گفت و گو با دکتر قدسیه بنی واهب خیر حوزه سلامت

دکتر بنی واهب: حفظ کرامت انسانی بیماران، نداشتن نگاه ابزاری به آنها از عوامل موفقیت در رشته پزشکی به شمار می رود

روابط عمومی دفتر ارتباط با دانش آموختگان، در راستای معرفی خدمات اساتید خیر و پیشکسوت دانشگاه، با دکتر قدسیه بنی واهب استاد روانپزشکی و موسس انجمن خیریه بیماران اعصاب و روان استان کرمان با همراهی دکتر یعقوبی نماینده ورودی های سال ۱۳۵۱ دانشکده پزشکی گفت و گویی انجام داده که در ادامه می خوانید.

به گزارش سینا رسانه دانشگاه علوم پزشکی تهران، دفتر ارتباط با دانش آموختگان، گفت و گوی روابط عمومی این دفتر را با دکتر قدسیه بنی واهب در ذیل می خوانید:

دکتر بنی واهب ابتدا مختصری از پیشینه خود برای مخاطبین دانشگاه بفرمایید؟
دکتر قدسیه بنی واهب هستم ورودی سال 1351 دانشگاه تهران.  از این تریبون سلامی ویژه دارم به تمامی هم دوره ای هایم که در این پنجاه سال، خدمات بسیار ارزنده ای به جامعه‌ی پزشکی ایران و همچنین دنیا ارائه داده اند. در زمان ما تمام دانشجویان یک هدف و ایده داشتند، خدمت رسانی به مردم. به تعبیری آرمان و هدف همه‌ی ما خدمت به جامعه‌ی انسانی بود چون به این هدف ایمان داشتیم و می دانستیم در انجام هر کاری باید هدف و آرمان داشت تا به نتیجه رسید. من همیشه محیط دانشگاه، به ویژه دانشگاه تهران را مقدس می‌دانم و از اساتیدی که به ما روش درست زندگی کردن، انسان بودن و علم و دانش را آموختند سپاسگزارم. به یاد دارم دکتر مژدهی رئیس دانشکده‌ی پزشکی وقت، در یکی از سخنرانی های خود  ما  200نفر (دانشجویان پزشکی ورودی سال 1351)را نخبگان و شاگرد اول های ایران خواند که با گذشت زمان سخن ایشان با خدمات ارزنده ی این عزیزان در داخل و خارج کشور به واقعیت پیوست.
خب، بنده تمام دوران تحصیلی خود را تا دیپلم در شهرستان بم گذراندم. سپس با قبولی در رشته پزشکی دانشگاه تهران به تهران آمدم و پس از فارغ التحصیلی علی رغم تاکید استادانم که بلافاصله در رشته هایی چون جراحی، پوست، زنان و... تخصص بگیرم برای ادای دین به زادگاهم شهر بم برگشتم. چون خدمت به مردمم را یک تکلیف می دانستم. آن زمان شهر بم پزشک زن نداشت و بنده با ویزیت روزی 80 بیمار به مردمم خدمت می کردم. پس از 4 سال به دلیل عرق به زادگاهم و اینکه ارتباط بیشتر و بهتری با ساکنین آنجا برقرار کنم رشته روانپزشکی را برای تخصص برگزیدم. چون معتقدم برای درک این رشته باید در  بطن جامعه و بین مردم بود، به همین دلیل از دوران رزیدنتی این نوع بیماران را ویزیت می کردم. هرگاه خاطرات آن دوران را مرور می کنم از توان و انرژی که داشتم متعجب می شوم شاید این توان از انگیزه‌ای بود که برای خدمت به این مردم محروم داشتم، مردمی که بسیار قدر شناس بودند و هستند.  باید متذکر شوم که ما در معرفی پزشکان خوب و تخصصشان موفق نبوده ایم به همین دلیل در شرایط کنونی متاسفانه نگاه‌ها به پزشکان به گونه‌ایست که تصور می‌شود آنها بیشتر در فکر مادیات هستند.

در این بخش از گفت و گویمان، در مورد تاسیس مرکز جامع درمانی و توانبخشی گلستان سلامت توضیح دهید؟
در علم روانپزشکی بیماران به دو گروه تقسیم می‌شوند، بیماران حاد که دوره‌ی درمان خود را بیشتر در بیمارستان‌های آموزشی می‌گذرانند و از دو هفته تا دو ماه آن دوره را طی می‌کنند و بعد به آغوش خانواده باز می‌گردند. (بیمارستان شهید بهشتی کرمان بیماران حاد را پذیرش می کند). پروسه‌ای در علوم روانپزشکی وجود دارد که موجب می شود بیماران حاد تبدیل به بیماران مزمن ‌شوند به بیان دیگر، بیماری آنها فقط کنترل می‌شود اما بهبود کامل نمی‌یابد که بعضی از این بیماران توسط خانواده و جامعه پذیرفته نمی شوند.
در زمان رزیدنتی وقتی برای نخستین بار به مرکز نگهداری بیماران مزمن رفتم بسیار برایم سخت بود بطوریکه  در گزارش روز بعد برای استادم عنوان کردم که هیچگاه با در بخش بیماران مزمن کار نخواهم کرد، اما استادم گفت، شما در آینده باید مرکزی برای این بیماران احداث کنید و این جرقه‌ای را در ذهن من ایجاد کرد که موجب تاسیس این مرکز شد. البته یکی دیگر از دلایل تاثیرگذار در تاسیس این مرکز، صحبت های دکتر آروا، پزشک فلیپینی که در ایران خدمت می‌کرد، بود که تاکید داشت، روانپزشک باید مددکار اجتماعی هم باشد. وقتی از او خواستم بیشتر توضیح دهد گفت، شما به عنوان یک مددکار کنار این بیماران هستید. آنها غیر از خانواده خود و شما پناهی ندارند. او مسر بود باید مرکزی را برای نگهداری آنها تاسیس کنیم و این پیشنهاد موجب راه اندازی انجمن خیریه‌ی حمایت از بیماران اعصاب و روان در سال 1378شد که ادعا دارم نخستین انجمن خیریه در این خصوص در ایران است.
ساخت این مرکز با کمک مالی 600 میلیون تومانی مهندس طهماسبی و زمینی که توسط یک موسسه نیکوکاری در اختیار ما قرار گرفت، در سال1385 به پایان رسید. البته به مرور در تامین تغذیه و حتی آب شرب (زیرا مرکز تا سال 91 آب لوله کشی نداشت) و بسیاری دیگر از موارد مهم، از حمایت های فراوان خیرین برخوردار شدیم.
از همان ابتداری آغاز بکار این مرکز در مناسبت های مختلف منجمله اعیاد، تولد ها، جشن های ملی و مذهبی و روز درختکاری، خیرین درختی را با نام خود می کارند به همین منظور تابلویی هم با نام افراد حقیقی و حقوقی ثبت و در ساختمان نصب شده است. در حال حاضر، این مرکز از سه بخش مردان، یک بخش زنان، رستوران، نگهبانی، موتورخانه و واحد ستادی تشکیل شده و شامل هفتاد نفر پرسنل اعم از، روانپزشک، پزشک عمومی، پرستار، بهیار، کادر ستادی، حسابدار، مسئول فنی، نگهبانی و آشپز است که شبانه روز مشغول خدمت هستند. در حدود 300 بیمار در این مرکز بستری و حدود پنجاه بیمار در منزل ویزیت هفتگی می شوند. به طور روتین  برای آنها دارو برده می شود و در صورتی که نیاز به روانپزشک داشته باشند شخصا آنها را ویزیت می‌کنم، البته تعدادی از این نوع بیماران در نوبت اند که در صورت ترخیص بیمار یا وسعت بخش‌ها، پذیرش ‌شوند. در بازدید‌ها و نظارت‌هایی صورت گرفته سازمان بهزیستی، این مرکز بزرگترین مرکز نگهداری بیماران اعصاب و روان در جنوب شرق ایران است هر چند بیمارستان امین آباد در تهران با داشتن 500 بیمار اعصاب و روان، در این حوزه بزرگترین است. به تعبیر من این مرکز، مکانی برای پناه بیماراه اعصاب و روان است.
به نظر من این بیماران بی پناه ترین افراد و پرهزینه ترین بیماران در تمام دنیا هستند چون وقتی فردی دچار این بیماری  می شود برای خانواده و جامعه سربار خواهد بود. همه ی ما به عنوان شهروند جامعه در قبال این نوع افراد وظایفی داریم  چون رفتار مردم نسبت به این افراد آگاهانه نیست.  هر فردی باید از لحاظ خدمات اجتماعی و مسائلی که از عهده خانواده این گونه بیماران خارج است کمک کند. البته در گذشته به دلیل  پیوستگی خانواده‌ها اگر فردی به این بیماری دچار می‌شد مورد حمایت کامل قرار می گرفت اما امروزه به دلیل هسته‌ای شدن خانواده ها، این نوع بیماران از حمایت های همه جانبه خانواده محرومند. به همین دلیل نیاز به اینگونه مراکز به شدت احساس می شود. به طور قطع، اداره این گونه مراکز نه تنها در ایران،  بلکه در تمام دنیا تنها بر عهده دولت نیست بلکه توسط NGO ها اداره می شوند .
در بین ورودی های1351 تفکری وجود دارد مبنی بر اینکه اگر در جایگاه خوبی قرار گرفتیم و فقط به فکر خود باشیم و اطرافیانمان خوشحال و خوشبخت نباشند از آنچه که داریم لذت نخواهیم برد. ما به این نگاه جامعه نگر پایبند مانده ایم بطوریکه شاهد خدمات ارزنده دوستانمان در نقاط مختلف کشور عزیزمان هستیم.
پروفسور بهروز برومند بنیانگذار دانشگاه علوم پزشکی ایران که در یک دوره به طور افتخاری در دانشگاه تهران تدریس می‌کرد، به ما می‌گفت، شما به عنوان یک پزشک باید بیمار را جذب کنید و نگاهتان رفع نیاز او باشد اینگونه است که بیمار شما را ناجی خود می داند و جذب شما می شود. شما هم احساس رضایت وصف نشدنی خواهید داشت که موجب آرامشتان خواهد شد.

شرایط پذیرش بیمار در این مرکز به چه صورت است؟
طبق ضوابط، بیمار مزمن اعصاب و روان دارای مولفه‌هایی است که پس از تایید آن توسط هیات وزیران پذیرش آنها از شش ماه تا یک سال انجام می گیرد. البته بعضی از بیماران پس از کار درمانی، ورزش و... به آغوش خانواده باز می گردند و حتی تشکیل خانواده می دهند ولی بیماری هم هست که به دلیل مجهول الهویه  بودن و ابتلا به اسکیزوفرنی 20 سال است در این مرکز بستریست و نمی توانیم او را به مکانی دیگر انتقال دهیم.

درصد شیوع بیماری اعصاب و روان در کرمان به چه صورت است؟
شیوع بیماری‌های مزمن پیشرفته اعصاب و روان در کل دنیا یک درصد است. در این استان هم به همین صورت است اما امروزه، شیوع این بیماری در دنیا بسیار زیاد شده و طبق تحقیقاتی که در تهران انجام گرفته چهل درصد افراد در یک دوره‌ی زندگی خود دچار افسردگی، استرس و اضطراب می‌شوند و نیاز به مراجعه به روانپزشک دارند اما شیوع بیماران اسکیزوفرنی و دو قطبی که در مرکز ما پذیرش می‌شوند یک درصد است که جزو بیماران روان‌پریش و مزمن تعریف می‌شود.

انگیزه شما برای ورود به رشته‌ی روانپزشکی چه بود؟ اگر به دوران دانشجویی برگردید باز هم این رشته را انتخاب می کنید؟
بودن در جمع افرادی که به من نیاز دارند که درمان شوند برایم لذت بخش بوده و هست. از ابتدای تحصیلم در دانشگاه تصمیم داشتم رشته‌ای را انتخاب کنم که بیشتر از همه‌ی رشته‌ها با افراد سروکار داشته باشم و روانپزشکی را برگزیدم چون با تک تک افراد در ارتباط هستم.
به یاد دارم در یک شب سرد زمستانی که برف می‌بارید وقتی به مرکز آمدم و یکی از بیماران را دیدم که لیوان چای در دست دارد و در کنار رادیاتور نشسته و بیرون را نگاه می‌کند آن لحظه احساس کردم خوشبخت ترین فرد دنیا هستم و آن حس، بزرگترین حس خوبی بود  که در کل دوران زندگی داشتم و این همان احساس دوست داشتن و رضایت از انتخاب این رشته است.
در رابطه با اینکه اگر به گذشته باز می‌گشتم آیا بازهم این رشته را انتخاب میکردم باید با کمال صداقت بگویم قطعا رشته پزشکی و روانپزشکی را انتخاب می کردم اما خلاقیت بیشتری به خرج می دادم و کار های بیشتری انجام می دادم تا منفعتش به افراد بیشتری برسد.

شما نمونه‌ی بارز فردی هستید که با وجود تمام موانع و مشکلات در کشور مانده و خدمت می کند، چه توصیه‌ای برای  فارغ‌التحصیلان به خصوص رشته‌های علوم پزشکی دارید؟
وقتی وارد رشته پزشکی می‌شوید باید عشق و دوست داشتن را سرلوحه خود کنید . از همان بدو تولد انسان، ارتباط ها آغاز می شود و تا پایان عمر ادامه خواهد داشت داشتن آرامش در دوران زندگی  بهترین هدیه‌ای است که می‌توانیم به خود و اطرافیانمان بدهیم. توصیه می کنم به چیزی که دوست داریم عشق بورزیم . ما به عنوان پزشک، همیشه می‌توانیم مثمر ثمر باشیم ولی ترجیح من این است به همنوعان و هموطنان و افرادی که دردشان برایمان ملموس است  بیشتر خدمت کنیم . همیشه علاقه‌مند بودم برای ایجاد آرامش در بیمارانی که پناهی ندارند بمانم و خدمت کنم. به دانشجویان جوان توصیه می کنم اگر  به دنبال مادیات هستند وارد این رشته نشوند بلکه برای اعتلای روانی که در این رشته پیدا می کنند این رشته را انتخاب کنند مطمئن باشند به دنبال آن، مادیات به اندازه گذراندن یک زندگی وجود خواهد داشت.

در پایان با همکلاسی های خود صحبتی دارید؟
من باز هم  سلام می کنم به تمام همکلاسی‌ هایم. بسیار دوستشان دارم و خاطرات بسیار زیبایی از آنها در ذهنم به یادگار مانده است.  برای همه آنها موفقیت و سلامتی آرزومندم . خبر موفقیت هایشان را پس از فارغ التحصیلی شنیده ام و از بودن در کنار آنها به خود می بالم. امیدوارم روزی دوباره به یاد خاطرات خوب گذشته دور هم جمع شویم. بازهم توصیه می کنم بمانیم، بمانیم و روز های بسیار خوب را در داخل کشور باهم ببنیم. 

در ادامه از استاد یعقوبی می خواهیم درباره ی خدمات همکلاسی های ورودی سال ۱۳۵۱ دانشکده پزشکی که در سال های اخیر در کشور انجام داده اند توضیحاتی ارائه کنند؟
در سال 1351 دویست نفر از نقاط مختلف کشور در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته و در سال های ۵۷ و ۵۸ فارغ‌التحصیل شدند. این دانش‌آموختگان در حدود سال های 75 تا 76 گروهی را با نام اختصاصی گلهای 51  دانشکده پزشکی تشکیل دادند. در سال 1401 در زمان شیوع بیماری کووید، من برای تاسیس مدرسه ای با نام مادرم، اقدام کردم در حین کار متوجه شدم در میان گروه همکلاسی هایم توانایی همکاری در این کار وجود دارد پس این موضوع را با آنها در میان گذاشتم تا مدرسه ای با نام گلهای 51 تاسیس کنیم. حدود 30 نفر از دوستان اظهار تمایل کردند و موفق شدیم مدرسه ای در استان گلستان، روستای سیاه رود تاسیس کنیم. زمانیکه مدرسه تاسیس شد و افتتاحیه را در گروه قرار دادم دوستان از تاسیس مدرسه بعدی پرسیدند و اکنون ساخت مدرسه بعدی در حال انجام است.در گفتگویی که با دکتر گتمیری رئیس دفتر ارتباط با دانش آموختگان دانشگاه در بهمن 1402 داشتم مدرسه گلهای 51 را به ایشان معرفی کردم و از پتانسیل ورودی های سال 51 و ساخت مدرسه بعدی گزارشی ارائه دادم و همواره تاکید داشته ام دوستانم هیچ گاه به دنبال تشویق و پاداش دنیوی نبوده اند ( منجمله دکتر عباس نوریان که زمین ده هکتاری خود را برای تاسیس دانشگاه آزاد اهدا کرده که با همکاری خانم دکتر کوثری وخانم دکتر بنی واهب در حال ساخت هستند).
متاسفانه امروزه یکی از مشکلات اساسی عکس العمل های نامناسب جامعه نسبت به پزشکان است . به نظر من یکی از راه حل های این مشکل معرفی اینگونه پزشکان در سطح جامعه است که البته در مشورت با دکتر گتمیری سعی بر آن شده که در شناساندن این پزشکان و خدماتی که انجام شده است کارهایی صورت گیرد که امیدوارم هر چه زودتر این مهم محقق شود.
در پایان از تمامی دوستانم که در راه خدمت به مردم همیشه کوشا بوده اند سپاسگزارم.

کلمات کلیدی
فریبا  مقدم
تهیه کننده:

فریبا مقدم