• تاریخ انتشار : 1396/03/03 - 10:56
  • تعداد بازدید کنندگان خبر : 4767
  • زمان مطالعه : 13 دقیقه

همراه با یادگار دفاع مقدس در یوم الله سوم خرداد

فرهاد حبیبی: ایثارگری زمان و مکان نمی شناسد

دانشجوی مقطع PhD رشته مدیریت خدمات بهداشتی درمانی و فرزند جانباز جنگ تحمیلی گفت: وظیفه امروز ما نه تنها دفاع از مرزهای هوایی، دریایی و خاکی بلکه دفاع از مرزهای سلامت و بهداشت کشور است.

به گزارش روابط عمومی دفتر امور دانشجویان شاهد و ایثارگر، همزمان با فرارسیدن یوم الله سوم خرداد و پاسداشت مقام شامخ ایثارگران و یادگاران آنان، گفت و گویی دوستانه با فرهاد حبیبی دانشجوی مقطع PhD رشته مدیریت خدمات بهداشتی درمانی انجام دادیم.
او در این مصاحبه از رشادتهای پدرش و صبوری های مادرش می گوید و اینکه چگونه توانست علیرغم مشکلات زندگی، از پله های پیشرفت علمی بالا برود و با بینشی درست از کنار تمام موانع گذشته و تبدیل به یکی از دانشجویان برتر علمی دانشگاه شود. با آرزوی موفقیت برای این دانشجوی با اخلاق، پای صحبت با او می نشینیم.

ضمن عرض سلام و تشکر از اینکه دعوت ما را پذیرفتید، لطفاً خودتان را معرفی کنید.

فرهاد حبیبی نوده متولد سال 66 در شهرستان گنبدکاووس استان گلستان هستم. پدرم جانباز 55 درصد و مادرم خانه‌دار است. خواهر کوچکم سال آخر دبیرستان تحصیل می‌کند. من در سال 84 وارد رشته کارشناسی خدمات بهداشتی درمانی شدم. در کنکور کارشناسی  ارشد سال 89 رتبه یک سهمیه را به دست آوردم و در سال 91، با معدل 17/38 فارغ‌التحصیل شدم. همان سال با کسب رتبه پنج کشوری در مقطع دکترای مدیریت خدمات بهداشتی درمانی این دانشگاه پذیرفته شدم.

لطفاً از نحوه جانبازی پدر بگویید.
پدرم متولد سال 43 و جزء آن دسته از جوانان است که سربازی‌شان متقارن با شروع انقلاب و آغازین روزهای جنگ بود. پدرم هم بنا به مقتضیات زمان خود جهت دفاع از مرزهای کشور اسلامی و دفاع از اعتقادات خود، لباس رزم پوشید و به جبهه رفت. بعد از خدمت سربازی هم داوطلبانه در جبهه ماند. او در تیم خنثی‌سازی مین کار می‌کرد. در سال 63 و در  حین یک عملیات، ماشین روی مین می رود و وضعیت بدی اتفاق می‌افتد. براثر انفجار تعدادی از هم‌رزمانش به شهادت می‌رسند و عده‌ای هم زخمی می‌شوند. پدرم بر اثر شدت جراحات وارده دست راست خود را از دست داد و ترکش‌های زیادی به بدنش وارد شد. علاوه بر این‌ها، به دلیل موج انفجار دچار مشکلات عصبی هم هست.

با توجه به  این مشکلات، فکر می کنید چرا مادر راضی به ازدواج با پدر شد؟
همان‌طور که گفتم ما در استان گلستان زندگی می‌کنیم و پدر و مادرم دورادور همدیگر را می‌شناختند. پدرم بعد از مجروح شدن مجبور به ترک جبهه می‌شود و بنا به سنت الهی و به اصرار خانواده ازدواج می‌کند. وقتی که پدرم از طریق خانواده مادرم را خواستگاری کرد، هیچ‌گونه مخالفتی از طرف خانواده مادرم به وجود نیامد و این دو با رضایت کامل و شناختی که از هم داشتند به عقد هم در آمدند. پدرم آن روزها کارگر بیمارستان بود و به عنوان نیروی قراردادی در بیمارستان کار می‌کرد و هرگز در صدد استفاده از مزایای جانبازی خود بر نیامد. مادرم هم دختر نوجوانی بود که با درایت مثال‌زدنی زنان آن روز قدم به خانه مردی نهاد که مجروح جنگی بود و در بدنش ترکش داشت. مادرم از همان آغازین روزهای ازدواج، عاشقانه پای در راهی نهاد که جز از توان یک زن صبور و با درایت بر نمی آمد. من هم گاهی پیش خودم فکر میکنم مادرم چگونه توانسته تا به امروز همه چیز را تحمل کند، چون هر قدر هم که آدم صبوری باشی یک جایی صبرت تمام می‌شود و خسته می‌شوی ولی بعد فقط به این نتیجه می رسم که تنها چیزی که تمام نمی‌شود حس دوست داشتن و عاشق بودن است. وقتی کسی عاشق زندگی و فرزندانش باشد، همه چیز را به جان می خرد. از نظر من زنان این کشور هم دچار آسیب‌های جنگ هستند ولی متأسفانه این آسیب‌ها هیچ جا ثبت نمی‌شود و تنها می‌توان به وعده خدا امیدوار بود که برای صبر کنندگان اجری عظیم در نظر گرفته است. امیدوارم دختران و پسران امروزی با الگو گرفتن از این زنان بزرگ و مردان فداکار به دنبال عشقی واقعی و حقیقی در زندگی باشند و از خطراتی که به اسم دوستی با جنس مخالف در کمین آنها است بر حذر باشند.

برنامه‌ریزی تحصيلي خود را تا رسيدن به نقطه ای كه در آن قرار دارید، برايمان توضيح دهيد.
من در دبیرستان شاهد درس می‌خواندم و جز این امکانات خاص دیگری نداشتم. من از دانش آموزان متوسط کلاس بودم، نه دانش‌آموز برتر بودم و نه پایه ضعیفی داشتم. در آن دوران از کلاس‌های خاصی استفاده نمی‌کردم و حتی کلاس تست‌زنی هم نمی‌رفتم. سال 83 با معدل 16/76از دبیرستان فارغ‌التحصیل شدم و سال بعد هم بدون استفاده از سهمیه در رشته مدیریت خدمات بهداشتی درمانی این دانشگاه پذیرفته شدم. در واقع تا اتمام دوران کارشناسی یک دانشجوی معمولی بودم و معدل متوسطی داشتم. البته آن موقع ها جوان‌تر بودم و هنوز به چم و خم روزگار آشنا نبودم. ولی در پایان دوران کارشناسی باروحیه چالشی خودم بیشتر ارتباط برقرار کردم و تصمیم به تحولی عظیم در زندگی‌ام گرفتم. دیگر یکنواخت بودن و تک بعدی زندگی کردن مرا اقناع نمی‌کرد و در پی شناختن بهتر دنیای بیرون بر آمدم. البته بودن در دانشگاه علوم پزشکی تهران و بهره بردن از حضور اساتیدی خوب چون دکتر عرب باعث شد به این نتیجه برسم که برای رشد بهتر باید پویاتر عمل کنم. ایشان به حق استاد برجسته‌ای هستند و من دکتر عرب را پدر علمی و معنوی خود می‌دانم. وقتی که در سال 89 وارد مقطع کارشناسی ارشد شدم، حضور دراین جو و بودن در کنار اساتید ارزشمند و دوستان خوبم باعث شد که به خود آیم و فقط به فکر درس خواندن صرف و یادگیری تئوری نباشم. درس خواندن کار اصلی ما است ولی نباید هدف آخر ما باشد. من با حضور در کارهای پژوهشی با ابعاد دیگر و ناشناخته وجود خودم آشنا شدم و انتظاراتم از خودم بالاتر رفت.  دیگر به خودم به چشم دانشجویی که فقط به فکر درس خواندن و گذراندن واحدهایش است نگاه نمی‌کنم. وظیفه ما در حال حاضر بسیار خطیر شده و حضور علمی ما در صحنه‌های مختلف نویدبخش آینده‌ای بهتر برای خود و کشورمان است.

نقش والدینتان  را در موفقيت خود چگونه ارزيابي می‌کنید؟
من فرزند اول خانواده هستم و فقط  يك خواهر کوچک‌تر از خودم دارم. پدرم هم جانباز پنجاه‌وپنج درصد است و از مشکلات عصبی رنج می‌برد. ولی با این وجود من هرگز کم و کسری در زندگی نداشتم. این به آن معنی نیست که هر چه می‌خواستم برایم فراهم بود، برعکس چون ما در خانواده‌ای متدین زندگی می‌کنیم، نگاه ما به مسائل مادی نیست و سعی می‌کنیم از هر چه داریم بهترین استفاده را ببریم. پدرم به درس خواندن من بسیار علاقه مند بود و اصرار و امید پدرم باعث شد من در مقطع کارشناسی متوقف نشوم و تا این مرحله پیش بیایم. او همین نظر را نسبت به خواهر کوچک‌ترم هم دارد. مادرم هم که واقعاً در هیچ موردی کوتاهی نکرد و همواره یار و یاور من بود. او آن قدر عشق و علاقه خود را نثارم می‌کند که من فقط با یادآوری لبخند او سرشار از انرژی می شوم. از خداوند متعال بابت داشتن چنین پدر و مادر فداکار و مهربانی سپاسگزارم و تمام موفقیت خود را در زندگی اول به خدا و بعد به والدینم مدیونم.

آیا شما شناخت کافی از رشته تحصیلی خود داشتید؟
در واقع، وقتی به عنوان یک جوان 18 ‌ساله  وارد این رشته و این دانشگاه شدم، نه شناخت خوبی از رشته‌ام داشتم و نه از دانشگاهم. تصورات ما در زمان دانش‌آموزی با واقعیت‌هایی که در دانشگاه با آن مواجه می‌شویم یکی نیست. من دوست داشتم مثل پسر دایی‌ام وارد فیلد پزشکی شوم بنابراین در  رشته تجربی درس خواندم و در هر کاری او را الگو قرار می‌دادم. ولی با کمک یکی از اقوامم که هم از من بزرگ‌تر بود و هم شناخت بهتری از من روحیات من داشت، این رشته را انتخاب کردم. من هم می‌خواهم از فرصت استفاده کنم و پیامی به خوانندگان شما بدهم و آن این است که همه ما قرار نیست پزشک باشیم. ما باید سعی کنیم هر جا که هستیم و در هر مقامی که قرار می‌گیریم مفید باشیم. هیچ‌وقت از این که پزشک نیستید ناراحت نباشید ولی اگر زمانی متوجه شدید که کم کاری کرده‌اید باید ناراحت باشید. من از پدر و مادرها هم می‌خواهم روی بچه‌ها برای پذیرش در رشته پزشکی فشار نیاورند. فکر کردن صرف به رشته‌های پزشکی انرژی ما را می‌گیرد و ما را از ادامه مسیر بازمی‌دارد. قبل از انتخاب رشته باید خودمان را بشناسیم. متأسفانه این مهارت‌ها در مدارس به دانش‌آموزان یاد داده نمی‌شود و همه ما با تصوراتی که برای خودمان ساخته‌ایم سر امتحان کنکور میرویم و اگر در رشته‌های پزشکی پذیرفته نشویم، احساس سرخوردگی می‌کنیم.

حضور در دانشگاه علوم پزشکی تهران چه تأثیری در پیشرفت علمی شما داشت؟
من منکر تأثیر جو خوب این دانشگاه و حضور اساتید تأثیر گزار آن نمی‌شوم. همان‌طور که می‌دانید این دانشگاه محیطی پویا دارد و بودن در چنین جوی باعث رشد بهتر آدم در زمینه‌های متفاوت می‌شود ولی این به آن معنا نیست که تحصیل در دانشگاه‌های دیگر باعث سر خوردگی می‌شود. ما اگر هدف خودمان را پیدا کنیم و به نیروی خودمان ایمان بیاوریم، هر جا که باشیم می‌توانیم درس بخوانیم. کسانی که قبل از ما درس می‌خواندند، امکانات ما را نداشتند و گاهی زیر نور شمع مطالعه می‌کردند و برای داشتن یک کتاب مدت‌ها جستجو می‌کردند. همین سعی و تلاش آنها بود که باعث شد جامعه بشری به این نقطه از پیشرفت برسد و ما در واقع مدیون زحمات پیشینیان هستیم. بنابراین با جرئت می‌گویم اگر حس یادگیری در وجود ما نهادینه شود و به یادگیری به چشم غذای روح توجه شود، درس خواندن به صورت لذت در می‌آید و هر لحظه برای یادگیری و انتقال تجربیات خود به دیگران بی‌تاب تر می‌شویم.

اوقات فراغت خود را چگونه پر می‌کنید؟
واقعیت این است که وقتی تنها می‌شویم فکر و خیال‌های پوچ به سراغ ما میاید. این افکار منفی باعث می‌شود تمرکز خود را از دست بدهیم و اسیر توهمات شویم. بنابراین من در درجه اول ترجیح می دهم در اوقات فراغت ورزش کنم و چون علاقه زیادی به بازی فوتسال دارم، سعی می‌کنم هفته‌ای دو بار برای این ورزش وقت بگذارم و حتی تیم فوتسال ما در سال 95 مقام سوم لیگ برتر فوتسال دانشگاه‌ها را دریافت کرد. ورزش باعث تعادل جسم و روح می‌شود و وقتی ذهن ما بازتر شود، راحت تر با مشکلات کنار می آییم و برای حل آن‌ها راه‌های بهتری به ذهنمان خطور می‌کند. خوب بعضی‌ها را می‌بینم که اوقات فراغت خود را در شبکه‌های مجازی سپری می‌کنند. البته این محیط نکات مثبت و منفی خود را دارد ولی چون من شخصاً مضرات آن را بیشتر از منافع آن می‌دانم، هرگز از شبکه‌های اجتماعی استفاده نمی‌کنم. از نظر من حضور در این محیط‌ها باعث می‌شود کنترل زمان از دست آدم برود.
غیرازاین، من بیشتر اوقات فراغت خود را صرف انجام کارهای تحقیقاتی می‌کنم و مقالات زیادی در رشته تخصصی خودم نوشته‌ام. تاکنون بیش از ده مقاله در نشریات معتبر داخلی و خارجی چاپ کرده‌ام، علاوه بر این، شش طرح داشته‌ام و چهار طرح در حال اجرا دارم. همچنین در حال تألیف و گرداوری کتاب اصول و مبانی سازمان مدیریت با همکاری چند تن از دوستان هستم که به زودی برای چاپ آماده می‌شود.

نظر شما در مورد دوست خوب چيست؟
وقتی که با 18 سال سن و در اوج جوانی از خانواده جدا شدم و از شهری کوچک برای ادامه تحصیل به تهران می آمدم، پدرم فقط گفت «بچه جان من به تو اعتماد دارم ولی کاری نکن که بعداً پشیمان شوی.» من بعدها فهمیدم این جمله کوتاه چه معنای سنگینی دارد. زندگی  در شهری بزرگ و پر آب و رنگ، مراوده با افراد مختلف، کنار آمدن با زندگی در خوابگاه و در کنار آن عوض نشدن و بر اصالت خود باقی ماندن کار آسانی نیست. البته از دعای خیر پدر و مادرم، به لطف خداوند دوستان خوبی در مسیرم قرار گرفتند که اکثر آن‌ها از من بزرگ‌تر بودند، با این وجود توانستیم با یکدیگر ارتباط بسیار خوبی باهم برقرار کنیم و چون آن‌ها فکرهای بزرگ‌تر و ذهن‌های بازتری داشتند، در رشد فکری و درسی من تأثیر بسیار خوبی برجای گذاشتند. دوستانم تجربیات خود را در اختیار من قرار می‌دادند و نشست‌وبرخاست با آن‌ها باعث شد رفتارهای من هم پخته‌تر شود. برای همین امروز بیشتر از گذشته به تأثیر دوست خوب و نقش آن در بزرگ شدن ابعاد روحی خود واقف هستم و حضور دوستان خوب را در زندگی از الطاف الهی می‌دانم.

نظر شما در مورد ایثارگران چیست؟
درست است که پدر من یک ایثارگر است ولی خود من هرگز شرایط زندگی او را تجربه نکرده ام و آن چه که من در مقام ایثارگران می گویم با آنچه که آنها کرده اند بسیار متفاوت است. معتقدم ایثارگری جز از عهده مردان بزرگ خدا بر نمی آید. اینکه کسی بتواند از همه چیز خود بگذرد و در سیاهی شب به دل دشمن بزند و از مرگ و شهادت و اسارت و جراحت نترسد کار هر کسی نیست. من بخاطر داشتن چنین پدری واقعا به خودم می بالم و از خداوند می خواهم که این بینش و بصیرت را چراغ راه همه ما قرار دهد. البته ایثارگری زمان و مکان نمی شناسد و ما امروز هم شاهد حضور مردان خدا در قالب مدافعان حرم هستیم. در اینجا فرصت را غنیمت می شمارم و بر روح بلند شهدای حرم درود می فرستم که در این زمان با ایثار جان و تن خود ایثار را دوباره معنی کردند و آزادمنشی را برای ما به ارمغان آوردند و نشان دادند که  ایثار هرگز در این کشور نمی میرد، راه شهادت همواره باز است و ما هرگز زندگی با ذلت را نمی پذیریم.
همچنین جا دارد از مادرم که به نوبه خود و در جبهه خود، ایثار را به منصه ظهور رسانید تشکر کنم. همین روحیه از خودگذشتگی والدینم است که من را هر لحظه بیشتر به آن‌ها وابسته می‌کند و من از اینکه تاکنون نتوانسته‌ام کاری برایشان انجام دهم شرمنده هستم. اگر ایثار این زنان و مردان نبود، ما الآن این راحتی خیال را نداشتیم. امیدوارم خداوند عنایتی بفرماید تا ما هم بتوانیم در عرصه علم راه این عزیزان را ادامه دهیم و از دانش خود در راستای حل مشکلات سلامت مردم کشورمان قدم برداریم. ما باید در تمام جبهه‌ها آماده‌باشیم و نه تنها از مرزهای آبی و دریایی و خاکی که از مرزهای سلامت و بهداشت و علمی کشور هم دفاع کنیم.

از اینکه وقت خود را به ما اختصاص دادید، سپاسگزاریم.

گفتگو  و عکس: نجمه عبدالکریمی

  • گروه خبری : مدیریت امور دانشجویان شاهد و ایثارگر,گروه خبری RSS
  • کد خبر : 68172
تهیه کننده

3 نظر برای این مطلب وجود دارد

78/10/11 - 00:00

درود بر تو آقاي حبيبي واقعا كه آدم أصيلي هستي

:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *
محمد

محمد

78/10/11 - 00:00

مرحبا دکتر. جز این از شما انتظار نمی رفت. چقدر بزرگوارانه... در عجبم که هنوز خوب نشناختمت...

:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *
جلالي

جلالي

78/10/11 - 00:00

خوشحالم از داشتن دوست خوبي مثل شما و اميدوارم هميشه موفق باشي و ما هم كنارت از تجربيات و دانشت استفاده كنيم

:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *

ارسال نظر

نظر خود را وارد نمایید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *