محتوای خبری دانشکده پزشکی

دکتر زهرا اعلمی هرندی: اگر هزار بار دیگر به دنیا بیایم بازهم چشم پزشکی را انتخاب می‌کنم

بخش تقويم دانشکده پزشکي در نظر دارد به مناسبت سالروز تولد اساتيد دانشکده، معرفي و خاطره اي کوتاه از استادان را بيان کند، اين بار به بهانه ي 25 بهمن ماه سالروز تولد دکتر زهرا اعلمی هرندی، استاد پيشكسوت گروه چشم پزشکی بخش هايي از خاطرات ايشان را بازخواني ميکنیم.

به گزارش روابط عمومی دانشکده پزشکی، به بهانه 25 بهمن ماه، سالروز تولد دکتر زهرا اعلمی هرندی، استاد پيشكسوت گروه چشم پزشکی و در راستاي تکريم اساتيد و بزرگان دانشگاهي، بخشهاي جداگانه از خاطرات استاد را بازخواني مي کنيم.
زندگی نامه از زبان استاد
 زهرا اعلمي هرندي، متولد 25 بهمن 1327 در اصفهان هستم. در يك خانواده‌ي مذهبي متولد شدم و در آن زمان مدرسه نمي‌رفتم و در سال‌هاي اول خواندن و نوشتن را در حد كم از برادرانم ياد گرفتم تا اينكه در سن 12 سالگي، برادرم اسم من را در مدارس متفرقه نوشت و در عرض 6 ماه، من را براي اين امتحان آماده كرد. پنج‌پايه را در عرض 6 ماه و با تلاش زياد خواندم و امتحان دادم و در استان اصفهان نفر اول كلاس ششم ابتدايي شدم در امتحان ديپلم هم نفر اول استان شدم. در آن زمان، برادرم، دكتر بهادر اعلمي كه ارتوپد هستند، دانشجوي دانشكده‌ي پزشكي اصفهان بودند و من هميشه كتاب‌هاي ايشان را مي‌خواندم و فكر مي‌كردم چون در يك خانواده‌ي مذهبي هستم و امكان دانشگاه رفتن را ندارم، هرسال اين كتاب‌ها را مي‌خوانم و امتحان مي‌دهم و پزشك مي‌شوم. 
زماني كه ديپلم گرفتم،  كنكور دانشگاه تهران شركت كردم و نفر شانزدهم يا هفدهم شدم و در سال 1346 در دانشكده پزشكي دانشگاه تهران ثبت‌نام كردم. من فكر مي‌كنم كه در يك دوران طلايي دانشجوي دانشكده‌ي پزشكي شدم؛ به اين دليل كه در آن زمان ما از سال سوم وارد دوره‌ي باليني مي‌شديم، يعني از سال سوم هفته‌اي دو روز دوره‌ي باليني مي‌ديديم و از سال چهارم رسماً وارد دوره‌ي باليني مي‌شديم. وقتي‌كه من سال سوم بودم، تعدادي از اساتيد برجسته، از آمريكا آمدند و وارد دانشگاه تهران شدند كه خيلي علاقه‌مند و به‌روز بودند و هرروز تا ساعت 4 يا 6 بعدازظهر در بيمارستان مي‌ماندند. من در اين مدت دانشجوي آنان بودم واز آنجايي كه دانشجوي بسيار علاقه مندي بودم تا ساعت 7 بعدازظهر مي‌ماندم و پرونده‌هاي ساير بيماران را مي‌خواندم و از آن‌ها هم سؤال مي‌كردم و اين اساتيد خيلي به من كمك كردند. در دوران علوم پايه هم وقتي‌كه دانشجوي سال سوم بودم، زنده‌ياد دكتر آرمين كه استاد پاتولوژي بودند، براي دانشجويان پزشكي CPC مي‌گذاشتند و من داوطلب شده و از عهده آن به‌خوبي برآمده و به تشخيص قطعي رسيدم و همين موجب اعتمادبه‌نفس بالايي در من شد.
تصميم گرفته بودم كه براي تخصص حتماً به خارج از كشور بروم،برادرم، كه ارتوپد بودند، از آمريكا برگشتند و ما را از آمريكا رفتن منصرف كردند و گفتند كه اگر همين جابمانيد، حتماً به‌اندازه‌ي آنجا موفق خواهيد شد. در همان سال در امتحان رزيدنتي شركت كردم و با كسب رتبه‌ي اول وارد بيمارستان فارابي شدم. البته عامل مهمي كه باعث شد رشته‌ي چشم را انتخاب كنم، زنده‌ياد پروفسور شمس بودند. زماني كه من در بيمارستان فارابي بودم، چيزهاي زيادي از ايشان آموختم. استاد هميشه قبل از ساعت 7 در بيمارستان بودند و جالب بود كه هرچه بنده سعي كردم قبل از ايشان وارد بيمارستان شوم، نتوانستم. از هان زمان ياد گرفتم كه اول وقت در بيمارستان باشم و در تمام سال‌هايي كه در بيمارستان بودم هميشه قبل از دانشجويان در كلاس بودم و قبل از آن‌ها در درمانگاه حاضر مي‌شدم. حس اعتمادبه‌نفسي كه پروفسور به ما مي‌دادند و اينكه در هر ساعتي كه ما بيمار را نزد ايشان مي‌برديم، باعلاقه‌ي زياد به ما ياد مي‌دادند، باعث شد كه از اين بيمارستان و بخش چشم خوشم بيايد و وارد رشته‌ي چشم‌پزشكي شوم. دوران رزيدنتي من دوران خيلي خوبي بود و اساتيد خيلي برجسته‌اي همانند دكتر پيروز، دكتر بهرامي، دكتر فخار و آقاي دكتر شمس داشتم كه آموزش‌هاي خيلي خوبي از اين اساتيد ديدم. اگر هزار بار ديگر به دنيا بيايم، بازهم همين مسير را مي‌روم. من عاشق چشم، عاشق رتين و به‌خصوص عاشق آنژيوگرافي هستم.
متأسفانه من فكر مي‌كنم اخلاق پزشكي نسبت به زماني كه ما دانشجو بوديم سقوط كرده است. يعني من وقتي فكر مي‌كنم اساتيدي مثل استاد آرمين، استاد قريب، استاد شفاء و استاد يلدا و اساتيد ديگر، علاوه بر درس پزشكي، اخلاق پزشكي را به ما آموختند. در آن زمان كسي به فكر پول نبود، كسي فكر نمي‌كرد درآمد بقيه به چه صورت است، همه عاشق اين بودند كه ياد بدهند و ياد بگيرند. درحالي‌كه متأسفانه الآن دانشجوي سال اول پزشكي به اين فكر مي‌كند كه چه رشته‌اي بخواند كه درآمد بيشتري داشته باشد. كسي كه رشته‌ي پزشكي را انتخاب مي‌كند، بايد در درجه‌ي اول عاشق اين رشته و عاشق مردم باشد. رفاه اجتماعي هميشه براي يك پزشك وجود دارد، به شرطي كه توقعاتش كم باشد. من هميشه به دانشجوهايم مي‌گويم كه فقط سعي كنند پزشك خوبي باشند، چراكه تا الآن پزشكي نبوده كه در مخارجش مانده باشد. چيزي كه مهم است رضايت از كار است. زماني كه من يك بيمار را معالجه مي‌كنم و ديدش برمي‌گردد، اين شعف و خوشحالي با هيچ‌چيز ديگر قابل‌مقايسه نيست ولي متأسفانه الآن اين‌گونه نيست. البته بايد يادآوري كنم كه شرايط اجتماعي و اقتصادي در زمان حال تفاوت بسياري با گذشته دارد.
خبر: مينا محمدی
مینا  محمدی
تهیه کننده:

مینا محمدی