لحظاتی با پرستاران
پرستو آریاملو، مدیر امور پرستاری مجتمع بیمارستانی امام خمینی(ره): پرستاران منتخبان خدا هستند
روابط عمومی معاونت درمان با همکاری مدیریت امور پرستاری و ستاد روابط عمومی دانشگاه، در سلسله گفت وگوهایی در آستانه فرارسیدن روز پرستار تعدادی از پرستاران دانشگاه علوم پزشکی تهران را به خوانندگان سایت معرفی می کند. مصاحبه پرستو آریاملو یکی از پرستاران باسابقه و مدیر پرستاری مجتمع بیمارستانی امام خمینی(ره) را در ادامه بخوانید.
به گزارش روابط عمومی معاونت درمان دانشگاه، مجتمع بیمارستانی امام خمینی(ره)؛ معروف به بيمارستان هزارتخت خوابی؛ عظمت نامش تا حدی است که ناخودآگاه ذهن را متوجه پیشینه پرافتخار تاریخی و علمی، طبیبان و پرستاران نام آور ایرانی، بنای باشکوه ساختمان، زیر ستون ها و خاطرات تلخ و شیرین بسیارش می کند. وارد این مرکز می شوم درست مقابل ستون های مرتفع ساختمان قدیمی بیمارستان امام خمینی(ره)، نگاهی به اوج، نگاهی به عمق با تعظیم در برابر این شکوه بی کران.
به طرف دفتر مدیریت پرستاری مجتمع می روم تا با مدیر حدود يکهزار و هفتصد پرستار این مجتمع بیمارستانی، بیشتر آشنا شوم. با استقبال گرمی مرا به اتاقش راهنمایی می کند، مقابل من می نشیند، در وجودش متانت و آرامش خاصی است و گفت و گوی ما اینگونه آغاز می شود:
خودتان را برای خوانندگان سایت بيشتر معرفی کنيد.
پرستو آریاملو هستم، 30 بهمن 1352، در آبادان متولد شدم. اصالتا اهل مازندرانم. من فرزند اول خانواده هستم و دو خواهر و یک برادر دیگر دارم.
سال 72 دانشجوی ترم 4 پرستاری بودم که ازدواج کردم. همسرم دکترای مدیریت صنعتی و عضو هیئت علمی دانشگاه است. سال 74 دخترم متولد شد. حالا نیلوفر دخترم 24 ساله دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت مالی و آرش پسرم 14 ساله دانش آموزکلاس نهم است.
از تحصیلات خود برایمان بگویید.
چون شش ماهه دوم سال به دنیا آمده بودم، یکسال دیرتر به مدرسه رفتم ولی پایه اول و دوم را جهشی خواندم. دیپلمم را سال 70 در شهرستان ساری گرفتم. و همان سال از طریق کنکور سراسری در رشته پرستاری دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی تهران قبول شدم. و از میان سایر رشته های کارشناسی، پرستاری را با علاقه انتخاب کردم.
طرحم را یکسال با تاخیر یعنی سال 75 در بیمارستان شهدای یافت آباد گذراندم که بسیار شلوغ بود.
سال 76 در رشته کارشناسی ارشد پرستاری گرایش آموزش داخلی جراحی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی قبول و سال 79 فارغ التحصیل شدم. همزمان در اورژانس بیمارستان شهدای یافت آباد کار می کردم. تلفیق علم و کار در بالین خیلی به رشد و ارتقای مهارت های پرستاری من در آن زمان کمک کرد.
از ویژگی های شخصیتی خود برای ما صحبت کنید.
بسیار صبور و پرتلاشم، هرگز از زیاد کار کردن نمی ترسم. کمک کردن به دیگران را دوست دارم.
دیگران شما را با چه خصیصه ای می شناسند.
از کودکی مرا به صبر و مهربانی می شناسند.
از مهمترین فعالیت های اجرایی که بر عهده داشتید، برای ما بفرمایید.
از سال 88 تا 96 سوپروایزر آموزشی بیمارستان ولیعصر بودم و از سال 96 تا کنون مدیر پرستاری مجتمع بیمارستانی امام خمینی (ره) هستم.
پرستار بودن برای شما مهم تر است یا مدیر بودن؟
مدیر بودن به عوامل زیادی بستگی دارد. مسئولیتش زیاد، اختیارات و امکاناتش کم است. برای یک کار کوچک وقت و انرژی زیادی می گذاری ولی باز هم نتیجه مطلوب را به دست نمی آوری. در مدیریت نتیجه، نشان دهنده حجم تلاش یک مدیر نیست.
قطعا پرستار بودن اولویت من است و آموزش در این حوزه را همیشه دوست داشتم. هرگز آموزش و بالین را از هم جدا نمی دانم و زمانی که سوپروایزر آموزشی بودم هر کاری می توانستم برای ارتقای خدمات پرستاری انجام می دادم.
چه زمانی وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران شدید؟ یک خاطره از بدو ورودتان بگویید.
من پیش از استخدام به عنوان مربی پرستاری در اغلب بیمارستان های دولتی دانشگاه به جز فارابی و روزبه به دانشجویان پرستاری آموزش دادم.
در سال 85 پس از قبولی در آزمون استخدامی به صورت پیمانی وارد بخش اطفال بیمارستان ولیعصر (عج) شدم. پس از مدتی نیز به بخش NICU منتقل شدم. بچه ها را خیلی دوست دارم ولی کار با کودکان همیشه برایم سخت بود چون احساسات انسان را بسیار جریحه دار می کند.
شیرین ترین خاطرات من پس از دوران دبیرستان به دوران دانشجویی آن هم در مقطع کارشناسی بر می گردد. هیچ وقت طبخ غذا در خوابگاه به صورت گروهی و بیداری های شب های امتحان را از یاد نمی برم.
یادم می آید اولین بار که لباس کارورزی خریدیم به قدری ذوق داشتیم که شب در خوابگاه با لباسمان عکس گرفتیم.
دانشگاه را دوست دارید؟ چرا؟
دانشگاه را خیلی دوست دارم چون بسیاری از خاطرات خوبم در دانشگاه رخ داده است. گذشته از آن در دانشگاه علوم پزشکی تهران به خاطر جایگاه علمی بالا و استادان به نامش دانشجویان با توانمندی علمی بالایی وارد حرفه پرستاری در بالین می شوند.
من به بیمارستان امام خمینی احساس تعلق خاطر دارم. شاید از این رو که شادترین روزهای جوانیم را در آن سپری کرده ام.
مجتمع بیمارستانی امام خمینی (ره) چطور جایی است؟
بیمارستان امام خمینی(ره) پناهگاهی برای نیازمندان و بیمارانی است که از سراسر کشور و اغلب برای بیماری های صعب نزد ما می آیند. کسانی که آخرین امیدشان را برای ادامه حیات در اینجا جستجو می کنند و البته در بسیاری از موارد می یابند.
بیماران ما از همه سطوح اجتماع هستند. از کسانی که حتی هزینه رفت و برگشت به خانه را ندارند و از اقشار ضعیف و کم درآمد جامعه اند تا بیماران مرفه و سرشناسی که برای بهره گیری از تکنولوژی، دانش و تخصص استادان به نام این مجموعه بزرگ درمانی کشور به این مرکز مراجعه می کنند.
به جز چشم پزشکی، روان پزشکی و سوختگی که اقدامات اولیه درمانی برای مراجعین در این بیمارستان صورت می گیرد، در سایر تخصص ها، اقدامات درمانی در این مرکز قابل انجام است.
مدیر پرستاری مجتمع بیمارستانی امام خمینی بودن چه حسی دارد؟
این مجتمع بیمارستانی چالش ها و سختی های زیادی دارد. تعداد بخش ها و نیروی انسانی در آن زیاد است. حدود هزار و هفتصد نیروی پرستاری در مراکز بیمارستان امام خمینی، ولیعصر، انستیتو کنسر و اورژانس در حال ارائه خدمت به بیماران هستند.
حمایت از همه این عزیزان را وظیفه خود می دانم. اگر چه پرستاران هم به دلیل تعداد و هم از این جهت که در صف اول ارائه خدمت هستند، رکن اصلی مراکز درمانی به شمار می آیند، ولی باید بدانیم محوریت همه کارها در بیمارستانها، بیمار بوده و وظیفه همه تیم درمان ارائه خدمات با کیفیت به اوست.
در حوزه مدیریت پرستاری خیلی از کارها و هماهنگی ها از طریق سوپروایزرها قابل پیگیری و انجام است. با اینحال همه می خواهند مستقیما با خود من صحبت کنند. و من ناچارم به دلیل فرصت محدود و حجم بالای کارها و تقاضاها اولویت بندی کنم که بعضا منجر به نارضایتی می شود. شماره تلفن همراهم را تقریبا همه گروه دارند.
البته حجم بالای کار و برخی کمبودها نیز باعث نارضایتی هایی می شود ولی باید بپذیریم که این شرایط برای همه ماست و باید با کمک هم آن را پشت سر بگذاریم. بدانیم که این مشکلات هیچ ارتباطی به بیمار ندارد و ما باید با گشاده رویی مراقبت های لازم بیماران را به ایشان ارائه دهیم.
آیا خود را موفق می دانید؟ اگر بلی علت آن چیست؟
بلی همینکه احساس خوبی از زندگی و شغلم دارم این موفقیت بزرگی است.
نقش پرستاران را در دانشگاه و جامعه چطور ارزیابی می کنید.
نگاه جامعه به شغل پرستاری و جایگاه پرستاران نسبت به گذشته خیلی بهتر شده است.
پرستاران بیشترین سهم را به لحاظ تعدادی را در دانشگاه دارند، از این رو نقششان محوری و تعیین کننده است.
آرزوی شما برای گروه پرستاری دانشگاه چیست؟
امیدوارم پرستاران بیشتر از گذشته نسبت به ارتقای دانش و مهارت های بالینی خود و ارائه خدمات با کیفیت پرستاری به بیماران اهتمام بورزند.
مقایسه ها از انگیزه ما برای مهمترین وظیفه مان در مراقبت از بیماران و رسیدن به جایگاه اصلی یک پرستار می کاهد.
اگر زمان به عقب بر می گشت و شما حق انتخاب دوباره داشتید انتخابتان برای زندگی دوباره چه بود؟
هرچه به عقب بر می گردم احساس پشیمانی ندارم چرا که روزها و ساعات خوبی را در لباس پرستاری در این مرکز گذرانده ام. فکر می کنم راحت تر از قبل رشته پرستاری را انتخاب می کنم.
مهم ترین دستاورد شما در زندگی و کار چه بوده است؟
داشتن فرزندانی سالم، عاقل، صالح و مهربان مهمترین دستاورد من در زندگیم به شمار می روند. فرزندانم را لطف خدا می دانم.
بزرگترین دستاوردم در کار را رضایتمندی شغلی می دانم.
از زندگیتان راضی هستید؟
بله، همیشه فکر می کنم ثروتمندم چون ثروت را در قناعت و نداشتن توقعات بی جا می دانم. هیچ وقت خودم را چه در زندگی و چه در کار با کسی مقایسه نکردم و این باعث آرامشم شده است.
یکی از شیرین ترین خاطرات شما در طول دوران کاری چیست؟
زمانی که در NICU بودم و یک روز یک نوزاد 26 هفته با وزن 600 گرم را که مادرش بر اثر ناراحتی قلبی خوب یادم نیست در یکی از بیمارستان های شهید رجایی یا مرکز قلب بستری بود را به بیمارستان ولیعصر منتقل کردند. نوزاد خیلی بدحال بود و همان لحظه اول CPR شده بود. ما امید زیادی به زنده ماندنش نداشتیم و اگر هم زنده می ماند احتمال آسیب های مغزی زیاد بود. پدرش همان بعد ازظهر آمد در حالیکه مطمئن بود کودکش زنده می ماند او با عشق با همسرش ازدواج کرده بود و از قبل می دانست همسرش دارای بیماری قلبی است. این کودک برایش بسیار اهمیت داشت. هر روز ساعت ها کنار نوزادش می ماند و همه ما با او همکاری می کردیم و امیدوار بودیم کودک نجات یابد.
بعد از 4 ماه نوزاد با حال خوبی مرخص شد ولی باز هم جای نگرانی بود. تا اینکه یکسال بعد روز تولد یک سالگی کودک، پدر و مادرش او را به ولیعصر آوردند و اینجا جشن گرفتیم. آن روز ما از ته دل خوشحال بودیم.
از خاطرات تلختان برایمان بگویید.
دیدن مرگ انسان ها بسیار سخت است و مواجهه با مرگ یک کودک تلخ ترین خاطره ای است که من در کارم با آن روبه رو شدم. رویارویی با چنین صحنه هایی دردناکی و تاثیر آن بر روح و روان پرستاران با هیچ چیز قابل جبران نیست. سختی های شغلی ما بسیار زیاد است.
آیا مسئولیت های اجتماعی و سازمانی در زندگی شخصی شما تاثیری منفی داشته است؟ چطور آن را مدیریت می کنید؟
از گذشته در کنار تحصیل علم و انجام کار، مسئولیت تمام کارهای خانه و فرزندان را خودم بر عهده می گرفتم و همسرم همیشه موفقیت های خود را به خاطر همراهی من می داند. حالا که مسئولیت دارم دو سوم زندگی من به کار و یک سوم آن به خانواده تعلق دارد. با اینهمه ترجیح می دهم کارهای خانه را خودم انجام دهم مگر در موارد خاص، احساس خوبی از انرژی و زمانی که برای خانواده ام می گذارم دارم. البته کمتر از قبل می توانم به خودم وقتی را اختصاص دهم.
سخن پایانی!
پرستاران منتخبان خدا هستند. من فکر می کنم خدا خواسته یک پرستار باشم و امیدوارم زمانی که بازنشسته می شوم بتوانم با رضایت تمام و وجدانی آسوده به خود بگویم: هر کاری از دستم ساخته بود چه در پرستاری و چه در مدیریت برای رضای خدا، مراقبت از بیماران و کمک به همکارانم انجام داده ام.
خبرنگار: نجمه باهو
متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید: