمان انقلاب فرهنگی دانشکده (که آن زمان هنوز در چهارراه کالج بود) نظیر بقیه دانشکاهها تعطیل شد. چون بورسیه دانشگاه تهران بودم بعد از تعطیلی دانشکده باید در مجل خدمتم بیمارستان امیراعلم می‌رفتم از طرفی هم در زمان انقلاب فرهنگی ستادی تحت عنوان ستاد انقلاب فرهنگی تاسیس شده بود (که شرح وظائف آن را میدانید!) و برای رشته های توانبخشی با عنوان شاخه توانبخشی شورای انقلاب فرهنگی در نظر گرفته شد (بعدا بورد توانبخشی و با زیر شاخه شنوایی و گفتار جداگانه فعالیت میکنند) بنده هم عضو آن بودم و تمام رشته‌ها از نظر واحدها و اینکه اصلا ادامه داشته باشد یا خیر و نیز محتوای دروس (curriculum) در گروه مربوط بررسی می‌شدند. من به همراه آقای عطار (از همکاران فعال شنوایی شناسی) در شورای انقلاب فرهنگی حضور داشتیم و با برگزاری جلسات مختلف برای رشتۀ شنوایی‌شناسی برنامه ریزی و تصمیم‌گیری می‌کردیم. تا جایی که بخاطر دارم آقای دکتر محمد فرهادی از افراد تاثیرگذار در بورد برای اایید واحدهای تخصصی رشته بودند بطور مثال برخی مخالف بودند تجویز سمعک از وظائف شنوایی شناسه و ایشان فرمودند که برخی از آقایان (منظور متخصصان ENT) میگویند تجویز از وظائف شنوایی شناس نیست که چندین کتاب از آن جمله Clinical Audiology By Jack Katz را برای تایید عرایضم به ستاد بردم که ایشان فرمودند من حرفی ندارم فقط مستند مطرح کنید که بنده در معرض اعتراض همکاران قرار نگیرم. بعد از یک سال برخی از دانشگاه‌ها (از جمله دانشکده ما) بازگشایی شد و ما به کارمان ادامه دادیم اما تغییراتی در واحدها و نوع تحصیل داده شد. در آخر کارشناسی شنوایی‌شناسی به کارشناسی ناپیوسته تبدیل شد و بالطبع تا حدودی به این رشته لطمه وارد شد. بعد از انقلاب فرهنگی رئیس و محل دانشکده هم عوض شد و دانشکده به بلوار میرداماد میدان محسنی (میدان مادر فعلی) منتقل شد.

دکتر فراهانی: این ملک قبلاً پرورشگاه بود حدود 17000 متر وسعت داشت که تقریباً نیمی از آن به پرورشگاه اختصاص داده شد و نیم دیگر آن تبدیل به دانشکده علوم توان‌بخشی شد.

رئیس دانشکده در آن سال‌ها چه کسی بود؟
قبل از انقلاب فرهنگی آقای دکتر ناصر افتخاری رئیس دانشکده بودند. اما بعد از انقلاب ایشان برکنار شدند. در زمانیکه در محل دانشکده جلساتی برای مسائل مختلف  رشته های توانبخشی و همکاری با ستاد انقلاب فرهنگی داشتیم آقای مسعود کنزی در جلسات حاضر شدند و همزمان با انقلاب فرهنگی ریاست دانشکده را بر عهده گرفت و خدا رو شکر ایشان هم در ادامه توسعه دانشکده با گروه ها بسیار همکاری داشتند و تلاش می کردند.
در گروه شنوایی شناسی اما فقط بنده بهمراه  آقایان محسن قاسمیان و سید علی اکبر طاهایی (که بویژه آقای طاهایی بسیار در اعتلای برخی تستها زحمت کسیدند و همکاری فراوانی در گروه داشتند)که جزو فارغ‌التحصیلان دورۀ اول و دوم بودیم به همراه آقای حسن عطار که ایشان البته به عنوان حق التدریس (زیرا در بهزیستی شاغل بودند) تدریس میکردیم و مسئولیت بخش هم با اینجانب بود که مجبور بودیم بسیار تلاش کنیم که گروه کم نیاورد. البته درس‌های تخصصی‌تر را متخصصینی مثل آقای دکتر پورسینا متخصص مغز و اعصاب ومتخصصان دیگر برحسب نوع واحد تدریس می‌کردند. همه تلاش مان را البته میکردیم که از استادان سرشناس کمک بگیریم. بد نیست اشارهه کنم که محل فعلی گروه شنوایی شناسی در دانشکده علوم توانبخشی از یادگارهای تقاضای بنده است از معاون آموزشی وقت آقای دکتر حسین کریمی که اگر چه به بخش فیزیوتراپی اختصاص داشت اما انصافا محل بسیار ساکت و بدور از سر و صدا بود. خواهش کردم این قسمت را به شنوایی بدهند و ایشان با کمال سخاوتمندی پذیرفتند و بلافاصله به محلی دیگر تجهیزات شان را منتقل و بخش را بما واگذار کردند.
باید اذعان کنم که به لطف الهی یکی از شانس هایی که آوردم این بود چه در امیراعلم چه در دانشکده علوم توانبخشی و نیز دانشکده توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی تهران وجود همکاران بسیار خوبی و همراه (اعم از هیات علمی ها و منشی های بخش و حتی همکاران و کارشناسان مجله) بود که خداوند متعال نصیبم کرد که همواره شاکر خداوند منان هستم.

چه زمانی برای کارشناسی ارشد اقدام کردید؟
زمانی که من فارغ‌التحصیل شدم بالاترین مقطع تحصیلی برای شنوایی‌شناسی کارشناسی بود و تمام تلاشم را در این زمان برای تاسیس کارشناسی ارشد (فوق لیسانس) کردم در این راه همکاریهای آقای دکتر سید عبدالله موسوی، آقای محمد شیراوند و آقای عطار (هم در تهیه سرفصل دروس هم شرکت در جلسات وزارت بهداشت) بهره جستم تا بالاخره تصویب شد و در دانشکده علوم توانبخشی در سال 1371 پذیرش دانشجوی ارشد داشتیم که منهم جزو اولین دوره ارشد پذیرفته شدم (جمعا 7 دانشجو ارشد پذیرفته شد).

دکتر فراهانی: اولین دانشکده توان‌بخشی که خانم صدایی از آن گفتند بعد از انتزاع آموزش پزشکی از وزارت علوم با دانشکده‌های دیگر که به دانشگاه تهران و دانشگاه ملی وابسته نبودند تجمیع شدند و دانشگاه علوم پزشکی ایران نام گرفتند. خانم صدایی هم چون مدیر گروه شنوایی‌شناسی بود از طرف دانشگاه علوم پزشکی تهران مأمور در دانشگاه علوم پزشکی ایران بود.

یعنی شما همزمان با فعالیت در بیمارستان امیراعلم در گروه شنوایی‌شناسی دانشکده هم فعالیت می‌کردید؟
بله همینطوره! زمانی که فارغ‌التحصیل شدم آقای دکتر مرشد با توجه باینکه نیروی بیمارستان امیراعلم بودم میگفتند باید بیشتر بیمارستان باشم زیرا نیاز داشت خواستار این شد که به امیراعلم برگردم در عین ‌حال چون گروه شنوایی‌شناسی دانشکده نیز نیروی ثابتی در آن مقطع نداشت شدیدا برای امور آموزشی به حضورم در گروه نیاز بود زیرا مسئلۀ آموزش و تربیت دانشجو بود تلاش داشتند که ماموریت برایم بگیرند که کار آموزشی معلق نماند. در این زمان موضوع دیگری رخ داد اینکه نامه ای از اداره طرح مبنی بر اجبار به گذراندن طرح تامین نیروی انسانی (که معلوم نبود چرا در حالیکه استخدام رسمی دانشگاه و بورسیه بودم چنین موضوعی مطرح شده بود) بدستم رسید. بهرحال این امر مشکل بسیار جدی پیش آورده بود که در ادامه به آن میپردازم. در هرحال بدلایل فوق تا حد امکان به هر دو قسمت (دانشکده و امیراعلم) می‌رسیدم و تلاش می کردم با همکاری دوستان اختلالی در کار پیش نیابد. این موضوع با ازدواجم همزمان شد و مشغله‌هایم به‌شدت زیاد شد در نتیجه نامه‌نگاری به مسئولان را شروع کردم و گفتم اگر این اوضاع (یعنی تکلیف لغو نامه طرح و ایجاد شرایط ثابت) بهبود نیابد اصلا در هیچ مرکزی حاضر به همکاری نیستم و ادامه کار برایم سخت بوده و کار را رها خواهم کرد. موضوع جالب این بود که همه مخالف ب.دند . مکاتبه هم با اداره طرح می شد اما معلوم نبود چه کسی دارد موش می دواند!! در آخر مهرماه همان سال بالاخره بقدری غیر قابل تحمل شده بود که قید همه ‌چیز را زدم و کار را رها کردم و رفتم منزل. در این هنگام طبیعتا بویژه در دانشکده که آموزش دانشجویان لطمه می خورد آقای دکتر احمد حسینی از دانشکده علوم توان‌بخشی با من تماس گرفتند و علت غیبتم را جویا شد و خواستند که به دانشکده بروم. پس از گفتگوی بسیار که واقعا از این وضعیت بلاتکلیفی خسته شده بودم و حاضر به همکاری در دانشکده هم نبودم ایشان پیروز شدند و در نهایت مجدد برگشتم و با سمت مربی مسئولیت گروه را برعهده گرفتم. طی دو سه سالی که در آنجا فعالیت می‌کردم بخش سمعک را به‌طور وسیع راه‌اندازی کردم، برای تربیت شنوایی اتاقکی اختصاص دادم البته با گسترش اتاقک های مخصوص شنوایی توانستم دستگاه آزمون پاسخهای ساقه مغز شنوایی ((ABR را هم راه‌اندازی کنم و به نظرم تا حد امکان در دهه 60 تلاش کردم کمبودی در آموزش نظری و بالینی نداشته باشیم و حتی در قبل از ABR، آزمونهای سیستم تعادلی (که قبلا در بیمارستان امیراعلم راه اندازی کرده بودم از طرفی دستگاههای مخصوص خریداری شده بود اما راه اندازی نشده بود تستهای کالریک و الکترنیستاگوگرافی ENG) را هم به یکی از همکاران علاقه مند آقای شیبانی زاده آموزش دادم شایان ذکر است چه در علوم توانبخشی و چه در دانشکده توانبخشی تهران به محض اینکه نیروی جدیدی و علاقه مندی به کار می‌پذیرفتیم بلافاصله واحدی از واحدهای تخصصی کلینیکی را راه اندازی میکردیم که همین امر باعث رشد و گسترش دپارتمان و به تبع آن کلینیک های تخصصی مان می‌شد. و در نهایت اوایل دهه 70 از کارگزینی دانشگاه علوم پزشکی تهران فردی که دوست معاون آموزشی وقت (آقای امیرفریار) دانشکده بودند معترض شد و درخواست کرد تا بنده چند روز هم در اختیار دانشگاه تهران باشم.

شایان ذکراست غربالگری شنوایی (hearing screening) را همانطور که اشاره شد از دوران کارآموزی در انگلیس  پی به اهمیت آن برده بودم، اولین بار از بخش شنوایی بیمارستان امیراعلم در سال 1358 در مدرسه ابتدایی که فرزندان آقای دکتر خالصی بودند شروع کردم (زیرا باید با مجوز از ناحیه میداشتیم و بنده از طریق سفارش آقای دکتر خالصی وارد مدارس ‌شدم!) و بعدا در سال 62-61 اولین بار به عنوان کارورزی دانشجویان در یکی از مراکز حرفه و فن (که با تجهیزات پر صدا کارهای فنی میکردند) در جاده مخصوص کرج اجرا کردم. همه این امور باعث شده بود که زندگی شخصی ام را نیز تحت تاثیر قرار دهد. زیرا کمبود نیروی آموزشی داشتیم که حتی در هنگام تولد فرزندان هم نتوانستم به‌طور کامل مرخصی سه ماهه مخصوص آن مقطع را استفاده کنم و همیشه در فعالیت بودم. به‌هرحال لطف خداوند شامل حال من شد و توانستم با تحمل سختی‌ها بهرحال مشکلات را یکی پس از دیگری پشت سر گذارم. شاید بهمین علت که تلاش بسیاری برای رشته و اعتلای آن اگرچه به عنوان وظیفه میدانستم، انجام دادم همکاران و حتی متخصصان رشته های مرتبط باینجانب لقب 'مادر شنوایی شناسی ایران' را دادند. تا جایی‌که خانم دکتر اکرم پوربخت در معرفی اینجانب به پروفسور KAGA از ژاپن که در همایشی در ایران تشریف آوردند و نیز پروفسور Hall از امریکا که در کنگره شنوایی 1396 شرکت داشتند بنده را به عنوان 'مادر شنوایی شناسی ایران' معرفی کردند. که البته باید عرض کنم این لطف و توجه همکاران عزیزم است.

کارشناسی ارشدتان در چه سالی به اتمام رسید؟
قرار بود رشتۀ شنوایی‌شناسی 5 سال به‌صورت کارشناسی ناپیوسته باشد و اگر اجرای آن ناموفق بود مجدداً پیوسته شود که همین‌طور هم شد و در سال ۱۳۷۰ کارشناسی شنوایی‌شناسی پیوسته شد. هم زمان‌ با احیا و ابقای مقطع لیسانس رشته، طرح تاسیس کارشناسی ارشد را نیز مطرح کردم. متأسفانه هر زمانی که ما برای دفاع از مقطع ارشد رشته‌ در جلسه بورد حاضر می‌شدیم و طرح و محتوای واحدها را که تهیه کرده بودیم، ارائه میکردیم، این بحث پیش می‌آمد که پزشکان متخصص این رشته (که منظورشان متخصصان گوش و گلو و بینی بود) هم توانایی انجام دادن وظائف شنوایی‌شناس را دارد؛ نهایتاً با حمایت‌های آقایان دکتر موسوی و راهنمایی های آقای دکتر برقعی کارشناسی ارشد شنوایی‌شناسی تصویب شد و سال ۱۳۷۱ اولین دوره آن در دانشکده علوم توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی ایران با هفت دانشجو شروع شد. اما از بابت تعیین تکلیف محل کار هنوز بلاتکلیف بودم (و کماکان هم در امیراعلم و هم دانشکده خدمت می کردم) و مرحوم آقای دکتر باستان حق (که خدایش بیامرزد) و روسای دیگر دانشگاه قول میدادند که مسئولیت را بعهده بگیرند انتقالیم را درست میکنند و حتی در مقطعی که آقای دکتر فرهادی رئیس دانشگاه تهران شدند (اگرچه بویژه ایشان قول داده بودند که در حال تغییر رئیس دانشگاه هستند و اجازه بده من مشغول به کار شوم حتما با انتقالی ات به دانشکده علوم توانبخشی دانشگاه ایران موافقت میکنم) علیرغم قول شان به محض نشستن بر مسند ریاست دانشگاه، مصر شدند که تو نیروی این دانشگاه هستی اگرچه در علوم توانبخشی مشغول هستی و میدانیم نیاز هم به فعالیت شما در آنجا هست اما بهتر است در همین دانشگاه (منظور علوم پزشکی تهران) که دانشگاه مادر است رشته شنوایی‌شناسی راه‌اندازی شود و گفته‌های من مبنی بر این‌که محل دانشکده فرقی نمی‌کند و همین دانشکده علوم توان‌بخشی برای رفع نیاز کشور کافی است، مفید واقع نشد. در آخر من یک لیستی از تجهیزات مورد نیاز برای تاسیس گروه تهیه و محلی را برای آن در محل فعلی دانشکده معین کردم و گفتم زمانی که این امکانات تهیه شد برای همکاری حاضر می‌شوم. بالاخره رشته در سال 1367 در دانشگاه علوم پزشکی تهران در محل فعلی دانشکده توانبخشی با پذیرش 20 دانشجو در مقطع کارشناسی شنوایی تاسیس شد.

دکتر فراهانی: قبل از سال ۱۳۶۷ محل دانشکده بنام موسسه عالی توان‌بخشی بود که اولین رشته آن‌هم فیزیوتراپی بود. بعدازآن رشته گفتاردرمانی و شنوایی‌شناسی به آن اضافه و تبدیل به دانشکده توان‌بخشی دانشگاه علوم پزشکی شد.
در سال ۱۳۷۲ هم دانشکده توان‌بخشی دانشگاه علوم پزشکی تهران کارشناسی ارشد شنوایی‌شناسی تاسیس و دانشجو پذیرفت.
که البته همانطور که عرض کردم در سال 71 ارشد را در دانشکده علوم توانبخشی شروع کردم که همزمان در حین دانشجویی مدیر گروه شنوایی شناسی هم کمافی السابق بودم. دوره تحصیلمان در ارشد دوره بسیار جالب و پر خاطره‌ای بود. بالاخره در سال ۱۳۷۴ فارغ‌التحصیل شدم و سمت مربی آموزشی را در دانشگاه تهران به بنده مرحمت کردند (زیرا در دانشکده علوم توانبخشی مربی بودم). در سال ۱۳۶۹ قرار شد به تعدادی از دانشجوها بورس تعلق بگیرد که یکی از آن‌ها بنده بودم اما از آنجا که خوشبختانه کارشناسی ارشد تصویب شد، تصمیم گرفتم اقداماتم را برای بورسیه ادامه ندهم و ترجیح دادم در ایران تحصیلم را ادامه دادم. در آخر هم دوباره مجبورم کردند به دانشگاه علوم پزشکی تهران برگردم و قسمت‌های مختلف تخصصی شنوایی شناسی و همچنین توسعه فضای گروه را با مساعدت رئیس محترم دانشکده جناب آقای دکتر محمد اکبری و حضور و یاری همکاران عزیزم راه‌اندازی کردم (شایان ذکراست بیشتر این واحدها از همه مهمتر و با کارایی بیشتر واحد ارزیابی شنوایی نوزادان و کودکان بود و سپس واحد تخصصی دیگر نظیر ABR, ENG راه اندازی شد اگرچه قبل از اینکه در گروه شنوایی دانشکده علوم توانبخشی و در نیز گروه شنوایی دانشکده توانبخشی، راه اندازی کنم در بیمارستان امیراعلم راه اندازی کرده بودم و جا دارد از همکاری همه همکاران نازنینی که بعلت کثرت تعداد شان در سه مرکز فوق الذکر از ذکر اسامی آنها با پوزش صرفنظر میکنم، سپاسگزار باشم و قدردانی کنم). بعد از بازنشستگی‌ام در توانبخشی آقای دکتر سعید فراهانی مسئولیت گروه را پذیرفتند که ایشان بحق به توسعه بخش بویژه از نظر فضاهای جدید کمک بسیاری کرد و با رایزنی‌های زیاد با مسئولان دانشکده و بعضأ دانشگاه توانستند امکانات زیادی برای گروه اختصاص دهند. و بالاخره نوبت تصویب دکترای شنوایی شناسی شد که دوباره 'روز از نو روزی از نو' و واقعا با تلاش بسیار فراوان که توضیح آن در اینجا نمیگنجد در سال ۱۳۸۷ تاسیس و راه‌اندازی شد. باید بگویم که برای راه‌اندازی هریک از این مقاطع در رشتۀ شنوایی‌شناسی خون‌دل‌ها خوردم و چندین بار حتی شاید قابل باور نباشد اشکم را در آوردند! آقای دکتر کشاورز که در شورای گسترش بودند به ما کمک‌های زیادی کردند (دقیقا متوجه می‌شدم هر بار برای طرح سوال کارشناسی ارشد در وزارت بهداشت حاضر می‌شدم، خدمت آقای دکتر می‌رسیدم و جویای نظرات دبیرخانه شورای بورد می‌شدم متوجه می‌شدم که ایشان هم از غصه خوردن من متاثر می شدند و دلداری میدادند که ان شاالله درست می‌شود نگران نباش) تا بالاخره دکترای رشته ما هم تاسیس شد. در سال ۱۳۸۶ خانم دکتر پوربخت که در ژاپن دکتری خود را باتمام رسانده بودند، برگشتند و در جلسۀ نهایی شورای گسترش وزارت بهداشت حضور داشتند (زیرا تنها بهانه ای که می‌گرفتند این بود که باید در شنوایی شناسی حداقل یک دکتر در شنوایی شناسی داشته باشید) و آقای دکتر سید عبدالله موسوی که سال‌ها با شنوایی‌شناسی همراه بودند و البته هنوز هم در این رشته فعال هستند، و برخی دروس این رشته را تدریس می‌کند، خانم دکتر را که به استخدام دانشکده علوم توانبخشی در آمده بودند را معرفی کردند به دبیرخانه بورد و در نهایت و با رایزنی‌ها و جلسات متعدد دیگر در سال 86 تصویب و در سال ۱۳۸۷ دکترای شنوایی‌شناسی در سه دانشگاه تهران، ایران و بهزیستی تاسیس و آغاز به کار کردند. اولین گروه فارغ‌التحصیلی‌مان در این مقطع نیز در سال ۱۳۹۲ فارغ‌التحصیل شدند و که با راه افتادن دکترای شنوایی شناسی واقعا یک نفس راحت کشیدم. به نظرم به خاطر نزدیکی کارمان به تخصص گوش و حلق و بینی این شبهه ایجاد شده بود که دکترای این رشته نیاز نیست درحالی‌که خود آقای دکتر موسوی هم اذعان داشت که دکتری شنوایی‌شناسی به‌شدت لازم است و نیازی نیست برای تشکیل دکترای این رشته حتماً یک PhD از خارج از کشور داشته باشیم.

شما گفتید در سال ۱۳۶۱ ازدواج کردید. چطور با همسرتان آشنا شدید؟ چند فرزند دارید؟
در سال ۱۳۶۱ با معرفی یکی از دوستان مشترک مان در دانشکده و با توجه به ویژگی‌ها و گرایش‌هایی که در آن برهه زمانی بسیار حائز اهمیت بود آشنایی انجام شد و ازدواج کردم. حاصل ازدواج سه فرزند پسر بود که یکی از آن‌ها در سال ۱۳۶۲ در بحبوحۀ مشکلات دانشکده و امیراعلم به دنیا آمد. در سال 63 فرزند دوم به دنیا آمد و در سال ۱۳۶۵ فرزند سوم متولد شد. من با وجود مشغله‌های زیادم که در بیمارستان و دانشکده داشتم اما به تربیت و تحصیل فرزندانم توجه زیادی داشتم و خدا هم واقعا مرا تنها نگذاشت و همواره کمکم کرد؛ هرچند که شدیداً به‌زحمت افتادم با توجه به حساسیت‌هایی که در باره تربیت، تغذیه (که هر غذایی استفاده نشود) فرزندان داشتم و همسرم هم مشغله کاری بسیار داشتند که طبیعتا بیشتر مسئولیت فرزندان بر دوش خودم بود. در سال 68 برای انتخاب دبستان خوشبختانه با معرفی دبستان هفده شهریور (هدف سابق که دارای معلمان بسیار با عشق و علاقه و با کیفیت عالی داشت) توسط یکی از دوستان خانوادگی، فرزندم را ثبت نام کردم (17 شهریور روبروی صدا  و سیما بود و خوشبختانه بیشتر فرزندان این  سازمان آنجا بودند که بهمین علت کلاسها همیشه فقط نوبت صبح بود. این وضعیت  برایم از نظر زمانی و با توجه به شرایط کاری و مسئولیتم خیلی مهم بود)، فرزند اول و دو سال بعد فرزند دومم را در این مدرسه مشغول به تحصیل شدند. فرزند سوم کلا در مدرسه دیگری متفاوت از دو فرزند دیگر به مدرسۀ جهاد در خیابان فلسطین که در همان سال72 تازه تأسیس شده بود و دانش آموزان را از طریق مصاحبه و آزمونهای خاص می پذیرفت، قبول شد.  آقای صدر السادات مدیر مدرسۀ جهاد فردی بسیار کاردان و به معنای واقعی مدیر و دلسوز بودند. خدا رو شکر پسر سومم هم جزو دانش آموزان خوب آن مدرسه بود. دو فرزند دیگرم هم بعد از مدتی برای ادامه تحصیل ابتدایی و راهنمایی در این مجموعۀ آموزشی ثبت نام کردم و بعد از گذراندن دورۀ دبیرستان شان هر دو در دانشگاه شریف مشغول به تحصیل شدند. فرزند سومم بعد از اتمام دورۀ ابتدایی، برای دوره راهنمایی در مدرسۀ حلی قبول شد و با توانایی‌هایی که در درس فیزیک از خودش نشان داد وارد گروه المپیاد فیزیک شد و طلای کشوری گرفت که 10 نفر طلای کشوری برای مسابقه جهانی (در سال 84) به اسپانیا اعزام شدند. سپس بدون کنکور وارد دانشگاه شد و در رشتۀ الکترونیک دانشگاه شریف مشغول به تحصیل شد. از سالی که وارد دانشگاه شد بدلیل علاقه بسیار زیاد به تدریس (شاید ارث از مادر)، مشغول تدریس به دانشجویان المپیادی یکی از مدارس مطرح تهران است. البته ارشد را نیز در همان دانشگاه در گرایش مخابرات ادامه داد.
فرزند اولم (کارشناسی مکانیک و ارشد سیستم های انرژی دانشگاه صنعتی شریف) در حال گذراندن فوق دکترا در انگلیس است و فرزند دومم پس از پایان کارشناسی در رشته مکانیک و کارشناسی ارشد مدیریت کسب و کار (MBA)در همان دانشگاه شریف، در یکی از شرکت‌های معتبر پتروشیمی (EIED)مشغول به کار است. متاسفانه این دو هیچ کدام علاقه ای به ادامه تحصیل در مقطع دکتری نشان ندادند.

آقای دکتر شما از چه سالی با خانم دکتر صدایی آشنا شدید؟ از ویژگی‌های اخلاقی ایشان برایمان بگویید.
دکتر فراهانی: من در سال ۱۳۶۳ وارد رشتۀ شنوایی‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی شدم و زمانی که وصف خانم صدایی را می‌شنیدم انسان تنومند و خشنی را تصور می‌کردم که نمی‌توان با او ارتباط برقرار کرد. بعد از فارغ‌التحصیلی و گذراندن طرحم من در سال ۱۳۶۷ به استخدام دانشگاه علوم پزشکی تهران در بیمارستان امیراعلم در آمدم و با خانم صدایی آشنا شدم و متوجه شدم تصورات سابقم اشتباه است. خانم صدایی به‌شدت دانشجو دوست، مهربان و علاقه‌مند به کار بود و از آن سال‌ها تابه‌حال ارادت من به خانم دکتر در حال افزایش است و باوجود بازنشستگی ارتباطمان همچنان ادامه دارد. من معتقدم اگر خانم صدایی نبود رشتۀ شنوایی‌شناسی به این بلوغ و بالندگی نمی‌رسید. خانم صدایی سه ویژگی به‌خصوص دارد: یکی از این‌ها پیگیر بودن مستمر و دیگری صداقت و ازخودگذشتگی است. این سه ویژگی باعث کمک‌های شایانی به رشتۀ شنوایی‌شناسی شده است. زمانی که من وارد دانشگاه شدم این رشته کاردانی بود و به یاد دارم یکی از عناصر مهمی که باعث شد این رشته تبدیل به کارشناسی پیوسته شود و سپس دوره‌های کارشناسی ارشد و دکترای آن نیز تشکیل شود خانم صدایی بودند. در حال حاضر هم خانم صدایی مدیرمسئول مجلۀ شنوایی‌شناسی سابقمان که قبلاً به زبان فارسی بود اما در حال حاضر به انگلیسی منتشر می‌شود، است اما می‌توانم بگویم تمام‌کارهای سردبیری مجله هم به عهدۀ او است. انشا الله با تلاش‌های خانم صدایی مجله بتواند نمایه در  Pubmed, Scopus, ISI هم کسب کند. اگر دقت کنیم ما داریم در مورد کسی صحبت می‌کنیم که نزدیک به نیم قرن برای این رشته تلاش کرده اما از انگیزه و تلاشش حتی یک‌ذره هم کم نشده است. رشتۀ ادیولوژی در حال حاضر به بالندگی رسیده و حدود ‌یازده دانشگاه علوم پزشکی کشور این رشته را دارند. چهار دانشگاه در تهران، دانشگاه اهواز، زاهدان، همدان، شیراز، بابل، اراک و ... رشتۀ شنوایی‌شناسی تدریس می‌شود. گروه شنوایی‌شناسی استادیار و دانشیار را هم دارد. اگر همۀ این‌ها را کنکاش کنیم به این نقطه می‌رسیم که بانی به وجود آمدن این رشد و بالندگی خانم صدایی بوده است بدون این‌که هیچ نفعی شخصی برایش داشته باشد.

خانم صدایی شما در چه سالی بازنشسته شدید و بازنشستگی برایتان چه مفهومی داشت و چه احساسی به آن داشتید؟
من در سال ۱۳۸۷ بازنشسته شدم هرچند دوسه سال قبل از آن قرار بود بازنشسته شوم اما به علت کمبود نیرو ابقا شدم. آقای دکتر فراهانی به‌غیراز تلاش بسیار برای پیشرفت در این رشته همیشه ابتکارهای خوبی هم داشت و بعدازاین که من مجبور شدم از امیراعلم به دانشکدۀ توان‌بخشی بروم دکتر فراهانی تلاش زیادی برای بیمارستان و بخش شنوایی شناسی آن کردند. خانم مجرب پور نیز در قسمت اطفال زحمت زیادی کشید. زمانی که من از امیراعلم رسما به دانشکده منتقل شدم، دکتر فراهانی را به‌عنوان مسئول بخش شنوایی به‌جای خودم پیشنهاد دادم و هنوز هم از انتخاب خودم راضی هستم چون توانایی‌های زیادی داشت و علاوه بر کار اجرایی و بالینی به سازمان‌دهی و زیبایی بخش هم توجه کرد. بعد از بازنشستگی‌ام هم آقای دکتر فراهانی را به‌عنوان مدیر گروه شنوایی شناسی دانشکده پیشنهاد دادم. برای علمی پژوهشی کردن مجله نیز همان‌طور که آقای دکتر گفتند زحمات زیادی متحمل شدم و چندین بار شخصاً به وزارت بهداشت و وزارت ارشاد رفتم. تا در آخر آقای دکتر نجار که در کمیسیون وزارت بهداشت بود مرا به دکتر قاضی میرسعید معرفی کرد و بالاخره با استفاده از راهنماییهای ایشان (که خود داستان مفصلی داشت و در این مقال نمیگنجد) و همکاری‌هایی مداوم خانم منصوره عادل قهرمان در این راستا مجله به اخذ درجه علمی پژوهشی از طرف کمیسیون نشریات وزارت بهداشت نائل آمد. اما پس از آن نیز راهنماییهای آقای دکتر باقر رکنی بسیار تاثیر گذار بود، در سال ۱۳۷۷ نیز گروهمان نمونه شد و من به‌عنوان مربی برگزیده انتخاب شدم. در سال ۱۳۸۶ نیز به‌عنوان پیشکسوت در دانشگاه معرفی شدم و شخصی را دیدم که برایم بطور مشخص تشویق زیاد با دست زدن شان میک نند. این موضوع گذشت تا این‌که در جلسه‌ای پیرامون مسائل مجله شرکت کردم که اکثر کارشناسان مربوطه حضور داشتند و در سالن آقای دکتر نجار را دیدم که به من تبریک گفت. وقتی علت را جویا شدم گفت «شما تنها کسی بودی که وقتی بالای سن رفتی خیلی برای تو دست زدم چون انصافاً حقت بود و هیچ‌وقت از یاد نمی‌برم که چقدر برای علمی پژوهشی شدن مجله به وزارتخانه می‌آمدی». من در زمان آقای دکتر قدسی که معاون پژوهشی دانشگاه بودند و پس از ایشان آقای دکتر لاریجانی، تلاش زیادی کردم برای اینکه کمک کنند برای علمی پژوهشی شدن مجله اما آنها اذعان میداشتند که تلاش کنید حتما موفق می‌شوید. به یاد دارم که یک روز در هفتۀ پژوهش (احتمالا سال 1386) آقای دکتر لاریجانی رئیس و آقای دکتر کشاورز معاون آموزشی دانشگاه را (در موزه محل نمایش پیسرفتهای پژوهشی) دیدم و گفتم من فقط دو کار انجام ‌نشده دارم و زمانی که این دو اجرایی شود حتماً خودم را بازنشسته می‌کنم که فرمودند شما باید بمانید قرار نیست بازنشسته شوید. علمی پژوهشی مجله اما به لطف خدا همان سال اجرایی شد و PhD رشته‌مان نیز کمی پس از آن تصویب شد اما مشکلی در دانشکده پیش آمد و قرار بر این شد که قبولی‌های رشتۀ ما در بهمن ماه، ترم تحصیلی شان را مهرماه شروع کنند. من از این موضوع بسیار ناراحت و عصبانی شدم و نزد آقای دکتر کشاورز رفتم، موضوع را برایشان گفتم و از ایشان امضا گرفتم که دکترای شنوایی از همان بهمن شروع شود و بعدازآن به مشهد رفتم. در قطار بودم که یکی از دوستان پذیرفته شده با من تماس گرفتند و از من خواستند کاری کنم که کلاسها در همان بهمن شروع شود و من در همان حال حرکت در قطار با آقای دکتر موسوی، دکتر بختیاری و دکتر شاه بیگی صحبت کردم و خواهش کردم از هفتۀ بعد سر کلاس بروند و حتی شده یک جلسه قبل از سال نو شروع کنند که خداوند خیرشان بدهد روی بنده را زمین نینداختند خدارو شکر اینجا بود که تکنولوژی بدادمان رسید، لطف خدا و پیگیری‌هایم در همان سفر در قطار جواب داد و بالاخره موفق شدیم کلاس‌ها را تشکیل بدهیم زیرا در غیر اینصورت قطعا مهرماه با یکسال تاخیر دوستان فارغ التحصیل می‌شدند. شایان ذکر است دو دانشگاه دیگر طبق مقرراتشان در همان بهمن شروع کرده بودند و باعث عقب افتادن همکارانم می‌شد. بعد از همۀ این تلاش‌ها در بهمن‌ماه ۱۳۸۷ بالاخره تقاضای  بازنشستگی‌ام را اعلام کردم. آقای دکتر لاریجانی که در آن زمان رئیس دانشگاه بودند خیلی راغب باین امر نبودند. لیکن موافقت خود را به این شکل اعلام فرمودند بطوریکه شاید جزو معدود کسانی بودم که در حکم بازنشستگی‌ام قید کردند بنا به خواست خود با بازنشستگی ام موافقت کردند. همان‌طور که گفتم بعد از بازنشستگی اگر چه اکثر همکاران با صلاحیت‌ بودند اما با پشتکار بسیاری که از قبل از آقای دکتر فراهانی داشتم پیشنهادم را دادم اگرچه موجب دلخوری برخی دوستان شد اما عقیدۀ من این است که اگر این نکته‌بینی‌ها نبود شاید زحمات گذشته چندان بر جا نمیماند. در حال حاضر هم خوشبختانه مدیر محترم گروه و همکاران عزیزم همه تلاششان این است که گروه ارتقاء یابد.
دکتر فراهانی: خانم دکتر در سال ۱۳۸۷ بازنشسته شد اما تا چندین  ترم‌ها بعد از او خواهش می‌کردیم تا برای تدریس برخی درس‌ها به دانشکده بیاید. الآن هم خانم دکتر گاهی به دانشکده می‌آید. اگرچه عمده کارهای مربوط به مجله در منزل از طریق سایت و ایمیل و تلفنی با کارشناسان مجله انجام می گیرد.
خانم صدایی: من در حال حاضر فقط مسئولیت مجلهAuditory and Vestibular Research بر عهده دارم که انصافا کار سخت و نفس گیری است و نیاز به صرف وقت فراوان دارد و تنها تلاشم این است که مجله نمایه های معتبر جهانی را اخذ نماید که باید از جناب آقای دکتر پیام کبیری رئیس کتابخانه و اسناد مرکزی دانشگاه که از هیچ راهنمایی در مسیر ارتقا AVR  و نمایه سازی کوتاهی نمیکنند سپاسگزار باشم از این رو تدریس را ادامه ندادم و به همکاران جوان‌ترم سپردم.
دکتر فراهانی: تردد خانم صدایی در دانشکده برای من و همکاران و دانشجوها غنیمت است.

آیندۀ این رشته را چطور می‌بینید و آرزویتان برای این رشته چیست؟
آیندۀ رشتۀ شنوایی‌شناسی بسیار عالی خواهد بود ان شاالله. همان‌طور که آقای دکتر و من در صحبت‌های قبلی‌مان گفتیم با کشورهای پیشرفتۀ جهان برابری می‌کنیم. امکاناتمان بسیار عالی است و کمبودی نداریم، علاوه بر آن نیروهای متبحری در کشور وجود دارد. به نظرم دانشجوها نه تنها در رشته شنوایی شناسی بلکه متاسفانه در فیلدهای دیگر هم احساس مسئولیت سابق را نداشته باشند و آرزویم این است که دانشجوها کم‌تر به فکر مادیات باشند (این نه بدان معنی است که اقتصادی فکر نکنند اما شرافت کاری را با پول عوض نکنند) در مقابل مریض خدمات منطقی نه کمتر از نیاز نه بی مورد عنایت داشته باشند و بیشتر از همیشه به مریض اهمیت بدهند زیرا مراجعین ما ولی نعمت های ما هستند. من همیشه به دانشجوهایم توصیه می‌کنم فکر کنند بیماران مراجعه کننده یکی از عزیزان خانواده ‌شان هستند و با او برخورد خوبی داشته باشند بهترین مبلغین ما همان بیماران هستند. نیاز نیست اینطرف آنطرف اعلامیه پخش کنیم. شخصا چه در بیمارستان امیراعلم در خدمت رسانی به بیماران بودم چه در دانشکده ها با عشق به بیماران خدمت میکردم و نتیجه اش را هم از طرف آنها و مهمتر از لطف خدا منتفع بودم. زمانی که به مریض اهمیت داده شود وی به شما اعتماد می‌کند و طبیعتا همکاری خوب و در نهایت تشخیص دقیقی خواهید داشت. این نکات بسیار مهم است و آرزویم این است که دانشجویان این رشته به آن دقت کنند. من برای دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی هم تدریس کرده‌ام و اساتید آن‌ها هم در یک مقطعی از کارشناسی دانشجویان خودم بوده‌اند که  واقعا باعث افتخار بنده هستند و به همه آنها ارادت دارم و آنها نیز به من محبت زیادی دارند و هنوز شرمنده میکنند بنده را و استاد خطابم می‌کنند. یکی از خاطرات جالبم این است که در سال ۱۳۶۲ زمانی که فرزند اولم به دنیا آمد قرار بود انجمن شنوایی‌شناسی تشکیل شود و چون من در ماه دوم مرخصی زایمان بودم اولین جلسۀ انجمن در منزل ما برگزار شد.

برای حرف پایانی اگر نکته‌ای هست بفرمایید.
نکته حائز اهمیت از دید بنده این است که دانشگاه همۀ رشته‌ها را به یک چشم ببیند و امکانات همۀ رشته‌ها با توجه به فیلد کاریشان و نیاز های رشته یکسان تقسیم شود.
دانشجو بر حسب علاقه به این رشته آن را انتخاب کند نه صرفا چون می خواهد وارد دانشگاه شود که این امر بسیار حائز اهمیتی است.
و سیاست کلی در کشور پذیرش دانشجو از نظر کمی دقیقا براساس نیاز جامعه به آن خدمات باشد که ان‌شاالله مورد فوق هم تحت االشعاع قرار گیرد.
دکتر فراهانی:
من فکر می‌کنم باید به دو نکته اشاره کنم. فارغ‌التحصیلان این رشته باید به اخلاق حرفه‌ای توجه بیشتری داشته باشند و از علم و مهارت خود در راستای بهبود وضعیت جامعه تلاش کنند که در حال حاضر متأسفانه در جامعۀ پزشکی‌مان کم‌رنگ است و فکر می‌کنم دانشگاه باید به‌طور جدی به این بحث بپردازد و به یک راهکار جدی‌تر فکر کند. یکی از راه‌هایی که با استفاده از آن می‌توان دانشجوهایمان را به سمت اخلاق حرفه‌ای پیش ببریم استفاده از اساتید باتجربه و با اخلاق دانشگاه و تدریس اخلاق عملی توسط آنان است. استادی که در کلینیک و بیمارستان در حال آموزش کار عملی است در آن حین باید به آموزش اخلاق هم بپردازد. مورد دومی که باید ذکر کنم نگاه جامعۀ پزشکی به رشته‌های توان‌بخشی ازجمله شنوایی‌شناسی است. در دنیا توان‌بخشی که از علوم پزشکی است، جایگاه خاص خود را دارد و چون کشورمان هم به سمت سالمندی در حال حرکت است لازم است که به رشته‌های پاراکلینیکال و توان‌بخشی توجه ویژه‌ای شود و زحمات افراد در این رشته‌ها را ارج نهاد.

خبر: نسیم قرائیان
عکس: مهدی کیهان

نسیم  قرائیان
تهیه کننده:

نسیم قرائیان

3 نظر برای این مقاله وجود دارد

نا شناس

نا شناس

97/12/18 - 10:55

با سلام. سرافراز و پایدار باشید بانوی دانشمند میهنم.

پاسخ

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *
نا شناس

نا شناس

97/12/20 - 17:32

استاد بزرگوارسرکار خانم صدایی جامعه توانبخشی خدمات ارزنده جنابعالی را فراموش نخواهد کرد. برایتان سلامتی و سعادت آرزومندم. دکتر شادمهر

پاسخ

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *
مثب

مثب

99/02/27 - 21:06

سپاس از زحمات تمامی گنجینه های علمی کشور...

پاسخ

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *

نظر دهید

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *