تامز هیستوری: مروری بر زندگی معمار داروسازی نوین ایران؛ روایتی از زندگی، دانش و افتخار دکتر عباس شفیعی
در آستانه نودمین سالگرد تأسیس دانشگاه علوم پزشکی تهران، بازنشر گفتوگویی صمیمانه و کمنظیر با مرحوم دکتر عباس شفیعی، معمار داروسازی نوین ایران، فرصتی ارزشمند است تا به یاد آوریم چگونه یک شخصیت علمی میتواند در اعتلای دانش و فرهنگ کشور نقشی بیبدیل ایفا کند. در این مصاحبه که در بهمن ۱۳۹۳ انجام شد، دکتر شفیعی، چهره ماندگار و افتخارآفرین علوم پزشکی، با صداقتی شگفتانگیز از مسیر پرپیچوخم زندگی علمیاش سخن میگوید؛ از تلاشهایی که او را به قلههای دانش در دانشگاههای معتبر جهان رساند، تا بازگشتش به میهن با دستانی پر و قلبی آکنده از عشق به وطن. این روایت، نه فقط داستان یک استاد دانشگاه، بلکه حکایتی الهامبخش از تعهد، تلاش بیوقفه و ایمان به تحول در مسیر رشد و پیشرفت ملی است.
دریافت فیلم
به گزارش سینا رسانه دانشگاه علوم پزشکی تهران، متن کامل مصاحبه را در ادامه می خوانید.
استاد در چه سالی و در کجا متولد شدید؟ چکیده ای از روند تحصیل خود را بفرمایید.
بسمالله الرحمن الرحیم. در سال 1316 در جنوب تهران، نزدیک امامزاده یحیی متولد شدم و دوره ابتدایی را در دبستان ترقی طی کردم. من یک شاگرد معمولی و علاقهمند به درس بودم، یعنی هم درس میخواندم و هم بازی میکردم. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان بدر گذراندم که در محدوده ری و روبروی کوچه آبشار قرار داشت. در دوران دبیرستان نسبت به دبستان متفاوت بودم، زیرا جوان شده و عقلم میرسید که باید درس بخوانم. در آن دوران، کاملاً یک شاگرد ساعی بودم که درس میخواندم و اتفاقاتی برایم افتاد که من را بهسوی شیمی جلب کرد، زیرا در دبیرستان معلم شیمی بسیار خوبی داشتم. من شاگرد ممتازی بودم و در دروس مختلف نمرات خیلی خوبی میگرفتم.
خاطرهای از آن دوران دارید؟
به خاطر دارم که درس عربی برایمان خیلی مهم بود. پسر معلم عربی نیز همشاگردی و هم نام من بود. وقتی معلم از او میخواست تا بخواند، نمره 10 میگرفت. بعد به من میگفت «عباس دوم بخوان.» و من که میخواندم، 14 میداد و این بالاترین نمره ممکن برای آن معلم بود.این عباس اول که پسر ایشان بود، بعداً به آمریکا رفت و زمانی که من به آمریکا رفتم، در دانشگاه کلمبیا استادیار شده بود.
چه شد که رشته داروسازی را برای ادامه تحصیل انتخاب کردید؟
بعد از اتمام دوران دبیرستان، برای سال ششم به دبیرستان دارالفنون رفتم و در آنجا معلم شیمیام، آقای کوشا نام داشت که خدا رحمتش کند. بسیار معلم خوبی بود، هم خوب درس میداد و هم خط بسیار خوبی داشت و از مطالبی که روی تخته مینوشت، لذت میبردم. من در شیمی بسیار برجسته بودم و نمره شیمیام در دوره دبیرستان همیشه 20 بود. در دبیرستان دارالفنون شاگرداول شدم و بعد که به مرحله کنکور رسیدم، طبق روال عادی پدر و مادرها که میخواهند فرزندشان در رشته پزشکی تحصیل کند، من هم که شاگرداول بودم و نمیدانستم در دنیا چه خبر است، در کنکور پزشکی ثبتنام کردم.
روزی که کنکور داشتم و به محل آزمون در دانشگاه تهران رسیدم، جمعیت زیادی را دیدم که به سمت شمال دانشگاه یعنی دانشکده پزشکی در حال حرکت بودند و این باعث شد که بترسم. در آن زمان آزمون کنکور نوشتنی بود یعنی سؤالات چهار جوابی نبود. سؤالهای طبیعی، فیزیک، شیمی و سایر دروس را باید مینوشتیم و دستم میلرزید. این در حالی بود که مطالب را بلد بودم ولی نمیتوانستم بنویسم و خلاصه در کنکور رد شدم. در آن زمان کنکور رشتههای مختلف جدا بود و چون به شیمی علاقه داشتم، به دانشکده علوم رفتم و در رشته شیمی شرکت کردم و قبول شدم که البته این از تصادفات روزگار بود. سال اول رشته شیمی، بهترین معلمها به ما درس میدادند. معلم ریاضی آقای هورفر نام داشت که بسیار خوب درس میداد و دیفرانسیل و انتگرال را با روشهای بسیار خوبی تدریس میکرد و به همین دلیل پایه ریاضی من در دانشکده علوم بسیار قوی شد. سال اول شاگرداول شدم و پسازآن به این نتیجه رسیدم که دانشکده علوم جای من نیست، زیرا مقطع نهایی آن لیسانس بود و لیسانس هم یعنی معلم شدن. درحالیکه از همان موقع علاقهمند بودم استاد دانشگاه شوم و گفتم اینجا به درد من نمیخورد و باید به رشته دیگری برگردم که بتوانم ادامه تحصیل بدهم. سؤال کردم و متوجه شدم پایه داروسازی شیمی است. در کنکور داروسازی شرکت کردم و در آن آزمون، ترس نداشتم، زیرا درسها مشخص بود. امتحان را که دادم، به من اطلاع دادند که در امتحان شیمی 20 شدهام، یعنی همه سؤالات را بهخوبی جواب داده بودم. با این شرایط، جزء شاگردان ممتاز کنکور وارد دانشکده داروسازی شدم.
سطح علمی دانشکده داروسازی در آن دوران چگونه بود و شما چگونه شاگردی بودید؟
آن موقع، وضعیت دانشکده داروسازی مثل شرایط فعلی نبود و درسها حفظی و امتحانات شفاهی بود. ولی با تمام مشکلاتی که داشتم، در دانشکده داروسازی هم شاگرداول شدم. رقیبم خانمی بود که برای گرفتن بالاترین نمره باهم رقابت میکردیم. همچنین برخی از معلمان دانشکده خارجی بودند، مثلاً درس سمشناسی را پروفسور وی واریو (Vivario) تدریس میکرد که فرانسوی بود. معمولاً رسمم این بود که سر امتحان، میگفتم «هر سؤالی میخواهید بپرسید، چون من 20 میخواهم.» و این جرات را داشتم، چون خوب درس میخواندم و علاوه بر درسهای دانشکده، کتابهای انگلیسی مطالعه میکردم و اطلاعاتم بهروز بود. در درس بیوشیمی، استاد گاگیگ تدریس میکرد. یک پروفسور هم از انگلستان آمده بود که راجع به ویتامینها تحقیق میکرد. من که راجع به این مبحث مطالعه کرده بودم، رفتم و تقاضای خودم را گفتم. برای آن پروفسور جالب بود که دانشجویی با این جرات میآید و اینگونه دلیرانه صحبت میکند. شروع کرد به سؤال کردن و من هم در مورد کار تحقیقاتی که انجام میداد، صحبت کردم. خیلی خوشش آمد که دانشجویی، به جزء درسهای رایج کلاسیک، دروس دیگر را هم خوانده است و درنهایت به من 20 داد. من دوره 5 ساله را با معدل 19.70 تمام کردم یعنی اکثر نمراتم 20 بود و شاگرداول شدم. در سال 1336 وارد دانشکده داروسازی و در سال 1341 فارغالتحصیل شدم.
پس از فارغالتحصیلی از دانشکده داروسازی چه کردید؟
آن زمان، مجلس از قبل قانونی تصویب کرده بود که بر اساس آن، شاگرداولها را به خارج میفرستاد.آن دسته از شاگرداولهایی که در دورههای قبل فرستاده نشده بودند، ازجمله من به تکاپو افتادیم و بالاخره موافقت شد که همه را بفرستند. من شروع کردم به پذیرش گرفتن و به یاد دارم اولین فرم پذیرشی که پر کردم، برای دانشگاه کلمبیای آمریکا بود. فرم را تکمیل کردم و نوشتم که دانشجوی بورسیه هستم و معدلم را نیز درج کردم. در آن زمان، شرط ورود به آمریکا داشتن مدرک تافل و احراز شرایط خاص بود و من نه تافل داشتم و نه مدرک جیآرای، ولی با توجه به معدل فارغالتحصیلیام که 19 بود و تابهحال چنین معدلی را ندیده بودند، بعد از یک هفته پذیرشم از دانشگاه کلمبیا آمد. اینگونه بود که راهی آمریکا شدم و پس از رسیدن به آنجا، از من امتحان گرفتند. من در دروس شیمی آلی، بیوشیمی و سایر دروس امتحان دادم و از امتحان شیمی آلی نمره 97 گرفتم.
در آنجا به من گفتند «شیمی آلی تو خیلی خوب است و بیا شیمی آلی پیشرفته بگیر.» من برای ورود به شیمی آلی پیشرفته که شناختی از آن نداشتم، مقداری احتیاط کردم، بنابراین ابتدا یکی، دو درس شیمی پیشرفته گرفتم و به کلاس شیمی آلی پایه رفتم. دیدم درسی که آنجا میدهند، متوجه نمیشوم. چراکه دروسی که در ایران تدریس میکردند، تئوری و حفظی بود و دروسی که در آنجا تدریس میشد، حالت فهمیدنی و بر اساس مکانیسم بود. این در حالی بود که اصلاً در ایران نمیدانستیم مکانیسم چیست. فهمیدم که چیزی بلد نیستم و همه درسهایی که در ایران خواندم، محفوظات است و چیزی برای مکانیسم و درک وجود ندارد. درحالیکه اگر مبحثی را درک نکنید، چیزی از آن متوجه نمیشوید و اگر چیزی را متوجه نشوید، نمیتوانید پایه علمی آن را خوب یاد بگیرید.
به یاد دارم که درس شیمی دارویی پیشرفته را پروفسور گیلبرت هایت (Gilbert Hite) تدریس میکرد که در آن زمان استاد مشاور من نیز بود. رفتم سر کلاس و دیدم دارد در مورد فضا، مولکولهای فضایی، مواد مخدر و چگونگی مکانیسم اثر صحبت میکند و من هیچچیز متوجه نمیشدم. به ایشان گفتم چیزهایی که میگوید، متوجه نمیشوم. او دو ساعت برای من وقت صرف کرد و توضیحاتی ارائه داد. یک مدل از مدلهای مولکولی نیز به من داد که شروع کردم به بررسی کردن این مدلها و درنهایت فهمیدم که در مورد چه چیزی صحبت میکنند.
ترم اول را که تمام کردم، نمره A گرفتم. یعنی 6 ماه اول بورسیه دولت ایران بودم و ماهی 160 دلار به من میدادند و از ترم دوم، به علت ممتاز شدن، بورسیه دانشگاه کلمبیا شدم و تا آخر تحصیلاتم بورسیه این دانشگاه باقی ماندم. بنابراین علاوه بر آنکه بابت تحصیل در آنجا پولی از من نمیگرفتند، کمکهزینه هم میدادند، درنتیجه کارم فقط درس خواندن بود. من در درسهایی که میگذراندم، مطالعات زیادی انجام میدادم. در شیمی آلی پیشرفته از پروفسور برزلا (Breslow)، (از استادهای مشهور آمریکایی که در این رشته شناختهشده است.) نمره A گرفتم.
فکر میکنید دلایل موفقیت شما در تحصیل چه بود؟
من در ارتباط با دروسم، تمام ژورنالهای آن موقع را مطالعه میکردم و دقیقاً میگفتم که در کدام صفحه راجع به فلان موضوع چه مطلبی نوشتند. یعنی استعداد و هوش خوبی داشتم. در بیوشیمی پیشرفته که پایهاش فهم و درک بود، با توجه به اینکه شیمی آلی را خوب یاد گرفته بودم، سیکل کرپس را نوشتم. همه دانشجویان آمریکایی از من سؤال میکردند و مرجع سؤالات آنها شده بودم. با توضیحاتی که برای دانشآموزان میدادم، در حقیقت یاد گرفتم که چگونه معلم خوبی باشم تا بتوانم مطالب را برای دانشجویان توضیح دهم. درنهایت دانشگاه را تمام کردم. رساله تحقیقاتی من در مورد ساختمان دکس فنیرآمین بود که یک آنتیهیستامین است و میخواستیم ببینیم ساختار فضایی آن به چه صورت است. همچنین ساختار فضایی متیل فنیدیت را نیز تعیین کردم و در رسالههای PhD آن دوره، رساله من در آمریکا اول شد. بدین ترتیب جایزه اول تحقیقات در آمریکا را برای رسالههای تحقیقاتیام دریافت کردم و بعد از پایان تحصیلات، تصمیم گرفتم که یک سال در دوره فوق دکترا تحصیل کنم. بنابراین به شیکاگو رفتم و در آنجا به همراه استادم پروفسور فرید (Josef Fried) از استادان برجسته شیمی (به خاطر خوششانسی همیشه استادان خوبی داشتم.) در مورد پلی سیکلیک آروماتیکها (ترکیبات سرطانزا که منجر به آلودگی هوا میشوند.)، تحقیق کردم. نتیجه تحقیقاتم در دانشگاههای کلمبیا و شیکاگوی آمریکا، چاپ 8 مقاله در بهترین مجلات آمریکا بود.
شما در آمریکا موقعیت خوبی برای تحقیق و ادامه تحصیل داشتید. چه شد که به ایران بازگشتید؟
زمانی که در آمریکا بودم، شاه به شیکاگو آمده بود و دانشجویان علیه شاه شعار میدادند. پروفسوری که با او کار میکردم، گفت «شاه آدم بسیار خوبی است و چرا اینها علیه او شعار میدهند؟» گفتم «این برای شما خوب است. او آمده اینجا و 20 میلیون دلار به کتابخانه شما داده که آن را تجهیز کنید. ولی در کشور ما برای دانشگاهها فکری نمیکند و به همین دلیل مردم و ازجمله دانشجویان با او موافق نیستند.» بعد به من گفت «چرا به ایران میروی؟ با این شرایطی که آنجا وجود دارد، امکان تحقیقات نداری، پس تو برای چه به ایران میروی؟» گفتم «من به کشورم دیندارم و چون درسی که در دانشگاه آنجا خواندم، به درد نمیخورد و تئوری بود، باید بروم و در آنجا تحول ایجاد کنم. شما مثل من در آمریکا زیاد دارید، ولی من باید تغییراتی در سیستم تدریس ایجاد کنم و به همین دلیل میخواهم به ایران برگردم.» بنابراین بعد از پایان تحصیلاتم در آمریکا نماندم و به ایران بازگشتم.
چه سالی به ایران بازگشتید و شرایط دانشگاه تهران در آن موقع چگونه بود؟
سال 1968 میلادی و مقارن با سال 1346 شمسی بود. آن زمان، پروفسور رضا رئیس دانشگاه تهران بود و به فکر افتاده بودند که گروهی از جوانان را وارد دانشگاه کنند. زیرا سیستم بستهای که پیش از آن در دانشگاه تهران بود،اجازه ورود جوانان به این حوزه را نمیداد.
یعنی قرار بود از استادان جوان استفاده کنند؟
بله، البته ما استاد نمیشدیم و بهعنوان معلم، قرار بود در دانشگاه خدمت کنیم. پروفسور رضا برای اینکه حقوق بیشتری به ما بدهد، ما را بهعنوان معلم دانشگاه پذیرفت (آن موقع استادیار دو هزار تومان میگرفت ولی به ما چهار هزار تومان حقوق میدادند.) تا در دانشگاه باشیم و تحقیق کنیم. من هم که علاقهمند بودم، آمدم ببینم چکار میتوانم بکنم. پس از ورود به دانشکده داروسازی، متوجه شدم کارهایی که در آمریکا انجام میدادم، احتمال ندارد که در ایران بتوانم انجام دهم. در همین زمان، اطلاع پیدا کردم که پروفسور لالهزاری، (یکی از اساتید سابقم که الآن مقیم آمریکا است.) در حال تحقیق بر روی ترکیبات هتروسیکل است. ما هم در قالب یک گروه چهارنفره (متشکل از خودم، پروفسور یلپانی و پروفسور ایپکچی از دانشگاه شریف و دکتر لالهزاری) شروع به تحقیق در مورد ترکیبات هتروسیکل کردیم. نتیجه تحقیقاتمان نیز در همان سالهای اولیه، چاپ تعدادی از مقالات در بهترین مجلات آمریکا مثل Journal Medicinal Chemistry و Journal Organic Chemistry بود. همچنین نتیجه کارهای تحقیقاتی من در طول این دو سال، ارائه تعداد 40 مقاله بود. خوب من جوانی بودم بااینهمه مقاله، بنابراین تقاضای دانشیاری کردم و این کار در دانشگاه تهران تا آن زمان سابقه نداشت. (قانون این بود که پس از چهار سال استادیاری، دانشیار میشدیم.) تقاضایم را بررسی کردند و پس از محاسبه دوره فوق دکترایم، من را دانشیار کردند. در حقیقت جوانترین دانشیار دانشگاه تهران در آن زمان من بودم و بعد از گذشت چهار سال نیز استاد شدم. آن موقع به آغاز انقلاب نزدیک بودیم و کار من فقط تحقیقات بود. ازاینرو، همکاران و استادانی که من را میدیدند، میگفتند «او دیوانه است. صبح تا شب در آزمایشگاه کار میکند و خودش را مسموم میکند. تحقیقات یعنی چه و اصلاً به چه درد میخورد؟»
چرا این حرف را میزدند؟
آن زمان، ایده این بود که تحقیقات به درد نمیخورد. و این وضع تا سالهای اول انقلاب هم همین بود. علت آن، تفکر حاکم در کشورهای جهان سوم بود که اعتقاددارند، تحقیقات را کشورهای جهان اول انجام میدهند و آنها هم میتوانند از نتایج تحقیقات این کشورها استفاده کنند. ولی نمیدانند استفاده از تحقیقات نیاز به دانش دارد و نمیتوان بدون دانش از تحقیقات دیگران استفاده کرد. درحالیکه الآن همه متوجه ارزش تحقیقات هستند، ولی در آن زمان کسی نمیفهمید تحقیقات چیست.
یکی از انگیزههای شما برای بازگشت به ایران، ایجاد تحول در سیستم تدریس دانشگاه بود. تا چه حد در این امر موفق شدید؟
آن زمان ما 8 استاد بودیم که همگی جوان و از آمریکا آمده بودیم. یک گروه بسیار خوب بودیم و من به آنها پیشنهاد راهاندازی دوره دکترا دادم. ولی به من خندیدند و گفتند «ما امکانات نداریم و با کدام امکانات، دورههای PhD راه بیندازیم؟» بنابراین به فکر آن بودم که تغییراتی ایجاد کنم. این را هم بگویم که از روزی که بهعنوان مدرس به دانشگاه آمدم، شروع به تدریس تمام دروس کردم. یعنی تغییراتی را که در مورد بحثهای تئوری مدنظرم بود، اعمال کردم. من شیمی آلی، شیمی دارویی، روشهای دستگاهی و شیمیفیزیک را با مکانیسم تدریس میکردم و چون میخواستم تحول ایجاد کنم، از روز نخستی که به دانشگاه آمدم، تدریسم را با مکانیسم شروع کردم. تا پیش از آن، همه از شیمی متنفر بودند، چون شیمی یک درس حفظی بود و دانشجویان باید مطالبی را حفظ میکردند و جواب میدادند. بعد که با مکانیسم این درس را تدریس کردم، و آنها شیمی را فهمیدند به آن علاقهمند شدند.امروز یکی از پیشرفتهترین مقالات ایران درزمینهٔ شیمی است و این به دلیل پایههایی است که ما و دیگران با نهادینه کردن مکانیسم و تحقیقات، بنیان گذاشتیم.
در کارنامه مسئولیتهای اجرایی شما، ریاست دانشکده داروسازی به چشم میخورد. چه شد که بهعنوان رئیس دانشکده انتخاب شدید؟
اوایل انقلاب، تعداد زیادی از استادان دانشگاه یا بازنشسته شدند و یا از کشور رفتند. پیش از انقلاب، تعداد استادان به بیش از 70 تن میرسید ولی بعد از انقلاب، تعداد هیئتعلمی دانشگاه داروسازی به 22 تن کاهش یافت. دکتر لالهزاری هم دانشگاه را ترک کرد و به آمریکا رفت و برخی از اساتید که باقیمانده بودند، بهعنوان رئیس دانشکده انتخاب شدند. مثلاً دکتر فرسام و پسازآن دکتر ایزددوست بهعنوان روسای دانشکده داروسازی انتخاب شدند. بعد از پایان ریاست دکتر ایزددوست، به این نتیجه رسیدند که فرد دیگری برای ریاست وجود ندارد، بنابراین از من خواستند ریاست دانشکده را قبول کنم و من گفتم «من محققم و ریاست به درد من نمیخورد.» گفتند «یا قبول میکنی یا فردی را از بیرون میآوریم و در اینجا میگذاریم.» این گفته به من برخورد و دیدم بد است که یکی را از بیرون بیاورند و بهعنوان رئیس دانشکده انتخاب کنند. بنابراین رئیس دانشکده شدم و از همان ابتدای ریاستم، تصمیم گرفتم که با تغییر سیستم، دستگاههای جدید بیاورم، برای گروههای مختلف تجهیزات ایجاد کنم تا دانشکده ازنظر تحقیقاتی پیشرفت کند. در همان زمان بود که انقلاب فرهنگی در دانشگاه آغاز و دانشگاه برای یک سال تعطیل شد. پسازآن، ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد و من که یکی از اعضای ستاد برای طراحی برنامهها بودم، دبیر شورای آموزش داروسازی و تخصصی شدم. این سمت مهمی بود، یعنی مسئول برنامه داروسازی کشور شدم و در این سمت بود که میتوانستم نقش خود را ایفا کنم.
چه سالی بهعنوان دبیر شورای آموزش داروسازی و تخصصی انتخاب شدید؟
سال 1365 بود و من باهمکاران دانشگاه مانند دکتر فرسام و دکتر خلج و دیگران برنامهریزی را شروع کردیم. در این میان، اولین فکری که کردم، راهاندازی دورههای تخصصی بود. منتها آن را دوره PhD اطلاق نکردیم تا به دلیل نفرات کم ما که بیش از22 تن نبودیم، به ما ایراد نگیرند. (آن موقع که تعدادمان زیاد بود، این کار را نکردیم و حالا با این تعداد نمیتوانستیم دوره PhD راهاندازی کنیم.) بنابراین نام این دوره را دوره تخصصی گذاشتیم ولی از اساتید دانشکدههای دیگر مانند دانشکده پزشکی، دانشکده علوم و دانشگاه شریف استفاده کردیم. بهعنوانمثال، از دانشگاه مشهد، دکتر بلالی بهعنوان سمشناس حضور داشت.(آن زمان که دبیر شورا بودم، همه استادان سمشناسی دانشگاه یا بازنشسته شده بودند و یا از ایران رفته بودند.) به خاطر دارم که برای تدریس از دانشجویان سال آخر ازجمله دکتر سبزواری، دکتر عزیزی و دکتر کبریایی خواهش کردیم که دروس سالهای پایینتر را تدریس کنند. یک خانم مربی هم داشتیم که ایشان هم ازدواج کرد و رفت. در حقیقت هیچکس در دانشگاه نبود و در این شرایط دوره تخصصی سمشناسی را ایجاد کردیم. (سمشناسی، شیمی دارویی، فارماکوگنوزی، فارماسیوتیکس و دورههای تخصصی مختلف را پایهگذاری کردیم.) ازآنجاییکه میدانستم دوره بالینی بسیار مهم است، به کانادا رفتم تا زمینه تبادل اساتید و دانشجویان را فراهم کنم. نهایتاً مقرر شد که دانشجویان به مدت شش ماه تا یک سال برای گذراندن دوره تکمیلی به خارج از کشور بروند و دولت ایران هزینه آنها را تقبل کند. بعد هم طرحی به مجلس بردم که هر دانشگاهی که یک دانشجوی تخصصی PhD پذیرش کند، بهطور سالانه، مبلغ پنج هزار دلار از امکانات دولت به او اختصاص دهند و این قانون تصویب شد. بنابراین دولت از همان سال برای هر دانشجوی تخصصی PhD، پنج هزار دلار داد و ما با این مبلغ به خرید دستگاههای مختلف پرداختیم و آزمایشگاهها را تجهیز کردیم. مجلس را اینطور توجیه کردیم که دولت سالی 20 هزار دلار برای بورسیه دانشجویان اختصاص میدهند و طی این مدت، این دانشجویان برای آن کشورها تحقیق میکنند. درحالیکه بهتر است این دانشجویان در کشور بمانند و با اختصاص مبلغ کمتری به میزان پنج هزار دلار، تحقیقات را برای کشور خودمان انجام دهند. این توجیه مقبول واقع شد و مورد تصویب قرار گرفت. نتیجه این شد که تمام آزمایشگاههای دانشکده داروسازی تجهیز شدند.
یعنی دانشجویان به خارج از کشور فرستاده نشدند؟
دانشجویان را به خارج فرستادیم. یعنی هم دانشکده را تجهیز میکردیم و هم تربیت دانشجویان دورههای تخصصی را آغاز کردیم. چراکه دانشجویان تخصصی باید تحقیق میکردند و نیاز به امکانات داشتند. امکانات را از همین پول تأمین کردیم و دستگاههای لازم برای تجهیز آزمایشگاه خریداری شدند. بدین ترتیب تحقیقات شروع شد و برخی از اساتید که نام آنها در این گفتوگو ذکر شد، مانند دکتر سبزواری و دکتر عزیزی همان زمان به خارج فرستاده شدند، تعدادی هم داخل تحصیل میکردند. امروز همه اساتید دانشکده داروسازی در رشته سمشناسی استاد طراز اول هستند و این از همان برنامههایی است که در آن دوره طراحی کردیم. بهعنوانمثال، دکتر عبداللهی که یکی از دانشجویان بود، الآن جزء یک درصد دانشمندان برتر جهان است. پسازاینکه دانشجویان را به دورههای ششماهه و یکساله به کانادا و کشورهای دیگر میفرستادیم، به دلیل سطح علمی این دانشجویان، دانشگاههای خارج از کشور برای پذیرش آنها راغب بودند.این دانشجویان نیز که به این کشورها میرفتند، مشاهده کردند تحقیقاتی که در اینجا انجام میدهند با تحقیقاتی که در کانادا و یا در کشورهای دیگر انجام میدهند، تفاوتی ندارد. بنابراین باجرات کامل به کشور بازگشتند و شروع به تحقیقات و تدریس کردند. همان زمان مأمور شدم که برای تبادل استاد و دانشجو به کانادا بروم. دریکی از شهرهای کانادا، تصمیم گرفتیم با یکی از دانشگاههای آنجا قرارداد ببندیم و از آن دانشگاه خواستیم که دانشجویان ما را پذیرش و استاد بالینی تربیت کنند. آنها نیز پذیرفتند و گفتند که یک استاد دارند که تحصیلکرده آمریکا است و به کانادا بازگشته است. یک دانشجو برای خودمان و دو دانشجو از دانشگاه شما برای گذراندن این دوره پذیرش میکنیم. بدین ترتیب قرارداد منعقد شد و به ایران برگشتیم. در همان زمان دکتر غلامی و دو تن از استادان دیگر از آمریکا آمده بودند. من با این استادان ملاقات کردم و به آنها گفتم «من به کشور دیگری رفتم و دارم با آنها دانشجو تبادل میکنم که برای ما استاد بالینی تربیت کنند. شما سه نفرید و استاد آن دانشگاه، یک نفر است. بیایید گروه بالینی را راه بیندازیم.» بدین ترتیب، این اساتید، گروه بالینی را راه انداختند و دانشجو گرفتند. بهطوریکه الآن گروه بالینی، یکی از بهترین گروههای دانشکده است. هم برای دانشگاههای داروسازی کشور، داروساز بالینی تربیت میکنیم و هم اینکه در دنیا شناختهشدهایم و پزشکان نیز آنها را قبول دارند.
در مورد کار داروسازان بالینی بیشتر توضیح میدهید؟
داروسازان بالینی در بیمارستانها کار میکنند.اگر از پزشکان سؤال بفرمایید میگویند اینها ازنظر سواد بینظیرند. در بیمارستانها تشخیص با طبیب است و تجویز دارو با داروساز بالینی است. داروسازان بالینی، میزان مصرف دارو را در بیمارستانها بسیار کم میکنند زیرا دانش دارویی دارند. این دسته از داروسازان میتوانند در اورژانس و زمانی که بیمار در مرحله بیهوشی قرار دارد، دارو تجویز کنند و بیماری را کاملاً کنترل کنند. در اغلب گروههای درمانی، یک داروساز بالینی حضور دارد.
شما پس از بازگشت به کشور، تحولات زیادی همچون راهاندازی گروه داروسازی بالینی در دانشکده ایجاد کردهاید. نمونه دیگری از تحولات این حوزه را که به همت شما بوده، مثال بزنید.
مورد بعدی بیوتکنولوژی است که در آن زمان کسی نمیدانست چیست. به خاطر دارم که دکتر طباطبایی از انگلستان و یکی دیگر از دوستانمان دکتر نایب پور از کانادا آمده بود و مانند همین داستان را برای آنها پیاده کردم. از آنها خواستم گروه بیوتکنولوژی را راه بیندازند و آنها این گروه را ایجاد کردند. امروز این گروه از بهترینهاست و خدماتی که ارائه کرده است، بههیچوجه قابلشمارش نیست. این گروه تعداد زیادی از اقلام دارویی مانند اینترفرون، جیسیاساف، اریتروپوئتین و تمام داروهای بیوتکنولوژی که ارزبری بسیار بالایی در این کشور دارد، تولید و وارد بازار کردند. یعنی ضمن تربیت دانشجو، درزمینه های مختلف تحقیق میکردند.
در حال حاضر چند گروه در دانشکده داروسازی وجود دارد؟
از زمانی که کار را آغاز کردیم، تاکنون 13 گروه مختلف در دانشکده داروسازی راهاندازی و برای این گروهها، دورههای تخصصی ایجادشده است که میتوانند درزمینهٔ مختلف داروسازی متخصص تربیت کنند.
چه انگیزهای در پشت اینهمه تلاش و فعالیت شبانهروزی شما بود؟
طبیعتاً کارهایی که میکنیم، برای کشور است و نتیجه کارهای تحقیقاتیام باعث شد که تعداد زیادی متخصص و داروساز باسواد برای کشور تربیت شود.
تلاشهای شما در سطح کشور چه نتایجی در برداشت؟
تعدادی دانشکده داروسازی جدید در سطح کشور ایجاد شد که نیاز به مدرس داشتند و مدرسان آن را ما تربیت کردیم. اکثر اساتید دانشکده داروسازی دانشگاه شهید بهشتی از دانشجویان ما هستند و امروز این دانشکده یکی از بهترین دانشکدههای داروسازی کشور است. دانشگاه تبریز نیز از دانشگاههای قدیمی بود که پیشتر ایجادشده بود و بعدها تکمیل شد. دورههای تخصصی نیز در دانشگاه شهید بهشتی، اصفهان، تبریز، مشهد و سایر دانشگاهها ایجاد شد. درمجموع، لزوم انجام تحقیق در کشور نهادینه شد و نیاز به فرستادن دانشجویان به خارج از کشور برای انجام تحقیق برطرف شد.
مثالی بزنید که اهمیت تحقیق در رشته شما کاملاً در آن مشهود باشد؟
زمانی که جنگ ایران و عراق شد، عراق شروع به استفاده از سلاحهای شیمیایی کرد. به خاطر دارم که در دانشکده بودم و سپاه یک نمونه آب برای من آورد که متعلق به منطقه کردستان بود و ایجاد تاول میکرد. بررسی کردیم و متوجه شدیم که در حقیقت اینها از گاز خردل استفاده میکنند. نتیجه تحقیقاتمان را به سپاه گزارش کردیم و آیتالله رفسنجانی در خطبه پیش از نماز جمعه ذکر کرد که مطابق تحقیقات انجامشده، عراق جنگ شیمیایی را آغاز کرده است. همان موقع نحوه تشخیص و چگونگی درمان این عارضه را توضیح دادیم و در رابطه با نحوه پیشگیری اطلاعات لازم را ارائه دادیم. بدین ترتیب همکاری بین دانشکده و سایر دانشگاهها با سپاه و ارتش برای محافظت در برابر جنگهای شیمیایی شکل گرفت. شاید اینجا بود که به ارزش تحقیقات پی برده شد، چراکه تا آن زمان اهمیت تحقیقات را نمیدانستند و زمان جنگ، الگوی تمامعیاری بود که محققان کشور در آن نقش داشتند.
به جز دانشگاه تهران، کدام دانشگاهها در زمان جنگ با ارتش و سپاه همکاری داشتند؟
دانشگاه شریف و سایر دانشگاهها، جنگ را ازنظر علمی اداره میکردند و اگر امروز پیشرفتی را درزمینهٔ نظامی میبینیم، حاصل همکاری دانشگاههای کشور با سپاه و ارتش است. امروز نتیجه این همکاریها را درزمینه های مختلف و حتی در فضا ملاحظه میفرمایید و حتی پیشرفتهای انجامشده در بحث انرژی هستهای نتیجه تحقیقات است. همچنین تحقیقات باعث شده که درزمینهٔ سلولهای بنیادی دستاوردهای زیادی داشته باشیم. ملاحظه بفرمایید که از زمان جنگ به بعد هم دانشگاه نایستاد و امروزه تمام اساتید در حال تحقیق بر روی زمینههای مختلف هستند. این در حالی است که گاهی ایراد گرفته میشود که با انجام تحقیقات، شما به رتبه 15 دنیا ازنظر انتشارات رسیدید و این برای کشور چه فایدهای دارد؟ درصورتیکه این محققین هستند که دارو تولید میکنند و دانشجویان ما نیز موفق به تأسیس شرکتهای دانشبنیان میشوند.
درزمینهٔ تولید دارو چه موفقیتها و دستاوردهای مهمی داشتهایم؟
نتیجه تحقیقات ما باعث تولید نمونههای مختلف دارو و عرضه آن به بازار شد. یک نمونه از آن، دفراسیروکس، دارویی برای تالاسمی است. روند تولید این دارو به این شکل بود که در آزمایشگاه دانشجویان تحقیق و ابتدا آن را در حد آزمایشگاهی تولید کردند. پسازآن، این دارو در حد پایلوت و بعد در حد صنعتی تولید شد. زمانی که این دارو را تولید کردیم، آمریکا در فاز سه بالینی در حال تحقیق بر روی این دارو بود. این دارو توسط FDAتائید و در امریکا وارد بازار شد، ماهم این دارو را روانه بازار ایران کردیم. در حقیقت روش تولید آن را در اختیار شرکت اسوه قراردادیم و قراردادی با شرکت اسوه بستیم که بر اساس آن سه درصد از سود فروش این دارو به مرکز تحقیقات علوم دارویی داده شود. یعنی از این طریق به مرکز تحقیقات علوم دارویی هم کمک شد. بعدها این دارو صادر هم شد. به خاطر دارم دکتر دیناروند در سمت معاون غذا و داروی وزارت بهداشت، دارویی به نام نیتیزینون از فرانسه وارد میکرد و واردکردن این دارو از آن کشور گرفتاریهایی داشت. دکتر دیناروند به من گفت «ببین میتوانید این دارو را تولید کنید تا از گرفتاری با کشور فرانسه راحت شویم؟» مولکول آن را بررسی کردم و دیدم قابلیت تولید دارد. سرانجام این دارو را تولید کردیم و دکتر رضائی فر که یکی از شرکتهای دانشبنیان را به کمک همکاران بناکرده است، این دارو را به شرکت اسوه ارائه داد و این شرکت دارو را وارد بازار کرد. سومین مثال، فینگولیمود برای بیماری اماس است. ما این دارو را مطالعه کردیم و روش ساخت آن را بهینه کردیم. سپس بهصورت پایلوت و بعد در ابعاد صنعتی این دارو را در اختیار شرکت اسوه قراردادیم. این دارو همین امسال وارد بازار شد و تعداد زیادی از بیماران اماس از این دارو استفاده میکنند. این در حالی است که ورود این دارو به بازار ایران همزمان با ورود آن به بازار آمریکا بود و این نشانگر آن است که تحقیقات ما درست همزمان با کشورهای دیگر پیش میرود. بنابراین دستاوردهای ما درزمینهٔ تولید دارو زیاد است.
به خاطر دارم که در زمان جنگ، در جبههها به مورفین نیاز داشتیم. به همین جهت، تحقیقات برای تولید این دارو در آزمایشگاه آغاز شد و درنهایت این دارو را پس از تولید به شرکت دارو پخش دادیم. همان زمان به کدئین بهعنوان داروی ضد سرفه احتیاج داشتیم و این دارو جزء داروهای مخدر بود که بهسادگی به ایران نمیدادند. ما توانستیم کدئین را از مورفین درست کنیم. تکنولوژی آن را توسعه دادیم و به شرکت تماد دادیم و کدئین فسفات ایجاد شد. هنوز هم کدئینی که در بازار مصرف میشود، همان کدئینی است که ما ایجاد کردیم. درمجموع، داروهای مختلفی به ذهنم میآید که موفق به تولید آن شدیم. در اینجا میخواهم یک نتیجهگیری کنم و آن این است که تحقیقاتی که انجام میشود، علاوه بر مطرحشدن در سطح بینالمللی، نتایج کاربردی هم دارد که برای کشور مفید است. نهتنها ما بلکه همه دانشکدهها، در این زمینهها در حال تحقیق هستند و داروهای مختلف را تولید و با صنعت همکاری میکنند. درمجموع همکاری صنعت با دانشگاه مفید و نتیجهبخش است و من چند مورد از این نتایج را ذکر کردم.
همانطور که میدانید 80 سال از عمر دانشگاه میگذرد. لطفاً چکیدهای از روند تحولات دانشگاه از آغاز تأسیس تاکنون برایمان بگویید.
اتفاقاتی که افتاده مربوط به دو برحه زمانی است. برحه اول از زمان آغاز تأسیس این دانشگاه در سال 1313 تا استقلال دانشکدههای پزشکی، داروسازی و دندانپزشکی از یکدیگر است و پس از استقلال این دانشکدهها، مرحله بعدی آغاز میشود. درمجموع، ایده تولید دانشگاه ایده بزرگی بوده است و فراموش نشود کسانی که در تأسیس دانشگاه نقش داشتند، واقعاً به این مملکت خدمت کردهاند، چراکه مرکز علم را ایجاد کردند. دانشکده پزشکی جزء نخستین دانشکدههایی است که ابتدا در سالن تشریح ایجاد شد و بعد در سال 1316 ساختمان دانشکده پزشکی فعلی ایجاد شد. در آن زمان دانشکدههای داروسازی، پزشکی و دندانپزشکی همه در یکجا بودند. بعدها در سال 1335 این دانشکدهها از هم جدا شدند. ابتدا دانشکده داروسازی و سپس دانشکده دندانپزشکی مستقل شدند. تا آن زمان باهم بودیم و خوششانسی من ازاینرو بود که پس از استقلال دانشکده داروسازی وارد آن شدم.
بهعنوان استاد پیشکسوت دانشگاه علوم پزشکی تهران، آینده این دانشگاه را چطور میبینید؟
با توجه به اساتید برجسته دانشگاه علوم پزشکی تهران نهتنها در دانشکدههای پزشکی بلکه در سرتاسر دانشگاه تهران، و در رشتههای مختلف ازجمله رشتههای مختلف مهندسی، شیمی و حقوق، آینده دانشگاه تهران روشن و در حال پیشرفت است. بهخصوص اینکه با روشن شدن اهمیت تحقیقات در پیشرفت مملکت، این دانشگاه نقش عمدهای در آموزش و تحقیق دارد.
از لزوم رعایت اخلاق حرفهای در سطوح مختلف دانشگاه بگویید.
در همه کارهایی که انجام میدهیم، باید اخلاق را رعایت کنیم. بهخصوص آنکه استاد دانشگاه باید الگوی اخلاق باشد و رعایت اصول اخلاقی را بکند. بهعنوان اساتید دانشگاه باید فردی را تربیت کنیم که دو پدیده عالم بودن و بااخلاق بودن را داشته باشد و درمجموع خداشناس باشد. نمیخواهیم پزشکی را تربیت کنیم که این پزشک علم درجهیک داشته باشد ولی اخلاق پزشکی را رعایت نکند. و اصولاً پزشکی که بااخلاق نباشد، به چه درد مردم مملکت میخورد؟ در تاریخ گذشته این کشور، پزشک همیشه الگوی اخلاق بوده است و امروز نیز پزشکان، داروسازان و دندانپزشکان بایستی الگوهای اخلاقی کشور باشند تا دیگران از اینها تبعیت کنند. در دانشگاه، دانشجو از استادش تبعیت میکند و اگر استادی در تدریس و ارائه خدمات، بهعنوانمثال در ورود بهموقع به بیمارستان کوتاهی کند، دانشجو از چه کسی اینها را یاد بگیرد؟ پس آگاه باشیم که دانشجو از استاد یاد میگیرد، بنابراین لازم است همگام بااینکه به دانش و پژوهش اهمیت میدهیم، اخلاق را هم مهم بشماریم و دقت کنیم که افرادی را که تربیت میکنیم برای اجتماع مفید باشند.
رعایت اخلاق حرفهای در حوزه داروسازی چه اهمیتی دارد؟
اعتقاددارم داروسازان باید تعهد اخلاقی و حرفهای داشته باشند و ارائه خدمات را در اولویت یک خود قرار دهند. چون 95 درصد دانشجویان ما، پس از فارغالتحصیل شدن به داروخانه میروند و این افراد بایستی در ارائه خدمات دارویی در داروخانهها الگو باشند. چراکه آخرین جایی که مردم درروند درمان خود به آن مراجعه میکنند، داروخانه است و بایستی از داروخانه خوشحال بیرون بیایند. یعنی احساس کنند که بیماری آنها درمان میشود و داروساز در این میان نقش بسیار مهمی دارد. اگر داروساز چند کلمه با بیمار صحبت و او را در مورد نحوه استفاده از دارو ارشاد کند و به بیمار قوت قلب بدهد که با داروهای تجویزی پزشک، بیماری وی درمان میشود، بیمار با روی شاد از داروخانه خارج میشود. چراکه بعد روانی، بخش عمدهای از روند درمان است، یعنی اگر بیمار احساس کند که بهبود پیدا میکند، بهبود مییابد و البته این خداوند است که برای درمان بیماری کمک میکند. ولی در این میان، پزشک نقش عمدهای پیدا میکند و خداوند در قرآن به پیامبر خود دستور مراجعه به پزشک به هنگام بیماری را میدهد. یعنی میگوید واسطههایی در این دنیا وجود دارند که در درمان بیماری لازم است، این واسطهها گروه پزشکی هستند.
استاد چه سالی ازدواج کردید و چند فرزند دارید؟
در سال 1328 ازدواج کردم و در ازدواج شانس آوردم، چراکه همسرم یک خانم مؤمنه است. پس از ازدواج باهمسرم، راهی آمریکا شدیم. یعنی طی دو سالی که آمریکا بودم، به ایران آمدم، ازدواج کردم و همسرم را به آمریکا بردم. زمانی که درس میخواندم، تا ساعت 4 صبح در آزمایشگاه بودم و پسازآن به خانه میآمدم و 8 صبح به دانشگاه میرفتم. شرایط سخت بود و بعدازاینکه به ایران آمدم، شش صبح از خانه بیرون میآمدم و 9 شب برمیگشتم. گاهی اوقات بسیار خسته میشدم و این شرایط زندگی من بود.
دو پسر دارم که یکی از آنها، در حال گذراندن دوره دکترای مدیریت است و دیگری باهمسر خود درزمینهٔ کامپیوتر کار میکند. خلاصه به رشته پدرشان وارد نشدند، چون دیدند این رشته که در آن مجبور هستی از صبح تا نصفهشب کارکنی و به خانواده نرسی، به درد نمیخورد! درواقع، این کوتاهی از من بوده است که نتوانستم آنطور که باید به خانوادهام برسم.
با این شرایط و مشغله کاری فراوان، چالش و مشکل در زندگی شخصی خود پیدا نکردید؟
خانم من درک بسیار بالایی دارد و متوجه اهمیت کارهایی که انجام میدادم بود. او با من بسیار همراه بود و همراهی همسر خیلی مهم است. چراکه اگر همراهی همسر وجود نداشته باشد، پیشرفتی نیز وجود ندارد. بنابراین اگر من پیشرفتی داشتهام، مرهون همکاری همسرم است. درواقع ایشان با من همکاری کردند تا بتوانم نقش خود را در کشور ایفاء کنم. فکر و ذکر من خدمت به مملکت بوده است و نتایج این زحمات کسب جوایز متعددی است که به دلیل انجام کارهای تحقیقاتی دریافت کردهام و البته شخصاً دنبال اینها نبودهام.
از مهمترین جوایزی نام ببرید که تاکنون دریافت کرده اید.
دریافت نشان افتخار دانش از رئیسجمهور از مهمترین افتخاراتم است. همچنین سه مرتبه جایزه اول جشنواره رازی را کسب کردم و جزء اولین نفراتی بودم که موفق به کسب جایزه اول تحقیقات جشنواره خوارزمی شدم. همچنین جایزه اول آموزش و بسیاری از جوایز دیگر را دریافت کردم. تعداد زیادی لوح دارم که درواقع نشانه قدردانی مملکت است. بعضیها فکر میکنند که اگر کار کنند، مملکت قدردان نیست ولی مملکت قدردان است و نمونهاش من هستم که کسی در این دنیا مرا نمیشناخت و فقط خدا به من کمک کرده است. همه این جوایز نشان میدهد دولت و مملکت قدردان کسانی هستند که زحمت میکشند. آخرین جایزهای که گرفتم، جایزه البرز بود که اخیراً به دلیل خدماتی که در حوزه تحقیقات انجام دادهام، دریافت کردم. جایزه دکتر تفضلی از کرمان، از دیگر جوایزی بود که به دلیل انجام تحقیقات برجسته به من ارائه شد. همچنین جایزه کتاب برگزیده دانشگاه تهران را دریافت کردم. دوتا از کتابهایم بهعنوان بهترین کتاب کشور برگزیده شدند که یکی از آنها درزمینهٔ شیمی دارویی و دیگری در مورد روشهای دستگاهی بود. بیشتر کتابهایی هم که نوشتم، در دانشگاه تهران به چاپ رسیده و برای دانشجویان قابلیت استفاده دارد.
بهعنوان سؤال آخر توصیه شما به دانشجویان جوان داروسازی چیست؟
توصیه من منحصر به دانشجویان داروسازی نیست. آینده کشور به دست این دانشجوها است و توصیه نخست من آن است که درس بخوانند و دنبال یادگرفتن علم و محقق شدن کاربردی آن باشند تا بتوانند به مردم خدمت کنند. توصیه دوم آن است که خدا را قبول داشته و یادشان باشد که اگر به موفقیتی میرسند، به دلیل کمک خداوند است. از دانشجویان میخواهم که خداوند را فراموش نکنند و همیشه به آنها میگویم که نمازتان را بخوانید زیرا که نماز، پایه همه امور است. اگر شما به مشکلی برخورد کنید، فقط بااتصال به خداوند میتوانید این مشکل را حل کنید و اگر میخواهید دنیا و آخرت را داشته باشید، خدا و خدمت به خلق خدا را فراموش نکنید. یعنی فکر و ذکرتان خدمت به خلق خدا باشد و دنبال پول و ثروت نباشید. اگر کسی میخواهد پول و ثروت داشته باشد، راهش دانشگاه نیست، بلکه راه آن این است که از بچگی به بازار و دنبال تجارت برود. دانشگاه محل تجارت نیست، بلکه مکانی برای علم، تقوا و خدمت به مردم است.
نظر دهید